شعر و قطعات ادبی
یاقاضی الحاجات
چون کبوتر که در قفس حبس است!
تک و تنها، اسیر می میرم ...
ای شکوه ترنم باران ...
در فراقت کویر می میرم!
توی شهر دلم زمین لرزه است ...
زیر آوار پیر می میرم!
بی تو زجرآور است جان کندن! ...
وای بر من؛ چه دیر می میرم!
تو بیا، می خورم قسم به خدا ...
چون بگویی بمیر، می میرم!
«مهدیا» ای تمام هستی من ...
گر نیایی فقیر می میرم!!!
دوشنبه 18/5/1389 - 22:4
شعر و قطعات ادبی
اول خدا
ما که این همه برای عشق
آه و ناله ی دروغ می کنیم
راستی چرا
در رثای بی شمار عاشقان
-که بی دریغ-
خون خویش را نثار عشق می کنند
از نثار یک دریغ هم
دریغ می کنیم؟
" زنده یاد دکتر قیصر امین پور "
دوشنبه 18/5/1389 - 13:39
شعر و قطعات ادبی
اول خدا
ای صمیمی ای دوست
گاه وبیگاه لب پنجره ی خاطره ام می آیی
دیدنت حتی از دور آب بر آتش دل می پاشد
آنقدر تشنه ی دیدار توام
که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم
دل من لک زده است
گرمی دست تو را محتاجم
و دل من به نگاهی از دور
طفلکی می سازد
ای قدیمی ای خوب
تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم
دایم از خنده لبانت لبریز
دامنت پر گل باد...
يکشنبه 17/5/1389 - 11:30
شعر و قطعات ادبی
یاذالجلال و الاکرام
یااباصالح المهدی " عج " ادرکنی
خدا کند که بشکند شبی دلم به پای تو
و کاش چاه میشدم که بشنوم صدای تو
تو اوج خوب بودنی، تو حالت سرودنی
به آسمان رسیدهای، کجاست انتهای تو
حضور غیبتت بزرگ، دل نماز را شکست
زمین قیام کرده است به شوق اقتدای تو
بیا تمام من بیا، بیا که نذر کردهام
که هر چه دارم از غزل بریزمش به پای تو
به انتظار تو دلم نشسته سبز میشود
بیا ببین که شاعرم ولی فقط برای تو
" راضیه رجایی "
يکشنبه 17/5/1389 - 11:19
شعر و قطعات ادبی
اول خدا
تا میکشم خطوطِ تو را پاک میشوی
داری کمی فراتر از ادراک میشوی
هرلحظه از نگاهِ دلم میچکی ولی
با دستمالِ کاغذیام پاک میشوی
این عابران که میگذرند از خیال من
مشکوک نیستند تو شکاک میشوی
تو زندهای هنوز برایم گمان نکن
در گورِ خاطرات خوشم خاک میشوی
باید به شهرِ عشق تو با احتیاط رفت
وقتی که عاشقی چه خطرناک میشوی!
" زنده یاد نجمه زارع "
دوشنبه 11/5/1389 - 11:54
شعر و قطعات ادبی
اول خدا
تمام حرفهائی را
که نمی زنی
می شنوم
پس چرا
تمام حرفهائی را
که می زنم
نمی شنوی ؟!
" پرویز صادقی "
سلام " شهره ی شهر " عزیز
با این اسم خوشگل چرا ناشناس ؟!
ممنون که اومدین.
دوشنبه 11/5/1389 - 11:45
شعر و قطعات ادبی
اول خدا
نقطه
پایان تمام حرفهای دنیاست
من پر از نقطه چین تو شدم
و هنوز هم اماّ
وقتی به خودم فکر می کنم حتیّ
یاد تو می افتم !
و من شک دارم ...
نکند دل من
یک غلط دستوریست ؟!
با کدام حادثه من
تو را از دل خود پاک کنم ؟!
" پرویز صادقی "
دوشنبه 11/5/1389 - 11:2
محبت و عاطفه
اول خدا
السلام علیک یا سلطان ابراهیم یا امامزاده سلطان ابراهیم اول سلامتی پدر و مادرم دوم اینکه تربیت معلم سال اول یعنی سال 88 من و سارا قبول بشویم سال سوم متوسطه شاگرد اول شوم و معدل کتبی ام بالاتر از 18 باشد آرزوی پدر و مادرم را که دوست دارند پسر داشته باشند برآورده کن دعای کوثر را مستجاب کن خاله فخری و الهام و عمه اکرم را خوشبخت کن ازدواج کنند آرزوی محسن را بر آورده کن مادرم را شفا بده زندگی پدر و مادر بزرگم را سر و سامان بده به مصطفی کمک کن که دانشگاه هر رشته ایی که می خواهد قبول شود عاطفه فائزه و زینب در درس موفق باشند و در آینده کاره ایی شوند یا سلطان ابراهیم دعاهای دایی مالک -ابوذر -رسول سلطان مادر بزرگ و پدر بزرگهایم زیبا -حکمت -علی- کرامت- ولی -صالح -مژگان -شیما- لیلا- اکرم- فرخنده -رعنا- مرضیه -مریم- زهرا- بصیر-
مرضیه- صدیقه-- ساهره -بهاره- سیمین -صدری- سمیه -سیما -شمایل -صفیه -خاور- مینا- عمه شاه گلی کسری- فروزان -معصومه -محسن- دایی صادق -هما- اکرم...
دوشنبه 11/5/1389 - 10:55
شعر و قطعات ادبی
یاقاضی الحاجات
یا ابا صالح " عج "
سلام بر سپیده ، بر سجود سبز و سادهات
و آسمان آبی نگاه رو به جادهات
بخوان بخوان طلسم شب شکنترین صدای توست
و آخرین امید ما صدای آشنای توست
فقط بگو چقدر تا سپیده راه مانده است
و چند درد دل برای گوش چاه مانده است
به روح سبز و سادهات قسم که زرد گشتهام
طبیب آشنای من اسیر درد گشتهام
چو سنگ زیر آسیا غم زمین به شانهام
ز بس که چرخ خوردهام گمان که مرد گشتهام
و این تمام هستی من است دست و دشنهای
و اسب خستهای که راهی نبرد گشتهام
ظهور کن که این طلوع آخرین ستاره است
زمان سکه خوردن رسالتی دوباره است
خلیل آب و آیینه تبر بکش ظهور کن
بتان شهر مکه را بگیر و زنده، گور کن
نمیروم به خانه تا تو باز گردی از سفر
شنیدهام که میرسی غروب جمعه بیخبر
" بهمن کرم اللهی "
دوشنبه 11/5/1389 - 10:39
شعر و قطعات ادبی
اول خدا
هر چند که دور از عشق بازی هستیم
اما به رضای عشق راضی هستیم
بر فرض که این مساله هم حل بشود
ثابت شده ما دو خط موازی هستیم .
کم نامه ی خاموش برایم بفرست
از حرف پــُرم گوش برایم بفرست
دارم خفه می شوم در این تنهایی
لطفاً کمی آغوش برایم بفرست
ما با دلمان هنوز مشکل داریم
صد سنگ بزرگ در مقابل داریم
معشوق خودش می برد و می دوزد
انگار نه انگار که ما دل داریم
" جلیل صفر بیگی "
يکشنبه 10/5/1389 - 11:38