• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 771
تعداد نظرات : 84
زمان آخرین مطلب : 5066روز قبل
دانستنی های علمی

حمید مصدق

میخوام مختصری درباره ی حمید مصدق براتون بنویسم.

اولین دفتر شعر حمید مصدق در سال ۱۳۴۱ با نام کاوه چاپ شد.که بعد ها به نام درفش کاویان چاپ شد.

منظومه ای درباره ی زندگی کاوه، قهرمان اسطوره ای ایران بود که علیه اژدهاک قیام کرده و مردم را به بهروزی رسانده بود.

این کتاب از ارزش چندانی برخوردار نبود و ابتدایی و ساده لوحانه و سست بود.

در ضمن این اشعار را تحت تاثیر آرش کمانگیر شعر معروف سیاوش کسرایی سروده بود.اولین قدم او در شعر سست و ناهموار بود.

اما دومین دفتر شعر او با نام آبی،خاکستری،سیاه در سال ۱۳۴۴ در ۳ صفحه چاپ شد.اشعاری در قالب نیمایی و بغایت عاطفی ، ساده، روان ، آهنگین و زبان حال پر درد و تمنای عاشقی است که معشوقش او را بر اثر کدورتی رها کرده است.

این مجموعه هم در زمان انتشار شهرتی کسب نکرد با تمام زیباییش.

اما ۴ سال بعد ناگهان مشهور شد و شطرهایی از آن ورد زبان مردم و دانشجویان شد.

سومین مجموعه و آخرین دفتر شعر حمید مصدق قبل از انقلاب با نام در رهگذار باد و آبی ، خاکستری ، سیاه در سال ۱۳۴۸ و در ۱۴۲ صفحه چاپ شد.

در مجموعه ی در رهگذار باد بود که حمید مصدق بیان کلاسیک داستان پردازی را رها کرد و به ساختی مدرن تر که با شعر هم سنخیتی داشت دست یافت.

در رهگذار باد به بیان سینمایی هم نزدیک است و از در همریختگی آگاهانه ای برخوردار است.

در آمد این منظومه خطاب به رستم پهلوان اسطوره ای ایران است که در آخرین مرحله از حیات خویش طلسم شده و اگر طلسم را بشکند دوباره به قدرت و صلابت پیشین دست می یابد.

در رهگذار باد و آبی ، خاکستری ، سیاه از پرفروش ترین کتاب های شعر نو شد.

قسمتهایی از آبی ، خاکستری ، سیاه:

در شبان غم تنهایی خویش

عابد چشم سخنگوی توام.

من در این تاریکی

من در این تیره شب جانفرسا

زائر ظلمت گیسوی توام.

گیسوان تو پریشان تر از اندیشه ی من

گیسوان تو شب بی پایان.

جنگل عطر آلود.

تو اگر بر خیزی!

من اگر برخیزم!

همه بر می خیزند.

کوه باید شد و ماند

رود باید شد و رفت

دشت باید شد و خواند.

سخن از مهر من و جور تو نیست.

سخن از متلاشی شدن دوستی است،

و عبث بودن پندار سرور آور مهر

سینه ام آینه ای است

با غباری از غم .

تو به لبخندی از این آینه بزدای غبار.

آشیان تهی دست مرا

مرغ دستان تو پر می سازند.

تو اگر بنشینی

من اگر بنشینم

چه کسی بر خیزد؟

چه کسی......؟

 

شنبه 2/8/1388 - 23:50
شعر و قطعات ادبی

"خواسته ها "

میخوام ستاره ها رو من از اسمون پیدا کنم

میخوام بگم من می تونم حتی تو خواب سجده کنم

میخوام دنیای زشتمو من توی رویا پاک کنم

میخوام بگم من می تونم اسبای وحشی رو رام کنم

میخوام تو دریای جنوب ،با ماهی ها شنا کنم

میخوام بگم که من کیم

من میتونم خیلی کارا بکنم

 

شنبه 2/8/1388 - 23:48
شعر و قطعات ادبی

دوست

آنکه به سلامی عاشق می شود

به وداعی از یاد می رود

سالها بودم در پی دوست

از آنان که نامشان نکوست

گفتند مرا که او یار تو نیست

او غمخوار و دلدار تو نیست

همه گفتند که او ظلم می کند

یاد تو پیش این و آن بد می کند

همه گفتن سخن گفتن با او خطاست

نکن این کار را که عمرت فناست

این و آن گفتند و من نشنیدم

تا به امروز در این غم من پوسیدم

وقت رفتن سخنی او نگفت

بی هیچ کلامی او مرا بدرور گفت

 

شنبه 2/8/1388 - 23:48
شعر و قطعات ادبی

بی تو

بی تو دیشب تا سحر گریستم

به خود گفتم که من بی تو چیستم؟

ای یار گر نباشی تو در برم

مطمئن باش که فردا من نیستم

گفتمت : بیا و باز یار من شو

برای این دل خسته پاره ی تن شو

گفتی:مرا دگر با تو کار نیست

فکر یار دگر کن و دور ز من شو

همه شب منم و یاد و خیال تو

گر چه دانم مرا نیست دگر وصال تو

چه کنم از دست این دل عاشق

که دل برنگیرد از عشق بی زوال تو

رفتی و باز تنها شدم با غم

اشک و گریه باز مرا شدند همدم

خیالی نیست وقت است اجل آید

اجل چو گل است و من شبنم

شنبه 2/8/1388 - 23:47
محبت و عاطفه

من یخ هستم

من یخ بودم

و تو آتش

و من مشتاق به تو رسیدن

آرزویم بهترین و آخرین و نهایت آرزوهایم به تو رسیدن بود.

ذره ذره

قدم قدم

آهسته به سوی تو آمدم

چقدر شوق داشتم

هر چند هر چه به تو نزدیک می شدم از تنم می سوخت

اما شاد بودم

چون داشتم به تو می رسیدم

لحظه ای که به تو رسیدم

ذره ای از من باقی بود

خواستم ترا در آغوش گیرم

اما تمام تنم آب شد

و فنا شدم.

 

شنبه 2/8/1388 - 23:46
دانستنی های علمی

من بی تو

ماهی کوچک و قرمزی بودم

تنها ، اماخوشبخت

در زندان کوچکی به نام تنک

شاد بودم

چون تو در کنارم بودی

تو رفتی و من حیران مانده ام که چه کنم؟

بی تو من نمی توانم زیستن را

تو آب درون تنک بودی.

بی تو پیداست سرنوشت من.

 

شنبه 2/8/1388 - 23:45
شعر و قطعات ادبی

بارون گناه

این تو بودی که با من حرف زدی

بعد از دفتر خاطرهات منو خط زدی

این تو بودی که نگات اتیش به جونم انداخت

گرمای اون اتیشو من دیگه اما نمیخوام

چون...

این تو بودی که منو تو قصه ها گم کردی

منو با یه مشت دیو سیاه تنها یه جا ول کردی

این تو بودی که همش میگفتی دوستم داری

باور کردم چون گفتی دست روی قران میذاری

ساده بودم ...

این تو بودی که یروز منو از غصه ها دور کردی

ولی بعد با دست خودت منو تو اونا غرق کردی

این من بودم که به حرفات گفتم اره

قلبمو دادم بهت با یه اشاره

این من بودم که به حرفات شک نکردم

هرکی گفت تو بدی من بهش پشت کردم

تو هم شدی مثه من...

پشت کردی به منو به همه خوبی های من

گفتی میری جایی که اسمون اونجا گریه کنه

من میدونم چرا...

تا اسمون بدی هاتو پاک کنه

اخه خوش خیالی هم حدی داره

دیوونه، سی هم جلو بدی هات کم میاره

ولی من ...

من میرم جایی که اسمونش افتابی باشه

روزا افتابی و شبا مهتابی باشه

اخه من گناهی ندارم که بخوام پاکش کنم

پس میرم جایی که بارون گناهت نباشه

 

 

بابای

 

شنبه 2/8/1388 - 23:44
دانستنی های علمی

سخنی از ویلیام شکسپیر

از دست دادن امید های پوچ و ارزو های محال خود موفقیت و پیشرفت بزرگی میشود

شنبه 2/8/1388 - 23:43
دانستنی های علمی

 

گل سفید مریم 1ت گل سفید مریم،م سیا مث پرستو 2ت بهاری از لطافت،م درخت گیش بدبو 3ت تبارت از ستارن،م یه شمع نیمه روشن 4ت رها مث پرنده،م توی قفس اهن 5ت کلم عاشقنه،ت بهار جاودانه 6م از ای که یارم ای ت،انو امزدن جونه 7ت یه روز و روزگاری،زیر بارن بهاری 8وا یه دل توی دو سینه،مث ما نهسته یاری

 

شنبه 2/8/1388 - 23:42
شعر و قطعات ادبی

همه حرفامو زدم

گریه هام امون نداد

تا بگم اخریشو

وای که چقدر تورو میخوام

همه حرفامو زدم

تا بگم این یکیرو

این که فقط سه تا مونده

تا بگیرن از تو منو

همه چیز به سر رسید

داستان ما به اخر رسید

مثه همه ی داستانا

لیلی به مجنون نرسید

همه ادما خوندن

حرفامو از چشام ربودن

فقط دیدن رنگ سیاهی

که داشت یه راهی

همه گفتن تموم شد

لیلی ما حروم شد

نفهمیدن که من هنوز

هستم به یادت شب و روز

سه تا میره تموم میشه

بهار ما خزون میشه

لیلی ما حروم میشه

به لیلی گفتن بشمار

تا سه به مجنون میرسی

نفهمیده گولش زدن

داستان ما به سر رسید

حالا قرن ها میگذره

لیلی ما خسته شده

درا بروش بسته شده

مجنون ما عاقل شده

لیلی اواره شده

فقط مونده سه روز تا که

دیگه اینجا نباشه

مجنون ما تنها میشه

با غصه ها رفیق میشه

فکر نکنی من بهترم

از همه داغون تر منم

سه روز که سهله میدونم

من یه روزه تو گور میرم

شنبه 2/8/1388 - 23:41
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته