• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 316
تعداد نظرات : 120
زمان آخرین مطلب : 4202روز قبل
اهل بیت

در این نوشتار به ذکر دو نمونه از روایات می‌پردازیم که در آن امام صادق علیه السلام ضمن تأکید بر اهمیت زیارت کردن امام حسین علیه السلام به طور مرتب حتی از راه دور، طریقه انجام دادن اینگونه زیارات را نیز تعلیم نموده‌اند.

سدیر می‌گوید؛ حضرت صادق علیه‌السلام فرمود: آیا هر روز قبر امام حسین علیه‌السلام را زیارت می‌کنی؟

عرضه داشتم: فدایتان شوم، خیر. حضرت فرمود: پس چقدر شما جفاکار هستید. آیا در هر جمعه زیارت می‌کنی؟

عرضه داشتم: خیر. حضرت فرمود: آیا در هر ماه ایشان را زیارت می‌کنی؟ عرض کردم: خیر. سپس فرمود: آیا در هر سال زیارت می‌نمایی؟ عرض کردم: بله. حضرت فرمود:‌ای سدیر، شما نسبت به حسین علیه‌السلام بسیار جفا کار هستید. آیا نمی‌دانی که خداوند عزوجل هزار هزار ملک ژولیده و گرد آلود دارد که دائماً بر حضرتش گریه می‌کنند و ایشان را زیارت می‌نمایند. پس تو را چه می‌شود که در هر جمعه، پنج بار و در هر روز یک بار او را زیارت نمی‌کنی؟

گفتم: فدایتان شوم، مابین ما و ایشان فاصله‌ای بسیار است.

پس حضرت به من فرمود: بالای بام خانه‌ات می‌روی، و به طرف راست و چپ توجه می‌کنی، آن‌گاه سرت را به طرف آسمان بلند کرده و روی به سوی قبر حسین علیه‌السلام می‌کنی و چنین می‌گوئی: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُه‏».

پس برای تو زیارتی معادل یک حج و یک عمره نوشته می‌شود. (کافی ج۴، ص۵۸۹ / ابواب الجنات الی آداب الجمعات، ص ۲۹۸)

حضرت صادق علیه‌السلام فرمود:‌ای حنان بن سدیر، آیا حضرت ابا عبدالله علیه‌السلام را در هر ماه زیارت می‌کنی؟ گفت: نه.

فرمود: دو ماه یک‌بار؟ گفت: نه. فرمود: سالی یک بار؟ گفت: نه.

فرمود: چقدر شما به آقای خودتان ستم کارید.

گفت: یابن رسول الله، کمی زاد و توشه و دوری راه مانع است.

فرمود: آیا می‌خواهید شما را دلالت کنم بر زیارت مقبوله، اگر چه از راه دور باشد؟

گفت: بلی، پس چگونه او را زیارت کنم؟

فرمود: روز جمعه یا هر روز که می‌خواهی، نخست غسل کن و پاکیزه‌ترین جامه‌هایت را بپوش، و به بالا‌ترین جای خانه‌ات یا به صحرا برو، سپس رو به قبله کن و در حالی‌که توجه داری که قبر آن حضرت آنجاست (زیرا خدا می‌فرماید: فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه)، چنین بگو:

 «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ وَ ابْنَ مَوْلَایَ، وَ سَیِّدِی وَ ابْنَ سَیِّدِی، السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَوْلَایَ، یَا قَتِیلَ بْنَ الْقَتِیلِ الشَّهِیدَ بْنَ الشَّهِیدِ، السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ، أَنَا زَائِرُکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِقَلْبِی وَ لِسَانِی وَ جَوَارِحِی، وَ إِنْ لَمْ أَزُرْکَ بِنَفْسِی وَ الْمُشَاهَدَةِ، فَعَلَیْکَ السَّلَامُ یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ، وَ وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللَّهِ، وَ وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ، وَ وَارِثَ مُوسَى کَلِیمِ اللَّهِ، وَ وَارِثَ عِیسَى رُوحِ اللَّهِ وَ کَلِمَتِهِ، وَ وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِیبِ اللَّهِ وَ نَبِیِّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ وَارِثَ عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَصِیِّ رَسُولِ اللَّهِ وَ خَلِیفَتِهِ، وَ وَارِثَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَصِیِّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلِیکَ وَ جَدَّدَ عَلَیْهِمُ الْعَذَابَ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ، أَنَا یَا سَیِّدِی مُتَقَرِّبٌ إِلَى اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ، وَ إِلَى جَدِّکَ رَسُولِ اللَّهِ، وَ إِلَى أَبِیکَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ إِلَى أَخِیکَ الْحَسَنِ، وَ إِلَیْکَ یَا مَوْلَایَ، فَعَلَیْکَ سَلَامُ اللَّهِ وَ رَحْمَتُهُ بِزِیَارَتِی لَکَ بِقَلْبِی وَ لِسَانِی وَ جَمِیعِ جَوَارِحِی، فَکُنْ یَا سَیِّدِی شَفِیعِی لِقَبُولِ ذَلِکَ مِنِّی، وَ أَنَا بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِکَ وَ اللَّعْنَةِ لَهُمْ وَ عَلَیْهِمْ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَیْکُمْ أَجْمَعِینَ، فَعَلَیْکَ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ رِضْوَانُهُ وَ رَحْمَتُهُ»

آن‌گاه اندکی به‌ جانب چپ تمایل پیدا کن و رو به سوی قبر علی بن الحسین علیهما‌السلام (و او نزد پای پدر بزرگوارش می‌باشد) نما و به همین‌ گونه بر او سلام کن. (به جای إِلَى أَخِیکَ الْحَسَنِ، می‌گویی: إِلَى عَمِّکَ الْحَسَنِ)

سپس برای هر امری از امور دین و دنیا که دوست داری دعا نما، در ادامه چهار رکعت نماز بخوان (که نماز زیارت، هشت رکعت، یا شش رکعت، یا چهار رکعت، یا دو رکعت است، و افضل آن هشت رکعت است) و سپس رو به قبله به جانب قبر ابی‌عبد‌الله علیه‌السلام چنین بگو:

 «أَنَا مُوَدِّعُکَ یَا مَوْلَایَ وَ ابْنَ مَوْلَایَ وَ سَیِّدِی وَ ابْنَ سَیِّدِی، وَ مُوَدِّعُکَ یَا سَیِّدِی وَ ابْنَ سَیِّدِی یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ مُوَدِّعُکُمْ یَا سَادَتِی یَا مَعْشَرَ الشُّهَدَاءِ، فَعَلَیْکُمْ سَلَامُ اللَّهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ رِضْوَانُهُ» (بحارالأنوار ج۱۰۱، ص ۳۶۸-۳۶۷ / ابواب الجنات الی آداب الجمعات، ص ۲۹۹-۲۹۸)


نویسنده: تحریریه

منبع:http://karbobala.com

سه شنبه 21/9/1391 - 20:53
اهل بیت
 در سری مقالات آداب زیارت قصد آن داریم که مجموعه‌ای کامل از روایات مربوط به بحث زیارت را گردآوری کنیم.

 هر سفر به مقدمه چینی و آمادگی خاصی نیاز دارد. برای سفر زیارتی هم باید آمادگی روحی و جسمی خاص خود را داشته باشیم.

 

آمادگی روحی:

فرد زائر باید قبل از پیرایش ظاهری، روح خود را برای این دیدار آماده کند.

هر عملی نیاز به نیت دارد. برای سفر زیارتی نیت رضای خدای متعال، رسول اکرم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و ائمه هدی علیهم السلام را در نظر بگیر. (۱) همچنین در روایت آمده هیچ‌گاه برای ریا و خود نمایی قصد رفتن به زیارت نداشته باش. (۲)

در روایات تأکید شده برای زیارت قبور ائمه باید به حق امام علیه السلام معرفت داشته باشیم. (۳) معرفت به حق امام یعنی امام حجت خدا بر من است و هر فیض و رحمتی که به من می‌رسد از ناحیه وجود شریف آن حضرت است، و اطاعت از ایشان واجب است و اطاعت خدا حساب می‌شود. (در مورد اطاعت می‌توان به آیه ۵۹ سوره نساء اشاره کرد.)

هنگامی که قصد حرکت داشتی «بسم الله الرحمن الرحیم» بگو وسوره قدر قرائت کن. (۴)

و در هر حالی ذکر خداوند را بر زبان جاری ساز (۵) و از یاد خداوند غافل مشو.

 

آداب ظاهری:

اعمالی که در آداب ظاهری به آن‌ها دستور داده شده باعث ایجاد آمادگی جسمانی می‌شود که در سایه آن آمادگی معنوی به بهترین صورت حاصل می‌گردد.

با وضو بودن در همه حال پسندیده است. سعی کن در سفر به عتبات عالیات همیشه با وضو باشی. (۶)

برای رفتن به زیارت عتبات عالیات قبل از خارج شدن از شهر غسل کن (۷) و دعاهایی که در موقع غسل و بعد آن آمده در حد امکان قرائت کن.

سفر خود را با صدقه دادن آغاز کن (۸)، همچنین در طول سفر نباید صدقه دادن را فراموش کرد. (۹)

از وسائل همراه در سفر در روایاتی به تربت پاک و مقدس سیدالشهداء، انگش‌تر عقیق، عطر، پوشش سر و توشه سفر مناسب اشاره شده است. البته جز در زیارت سید الشهداء علیه السلام داشتن خوراکی‌های خوب و گوارا سفارش شده است. (۱۰)

 

اخلاق در سفر:

برخورد خوب در مقابل اشخاص در همه سفر‌ها پسندیده و نیکوست، (۱۱) ولی در سفر زیارتی معنویت خاصی بر جمع همراه حاکم می‌کند.

از آنچه همراه داری به همراهان خود بخشش نما و تنگ نظر و بخیل مباش. (۱۲)

در سفر کمک به دیگران بسیار سفارش شده است. در هنگام مسافرت، حال ضعیف‌ترین همسفر را در نظر بگیر و با گذشت از حق خود در فکر ضعیفان باش. (۱۳)

گفتار نیک در همه حال پسندیده است و از وظایف زائر و شرایط زیارت به حساب آمده است. (۱۴) شوخی و مزاح تا زمانی که در غیر از رضای خدا نباشد، از علائم مروت در سفر است، البته جز در زیارت سید الشهداء علیه السلام که از آن نهی شده است. (۱۵)

 

نویسنده: تحریریه - محمد جواد حریری

برگرفته از کتاب ادب زیارت، معرفت زائر عبد الحسین نیشابوری

 

پی نوشت:

_____________________

 ۱. کامل الزیارات ص ۱۴۱و۱۴۲

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ أَوْ [وَ] أَبَا جَعْفَرٍ علیهماالسلام یَقُولُ مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَکُونَ مَسْکَنُهُ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَاهُ الْجَنَّةَ فَلَا یَدَعْ زِیَارَةَ الْمَظْلُومِ قُلْتُ وَ مَنْ هُوَ قَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ صَاحِبُ کَرْبَلَاءَ مَنْ أَتَاهُ شَوْقاً إِلَیْهِ وَ حُبّاً لِرَسُولِ اللَّهِ وَ حُبّاً لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ حُبّاً لِفَاطِمَةَ أَقْعَدَهُ اللَّهُ عَلَى مَوَائِدِ الْجَنَّةِ یَأْکُلُ مَعَهُمْ وَ النَّاسُ فِی الْحِسَاب‏

۲.‌‌ همان ص ۱۴۴، تهذیب الاحکام: ج۶ ص۴۴

عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا لِمَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَیْنِ زَائِراً لَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ یُرِیدُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ تَعَالَى وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَقَالَ لَهُ یَا هَارُونُ مَنْ أَتَى قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه السلام زَائِراً لَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ یُرِیدُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ غَفَرَ اللَّهُ [وَ اللَّهِ‏] لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ ثُمَّ قَالَ لِی ثَلَاثاً أَ لَمْ أَحْلِفْ لَکَ أَ لَمْ أَحْلِفْ لَکَ أَ لَمْ أَحْلِفْ لَک‏

۳. نظیر آن در: بحارالانوار: ج۱۰۱ ص۴۲و۴۳، وسائل الشیعه: ج۱۰ ص۳۲۴-۳۲۶ من‏لایحضره‏الفقیه ج: ۲ ص: ۵۸۴

... قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا عِرْفَانُ حَقِّهِ قَالَ یَعْلَمُ أَنَّهُ إِمَامٌ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ غَرِیبٌ شَهِیدٌ مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ أَعْطَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَجْرَ سَبْعِینَ شَهِیدا...

۴. ثواب الاعمال: ص۲۲۷، مرآة الکمال: ج۳ص۳۳۹

۵. وسائل الشیعه: ج۸ص۳۱۷، کامل الزیارات: ص۱۳۰و۱۳۱

 عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ إِذَا خَرَجْنَا إِلَى أَبِیکَ أَ فَکُنَّا [أَ فَلَسْنَا] فِی حَجٍّ قَالَ بَلَى قُلْتُ فَیَلْزَمُنَا مَا یَلْزَمُ الْحَاجَّ قَالَ مِنْ مَا ذَا قُلْتُ مِنَ‏ الْأَشْیَاءِ الَّتِی یَلْزَمُ الْحَاجَّ قَالَ یَلْزَمُکَ حُسْنُ الصَّحَابَةِ لِمَنْ یَصْحَبُکَ وَ یَلْزَمُکَ قِلَّةُ الْکَلَامِ إِلَّا بِخَیْرٍ وَ یَلْزَمُکَ کَثْرَةُ ذِکْرِ اللَّهِ و...

۶. مستدرک وسائل الشیعه: ج۱ص۲۹۹

 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا أَنَسُ أَکْثِرْ مِنَ الطَّهُورَیْنِ یَزِیدُ اللَّهُ فِی عُمُرِکَ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَکُونَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ عَلَى طَهَارَةٍ فَافْعَلْ فَإِنَّکَ تَکُونُ إِذَا مُتَّ عَلَى طَهَارَةٍ شَهِیداً

۷. کامل الزیارات: ص۲۲۳-۲۲۴

قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام إِذَا أَرَدْتَ الْمَسِیرَ إِلَى قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَصُمْ یَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ وَ الْخَمِیسِ وَ الْجُمُعَةِ فَإِذَا أَرَدْتَ الْخُرُوجَ فَاجْمَعْ أَهْلَکَ وَ وُلْدَکَ وَ ادْعُ بِدُعَاءِ السَّفَرِ وَ اغْتَسِلْ قَبْلَ خُرُوجِکَ وَ قُلْ حِینَ تَغْتَسِلُ اللَّهُمَّ طَهِّرْنِی وَ طَهِّرْ قَلْبِی وَ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ أَجْرِ عَلَى لِسَانِی ذِکْرَکَ وَ مِدْحَتَکَ وَ الثَّنَاءَ عَلَیْک‏...

۸- رُوِیَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ افْتَتِحْ سَفَرَکَ بِالصَّدَقَةِ وَ اخْرُجْ إِذَا بَدَا لَکَ فَإِنَّکَ تَشْتَرِی سَلَامَةَ سَفَرِکَ (بحارالأنوار ج: ۹۷ ص: ۱۰۳)

۹- مرآةالکمال ج ۳ص۱۶۹

۱۰- محاسن: ص۳۵۹-۳۶۰. الفقیه: ج۲ص۳۱۷

روى و سر عمامه در زیر حنک بگردانى تا اینکه به تو آسیبى نرسد از دزد و غرق شدن و سوختن و قدرى از تربت امام حسین علیه السلام با خود بردار و در وقت برداشتن بگو اللَّهُمَّ هَذِهِ طِینَةُ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَلِیِّکَ وَ ابْنِ وَلِیِّکَ اتَّخَذْتُهَا حِرْزا لِمَا أَخَافُ وَ مَا لا أَخَافُ و با خود بردار انگش‌تر عقیق و فیروزج و خصوص انگشترى که عقیق آن زرد باشد و بر یک طرفش نقش باشد مَا شَاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ و بر طرف دیگرش محمد و علی (نقل از مفاتیح الجنان)

۱۱- وسائل الشیعه: ج۸ص۳۱۷، کامل الزیارات: ص۱۳۰، مرآةالکمال ج ۳ص۲۲۱

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ إِذَا خَرَجْنَا إِلَى أَبِیکَ أَ فَکُنَّا [أَ فَلَسْنَا] فِی حَجٍّ قَالَ بَلَى قُلْتُ فَیَلْزَمُنَا مَا یَلْزَمُ الْحَاجَّ قَالَ مِنْ مَا ذَا قُلْتُ مِنَ‏ الْأَشْیَاءِ الَّتِی یَلْزَمُ الْحَاجَّ قَالَ یَلْزَمُکَ حُسْنُ الصَّحَابَةِ لِمَنْ یَصْحَبُکَ وَ یَلْزَمُکَ قِلَّةُ الْکَلَامِ إِلَّا بِخَیْرٍ وَ یَلْزَمُکَ کَثْرَةُ ذِکْرِ اللَّهِ و...

۱۲- وسائل الشیعه: ج۸ص۳۱۷. مزار شیخ خضر بن شلال

۱۳- مستدرک وسائل الشیعه: ج۲ص۴۱

۱۴- نورالعین: ص۴۵۴

۱۵- وسائل الشیعه: ج۸ص۳۱۷، بحارالانوار: ج۱۰۱ ص۱
دوشنبه 20/9/1391 - 21:11
اهل بیت

چون حسین، قاسم ابن حسن ابن علی علیهم السلام را دید به جنگ بیرون آمده، درآغوشش گرفت و با هم گریستند؛ چندان که بی‌هوش شدند.

از حسین علیه السلام دستور جهاد خواست؛

اذن نداد.

آن جوان بر دست و پای عمو افتاد و بوسه می‌داد تا اذن گرفت و به جنگ بیرون آمد – و اشک بر گونه‌هایش روان بود و پیش از وی برادرش را عبد الله ابن عقبهٔ غنوی کشته بود.

و قاسم سخت جنگید، چنان که با خُردی، سی و پنج مرد بکشت و این رجز می‌گفت:


بی‌تابی نکن که آدمی رفتنی است

و امروز، خدایی را که صاحبِ بهشت هاست دیدار می‌کنی.


حمید ابن مسلم گفت:

پسری به جنگ ما بیرون آمد که:

گویی رویش پارهٔ ماه بود؛ شمشیری در دست، پیراهن اِزاری (بلند) در بر، و نعلین در پای داشت که بند یکی گسیخته بود؛ فراموش نمی‌کنم نعل پای چپ بود.

عمرو ابن سعد ابن نفیل ازدی گفت:

 «به خدا سوگند که بر او حمله کنم.»

من گفتم:

 «سبحان الله این چه کار است که تو خواهی کرد؟ آن گروهی که بر گرد وی‌اند، او را کفایت کنند.»

 گفت:

 «والله، بر وی حمله کنم.»

 حمله کرد و بتاخت؛

ناگهان با شمشیر بر آن جوان زد که به روی افتاد و گفت:

 «عمو!»

حسین علیه السلام سر بر داشت و بدو تیز تیز نگریست؛ چنان که باز، سر برمی دارد و تیز می‌نگرد.

آنگاه مانند شیرِ خشمگین حمله کرد و عمرو را با شمشیر بزد؛ عمرو دست را سپر کرد؛ حسین علیه السلام دست او را از مِرفَق جدا کرد. فریادی زد که سپاهیان شنیدند. سواران اهل کوفه تاختند تا عمرو را از دست حسین علیه السلام برهانند.

چون سواران تاختند، سینهٔ اسبان با عمرو برخورد و او بیفتاد و اسبان عمرو را لگدکوب کردند چیزی نگذشت که جان بداد. گَرد فرو نشست.

حسین علیه السلام را دیدیم بر سر آن پسر ایستاده – و او پای بر زمین می‌کشید - و می‌گفت:

 «دور باشند از رحمت، این قوم که تو را کشتند و جدِّ تو دشمن ایشان باد روز قیامت!»

گفت:

 «به خدا سوگند، بر عموی تو سخت گران آید که تو او را بخوانی و اجابت تو نکند یا اجابت او، تو را سودی ندهد؛ امروز کینه جویی بسیار است و یاور اندک.»

 او را برداشت بر سینه خود، و گویی اکنون می‌نگرم:

دو پای آن پسر بر زمین کشیده می‌شد و حسین علیه السلام او را بر سینهٔ خود نهاده بود.

من با خود گفتم می‌خواهد چه کند؟!

او را آورد و نزدیکِ پسرش علی اکبر، نهاد – با کشتگان دیگر اهل بیت خود که بر گرد او بودند.

 

نویسنده: تحریریه - محمد مدنی زادگان


منبع: «برگرفته از کتاب نفس المهمومِ مرحوم شیخ عباس قمی»

دوشنبه 20/9/1391 - 21:4
اهل بیت

مقدمه:

با ملاحظه ی کتب و اقوال گوناگون، مجموع فرزندانی که به امام حسین علیه السلام نسبت داده شده است هشت دختر و سیزده پسر می باشد.

هشت دختر آن حضرت: فاطمه ی کبری و فاطمه ی صغری و زبیده و زینب و سکینه و آن دختر که در خرابه وفات کرد (که بعضی نامش را زبیده و بعضی رقیه گفته اند) و ام کلثوم و صفیه می باشند.

و سیزده پسر وی: علی اکبر، علی اوسط، علی اصغر، محمد، جعفر، قاسم، عبدالله، محسن، ابراهیم، حمزه، عمر، زید و عمران بن الحسین علیهم السلام می باشند.

در ادامه مصیبات وارد شده بر دختر خردسال امام حسین علیه السلام، حضرت رقیه علیها السلام  که در خرابه ی شام، از شدت سوز و گداز در فراق پدر، جان به جان آفرین تسلیم نمودند را در حد توان ذکر می کنیم.


حضرت رقیه علیها السلام در عاشورا

در بعضی روایات آمده است: حضرت سکینه علیهاالسلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله ای (که به احتمال قوی همان حضرت رقیه علیهاالسلام باشد) گفت: "بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود".

امام حسین علیه السلام با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه علیهاالسلام صدا زد: "بابا! مانعت نمی­شوم. صبر کن تا تو را ببینم".

امام حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و لب های خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که:

العطش العطش، فان الظما قد احرقنی

بابا بسیار تشنه ام، شدت تشنگی جگرم را آتش زده است.

امام حسین علیه السلام به او فرمود: "کنار خیمه بنشین تا برای تو آب بیاورم". آنگاه امام حسین علیه السلام برخاست تا به سوی میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت:

یا ابة این تمضی عنا؟

بابا جان کجا می روی؟ چرا از ما بریده ای؟

امام علیه السلام یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلی پرخون از او جدا شد.(۱)


آخرین دیدار امام حسین علیه السلام با حضرت رقیه علیها السلام

وداع امام حسین علیه السلام در روز عاشورا با اهل بیت علیهم السلام صحنه ای بسیار جانسوز بود، ولی آخرین صحنه ی دلخراش و جگرسوز، وداع ایشان با دختری سه ساله بود که ذیلا می خوانید:

هلال بن نافع، که از سربازان دشمن بود، می گوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم. دیدم امام حسین علیه السلام ، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوی میدان می آید. در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکی افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گامهای لرزان، دوان دوان به دنبال امام حسین علیه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد:

یا ابة! انظر الی فانی عطشان.

بابا جان، به من بنگر، من تشنه ام.

شنیدن این سخن کوتاه ولی جگر سوز از زبان کودکی تشنه کام، مثل آن بود که بر زخمهای دل داغدار امام حسین علیه السلام نمک پاشیده باشند. سخن او آنچنان امام حسین علیه السلام را منقلب ساخت که بی اختیار اشک از دیدگانش جاری شد. با چشمی اشکبار به آن دختر فرمود:

الله یسقیک فانه وکیلی.

دخترم، می دانم تشنه هستی خدا ترا سیراب می کند، زیرا او وکیل و پناهگاه من است.

هلال می گوید: پرسیدم "این دخترک که بود و چه نسبتی با امام حسین علیه السلام داشت؟"

به من پاسخ دادند: او رقیه علیها السلام دختر سه ساله ی امام حسین علیه السلام است.(۲)

به یاد لب تشنه ی پدر آب نخورد!

عصر عاشورا که دشمنان برای غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعا ۲۳ کودک از اهل بیت علیهم السلام را یافتند.

به عمر سعد گزارش دادند که این ۲۳ کودک، بر اثر تشنگی در خطر مرگ هستند.

عمر سعد به آنها اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتی که نوبت به حضرت رقیه علیها السلام رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوی قتلگاه حرکت کرد. یکی از سپاهیان دشمن پرسید: کجا می روی؟ حضرت رقیه علیها السلام فرمود: "بابایم تشنه بود. می خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم".

او گفت: آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند!

حضرت رقیه علیها السلام در حالیکه گریه می کرد، فرمود: "پس من هم آب نمی آشامم".(۳)

نیز در کتاب مفاتیح الغیب ابن جوزی آمده است که، صالح بن عبدالله می گوید: موقعی که خیمه ها را آتش زدند و اهل بیت علیهم السلام رو به فرار نهادند، دختری کوچک به نظرم آمد که گوشه ی جامه اش آتش گرفته، سراسیمه می­گریست و به اطراف می دوید و اشک می ریخت. مرا به حالت او رحم آمد. به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرونشانم. همین که صدای سم اسب من را شنید اضطرابش بیشتر شد. گفتم: ای دختر قصد آزارت ندارم. بناچار با ترس ایستاد. از اسب پیاده شدم  و آتش جامه اش را خاموش نمودم و او را دلداری دادم. یکمرتبه فرمود: ای مرد، لبهایم از شدت عطش کبود شده، یک جرعه آب به من بده. از شنیدن کلام رقتی تمام به من دست داده ظرفی پر از آب به او دادم. آب را گرفت و آهی کشید و آهسته رو به راه نهاد. پرسیدم: عزم کجا داری؟ فرمود: خواهر کوچکتری دارم که از من تشنه تر است. گفتم: مترس، زمان منع آب گذشت، شما بنوشید.

گفت: ای مرد، سوالی دارم، بابایم حسین علیه السلام تشنه بود، آیا آبش دادند یا نه؟!

گفتم: ای دختر نه والله، تا دم آخر می فرمود: (اسقونی شربة من الما)

می فرمود: یک شربت آب به من بدهید، ولی کسی او را آبش نداد بلکه جوابش را هم ندادند.

وقتی که آن دختر این سخن را از من شنید، آب را نیاشامید، و بعضی از بزرگان می گویند اسم او حضرت رقیه خاتون علیها السلام بوده است.(۴)

کنار سجاده، چشم به راه پدر بود!

از کتاب سرور المومنین نقل شده است: حضرت رقیه علیها السلام هربار هنگام نماز، سجاده ی پدر را پهن می کرد، و آن حضرت بر روی آن نماز می خواند. ظهر عاشورا نیز، طبق عادت، سجاده ی پدر را پهن کرد و به انتظار نشست. ولی بعد از مدتی، ناگهان دید شمر وارد خیمه شد.

رقیه علیها السلام به او گفت: آیا پدرم را ندیدی؟ شمر بعد از آنکه آن کودک را در کنار سجاده، چشم به راه پدر دید، به غلام خود گفت: این دختر را بزن! غلام به این دستور عمل نکرد. شمر خود پیش آمد و چنان سیلی به صورت آن نازدانه زد که عرش خداوند به لرزه درآمد.(۵)  

کنار پیکر خونین پدر، در شب شام غریبان

در کتاب مبکی العیون آمده است: در شب شام غریبان، حضرت زینب علیها السلام در زیر خیمه ی نیم سوخته، اندکی خوابید. در عالم خواب مادرش حضرت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام  را دید. عرض کرد: مادرجان آیا از حال ما خبر داری؟!

حضرت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام فرمود: تاب شنیدن ندارم. حضرت زینب علیهاالسلام عرض کرد: پس شکوه ام را به چه کسی بگویم؟

حضرت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام فرمود: "من خود هنگامی که سر از بدن فرزندم حسین علیه السلام جدا می کردند، حاضر بودم. اکنون برخیز و رقیه علیهاالسلام را پیدا کن".

حضرت زینب علیهاالسلام برخاست. هر چه صدا زد، حضرت رقیه علیهاالسلام را نیافت.

با خواهرش ام کلثوم علیهاالسلام، در حالیکه گریه می کردند و ناله سر می دادند، از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند، تا اینکه نزدیک قتلگاه صدای او را شنیدند. آمدند کنار بدنهای پاره پاره، دیدند رقیه علیهاالسلام خود را روی پیکر مطهر پدر افکنده و در حالیکه دستهایش را به سینه ی پدر چسبانیده است درد و دل می کند.

حضرت زینب علیهاالسلام او را نوازش داد. در این وقت سکینه علیهاالسلام نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند. در مسیر راه، سکینه علیهاالسلام از رقیه علیهاالسلام پرسید: چگونه پیکر پدر را جستی؟ او پاسخ داد: "آنقدر پدر پدر کردم که ناگاه صدای پدرم را شنیدم که فرمود: بیا اینجا، من در اینجا هستم".(۶)


با اقتباس از کتاب ستاره ی درخشان شام حضرت رقیه دختر امام حسین علیهاالسلام


گردآورنده: میلاد نیکوپایان منفرد - تحریریه


پی نوشت:

_____________________________________________________

۱- وقایع عاشورا سید محمد تقی مقدم ص۴۵۵ و حضرت رقیه علیهاالسلام تالیف شیخ علی فلسفی ص۵۵۰.

۲- سرگذشت جانسوز حضرت رقیه علیهاالسلام ص۲۲ به نقل از وقایع و الحوادث محمد باقر ملبوبی، ج۳، ص۱۹۲.

۳- سرگذشت جانسوز حضرت رقیه علیهاالسلام ص۲۹ به نقل لز ثمرات الحیاة ج۲، ص۳۸.

۴- حضرت رقیه علیهاالسلام، شیخ علی فلسفی ص۱۳.

۵- سرگذشت جانسوز حضرت رقیه علیهاالسلام ص۲۶ به نقل از حضرت رقیه علیهاالسلام تالیف علی فلسفی، ص۷.

۶- سرگذشت جانسوز حضرت رقیه علیهاالسلام، ص۲۷
دوشنبه 20/9/1391 - 21:4
اهل بیت

شمر نامهٔ عبیدالله را گرفت و به سوی کربلا حرکت کرد و پیش از ظهر روز پنجشنبه، نهم محرم به کربلا رسید و نامه عبیدالله را به عمر ابلاغ کرد عمر ناچار فرمان جنگ را پذیرفت و شمر را امیر پیاده نظام کرد. علاوه بر این شمر از طرف عبیدالله برای چند تن از یاران امام حسین علیه السلام که از نزدیکان او بودند امان نامه گرفته بود. آنگاه که به کربلا رسید و پس از ملاقات عمر سعد، به نزدیک خیمه‌های امام علیه السلام آمد و عباس و عبدالله و جعفر و عثمان، فرزندان علی بن ابی طالب – که مادرشان‌ ام البنین بود و خواهر‌زاده شمر بودند – را خواند و از امان نامه مطلع ساخت آن‌ها متفقا گفتند: «خدا تو را و امان نامه‌ات را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!» پس از این عمر سعد دستور داد تا جنگ را آغاز کنند و لشکریانش را به سمت اردوگاه امام حسین علیه السلام حرکت داد.

حضرت عباس علیه السلام به همراه بیست سوار از جمله زهیربن قین و حبیب بن مظاهر نزد سپاه دشمن آمدند و جویای مسأله شدند. سپاهیان عمر در پاسخ گفتند: «فرمان آمده که یا بجنگید یا حکم امیر را بپذیرید.» عباس علیه السلام به نزد امام آمد و او را مطلع سخت. امام حسین علیه السلام از برادشان خواستند که از آن‌ها یک شب مهلت بگیرد تا به مناجات و راز و نیاز بپردازند.

فرستاده ابن سعد در پاسخ به این تقاضای امام حسین علیه السلام گفت: «ما به شما تا فردا مهلت می‌دهیم، اگر تسلیم شدید شما را نزد عبیدالله خواهیم برد و اگر تسلیم نشوید فردا با شما خواهیم جنگید.»

امام حسین علیه السلام نزدیک غروب یاران خود را فرا خواند و خطبه‌ای ایراد فرمود. علی ابن الحسین (علی اکبر) از قول پدر می‌فرماید: «خدای را ستایش می‌کنم به بهترین ستایش‌ها و او را سپاس می‌گویم در خوشی و ناخوشی. بار خدایا! تو را سپاسگزاریم که ما را به نبوت گرامی داشتی و علم قرآن و فقه دین را به ما کرامت فرمودی و گوشی شنوا و چشمی بینا و دلی آگاه به ما عطا کردی، ما را از زمرهٔ سپاسگزاران قرار بده. من یارانی بهتر و با وفا‌تر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمانبردار‌تر و به صله رحم پای بند‌تر از اهل بیتم نمی‌شناسم، خدا شما را بخاطر یاری من جزای خیر دهد! من می‌دانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من به شما اجازه می‌دهم و بیعت خود را از شما برمی دارم تا از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید و هریک از شما دست یک تن از اهل بیت مرا بگیرید و در روستا‌ها و شهر‌ها پراکنده شوید تا خداوند فرج خود را برای شما مقرر دارد. این مردم، مرا می‌خواهند و چون بر من دست یابند با شما کاری ندارند.»

یاران امام با شنیدن این سخن به امام اظهار وفاداری کردند و هریک سخنی گفتند. زهیر بن قین گفت: «به خدا سوگند دوست دارم کشته شوم، دوباره زنده گردم، سپس کشته شوم، تا هزار مرتبه، تا خدا تو را و اهل بیت تو را از کشته شدن در امان دار!»

آنگاه امام دستور داد تا خندقی را که در پشت خیمه هاکنده بودند با چوب پر کنن تا در صورت شبیخون زدن دشمن، چوب‌ها را آتش زده و از رسیدن آن‌ها به خیمه‌ها جلوگیری کنند. گفته شد سی نفر از سپاه عمر سعد نیز در این شب به امام حسین علیه السلام پیوستند. آن‌ها می‌گفتند حال که امام سه را در پیش رو نهاده تا جنگی اتفاق نیفتد چرا شما قبول نمی‌کنید؟!

 

برگرفته از کتاب قصه کربلا نوشته آقای علی نظری منفرد


نویسنده: تحریریه - مهدی شاهسوند
دوشنبه 20/9/1391 - 20:57
اهل بیت

در این مقاله سعی کرده ایم آیات تطبیقی را بیان کنیم.

آیات تطبیقی: آیاتی هستند که در ذیل آیات، روایات و عبارات دیگری به کار رفته است ولی با تفسیر و تأویل و به کمک روایات بر امام حسین علیه السلام تطبیق شده است:


۱) سوره صافات آیه (۱۰۷)

وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ

ترجمه: و بر او رنج بزرگی فدا ساختیم.(۱۰۷)

*از جمله تفسیرهای آیه، این است که گفته اند:منظور از«ذبح عظیم» حضرت سید الشهدا علیه السلام است. با توجه به این که ظاهر معنای آیه در اینصورت اینگونه می‌شود: «امام حسین علیه السلام را فدای اسماعیل کردیم!»؛ این سؤال پیش می‌آید که با وجود افضلیت سیدالشهداء علیه السلام، چگونه ایشان فدا شده‌اند؟

باید گفت که تنها تعداد انگشت شماری از مفسران، به تفسیر یاد شده اشاره کرده اند مانند تفسیر کنز الدقائق(ج۱۱، ص۱۷۱-۱۷۲). منشاء این تفسیر، روایتی است که مرحوم صدوق رضی الله عنه در کتاب خصال نقل می‌کند که نخست، آن را بیان می‌کنیم:

«هنگامی که خداوند، گوسفندی را به جای ذبح اسماعیل، برای حضرت ابراهیم علیه السلام فرستاد، حضرت درخواست کرد که فرزندش را ذبح کند تا با تحمل غم و اندوه دلِ پدری که به دست خویشتن، فرزندش را ذبح کرده است، درجاتش بالاتر رود. خداوند از او پرسید: محبوب ترین مخلوقاتم نزد تو کیست؟ پاسخ داد: محبوب تر از حبیبت، محمدصلی الله علیه و آله نیافریدی. فرمود: نزد تو، او محبوب تر است یا خودت؟ گفت: او. فرمود: فرزند او نزد تو محبوب‌تر است یا فرزند خودت؟ گفت: فرزند او. فرمود: این که فرزند او را دشمنانش از روی ستم، ذبح کردند، تو را بیشتر اندوهگین می‌سازد یا این که فرزندت را به دست خودت ذبح کنی؟ گفت: پروردگارا! ذبح او به دست دشمنانش دلم را اندوهگین کرد. فرمود: ای ابراهیم! شخصی از امّت محمدصلی الله علیه و آلهفرزندش حسین را بعد از او از روی ظلم، هم چون گوسفند ذبح می‌کند و با این کار، گرفتار غضب من می‌شود. دل ابراهیم، اندوهگین شد و ناله و گریه سر داد. وحی آمد که ای ابراهیم! ناله ات را پذیرفتم و آن را جایگزین ناله و زاری برای فرزندت – اگر او را ذبح می‌کردی- کردم و برایت درجات اهل ثواب بر مصیبت ها را واجب کردم و این همان قول خداوند است که فرمود:«وَ فَدَیناهُ بِذِبح عَظیم»[۱]

پس خداوند مصیبت شهادت امام حسین علیه السلام را به جای مصیبتی که بنا بود حضرت ابراهیم علیه السلام متحمل شود، قرار داد به این معنا که حضرت ابراهیم علیه السلام برای بالا بردن درجات خویش می‌تواند بر مصیبت امام حسینعلیه السلام بگرید.

 

۲) سوره دخان آیه ۲۹:

فَمَا بَكَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنظَرِینَ

ترجمه: و بر مرگ گذشتگان هیچ چشم آسمان و زمین نگریست و بر هلاکشان مهلت ندادند»(۲۹)

تفسیر: ابن قولویه ذیل آیه فوق از کثیر بن شهاب حارثی روایت کرده گفت: در رحبه حضور امیرالمومنین علیه السلام شرفیاب شده بودم حضرت امام حسین علیه السلام وارد شد، پدر بزرگوارش تبسمی نمود و فرمود خداوند یاد نموده قومی را و از راه سرزنش فرموده آسمان و زمین بر آنها گریه ننمود پس از آن فرمود به خدایی که دانه ها را از زمین شکافته و بیرون می‌آورد و موجودات را خلق می‌نماید همانا فرزندم حسین علیه السلام را به قتل می‌رسانند و آسمانها و زمین بر او گریه می‌کنند. حضرت صادق علیه السلام فرمود: قاتل حضرت امام حسین علیه السلام و یحیی علیه السلام پیغمبر، ولد زنا و حرامزاده بودند و آسمان تا شش ماه بر حضرت امام حسین علیه السلام گریه نمود و قرمز بود و قرمزی زمین و آسمان همان گریه آنهاست.[۲]

ظاهر روایت این است که این تعبیرها کنایه نیست و تنها آسمان سرخ نشده بود بلکه واقعاً از آسمان خون بارید و زمین پر از خون شد ولی به نظر می‌رسد که این از حوادث ملکوتی باشد که در آن روز رخ داد و خون همه جا را فرا گرفت اما برای همه افراد قابل مشاهده نبود بلکه افراد خاص آن را می‌دیدند.

و حضرت باقر علیه السلام روایت کرده که: پدرم می‌فرمود: اگر اشک چشمان کسی برای کشتن حضرت امام حسینعلیه السلام جاری شود به مقداری که صورتش از اشک، تر شود خداوند به سبب آن گریه غرفه ای در بهشت به او عطا کند و هر کس گونه هایش تر شود برای خاطر اذیتی که از دشمنان به ما رسیده خداوند او را جای دهد در بهشت و برگرداند از او اذیت و آزار را و ایمن باشد روز قیامت از آتش جهنم و هر کس متذکر ما شود یا دیگری را متذکر سازد و اشک چشمانش جاری شود به مقداری که بال مگسی تر شود خداوند گناه او را بیامرزد اگر چه به مقدار کف دریا باشد.[۳]


۳) سوره بقره آیه ۱۹۳:

وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَیَكُونَ الدِّینُ لِلَّـهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ

ترجمه: و با کفار مهار کنید تا فتنه و فساد از روی زمین بر طرف شود و دین خدا حاکم باشد و بس، و اگر(از فتنه) دست کشند(با آنها عدالت کنید که) تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست.(۱۹۳)

تفسیر: عیاشی از حضرت صادق علیه السلام در معنای «فلا عدوان الا علی الظالمین» روایت کرده که آن حضرت فرمود: خداوند تعدی به کسی نمی کند مگر بر نسل قاتلین امام حسین علیه السلام ، رضامندی به کاری مانند انجام دادن او باشد.

ابن بابویه به سند خود از عبد السلام بن صالح هروی روایت کرده که گفت حضور امام رضا علیه السلام عرض کردم ای پسر رسول خدا چه می‌فرمائید در این حدیثی که از حضرت صادق علیه السلام روایت می‌کنند که آن حضرت فرموده زمانی که قائم آل محمدصلی الله علیه و آله ظهور نماید آنچه از نسل قاتلین حضرت امام حسین علیه السلام می‌باشد خواهد کشت به واسطه کارهای پدرانشان فرمود این حدیث صحیح و درست است. حضورش عرض کردم خداوند می‌فرماید: «و لا تزر وازره وزر اخری»[۴] خداوند گناه کسی را بر دیگری بار نمی کند، پس مقصود و مراد این آیه چیست؟ فرمود خداوند در تمام گفتارش راست فرموده لکن دودمان قتله امام حسین علیه السلام از کارهای پدرانشان راضی و خشنود بوده و آنها افتخار می‌کنند و هر که به کار دیگری راضی باشد مانند همان کسی است که آن کار را انجام داده است اگر مردی را در مشرق زمین به قتل رسانند و شخصی در مغرب زمین به آن قتل راضی باشد این شخص شریک با قاتل محسوب می‌شود، و حضرت قائم علیه السلام آنها را از آن جهت می‌کشد که راضی به قتل امام حسین علیه السلام بودند.[۵]


سخن آخر:

آیاتی که در این بحث بیان شد تمام آیاتی که در این زمینه می‌گنجد را در بر نمی گیرد زیرا آیاتی که بر امام حسنعلیه السلام و حسین علیه السلام در شان یا تطبیق نازل شده یا آیاتی که مربوط به پنج تن آل عبا است که یکی از آنان امام حسین علیه السلام است یا آیاتی که مربوط به چهارده معصوم است، بسیار زیاد بوده و از عهده ما خارج است که به بیان تمامی آنها بپردازیم، لذا ما به بیان آیاتی پرداختیم که صراحتاً در ذیل آیه و تفسیر آن نام امام حسین علیه السلام آمده است و یا بر امام حسین علیه السلام تطبیق شده است. 

«یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجه»

 

نویسنده: محمد مدنی زادگان – تحریریه

 

 

پی نوشت:

______________________________ 

[۱]- ر.ک: خصال، ج ۱ ، ص ۵۸ – ۵۹ ؛ صافات (۳۷) آیه ۱۰۷

[۲]- تفسیر جامع، ج ۶ ، ص ۲۸۵

[۳]- تفسیر جامع، ج ۶ ، ص ۲۸۶

[۴] - فاطر (۳۵) آیه ۱۸

[۵] - تفسیر جامع، ج ۱، ص ۳۰۶ و ۳۰۷
دوشنبه 20/9/1391 - 20:56
اهل بیت

در ابتدای بحث بهتر دانستم با ذکر روایتی از امام حسین علیه السلام مراتب قرآن کریم را بیان کنم.

در روایتی امام حسین علیه السلام  مراتب و معارف قرآن کریم را این گونه بیان می فرماید:

 وَ قَالَ ع كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ عَلَى الْعِبَارَةِ وَ الْإِشَارَةِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِ وَ الْإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِیَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِیَاءِ [۱]

کتاب خدا بر چهار چیز استوار است: عبارات، رمزها(اشاره ها)  و لطایف و حقایق.

عبارات آن برای توده مردم است، اشاره و رموزات از آن خواص و بندگان ویژه است.

لطایف آن برای اولیا و حقایق آن نیز برای انبیاء و پیامبران است.

 در اینجا سوالی مطرح می­شود که چرا در قرآن، اسمی از ائمه و بخصوص امام حسین علیه السلام  نیامده است؟

 شیوه ی پرسش حاکی از این است که گویا تنها راه معرفی اولیای الهی، که امت باید از آن پیروی کنند، یاد کردن نام آنان در کتاب آسمانی است، در حالی که اگر به خود قرآن مراجعه کنیم، خواهیم دید که قرآن برای معرفی شخصیت­های الهی از سه راه وارد می شود و در هر مورد بنابر مصالحی از شیوه خاصی پیروی کند:

۱) معرفی با اسم: پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله  در انجیل  به وسیله ی اسم به آیندگان معرفی شده و یا در قرآن به صراحت از حضرت داوود به عنوان خلیفه یاد شده است” یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ” [۳]

۲) معرفی با اعداد: نقبای بنی اسرائیل و گروهی که طبق گزینش حضرت موسی علیه السلام  قرار شد به کوه بروند در قرآن با اعداد معرفی شده­اند.

۳) معرفی با صفت: در قرآن گاهی معرفی با صفت با ذکر نام نیز همراه است و گاهی نیز به ذکر صفت اکتفا می­کند.

درباره ی امامت خاصه(چه کسی امام باشد) قرآن از راه سوم وارد شده در برخی  از آیات به طور مستقیم موضوع امامت را مطرح می­کند مانند آیات تبلیغ، ولایت، اولی الامر، صادقین و قربی، و در برخی از آیات نیز غیر مستقیم از این موضوع بحث می­کند مانند: آیات مباهله و تطهیر.

از سوی دیگر امام از نظر شیعه باید دو خصوصیت عصمت[۴] و علم لدنٌی[۵] را دارا باشد که به این دو صفت در قرآن اشاره شده است و به اتفاق شیعه و سنی، پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جز امیرالمؤمنین و فرزندان وی کسی واجد این صفات نبوده است.

آیات فراوانی در قرآن درباره امام حسین علیه السلام  وجود دارد. برخی رقم آیات را ۱۲۸ و برخی دیگر تا ۲۵۰ آیه ذکر کرده اند. برخی از آیات یاد شده، آشکارا درباره امام حسین علیه السلام  نازل شده است و برخی با تفسیر و تاویل مفسران _ البته به کمک روایات _ برایشان تطبیق شده است.

 ما در این بحث تعدادی از آیات که بر اساس منابع تفسیری و روایتی مربوط به امام حسین است و آیاتی که بر امام حسین تطبیق شده است را مورد بررسی قرار می دهیم:

 آیاتی که بر اساس منابع تفسیری و روایی مربوط به امام حسین علیه السلام  است:

 

 ۱) سوره ی اسراء آیه (۳۳)

 وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّـهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ۗ وَمَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلَا یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ ۖ إِنَّهُ كَانَ مَنصُورًا.

ترجمه: و هرگز نفس محترمی که خدا قتلش را حرام کرده مکشید مگر آنکه به حکم حق مستحق قتل شود و کسیکه خون مظلومی را به نا حق بریزد ما به ولی او حکومت و تسلط بر قاتل داریم پس در مقام انتقام آن ولی در قتل و خونریزی اسراف نکند که او از جانب ما موید و منصور است.

تفسیر: این آیه به احترام خون انسانها و حرمت شدید کشتن آنان اشاره کرده می فرماید: در صورت روی دادن چنین عملی، حق قصاص برای اولیای مقتول مظلوم ثابت است. مظلوم یکی از لقب های امام حسین علیه السلام  است که بیشتر با نام او همراه است. در بسیاری از زیارت نامه ها، دعاها و احادیث بر این لقب امام تاکید شده است، چنانکه در زیارت اربعین امام حسین علیه السلام  می خوانیم: «السلام علی الحسین المظلوم الشهید...».

در جلد دوم تفسیر عیاشی، ذیل همین آیه از امام محمد باقر علیه السلام  آمده که در تفسیر این آیه می فرمایند: منظور از این آیه امام حسین می باشد زیرا آن بزرگوار مظلومانه شهید شد و ما امامان، خونخواه آن حضرت هستیم. هنگامی که قائم ما قیام کند خون امام حسین را طلب خواهد کرد. او بقدری از قتله ی امام حسین می کشد که خواهند گفت در قتل اسراف می کند.


 ۲) سوره مریم آیه (۱)

 کهیعص

ترجمه: این حرف از رموز و اسراری است در میان خدا و رسول صلی الله علیه و اله و سلم

تفسیر: در کتاب احتجاج از سعدبن عبدالله روایت می کند که گفت: به حضرت قائم آل محمدصلی الله علیه و آلهگفتم: تاویل کهیعص چیست؟ فرمود: این حروف از اخبار غیبی می باشند که خدای علیم بنده خود حضرت زکریا را از آن ها آگاه نمود و سپس داستان آن را برای حضرت محمد صلی الله علیه و آله شرح داد. جریان این قضیه بدین شرح است که حضرت زکریا علیه السلام  از خدا خواست که نام های مبارک پنج تن آل عبا را به او یاد دهد. جبرئیل به زمین هبوط کرد و آن ها را به حضرت زکریا علیه السلام  تعلیم داد. هر وقت حضرت زکریا نام های مبارک: محمّد، علی، زهراء و حسن علیهم السلام  را می برد غم و اندوه وی بر طرف می شد، ولی هرگاه نام مبارک حسین را می برد گریه راه گلوی او را می گرفت و نفس وی به شماره می افتاد. تا اینکه یک روز حضرت زکریا گفت: بار خدایا! برای چیست که هر وقت من نام آن چهار نفر را می برم غم و اندوه من برطرف می شود ولی موقعی که نام حسین را می برم چشمانم اشکبار و نفسم به شماره می افتد. خدای علیم داستان شهادت امام حسین را برای زکریا شرح داد و فرمود: کهیعص(ک) اشاره به کربلای امام حسین علیه السلام  است. (ه) اشاره به هلاکت عترت پاک می باشد.(ی) اشاره به نام یزید است که در حق حسین علیه السلام  ظلم کرده، (ع) اشاره به عطش حسین و (ص) اشاره به صبر آن بزرگوار است.

هنگامی که حضرت زکریا این جریان را شنید مدت سه روز از مسجد خویشتن خارج نشد و در آن مدت اجازه ورود به احدی نداد. آنگاه مشغول گریه و زاری شد، وی از برای امام حسین علیه السلام  مرثیه می خواند و می گفت: پروردگارا! آیا بهترین خلق خود را (یعنی حضرت محمد را) دچار مصیبت فرزندش می کنی؟ بار خدایا! آیا این چنین بلایی را بر در خانه آن حضرت پیاده خواهی کرد؟ پروردگارا! آیا لباس یک چنین مصیبتی را به علی و زهراء می پوشانی! بار خدایا! آیا چنین مصیبتی را نصیب آنان خواهی کرد؟

سپس حضرت زکریا دعا کردو گفت: پروردگارا! یک پسری به من عطا کن که در این زمان پیری چشم من به وی روشن شود، موقعی که این پسر را به من عطا کردی مرا شیفته ی محبت وی گردان، سپس مرا دچار مصیبت او بکن همچنان که حضرت محمد حبیب خود را دچار مصیبت فرزند خواهی کرد! آنگاه خدا حضرت یحیی علیه السلام  را به زکریا عطا کرد و او را دچار مصیبت وی نمود.[۶]


۳) سوره احقاف آیه (۱۵)

 وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ إِحْسَانًا ۖ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا ۖ وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا ۚ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی ۖ إِنِّی تُبْتُ إِلَیْكَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ

ترجمه: و ما انسان را به احسان در حق پدر و مادر خود سفارش کردیم، که مادر با رنج و زحمت بار حمل او کشید و باز با درد و مشقت وضع حمل نمود و سی ماه تمام مدت حمل و شیرخواری او بود تا وقتی که طفل به حد رشد رسید و آدمی چهل ساله گشت (و عقل و کمال یافت آن گاه سزد که) عرض کند: بار خدایا مرا بر نعمتی که به من و پدر و مادر من عطا فرمودی شکر بیاموز و به کار شایسته ای که رضا و خوشنودی تو در آن است موفق دار و فرزندان مرا صالح گردان، من به درگاه تو باز آمدم و از تسلیمان فرمان تو شدم.

تفسیر: در کافی از حضرت صادق علیه السلام  ذیل آیه فوق روایت کرده فرمود جبرئیل بر پیغمبر اکرمصلی الله علیه و آلهنازل شد گفت: ای محمدصلی الله علیه و آله پروردگار سلام می رساند و بشارت می دهد شما را به فرزندی که از فاطمه متولد می شود و امتت بعد از تو او را به قتل می رسانند و فرمود: ای جبرئیل به پروردگارم سلام برسان، عرض کن حاجت بر فرزندی ندارم که امت بعد از من او را به قتل برسانند جبرئیل عروج کرد مرتبه دوم فرود آمد همان پیغام را رسانید. آن حضرت پاسخ اول را فرمود. عروج کرد مرتبه سوم نازل شد عرض کرد ای محمدصلی الله علیه و آلهپروردگار سلام می رساند و بشارت می دهد شما را و می فرماید ما در عرض شهادت آن فرزند امامت و وصایت را در ذریه او قرار دادیم. پیغمبر راضی شد فرستاد دخترش فاطمه را حاضر کردند مژده فرزند را به او داد عرض کرد: ای پدر بزرگوار حاجت به چنین فرزندی ندارم که امت او را شهید کنند. پیغمبر بشارت امامت و وصایت و ولایت را در ذریه حضرتش داد حضرت فاطمه نیز راضی شد و با کراهت و مشقت بار حمل کشید و وضع حمل نمود و مدت حمل و شیرخوارگی سی ماه تمام بود (چون رضاع کامل دو سال است چنانچه فرماید وَ الوالِداتُ یرضِعنَ اَولادَ هُنَّ حولَینِ کامِلَین[۷] پس مدت حمل ۶ ماه بوده است) و فرزندی بجز امام حسین و یحیی شش ماهه متولد نشد و این حدیث را ابن بابویه ابن قولویه نیز روایت کرده اند.[۸]

 

نویسنده: تحریریه – محمد مدنی زادگان

 

پی نوشت:

_____________________________________________

[۱]  - بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۲۰.

[۲]  - سوره واقعه آیه ۷۹

[۳]  - سوره ص آیه ۲۶

[۴]  - سوره بقره آیه ۱۲۴

[۵]  - سوره نمل آیه ۴۰  و سوره آل عمران آیه ۷

[۶]  - زندگانی امام حسن مجتبی  علیه السلام، ص ۴۰۹

[۷]  - سوره بقره آیه ۲۳۳

[۸] - تفسیر جامع، ج ۶، ص ۳۱۸

دوشنبه 20/9/1391 - 20:55
اهل بیت

سلام اسم من علیه. من و برادرم حسن و دوستمون حسین از دبیرستان با هم رفیقیم. ما ها یه خصوصیت مشترک داریم. هم تو یه مدرسه ی مذهبی و هم تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدیم. از قضا و دست روزگار تو یه دانشگاه و یه رشته افتادیم. تقریبا سعی میکردیم واحدامونو یکی برداریم تا همیشه با هم باشیم. جریانی که برات تعریف میکنم به قدری رو من تاثیر گذاشت که مسیر زندگیمو در واقع مسیر سه تاییمونو عوض کرد.

ترم اول دانشگاه با یه دوستی اشنا شدیم به نام ساسان. ساسان از خانواده مذهبی نبود مدرسش هم مذهبی نبود. ولی با این حال نماز و روزش سر جاش بود. ولی مثل ماها اهل هیئت و اینجور کارا نبود. اگه نمی شناختیش فکر میکردی یه جوون تازه از آمریکا برگشتهی خدا پیغمبر نشناسه! ولی بدک نبود. گاها معتقد بود. اهل سیگار و قلیون هم بود ولی ما سه تا لب نمیزدیم. ماجرا از جایی شروع میشه که یکی از هم کلاسیهامون به نام هوشنگ ما رو دعوت کرد goodbye party چون می‌خواست بره سوئد پیش عموش زندگی کنه. قرار مهمونی رو ساعت۵ فرداش گذاشتیم. ماسه تا که خونمون پاسداران بود با ماشین حسین اومدیم نوبنیاد ساسانو برداشتیم و رفتیم نیاوران خونه هوشنگ اینا. وقتی وارد خونه خفن هوشنگ شدیم شستمون خبردار شد که هوشنگ همه همکلاسی‌ها از دختر و پسر، دعوت کرده. ما سه تا معذب بودیم و سرمون پایین بود ولی ساسان راحت‌تر از ما نشسته بود و با بچه‌های دیگه حرف می‌زد.

ما سه نفر که لحظه شماری می‌کردیم زودتر ساعت ۸ بشه و رفع زحمت کنیم که ناگهان اون چیزی که احتمالش رو می‌دادیم سرمون اومد. هوشنگ با یه بطری ویسکی و ۴ لیوان به سمت ما اومد. ما می‌لرزیدیم ولی ساسان با خیال راحت نشسته بود و عین خیالش نبود تو دلم گفتم: ای بی دین! به خاطر یه لذت کوچولو می‌خواد دینشو بفروشه از اولش هم توی دوستی باهاش اشتباه کردیم. هوشنگ سینی رو جلوی من گرفت و گفت بفرما گفتم: راستش من کبدم چربه و دکتر گفته نخورم! حسنم هم در جوابش گفت: منم شنیدم دکترا میگن ضرر داره می‌ترسم به بلای داداشم دچار بشم. حسین هم که برداشت و به ما گفت برمی‌دارم و نمی‌خورم. خلاصه هر کدوم یه بهونه‌ای آوردیم و این کار و از سرمون باز کردیم. حالا سینی رو به رو ساسان بود با همون آرامشی که از اول مهمونی داشت نشسته بود و ما احتمال می‌دادیم که ساسان کم بیاره و برداره. هوشنگ رو کرد به ساسان و گفت: تو دیگه دست رد به سینه ما نزن اینا که رفیق نیمه راه شدن و هرکدوم یه بهونه‌ای جور کردن ولی تو بردار.

ساسان به بطری نگاه کرد و بعد آب دهنشو قورت داد و گفت: شرمندم خدای من از من خواسته که مشروب نخورم!

بهتمون زد. باورمون نمی‌شد کسی که دینش تو نماز و روزه خلاصه میشه این جوری به همونا معتقد باشه ولی شاید یکی مثل من ۱۰۰تا هیئتم بره ولی باور به معجزه امام حسین نداشته باشه. نمی‌گم نباید با این حال هیئت رفتا؟ نه نه. ولی باید حواستو بیشتر جمع کنی تا بدونی که این سایت که داری یه مقالشو میخونی مال کیه و صاحب سایت واقعی چیکارا که نمی‌تونه با دل من و تو بکنه.

 

نویسنده: سجاد سکوت - تحریریه
دوشنبه 20/9/1391 - 20:55
اهل بیت

آیا عزادارى براى امام حسین علیه‏السلام، در زمان امامان علیهم‏السلام سابقه دارد؟

بلى، در این‏جا تنها به ذکر نمونه‏هاى اندکى از آنچه که در تاریخ نقل شده، بسنده مى‏کنیم:

 

۱. عزادارى بنى‏هاشم در ماتم سیدالشهدا علیه السلام:

از امام صادق علیه‏السلام چنین روایت شده است: «پس از حادثۀ عاشورا، هیچ بانویى از بانوان بنى‏هاشم، سرمه نکشید و خضاب ننمود و از خانه هیچ یک از بنى‏هاشم دودى که نشانۀ پختن غذا باشد، بلند نشد تا آنکه ابن زیاد به هلاکت رسید. ما پس از فاجعۀ خونین عاشورا پیوسته اشک بر چشم داشته‏ایم»(۱)

 

۲. عزادارى امام سجاد علیه‏السلام:

 حزن امام سجاد علیه‏السلام بر آن حضرت به صورتى بود که دوران زندگى ایشان، همراه با اشک بود. عمدۀ اشک آن حضرت بر مصایب سیدالشهداء علیه‏السلام بود و آنچه بر عمو‌ها، برادران، عموزاده‏‌ها، عمه‏‌ها و خواهرانش گذشته بود تا آن‏جا که وقتى آب مى‏آوردند تا حضرت میل کند، اشک مبارکشان جارى مى‏شد و مى‏فرمودند:

چگونه بیاشامم؛ در حالى که پسر پیامبر را تشنه کشتند؟(۲)

و مى‏فرمود: «هرگاه شهادت اولاد فاطمه زهرا سلام‏الله‏علیها را به یاد مى‏آورم، (بغض گلویم را می فشرد و) گریه‏ام مى‏گیرد.»(۳)

امام صادق علیه‏السلام به زراره فرمودند:

«جدم على‏بن‏الحسین علیه‏السلام هرگاه حسین‏بن‏على علیه‏السلام را به یاد مى‏آورد، آن قدر اشک مى‏ریخت که محاسن شریفش پر از اشک مى‏شد و بر گریه او حاضران گریه مى‏کردند».(۴)

 

۳. عزادارى امام محمد باقر علیه‏السلام:

امام باقر علیه‏السلام در روز عاشورا براى امام حسین علیه‏السلام مجلس عزا برپا و بر مصایب آن حضرت گریه مى‏کردند. در یکى از مجالس عزا، در حضور امام باقر علیه‏السلام، کمیت شعر مى‏خواند. وقتى به این‏جا رسید که: «قتیل بالطف...»، امام باقر علیه‏السلام گریه زیادى کرده، فرمود:

«اى کمیت! اگر سرمایه‏اى داشتیم در پاداش این شعرت به تو مى‏بخشیدیم؛ اما پاداش تو‌‌ همان دعایى است که رسول خدا صلى‏الله‏علیه‏وآله دربارۀ حسّان‏بن‏ثابت فرمود که همواره به جهت دفاع از ما اهل‏بیت علیهم‏السلام، مورد تأیید روح‏القدس خواهى بود.»(۵)

 

۴. عزادارى امام صادق علیه‏السلام:

امام موسى کاظم علیه‏السلام مى‏فرماید: «چون ماه محرم فرا مى‏رسید، دیگر پدرم خندان نبود؛ بلکه اندوه از چهره‏اش نمایان مى‏شد و اشک بر گونه‏اش جارى بود، تا آن‏که روز دهم محرم فرا مى‏رسید. در این روز، مصیبت و اندوه امام به ‌‌نهایت مى‏رسید. پیوسته مى‏گریست و مى‏فرمود: امروز، روزى است که جدم حسین‏بن‏على علیهما السلام به شهادت رسید».(۶)

 

۵. عزادارى امام موسى کاظم علیه‏السلام:

از امام رضا علیه‏السلام نقل شده است که فرمودند: «چون ماه محرم فرا مى‏رسید، کسى پدرم را خندان نمى‏دید و این وضع ادامه داشت تا روز عاشورا؛ در این روز، پدرم را اندوه و حزن و مصیبت فرا مى‏گرفت و مى‏گریست و مى‏گفت: در چنین روزى حسین را - که درود خدا بر او باد - کشتند».(۷)

 

۶. عزادارى امام رضا علیه‏السلام:

گریه امام رضا علیه‏السلام در حدى بود که فرمود: «همانا روز مصیبت امام حسین علیه‏السلام، پلک چشمان ما را مجروح نموده و اشک ما را جارى ساخته است».(۸)

دعبل خدمت حضرت رضا علیه‏السلام آمد. آن حضرت دربارۀ شعر و گریه بر سیدالشهدا علیه‏السلام کلماتى چند فرمودند؛ از جمله این‏که: «اى دعبل! کسى که بر مصایب جدم حسین علیه‏السلام گریه کند، خداوند گناهان او را مى‏آمرزد.» آن‌گاه حضرت بین حاضران و خانواده خود پرده‏اى زدند تا بر مصایب امام حسین علیه‏السلام اشک بریزند.

سپس به دعبل فرمودند: «براى امام حسین علیه‏السلام مرثیه بخوان که تا زنده‏اى، تو ناصر و مادح ما هستى؛ تا قدرت‏دارى، از نصرت ما کوتاهى مکن». دعبل در حالتى که اشک از چشمانش مى‏ریخت، قرائت کرد:

أفاطم لوخلت الحسین مجد لا     و قد مات عطشانا بشط فرات

صداى گریه امام رضا علیه‏السلام و اهل‏بیت آن حضرت بلند شد».(۹)

 

۷. عزادارى امام زمان علیه‏السلام:

 بنابر روایات، امام زمان علیه‏السلام در زمان غیبت و ظهور، بر شهادت جدّشان گریه مى‏کنند. آن حضرت خطاب به جد بزرگوارشان سیدالشهدا علیه‏السلام عرضه می‌دارند:

«فلئن اخرتنى الدهور و عاقنى عن نصرک المقدور و لم اکن لمن حاربک محارباً و لمن نصب لک العداوة مناصبا فلاَنْدُبنّک صباحا و مساء و لابکین لک بدل الدموع دما، حسرة علیک و تأسفا على ما دهاک؛ (۱۰) اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و دور ماندم از یارى تو و نبودم تا با دشمنان تو جنگ کنم و با بدخواهان تو پیکار نمایم، هم اکنون هر صبح و شام بر شما اشک مى‏ریزم و به جاى اشک، در مصیبت شما خون از دیده مى‏بارم و آه حسرت از دل پردرد بر این ماجرا مى‏کشم.»

در سوگ تو، با سوز درون مى‏گریم     از نیل و فرات و شط، فزون مى‏گریم

گر چشمۀ چشم من، بخشکد تا حشر     از دیده به جاى اشک، خون مى‏گریم(۱۱)

 

گرداورنده: محمدرضا کاشفى


منبع: ماهنامه پرسمان / شماره ۳۰ اسفند ۸۳/

 

پی نوشت:

_________________________________

۱. نگا: امام حسن و امام حسین، ص ۱۴۵.

۲. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۴۵.

۳. خصال، ج ۱، ص ۱۳۱.

۴. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۰۷.

۵. مصباح المتهجد، ص ۷۱۳.

۶. امام حسن و امام حسین، ص ۱۴۳.

۷. حسین، نفس مطمئنة، ص ۵۶.

۸. بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۴.

۹. همان، ج ۴۵، ص ۲۵۷.

۱۰. بحارالانوار، ج ۱۰۱، ص ۳۲۰.

 

۱۱. مصطفی آرنگ به نقل از اشک حسینى، سرمایه شیعه، ص ۶۶
دوشنبه 20/9/1391 - 20:54
اهل بیت

حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند، به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت:

اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ

آیا گروهی که امام حسین (علیه السلام) را کشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟

حاملان سر‌ها بسیار ترسیدند، برخی از آن‌ها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند که ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشکار شد و این شعر را نوشت:

فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع وَ هُمْ یَومَ القیامَة فی الْعَذاب

بخدا سوگند شفاعت کننده‌ای برای آن‌ها نخواهد بود و آن‌ها روز قیامت در عذاب خواهند بود

دوباره عده‌ای خواستند آن دست را بگیرند که باز ناپدید شد، برای بار سوم که برگشتند آن دست با‌‌ همان شرایط این شعر را نوشت:

وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحکم جَور وَ خالف خَلفَهُم حکم الکِتاب

امام حسین (علیه السلام) را از روی ظلم و ستم شهید کردند و با این کارشان مخالف قرآن عمل نمودند.

حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید که در آنجا زندگی می‌کرد. راهب خوب گوش داد: ذکر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون کرد متوجه شد از نیزه‌ای که کنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می‌آیند و می‌گویند:

السلام علیک یابن رسول الله... السلام علیک یا ابا عبدالله.

راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما کیست؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر کیست؟ گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) که در سرزمین عراق خروج کرد و ابن زیاد او را کشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد: حسین بن علی بن ابیطالب (علیهم السلام)

باز پرسید: نام مادرش چیست؟ خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (سلام الله علیهما)

راهب با تعجب پرسید:‌‌ همان محمدی که پیغمبر خودتان است؟

خولی گفت: آری. راهب فریاد می‌زد که هلاکت برای شما باد به خاطر کاری که کردید. از آن‌ها خواهش کرد سر مبارک حسین (علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند. خولی گفت: نمی‌توانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم. راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟

خولی پاسخ داد: ده هزار درهم. راهب گفت که من ده هزار درهم به تو می‌دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد.

راهب سر مطهر را به مشک خوشبو نمود و آن را روی سجاده‌اش گذاشت و تمام شب را گریه کرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض کرد:‌ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت می‌دهم که معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد (صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی می‌دهم که من غلام و بنده تو هستم و عرض کرد:

ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است که در کربلا نبودم و جان خود را فدای تو نکردم.‌ ای اباعبدالله! هنگامی که جدت را دیدار می‌کنی گواهی ده که من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله... صبح سر را به آن‌ها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتکار اهل بیت کرد.

ابن هشام می‌گوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیک دمشق رسیدند به یکدیگر گفتند بیائید این درهم‌ها را میان خود تقسیم کنیم تا یزید از آن‌ها خبردار نشود، کیسه‌های درهم را باز کردند و دیدند سفال شده است. بر روی آن نوشته شده است «وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فیهِ الْأَبْصار» (سوره ابراهیم، آیه ۴۲)؛ گمان مبرید خدا از آنچه ستمکاران انجام می‌دهند غافل است. بر روی دیگری نوشته بود گو «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون (الشعراء۲۲۷)» و به زودی ستمکاران بدانند چه سرانجامی دارند.

حاملان سر، سفال‌ها را در نهری ریختند. خولی گفت: این راز را پوشیده نگهدارید و با خود گفت: انا لله و انا الیه راجعون، خسر الدنیا والاخرة. (۳)

تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نکرده است که حاملان سر‌ها چند منزل، استراحت کردند و چه بر آن‌ها گذشت؟ ابن شهر آشوب می‌گوید یکی از کرامات امام زیارتگاه‌هایی است که از سر ایشان به جای مانده است؛ در کربلا و در شهرهای عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مکان‌ها می‌باشد. (یعنی اینکه وجود سر مقدس امام در این مکان‌ها، زیارتگاه‌های معروف دارد)، برای نمونه وقتی خواستند به شهر موصل روند شخصی را به نزد حاکم شهر موصل فرستاند که توشه و آذوقه برای آن‌ها فراهم کند و شهر را آذین کنند، اهل موصل گفتند هر چه می‌خواهید برای شما فراهم می‌کنیم ولی از آن‌ها درخواست کردند که به شهر نیایند، بیرون شهر منزل کنند و از همانجا بروند، آن‌ها در یک فرسخی شهر منزل کردند.

حاملان سر نزدیک هر شهری از کربلا (از کوفه تا دمشق) می‌رسیدند جرأت نداشتند که وارد شوند، می‌ترسیدند قبائل عرب علیه آن‌ها شورش کنند و سر را از آن‌ها بگیرند لذا از بیراهه می‌رفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را می‌فرستاند و می‌گفتند این سر یک خارجی است.

 

نویسنده: مهری هدهدی - سایت تبیان


پی‌نوشت‌ها:

________________________

۱- محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، ص ۳۲۹.

۲- لهوف سید بن طاووس.

۳- برگرفته از بحارالانوار، ج۱۰، ص ۲۳۹.

دوشنبه 20/9/1391 - 20:53
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته