• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1308
تعداد نظرات : 1683
زمان آخرین مطلب : 4610روز قبل
خاطرات و روز نوشت

چـنـیـن اسـت رســم ســـرای درشــت

گهی پشتِ زین و گهی زین به پشت

(شاهنامه)

جمعه 10/3/1387 - 10:57
محبت و عاطفه

«»«»«»«»«»«»«»«»

نگه کن به گیتی که جاوید کیست؟!

«»«»«»«»«»«»«»«»

جمعه 10/3/1387 - 10:54
شعر و قطعات ادبی

           اذان جمکران شوری به پا کرد

            دلم را از غم عالم جدا کرد
            صبا را گشته بودم محرم راز

            مرا با رمز غیبت اشنا کرد
           بخوان در دل تمنای فرج را

           بگو شاید نگاهی هم به ما کرد
           چو یعقوب از غم یوسف بنالید

          به بوی جامه اش او را شفا کرد
           نباشد گل به بستان در زمستان

           گل نرگس به هر باغی وفا کرد
           ببینیم در جهان عدل عـــلی را

          اگر امد حکومت را به پا کرد
          اگر ابری بییاید روی خورشید

          مشو نومید وباید بس دعا کرد
          خدا یا عمر من را طاقتی بخش

           که بینم غیبت کبری رها کرد

جمعه 10/3/1387 - 10:37
خانواده
«»«»«»«»«»«»«»«»«» 
زندگی گل سرخی است كه گلبرگهایش خیالی و خارهایش واقعی است
«»«»«»«»«»«»«»«»«» 
پنج شنبه 9/3/1387 - 20:45
محبت و عاطفه
دروغ و خیانت رو هك كن__ از انسانیت كپی بگیر و سند توآ ل كن__ با صداقت و وفا و معرفت چت كن__ از زیباترین خاطره زندگی وب بگیر__تو پروفایل قلبت یه قلبه تیر خورده بذار و بگو عاشق عشق هستی__و عاشق عشق باشین_در مسنجر قلبت عشق رو اد كن __وبه احساسات زیبایی پی ام بده__غم رو دیلیت كن__و واژه بدی رو رینیم كن__برای غرورت آف بزار و بگو بشینه آخه؛دنیا دو روزه...!
پنج شنبه 9/3/1387 - 20:42
محبت و عاطفه

روزی به من گفت زندگی وحشتناک است ولی یادش رفته بود که به من گفته بود تو زندگی من هستی!!!!!!

روزی از روزها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری؟گفت به اندازه خورشید....نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا بارانی بود و خورشیدی در اسمان معلوم نبود!!!

شبی از شبها از او پرسیدم به چه اندازه مرا دوست داری؟گفت به اندازه ستاره های آسمان! نگاهی به اسمان انداختم دیدم که هوا ابری بود وستاره ای در اسمان نبود....

خواستم برای از دست دادنش قطره ای اشک بریزم ولی حیف تمام اشکهایم را برای بدست اوردنش از دست داده بودم  !

پنج شنبه 9/3/1387 - 20:36
خاطرات و روز نوشت

نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است، سالهاست که من سکوت را شکسته ام.

اگر زندگی خروش جویبار است، سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست!

زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم!

 

 پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس....

پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز

پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالی که اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زنده هست ...!!!!

پنج شنبه 9/3/1387 - 20:31
خاطرات و روز نوشت

                یه داستان کوتاه و قشنگ            

یه دختر كوری توی این دنیای نامرد زندگی میكرد .این دختره یه نامزد داشت كه عاشقه اون بود.دختره همیشه می گفت:اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم.یه روز یکی پیدا شد كه به اون دختر چشماشو بده. وقتی كه دختره بینا شد دید كه نامزدش كوره. بهش گفت: من دیگه تو رو نمی خوام!برو !

 پسره با ناراحتی در حالی داشت می رفت، یه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشمای من باش.......!

پنج شنبه 9/3/1387 - 20:25
خاطرات و روز نوشت

 اگر در خواب میدیدم غم روز جدایی را

به دل هرگز نمی دادم خیال آشنایی را

پنج شنبه 9/3/1387 - 20:18
خاطرات و روز نوشت

شمع سوزان توام

                   اینگونه خاموشم نکن

در کنارت نیستم

                    اما فراموشم نکن

پنج شنبه 9/3/1387 - 20:17
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته