در جریان عاشوراى حسینى و سپس اسارت اهل بیت (ع ) از كربلا به كوفه و از كوفه به شام مقرّ سلطنت یزید، از نكات جالب اینكه سخنرانیهاى حضرت زینب (ع ) و امام سجاد (ع ) و عكس العملهاى حماسى و معقول اهل بیت (ع ) موجب شد كه زمینه سوءظن شدید مردم شام بر ضد حكومت ظالمانه یزید، و شورش براى براندازى این حكومت ننگین به وجود آید. كار به جائى رسید كه یزید - همانكسى كه در آغاز بخاطر قتل حسین (ع ) شراب مى خورد و عربده مى كشید، اظهار پشیمانى كرده و رسما مى گفت : ((ابن مرجانه (عبیدالله بن زیاد) باعث فاجعه عاشورا است ، نه من ، خدا ((ابن مرجانه )) را لعنت كند، من چنین دستورى به او نداده بودم ...)). و از آن پس یزید براى سرپوش گذاشتن بر جنایات خود، دستور داد ماءمورین ، با اسیران اهل بیت رفتار نیك داشته باشند و خودش نیز در ظاهر با آنها برخورد نیك داشت ، او مى خواست با این ترفندها، خشم مردم را فرو نشاند، و موضوع را لوث كرده و عادى نشان دهد. اما حضرت زینب (ع ) و امام سجاد (ع ) پیام رسانان خون پاك شهیدان ، هشیار بودند، وقتى یزید به آنها گفت : شما صاحب اختیارید كه در شام بمانید یا به مدینه بروید، آنها گفتند: ما نخست مى خواهیم به ما اجازه دهید در شام ، براى شهداى عزیزمان ، سوگوارى كنیم ، یزید اجازه داد، اهل بیت لباسهاى سیاه پوشیدند و هفت روز در شام ، اقامه عزادارى كردند، قریش و بنى هاشم و بعضى دیگر در این مجلس شركت مى نمودند، و همین عزادارى و نوحه سرائى ، یك عامل دیگر براى بیدارى هر چه بیشتر مردم بود و دسیسه هاى یزید را در مورد سرپوش گذاشتن بر جنایت خود، افشا مى كرد. یزید، براى اینكه باز با ترفند دیگرى ، مردم را نسبت به خود خوشبین كند، هنگام خروج اهل بیت (ع ) از شام به سوى مدینه ، دستور داد، محملها را با پارچه هاى زربفت و فاخر، آراستند و خواست وارثان عاشورا را با زرق و برق (همچون یك كاروان سلطنتى ) روانه مدینه كند، تا دلسوزى و رقّت و احساسات مردم نسبت به خاندان پیامبر (ص ) و در نتیجه بدبینى آنها به حكومت ننگین یزید، كاملا برطرف گردد. اما این ترفند نیز با پیشنهاد حضرت زینب (ع ) خنثى گردید، آنحضرت این پیشنهاد را رد كرد و فرمود: ما عزادار هستیم و محملها را سیاه پوش كنید حتى یزید شخصا نزد اهل بیت (ع ) آمد و عذرخواهى كرد، و اموالى براى مخارج آنها حاضر كرد و گفت : ((اینها عوض آنچه به شما از مصائب رسیده )). حضرت ام كلثوم (ع ) فرمود: ((اى یزید چقدر حیاء تو اندك است ، برادران و اهل بیت مرا كشته اى ، كه جمیع دنیا ارزش یك موى آنها را ندارد، اینك مى گوئى اینها عوض آنچه من كرده ام !!)). به این ترتیب نیرنگهاى یزید، یكى پس از دیگرى خنثى شد و نقشه هاى موزیانه او نقش بر آب گردید، و تا آنجا كه ممكن بود، اسیران كربلا، نسبت به ظالم ، نه تنها انعطاف نشان ندادند بلكه در هر فرصتى به افشاگرى بر ضد او پرداختند.
جابر بن یزید جعفى از یاران با كمال و بزرگ امام باقر (ع ) است ، در شاءن او همین بس كه خود گوید: ((امام باقر (ع ) نود هزار حدیث به من آموخت كه به احدى آنهمه حدیث نیاموخت )). دستگاه طاغوتى در كمین جابر بودند تا او را دستگیر كرده و به قتل رسانند، چرا كه او مخزن علم و كمال امامان ضد طاغوت بود، كه طبق بعضى از روایات ، علم امامان (علیهم السلام ) به چهار نفر، منتهى مى شد: ((1- سلمان 2- جابر جعفى 3- سید حمیرى 4- یونس بن عبدالرحمن )). جابر براى اینكه از گزند طاغوتیان درامان بماند، خود را به دیوانگى زد (و تنها با افراد مورد اطمینانى تماس عاقلانه داشت تا آنچه آموخته به آنها برساند و این تاكتیك به جنون زدن ، براساس تقّیه و اهمّ و مهم بود). روزى چوبى بدست گرفت و بر آن سوار شد و از خانه بیرون آمد و به سوى بچه ها رفت و با آنها بازى مى كرد و با همان اسب مصنوعیش ، حركاتى مى كرد، و وانمود مى ساخت كه دیوانه شده است . از قضا در همین وقت ، مردى سوگند یاد كرده بود كه همسرش را تا شب طلاق دهد، و تصمیم گرفته بود كه آن روز با اولین مردى كه ملاقات كرد از او در مورد زن ، سؤ ال كند، او دید شخصى سوار چوب شده و از این سو به آن سو و به عكس حركت مى كند، به جلو رفت پرسید: ((نظر شما درباره زن چیست ؟)). جابر در حالى كه سوار بر مركبش (همان چوب ) شده بود، گفت : ((زنان سه گونه هستند)). آن مرد، چوب سوارى جابر را نگه داشته بود، جابر به او گفت : اسبم را رها كن ، او كنار رفت ، جابر به شیوه دیوانگان با چند جهش به سوى كودكان شتافت . آن مرد با خود گفت ، سخن جابر را نفهمیدم ، خود را به جابر رساند و پرسید: ((این سخن تو كه زنان بر سه گونه اند یعنى چه ؟)). جابر گفت : یكى به نفع تو است ، و یكى به زیان تو است و یكى نه به نفع تو است و نه به زیان تو. سپس گفت : راه اسبم را باز كن برود... آن مرد كه باز مطلب را درنیافته بود گفت : ((منظور شما را در مورد زنان نفهمیدم ، روشنتر بیان كن )). جابر گفت : ((آن بانوئى كه به نفع تو است دوشیزه (بكر) است ، و آن زنى كه به زیان تو است ، زنى است كه قبلا شوهر داشته و از او فرزندى دارد، و آن زنى كه نه به نفع تو است و نه بضرر تو است ، زنى است كه قبلا شوهر كرده ، ولى فرزندى از او ندارد)).
ابوحمزه ثمالى گوید: شنیدم امام باقر (ع ) نقل كرد: روزى امیر مؤمنان على (ع ) با مردم سخن مى گفت ، به آنها فرمود: آیا مى خواهید به شما خبر بدهم كه ((فقیه كامل )) كیست ؟ عرض كردند: آرى ، فرمود: فقیه كامل داراى این صفات است : 1- مردم را از رحمت خدا، ناامید نمى كند 2- و آنها را از عذاب خدا، ایمن نمى سازد، 3- رخصت و جواز گناه كردن به آنها نمى دهد 4- و از روى بى میلى (نه عذر) ترك قرآن نمى نماید كه چیز دیگرى جانشین قرآن قرار دهد، آگاه باشید علمى كه در آن فهم و شناخت نیست ، خیرى در آن نیست ، آگاه باشید، خواندنى كه در آن تدبر و اندیشیدن نباشد در آن خیرى نیست ، آگاه باشید، عبادتى كه در آن ، فهمیدن نباشد، خیرى در آن نیست .
یكى از علماى برجسته و مجتهد عارف و عالیمقام و وارسته گذشته مرحوم آیت الله العظمى سید مهدى بحرالعلوم طباطبائى بروجردى (قدس سرّه ) است ، این بزرگمرد تاریخ شیعه ، عموى جدّ دوم مرحوم آیت الله العظمى بروجردى (ره ) است ، او جامع معقول و منقول بود، و چند سال در حرمین شریفین (مدینه و مكه ) مدرس تعالیم و معارف اسلام بود، مردم مسلمان از گروههاى مختلف به دور او حلقه مى زدند و از محضرش بهره مند مى شدند. این بزرگوار (در نجف اشرف ) در سال 1212 از دنیا رفت ، از ویژگیهاى این عالم وارسته تشرفهاى مكرر او به محضر مبارك امام زمان (عج ) است كه در اینجا به ذكر دو نمونه مى پردازیم : 1- علامه شیخ زین العابدین سلماسى شاگرد و مباشر او گوید: در خدمت علامه بحرالعلوم به شهر سامره براى زیارت مرقد شریف دو امام بزرگ (امام هادى و امام حسن عسكرى ) رفتیم ، روزى سید بحرالعلوم خواست وارد حرم مطهر شود، دیدم به عكس همیشه كه با حالت عرفانى و معنوى عجیب و ادب مخصوص ، اذن دخول مى خواند و با وقار و آهسته قدم بر مى داشت ، امروز كنار در حرم ایستاده و صورت به در گذاشته و اشك مى ریزد و آهسته چیزى مى گوید، گوش دادم ، شنیدم این شعر را مى خواند: