• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 976
تعداد نظرات : 130
زمان آخرین مطلب : 5053روز قبل
دانستنی های علمی
هنگامى كه رسول خدا (ص ) با یاران اندك به مدینه مهاجرت نمودند، در آغاز چون مسلمانان ، كم ، بودند، پیامبر (ص ) هنگام سخنرانى ، بر ستون مسجد (كه ستونى از نخل خرما بود) تكیه مى داد، و به ارشاد مردم مى پرداخت ، ولى وقتى كه جمعیت مسلمین ، بسیار شدند، به دستور پیامبر (ص ) یك منبر سه پله اى ساختند تا هنگام سخنرانى ، بالاى منبر رود، روز جمعه فرا رسید، مسلمانان در مسجد مدینه جمع شدند، پیامبر (ص ) براى اولین بار از پله هاى آن منبر بالا رفت .
در این هنگام ، فریاد ناله از تنه درخت خرما (كه ستون مسجد و تكیه گاه قبلى پیامبر (ص ) بود) بلند شد، همانند ناله شترى كه از بچه خود جدا شده ، آه و ناله مى كرد كه همه حاضران آن ناله را شنیدند، و این ناله بخاطر فراق بود، كه پیامبر (ص ) دیگر هنگام سخن گفتن به آن تكیه نمى كند.
عجیب اینكه : پیامبر (ص ) هنگامى كه بالاى منبر رفت ، سه بار گفت : ((آمین )).
روشن است كه كلمه ((آمین )) (خدایا به استجابت برسان ) در پایان دعا یا نفرین ، گفته مى شود، و در اینجا این سؤال در ذهن حاضران آمد كه چرا پیامبر (ص ) ((آمین )) گفت ، ولى طولى نكشید كه پاسخ این سؤال روشن گردید و آن این بود كه پیامبر (ص ) وقتى بالاى منبر رفت ، از جبرئیل سه نفرین شنید (كه دیگران این صدا را نمى شنیدند).
پیامبر (ص ) شنید كه جبرئیل مى گوید: ((خدایا لعنت كن (یعنى رحمتت را دور كن ) بر عاق والدین (كسى كه پدر و مادرش را ناراضى مى كند) فرمود: آمین ، سپس شنید، جبرئیل عرض كرد: خدایا لعنت بفرست بر كسى كه ماه مبارك رمضان بر او بگذرد و او از رحمت و آمرزش الهى محروم گردد)).
پیامبر (ص ) فرمود: آمین .
از آن پس ، شنید جبرئیل گفت : ((خدایا لعنت كن كسى را كه نام تو (رسول خدا) را بشنود و صلوات نفرستد، پیامبر (ص ) گفت آمین )).
با توجه به اینكه ((آمین )) پیامبر (ص ) مورد قبول و استجابت خدا است ، این حدیث هشدار خطیرى است كه در مورد عدم احترام به پدر و مادر، و محرومیت از آنهمه بركات سرشار ماه رمضان ، و درود نفرستادن بر پیامبر (ص ) هنگام شنیدن نام آنحضرت ، به ما مى دهد، و مى آموزد كه در این سه موضوع ، توجه كامل داشته باشیم ، و حق آنرا بخوبى ادا كنیم .
پنج شنبه 1/5/1388 - 14:5
دانستنی های علمی

در جریان عاشوراى حسینى و سپس اسارت اهل بیت (ع ) از كربلا به كوفه و از كوفه به شام مقرّ سلطنت یزید، از نكات جالب اینكه سخنرانیهاى حضرت زینب (ع ) و امام سجاد (ع ) و عكس العملهاى حماسى و معقول اهل بیت (ع ) موجب شد كه زمینه سوءظن شدید مردم شام بر ضد حكومت ظالمانه یزید، و شورش براى براندازى این حكومت ننگین به وجود آید.
كار به جائى رسید كه یزید - همانكسى كه در آغاز بخاطر قتل حسین (ع ) شراب مى خورد و عربده مى كشید، اظهار پشیمانى كرده و رسما مى گفت : ((ابن مرجانه (عبیدالله بن زیاد) باعث فاجعه عاشورا است ، نه من ، خدا ((ابن مرجانه )) را لعنت كند، من چنین دستورى به او نداده بودم ...)).
و از آن پس یزید براى سرپوش گذاشتن بر جنایات خود، دستور داد ماءمورین ، با اسیران اهل بیت رفتار نیك داشته باشند و خودش نیز در ظاهر با آنها برخورد نیك داشت ، او مى خواست با این ترفندها، خشم مردم را فرو نشاند، و موضوع را لوث كرده و عادى نشان دهد.
اما حضرت زینب (ع ) و امام سجاد (ع ) پیام رسانان خون پاك شهیدان ، هشیار بودند، وقتى یزید به آنها گفت : شما صاحب اختیارید كه در شام بمانید یا به مدینه بروید، آنها گفتند: ما نخست مى خواهیم به ما اجازه دهید در شام ، براى شهداى عزیزمان ، سوگوارى كنیم ، یزید اجازه داد، اهل بیت لباسهاى سیاه پوشیدند و هفت روز در شام ، اقامه عزادارى كردند، قریش و بنى هاشم و بعضى دیگر در این مجلس شركت مى نمودند، و همین عزادارى و نوحه سرائى ، یك عامل دیگر براى بیدارى هر چه بیشتر مردم بود و دسیسه هاى یزید را در مورد سرپوش گذاشتن بر جنایت خود، افشا مى كرد.
یزید، براى اینكه باز با ترفند دیگرى ، مردم را نسبت به خود خوشبین كند، هنگام خروج اهل بیت (ع ) از شام به سوى مدینه ، دستور داد، محملها را با پارچه هاى زربفت و فاخر، آراستند و خواست وارثان عاشورا را با زرق و برق (همچون یك كاروان سلطنتى ) روانه مدینه كند، تا دلسوزى و رقّت و احساسات مردم نسبت به خاندان پیامبر (ص ) و در نتیجه بدبینى آنها به حكومت ننگین یزید، كاملا برطرف گردد.
اما این ترفند نیز با پیشنهاد حضرت زینب (ع ) خنثى گردید، آنحضرت این پیشنهاد را رد كرد و فرمود: ما عزادار هستیم و محملها را سیاه پوش كنید حتى یزید شخصا نزد اهل بیت (ع ) آمد و عذرخواهى كرد، و اموالى براى مخارج آنها حاضر كرد و گفت : ((اینها عوض آنچه به شما از مصائب رسیده )).
حضرت ام كلثوم (ع ) فرمود: ((اى یزید چقدر حیاء تو اندك است ، برادران و اهل بیت مرا كشته اى ، كه جمیع دنیا ارزش یك موى آنها را ندارد، اینك مى گوئى اینها عوض آنچه من كرده ام !!)).
به این ترتیب نیرنگهاى یزید، یكى پس از دیگرى خنثى شد و نقشه هاى موزیانه او نقش بر آب گردید، و تا آنجا كه ممكن بود، اسیران كربلا، نسبت به ظالم ، نه تنها انعطاف نشان ندادند بلكه در هر فرصتى به افشاگرى بر ضد او پرداختند.

پنج شنبه 1/5/1388 - 14:5
دانستنی های علمی
در محضر امام صادق (ع )، سخن از قیام حضرت مهدى (ع ) به میان آمد، امام صادق (ع ) فرمود: ((آنحضرت (امام مهدى ) آنقدر با دشمنان بجنگد و خونهاى آنها را بریزد كه بعضى (از مسلمین ) گویند: ((اگر این شخص - اشاره به حضرت مهدى - از آل محمد (ص ) بود رحم مى كرد، اینهمه بى رحمى دلیل بر این است كه او از دودمان رسول خدا (ص ) نیسست !)).
یكى از حاضران به امام صادق (ع ) عرض كرد: ((اگر چنین است پس چرا ما آرزوى ظهور آنحضرت را داریم )) (یعنى كسى آرزومند ظهور حاكمى كه موجب خونریزى مى گردد نمى شود).
امام صادق (ع ) از روى تعجب فرمود: سبحان الله اما تحب آن یظهر العدل و یاءمن السبل . ((عجبا آیا دوست ندارى كه عدالت ، آشكار گردد و راهها امن شود؟)) (و امنیت جهانى پدید آید و جهان پر از عدل و داد گردد).
یعنى عدالت و امنیت جهانى ، بستگى به نابودى طاغوتها و مفسدین غیر قابل هدایت دارد، و طبعا نابودى آنها بستگى به جنگ با آنها و ریختن خون ناپاك آنها است
پنج شنبه 1/5/1388 - 14:5
دانستنی های علمی
در آغاز بعثت پیامبر (ص ) یكى از پیشنهاد مشركان این بود: ابوجهل و جمعى از مشركان قریش به حضور پیامبر (ص ) آمده و عرض كردند: ما به تو ایمان نمى آوریم مگر اینكه خداى جهان ، نامه اى براى تك تك ما بفرستد، آن هم چنین بنویسد:
الى فلان بن فلان من رب العالمین : ((به فلانكس فرزند فلانكس )) (مثلا به ابوجهل عمرو بن هشام ) از طرف پروردگار جهانیان و در آن نامه رسما دستور داده شود، كه ما از تو مى خواهیم كه از دستوراتمان پیروى نمائید.
و در بعضى از احادیث این جمله اضافه شده : ((و این نامه خدا كنار سر هر شخصى قرار گیرد، و در آن نوشته شده باشد: تو از آتش دوزخ ، دور هستى و در امان مى باشى )).
اگر چنین نامه آن هم براى هر شخصى از سوى خداوند آمد، ما ایمان مى آوریم .
آیه 52 سوره ((مدثر)) همین مطلب را اشاره مى كند، و آیات بعد از آن ، به پاسخ مى پردازد
پنج شنبه 1/5/1388 - 14:5
دانستنی های علمی
امام سجاد (ع ) فرمود: در آغاز بعثت ، ابوطالب (پدر على علیه السلام ) با شمشیر خود از حریم رسول اكرم (ص ) دفاع مى كرد... روزى به آنحضرت عرض كرد: ((اى پسر برادرم آیا تو به عنوان رسول بر همه انسانها فرستاده شدهاى ، یا تنها براى هدایت قوم خود (قریش ) فرستاده شده اى ؟!))
رسول اكرم (ص ) فرمود: ((من براى هدایت همه مردم از سفید و سیاه و عرب و عجم ، فرستاده شده ام ، سوگند به خداوندى كه جانم در دست قدرت اوست همه انسانها از سیاه و سفید و آنانكه در قله هاى كوهها و در دریاها هستند و در فارس و روم مى باشند، همه را به سوى اسلام دعوت مى كنم )).
وقتى كه مشركان قریش ، این مطلب را شنیدند، حیران شده و راه استكبار را به پیش گرفتند و به ابوطالب گفتند: آیا نشنیدى كه پسر برادرت (پیامبر) چه گفت ؟ سوگند به خدا اگر مردم فارس و روم ، از این موضوع ، آگاه گردند، ما را از سرزمین خودمان ، بیرون مى كنند، و یكایك سنگهاى كعبه را جدا كرده و كعبه را ویران مى نمایند...
خداوند در مورد این سخنان كه كعبه را ویران مى كنند، سوره فیل را نازل كرد.
الم تركیف فعل ربك باصحاب الفیل ...
((آیا ندیدى كه پروردگارت با صاحبان فیل ، چه كرد؟ آیا مكر و حیله آنها را بى نتیجه نساخت ؟ و گروه گروه پرنده بر سر آنها نفرستاد، كه با سنگریزه هاى سجیل آنها را مورد هجوم قرار داده و آنان را همچون كاه كرم خورده ساخت ))
به این ترتیب ، خداوند، پشتیبانى خود را از حقجویان اعلام مى دارد و یارى خود را هنگام خطرها، از آنها دریغ نمى فرماید
پنج شنبه 1/5/1388 - 14:4
دانستنی های علمی
پیامبر (ص ) در آغاز بعثت ، (پس از توحید) درباره معاد، بسیار سخن مى گفت (چنانكه سوره هاى مكى بخصوص سوره هاى كوچك آخر قرآن گواه این مطلب است ).
مشركان لجوج با انواع و اقسام حركات ، سخن پیامبر (ص ) را به مسخره گرفته و رد مى كردند از جمله از آنها شخصى بنام اخنس و دامادش عدى بن ربیعه بودند، اتفاقا این دو نفر در همسایگى پیامبر (ص ) سكونت داشتند.
روزى نزد پیامبر (ص ) آمده ، به صورت مسخره آمیز مى گفتند: ((روز قیامت چگونه است ، و كى خواهد بود؟... سپس افزودند: اگر ما آن روز را با چشم خود ببینیم ، تصدیق نمى كنیم ، آیا ممكن است خداوند این استخوانهاى (پوسیده و متفرق ) را جمع كرده و به صورت اول هر یك را در جاى خود قرار دهد؟، نه باور كردنى نیست !)).
پیامبر (ص ) از شرّ لجاجت آنها به خدا پناه برد و عرض كرد: اللهم اكفنى شرّ جارى السوء: ((خداوندا مرا از شرّ این دو همسایه بد كفایت كن و نگهدار)) در این هنگام آیات آغاز سوره قیامت نازل گردید كه در آیه 3 و 4 این سوره مى خوانیم : ایحسب الانسان ان لن نجمع عظامه - بلى قادرین على ان نسوى بنانه : ((آیا انسان مى پندارد كه ما استخوانهاى او را به گردهم نمى آوریم ، بلكه ما قادر هستیم كه سر انگشتان او را درست و موزون سازیم )).
با توجه به اینكه : سر انگشتان و خطوط پر اسرار و ظریف آنها، از شگفتیهاى بسیار عجیب خلقت است ، به گونه اى كه دانشمندان مى گویند خطوط سر انگشتان همه انسانها با همدیگر تفاوت دارد، و سر انگشت هر كسى معرف همان كس است و بر همین اساس ، با انگشت نگارى ، مجرم را پیدا مى كننند
پنج شنبه 1/5/1388 - 14:3
دانستنی های علمی

جابر بن یزید جعفى از یاران با كمال و بزرگ امام باقر (ع ) است ، در شاءن او همین بس كه خود گوید: ((امام باقر (ع ) نود هزار حدیث به من آموخت كه به احدى آنهمه حدیث نیاموخت )).
دستگاه طاغوتى در كمین جابر بودند تا او را دستگیر كرده و به قتل رسانند، چرا كه او مخزن علم و كمال امامان ضد طاغوت بود، كه طبق بعضى از روایات ، علم امامان (علیهم السلام ) به چهار نفر، منتهى مى شد: ((1- سلمان 2- جابر جعفى 3- سید حمیرى 4- یونس بن عبدالرحمن )).
جابر براى اینكه از گزند طاغوتیان درامان بماند، خود را به دیوانگى زد (و تنها با افراد مورد اطمینانى تماس عاقلانه داشت تا آنچه آموخته به آنها برساند و این تاكتیك به جنون زدن ، براساس تقّیه و اهمّ و مهم بود).
روزى چوبى بدست گرفت و بر آن سوار شد و از خانه بیرون آمد و به سوى بچه ها رفت و با آنها بازى مى كرد و با همان اسب مصنوعیش ، حركاتى مى كرد، و وانمود مى ساخت كه دیوانه شده است .
از قضا در همین وقت ، مردى سوگند یاد كرده بود كه همسرش را تا شب طلاق دهد، و تصمیم گرفته بود كه آن روز با اولین مردى كه ملاقات كرد از او در مورد زن ، سؤ ال كند، او دید شخصى سوار چوب شده و از این سو به آن سو و به عكس حركت مى كند، به جلو رفت پرسید: ((نظر شما درباره زن چیست ؟)).
جابر در حالى كه سوار بر مركبش (همان چوب ) شده بود، گفت : ((زنان سه گونه هستند)).
آن مرد، چوب سوارى جابر را نگه داشته بود، جابر به او گفت : اسبم را رها كن ، او كنار رفت ، جابر به شیوه دیوانگان با چند جهش به سوى كودكان شتافت .
آن مرد با خود گفت ، سخن جابر را نفهمیدم ، خود را به جابر رساند و پرسید: ((این سخن تو كه زنان بر سه گونه اند یعنى چه ؟)).
جابر گفت : یكى به نفع تو است ، و یكى به زیان تو است و یكى نه به نفع تو است و نه به زیان تو.
سپس گفت : راه اسبم را باز كن برود...
آن مرد كه باز مطلب را درنیافته بود گفت : ((منظور شما را در مورد زنان نفهمیدم ، روشنتر بیان كن )).
جابر گفت : ((آن بانوئى كه به نفع تو است دوشیزه (بكر) است ، و آن زنى كه به زیان تو است ، زنى است كه قبلا شوهر داشته و از او فرزندى دارد، و آن زنى كه نه به نفع تو است و نه بضرر تو است ، زنى است كه قبلا شوهر كرده ، ولى فرزندى از او ندارد)).

پنج شنبه 1/5/1388 - 14:3
دانستنی های علمی
محمد بزنطى گوید: در محضر حضرت امام رضا (ع ) بودم فرمود: امیرمؤمنان على (ع ) فرمود: لا یاءبى الكرامة الاحمار: ((از كرامت و بزرگوارى ، جز الاغ جلوگیرى نمى كند)).
عرض كردم : معنى این سخن چیست ؟ (به دو مصداق از كرامت اشاره كرد و).
فرمود: 1- در موردى كه بوى خوش (از گل یا گلاب و عطر) به شما عرضه مى كنند، ولى شما ممانعت مى كنید2- در مجلس ، جا، باز مى كنند، بنشینید ولى شما (بدون عذر) در آنجا نمى نشینید، در این دو صورت ، شما از كرامت (و بزرگوارى كه به سوى شما عرضه شده ) جلوگیرى كرده اید و این درست نیست و خلاف اخلاق اسلامى مى باشد.
پنج شنبه 1/5/1388 - 14:3
دانستنی های علمی

ابوحمزه ثمالى گوید: شنیدم امام باقر (ع ) نقل كرد: روزى امیر مؤمنان على (ع ) با مردم سخن مى گفت ، به آنها فرمود: آیا مى خواهید به شما خبر بدهم كه ((فقیه كامل )) كیست ؟ عرض كردند: آرى ، فرمود: فقیه كامل داراى این صفات است : 1- مردم را از رحمت خدا، ناامید نمى كند 2- و آنها را از عذاب خدا، ایمن نمى سازد، 3- رخصت و جواز گناه كردن به آنها نمى دهد 4- و از روى بى میلى (نه عذر) ترك قرآن نمى نماید كه چیز دیگرى جانشین قرآن قرار دهد، آگاه باشید علمى كه در آن فهم و شناخت نیست ، خیرى در آن نیست ، آگاه باشید، خواندنى كه در آن تدبر و اندیشیدن نباشد در آن خیرى نیست ، آگاه باشید، عبادتى كه در آن ، فهمیدن نباشد، خیرى در آن نیست .

پنج شنبه 1/5/1388 - 14:2
دانستنی های علمی

یكى از علماى برجسته و مجتهد عارف و عالیمقام و وارسته گذشته مرحوم آیت الله العظمى سید مهدى بحرالعلوم طباطبائى بروجردى (قدس سرّه ) است ، این بزرگمرد تاریخ شیعه ، عموى جدّ دوم مرحوم آیت الله العظمى بروجردى (ره ) است ، او جامع معقول و منقول بود، و چند سال در حرمین شریفین (مدینه و مكه ) مدرس تعالیم و معارف اسلام بود، مردم مسلمان از گروههاى مختلف به دور او حلقه مى زدند و از محضرش بهره مند مى شدند.
این بزرگوار (در نجف اشرف ) در سال 1212 از دنیا رفت ، از ویژگیهاى این عالم وارسته تشرفهاى مكرر او به محضر مبارك امام زمان (عج ) است كه در اینجا به ذكر دو نمونه مى پردازیم :
1- علامه شیخ زین العابدین سلماسى شاگرد و مباشر او گوید: در خدمت علامه بحرالعلوم به شهر سامره براى زیارت مرقد شریف دو امام بزرگ (امام هادى و امام حسن عسكرى ) رفتیم ، روزى سید بحرالعلوم خواست وارد حرم مطهر شود، دیدم به عكس همیشه كه با حالت عرفانى و معنوى عجیب و ادب مخصوص ، اذن دخول مى خواند و با وقار و آهسته قدم بر مى داشت ، امروز كنار در حرم ایستاده و صورت به در گذاشته و اشك مى ریزد و آهسته چیزى مى گوید، گوش دادم ، شنیدم این شعر را مى خواند:

چو خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن
به رخت نظاره كردن ، سخن خدا شنیدن
سپس وارد حرم شد و زیارت نمود، و به خانه مراجعت كرد، فرصتى بدست آمد و جریان و آن حالت و خواندن شعر را از او پرسیدم ، فرمود:
وقتى خواستم وارد حرم شوم ، دیدم مولایم صاحب الامر امام زمان عجل الله تعالى فرجه ، در بالاى سر قبر پدر بزرگوارش تلاوت قرآن مى كند، بى اختیار شدم و آن شعر را خواندم .
2- علامه سلماسى گوید: در خدمت بحرالعلوم به مكه معظمه مشرف شدیم ، ایشان در مكه حوزه تدریس تشكیل داد، جود و كرم خاصى از او دیدم كه آنچه داشت به افراد بخشش مى كرد، یك شب به ایشان عرض ‍ كردم : اینجا عراق و نجف اشرف نیست كه این گونه بخشش مى كنى ، اینجا سنّى خانه است ، اگر در ولایت غربت پولمان تمام شد از چه كسى بگیریم ؟
سید سكوت كرد، و هر روز معمولش این بود، صبح زود به حرم خدا (مسجدالحرام ) مشرف مى شد، طواف و نماز طواف را انجام مى داد و سپس نماز صبح و تعقیب آن را مى خواند و اول طلوع آفتاب به منزل باز مى گشت ، صبحانه میل مى كرد و سپس مردم گروه گروه مى آمدند و از محضرش بهره مند مى شدند، آن شب كه به او گفتم پول تمام شده و از كجا پول بیاوریم روز آن شب ، كه صبح از حرم بازگشت ، چند لحظه بعد شنیدم در را مى كوبند، در صورتى كه آن وقت ، هنگام آمدن افراد معمولى نبود، مى خواستم بروم در را باز كنم ، دیدم سید بحرالعلوم با شتاب حركت كرد و به من فرمود: نیا، من تعجب كردم ، پس از آنكه سید رفت و در را باز كرد، ناگاه دیدم شخص بزرگوارى سوار بر مركب است ، سید بیرون دوید و سلام كرد و عرض ادب نمود و ركاب را گرفت و آن بزرگوار، پیاده شد، و سید بحرالعلوم عرض كرد: اى آقاى من بفرما، آن بزرگوار وارد منزل شد و در اطاق سید بحرالعلوم بجاى سید نشست ، پس از ساعتى صحبت ، آن بزرگوار حركت كرد و بر مركب سوار شد و رفت .
سید برگشت و بسیار شاد بود، به من حواله اى داد كه بروم بازار صفا و مروه ، و طبق آن حواله پول بگیرم ، رفتم به بازار، به همان مغازه اى كه سید فرموده بود، رسیدم دیدم صاحب مغازه منتظر من است ، حواله را به او دادم و بوسید و گفت برو حمّال بیاور، رفتم چند حمّال خبر كردم آمدند و چند جوال از پولهاى رائج را به منزل سید آوردیم ، بعد كه مطلب را با سید به طور خصوصى در میان گذاشتم ، فرمود: ((تا زنده ام به كسى نگو، حواله از حضرت صاحب الامر امام مهدى (ع ) بود، همان كسى كه دیروز صبح با مركب به منزل ما تشریف آوردند)).

پنج شنبه 1/5/1388 - 14:1
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته