شخصیت ها و بزرگان
زندگی رنه دکارت
دکارت در سال ۱۶۱۶ امتحان خود را در رشته حقوق گذرانید و
در این هنگام وارد قشون پرنس دوناسو شد و وقتی در پادگان «بردا» مشغول
خدمت بود تصمیم گرفت که در زندگی هیچ سؤالی را بی جواب نگذارد و در اطراف
مسائل تفکر نماید.
رنه دکارت در روز ۳۱ ماه مارس ۱۵۹۶ متولد شد. او اهل تورن فرانسه و فرزند یکی از مشاورین پارلمان برتانی بود. در سال ۱۶۰۶
هنگامیکه پسر ده ساله ای بود هر روز با بیم و وحشت به مدرسه «ژزوئیتها»
بنام لامنش میرفت. درسهایی که میگرفت از ادبیات قدیم بود که تحت تأثیر
فکر ارسطویی قرار داشت. در ۱۶۱۱ روز ششم
ژوئن دکارت در یک جلسه سخنرانی تحت عنوان اکتشاف چند سیاره سرگردان در
اطراف مشتری شنید که در آن سال گالیله چه اکتشافی کرده است. این سخنرانی در
روح او که کم کم آماده تحقیر استیکولاستیک شده بود تأثیر فراوان کرد.
دکارت در سال ۱۶۱۶ امتحان خود را در
رشته حقوق گذرانید و در این هنگام وارد قشون پرنس دوناسو شد و وقتی در
پادگان «بردا» مشغول خدمت بود تصمیم گرفت که در زندگی هیچ سؤالی را بی جواب
نگذارد و در اطراف مسائل تفکر نماید. از کنایههای تاریخ اندیشه اینکه
جستجو برای دستیابی به حقیقت در جهان در نظریه دکارت بر اصل شک در وجود
اشیاء و پدیدههای مبتنی است. دکارت از بهترین آموزش موجود اروپای زمان خود
شامل بررسی جامع و مفصل منطق ارسطو و دانش فیزیک برخوردار شده دوره آ“ را
در بیست سالگی به پایان رسانیده بود ولی وی در پایان احساس کرده بود که جز
چند نکته ریاضی هیچ چیز دیگری را به یقین (یا با دقت عینی) نمیداند و از
خود این پرسش را میکند که چرا نباید حقایق را کلاً با همان دقت و یقین
ریاضی بداند. این اصل کم کم در او قوت میگیرد تا آنکه در دهم نوامبر ۱۶۱۹ که تعطیلات زمستانی خود را در توابع «اولم»
میگذرانید توانست علمیرا به وجود آورد که بوسیله آن پرده تاریکی را از
روی معرفت دور سازد. دکارت اهل جنگ و نظام نبود و به همین مناسبت در بیست و
چهار سالگی خدمت نظام را ترک کرد و در سال ۱۶۲۶
به پاریس رفت. در این سال همه جا صحبت از اکتشافی بود که بوسیله
دوربینهای نجومیانجام میگرفت. «ژان فابریسیوس» اهل فلاماند و گالیله و
بعد از آنها «شایز» لکههای خورشید را مشاهده نموده بودند. دکارت تحت تأثیر
این وضع شروع به تفحص عمیقی در دانش آسمان نمود. ابتدا به ساختن دوربین
دقیق و کاملی شخصاً اقدام کرد و مجبور شد برای انتخاب بهترین نوع عدسی
انکسار اشعه نورانی در عدسیها را مورد مطالعه قرار دهد. در سال ۱۶۲۶
در حالیکه کارگران مشغول تراشیدن شیشه ای به امر او بودند موفق به کشف
قانون انکسار نور گردید. طولی نکشید که نجوم علمیرا کنار گذاشت تا بتواند
مطالعات نظری خود را دنبال کند. دکارت مصمم شد که کتابی راجع به ساختمان
جهان تهیه نماید. او در سال ۱۶۲۶ در
آمستردام زندگی میکرد و به شهرهای لاهه و لید سفر میکرد. روزی در این شهر
اطلاع یافت که معلمیبه نام «اسنلیوس» که سال قبل از آمدن او به هلند فوت
کرده بود قانون انکسار را کشف کرده است. این موضوع سبب شد که بعدها دکارت
را به دزدی علمیمتهم کنند ولی امروزه حقیقت کاملاً از نظر دانشمندان روشن
است. اسلنیوس دانشمندی عالیقدر بود و کسی بود که اولین اندازه گیری علمیرا
روی کره زمین انجام داد. روشنفکر جوان فرانسوی نیز مانند فیثاغوریان قرنها
پیش به این فکر افتاد که راه رسیدن به حقیقت باید همان ریاضی باشد. وی بر
پایه این اندیشه غرق در مطالعه ریاضی شد و با اختراع هندسه تحلیلی که یک
ابزار ریاضی ضروری و در قیاس با هندسه باستانی اقلیدس قابل درک تر بود
پاداش زحمات خود را گرفت. هنگامیکه دکارت مشغول تهیه کتاب خود بود خبر
محکومیت گالیله در تمام نقاط انتشار یافت و او که شخصی محتاط بود از انتشار
کتاب خود منصرف شد. دکارت هندسه تحلیلی را که وسیله ذیقیمتی برای
پیشرفتهای علمیبود بوجود آورد زیرا مطالعه هندسه اقلیدسی فقط برای عده
معدودی از دانشمندان که دارای استعداد خارق العاده هستند ممکن است. دکارت
بعد از اندیشه و مطالعه بسیار شاهکار فلسفی کوتاه خود به نام «گفتار در روش
راه بردن در دست عقل و جستجوی حقیقت در علوم» را در سال ۱۶۳۹ انتشار داد. وی
در این تألیف اثر گذار خود تاریخچه رشد فکری و چگونگی آغاز به شک در صحت و
سقم آموختههای خود را ذکر کرده به این نتیجه میرسد که به همه چیز باید
به دیده شک نگریست جز به شخص شک کننده که وجود دارد، چرا که شک میکند «شک
میکنم، پس وجود دارم» روش خود وی برای بیان آن منظور است. او اعمال آن روش
را به قلمروهای (فکری) دیگر هم گسترش داد و به این کشف رسید که نیل به
یقین در آن قلمروها نیز از راه تبدیل و تقلیل مسائل به یک شکل و راه حل
ریاضی، میسر است. مسأله را چنانچه بتوان به صورتی ریاضی درآورد و با
استفاده از شمار حداقلی از قضایای استنباطی یا احکام مبرهن ریاضی، به آن
نظم بخشید، حاصل یک دستگاه معادلات جبری خواهد بود که با حل آنها طبق قواعد
جبری جوابهای دقیق و قطعی لازم بدست خواهد آمد. دکارت جهان هستی را ماشین
پیچیده عظیم ساعت مانندی میبیند که به دست خداوند به کار افتاده و کار آن
بدون کمک بعدی وی، تا ابد ادامه دارد. تأکید برخی از مورخان است که نیوتن
را دکارت ممکن الوجود کرد. اکنون با روش دکارت میتوان به قسمتهای عالی نیز
دسترسی پیدا نمود. دکارت ریاضی دان بزرگی بود که چندان به ریاضیات علاقه
نداشت. دکارت در ۱۱ فوریه ۱۶۵۰ به مرض ذات الریه زندگی را بدرود گفت.
نشریه اینترنتی نوجوان ها
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:29
شخصیت ها و بزرگان
جلال آل احمد که بود؟
او در ۱۱ آذر ۱۳۰۲ در تهران و در یک خانواده ی
مذهبی ، روحانی به دنیا آمد . ( او پسر عموی مرحوم آیت اله طالقانی بود ) .
دوران کودکی و نوجوانی خود را در رفاه گذراند و پس از اتمام دوران دبستان ،
پدر جلال – سید احمد طالقانی – به او اجازه ی درس خواندن در دبیرستان را
نداد اما او به سادگی تسلیم خواست پدر نشد .
در سالهای آخر دبیرستان با کلام کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شد و این آشنایی مقدمه ای شد برای پیوستن به حزب توده .
در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران شد و تا
اخذ مدرک دکترای ادبیات فارسی پیش رفت و در سال ۱۳۲۳ به حزب توده پیوست و
سه سال بعد در انشعاب جنجالی از حزب بیرون آمد .
نخستین اثر ادبی خود را به نام « زیارت » در
فروردین ۱۳۲۴ در مجله ی ادبی سخن منتشر کرد و به عنوان یک چهره ی موفق در
حوزه ادبیات معاصر ایران معرفی شد .
سپس نخستین مجموعه داستانی خود را به نام « دید و
بازدید » که شامل ۱۲ قطعه داستان کوتاه است در همین دوران کناره گیری از
حزب توده منتشر کرد . او که تاثیری گسترده بر جریان روشنفکری دوران خود
داشت به جز نوشتن داستان به نگارش مقالات اجتماعی ، پژوهشهای مردم شناسی ،
سفرنامهها و ترجمههای متعددی نیز پرداخت . شاید مهمترین ویژگی ادبی آل
احمد نثر او باشد ، نثری فشرده و موجز و در عین حال پرخاشگر که نمونههای
خوب آن را در سفرنامههایی مثل « خسی در میقات » و یا « سنگی بر گوری »
میتوان دید .
جلال دومین کتاب خود را در سال ۱۳۲۶ به نام « از
رنجی که میبریم » چاپ کرد . این کتاب حاوی قصههای شکست مبارزاتش در حزب
توده است . کناره گیری وی از حزب در همین سال اتفاق افتاد . پس از آن ناچار
به سکوت شد و سکوت او به معنای نپرداختن به سیاست و پرداختن به نوشتن بود .
در سال ۱۳۲۹ علیرغم مخالفت پدر با سیمین دانشور
ازدواج کرد . با قضیه ی « ملی شدن نفت » و ظهور جبهه ی ملی و دکتر مصدق ،
دوباره به سیاست روی آورد و عضو کمیته گرداننده تبلیغات نیروی سومی– یکی
از ارکان جبهه ملی – شد . در سال ۱۳۳۲ به علت اختلاف با رهبران نیروی
سومیاز آنها کناره گرفت .
دو اثر ترجمه ی وی « بازگشت از شوروی » اثر ژید و « دستهای آلوده » اثر سارتر محصول همی
ن سالهاست .
پس از کودتای ۲۸ مرداد به یک دوره سکوت رفت و به
دور از هیاهوهای سیاسی تلاش کرد تا خود را از نو بشناسد . در این دوران
کتابهای « اورازان » ، « تات نشینهای بلوک زهرا » و « جزیره خارک » را
نوشت . البته کتاب « مدیر مدرسه » هم مربوط به همین دوران است . سپس به سفر
حج رفت و با امام خمینی آشنا شد و کتاب « غربزدگی » او مورد توجه امام
قرار گرفت .
وی در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در سن ۴۶ سالگی در اسالم
گیلان درگذشت . پس از مرگ نابهنگام آل احمد ، جنازه وی به سرعت تشییع و دفن
شد که باعث ایجاد باوری درباره ی سر به نیست شدن او توسط ساواک شد . همسر
وی ، سیمین دانشور این شایعات را تکذیب کرده است . ولی شمس آل احمد قویا
معتقد است که ساواک او را به قتل رسانده است و شرح مفصلی در این باره در
کتاب از چشم برادر بیان کرده است .
آثار جلال آل احمد :
داستان و مقاله
پنج داستان ( ۱۳۵۰ ) ، نفرین زمین ( ۱۳۴۶ ) ،
ارزیابی شتاب زده ( ۱۳۴۳ ) ، سنگی بر گوری ( نوشته ۱۳۴۲ ، چاپ ۱۳۶۰ ) ،
غرب زدگی ( ۱۳۴۱ ) ، نون والقلم ( ۱۳۴۰ ) مدیر مدرسه ( ۱۳۳۷ ) سرگذشت
کندوها ( ۱۳۳۷ ) زن زیادی ( ۱۳۳۱ ) سه تار ( ۱۳۲۷ ) ، از رنجی که میبریم (
۱۳۲۶ ) ، دید و بازدید ( ۱۳۲۴ ) ، در خدمت و خیانت روشنفکران ( انتشار پس
از مرگ ) ، سفر به ولایت عزرائیل ، مکالمات ، یک چاه ودو چاله ، نیما چشم
جلال بود ، در خدمتیم ، اسرائیل ، عامل امپریالیسم ( چاپ کتاب در تاریخ
۱۳۵۷ ) .
سفرنامه و مشاهدات :
خسی در میقات ( ۱۳۴۵ ) ، سفر روس ، سفر آمریکا ،
جزیره خارک در یتیم خلیج فارس ( مشاهدات ، ۱۳۳۹ ) ، تات نشینهای بلوک
زهرا ( مشاهدات ، ۱۳۳۷ ) ، اورازان ( مشاهدات ، ۱۳۳۳ ) که پس از بازدید از
این منطقه که سرزمین اجدادی او بوده است ؛ نگاشته شده .
ترجمه :
تشنگی و گشنگی ( با هزارخانی ، ۱۳۵۱ ) ، چهل طوطی
( با سیمین دانشور ، ۱۳۵۱ ) ، عبور از خط ( با هومن ، ۱۳۴۶ ) ، مائدههای
زمینی ( با پرویز داریوش ، ۱۳۴۳ ) ، کرگدن ( ۱۳۴۵ ) ، بازگشت از شوروی (
۱۳۳۳ ) ، دستهای آلوده ( ۱۳۳۱ ) ، سوء تفاهم ( ۱۳۲۹ ) ، بیگانه ( باخبره
زاده ، ۱۳۲۸ ) قمارباز ( رمان ) ( ۱۳۲۷ ) .
نشریه اینترنتی نوجوان ها
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:28
شخصیت ها و بزرگان
نشریه اینترنتی نوجوان ها
قائم مقام فراهانی
میرزا ابوالقاسم قائم مقام (۱۱۵۸ خورشیدی در هزاوه اراک – ۱۲۱۴ خورشیدی در تهران) صدر اعظم فتحعلی شاه قاجار،
سیاستمدار، ادیب، شخصیت برجسته و تاثیرگذار ایرانزمین در عرصه حکومت و
سیاست و نیز ادب و هنر نیمهٔ اول قرن سیزدهم هجری بود. قائم مقام پیشتاز
نگرش و رویکرد اصلاحات و نیز بهنوعی زمینهساز حکومتداری به شیوهٔ
میهندوستانه در ایران و از پیشگامان مبارزه با استعمار نوین در عصر جدید
است. شیوهای که بعدها توسط افرادی مانند امیر کبیر و مصدق ادامه یافت.
میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی، از سادات فرزند سیدالوزراء میرزا عیسی، از مردم هزاوه
از توابع اراک بود. اجداد او صاحبنام بودند و چند تن از آنان به خدمات
مهم دولتی اشتغال داشتند. او در سال ۱۱۵۸ هجری قمری به دنیا آمد و زیر نظر
پدر دانشمند خود تربیت یافت و در تهران کارهای پدر را انجام داد و در آغاز
جوانی علوم متداوله را آموخت. هم اکنون نام وی بر بلندترین خیابان اراک
است.
زندگی سیاسی
میرزا ابوالقاسم سپس به تبریز نزد پدرش، که وزیر آذربایجان بود، رفت. چندی در دفتر عباس میرزا
ولیعهد به نویسندگی اشتغال ورزید و در سفرهای جنگی با او همراه شد و پس از
آنکه پدرش انزوا گزید، پیشکاری شاهزاده را به عهده گرفت. نظم و نظامیرا
که پدرش میرزا بزرگ آغاز کرده بود، تعقیب و با کمک مستشاران فرانسوی و انگلیسی سپاهیان ایران را منظم کرد و در بسیاری از جنگهای ایران و روس شرکت داشت.
در سال ۱۲۰۰ هجری شمسی پدرش میرزا بزرگ قائم مقام درگذشت و بین دو پسرش، میرزا ابوالقاسم و میرزا موسی، بر سر جانشینی پدر نزاع افتاد و حاجی میرزا آقاسی به حمایت میرزا موسی برخاست، ولی اقدامات او به نتیجه نرسید و سرانجام میرزا ابوالقاسم به امر فتحعلی شاه
به جانشینی پدر با تمام امتیازات او نائل آمد و لقب «سیدالوزراء» و
«قائممقام» یافت و به وزارت نایبالسلطنه ولیعهد ایران رسید و از همین
تاریخ بود که اختلاف حاجی میرزا آقاسی و قائم مقام و همچنین اختلاف «بزیمکی (خودی)» و «اوزگه
(بیگانه)» به وجود آمد. قائم مقام که ذاتا مردی بینا و مغرور بود با بعضی
از کارهای ولیعهد مخالفت میکرد، پس از یکسال وزارت در اثر تـفقین بدخواهان
به اتهام دوستی با روسها از کار برکنار شد و سه سال در تبریز به بیکاری گذراند.
اما پس از سه سال معزولی و خانه نشینی، در سال ۱۲۰۴
هجری قمری دوباره به پیشکاری آذربایجان و وزارت نایبالسلطنه منصوب شد. در
سال ۱۲۰۵ هجری شمسی فتحعلی شاه به آذربایجان رفت و مجلسی از رجال و اعیان و روحانیون و سرداران و سران ایلات و عشایر ترتیب داد، تا درباره صلح یا ادامه جنگ با روسها،
به مشورت پردازند. در این مجلس تـقریبا عقیده عموم به ادامه جنگ بود. اما
قائم مقام بر خلاف عقیده همه با مقایسه نیروی مالی و نظامیطرفین، اظهار
داشت که ناچار باید با روسها از در صلح درآمد. این نظر، که صحت آن بعدها بر همه ثابت شد، در آن روز همهمهای در مجلس انداخت و جمعی بر وی تاختند و او را به داشتن روابط نهانی با روسها متهم کردند.
پس دوباره از کار برکنار و به خراسان اعزام شد. جنگ با روس ادامه یافت و به شکست ایران انجامید؛ تا در ماه آبان سال ۱۲۰۶ هجری قمری برابر با نوامبر ۱۸۲۷ میلادی قوای روس به فرماندهی گراف پاسکوویچ تا تبریز راند. شاه قائم مقام را از خراسان خواست و دلجویی کرد و با دستورهای لازم و اختیار نامه عقد صلح به نام ولیعهد، به تبریز روانه نمود.
میرزا ابوالقاسم در کار صلح و عقد معاهده با روس، جدیت فراوان کرد و در ضمن معاهده، تزار را حامیخانواده عباس میرزا ساخت و پادشاهی را با وجود برادران بزرگ و مقـتدر دیگر در فرزندان او مستـقر کرد.
پدر میرزا تقی فراهانی ملقب به امیرکبیر، کربلایی
قربان نام داشت و آشپز قائم مقام فراهانی بود. امیرکبیر در خانه قائم مقام
تربیت شد و در جوانی توانست سمت منشیگری قائم مقام را به دست آورد.
عهدنامه ترکمانچای
عهدنامه ترکمانچای
در یکم اسفند ۱۲۰۶ برابر با ۲۱ فوریه ۱۸۲۸ میلادی به خط قائم مقام تـنظیم و
امضا شد و قائم مقام، که خود حامل نسخه عهد نامه بود، به تهران آمد، و
درباره آن توضیحات لازم داد و شش کرور تومان غرامت را که مطابق عهدنامه بایستی به دولت روس پرداخت شود، گرفت و بار دیگر به پیشکاری آذربایجان و وزارت ولیعهد به تبریز مراجعت کرد.
در اوایل سال ۱۲۱۲ هجری شمسی نایبالسلطنه برای دفع فتـنه یاغیان افغانی عازم هرات شد و قائم مقام را نیز همراه برد. عباس میرزا که بیماری سل داشت، در مشهد بستری شد و فرزند خود، محمد میرزا، را مامور فتح هرات کرد. هرات در محاصره بود که عباس میرزا درگذشت و قائم مقام، که جنگ را صلاح نمیدانست، با یارمحمدخان افغانی عهدنامه صلح بست و به تهران
بازگشت. محمد میرزا در ماه صفر سال ۱۲۵۰ هجری قمری به تهران وارد شد و در
همان ماه جشن ولیعهدی او به جای پدر برپا شد و ولیعهد ایران به فرمانروایی آذربایجان و قائممقام به وزارت او عازم تبریز شدند.
چندی نگذشت که فتحعلی شاه در آبان ۱۲۱۳ در اصفهان درگذشت. این خبر به آذربایجان رسید و محمد شاه قصد عزیمت به پایتخت را کرد. قائم مقام، جهانگیر میرزا و خسرو میرزا، دو برادر شاه، را که در قلعه اردبیل زندانی بودند، نابینا کرد و وسایل جلوس او را فراهم آورد. در ماه رجب، در تبریز، خطبه
به نام او خوانده شد و شاه به زودی به همراهی قائممقام به تهران حرکت کرد
و روز ۱۴ شعبان به تهران وارد شد و مجدداً تاجگذاری برگزار و قائم مقام را
به منصب صدارت مشغول مملکتداری شد و ظل السلطان، فرمانفرما، ملک آرا، رکن الدوله و سایر اعمام شاه و گردنکشان دیگر را به جای خود نشاند. اما با این همه خدمت، به صدارت محمد شاه دیر نپایـید.
توطئه و قتل
سختگیریهای وی در رابطه با انگلستان که بدنبال
ایجاد تجارتخانه و اخذ امتیاز از دولت ایران بود باعث دشمنی آنها با وی
گردید. سر جان کمپبل سفیر انگلیس با اخذ بودجه و خرج آن در جهت بدنام کردن
میرزا موفق شد باعث بدبینی مردم و حکومت به وی شود. از طرف دیگر میرزا
ابوالحسن خان ایلچی که حقوقبگیر انگلیس بود و ماهانه ۱۰۰۰ روپیه از آنها
اخذ میکرد اقدام به بدبین کردن شاه و القای اینکه قایم مقام با روسها سر و
سر دارد و بدنبال سرنگونی شاه است کرد و در حضرت عبدالعظیم بست نشست تا
وقتی که شاه قایم مقام را خلع کند! شاه در سال دوم سلطنت خود (۱۸۳۵ میلادی)
دستور داد او را در باغ نگارستان،
محل ییلاقی خانواده سلطنتی، زندانی و پس از چند روز خفه کردند و بدین قرار
به زندگانی مردی که از بزرگان ایران و ابلغ المترسلین آن زمان بود، در سال
۱۲۱۴ هجری شمسی پایان داده شد.
ویژگیهای فردی
قائم مقام مردی فوق العاده باهوش و صاحب فکر و عزم
ثابت و خلاصه «یک دیپلمات صحیح و با معنی ایرانی» بود که به واسطه اطلاعات و
تجارب خود، به اوضاع و احوال سیاست همسایگان ایران به خوبی آشنا و به قدر
تسلط کاردینال مازارن بر لویی چهاردهم، در مزاج شاه جوان ایران نفوذ داشت و با این حال محال بود از او امتیازاتی که به ضرر دولت باشد، به دست آورد.
انگلیسیها
یقین داشتند تا او مصدر کار است، ممکن نیست بتوان در امور داخلی ایران
رخنه کرد. نویسندگان انگـلیسی، که در آن تاریخ در ایران سیاحت میکردند،
مانند لیوتـنان کونولی، دکتر وولف و فریزر، همه در عین ستایش، قائم مقام را به دوستی با روسها و تحریک عباس میرزا، نایبالسلطنه، به سرپیچی از نصایح دوستان انگلیسی و طرح نقشه تصرف هرات
متهم میکنند و حس بدبینی و دشمنی فوقالعاده خود را نسبت به این مرد
بزرگ، که در آن هنگام تـنها کسی بود که میتوانست ایران را به خوبی اداره
کند، پنهان نمیدارند. او نمونهٔ بارز تدبیر و تیزبینی آمیخته با انسان
دوستی میهن پرستانه بود.
ادبیات
قائم مقام نثر فارسی را که درآن زمان پر از مبالغه و تملق و عبارتپردازیهای عربیِ مسجع،
پیچیده و دور از ذهن بود و روز به روز در فرمانها و مراسلات رو به انحطاط
میرفت به نثر فصیح و روان برگردانید و پس از او بسیاری از منشیان دوره
قاجار سبک او را تقلید کرده و به روش او به نگارش پرداختند. او در شعر نیز
استعداد شگفتآور داشت اما اثر جاویدان او منشآت اوست.[۱]
مجموعه رسائل و منشآت قائم مقام، که حاوی چند رساله و نامههای دوستانه و عهد نامهها و وقفنامههاست و محمود خان ملک الشعراء مقدمهای بر آن نوشته، به اهـتمام شاهزاده فرهاد میرزا در سال ۱۲۴۲ هجری قمری در تهران چاپ شدهاست.
شعر ذیل منسوب به قائم مقام مربوط به دوران پس از عزل وی از مفام صدارت عظمایی میباشد:
روزگار است این که گه، عزت دهد، گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچهها، بسیار دارد
مهر اگر آرد، بسی بیجا و، بیهنگام آرد
قهر اگر آرد بسی نا ساز و، ناهنجار دارد
لشکری را، گه به کام گرگ مردمخوار، خواهد
کشوری را گه بدست مرد مردمدار، دارد
خوشنویسی
قائم مقام فراهانی همچنین از خوشنویسان صاحبنام و تأثیرگذاران در روند خط فارسی است. او در خط شکسته نستعلیق
که در آن زمان به مانند نثر فارسی پیچیده و درهم بود به شیوه خود اصلاحاتی
کرد که دیگران از وی پیروی کردند. گرچه اهمیت کار خوشنویسی او به حد
استادان طراز اول این هنر نیست اما کار او از این نظر مهم است که اصول خط
شکسته را به نستعلیق نزدیکتر کرد و با ابداع اصولی جدید خدمتی شایسته به
خط نویسی امروزی ایرانیان کرد. میرزا سلمان فراهانی ملقب به بیانالسلطنه بیش از دیگران شیوه قاپم مقام را استادانه نوشتهاست.
قائم مقام فراهانی |
|
معروف به
|
میرزا بزرگ
|
زاد روز
|
۱۱۵۸ ه. ش
|
شهر تولد
|
اراک روستای هزاوه
|
تاریخ مرگ
|
۱۲۱۴ ه. ش
|
شهر مرگ
|
تهران
|
سمت
|
صدراعظم ایران
|
پادشاه
|
محمد شاه قاجار
|
پستهای قبلی
|
پیشکار عباس میرزا و محمد شاه
|
قبل از
|
میرزا آغاسی
|
بعد از
|
حاج ابراهیم کلانتر
|
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:27
شخصیت ها و بزرگان
نشریه اینترنتی نوجوان ها:
عطار نیشابوری را بشناسیم
![1329135452_atar](https://www.nojavanha.com/media/2013/03/1329135452_atar-213x320.jpg)
فریدالدین ابو حامد محمد بن ابوبکر ابراهیم بن اسحاق عطار
نیشابوری، یکی از شعرا و عارفان نام آور ایران در اواخر قرن ششم و اویل قرن
هفتم هجری قمری است. بنا بر آنچه که تاریخ نویسان گفته اند بعضی از آنها
سال ولادت او را ۵۱۳ و بعضی سال ولادتش را ۵۳۷ هجری.ق، می دانند. او در
قریه کدکن یا شادیاخ که در آن زمان از توابع
شهر نیشابور بوده به دنیا آمد. از دوران کودکی او اطلاعی در دست نیست جز
اینکه پدرش در شهر شادیاخ به شغل عطاری که همان دارو فروشی بود مشغول بوده
که بسیار هم در این کار ماهر بود و بعد از وفات پدر، فریدالدین کار پدر را
ادامه می دهد و به شغل عطاری مشغول می شود
مقبره شیخ عطار در نزدیکی شهر نیشابور قرار دارد و
چون در عهد تیموریان مقبره او خراب شده بود به فرمان امیر علیشیر نوایی
وزیر سلطان حسین بایقرا مرمت و تعمیر شد.
![atar](https://www.nojavanha.com/media/2013/03/atar-225x320.jpg)
گم شدم در خود چنان کز خویش ناپیدا شدم شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم
ویژگی سخن عطار :
عطار، یکی از شاعران بزرگ متصوفه و از مردان نام آور
تاریخ ادبیات ایران است. سخن او ساده و گیراست. او برای بیان مقاصد عرفانی
خود بهترین راه را که همان آوردن کلام ساده و بی پیرایه و خالی از هرگونه
آرایش است انتخاب کرده است. او اگر چه در ظاهر کلام و سخن خود آن وسعت
اطلاع و استحکام سخن استادانی همچون سنایی را ندارد ولی آن گفتار ساده که
از سوختگی دلی هم چون او باعث شده که خواننده را مجذوب نماید و همچنین کمک
گرفتن او از تمثیلات و بیان داستانها و حکایات مختلف یکی دیگر از جاذبههای
آثار او می باشد و او سرمشق عرفای نامی بعد از خود همچون مولوی و جامی
قرار گرفته و آن دو نیز به مدح و ثنای این مرشد بزرگ پرداخته اند
آثار منثور عطار:
یکی از معروفترین اثر منثور عطار تذکرة الاولیاست که در این کتاب عطار به معرفی ۹۶ تن از اولیا و مشایخ و عرفای صوفیه پرداخته است.
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:26
شخصیت ها و بزرگان
اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوانها:
من مطمئنم که همه با شنیدن اسم ” پیکاسو” زود به یاد
یک آقای نقاش با طرحهای عجیب و غریب، چهره زنهایی با دوتا بینی و سه تا
چشم ودستای کج و معوج میافتید، البته او همان کسی ست که نقا ش کبوتر صلح
بود.
حالا میخواهم برایتان از دنیای کودکی و زندگی
نوجوانیش بگویم تا بیشتر با او آشنا شوید ، پابلو درسال ۱۸۸۱
درکشوراسپانیامتولد شد . پدرش یک معلم نقاش درس خوانده به اسم “جوز
روئیزبلنکو” و مادرش
” ماریا پیکاسو” بود .
این پسر بچه قدی نسبتا کوتاه و چشمان سیاه وخیره
کننده بود، اما سری پر شور و اراده ای مثل کوه قوی داشت . تا ۲۰ سالگی
بانام پدرش اورا میشناختند اما بعد فامیل خود ش را به نام خانوادگی مادرش
تغییر داد.
پابلو از کودکی به کشیدن نقاشی علاقه ی زیادی داشت ،
البته همه بچهها به رنگ کردن و کاغذ سیاه کردن علاقه مندند ولی حساب اواز
بقیه جدا بود. مطمئنا میپرسید چرا ؟
او از سن ۱۰سالگی از پدرش که معلم یک آموزشگاه هنری
بود، اصول اولیه نقاشی را یادگرفت و دوستانش را با کشیدن نقاشیهایی بدون
بلند کردن قلم یا نگاه کردن به کاغذ سرگرم میکرد.
نکته جالب این که در مدرسه به جای توجه به درس و معلم ، مدتها به ساعت خیره میشد و حرکت آهسته ی عقربهها او راجادو میکرد.
او در زمینه در س خواندن مثل خیلی از بچههای دیگر
تند و سریع نبود بلکه بدون کمک پدرش که هنگام امتحان باید کنارش مینشست
نمیتوانست در درسها نمره قبولی به دست بیاورد.
پابلو برای رقابت با پدرش،ازسن کودکی، طراحی راشروع
کردواز نظر رسم کردن خطها وقدرت تخیل پردازی زیادش بسیارمورد توجه بود.
تا جایی که در سن ۱۲ سالگی از پدرش بهترنقاشی میکرد.
استعداد پیکاسو آن چنان پدرش را شگفت زده کرد که
بنا به گفته ی خود او قلم و تخته و رنگ خود را به اوداد و اعلام کرد که
دیگر هیچ وقت نقاشی نخواهد کرد.
به دلیل هوش و استعداد سر شار این نوجوان هنرمند
همیشه و در تمام سنین خانواده اش با او مثل یک نقاش بزرگ رفتار میکردند
به همین دلیل وقتی که در سن پیری به نمایشگاه نقاشی کودکان رفت با افسوس
گفت :”اولین نقاشی مرا هرگز نمیشد در نمایشگاه کودکان به نمایش گذاشت چون
خامیو سادگی کودکی در آنها نبود من خیلی زود از دوره ی آن رویای شگفت
انگیز بیرون آمدم آن موقع طراحیهایی میکشیدم که کاملا آکادمیک بودند و
دقت و درستی آنها هنوز هم مرا میترساند وبا شادمانی میگفت وقتی به سن
اینها بودم میتوانستم مثل رافائل طراحی کنم اما یک عمر طول کشید تا
توانستم مثل اینها طراحی کنم”
و شاید حسرت کودکی از دست رفته اش باعث شدکه طراحیهای او به سادگی دوران کودکی باشد.
علاوه بر نقاشی اوعلاقه خیلی زیادی به مجسمه سازی
داشت و به خاطرشهرت پدرش توانست اولین نمایشگاه خود را در سن ۱۵ سالگی در
بارسلونا برگزار کند.
زمانی که پیکاسو ۱۶ ساله بود تابلوی علم و نیکوکاری او برنده مدال طلا از نمایشگاه مالاگا و نشان افتخار از نمایشگاه ملی مادرید شد.
خانواده اش، او را به آکادمیسلطنتی” سن فرناندو” در
مادرید سپردند، اماچون از آموزشهای خشک خسته شد به پرسه زدن در خیابانها
مشغول شد . البته، گاهی نیز به موزه” پرادو” میرفت و در آنجا به شدت تحت
تاثیر هنر قرار میگرفت.
در نوزده سا لگی اسپا نیا را ترک کردو به پا ریس رفت
تا با مشهور ترین نقاشان زمانهً خود آشنا شود و آ ثار آنها را ببیند . به
هر حال او سا لهای سا ل به زندگی دشوار تن داد ،گرسنگی کشید، از سرما
لرزید ولی شب و روز نقاشی کرد تا بالاخره به جایی رسید که یکی از آثارش
در یک مزایده به قیمت ۲۶ میلیون دلار به فروش رسید .
او در مجسمه سازی، قلم زنی، حکاکی روی چوب، معماری و …
مهارت داشت و همیشه به دنبال چیزهای نو میگشت مثلا وقتی برای شرکت در
نمایشگاهی تصمیم به ساخت مجسمه گاو گرفت به سادگی فرمان دوچرخه ای را به
زین آن وصل کرد .
پیکاسوتا مدتها نقاشیهایی به سبک واقعی میکشید و
در چند دوره از زندگیش شیوههای خود را عوض کرد تا بالاخره نقاشیهایی به
سبک جدیدرا دردنیا پایه گذاری کرد که این سبک امروزه به سبک ” کوبیسم”
مشهور است و در اوایل قرن بیستم به ثبت رسیده است.
اودر نقاشیهایش سعی کرده به اشیا و افراد از
زاویههای مختلف نگاه کند و همه را یک جا نقاشی کند برای مثال در تابلو ی
بانوی گریان که در زیر شما آن را میبینید زنی از نیم رخ نقاشی شده اما هر
دو چشم اونیز در تصویر دیده میشود .
مشهور ترین تابلو او گرانیکا نام دارد که پابلو در
این نقاشی سیاه و سفید ظلمها و ترسها را از بمباران شهر گرانیکا که در
جنگهای داخلی اسپانیا اتفاق افتاد به خوبی نشان میدهد .
پابلو پیکاسو بیش تر عمر خود را در فرانسه گذراند و در سال ۱۹۷۳ در همان جا از دنیا رفت.
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:24
شخصیت ها و بزرگان
وقتی نیوتون نوجوان بود
نام من ایزاک یا اسحاق نیوتون است . من درچهارم ماه ژانویه سال ۱۶۴۳ در روستای ولز اِستروپ انگلستان به دنیا آمدم . پدرم کشاورزساده ای بود ودرست سه ماه قبل ازاین که من متولد شوم در سن ۳۰سالگی از دنیا رفت . نام مادرم هاناآسیکاف است . من سه ماه
زودتراز زمان مقرربه دنیا آمدم به همین علت خیلی ضعیف و کوچک تر از بچههای دیگر بودم . مادرم
امیدی به زنده ماندنم نداشت ولی با هر زحمتی که بود به تنهایی مرا بزرگ
کرد . دوساله بودم که مادرم با کشیشی به نام بارنابه اسمیت ازدواج کرد و
مادربزرگم سرپرستی مرا به عهده گرفت . در آن سالها کشور انگلستان درگیر
جنگهای داخلی بود و مردم در ترس و ناامنی از راهزنان
زندگی میکردند . به دلیل ضعیف جسمیکه از کودکی داشتم از بازی کردن با هم
سن و سالانم میترسیدم و ترجیح میدادم در گوشه ای برای خودم بازیهای
جدید اختراع کنم. اولین اختراع من بادبادکی بود ، که چرخهای کوچکی زیر
آن پنهان کرده بودم که بانیروی آب، حرکت میکرد . تنها دل خوشیم وکسی که به
من دلداری میداد ودر انجام اختراعات تشویقم میکرد ، دایی ویلیام بود.
تحصیلات ابتدایی را در مدرسه کوچکی در دهکده
مجاور خانه مادر بزرگ با موفقیت گذراندم . ده ساله بودم که ناپدریم از دنیا
رفت . من به همراه مادرم به منزل عمویم در ولز اِستروپ رفتم. دوسال بعد در دبیرستان گرانثام مشغول به تحصیل شدم.
سپس باتشویق و کمک دایی ویلیام برای ادامه تحصیل به کالج کمبریج رفتم
ودرسال ۱۶۶۵ درسن ۲۲ سا لگی موفق به گرفتن مدرک لیسانس شدم و میتوانستم چهار سال دیگر در دانشگاه ادامه تحصیل بدهم متاسفانه درآن
سال دانشگاهها به دلیل شیوع بیماری طاعون تعطیل شدو من مجبور شدم لندن
را ترک کرده و به زادگاهم برگردم . یک روز تعطیل همراه یکی از دوستانم به
دیدن سیرکی رفتیم در آن جا نور خیره کننده یک منشور مرا جذب کرد. بلافاصله
آن را خریدم و به منزل بردم در طی آزمایشهای مختلف با نورو انعکاس آنها
ازمنشورمتوجه شدم که “تصویرهایی که به چشم ما میرسد و میبینیم چیزی نیست
جز بازتاب نورسطح اجسام ” واین مسئله امروزه یکی از قوانین فیزیک محسوب
میشود .
به وسیله آزمایشهای مختلف توانستم وسیله ای
اختراع کنم که از دو منشورکوچک و بزرگ ویک استوانه تشکیل شده بود
وهنگامیکه به درون ان استوانه نگاه میکردم از یک سمت اشیا بزرگ تر و از
یک سمت اشیا کوچک تر به نظر میرسید بعدها نام آن را “تلسکوپ انعکاسی”
گذاشتم .
از آن روز به بعد تمام فکرم این بود که چرا ستاره
ها
از آسمان به زمین یا خورشید نمیافتند . روزی درباغ مشغول کمک به مادر
بودم سیبهارا از درخت چیده و به سوی سبد پرت میکردم وبه این فکر میکردم
که چرا سیبها مستقیما به طرف پایین میافتند و به طرف بالا یا اطراف
نمیروند؟ کم کم به این نتیجه رسیدم که نیرویی اجسام را، روی زمین به طرف
خودش جذب میکند . روزها به این موضوع فکر میکردم و آزمایشهای مختلفی
انجام دادم . روزی بازی چند بچه د رکوچه توجه مرا به خود جلب کرد آنها
سطل آبی را درهوا میچرخاند ند و هر کس میتوانست کاری کند که آب آن سطل
نریزد برنده بود. از دیدن آن بازی ناگهان توجهم به این
نکته جلب شد که نیرویی که میتواند آب را در سطل نگه دارد همان” نیروی گریز
از مرکز” است یعنی هرچه سرعت گردش سطل بیشتر باشد ریختن آب از آن کم تر
است. و این همه جواب سوالاتم ، درموردگردش سیارهها به دور خورشید بود .
نیوتن در سال ۱۶۶۷ بعد از برطرف شدن خطر بیماری
طاعون به دانشگاه کمبریج برگشت و عضو کالج ترینتی شد .او در سال ۱۶۶۸ مدرک
فوق لیسانس خود را دیافت کرد و در همان دانشگاه به درجه استادی رسید.
علاوه براین نیوتون موفق به کشف سه قانون شدکه
امروزه پایه و اساس بسیاری از قوانین فیزیک است . قانون اول : جسمی که نه
کشیده شود و نه هل داده شود،همچنان باقی می ماند ویا حرکتش را برخط مستقیم
با سرعت ثابت ادامه می دهد.
قانون دوم : چگونه نیرویی بر جسمی عمل می کند اگر
شخصی سوار بر دوچرخه پدال آن را به جلو فشار دهد دوچرخه به سمت جلو می
رود، واگرشخصی دوچرخه را از پشت بگیرد و به جلو هل دهد سرعت دوچرخه
زیادمیشود.اگر دوچرخه سوار ترمز را فشار بدهد از سرعتش به آرامی کم می شود
واگراو فرمان دوچرخه را به سمتی به گرداند،مسیرآن عوض خواهد شد
قانون سوم :اگر جسمی کشیده شود یا هل داده شود،همین جسم در مسیرمخالف به همان اندازه آن را می کشد و یا هل خواهد داد.
آیزاک (اسحاق)نیوتون در پایان عمر به سختی بیمار
شد سر انجام در ۳۱ مارس ۱۷۲۷ در سن ۸۴ سالگی در گذشت و در کلیسای وست
مینستر به خاک سپرده شد
نشریه اینترنتی نوجوان ها
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:24
شخصیت ها و بزرگان
ابوریحان بـیـرونی را بشناسیم
ابوریحان محـمد بن احـمد خوارزمی از نوابغ و دانشمندان بزرگ ایران در سال ۳۶۲ هـجری
قـمری
در منـطقه خارج از شهـر خوارزم بدنـیا آمد، و به هـمین دلیل او را
“بـیـرونی” لقـب دادند. در نوجوانی نـزد یکی از امیرزدگـان ، دانشمند
معـروف به ابونصر عـراق (از خاندان آل عراق) به تحـصیل مثـلثات کروی و دانش
ریاضی پـرداخت و با حـمایت مالی هـمین فرد بود که توانست نزد استادان
مخـتـلف به فراگـیری عـلوم و دانشهای زمانه خود هـمچـون طب و فـلسفه
بپـردازد. در جـوانی به دربار سلسله خوارزمشاهـیان، که اهـل عـلم و ادب و
حامی و مشوق دانشمندان و ادیـبان بودند، پـیوست. پس از انـقراض دوران
زمامداری این سلسله به ری رفت و در مباحثات ریاضی با دانشمندان آن دیار
شرکت کرد. حاصل گـفت و گـوهای عـلمی بـیرونی با این دانشوران در کـتاب ”
مقالید عـلم الهـیئت ” آورده شده است.
ابوریحان سپس به جرجان(گـرگـان) و به دربار قابوس بن وشمگـیر،
پادشاه آل زیار رفـت و به پاس حمایت قاموس، کـتاب مشهـور خود به نام ”
آثارالباقـیه” را به نام وی تالیف کرد. در هـمین دوره بود که به اکـتـشاف
نجـومی و رصد ستارگـان پرداخت و طول و عرض جـغـرافـیایی جرجان را محاسبه
کرد.
بـیرونی در اوایل سال ۳۹۴ از جرجان به خوارزم رفـت و مدتی با
ابوعلی سـینا و سایر دانشمندان دربار عـلی بن ماًمون خوارزمشاه به بحث علمی
پـرداخت. ماًمونیان، که شاخه ای از سلسله خوارزمشاهـیان به حساب می آیند
(و آنها را خوارزم شاهان ماًمونی نیز می نامند)، در دانش دوستی و ادب
پـروری شهـره بودند. وجود وزیری اهـل فضل در دستگـاه مأمونیان به نام
ابوالحسن احمد بن محمد سهـیلی باعث رونق ادب و دانش شد و فضایی بسیار مطلوب
برای رشد عـلم و اکتـشافات و اخـتراعات فراهـم آمد.
با حمله غـزنویان و به پایان آمدن دوران خوارزمشاهـیان،
ابوریحان با سپاهـیان سلطان محـمود غـزنوی از خوارزم به غـزنـین رفت و تا
سال درگـذشت خود مقـیم این شهـر بود. به عـبارت دیگر ابوریحان ۳۲ سال از
عـمر پربار خویش را در دربار سلطان محـمود، سلطان مسعـود و سلطان مودود
گـذراند.
شهـرت عالمگـیر ابوریحان در مدت اقامتـش در هـند در معـیت
غـزنویان باعث گـردید عـلیرغـم آن که هـندیان سپاهـیان غـزنوی را دشمن خود
می پـنداشـتـند مقام و مرتـبه اش را گـرامی دارند. ابوریحان در این مدت
زبان سانسکریت و عـلوم و دانش هـندیان را فرا گـرفت و برآیـند پژوهـشهای
خود را در کتابی به نام ” کـتاب الهـند ” درآورد که منـبعـی موثـق برای
شناخت مکاتب و عـقاید هـندیان است. وی هـمچـنین کـتابی دربارهً نجـوم و
ریاضیات از سانسکریت به فارسی برگـرداند که عـنوان آن ” زیج سند هـند ”
است.
اختراعات، اکـتشافات و پـژوهـشهای ابوریحان:
اصل تسطیح کره و ترسیم نقـشههای جـغرافـیایی
چاه آرتـزین ( علیرغـم ادعای غـربـیان در نسبت دادن این کشف به خود، ابوریحان در آثارالباقیه مفصلا به آن پرداخته)
ترازوی ابوریحان که از دقـیق ترین ترازوهای تاریخ عـلم است
اصل نجومی تسویة البـیوت
اصل نجـومی مطرح شعـاع
سیر نور و صوت
محاسبه مساحت، محیط و قطر کـره زمین
طول و عـرض جـغـرافـیایی و سمت قـبلهً بـلاد
چـگـونگی تعـیـین قـله و ساحت محـراب مسجـد
رصد میل کلی و میل اعظم در نجوم
حرکت زمین
حرکت وسطی و اوج خورشید
خاصیت فیزیکی الماس و زمرد
جزر و مد رودها و نهـرها
اشکال هـندسی گلها و شکـوفهها
امکان ایجاد خلاء
پـژوهـش در مورد چگـونگی تولید عسل
رصد خسوف و کسوف
پـژوهـش تاریخی در مورد سلسله ساسانیان
تـنظیم خانههای شطرنج
ساخت افزارهای ویـژه رصدی ( سه میله، شاقول، … )
ساخت کرهً جـغـرافـیایی
طرح نظریهً وجود قارهً آمریکا
نشریه اینترنتی نوجوان ها
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:23
شخصیت ها و بزرگان
دکتر محمود حسابی در گذر زمان
نام من محموداست . من در سال ۱۲۸۱ (هجری شمسی ) در تهران به دنیا آمدم . پدرم سید عباس و مادرم گوهر شاد حسابی هر دو
از
اهالی تفرش و از سادات بودند. چهار ساله بودم که همراه برادر و پدر
ومادرم به بیروت رفتیم . برای تحصیلات ابتدایی از هفت سالگی در یکی از مدارس کشیشان فرانسوی که مدرسه ای رایگان بود شروع کردم . از یک طرف دوری ازوطن واز طرف دیگر مشکلات مالی خانواده مرا تحت فشار قرار
داده بود . هنوز دوسال از شروع تحصیلاتم نگذشته بود که با شروع جنگ جهانی
اول مدارس فرانسوی تعطیل شد . من با کمک مادرم در منزل ، آموزش قرآن ،
ادبیات و دروس دیگر را شروع کردم و توانستم علاوه بر یادگیری گلستان ،
بوستان، مثنوی ، منشات قائم مقام فرهانی، حافظ کتاب قرآن و دیوان حافظ هم
باشم . پس از گذشت دو سال برای تحصیلات تکمیلی به یک کالج آمریکایی در
بیروت رفتم و در سن ۱۷ سالگی موفق شدم مدرک لیسانس ادبیات را به دست آورم .
پس از آن درامتحان ورودی دانشکده فرانسوی مهندسی بیروت پذیرفته شدم و
تحصیلاتم را در رشته مهندسی راه و ساختمان ادامه دادم . پس از دوسال
تلاش بی وقفه توانستم مدرک مهندسی راه و ساخمان را به دست آورم. حالا باید
علاوه بر ادامه تحصیلات و درپی شغلی مناسب برای کسب درآمد هم بودم. در طی
دوران دانشجویی چون در پروژههای تعیین نقشه ی راه کشور لبنان فعالیتهایی
ارائه داده بودم در اداره راه سازی سوریه در یک شرکت مقاطعه کاری فرانسوی
پذیرفته شدم و در اجرای پروژه بهسازی و راه سازی شروع به کار کردم. مدتی
بعد به عنوان مهندس راه و ساختمان در لبنان استخدام شدم . در کنار کار تحصیلاتم را در رشته ریاضیات و زیست شناسی در دانشگاه آمریکایی بیروت را ادامه دادم و موفق به کسب مدرک لیسانس این رشته در سال ۱۳
۰۳
شدم . برای انجام برخی کارها به رصد خانه ای درارتفاعات کوه آلپ فرانسه
رفتم و مدتی در آن جا مشغول خدمت شدم . مهندسی و کار در معدن یکی دیگر از
گزینههای ذهنی من بود بنا براین تحصیلات بعدی را در رشته برق و مهندسی
معدن ادامه دادم که خوشبختانه در هردوی این رشتهها موفق شدم . بنابراین ابتدا در معادن ذغال سنگ ناحیه سار فرانسه و بعد به عنوان مهندس برق در راه آهن برقی پاریس مشغول به کار شدم . پس از آن در دورشته ی حقوق دانشگاه سوربن و رشته پزشکی و رشته فیزیک ادامه تحصیل دادم و در سن ۲۵ سالگی به خاطر نوشتن رسالهی” حساسیت سلولهای فتوالکتریک ” با درجهی ممتاز موفق به کسب دکترای فیزیک از دانشگاه سوربن فرانسه شدم و نشان ” لژیون دونور” راکه بالاترین نشان کشورفرانسه بود به من پیشکش شد. دیگر هنگام بازگشت به وطن رسیده بود تا بتوانم ذره ای از زحمات خانواده و وطنم را جبران کنم . بزرگ ترین مشکل کشوردرآن سالها، تامین برق شهرها و روستاهای کوچک بود.
بنابراین
با مطالعات زیاد واستفاده از تجربههایم ، موفق شدم اولین آسیاب آبی تولید
برق (ژنراتور) را در شهر آشتیان نزدیک زادگاه پدر و مادرم ، تفرش راه
اندازی کنم. بعد از آن اولین فکرم این بود که به جای فرستادن جوانان به
فرنگ در سرزمین خودم دانشگاهی تاسیس شود تا جوانان بتوانند در همین
جا دکتر و مهندس شوند و به مردم خدمت کنند بنابراین طرح تاسیس دانشگاه
تهران را نوشتم و ارائه دادم که خوشبختانه پذیرفته شد و پس از خریداری زمین
مناسب در ۲۵ فروردین سال ۱۳۱۳ هم زمان ساخت دانشگاه شروع شد . تلاش بعدی
من به جهت ارج نهادن به تلاشهای مادرم احداث اولین بیمارستان خصوصی به
نام “بیمارستان گوهر شاد ” بود و…
برخی از خدمات ارزنده پرفسور محمود حسابی عبارتند از :
تاسیس اولین تربیت معلم درایران
ایجاد اولین ایستگاه هواشناسی
راه اندازی اولین دستگاه رادیولوژی
ساخت اولین نمونه رادیو درایران
تاسیس اولین دانش سرای عالی و تدریس فیزیک و مکانیک درآن
تاسیس اولین رصد خانه ایران
تاسیس اولین مدارس عشایری در ایران
پرفسور محمود حسابی در طول عمر ۹۰ ساله خود علاوه بر ابداعات گوناگون ۲۱
کتاب و مقاله با ارزش در زمینههای فیزیک، زبان فارسی و پژوهشهای فرهنگی
مانند: کتابهای فیزیک دبیرستان، کتاب دیدگانی فیزیک دانشگاه تهران، کتابی
در تفسیر امواج دوبر در شش رساله، دانشگاه تهران و… نوشته اند . پروفسور حسابی، در ۱۲ شهریور ۱۳۷۱ (ه . ش)، در بیمارستان دانشگاه ژنو، به هنگام معالجه قلبی، درگذشت و بنا به خواسته ایشان، در شهر دانشگاهی تفرش، دفن شد. اندک زمانی پس از مرگ دکتر حسابی در سال ۱۳۷۲،
خانه او تبدیل به موزهای شد که در آن وسایل شخصی، مدارک علمیو تحصیلی،
نشانها و تقدیرنامهها و عکسهای قدیمیو متن سخنرانیها و نوشتهها در آن
به نمایش گذاشته شدهاست.
![_pic05](https://www.nojavanha.com/media/2013/04/pic05-235x320.jpg)
![doc_Arts](https://www.nojavanha.com/media/2013/04/doc_Arts-249x320.jpg)
به قلم رقیه مستقیم
نشریه اینترنتی نوجوان ها
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:22
شخصیت ها و بزرگان
گوته یک مغز متفکر جهانی است. او در عین حال که شاعری عمیق و حساس است، سیاستمداری مجرب و کارکشته
و دانشمندی مبتکر و بزرگ محسوب میشود. اگر چه به مکتب خاصی تعلق ندارد،
لیکن شاهکاری از خود به جا گذاشته است که نه تنها بر تمام ادبیات آلمان
سایه افکنده، بلکه چون تاجی بر تارک ادبیات اروپایی میدرخشید. گوته،،
دلبستگی خاصی به ادبیات شرق زمین داشت و آشنایی اش با اشعار حافظ، وی را در
زمرهی هواخواهان حافظ قرار داد، تا آنجا که الفبا و نگارش فارسی را
آموخت، قرآن کریم را خواند. « یوهان ولفگانگ ون گوته» Johann Wolfgang Von Goethe فیلسوف،
شاعر، نویسنده و متفکر بزرگ آلمانی در ۲۸ اوت سال ۱۷۴۹ در «فرانکفورت»
متولد شد و در ۲۲ مارس سال ۱۸۳۲ در «ویمار» چشم از جهان فرو بست. پدرش
مشاور سلطنتی بود و میخواست پسرش یک حقوق دان با تجربه شود. گوته دوران
کودکی خود را در آغوش پر مهر خانواده گذراند و تحصیلات اولیه را نزد
استادان خصوصی و معلمین سرخانه به اتمام رساند. آنها زبانهای یونانی،
لاتین، ایتالیایی، انگلیسی، عبری، زبان یهودیان اروپای شرقی، موسیقی و نقشه
کشی را به وی آموختند. زبان فرانسه را نیز در سال ۱۷۵۹ – هنگامیکه
سپاهیان «لویی پانزدهم» در طی جنگهای هفت ساله، شهر فرانکفورت را اشغال
کرده بودند- آموخت. در سال ۱۷۶۵ بنا به اصرار پدرش برای فراگیری علم حقوق
به «لایپزیگ» رفت و سه سال در آن شهر ماند. روح پر عطش گوته در شهر لایپزیگ
خرسند نبود و او اغلب به مطالعه ادب و فلسفه میپرداخت؛ با این وجود،
تحصیل دررشته حقوق را به پایان رسانید و مدتی هم به مطالعه و بررسی شیمی،
کالبد شناسی و معماری پرداخت و بر تمام آنها مسلط شد. در سال ۱۷۶۸ در حالی
که بیمار بود، به فرانکفورت بازگشت و به تقلید از مادرش به محافل مذهبی راه
پیدا کرد. وقتی حالش بهتر شد، برای تکمیل تحصیلات حقوق خود به
«استراسبورگ» رفت و در اوت ۱۷۷۱ به اخذ دانشنامه لیسانس توفیق یافت. در
مراجعت به فرانکفورت، به تشویق «هردر» ، حکیم و فیلسوف آلمانی که نفوذ
زیادی در گوته داشت، به نوشتن درام پرداخت که در سال ۱۷۷۴ منتشر شد و بدین
ترتیب، نام او در شمار بزرگان ادب جای گرفت. از این زمان به بعد، به فکر
آفرینش بزرگترین شاهکار خود «فاوست» افتاد. از ماه مه تا سپتامبر ۱۷۷۲ ضمن
اقامت در « وتزلار» . در مراجعت به فرانکفورت، یک سری درامهای عالی نوشت
که از آن جمله می توان «پرومته» در ۱۷۷۲، «کلاویگو» در ۱۷۷۴ و «استلا» در
سال ۱۷۷۶، را نام برد. در این دوران، قسمتی از شاهکار جاویدان خود یعنی
«فاوست» را نیز به رشته تحریر در آورد.
از سال ۱۷۷۵ مسیر زندگی گوته تغییر کرد. دوک بزرگ «
ویمار» با نام «کارل او گوست» او را به دربار خود فرا خواند. گوته مشاور
دوک شد و به امور سیاسی و اقتصادی علاقه پیدا کرد و ضمناً تحقیقات علمیو
مطالعات ادبی خود را نیز ادامه داد. لیکن، مجال او برای ادبیات و تالیف
آثار کمتر بود، زیرا او مدتی مشاور سفارت و مدتی نیز وزیر دربار ویمار شد.
با این وصف، گوته از مکتب رمانتیسم ورتر خود پا را فراتر گذاشت و پخته تر و
کامل تر شد. درام «ایفی ژنی » او که درسال ۱۷۷۹ در ویمار به نمایش درآمد،
شاهدی بر این مدعاست. سفر ایتالیا، مرحله جدیدی در سیر افکار گوته به شمار
می رفت و بازگشت به هنر عهد باستان، اندیشه او را سخت به خود مشغول داشت.
با این وجود، در آثاری که وی در این زمان در ایتالیا نوشته است، اثر فکر
ایتالیایی دیده نمیشود.
وی طی سالهای ۱۷۹۲ و ۱۷۹۳ در جنگهای پروس با فرانسه
شرکت کرد و بیست سال بعد، خاطراتی راجع به این جنگها نوشت. آشنایی او با
«شیلر» شاعر بزرگ آلمان در سال ۱۷۹۴ نور تازه ای به حیات او تاباند و گوته
با همکاری شیلر در سال ۱۷۹۶ مجموعه اشعاری به نام «گزنیا» منتشر ساخت. سپس
رمان بزرگی را که شرح حال خود اوست، تألیف کرد و آن را «سالهای کار آموزی
ویلهم مستر» نامید. در سال ۱۷۹۷ منظومه بورژوائی به نام «هرمان و دوروته »
را منتشر ساخت و این منظومه شهرت او را بیشتر کرد. در این سالها، «دوک
ویمار» او را از همه القاب و عناوینش معزول کرد و گوته به مدیریت تئاتر
ویمار اشتغال ورزید و ضمناً به مطالعات زمین شناسی و گیاه شناسی پرداخت و
رسالههایی نیز در این باره به رشته تحریر در آورد. در سال ۱۸۰۵ شیلر در
گذشت و گوته نیز به بیماری مهلکی دچار گشت که نزدیک بود او را از پای در
آورد. این بیماری گوته را بسیار ضعیف ساخت.
در سال ۱۸۰۸ نخستین قسمت « فاوست» منتشر شد. در آن
سال، جشنی به افتخار «ناپلئون بناپارت» امپراطور فرانسه در «ارفوست» برپا
شد که گوته در آن شرکت کرد ؛ مذاکره او با ناپلئون در آن شهر معروف است.
گوته از طرف ناپلئون به دریافت نشان «عقاب لژیون دونور» مفتخر گردید.
سالهای آخر عمر گوته به تکمیل شاهکار بزرگش فاوست گذشت و قسمت دوم این اثر
بزرگ در سال ۱۸۳۳ یعنی چند روز قبل از مرگش به اتمام رسید. گوته یک مغز
متفکر جهانی است. او در عین حال که شاعری عمیق و حساس است، سیاستمداری مجرب
و کارکشته و همچنین، دانشمندی مبتکر و بزرگ محسوب میشود. در مقایسه او با
«شکسپیر» گفته اند : «آنچه شکسپیر از درون خود الهام گرفته، گوته با
ممارست و مطالعه زیاد آموخته است». اگرچه گوته از الهامات شاعرانه عصر
الیزابت برخوردار نبوده، اما قوه تفکر بسیار وسیع و قریحه سرشارش او را به
مقام معنوی بسیار والایی رسانده است و این چیزی است که همه به آن اعتقاد
دارند. گوته یکی از نوابغ بزرگ دنیا است که کتابهایی درباره «حافظ»، شاعر
نامیایران نوشته است. از دیگر آثار او میتوان «اگمونت » و «تاسو» را نام
برد.
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:21
شخصیت ها و بزرگان
نشریه اینترنی نوجوانها:
نام من رخشنده اعتصامیاست . شما مرا به نام پروین میشناسید . من در ۲۵اسفند ماه سال ۱۲۸۵ شمسی در تبریز به دنیا آمدم .
نام مادرم اختر فتوحی و پدرم میرزا یوسف اعتصامی ازمردم
آشتیان بود که در جوانی به خاطر شغلش به تبریزآمده بود. من تنها دختر
خانواده و چهار برادر داشتم . در ۶ سالگی همراه خانواده به تهران آمدم
.شغل پدرم نویسندگی و مترجمیبود و امتیاز اولین چاپخانه وانتشار مجله
ادبی در ایران را داشت . خانه ی ما همیشه ازشاعران و نویسندگان بزرگ و ادب
دوست پر بود ، به همین دلیل از کودکی به مطالعه کتابهای مختلف به خصوص ،
شعر و شاعری علاقه مند بودم . پدرم که استعداد م را در شعر و ادبیات درک
کرده بود،مرا از ۵ سالگی با خواندن کتابهای شاعران بزرگ با وزن شعرها و شیوههای یادگیری آنها آشنا کردو
از یازده سالگی با دیوان اشعار فردوسی ، نظامی، مولوی ، ناصرخسرو ،
منوچهری ، انوری ، فرخی که همه از شاعران بزرگ زبان فارسی هستند ، آشنا شدم
. برای تمرین شعر گفتن ، پدر گاهی شعرهای قدیمیرا به من میداد و از من
میخواسست تا هم قافیه این شعرها یا مثل آنها رابگویم. زبان
فارسی و عربی را با کمک معلمهای خصوصی در منزل یاد گرفتم . از کمک
استادان بزرگی مثل ” ملک الشعرای بهار و دهخدا ” که از آشنایان و دوستان
خانوادگی پدرم بودند هم در یادگیری اصول شعرو شاعری استفاده میکردم .هیچ
گاه استقبال گرم پدراز شعرهای کودکانه ام را- که از سن هشت سالگی شروع
کردم - از یاد نمیبرم . دوازده ساله بودم که شعری به نام ” ای مرغک ” را سرودم . بعضی از بیتهای آن چنین بود:
ای مُرغک خُرد ، ز آشیانه پرواز کن و پریدن آموز
تا کی حرکات کودکانه؟ در باغ و چمن چمیدن آموز
رام تو نمیشود زمانه رام از چه شدی ؟ رمیدن آموز…
در ادامه برای تحصیلا ت و آموختن زبان انگلیسی وارد مدرسه خصوصی “ایران کلیسا ” شدم و
با موفقیت در سال ۱۳۰۳ فارغ التحصیل شدم . درجشن
پایانی مقاله ای به نام ” زن و تاریخ” که در ارتباط با وضع نامناسب
اجتماعی ، بی سوادی و بی خبری زنان ایران بود خواندم که بسیار مورد توجه
مدیر مدرسه قرار گرفت . بعد از اتمام تحصیلات در همان مدرسه به تدریس زبان
انگلیسی مشغول شدم .
پروین در نوزده تیر ماه ۱۳۱۳ با پسر عموی پدرش
فضلالله اعتصامی(رئیس شهربانی کرمانشاه) ازدواج ناموفقی داشت. یک سال
بعد از جدایی، در کتاب خانه دانش سرای عالی به عنوان کتاب دار به کار
مشغول شد.
او به تشویق ملکالشعرای بهار در سال ۱۳۱۵ دیوان شعرخود را منتشر کرد. این دیوان شامل بیش از صد و پنجاه قصیده ، قطعه ، غزل و مثنوی که او تاقبل از ۳۰ سالگی سروده بود میشد.
مردم استقبال زیادی از اشعار او کردند ، و بسیاری باور
نمیکردند که آنها را یک زن سروده است. استادان معروف آن زمان ، مانند
دهخدا و علامهء قزوینی ، هر کدام مقالههایی درباره اشعار او نوشتند و شعر و
هنرش را ستودند. دو سال بعد در دی ماه سال ۱۳۱۶ تنها حامیخود یعنی پدرش
را در سن ۶۳ سالگی از دست داد و از مرگ او ضربه روحی شدیدی خورد
ومرثیهای غم ناک برای از دست دادن او سرود :
تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من پدر آن تیشه که بر خاک توزد دست اجل…
![ایران (1)](https://www.nojavanha.com/media/2013/03/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-11-213x320.jpg)
دیوان پروین، شامل ۲۴۸ قطعه شعر میباشد، که از آن میان ۶۵ قطعه به صورت مناظره است. اشعار
پروین اعتصامیبیش تر در قالب قطعههای ادبی است که، موضوعات اجتماعی را با نگاه انتقادی به تصویر کشیدهاست. پروین اعتصامیبعد از کسب افتخارات فراوان و درست در زمانی که برادرش –
ابوالفتح اعتصامی– دیوانش را برای چاپ دوم آن حاضر میکرد ، ناگهان در
روز سوم فروردین ۱۳۲۰ بستری شد و سر انجام درنیمه شب شانزدهم فروردین ۱۳۲۰
درسن ۳۵ سالگی در آغوش مادرش چشم از جهان فرو بست ودر کنار آرامگاه پدرش در
شهر قم به خاک سپرده شد.
اشک یتیم
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت
این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است
آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطره سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود
کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست چهارشنبه 30/5/1392 - 20:21