• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 505
تعداد نظرات : 465
زمان آخرین مطلب : 4975روز قبل
دانستنی های علمی

 

* انگشت شست
* انگشت اشاره
* انگشت وسط
* انگشت انگشتری
* انگشت کوچک
* انگشتر به دست نمی کنم .

جواب تست

انگشت شست : شما مجذوب کالاهای مدرن و روز هستید از مورد توجه قرار گرفتن لذت می برید شما تفریح کردن را دوست دارید از زندگی لذت می برید و همشه آماده هستید تا با چیزهای جدید رو به رو شوید .

انگشت اشاره : شما دارای اعتماد به نفس و مسئولیت پذیر هستید رهبری و هدایت ر ا دوست دارید و می توانید در ظاهر بسیار جدی و خشن باشید اما در باطن ملایم و حساس هستید .

انگشت وسط: بیشتر افرادی که در این گروه قرار دارند از رشد و بالندگی سر باز می زنند و بیشتر خودمحور هستند با و جود این همشه بی ریا هستند بخصوص نسبت به خانواده و دوستانشان .

انگشت انگشتری : شما فردی حساس و رومانتیک هستید عمیقا امید دارید تا عشقی بیابید که گرما بخش دل و ابدی باشد .

انگشت کوچک : شما فردی مهربان و متواضع هستید به جزئیات توجه می کنید و دوست ندارید در کارهایتان کوچکترین اشتباهی از شما سر بزند شما بیش از حد خود را به کار مشغول می کنید .

در چند انگشت : آن عده از افراد که در دو انگشت یا بیشترانگشتر دارند اعتماد به نفس ندارند و همیشه مراقب هستند تا عشق واقعی شان را بیابند عاشق تجملات هستند اما آن را جایگزین ناقابلی برای دوستان و عاشق خود می دانند.

انگشتر به دست نمی کنید :
شما خواستار زندگی ساده و بدون تجملات هستید فردی بی ریا ، قابل اطمینان ، آرام ، باهوش و سختکوش هستید و همیشه دوستدار آموختن چیزهای تازه اید . به دلیل احساس خجالتی که دارید از جمع دوری کرده و تا جایی که بتوانید از مشاجره پرهیز می کنید.

دوشنبه 14/4/1389 - 18:16
دانستنی های علمی

اگر بخواهد وانمود کند که جواب هایش، لحظه ای و بدون نقشه ی قبلی اند، ممکن است کمی شانه اش را بالا بیندازد.وقتی که فرد به حس ویژه ای مانند شادی، تعجب، ترس و... تظاهر می کند، حالت های چهره فقط به اطراف دهان محدود می شود.

از کجا بفهمیم کسی دارد دروغ می گوید؟

آیا دروغ می گوید ؟

ارتباط چشمی کسی که دروغ می گوید، خیلی کم است یا به هیچ وجه وجود ندارد.

حرکت های بدنی، از جمله حرکت های دست، کم می شوند و همین حرکت های محدود هم، خشک و ساختگی به نظر می رسند.

دست و پاها به طور تقریبی به بدن می چسبند و فرد، فضای کمتری را اشغال می کند.

اگر بخواهد وانمود کند که جواب هایش، لحظه ای و بدون نقشه ی قبلی اند، ممکن است کمی شانه اش را بالا بیندازد.

میان حرکت ها و کلمه ها، فاصله می افتد.

سرتکان دادن ها، ساختگی است.

حرکت ها، با پیام کلامی، هم خوانی ندارند.

مدت زمان بروز حرکت های احساسی، طولانی می شود.

وقتی که فرد به حس ویژه ای مانند شادی، تعجب، ترس و... تظاهر می کند، حالت های چهره فقط به اطراف دهان محدود می شود.

حرکت دروغ گو، در جهت دور شدن از کسی است که او را متهم می کند و به احتمال زیاد به سمت در خروجی است.

دروغ گو دوست ندارد رودروی کسی که او را متهم می کند، بایستد و ممکن است سر یا بدنش را به سمت دیگری بچرخاند و از او دور شود.

کسی که دارد دروغ می گوید، به احتمال زیاد قوز می کند؛ احتمال اینکه صاف بایستد و دست هایش کشیده و باز، در دو طرف بدنش قرار بگیرند؛ خیلی ضعیف است.

با انگشت، به طرف مقابل صحبتش اشاره نمی کند.

ممکن است بین خودش و طرف مقابل، یک مانع فیزیکی قرار دهد.

دروغ گو، برای بیان مقصودش از کلمه های «خودتان» استفاده می کند.

آنقدر به دادن اطلاعات اضافی ادامه می دهد تا مطمئن شود که با داستانش حسابی سرتان را کلاه گذاشته است.

در حالی که می گوید به طور کامل متوجه موضوع است، از جواب دادن طفره می رود تا نگذارد شما موقعیتش را زیر سوال ببرید

دوشنبه 14/4/1389 - 18:2
طنز و سرگرمی

خانم میان سالی سکته قلبی کرد و سریعاً به بیمارستان منتقل شد. وقتی زیر تیغ جراح بود عملاً مرگ را تجربه کرد. زمانیکه بی هوش بود فرشته ای را دید. از فرشته پرسید: آیا زمان مردنم فرا رسیده است؟ فرشته پاسخ داد: نه، تو ۴۳ سال و ۲ ماه و ۸ روز دیگر فرصت خواهی شد. بعد از به هوش آمدن برای بهبود کامل خانم تصمیم گرفت که در بیمارستان باقی بماند. چون به زندگی بیشتر امیدوار بود، چند عمل زیبایی انجام داد.جراحی پلاستیک جراحی بینی و … او حتی رنگ موی خود را تغییر داد. خلاصه از یک خانم میان سال به یک خانم جوان تبدیل شد! بعد از آخرین جراحی او از بیمارستان مرخص شد. وقتی برای عریمت به خانه داشت از خیابان عبور می کرد، با یک آمبولانس تصادف کرد و مرد!!! وقتی با فرشته مرگ روبرو شد بهش گفت: من فکر کردم که گفتی ۴۰ سال و اندی بعد مرگ من فرا می رسه؟ چرا من رو از جلوی آمبولانس نکشیدی کنار؟ چرا من مردم؟




فرشته پاسخ داد؛ ببخشید، وقتی داشتی از خیابون رد می شدی نشناختمت!

نظربدید

دوشنبه 14/4/1389 - 17:51
محبت و عاطفه

بچه ها به ۵ دلیل دوست داشتنی هستند:

۱.گریه می کنند چون گریه کلیدبهشته.

۲.قهرکه می کنند زودآشتی می کنند چون کینه ندارند.

۳.چیزی که می سازند زود خراب می کنند چون به دنیا دلبستگی ندارند.

۴.باخاک بازی می کنند چون تکبر ندارند.

۵.خوراکی که دارند زود می خورند و برای فردا نگه نمی دارند چون

آرزوهای دراز ندارند.

نظر بدید

دوشنبه 14/4/1389 - 17:45
محبت و عاطفه

چنان زندگی کن که وقتی فرزندانت در مورد عدالت،توجه و راستی فکر میکنند به یاد تو بیفتند

ببخش همه لباسهایی را که در طول سه سال گذشته نپوشیده ای به مستمندان

شجاع باش و حتی اگر شجاع نیستی به آن تظاهر کن. هیچ کس نمیتواند

تفاوتی بین آنها قایل شود

شوخی کن و لطیفه بگو اما برای سرگرمی و تفریح،نه برای آزار و اذیت دیگران

هیچ گاه سالگرد ازدواجت را فراموش نکن

در حد توان مالی و زمانی خود از یک موسسه خیریه حمایت کن

به فرزندانت نشان بده که به آنان اعتماد داری

شریک زندگیت را با دقت انتخاب کن زیرا 90 د صد خوشبختی تو به این تصمیم بستگی دارد

از بکار بردن عبارتهای طعنه آمیز خودداری کن

به خلوت فرزندان خود احترام بگذار و قبل از ورود به اتاقشان در بزن

گوش دادن را بیاموز گاهی اوقات فرصتها بسیار آهسته در میزنند

هیچ گاه به مقدسات بی حرمتی نکن

اجازه نده تلفن در لحظات مهم زندگیت خللی ایجاد کند. اگر تلفنی وجود دارد فقط برای آسایش و راحتی توست

برنده و بازنده خوبی باش

- هنگامی که خستگی و افسردگی را در صورت کسی میبینی هرگز آنرا به زبان نیاور

در خلوت انتقاد کن

هیچ گاه تحت تاثیر نخستین برخورد خام نشو

برای پیروزی در جنگ اصلی، شکست در نبردهای کوچک را مشتاقانه بپذیر

 

اگه خوندید نظربدید

دوشنبه 14/4/1389 - 17:35
آلبوم تصاویر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


دوشنبه 14/4/1389 - 17:20
محبت و عاطفه

وقتی وارد قطعه هنرمندان می‌شوی، حس و حال غریبی به آدم دست می‌دهد.
روی قبر هنرمندان قدم می‌زنی و انگار کسی مدام به تو یادآوری می‌کند که زمان چقدر سریع می‌گذرد.

انگار همین دیروز بود که «پیمان ابدی» برای خدمت به سینمای کشورش به ایران برگشته بود.

انگار همین دیروز بود که «پوپک گلدره» بعد از سال‌ها به وطنش بازگشت و مردم او را با نام دریا و نرگس می‌شناختند.

سخت است مرگ کسانی را باور کنی که روزگاری را با خاطرات خوش یا شاید هم بدشان سرکردی.
سخت است قبول کنی که دیگر نمی‌توانی صدای دلنشین «خسرو شکیبایی» را بشنوی.
سخت است که بدانی دیگر نمی‌توانی صدای «احمد آقالو» را در رادیو گوش کنی و نمی‌توانی شب را با نمایش‌های رادیویی اش به صبح برسانی.

سخت است قبول کنی که از کارگردان “کانی مانگا” دیگر فیلمی را نخواهی دید و تاسف می‌خوری که «سیف الله داد» نتوانست فیلم آخرش را بسازد.

نمی توانی باور کنی که کارگردان محبوب خیلی از ما نسل سومی ها، «مسعود رسام»، دیگر فیلمی نخواهد ساخت و «خانه سبز» دیگری را نخواهی دید. سخت است…

با این همه، روی قبر هر کدام از هنرمندان جمله‌ای به یادگار نوشته شده و شاید این جمله آخرین حرف آن هنرمند برای طرفدارانشان باشد. مثل همان شعر معروف سهراب که بر قبرش حک شد: به سراغ من اگر می‌آیید نرم و آهسته بیایید…

خانه ابدی
در این قطعه قدم می‌زنی و نگاهت به قبر «جعفر بزرگی» می‌افتد، همان بابابزرگ مهربان و دوست داشتنی «چرا» در برنامه رنگین کمان که تقریباً آخرین‌های حضور وی در تلویزیون بود، که بر روی قبرش نوشته شده است: «قبر من جز خانه الفت نبود/ خانه ام جز جای عاشق‌ها نبود/ گرد هم در خانه ی من جایشان/ عشق بود و عشق بود و غم نبود/ چون شدم خاموش به یادآورید زمن / جز حدیث عشق حدیث من نبود»(دخترت مهشید)


خانه ابدی

و یا روی سنگ قبر «نعمت الله گرجی» نوشته شده: «او با لبخند همیشگی خود شراب زندگی را به مردم هدیه می‌داد…/شرابی که طعم آن شیرین و جاودانه است…»
خانه ابدی
روی قبر «پوپک گلدره» که جوان ترین عضو قطعه هنرمندان هم هست، حک شده است: «دریا طوفانی می‌شود/ آرام می‌گیرد/ اما هرگز نمی‌میرد»
خانه ابدی
وقتی فکرش را می‌کنی که «منوچهر نوذری» چند ماه قبل از مرگش یک بار مردن را در «چند می‌گیری گریه کنی؟» تجربه کرده است، آن وقت خواندن جمله روی قبرش که نوشته: «ز حق توفیق خدمت خواستم دل گفت پنهانی/ چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانیم» حس و حال عجیبی دارد.
خانه ابدی
موسیقی «ولایت عشق» را زمزمه می‌کنی و روی قبر «بابک بیات» می‌خوانی: «سکوت سرشار از ناگفته هاست…»
شاید آن وقت است که معنای سکوت را درک می‌کنی.
خانه ابدی
تقدیر «پیمان ابدی» هم هر چه بود گذشت و تو به یاد بدل کاری هایش روی قبرش می‌خوانی: «ای چرخ فلک خرابی از کینه توست/ بیدادگری شیوه دیرینه ی توست/ای خاک اگر سینه تو بشکافد/ پس گوهر قیمتی که در سینه توست»
خانه ابدی
عکس «سیف الله داد» را همراه دوربینی روی قبری می‌بینی که بر رویش نوشته: «سفرت به خیر اما!/ تو و دوستی خدا را / چو از این کویر وحشت/ به سلامتی گذشتی/ برسان سلام ما را»
خانه ابدی
سمت بالای قطعه هنرمندان جای تازه در گذشتگان است. جایی که چشمت به قبر احمد آقالو و خسرو شکیبایی می‌افتد که کنار هم قرار دارند. به هنر آقالو فکر می‌کنی و روی قبرش می‌خوانی: «خوبتر از جهان از این چه بود کار/ دوست بر دوست رفت و یار بر یار/ آن همه‌اندوه بود وین همه شادی / آن همه گفتار بود وین همه کردار»

آخرین جمله خسرو شکیبایی هم چون همیشه نشان از خاکی بودنش دارد. «زاده خاک تهرون، مخلص تمام عاشقان ایرون» و در ادامه جمله‌ای به نقل از خودش «بر من ببخشایید/ اگر چه خیلی دیر، خیلی دور/ ولی احساس می‌کنم رسیده ام، شاید/ به شما، به ما … به او …»
خانه ابدی

و آخرین جمله مسعود رسام «وقتی مُردَم پیراهن سپید بر تن کنید، با گل‌های سپید به دیدنم بیایید و همدیگر را ببوسید تا لکه‌ای سیاه و غمگین بر دلتان نباشم تا بدانم که شما را بسیار دوست داشته ام و بدانم خاطراتم همچون حجمی از نور در قلبتان جای دارم(!)، می‌دانم این همه خواسته ام از شما خود خواهی ست، می‌دانم»

سال هشتاد و هشت با همه خوبی‌ها و بدی هایش تمام شد و چه بسیار آدم‌هایی که امسال در کنار ما نیستند. شاید خیلی از ما بعد از مرگ هنرمندان سراغی از آنها نگیریم، اما هنرمندان در قاب تصاویرشان همواره زنده‌اند.

دوشنبه 14/4/1389 - 17:11
شهدا و دفاع مقدس


متنی که در زیر می خوانید، وصیتنامه ای از سردار رشید اسلام، شهید دکتر مصطفی چمران است که خطاب به امام موسی صدر نگاشته شده است. این وصیتنامه در ۲۹ خرداد سال ۱۳۵۵ تنظیم گردید یعنی در سیاه ترین روزهای جنگ داخلی لبنان، که از یکسو نیروهای فلسطینی و احزاب چپ لبنان با سوریه درگیر شده بودند؛ و از سوی دیگر احزاب دست راستی و در رأس آنها فالانژیستها، با سوءاستفاده از غفلت جبهه ملی و اسلامی لبنان، مناطق آنان را مورد هجوم قرار داده بودند. در چنین روزهایی که از آنها به عنوان دومین دوره جنگ داخلی نام برده می شود، امام صدر به دکتر چمران مأموریت داد تا برای سازماندهی مقاومت شیعیان، راهی شهرک نبعه گردد. و این وصیتنامه قبل از عزیمت تنظیم گردید.
متن وصیتنامه:
وصیت می کنم …
وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می دارم! به معبودم ! به معشوقم ! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی می دانم! او را وارث حسین می خوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصیت می کنم …
برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده ام. ولی برای اولین بار وصیت میکنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می   رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علایق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت میروم.
از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بوده ام، متأسف نیستم. از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبائیها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته ام، متأسف نیستم …
از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و شکسته دلان هم آواز گشتم.
از دنیای سرمایه داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم. با تمام این احوال متأسف نیستم …
تو ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهای بی نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهی مادی آزاد شوم…
تو ای محبوب من رمز طایفه ای، و درد و رنج هزار و چهار صد ساله را به دوش می کشی، اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار و چهار صد سال را همچنان تحمل می کنی، کینه های گذشته و دشمنی های تاریخی و حقد و حسدهای جهان سوز را بر جان می پذیری، تو فداکاری می کنی، تو از همه چیز خود می   گذری، تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسانها می کنی، و دشمنانت در عوض دشنام می   دهند و خیانت می کنند، به تو تهمتهای دروغ می زنند و مردم جاهل را بر تو می شورانند، و تو ای امام لحظه ای از حق منحرف نمی شوی و عمل به مثل انجام نمی دهی و همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال و قدم بر می داری، از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی… و من افتخار می کنم که در رکابت مبارزه می کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می نوشم…
ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی!
زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم…
اما من، منی که وصیت می کنم، منی که تو را دوست می دارم… آدم ساده ای نیستم! من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزه ام، آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازه ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است …
به سه خصلت ممتاز شده ام:
۱٫ عشق که از سخنم و نگاهم و دستم و حرکاتم و حیات و مماتم می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم، و جز به عشق زنده نیستم.
۲٫ فقر که از قید همه چیز آزاد و بی نیازم. و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند، تأثیری در من نمی کند.
۳٫ تنهایی که مرا به عرفان اتصال می دهد. مرا با محرومیت آشنا می کند. کسی که محتاج عشق است، در دنیای تنهایی با محرومیتِ عشق می سوزد. جز خدا کسی نمی تواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشکهای او را پاک نخواهند کرد. جز کوههای بلند راز و نیازهای او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر ناله های   صبحگاه او را حس نخواهند کرد. به دنبال انسانی می گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی هر چه بیشتر می گردد، کمتر می یابد …
کسی که وصیت می کند آدم ساده ای نیست. بزرگترین مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را چشیده، از زیباترین و شدیدترین عشقها برخوردار شده، از درخت لذات زندگی میوه چیده، از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده، و در اوج کمال و دارایی همه چیز خود را رها کرده و به خاطر هدفی مقدس، زندگی دردآلود و اشکبار و شهادت را قبول کرده است.
آری ای محبوب من، یک چنین کسی با تو وصیت می کند …
وصیت من درباره مال و منال نیست. زیرا می دانی که چیزی ندارم، و آنچه دارم متعلق به تو و حرکت و مؤسسه است. از آنچه به دست من رسیده، به خاطر احتیاجات شخصی چیزی بر نداشته ام. جز زندگی درویشانه چیزی نخواسته ام. حتی زن و بچه ها و پدر و مادر نیز از من چیزی دریافت نکرده اند. آنجا که سر تا پای وجودم برای تو و حرکت باشد، معلوم است که مایملک من نیز متعلق به تو است.
وصیت من درباره قرض و دین نیست. مدیون کسی نیستم، در حالی که به دیگران زیاد قرض داده ام. به کسی بدی نکرده ام. در زندگی خود جز محبت، فداکاری، تواضع و احترام نبوده ام. از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم …
آری وصیت من درباره این چیزها نیست …
وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است …
احساس می کنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم. وصیت می کنم، وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشته ام، و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر تو را نبینم…
تو را دوست می دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی نیازی می کنم … از او چیزی نمی طلبم و احساس احتیاج نمی کنم. چیزی نمی خواهم، گله ای نمی کنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا میدانم. همچنانکه خدای را می پرستم و عشق می ورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می ورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …
عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی وخودبینیی رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی  لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است …
به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می   بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم …
می دانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کرده ام، حتی عشق ورزیده ام، ولی جواب بدی دیده ام. عشق را به ضعف تعبیر می کنند و به قول خودشان زرنگی   کرده از محبت سوءاستفاده می نمایند!
اما این بی خبران نمی دانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمی دانند که بزرگترین ابعاد زندگی   را درک نکرده اند. نمی دانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست …
و من قدر خود را بزرگتر از آن می دانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید. من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود می سوزم و لذت می برم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید …
می دانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا می کنی. انسانها را دوست می داری. به همه بی دریغ محبت می کنی. و چه زیادند آنها که از این محبت سوءاستفاده می کنند. حتی تو را به تمسخر می گیرند و به خیال خود تو را گول میزنند … تو اینها را می دانی ولی در روش خود کوچکترین تغییری نمی دهی … زیرا مقام تو بزرگتر از آن است که تحت تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا می تابی و همچون باران برچمن و شوره زار می باری و تحت تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمی گیری …
درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست.
عشق سوزان من فدای عشقت باد، که بزرگترین و زیباترین مشخصه وجود توست، و ارزنده ترین چیزی است که مرا جذب تو کرده است، و مقدس ترین خصیصه ای است که در میزان الهی به حساب می آید …

دوشنبه 14/4/1389 - 12:40
بیماری ها

یک متخصص تغذیه گفت:« با توجه به اینکه سرانه مصرف شیر در کشور در حد ناچیز است پنیر به عنوان یک ماده لبنی متراکم می‌تواند تا حد زیادی کلسیم مورد نیاز بدن را تأمین کند.»دکتر تیرنگ نیستانی در گفتگو با خبرنگار سامانه خبری«سلامت نیوز»اظهار داشت:

« در جهان واقعی و مبنای اولیه تغذیه چیزی به معنای خوب یا بد مطلق وجود ندارد و هر ماده غذایی حتی به مقدار اندک نیز برای بدن لازم و ضروری است و نمی توان آن‌را از برنامه غذایی حذف کرد.»

دکتر نیستانی::«به منظور حفظ سلامت بدن باید تنوع و تعادل بین مواد غذایی رعایت شود تا نیاز بدن به مواد مختلف از جمله املاح ، ویتامین‌ها و مواد مغذی برطرف و تأمین گردد.»

این متخصص تغذیه با اشاره به فواید پنیر، حذف این ماده غذایی را از سفره صبحانه نادرست دانست و تصریح کرد:«پروتئین پنیر مرغوب و ترکیب اسید آمینه‌های آن نیاز بدن را برطرف می‌سازد و منبع مناسبی برای تأمین پروتئین محسوب می‌شود.»

نیستانی گفت:«از نظر فرهنگ ایرانی، پنیر خاصیت سیرکنندگی بالایی دارد و دست کم تا ۳ ساعت پس از صبحانه فرد احساس سیری می‌کند ولی به دلیل مقدار چربی و سدیم بالا نباید بیشتر از ۳۰ گرم در روز مصرف شود.»

این متخصص تغذیه اظهار داشت:«در پنیرهای کهنه اسید آمینه طی فرایند تخمیر به آمینه فعال تبدیل می‌شود که خوردن آن می‌تواند سلامت شخص را به خطر اندازد ولی امروزه چنین مشکلی وجود ندارد.»

نیستانی تصریح کرد:«پنیر بهترین صبحانه برای افراد دارای اضافه است و حذف این ماده غذایی از سفره صبحانه و جایگزین کردن غلات و ریز مغزها به دلیل دریافت انرژی و کالری بالا عاقلانه و به صلاح نیست.»

وی افزود:«البته بسیاری از مردم با حذف پنیر به خوردن کره، خامه و سرشیر همراه مربا روی می‌آورند که به دلیل چربی و انرژی بالاتر باعث چاقی و افزایش فشار خون می‌شوند.»

این متخصص تغذیه گفت:«افزایش وزن و میزان چربی خون از عوامل اصلی و افزایش دهنده سکته قلبی است و یک صبحانه نامتعادل و غیر اصولی می‌تواند خطرساز باشد، حتی با داشتن سابقه بیماری‌های قلبی فرد می‌تواند با یک رژیم غذایی مناسب وتصحیح شیوه زندگی پنیر مصرف کند.»

وی ادامه داد:«همواره در کشور به دلیل شیوه نادرست زندگی و مصرف اندک شیر با مشکل میزان تراکم استخوان و پوکی استخوان مواجه بوده و هستیم و با توجه به اینکه لبنیات جز گروه اصلی مواد غذایی می‌باشند حذف یکی از محصولات آن نادرست و میزان کلسیم دریافتی بدن را کاهش می‌دهد.»

این متخصص تغذیه تصریح کرد:«با توجه به اینکه کمبود ویتامینA مهمترین عامل غیر عفونی کوری و نابینایی در دنیا محسوب می‌شود محصولات لبنی به ویژه پنیر می‌تواند بخش اعظم این ویتامین در بدن را تإمین کند.»

دوشنبه 14/4/1389 - 12:28
بیماری ها

 

بلدرچین، کوچک ترین پرنده از خانواده قرقاول ها می باشد. در فارسی آن را کرک، ورتج، بدبده و بلدرچین که اصلاً ترکی است نامیده اند. در عربی نیز به آن سلوی و سمانی می گویند.

در طب سنتی اسلام، خواص گوناگونی به بلدرچین نسبت داده اند، مثلاً به عقیده عبدالملک بن زهر اندلسی (قرن ۵) ” گوشت  بلدرچین خوشمزه و خوش طعم است که هم برای افراد سالم و هم برای بیماران سودمند می باشد؛ سنگ (کلیه و مثانه) را خرد می کند و مفید است. ” و نیز به گفته انطاکی ” گوشت بلدرچین مغذی است و بدن را فربه می سازد. ”

بلدرچین حیوانی است با خصوصیات پرندگان وحشی شکاری و بسیار پُرجنب و جوش، لاجرم باید در وضعیتی پرورش یابد که امکان جست وخیز و پرواز داشته باشد. هر قدر ماهیچه در طول حیات خود فعال تر باشد گوشت آن نیز لذیذتر است (مانند ران مرغ، دم ماهی، ران حیوانات شکاری و گوسفند و همچنین سینه پرندگان وحشی).

در واقع، فعالیت و جنب و جوش زیاد در بلدرچین ها، باعث ازدیاد ذخیره گلیکوژن در بافت های ماهیچه ای آن ها می شود که این امر باعث می گردد گوشت این پرنده مانند پرندگان شکاری، بسیار لذیذ شود، به همین دلیل است که گوشت حیوانات وحشی اعم از نشخوار کنندگان(آهو، گوزن، بُزکوهی و غیره) و یا پرندگانی مانند قرقاول، کبک، تیهو، دراج و بلدرچین فوق العاده لذیذ بوده و قسمت هایی از بدن آن ها بسیار خوش طعم می باشد.

‎از دیگر مزایای بلدرچین این است که بعد از طبخ به دلیل وجود سلول های پیچیده پیوندی، در اثر پخته یا بریان شدن به هیچ وجه متلاشی نمی شود و پرنده ترکیب خود را کاملاً حفظ  کرده و در پذیرایی ها، زیبایی فراوانی به سفره می دهد.

۷۲ درصد وزن بلدرچین قابل استفاده است که در مرغ ۵۵ درصد می باشد. ۲۰ درصد وزن کل بدن بلدرچین را عضله تشکیل می دهد و درصد پروتئین و ماده خشک در عضله ران ۸۰ درصد است، در صورتی  که این رقم در مرغ ۶۵ درصد می باشد. گوشت سینه بلدرچین به دلیل جنب و جوش و پرواز های متناوبی که انجام می دهد علاوه بر این که حجم قابل توجهی از کل لاشه(یک سوم) را تشکیل می دهد، دارای طعم بسیار خوبی می باشد.

بلدرچین برای پرورش دهندگانی که تمایل دارند آن را به صورت صنعتی پرورش دهند نیز دارای منافع بسیاری است: دوره کوتاه جوجه کشی(۱۵ تا ۱۶ روز)، رشد  سریع و بلوغ زودرس(۳۵ روزگی)، میزان تخمگذاری بالا(فاز فعال تخمگذاری طولانی)، ضریب تبدیل غذایی مناسب، نیاز به محیط پرورش  کوچک، مقاومت بالا در برابر بیماری ها و قیمت مناسب جهت عرضه مخصوص(گوشت و تخم) به بازار از جمله دلایل اقتصادی بودن پرورش این پرنده است.

ارزش غذایی گوشت بلدرچین

گوشت طیور به عنوان منبع پروتئین حیوانی اهمیت زیادی دارد؛ به همین دلیل در کشورهای مختلف، سرمایه گذاری زیادی روی صنعت پرورش طیور از جمله بلدرچین شده است.

ارزش پروتئین موجود در گوشت این پرنده۲۴/۹۱۳  درصد می باشد و این در حالی است که انواع اسیدهای آمینه کمیاب که در سایر پروتئین ها یافت نمی شود، در گوشت این پرنده به وفور وجود دارد. نتایج تحقیقات متعدد نشان داده است که میزان پروتئین موجود در گوشت بلدرچین ۵ تا ۱۰ درصد بیشتر از سایر پرندگان و نشخوار کنندگان می باشد. به همین دلیل در اغلب نقاط دنیا متخصصان برای افراد مُسن و از کار افتاده که احتیاج مُبرمی به ترمیم سلول های از دست رفته بافت های خود دارند، مصــــرف گوشت بلدرچین را تجــــویــــز می نمایند.

از طرف دیگر به دلیل وجود عناصر معدنی کمیاب و ویتامین در گوشت این پرنده، برای بیماری هایی چون آسم، تشنج، فشار خون بالا، ضعف اعصاب و یا در مواردی ناراحتی های روانی و همچنین بی خوابی مفید می باشد.

همچنین گوشت بلدرچین  منبع خوب نیاسین، فسفر، مس، تیامین، ریبوفلاوین، ویتامین B6، روی، آهن و سلنیوم است.

دوشنبه 14/4/1389 - 12:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته