شخصیت ها و بزرگان
اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوانها
یکی بود ، یکی نبود .
سالها پیش در کشوری کوچک دختر مهربان و زیبائی به نام “سیندرلا“
با نامادری و دو دخترش زندگی می کرد . مادر او سالها پیش در گذشته بود و پدرش…
نام من یعقوب کارل گریم است و در روز چهارم ژانویه
سال ۱۷۸۵ در«هاناو» در ایالت «هسن» کشورآلمان به دنیا آمدم . درست یک سال
بعد از تولد من ، یعنی در ۲۴ فوریه سال ۱۸۷۶ برادرم ویلهلم به دنیا آمد .
پدرم فلیپ گریم با شغل وکالت زندگی من و خواهر و
برادرانم را اداره میکرد .پدرم به جز ما شش پسر و یک دختر دیگر هم داشت
که من دومین فرزند و ویلهلم سومین پسر خانواده بودیم . تفاوت سنی کم بین
من و ویلهلم باعث دوستی بیشتر ما شده بود . با وجود تفاوتهایی در
افکارمان همیشه سعی میکردیم مکمل یکدیگر باشیم .
ویلهلم بیشتر به کارهای تحقیقاتی ، دستور زبان و…
علاقه مند بود و من برعکس به موسیقی ، ادبیات افسانهها علاقه داشتم . به
همین علت اکثر اوقات فراغتمان را با شنیدن افسانههای محلی و قصههای
پریا ن که یکی از همسایههای ما خانم” ماری مولر” تعریف میکرد بسیار لذت
بخش بود .
تحصیلات ابتدایی رادر مدرسه ای در منطقه “کاسل ”
آلمان با موفقیت گذراندیم . یازده ساله بودم که پدرم در اثر بیماری
ناگهانی ذات الریه در گذشت . و شرایط زندگی ما به دلیل مشکلات مالی سخت شد .
چون مجبور بودیم ازحمایتهای مالی شخص دیگری برخوردار شویم پس مجبور بودیم
بدون در نظر گرفت سن کم من و برادرم شرایط خاصی را تحمل کنیم و به سرعت
مسئولیت بزرگسالان را به عهده بگیریم . با پشت سر گذاشتن مسائل و مشکلات
زیاد تحصیلات تکمیلی را در ” دانشگاه ماربورگ “شهر کاسل گذراندیم .
من در سال ۱۸۰۳ و ویلهلم به خاطر تب مخملک یک سال از
درس عقب افتاده بود در سال ۱۸۰۴ فارغ التحصیل شدیم . در طول مدت تحصیل
وابستگی من به ویلهلم بیشتر میشد وبا وجود مشکلات فراوان دست از مطالعه
بر نداشتیم و همین تب و تاب مطالعه ما را از افسردگیهای زندگی نجات میداد
. در سال ۱۸۰۸ موفق شدم کتابداردادگاه شوم اما بااز دست دادن مادرم ،
مسئولیت کامل نگهداری از برادرم ویلهلم و خواهرم به عهده من بود.با پیوستن
ویلهلم به من به عنوان کمک کتابدار ، تمام انرژی خودمان را به کار بستیم و
مطالعه و تحقیقات وسیعی راجع به قصهها و افسانههای عامیانه شروع کردیم .
برای اولین مرتبه در سال ۱۸۱۲ مجموعه داستانهای ۸۶
قوم را در کتابی به چاپ رساندیم . پس ازآن سریعا در دو جلد مجزا تاریخ
ادبیات اوایل دوران کینگلر و افسانههای آلمان رابرای چاپ دنبال کردیم . در
حالی که ادامه ویرایش داستان قوم آلمان را دنبال میکردیم، به انتشار
آثاری در مورد قصههای عامیانه ایرلند و دانمارک و اساطیر نورس نیز
پرداختیم . خوشبختانه انتشار این آثار به طرز معجزه آسایی
به رسمیت شناخته شد و موفق به کسب دکترای افتخار از دانشگاه ماربورگ ،
برلین و برسلاو شدیم . از سا ل ۱۸۱۹ علاقه خود را در ادبیات قدیمیتر پیدا
کردیم و به صورت تخصصی مطالعاتی در تاریخ و ساختار زبان آلمانی داشتیم و
حاصل آن را در مجموعه ای با عنوان ” قواعد مدرن زبان آلمانی ” که در آن
سند ارتباط بین کلمات مشابه در زبانهای مرتبط مثل انگلیسی و…بررسی میشد
را پس از گذشت ده سال مطالعات گسترده بر روی این فرهنگ لغت به چاپ رساندیم .
در سال ۱۸۳۰ به دانشگاه گوتینگن که در آن یعقوب استاد و کتابدار و ویلهلم
دستیار کتابدار بود منصوب شد. و پنج سال بعد از ان من به درجه استادی
درشهر برلین آلمان دست پیدا کردم وبه این شهر نقل مکان کردیم .
برادران گریم پنج سال بعد از دانشگاه برلین استعفا
دادند و تا پایان عمر وقت خود را به تکمیل فرهنگ لغت ۳۲ جلدی خود اختصاص
دادند . برادان گریم دانشوران سرشناس آلمانی بودند که علت شهرت آنها ،
انتشار مجموعه داستانهای فولکلوریک پریان بود . دربین آثار فراوانی که از
آنها به جا مانده است میتوان به : سیندرلا ، سفید برفی ، راپونزل
،هانسل و گرتل ، شنل قرمزی ، قورباغه و شاهزاده ، کفاش فقیرو… اشاره کرد .
ویلهلم گریم در تاریخ ۱۶ دسامبر سال ۱۸۵۹ و یعقوب گریم در تاریخ ۲۰ سپتامبر سال ۱۸۶۳ درگذشتند .
رقیه مستقیم
![11839_9_scan0090](https://www.nojavanha.com/media/2013/05/11839_9_scan0090-224x320.jpg)
![Hansel-and-gretel-rackham](https://www.nojavanha.com/media/2013/05/Hansel-and-gretel-rackham-224x320.jpg)
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:37
شخصیت ها و بزرگان
اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوانها:
نام کامل:غیاثالدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام
نیشابوری (زادهٔ ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی در نیشابور – درگذشته ۱۲ آذر ۵۱۰
خورشیدی در نیشابور( که خیامیو خیام نیشابوری و خیامیالنیسابوری هم
نامیده شدهاست، فیلسوف، ریاضیدان، ستارهشناس و رباعی سرای ایرانی در
دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمیخیام برتر از جایگاه ادبی او است و
لقبش «حجةالحق» بودهاست؛ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است
که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب
زبانهای زنده ترجمه نمودهاند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان
انگلیسی ترجمه کردهاست که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغربزمین گردیدهاست.
حکیم عمر خیام در سن ۲۴ سالگی به اصفهان رفت و به مدت ۱۸ سال در آنجا ماند.
با حمایت ملک شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک، به همراه جمعی از دانشمندان و
ریاضیدانان معروف زمانه خود، در رصد خانه ای که به دستور ملکشاه تأسیس شده
بود، به انجام تحقیقات نجومیپرداخت.
حاصل این تحقیقات اصلاح تقویم رایج در آن زمان و
تنظیم تقویم جلالی (لقب سلطان ملکشاه سلجوقی) بود. در تقویم جلالی، سال
شمسی تقریباً برابر با ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۵ ثانیه است. سال
دوازده ماه دارد ۶ ماه نخست هر ماه ۳۱ روز و ۵ ماه بعد هر ماه ۳۰ روز و ماه
آخر ۲۹ روز است هر چهارسال، یکسال را کبیسه میخوانند که ماه آخر آن ۳۰
روز است و آن سال ۳۶۶ روز است هر چهار سال، یکسال را کبیسه میخوانند که
ماه آخر آن ۳۰ روز است و آن سال ۳۶۶ روز میشود در تقویم جلالی هر پنج هزار
سال یک روز اختلاف زمان وجود دارد در صورتیکه در تقویم گریگوری هر ده هزار
سال سه روز اشتباه دارد.
بعد از کشته شدن نظام الملک و سپس ملکشاه، در میان
فرزندان ملکشاه بر سر تصاحب سلطنت اختلاف افتاد. به دلیل آشوبها و
درگیریهای ناشی از این امر، مسائل علمیو فرهنگی که قبلا از اهمیت خاصی
برخوردار بود به فراموشی سپرده شد. عدم توجه به امور علمیو دانشمندان و
رصدخانه، خیام را بر آن داشت که اصفهان را به قصد خراسان ترک کند.
وی باقی عمر خویش را در شهرهای مهم خراسان به ویژه
نیشابور و مرو که پایتخت فرمانروائی سنجر (پسر سوم ملکشاه) بود، گذراند. در
آن زمان مرو یکی از مراکز مهم علمیو فرهنگی دنیا به شمار میرفت و
دانشمندان زیادی در آن حضور داشتند.
بیشتر کارهای علمیخیام پس از مراجعت از اصفهان در
این شهر جامه عمل به خود گرفت. دستاوردهای علمیخیام برای جامعه بشری متعدد
و بسیار درخور توجه بوده است.
وی برای نخستین بار در تاریخ ریاضی به نحو تحسین
برانگیزی معادلههای درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد، و سپس با استفاده
از ترسیمات هندسی مبتنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامیآنها راه حلی
کلی ارائه کند.
وی برای معادلههای درجه دوم هم از راه حلی هندسی و
هم از راه حل عددی استفاده کرد، اما برای معادلات درجه سوم تنها ترسیمات
هندسی را به کار برد؛ و بدین ترتیب توانست برای اغلب آنها راه حلی بیابد و
در مواردی امکان وجود دو جواب را بررسی کند. اشکال کار در این بود که به
دلیل تعریف نشدن اعداد منفی در آن زمان، خیام به جوابهای منفی معادله توجه
نمیکرد و به سادگی از کنار امکان وجود سه جواب برای معادله درجه سوم رد
میشد. با این همه تقریبا چهار قرن قبل از دکارت توانست به یکی از مهمترین
دستاوردهای بشری در تاریخ جبر بلکه علوم دست یابد و راه حلی را که دکارت
بعدها (به صورت کاملتر) بیان کرد، پیش نهد.
خیام همچنین توانست با موفقیت تعریف عدد را به عنوان
کمیتی پیوسته به دست دهد و در واقع برای نخستین بار عدد مثبت حقیقی را
تعریف کند و سرانجام به این حکم برسد که هیچ کمیتی، مرکب از جزءهای تقسیم
ناپذیر نیست و از نظر ریاضی، میتوان هر مقداری را به بی نهایت بخش تقسیم
کرد.
همچنین خیام ضمن جستجوی راهی برای اثبات “اصل توازی”
(اصل
پنجم مقاله اول اصول اقلیدس) در کتاب شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس
(شرح اصول مشکل آفرین کتاب اقلیدس)، مبتکر مفهوم عمیقی در هندسه شد.
در تلاش برای اثبات این اصل، خیام گزارههایی را بیان
کرد که کاملا مطابق گزارههایی بود که چند قرن بعد توسط والیس و ساکری
ریاضیدانان اروپایی بیان شد و راه را برای ظهور هندسههای نااقلیدسی در قرن
نوزدهم هموار کرد. بسیاری را عقیده بر این است که مثلث حسابی پاسکال را
باید مثلث حسابی خیام نامید و برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و
معتقدند، دو جمله ای نیوتن را باید دو جمله ای خیام نامید. البته گفته
میشود بیشتر از این دستور نیوتن و قانون تشکیل ضریب بسط دو جمله ای را چه
جمشید کاشانی و چه نصیرالدین توسی ضمن بررسی قانونهای مربوط به ریشه گرفتن
از عددها آورده اند. استعداد شگرف خیام سبب شد که وی در زمینههای دیگری
از دانش بشری نیز دستاوردهایی داشته باشد.
از وی رسالههای کوتاهی در زمینههایی چون مکانیک،
هیدرواستاتیک، هواشناسی، نظریه موسیقی و غیره نیز بر جای مانده است. اخیراً
نیز تحقیقاتی در مورد فعالیت خیام در زمینه هندسه تزئینی انجام شده است که
ارتباط او را با ساخت گنبد شمالی مسجد جامع اصفهان تأئید میکند. تاریخ
نگاران و دانشمندان هم عصر خیام و کسانی که پس از او آمدند جملگی بر استادی
وی در فلسفه اذعان داشته اند، تا آنجا که گاه وی را حکیم دوران و ابن
سینای زمان شمرده اند.
● مهم ترین دست آورده
▪ ابداع نظریه ای درباره نسبتها هم ارز با نظریه اقلیدس.
▪ «در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریه هندسی معادلات درجه سوم موفقترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام داده است.»
▪ او نخستین کسی بود که نشان داد معادله درجه سوم
ممکن است دارای بیش از یک جواب باشد و یا این که اصلاً جوابی نداشته
باشند.«آنچه که در هر حالت مفروض اتفاق میافتد بستگی به این دارد که مقاطع
مخروطی ای که وی از آنها استفاده میکند در هیچ نقطه یکدیگر را قطع نکنند،
یا در یک یا دو نقطه یکدیگر را قطع کنند.»
▪ «نخستین کسی بود که گفت معادله درجه سوم را
نمیتوان عموماً با تبدیل به معادلههای درجه دوم حل کرد، اما میتوان با
بکار بردن مقاطع مخروطی به حل آن دست یافت.»
▪ «در نیمه اول سده هیجدهم، ساکری اساس نظریه خود را
درباره خطوط موازی بر مطالعه همان چهارضلعی دوقائمه متساوی الساقین که خیام
فرض کرده بود قرار میدهد و کوشش میکند که فرضهای حاده و منفرجه بودن دو
زاویه? دیگر را رد کند.»
▪ به خاطر موفقیت خیام در تعیین ضرایب بسط دو جمله ای
(بینوم نیوتن)که البته تا سده قبل نامکشوف مانده بود و به احترام سبقت وی
بر اسحاق نیوتن در این زمینه در بسیاری از کتب دانشگاهی و مرجع این دو جمله
ایها «دو جمله ای خیام-نیوتن» نامیده میشوند.
آرامگاه خیام که در محله کهن شادیاخ در نیشابور است.
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:36
شخصیت ها و بزرگان
نشریه اینترنتی نوجوان ها
نمایشنامه نویس سبک کمیک ، منتقد ادبی و مبلغ
سوسیالیست ، ایرلندی تبار بود . از او به عنوان توانمندترین نمایشنامه نویس
بریتانیایی پس از شکسپیر و نافذترین رساله نویس پس از جاناتان سوییفت -
هجونویس ایرلندی – یاد میکند . برناردشاو همچنین یکی از برترین نقادان
موسیقی و تئاتر نسل خود محسوب شده است .
زندگینامه
ادیب مشهور و سیمای درخشان درام انگلستان و استاد
کمدی نویسی عصر ، منتقد و مصلح اجتماعی در یک خانواده ای پروتستانی در
دوبلین مرکز ایرلند به سال ۱۸۵۶ پا به عرصه وجود گذاشت . پدر شاو کارمند
دون پایه ی دولت و بعد از آن بازرگانی ناموفق بود . مادرش در موسیقی و
آوازه ، ذوق و مهارت داشت و شاو را با موسیقی و آثار برخی آهنگ سازان آشنا
کرد .
شاو خواندن و نوشتن را در خانه فرا گرفت و به علت
فقر فقط ۵ کلاس تحصیل کرد . در ۱۵ سالگی در یک بنگاه به شغل دلالی پرداخت
ولی بعد از مدتی برای پیشرفت فعالیتهای ادبی اش در دهه ی ۱۸۷۰ به همراه
مادرش به لندن مهاجرت کرد .
در لندن با افکار سوسیالیست آشنا شد و راه حل
معضلات اجتماعی را در سوسیالیسم علمیو ملی کردن سرمایه و اراضی یافت اما
به مدت ۴ سال در آنجا بیکار بود . در این مدت ۵ رمان را به رشته تحریر
درآورد که کسی حاضر به چاپ آن نشد . بعد از مدتی شروع به روزنامه نگاری کرد
، تا این که نخستین موفقیتش به عنوان یک منتقد موسیقی در روزنامه « استار »
سررسید و از این طریق مشهور شد .
او در سال ۱۸۹۵ منتقد آثار در نشریه « مرور شنبه » شد و این نخستین گام پیشرفت او به سوی یک نمایشنامه نویس تمام وقت بود .
نخستین نمایشنامه موفق وی ، « کاندیدا » بود که
سال ۱۸۹۸ به روی صحنه رفت و پس از آن به نوشتن مجموعه ای از کلاسیکهای
کمدی روی آورد که از آن جمله عبارتند از : « مرد و اسلحه » ( ۱۸۹۸ ) ، «
حرفه خانم وارن » ( ۱۸۹۸ ) ، « انسان و ابر انسان » ( ۱۹۰۲ ) ، « سزار و
کلئوپاترا » ( ۱۹۰۱ ) ، « سرگرد بار بارا » ( ۱۹۰۵ ) .
وی پس از جنگ جهانی اول به نوشتن آثار جدی تر روی
آورد . شاو تا زمان مرگش نه تنها در بریتانیا که در کل جهان چهره ای شاخص
بود و طنز آیرونیک ( طعنه آمیز ) او عبارتی را وارد زبان کرد که نمایانگر
طنز خاص او باشد . عبارت « طنز شاوگون » معرف طنز خاص شاو است .
او برای نمایشنامه ی سنت ژان در سال ۱۹۲۵ میلادی
به دریافت جایزه ادبی نوبل نائل آمد . همچنین در سال ۱۹۳۸ جایزه
آکادمیاسکار را برای بهترین فیلمنامه اقتباسی دریافت کرد . اکثر آثار وی
سوسیالیستی است .
شاو از جمله نویسندگانی بود که هر دو روی سکه را
میدید و میخواست چیزهای تکان دهنده ای بگوید تا مردم را به اندیشیدن وا
دارد . نمایشنامههای او سرشار از روح جنبش بود . او در زندگی اش همواره در
پی اندیشههای نو بود و هرگز در پی پذیرفتن و قرار گرفتن در قالبهای
قراردادی نبود . سرانجام در ۲ نوامبر ۱۹۵۰ دیده از جهان فرو بست .
برخی از آثار او عبارتند از :
مرد سرنوشت ( ۱۸۹۷ ) ، هرگز نخواهی گفت ( ۱۸۹۸ ) ، تردید پزشک ( ۱۹۰۶ ) ، مزرعه سیب ( ۱۹۲۹ ) ، دختر سیاه پوست در جستجوی خدا .
بخشی از این مطلب از کتاب شاعران و نویسندگان جهان
نوشته بهاره شفیعی
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:35
شخصیت ها و بزرگان
اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوانها
پروفسور هشترودی پس از اتمام دوره دبستان در دبستانهای اقدسیه و سیروس تهران، دوره دبیرستان دارالفنون را در سال ۱۳۰۴ تمام کرد.
پروفسور هشترودی پس از اتمام دوره دبستان در
دبستانهای اقدسیه و سیروس تهران، دوره دبیرستان دارالفنون را در سال ۱۳۰۴
تمام کرد. در سال ۱۳۰۷، در اولین گروه دانشجویان اعزامیبه اروپا، برای
تحصیل در رشته مهندسی، از طرف وزارت فوائد عامه عازم اروپا شد. در سال
۱۳۰۸، به وطن بازگشت و وارد دارالمعلمین مرکزی شد. دارالمعلمین مرکزی را
بعدها دانشسرای عالی و سپس دانشگاه تربیت معلم نامیدند. در سال ۱۳۱۱، شاگرد
اول دانشسرا و جزء دومین دوره فارغ التحصیلان و گروه پنجم اعزامیبه
فرانسه شد. در سال ۱۳۱۲، دو سال زودتر از موعد مقرر موفق به کسب امتیاز اول
در امتحانات آنالیز عالی در پاریس و اخذ لیسانس دوم در رشته ریاضی از
دانشگاه سوربن شد. در سال ۱۳۱۵ به همراه دکتر محمد علی مجتهدی دکترای دولتی
یا «راتا» را دریافت کرد.
رساله دکترای دکتر هشترودی توسط ریاضیدان نامدار «الی
کارتان»، راهنمایی و تصویب شد. در سال ۱۳۱۶، تدریس ریاضیات هندسه، حساب،
آنالیز را در دانشکده ادبیات، علوم و دانشسرای عالی آغاز کرد که آنها
سالها در یک جا جمع بود. در سال ۱۳۲۰، در دانشسرای عالی به پایه استادی
رسید. در سال ۱۳۲۱، کرسی مکانیک تحلیلی گروه آموزشی ریاضی دانشگاه تهران به
وی اعطا شد. در همان سال، به مقام ریاست فرهنگ تهران اداره تعلیمات متوسطه
و نیز دریافت امتیاز مجله هفتگی «نامه کانون ایران» از شورای عالی فرهنگ
نایل شد. در سال ۱۳۲۲، در اعتصاب استادان و دانشجویان دانشگاه تهران برای
استقلال دانشگاه از وزارت معارف فعالانه شرکت کرد. این اعتصاب سرانجام در
سال بعد با کوشش دکتر محمد مصدق منجر به تصویب تبصره ای در مجلس شد. در سال
۱۳۲۳ با «رباب مدیری» ازدواج کرد و پدر دو دختر و یک پسر به نامهای
فرانک، رامین و فریبا شد. در سال ۱۳۲۵، یک مجمع فلسفی را هدایت کرد که
اشخاصی چون امیرحسین آریان پور و ابوالحسن فروغی و حسینعلی راشد در آن
عضویت داشتند. پس از چندی این مجمع در منزل استاد تشکیل شد و به مدت پنج
سال ادامه یافت. در سال ۱۳۲۶، برای تنظیم رساله دکترا در هندسه ترسیم فضای
چهاربعدی استاد راهنمای «الکساندر سمباد آبیان» شد.
این رساله بعد به تائید الی کارتان نیز رسید. در سال
۱۳۲۹، در کنگره بین المللی ریاضیدانان در دانشگاههاروارد به عنوان نماینده
دانشگاه تهران شرکت کرد و گزارش آن را به الی کارتان تقدیم کرد. در این
زمان استاد به عضویت موسسه مطالعات پیشرفته دانشگاه پرینستون آمریکا درآمد.
این عضویت به درخواست ریاست آن دانشگاه، پروفسور «اوپنهایمر»، انجام شد.
استاد در ترم پائیز ۵۲۱۹۵۱ نیز به تدریس در آن دانشگاه مشغول شد. در این
سالها، با اینشتین نیز به مصاحبت و گفت وگو میپرداخت. در سال ۱۳۳۰ به
ایران مراجعت کرد و به مدت یک سال ریاست دانشگاه تبریز را عهده دار بود. در
سال ۱۳۳۲، در کنگره بین المللی ریاضیدانان در آمستردام به عنوان نماینده
دانشگاه تهران شرکت کرد. در سال ۱۳۳۵، در کنگره طوسی دانشگاه تهران به
ایراد سخنرانی پرداخت. در همین سال ریاضیدان برجسته «زاریسکی»، مقیم
آمریکا، اقامت چند روزه ای در منزل دکتر هشترودی داشت. در سال ۱۳۳۶، در
کنگره بین المللی ریاضیدانان زبان لاتین در شهر نیس فرانسه شرکت کرد و از
طرف شورای استادان دانشکده به ریاست دانشکده علوم دانشگاه برای یک دوره
۳ساله انتخاب شد.
استاد متعاقبا پیشنهاد کار در موسسه تحقیقاتی «کلژ
دوفرانس» را رد کرد. در این سال به تقاضای بدیع الزمان فروزانفر نایب رئیس
انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی دانشکده معقول و منقول، سخنرانی ای در
باب «تجسم و تصویر» ایراد کرد. باز در همین سال بود که استاد کوشش مستمری
برای تصویب تبصره الحاقی به قانون استخدام مهندسان را به انجام رساند که
این قانون گام بزرگی برای اشتغال و تامین آتیه فارغ التحصیلان رشتههای
علوم بود. هشترودی در این سال هدایت سازمان صنفی دانشجویان را به مدت ۳ سال
عهده دار شد و تاسیس کانون فارغ التحصیلان دانشکده علوم را مطرح کرد. در
سال ۱۳۳۷ در کنگره بین المللی ریاضیدانان در ادینبو شرکت کرد و با بزرگانی
چون برتراند راسل به مصاحبت و گفت وگو پرداخت. در سال ۱۳۳۸ به پیشنهاد
ریاست انجمن اتحادیه بین المللی فضا به عضویت در این انجمن درآمد. در همان
سال دوره فوق لیسانس ریاضی را در ایران راه اندازی کرد. در سال ۱۳۴۰ با
همکاری منوچهر آتشی و احمد شاملو به مدت یک سال ریاست هیات تحریریه نشریه
فرهنگی، علمی، هنری «کتاب هفته» کیهان را به عهده گرفت.
در سال ۱۳۴۳ در کنگره بین المللی ژئومتری و ژئودزی در
صوفیه شرکت کرد. در همین سال هیاهویی برای نامزدی وی برای دریافت جایزه
نوبل در زمینه مکانیک سماوی به وجود آمد. در سال ۱۳۴۷، طی نامه ای خطاب به
مدیر مجله یکان، پیشنهاد داد که انجمن ریاضی و انجمن معلمان ریاضی، به
مفهوم عام تشکیل شود. استاد در سال ۱۳۴۸ بنا به تقاضای خودش بعد از ۳۱ سال
خدمت در کسوت استادی تمام وقت دانشکده علوم، بازنشسته شد. در این سال
همچنین به ریاست کانون فضایی ایران و ریاست هیات امنا و شورای نویسندگان
مجله «فضا» منصوب شد. در سالهای ۱۳۴۹ ، ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱ در کنفرانسهای اول،
دوم و سوم ریاضی کشور شرکت کرد. در شهریور ماه سال ۱۳۴۹ موفق به دریافت لوح
استاد ممتازی دانشگاه تهران شد. در سال ۱۳۵۱ در کنگره تحقیقات ایرانی در
دانشگاه تهران به ایراد سخنرانی پرداخت. در سال ۱۳۵۲ همسر خویش را برای
درمان روانه آلمان کرد. دختر بزرگش نیز در فرانسه به طور نابهنگامیوفات
یافت و بدین ترتیب، احوال استاد رو به نزاری گذاشت و بالاخره، در ۱۳ شهریور
ماه سال ۱۳۵۵، استاد بر اثر سکته قلبی به سرای باقی شتافت و جنازه وی در
۱۷ شهریور ماه از مسجد دانشگاه تهران تا بهشت زهرا تشییع شد.
پروفسور هشترودی پس از اتمام دوره دبستان در دبستانهای اقدسیه و سیروس تهران، دوره دبیرستان دارالفنون را در سال ۱۳۰۴ تمام کرد.
پروفسور هشترودی پس از اتمام دوره دبستان در
دبستانهای اقدسیه و سیروس تهران، دوره دبیرستان دارالفنون را در سال ۱۳۰۴
تمام کرد. در سال ۱۳۰۷، در اولین گروه دانشجویان اعزامیبه اروپا، برای
تحصیل در رشته مهندسی، از طرف وزارت فوائد عامه عازم اروپا شد. در سال
۱۳۰۸، به وطن بازگشت و وارد دارالمعلمین مرکزی شد. دارالمعلمین مرکزی را
بعدها دانشسرای عالی و سپس دانشگاه تربیت معلم نامیدند. در سال ۱۳۱۱، شاگرد
اول دانشسرا و جزء دومین دوره فارغ التحصیلان و گروه پنجم اعزامیبه
فرانسه شد. در سال ۱۳۱۲، دو سال زودتر از موعد مقرر موفق به کسب امتیاز اول
در امتحانات آنالیز عالی در پاریس و اخذ لیسانس دوم در رشته ریاضی از
دانشگاه سوربن شد. در سال ۱۳۱۵ به همراه دکتر محمد علی مجتهدی دکترای دولتی
یا «راتا» را دریافت کرد
رساله دکترای دکتر هشترودی توسط ریاضیدان نامدار «الی
کارتان»، راهنمایی و تصویب شد. در سال ۱۳۱۶، تدریس ریاضیات هندسه، حساب،
آنالیز را در دانشکده ادبیات، علوم و دانشسرای عالی آغاز کرد که آنها
سالها در یک جا جمع بود. در سال ۱۳۲۰، در دانشسرای عالی به پایه استادی
رسید. در سال ۱۳۲۱، کرسی مکانیک تحلیلی گروه آموزشی ریاضی دانشگاه تهران به
وی اعطا شد. در همان سال، به مقام ریاست فرهنگ تهران اداره تعلیمات متوسطه
و نیز دریافت امتیاز مجله هفتگی «نامه کانون ایران» از شورای عالی فرهنگ
نایل شد. در سال ۱۳۲۲، در اعتصاب استادان و دانشجویان دانشگاه تهران برای
استقلال دانشگاه از وزارت معارف فعالانه شرکت کرد. این اعتصاب سرانجام در
سال بعد با کوشش دکتر محمد مصدق منجر به تصویب تبصره ای در مجلس شد. در سال
۱۳۲۳ با «رباب مدیری» ازدواج کرد و پدر دو دختر و یک پسر به نامهای
فرانک، رامین و فریبا شد. در سال ۱۳۲۵، یک مجمع فلسفی را هدایت کرد که
اشخاصی چون امیرحسین آریان پور و ابوالحسن فروغی و حسینعلی راشد در آن
عضویت داشتند. پس از چندی این مجمع در منزل استاد تشکیل شد و به مدت پنج
سال ادامه یافت. در سال ۱۳۲۶، برای تنظیم رساله دکترا در هندسه ترسیم فضای
چهاربعدی استاد راهنمای «الکساندر سمباد آبیان» شد
این رساله بعد به تائید الی کارتان نیز رسید. در سال
۱۳۲۹، در کنگره بین المللی ریاضیدانان در دانشگاههاروارد به عنوان نماینده
دانشگاه تهران شرکت کرد و گزارش آن را به الی کارتان تقدیم کرد. در این
زمان استاد به عضویت موسسه مطالعات پیشرفته دانشگاه پرینستون آمریکا درآمد.
این عضویت به درخواست ریاست آن دانشگاه، پروفسور «اوپنهایمر»، انجام شد.
استاد در ترم پائیز ۵۲۱۹۵۱ نیز به تدریس در آن دانشگاه مشغول شد. در این
سالها، با اینشتین نیز به مصاحبت و گفت وگو میپرداخت. در سال ۱۳۳۰ به
ایران مراجعت کرد و به مدت یک سال ریاست دانشگاه تبریز را عهده دار بود. در
سال ۱۳۳۲، در کنگره بین المللی ریاضیدانان در آمستردام به عنوان نماینده
دانشگاه تهران شرکت کرد. در سال ۱۳۳۵، در کنگره طوسی دانشگاه تهران به
ایراد سخنرانی پرداخت. در همین سال ریاضیدان برجسته «زاریسکی»، مقیم
آمریکا، اقامت چند روزه ای در منزل دکتر هشترودی داشت. در سال ۱۳۳۶، در
کنگره بین المللی ریاضیدانان زبان لاتین در شهر نیس فرانسه شرکت کرد و از
طرف شورای استادان دانشکده به ریاست دانشکده علوم دانشگاه برای یک دوره
۳ساله انتخاب شد.
استاد متعاقبا پیشنهاد کار در موسسه تحقیقاتی «کلژ
دوفرانس» را رد کرد. در این سال به تقاضای بدیع الزمان فروزانفر نایب رئیس
انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی دانشکده معقول و منقول، سخنرانی ای در
باب «تجسم و تصویر» ایراد کرد. باز در همین سال بود که استاد کوشش مستمری
برای تصویب تبصره الحاقی به قانون استخدام مهندسان را به انجام رساند که
این قانون گام بزرگی برای اشتغال و تامین آتیه فارغ التحصیلان رشتههای
علوم بود. هشترودی در این سال هدایت سازمان صنفی دانشجویان را به مدت ۳ سال
عهده دار شد و تاسیس کانون فارغ التحصیلان دانشکده علوم را مطرح کرد. در
سال ۱۳۳۷ در کنگره بین المللی ریاضیدانان در ادینبو شرکت کرد و با بزرگانی
چون برتراند راسل به مصاحبت و گفت وگو پرداخت. در سال ۱۳۳۸ به پیشنهاد
ریاست انجمن اتحادیه بین المللی فضا به عضویت در این انجمن درآمد. در همان
سال دوره فوق لیسانس ریاضی را در ایران راه اندازی کرد. در سال ۱۳۴۰ با
همکاری منوچهر آتشی و احمد شاملو به مدت یک سال ریاست هیات تحریریه نشریه
فرهنگی، علمی، هنری «کتاب هفته» کیهان را به عهده گرفت.
در سال ۱۳۴۳ در کنگره بین المللی ژئومتری و ژئودزی در صوفیه شرکت کرد.
در همین سال هیاهویی برای نامزدی وی برای دریافت جایزه نوبل در زمینه
مکانیک سماوی به وجود آمد. در سال ۱۳۴۷، طی نامه ای خطاب به مدیر مجله
یکان، پیشنهاد داد که انجمن ریاضی و انجمن معلمان ریاضی، به مفهوم عام
تشکیل شود. استاد در سال ۱۳۴۸ بنا به تقاضای خودش بعد از ۳۱ سال خدمت در
کسوت استادی تمام وقت دانشکده علوم، بازنشسته شد. در این سال همچنین به
ریاست کانون فضایی ایران و ریاست هیات امنا و شورای نویسندگان مجله «فضا»
منصوب شد. در سالهای ۱۳۴۹ ، ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱ در کنفرانسهای اول، دوم و سوم
ریاضی کشور شرکت کرد. در شهریور ماه سال ۱۳۴۹ موفق به دریافت لوح استاد
ممتازی دانشگاه تهران شد. در سال ۱۳۵۱ در کنگره تحقیقات ایرانی در دانشگاه
تهران به ایراد سخنرانی پرداخت. در سال ۱۳۵۲ همسر خویش را برای درمان روانه
آلمان کرد. دختر بزرگش نیز در فرانسه به طور نابهنگامیوفات یافت و بدین
ترتیب، احوال استاد رو به نزاری گذاشت و بالاخره، در ۱۳ شهریور ماه سال
۱۳۵۵، استاد بر اثر سکته قلبی به سرای باقی شتافت و جنازه وی در ۱۷ شهریور
ماه از مسجد دانشگاه تهران تا بهشت زهرا تشییع شد.
بدنبال پیگیریهای مردم و تصویب در شورای اسلامیشهر
هشترود پیکره تمام قد ایشان بعنوان افتخار منطقه هشترود به پیشنهاد شورای
اسلامیشهر و شهرداری هشترود توسط استاد اصلانی طراحی و در ورودی شهر نصب
گردید.لازم به توضیح است که ارتفاع پیکره ۵/۴متر ارتفاع پایه نیز۵/۴متر
میباشد.
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:35
شخصیت ها و بزرگان
حکیم ابوالقاسم فردوسی صاحب کتاب معروف شاهنامه از ستارههای بزرگ آسمان ادب ایران در یکی از سالهای ۳۲۹ یا ۳۳۰ هجری قمری
یعنی در همان سالهایی که شمع زندگانی رودکی خاموش میشد در روستای باژ (
پاز کنونی ) واقع در منطقه ی توس پا به عرصه گیتی نهاد . فردوسی از نجیب
زادگان و دهقانان توس بود .
فردوسی ۴۰ سال بیشتر نداشت که دقیقی شاعر حماسه
پرداز و هم ولایتی او نظم روایات ملی ایران را از چند سال پیش آغاز نموده
بود که در سن جوانی به دست غلامش کشته شد و فردوسی سعی کرد تا کار ناتمام
او را تمام کند . فردوسی سرودن این شاهنامه را از روی شاهنامه ی منثوری که
مشتمل بر تاریخ شاهان قدیم ایران بود و سالهای قبل به امر منصور محمد بن
عبدالرزاق توسی نوشته شده بود ، آغاز نمود .
ابوالقاسم فردوسی زمانی که ۵۸ ساله بود بیشتر از
دو ثلث کتاب خود را به نظم درآورده بود . در سال ۳۸۷ ه . ق محمود غزنوی به
جای پدر نشست و شاعران را بسیار تشویق میکرد . فردوسی که به مرور زمان با
فروختن املاکش ، ثروت را صرف شاهنامه نموده بود تصمیم گرفت ، کتابش را به
نام محمود کند و برای این کار لازم بود او را ستایش نماید . اما شاهنامه به
دلایلی مورد قبول محمود غزنوی قرار نگرفت و یکی از آن دلایل شیعه مذهب
بودن فردوسی بود . به دلیل واقع نشدن شاهنامه این شاعر توانا به توس مراجعت
نمود و سالهای پایانی عمرش را در تنگ دستی گذراند .
فردوسی مردی شیعه مذهب بود که دل بستگی اش به میراث قومی، مانع از ارادت خاص وی به خاندان پیامبر ( ص ) نگردید .
فردوسی در تشبیه و توصیف صحنههای گوناگون به
ویژه میدانهای نبرد دستی توانا داشت . سرانجام این شاعر پرآوازه در حالیکه
نزدیک به ۸۰ سال داشت در سال ۴۱۱ هجری قمری در زادگاه خویش دیده از جهان
فروبست . آرامگاهش در شهر توس واقع در ۲۰ کیلومتری مشهد زیارتگاه ادب
دوستان است .
زندگی نامه مشهورترین شاعران و نویسندگان جهان
بهاره شفیعی
کتاب شاعران و نویسندگان جهان
نشریه اینترنتی نوجوان ها
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:34
شخصیت ها و بزرگان
اسماعیل، ملقب به ابوالمظفر بهادرخان حسینی، و معروف به شاه اسماعیل یکم مؤسس سلسله پادشاهی صفوی نخستین سلسله حاکم
بر ایران بود که پس از ۸۰۰ سال، مذهب کشور را از سنی به شیعه تغییر داد.
او که رهبر یک گروه شیعی به نام قزلباش بود از سال ۹۰۷ ه. ق با تصرف تبریز
خود را شاه خواند و در سالهای بعد تمامیسرزمین امروزی ایران و بخشهایی
از عراق کنونی را به قلمرو خود افزود. از وی اشعاری به ترکی آذربایجانی با
تخلص «ختایی» برجای ماندهاست.
تبار
تبار اسماعیل به شیخ صفیالدین اردبیلی میرسد. اسماعیل فرزند شیخ حیدر است و مادرش مارتا دختر سلطان اوزون حسن آق قویونلو و تئودورا شاهزاده خانمترابوزان
بود. تیودورا به این شرط با اوزون حسن ازدواج کرد که دین خود را نگاه دارد
و تا آخر عمر از آزادی دینی برخوردار باشد. به همین دلیل به همراه خود یک
کشیش و چند موعظهگر و ندیم مسیحی به ایران آورد و در شهر آمِد یک کلیسا
بنا کرد تا یکشنبهها برای عبادت برود بعدها و با دستیابی اوزون حسن به
بخش اعظم ایران و پایتخت شدن تبریز تئودورا کلیسای باشکوهی در تبریز ساخت و
کشیشان و مبلغان مسیحی را به آنجا آورد. در ارزنجان نیز که عمدتا ارمنی
بودند دو کلیسا با نامهای سیمون و یحیا ساخت البته بنای این کلیساها به
اوزون حسن نسبت داده شد.
کودکی
اسماعیل در ۸۶۶ در اردبیل دیده به جهان گشود. پدرش شیخ حیدر به همراه مریدان خود -که به دلیل بر سر داشتن کلاه قرمز رنگ قزلباش
(سرخسر به زبان ترکی) خوانده میشدند برای جهاد علیه مسیحیان چرکس به
نواحی قفقاز رفتند. توسعهطلبی حیدر باعث شد که با شروانشاهان وارد جنگ
شود. سلطان یعقوب آق قویونلو در این جنگ به کمک شروانشاهان رفت و نهایتاً
حیدر تیر خورد و به اسارت درآمد و جان خود را در این مبارزه از دست داد و
فرزندانش نیز به اسارت در آمدند. در این زمان اسماعیل کودکی شیرخوار بود.
اسماعیل به همراه مادر و دو برادرش در استخر، فارس
به مدت چهار سال و نیم زندانی شدند. در این دوره سلطان یعقوب آق قویونلو
مرد و بین فرزندانش رستم و بایسنقر جنگ درگرفت و رستم برای مقابله با
بایسنقر، «سلطان علی» برادر بزرگ اسماعیل و خانوادهاش را آزاد کرد، تا
بتواند از پشتیبانی قزلباشان خانقاه اردبیل برخوردار شود. سلطان علی با
شکوه فراوان وارد تبریز شد و با سپاهی از صوفیان بایسنقر را شکست داد. رستم
از قدرت سلطان علی به وحشت افتاد و وی را در میانه راه تبریز و اردبیل به
قتل رساند. سلطان علی برادر هفت سالهاش اسماعیل را به یاران صمیمیو
وفادارش سپرد.
در اردبیل و لاهیجان
اسماعیل مدتی پنهانی در اردبیل زیست و سپس برای امنیت
بیشتر به لاهیجان رفت و نزد امیر آنجا «کارکیا میرزا علی» پناه گرفت.
کارکیا میرزا علی فرمانروای محلی لاهیجان و دیلمان که شیعه و سید و دوستدار
خاندان صفوی بود در تربیت اسماعیل خردسال اهتمام کرد. اسماعیل تا سال ۹۰۵
(قمری) با مراقبتهای شمس الدین لاهیجی که از فضلای آن دیار بود فارسی،
عربی، قرآن و مبانی و اصول شیعه امامیه را فرا گرفت. همچنین در این مدت،
زیر نظر هفت تن از بزرگان صوفی لاهیجان فنون رزم را آموخت.
بدین ترتیب اسماعیل از یک سو تحت تأثیر فرهنگ صوفیانه خانقاه شیخ صفی بود و از سوی دیگر احتمالاً در گیلان با برخی آموزههای ایران باستانو تشیع امامی آشنا شده و مجموعه این آموزهها او را برای بدل شدن به یک حاکم مقتدر، فرمانده نظامیو پیشوای مذهبی آماده ساخت.
بازگشت به اردبیل
قزلباشان به بهانه زیارت بقعه شیخ
صفیالدین با کسب اجازه از کارکیا اسماعیل را به اردبیل بردند هدف قزلباشها
از این کار خروج از حیطه کارکیا بود[نیازمند منبع].
قزلباشان به همراه اسماعیل به منطقه خلخال رفتند و نزدیک به سه ماه در
روستاهای اطراف خلخال اقامت داشتند. ایشان در این مدت با خلفای خود در
آناتولی ارتباط بر قرار کرده و از آنها میخواستند که ترکان قزلباش را
جمعآوری کرده به ایران بفرستند در مدت سه ماه در حدود دو هزار قزلباش به
طرق مختلف از آناتولی وارد ایران شده به اردوی اسماعیل پیوستند. در این
هنگام اسماعیل ۱۲ سال و یک ماه بیشتر نداشت. از وقتی که اسماعیل از لاهیجان
بیرون آمده بود تا هنگامیکه در ارزنجان اردو زد در حدود هفت هزار ترک
آناتولی به اردویش پیوستند که بیشتر از نه قبیله زیر بودند:
- شاملو از شمال شرق مدیترانه و شمال غرب شام
- تکه لو از ناحیه جنوبی آناتولی
- افشار از ناحیه آناتولی
- قاجار از شمال و شرق آناتولی
- روملو از ناحیه آناتولی
- قره مان از منطقه کیلیکیه در جنوب آناتولی و اطراف قونیه
- ورساق از منطقه کیلیکیه در شمال دریای مدیترانه
- ذوالقدر از بخش علیای فرات بین سوریه و ترکیه کنونی
- استاجلواز شرق آناتولی
- بیات از شرق آناتولی و شمال عراق
علاوه بر این قبایل دستجاتی از قبایل مغول
ساکن در نواحی تالش و سوادکوه نیز در اردوی اسماعیل بودند که در برابر
ترکان در اقلیت بودند و «صوفیان تالشی» نامیده میشدند.
نگارهای از وی
از قیام تا پادشاهی
تصرف آذربایجان
در سال ۸۷۹ هفت سران قزلباش در ارزنجان یک جلسه
مشورتی با حضور شاه اسماعیل برگزار کردند تا در مورد حرکت جهادیشان تصمیم
بگیرند موضوعی که در این جلسه مطرح بود این بود که برای جهاد به گرجستان
حمله کنند یا ایروان را بگیرند (دو منطقه مسیحی نشین که حاکمانشان از
خاندانهای دیرین ایرانی و باز مانده از دوران پارتیان و ساسانیان بودند)
عدهای نیز پیشنهاد دادند به روستاهای آذربایجان حمله کنند و عدهای نیز بر
این عقیده بودند مدت زمان بیشتری در ارزنجان بمانند که ترکان بیشتری به
لشکر بپیوندند و سپس به آذربایجان حمله کرده آنجا را از آن خود کنند.
اعیل برای گردآوری سپاه بیشتر به آناتولی(قراباغ
و وان) رفت و در سال ۹۰۶ ه. ق. همراه با هفت هزار سپاهی قزلباش به سمت
شروان لشکر کشید. در جنگی که نزدیک قلعه گلستان روی داد، فرخ یسار با وجود
بیست هزار جنگاور مغلوب و کشته شد. اما قلعه گلستان در مقابل سپاه صوفیان
به مقاومت پرداخت و بلافاصله تسلیم نشد. با این حال باکو تسلیم شد و سردار
خردسال به جای آنکه وقت خود را برای محاصره و تسخیر قلعه گلستان ضایع کند،
از حوالی شروان عزیمت کرد و راه آذربایجان را پیش گرفت. در نزدیک نخجوان
الوند بیگ آق قویونلو را مغلوب کرد(۸۸۰ش/۹۰۷ ق /۱۵۰۱ م) و خود پیروزمندانه
وارد تبریز شد و سلطنت خود را با اعلام و اظهار سلطنت شیعه که به هر حال با
آیین اکثریت اهل شهر مغایر بود، اعلام داشت. شاه اسماعیل اوّل صفوی قیام
مؤثر خود را بر ضد امیران آق قویونلو به سال ۹۰۷ از هجری قمری، اردبیل آغاز
کرد ولی پایتخت خود را به تبریز انتقال داد. با وجود این، اردبیل به سبب
آن که مدفن شیخ صفی الدّین بود، پایتخت معنوی شاهان صفوی به شمار میرفت و
از تقدس و احترام خاصّی بهرهمند بود.
کلاه خود شاه اسماعیل صفوی
وی در حالی که چهارده سال بیشتر نداشت به کمک مریدانی
که سخت به او معتقد بودند در سال هشتصد و هشتاد ه. ش شاه ایران شد و سلسله
خویش را به نام جدش صفیالدین «صفویه» نامید که در تاریخ ایران به دو دلیل
اهمیت بسیار دارد:
- یکی این که این سلسله اولین سلسله کاملاً مستقل ایرانی و ملی بعد از حمله اعراب به ایران (در سال ۳۲ ه. ق) بودهاست.
- دوم اینکه مذهب تشیع در ایران توسط شاه اسماعیل مذهب رسمیاعلام شد.
اعلام تشیع به عنوان مذهب رسمی
اعلام شیعه بعنوان مذهب رسمیدر مسجد جامع تبریز در سال ۱۵۰۱ میلادی
شاه اسماعیل در اولین اقدام مهم خود، در شهر تبریز
مذهب تشیع را به عنوان مذهب رسمیدولت و مملکت صفوی اعلام نمود. نکته جالب
این است که در آن هنگام اکثریت مردم تبریز نیز سنی مذهب بودند. (چیزی حدود
دو سوم) امرا قزلباش این مطلب را به شاه اسماعیل تذکر دادند اما شاه در
پاسخ عنوان کرد که «در این کار خداوند و امامان او را یاری خواهند کرد و
اگر مردم بخواهند در مقابل او کوچکترین اعتراضی کنند پاسخشان شمشیر خواهد
بود.»
پیوستن قبایل ترک آناتولی
ایلات ترک بهارلو (از اولاد بایرام خوجه بهارلوواز
ایلات تشکیل دهنده قراقوینلوها بودند) قبل از تسخیر تبریز (۹۰۷ ق / ۱۵۰۲ م)
به سرکردگی حسن خان به شاه اسماعیل پیوستند(روملو—احسن)
ایجاد وحدت ملی
پس از سقوط ایلخانان مغول و به مدت حدود دو قرن در ایران از بلخ تا دیاربکر وضعیت ملوک الطوایفی حاکم بود. «روملو» در خصوص سال ۸۸۰(۱۵۰۱ م./۹۰۷
ه. ق.) مجموعهای از حکام محلی را نام میبرد، که مهمترین آنها عبارت
بودند از: سلطان حسین بایقرا آخرین شاه تیموریان در خراسان، بدیع الزمان
میرزا در بلخ، سلطان مراد در عراق عجم، حسین کیای چلاوی در سمنان، مرادبیک بایندر در یزد و شاه اسماعیل در آذربایجان.
شاه اسماعیل با برخورداری از نیروی جان بر کف قزلباش
عزم نمود، که ایران را متحد سازد. ابتدا سلطان مراد حاکم عراق عجم -که پسر
سلطان یعقوب آق قویونلو بود- را در نواحی مابین همدان و بیجار شکست داد و
سلطان مراد به شیراز گریخت. شاه اسماعیل او را تعقیب نمود و او از ترس به
بغداد گریخت و شاه اسماعیل بدون جنگ شیراز را تصرف نمود و از آنجا به قم
رفت. سپس بر حسین کیای چلاوی حاکم سمنان و فیروزکوه پس از جنگی سخت غلبه
کرد. و نهایتا یزد و ابرقو را که در اختیار محمدکره بود، تصرف کرد و از
شهری به شهری رفت و حکام محلی را برانداخت و یا تابع خود نمود. آنگاه در
سال ۸۸۷ ه. ش. (۹۱۴ه. ق.) عازم عراق عرب شد و بغداد و نجف را نیز فتح نمود.
بدین ترتیب او در مدت هفت سال تمام ایران بزرگ به جز برخی نواحی نظیر
خراسان و ارمنستان را تصرف نمود و حکومتی واحد و مستقل را در آن برقرار
ساخت و به عنوان پادشاه ایران تاجگذاری نمود.
کشورداری
شیوه کشورداری شاه اسماعیل و ترویج مذهب شیعه
احتمالاً مانع تجزیه ایران آشوبزده میان دو قدرت بزرگ عثمانی و خانات ازبک
آسیای میانه شد. وی برای تعدیل سیاستهای افراطی سران قزلباش، صوفیان و
مریدان حیدری، علمای ایرانی و نیز جبل عامل، کوفه و بحرین را به تدوین
کتابهای فقهی در زمینه شیعه جعفری دعوت کرد. محقق کرکی که در نشر فقه و
اصول مذهب جعفری شخصیت مهمی محسوب میشد، از جمله آنان بود. از جمله
اقدامات شاه صفوی برای تجلیل از امامان شیعه ضرب سکه با نام ائمه اثنی عشری
قرار دادن نام ۱۲ امام شیعه به عنوان سجع مهر شاهی؛ تعمیر و توسعه آرامگاه
امامان در شهرهای عراق و مشهد و نیز ایجاد ساختمان مقبره برای
امامزادهها در شهرهای ایران ۱۲۹ و طرح آب رسانی از فرات به نجف بود. شاه
اسماعیل کلیه وظایف اداری و کشوری را به ایرانیانی سپرد که در اعتقادشان به
تشیع جای شک و شبهه نبود و بسیاری از آنان پیشینه طولانی در کارهای دیوانی
داشتند. نامدارترین رجال او عبارت بودند از: امیر زکریا تبریزی، محمود خان دیلمی، قاضی شمس الدین لاهیجانی، امیر نجم رشتی، امیر نجم ثانی، میر سید شریف شیرازی و شمس الدین اصفهانی.
شاه اسماعیل به رسوم و آیینهای مذهبی و ملی بسیار
علاقه نشان میداد و به ایجاد آبادانی و بناهای یادبود اهتمام داشت.
مهمترین آثاری که از دوران وی به یادگار مانده، عبارتند از ۴ بازار دور
میدان قدیم اصفهان؛ مدرسه هارونیه و بقعه امامزادههارون در اصفهان. وی بناهای یادبودی هم در اوجان فارس و شیراز و آبادانی و ساختمانهای متعددی در خوی و تبریز بنیاد کرد.
جنگ شاهاسماعیل و ابوخیرخان
شاه اسماعیل تبریز را به پایتختی برگزید و در همان
سال تاجگذاری به جنگ حکام ازبک رفت (که در شمال شرق ایران در ازبکستان فعلی
ساکن بودند). در نبرد مرو که در حوالی مرو
رخ داد ۱۷۰۰۰ ایرانی توانستند ۲۸۰۰۰ سپاهی ازبک را درهم کوفته و فرمانروای
آنان به نام شیبک خان که قصد فرار داشت را دستگیر و مقتول سازند.
اما در همین هنگام با یورش عثمانیها مواجه شد. خلیفه
عثمانی به نام سلطان سلیم یکم که شیعیان را کافر میدانست و خود را نیز
خلیفه تمامیمسلمانان جهان میخواند به قصد اشغال کامل ایران با لشکری عظیم
به این کشور لشکرکشی کرد. شاه اسماعیل به قصد دفع حمله عثمانیان که پس از
فتح دیاربکر مستقیم راه تبریز را در پیش گرفته بودند با جمعآوری حدود ۵۰
هزار سرباز در مقابل ۲۰۰ هزار سپاه عثمانی به غرب لشکر کشید و به رغم کمبود
نیرو و استفاده سپاه مهاجم از توپخانه در نبرد چالدران (۸۹۳
ه. ش) آنچنان دلیرانه فرماندهی و شخصاً در میدان نبرد جنگید که علی رغم
شکست خوردن، نبرد او در زمره نبردهای بزرگ تاریخ و از افتخارات ایرانیان
محسوب میشود.
در این جنگ ۴۹۰۰۰ سرباز ایرانی که تنها از سلاحهای
سرد مانند شمشیر و نیزه استفاده میکردند در برابر سپاه دویست هزار نفری
عثمانی که مجهز به توپ و تفنگ بود به سختی ایستادگی کرده و کشتار زیادی از
دشمن به عمل آوردند و از ایشان تنها ۸۵ نفر زنده ماندند اما حتی یک نفر
اسیر هم ندادند. ترکان عثمانی در این جنگ قسمت بزرگی از آذربایجان را به
اشغال خود در آورند. اشغال بخشهایی از آذربایجان توسط عثمانی تا زمان شاه
عباس اول ادامه داشت. (البته پس از شاه اسماعیل نیز آنان هرگاه که فرصتی
بدست میآوردند به ایران حمله میکردند و اختلافات مرزی و مذهبی دو کشور تا
زمان سقوط امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول طول کشید.)
شاه اسماعیل توانست در مدتی کوتاه با تدابیر جنگی
ایران را متحد کرده و در برابر هجوم دشمنان داخلی و خارجی بخصوص ازبکان و
عثمانیها که از شرق و غرب به ایران حمله میکردند به خوبی مقاومت کند.
سرودههای شاه اسماعیل
میگویند که وی مردی بسیار زیبا و خوشاندام بود،
اشعار صوفیانه به ترکی آذربایجانی میگفت که تا به امروز نیز این اشعار
باقیماندهاست. مانند شعر زیر که وی آن را قبل از جنگ برای سلطان عثمانی
فرستاد و سلطان نیز پس از پایان جنگ شعری به فارسی گفت و به عنوان پاسخ به
شاه ایران داد. ترجمه فارسی شعر شاه اسماعیل از این قرار است:
من به مرشد خویش به چشم جوهر و ذات وجود مینگرم،
و خویشتن را در راه او قربانی میکنم،
من دیروز به دنیا آمدهام و امروز خواهم مرد،
بیا، اگر تو میخواهی بمیری، این پهنگاه مرگ است…
یکی از اشعار وی به زبان ترکی آذربایجانی شعر زیر است:
Yedi iqlimə oldi hökmũ fərman
در تمام هفت اقلیم او فرمانرواست
Əzəldən yoluna can-başî fədadir
از روز ازل جان فدایش است
Ki, hər kim on iki imami bildi
که هر کسی دوازده امام را میشناسد
ona qīrmīzī tac geymək rəvadur
آن تاج سرخ فقط برازنده او است
Şah-i mərdan «Əliyyi» ibn-i talib
شاه مردان علی ابن ابی طالب
Xətaini yuridən pişvedur
راهنمای ختایی (تخلص شاه اسماعیل) در راهش است
مرگ
سلطان سلیم یکم که در فتح تبریز
موفق شده بود که همسر محبوب شاه اسماعیل را به اسارت در آورد پس از خروج از
ایران وی را گروگان گرفت و برای آزادی وی از شاه امتیازات کلانی خواست؛
اما اسماعیل برای به دست آوردن همسر محبوب خود حاضر نشد یک وجب از خاکش را به سلطان سلیم یکم تسلیم کند و در سن سی وهفت سالگی درگذشت. پس از وی فرزندش شاه طهماسب یکم به پادشاهی ایران رسید.
نشریه اینترنتی نوجوان ها
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:33
شخصیت ها و بزرگان
نشریه اینترنتی نوجوان ها
یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال
۱۲۵۷ ه. ش. در محله قدیمیاستادسرا شهر رشت در خانوادهای متوسط چشم به
جهان گشود. پدر و مادر وی از خاندان رشوندهای الموت قزوین بودند. وی سنین
آغاز عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد شهر رشت و مدرسه جامع به
آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. پس از آن به قزوین رفته و در
مدرسهٔ
صالحیه
تحصیل دروس حوزوی را ادامه داد و چندی هم در مدرسه محمودیهٔ تهران به همین
منظور اقامت گزید. پایه آموزش حوزوی، میتوانست وی را در سلک یک روحانی
تربیت کند، امّا حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را
به راهی دیگر کشاند. میرزا کوچک خان دارای دو خواهر به نامهای کربلایی خانم
و سارا خانم و دو برادر به نامهای میرزا محمدعلی خان و میرزا رحیم خان
بود، که هر دو بعد از میرزا وفات یافتند. بنا به گفته اطرافیان، او مردی
قوی بنیه، زاغ چشم و دارای سیمایی متبسم بود واز نظر اجتماعی مردی با ادب،
فروتن، خوش برخورد، مومن به اصول اخلاقی، صریح اللهجه، طرفدار عدل و آزادی و
حامیمظلومان بود. میرزا کوچک خان اهل ورزش بود و از مصرف مشروبات الکلی و
دخانیات خودداری میکرد. میرزا در سنین آخر عمرش همسری برگزید.
میرزا در واقعه مشروطیت به انقلابیون جبهه شمال پیوست
و در فتح قزوین شرکت داشت . روسها مدتی او را از رشت تبعید کردند. در سال
۱۲۹۳ ه.ش میرزا که تازه از تبعید آزاد شده و به رشت آمده بود به شدت تحت
تاثیر ظلم و ستم نیروهای روس بر مردم گیلان قرار گرفت و تصمیم گرفت که به
کمک دوستان مشروطه خواه خود دوباره دست به قیام بزند . اما اینبار علاوه بر
مطالبه آرمانهای آزادی خواهانه مشروطه که آنرا بر باد رفته میدید به
دنبال نجات ایران و علی الخصوص گیلان از اشغال آشکار نیروهای نظامینیز بود
. افکار میرزا توانست در دل اقشار و طبقات مختلف مردم گیلان نفوذ کند .
افرادی نظیر دکتر حشمت ومیرزا حسین کسمایی که از چهرههای تحصیل کرده و
فرهیخته گیلان بودند، و یا حسن آلیانی و شیخ علی شیشه بر که از طبقات
معمولی جامعه بودند در میان طیف طرفداران میرزا دیده میشوند . و بجز اینها
میرزا توانست از حمایت چند تن از تجار و کسبه معتبر از جمله حاج احمد
کسمایی نیز برخوردار شود .تاریخ نگاران عمدتا قیام جنگل را به دو دوره مجزا
تقسیم میکنند.
دوره اول – میرزا پس از جمع کردن دوستان و همفکرانش
به جنگل رفت و قیامش را آغاز کرد . قوای روس و البته نیروهای داخلی وابسته
به آنها بارها تلاش کردند که جنگلیها را سرکوب کنند اما کاری از پیش نبردند
و عمدتا شکست خوردند که از جمله این نیروهای وابسته که از جنگلیها شکست
خوردند میتوان به لوطی عبدالرزاق و مفاخرالملک اشاره کرد . در این دوره
جنگلیها هیئتی بنام هیئت اتحاد اسلام تشکیل دادند که اداره امور مناطق تحت
کنترل ، و تصمیم گیریهای کلی توسط این هیئت انجام میشد . دولت مرکزی ایران
در این دوره سعی میکرد با جنگلیها به صورت کج دار و مریز رفتار کند . بعد
از انقلاب بلشویکی روسیه نیروهای روس از ایران خارج شدند و در این خروج
قوای جنگل راه را برای آنها هموار کردند . اما آخرین دسته روسها، یعنی قوای
ژنرال بیچراخوف که داری افکار تزاری بود ، وضعیتی متفاوت داشت. او با
انگلیسیها به فرماندهی ژنرال دنسترویل متحد شده بود که به قفقاز برود و در
آنجا با بلشویکها بجنگد. انگلیسیها از میرزا خواستند که ضمن اجازه عبور
قوای بیچراخوف و قوای انگلیس از گیلان ، تعدادی از پاسگاهها را نیز در
اختیار آنها قرار دهند تا به وسیله آن تدارکات پشت جبهه قفقاز میسر شود
.میرزا قبول نمیکند و بناچار جنگ سختی در میگیرد . قوای روس بوسیله
توپخانه دوربرد بر قوای جنگل که آرایش نظامینامناسبی گرفته بودند پیروز
میشود و راهی انزلی میشود . و رشت نیز به دست قوای انگلیس میافتد .البته
بعد از آن جنگلیها رشت را آزاد میکنند ولی این آزادی دیری نمیپاید و
انگلیسیها دوباه رشت را تصرف میکنند. سر انجام با وساطت کنسول فرانسه بین
جنگلیها و انگلیسیها صلح برقرار میشود . در همین ایام در تهران وثوق
الدوله به قدرت میرسد . او ابتدا به میرزا پیشنهاد میکند که ضمن تامین جانی
به عتبات برود و قوایش را در اختیار دولت قرار دهد . وثوق الدوله بعد از
مخالفت میرزا با این پیشنهاد، تیمور تاش را با بیست هزار قزاق به عنوان
والی گیلان فرستاد تا جنگلیها را سرکوب کند . در این ایام بود که حاج احمد
کسمایی ، که یکی از سران موثر جنگل بود خودش را تسلیم کرد . میرزا که
نمیخواست با هموطنانش بجنگد تصمیم گرفت با افرادش به سمت غرب گیلان عقب
نشینی کند . جنگلیها به دستههای کوچک تقسیم شدند و با پای پیاده به سمت
غرب گیلان حرکت کردند. در این راهپیمایی طولانی، عده ای از جنگلیها از پای
در آمدند وعده ای هم اسیر شدند . به مرور زمان عده ای فرار کردند. و بخشی
هم تسلیم شدند که از جمله آنها دکتر حشمت بود که نیروهای قزاق به امان نامه
ای که پشت قرآن برای او امضا کرده بودند، وفا نکردند و سرانجام دکتر حشمت
در رشت اعدام شد . میرزا دوباره به فومنات ، یعنی همان پایگاه اولیه اش بر
میگردد و این پایان دوره اول قیام جنگل است .
میرزا و دکتر حشمت
دوره دوم – در این دوره میرزا با از دست دادن بعضی از
دوستان سابقش که اثرات مهمیدر قیام او داشتند از جمله دکتر حشمت ، حاج
احمد کسمایی و میرزا حسین کسمایی ، اکنون به بعضی دیگر از دوستانش که
تمایلات چپگرایانه دارند از جمله احسان الله خان و خالو قربان میدان میدهد
و آنها نیز میرزا را ترغیب به دوستی با اتحاد جماهیر شوروی میکنند.میرزا
پس از ملاقات با نماینده شوروی در انزلی مسیر جدیدی را دنبال میکند و این
مقدمه ای بر تشکیل کمیته انقلاب و برقراری حکومت جمهوری میشود . هرچند
تاریخ نشان داد که روحیات میرزا با افکار کمونیستی همساز نیست و میرزا
نتوانست با آنها کنار بیاید . جنگلیها در این دوره هدف خود را «اخراج
نیروهای بیگانه، رفع بی عدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری
دولتی مردمی» اعلام میکردند. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹
قوای جنگل با انتشار بیانیهای تشکیل کمیته انقلاب ایران و تأسیس حکومت
جمهوری گیلان را اعلام نمود ودولت جمهوری را معرفی کرد، که میرزا عنوان
رهبر را داشت. امّا هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که با حمایت
بلشویکهای روس اغتشاش انقلابیهای سرخ طرفدار شوروی آغاز گردید که نهایتاً
جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ میرزا به عنوان اعتراض از رشت به صومعه سرا رفته و قبل از
حرکت پیغامیتوسط نماینده خود برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده
بود: «در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار کردم که ملّت ایران حاضر نیست
برنامه بلشویکها را قبول کند».
در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و
حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامیآن در رشت
بر ضدّ میرزا کودتا کردند. همه طرفداران میرزا را دستگیر و بازداشت کردند.
آنها دولت جدیدی معرفی کردند که احسان الله خان سرکمیسر و کمیسر خارجه و
(سید جعفر جوادزاده) سید جعفر پیشهوری کمیسر داخله شد. بالا گرفتن
اختلافات، و دستگیریها، باعث تضعیف قوای جنگل گردید.هر چند پس از مدتی
کمونیستها با میرزا از در صلح درآمدند و دوباره دولت جدیدی به رهبری میرزا
تشکیل شد ، اما این دولت جدید نیز دوامینیاورد و با قتل حیدر خان عمو
اوغلی دوباره از هم پاشید . بفرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی بریگاد قزاق
به سرکردگی سردار سپه برای سرکوبی قوای سرخ وارد رشت گردید که چندین برخورد
جنگی بین دو قوای بوجود آمد که گاه نیروهای دولتی پیشروی و گاه عقب نشینی
میکردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده قوای سرخ خاک رشت و بندر انزلی را
ترک نمودند. لازم به ذکر است در این جنگها میرزا با قوای خود در صومعه سرا
بود که بی طرف مانده و در فکر تجدید قوا بود.
سعی قزاقها، به فرماندهی سردار سپه برای مذاکره با
میرزا و دعوت او به مرکز نتیجه نداده و بنا به دلایل فراوانی مذاکرات به
شکست انجامید. یکی از این دلایل این بود که تعدادی از جنگلیها بمانند دکتر
حشمت و یارانش قبلاً با سردار سپه توافق کرده بودند که عملا به کشته
شدنشان انجامید.
در نهایت قوای قزاق از فرصت استفاده کرده و طی
شبیخونهای فراوانی، نیروهای جنگل را وادار به عقب نشینی کردند و بعضی از
سران تسلیم یا کشته شدند. میرزا همراه با تنها یار وفادارش، گائوک آلمانی
معروف به هوشنگ، جهت رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، که همیشه از میرزا
حمایت میکرد، به طرف کوههای خلخال حرکت کردند ولی دچار بوران و طوفان
گردیده و سرانجام زیر فشار سرما و برف در ۱۱ آذر ۱۳۰۰، هنگامیکه میرزا
هوشنگ را به کول گرفته بود، از پای در آمدند.
خبر درگذشت میرزا، به گوش محمدخان سالارشجاع برادر
امیر مقتدر طالش که از بدخواهان میرزا بود، رسید. نامبرده با هماره شماری
تفگچی به خانقاه رفت و اهالی را از دفن اجساد منع کرد. سپس دستور داد یکی
از طالشهای همراه وی که رضا اشکستانی بود، سر یخ زده میرزا را از بدنش جدا
کند. محمدخان سپس سر را نزد برادرش امیر مقتدر در ماسال برده و آنگاه به
رشت برده و تسلیم فرماندهان نظامیکرد.
سر میرزا کوچک خان را در مجاورت سربازخانه رشت،
درجایی که معروف به انبار نفت نوبل است، تا مدتها در معرض تماشای مردم قرار
داده و سپس خالو قربان که از یاران سابق میرزا و از هواداران سردار سپه
بود، سر میرزا را به تهران به نزد سردار سپه فرستاد.
سر میرزا را به دستور سردار سپه در گورستان حسن آباد
دفن کردند. بعد یکی از یاران قدیمیمیرزا بنام کاس آقا حسام سر میرزا را
محرمانه از گورکن تحویل و به رشت برده و در محلّی موسوم به سلیمان داراب
بخاک سپرد. در شهریور ۱۳۲۰ و هنگام استعفای رضاشاه آزادیخواهان گیلان قصد
داشتند جسد بدون سر میرزا را با تشریفات شایسته از خانقاه طالش به رشت حمل
کنند ولی ماموران جلوگیری کردند. در نتیجه به جهت پیشگیری از برخورد جسد
میرزا را بطور عادی به رشت حمل و در جوار سر دفن کردند. از آن تاریخ هر سال
در روز ۱۱ آذر مراسمیساده در مزار او در سلیمان داراب رشت برگزار میشود.
مقبره جدید میرزا کوچک خان در رشت
میرزا کوچک که بود ؟
با تمام این اوصاف همیشه اظهار نظر در مورد میرزا
کوچک خان جنگلی و قیام او کار آسانی نبوده است . رجال متجدد وابسته به
پهلوی او را به باد انتقاد و اتهامات گوناگون قرار داده اند که از جمله
آنها میتوان به احمد کسروی اشاره کرد . نیروهای بیگانه هم به تناسب رابطه
ای که با او داشته اند تصویر متفاوتی از او ارائه کرده اند که نمیتوان به
قضاوت آنها اطمینان کرد . در این میان تنها قضاوت ژنرال انگلیسی دنسترویل
جالب است که علی رغم جنگ با میرزا ، او را مردی بزرگ و وطن پرست معرفی کرده
است . اما اندیشمندان و رجال مستقل اعم از ملی و یا مذهبی عمدتا او را
ستوده اند و همیشه از میرزا به عنوان مبارزی ملی ، شجاع و با غیرت یاد کرده
اند . با این وجود اکثر متفکران ، میرزا را مبرا از اشتباه نمیدانند .
برای مثال بعضیها بر این باورند که در دوره دوم قیام میرزا اعلام جمهوری و
نزدیکی افراطی او با قوای شوروی کار اشتباهی بوده و این عمل او در دورانهای
بعدی دستاویز حرکتهای تجزیه طلبانه شده است . هرچند جمهوری که میرزا بنا
نهاد با تمام ایرادات و مشکلاتی که داشت یک خود مختاری قومیتی نبود . این
مطلب را میتوان به راحتی از ترکیب رهبران جمهوری فهمید . مثلا خالو قربان ،
کرد بود و احسان الله خان اهل مازندران ، و یا حیدر خان عمواوغلی اهل
آذربایجان بود . جدای از این ، بحث جالبی که در مورد میرزا و قیامش همیشه
مطرح بوده قدرت سازماندهی و تشکیلاتی میرزا کوچک خان بوده است . ساختاری که
در آن روزنامه و بیمارستان و انواع تشکیلات حکومتی دارد ، اما در عین حال
این قابلیت را هم دارد که در مواقع خطر به صورت گروههای پارتیزانی عمل کند .
هنر جذب افراد از طبقات مختلف جامعه و بکار گیری آنها هم از نکات جالبی
است که در مورد نهضت جنگل مطرح است . شاید این ادعا غلط نباشد که هنر
سازماندهی و تشکیلاتی میرزا نه تنها با توجه به طبقه اجتماعی و میزان سواد و
اطلاعاتش تعجب آور است بلکه نسبت به رجال با سواد و فرنگ رفته آن زمان نیز
قابل تحسین است . تحلیل قیام جنگل از دید جامعه شناسی خودش میتواند بحثی
باشد که در نگاه ما به آینده ، مفید و موثر باشد .
میرزا کوچک جنگلی |
|
زادروز | ۱۲۵۷ محله استادسرا، شهر رشت |
درگذشت | ۱۱ آذر ۱۳۰۰ ارتفاعات تالش-خلخال |
آرامگاه | سلیمان دارابرشت |
محل زندگی | رشت |
ملیت | ایرانی |
نامهای دیگر | یونس استادسرائی |
سالهای فعالیت | ۱۳۰۰-۱۲۷۷ |
نقشهای برجسته | سردار جنبش جنگل از نخستین رهبران جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران |
سبک | مبارز |
لقب | میرزا کوچک خان – سردار جنگل – کوچک خان – کوچک جنگلی |
دوره | اواخر قاجاریه و پهلوی اول |
والدین | میرزا بزرگ |
|
امضا | ![شخصیتها4](https://www.nojavanha.com/media/2013/01/%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%87%D8%A741-55x55.jpg) |
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:33
شخصیت ها و بزرگان
نشریه اینترنتی نوجوان ها
خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی شاعر و لطیفهپرداز نامدارایران
در قرن هشتم هجری است. وی
به لحاظ وضعیت اجتماعی آن روزگار، به طنز روی آورد و نظم و نثر خود را
وسیله حمله به عرفها و عادات نادرست و مفاسد و معایب طبقه مشخصی از اجتماع
قرار داد. وی در حدود سالهای ۷۷۱ و ۷۷۲ هجری قمری زندگی را بدرود گفت.
علت شهرت به زاکانی
علت مشهور بودن او به زاکانی نسبت داشتن او به خاندان زاکان است که این خاندان تیرهای از «عرب بنی خفاجه» بودند که بعد از مهاجرت به ایران به نزدیکی رزن از توابع قزوین در تقسیم بندی گذشته وهمدان درتقسیم بندی کنونی رفتند ودر آن ناحیه ساکن شدند.وی درقزوین
به دانش اندوزی پرداخته ودراین شهرپرورش یافته وتاپایان عمردراین شهربود.
در این خاندان دو شعبه از دیگران مشهورتر بودند، شعبهی یکم که به گفتهی حمدالله مستوفی (معاصر و همشهری عبید) اهل دانشهای معقول و منقول بودند و شعبهی دوم که این مورخ آنها را ارباب الصدور (یعنی وزیران و دیوانیان) مینامد. حمدالله مستوفی، عبید را نظامالدین عبیدالله زاکانی
یاد میکند و او را از شعبهی دوم میداند. با این همه اطلاع دقیقی از
مقام صدارت یا وزارت برای عبید در دست نیست و همینقدر میدانیم که در
دستگاه پادشاهان فردی محترم بوده.
عبید در نگاه تاریخ
بنا به گفته تاریخ نویسان عبید در طول حیات خود لقبهایی را از امراء و حکام زمان خود گرفتهاست. و اشعار خوب و رسائل بی نظیری دارد.
عباس اقبال در مقدمه دیوان عبید مینویسد:
از شرح حال و وقایع زندگانی عبید زاکانی اطلاع مفصل در دست نیست. اطلاعات ما در این باب منحصر است به معلوماتی که حمدالله مستوفی معاصر وهمشهری قزوینی عبید و پس از او دولتشاه سمرقندی در تذکره خود، تألیف شده در قرن ۸۹۲ ه.ق.، در ضمن شرحی مخلوط به افسانه در باب او به دست داده و مؤلف ریاض العلماء
در باب بعضی از تألیفات او ذکر کردهاست. معلومات دیگری نیز از اشعار و
مؤلفات عبید به دست میآید. از مختصری که مؤلف تاریخ گزیده راجع به عبید
نوشتهاست مطالب زیر استنباط میشود:
۱-اینکه او از جمله صدور وزرا بوده، ولی در هیچ منبعی به آن اشاره نشدهاست.
۲-نام شخص شاعر نظام الدین بودهاست، در صورتی که در
ابتدای غالب نسخ کلیات و در مقدمههایی که بر آن نوشتهاند وی را نجم الدین
عبید زاکانی یاد کردهاند.
۳-نام شخصی شاعر عبیدالله و عبید تخلص شعری او است. خود او نیز در تخلص یکی از غزلهای خود میگوید:
گر کنی با دیگران جور و جفا | | با عبیدالله زاکانی مکن |
۴-عبید در هنگام تألیف تاریخ گزیده
که قریب چهل سال پیش از مرگ اوست به اشعار خوب و رسائل بی نظیر خود شهرت
داشتهاست. در تذکره دولتشاه سمرقندی چند حکایت راجع به عبید و مشاعرات او
با جهان خاتون شاعره و سلمان ساوجی و ذکر تألیفی از او به نام شاه شیخ ابواسحاق در علم معانی و بیان و غیره هست.
عبید در تألیفات خود از چندین تن از پادشاهان و معاصران خود مانند خواجه علاءالدین محمد، شاه شیخ ابوالحسن اینجو، رکن الدین عبدالملک وزیر سلطان اویس و شاه شجاع مظفری را یاد کردهاست. وی از نوابغ بزرگان است. میتوان او را تا یک اندازه شبیه به نویسنده بزرگ فرانسوی ولتر دانست.
- وفات عبید زاکانی را تقی الدین کاشی در تذکره خود سال ۷۷۲ دانسته و صادق اصفهانی در کتاب شاهد صادق آن را ذیل وقایع سال ۷۷۱
آوردهاست. امر مسلم این که عبید تا اواخر سال ۷۶۸ ه.ق. هنوز حیات
داشتهاست…. و به نحو قطع و یقین وفات او بین سنوات ۷۶۸ و ۷۶۹ و یا ۷۷۲ رخ
دادهاست و در دزفول دفن شد.
- از تألیفاتی که از او باقی است معلوم است که بیشتر منظور او
انتقاد اوضاع زمان به زبان هزل و طیبت بودهاست. مجموع اشعار جدی که از او
باقی است و در کلیات به طبع رسیدهاست از ۳۰۰۰ بیت تجاوز نمیکنند.
طنز عبید
صرفنظر از اینکه عبید شاعر بودهاست، همگان نام او را با طنز و هزل عجین و اغلب عامه او را به لطایفش میشناسند. دیوان لطایف او شامل منظومههای زیر است. در این میان منظومه موش و گربه شهرت بسیار داشته و ریش نامه و صد پند از همه لطیف ترند. مانند بسیاری از طنزپردازان متقدم مانند سعدی شیرازی، طنز و هزل به یکسان در لطایف او راه یافتهاست.
- رساله اخلاق الاشراف
- ریش نامه
- صد پند
- ترجیع بند ج…
- تضمینات و قطعات
- رباعیات
- رساله دلگشا
- تعریفات ملا دو پیاز
- منظومه موش و گربه
- منظومه سنگتراش
- رساله تعریفات ملا دو پیازه
عبید زاکانی |
نام اصلی |
خواجه نظامالدین عبیدالله زاکانی
|
زمینه کاری |
شاعر و نویسنده
|
ملیت |
ایرانی
|
زادروز |
۷۰۱ هجری قمری
توابع قزوین
|
مرگ |
۷۷۲ ه.ق ذکر شده
اصفهان یا بغداد
|
محل زندگی |
قزوین، بغداد
|
در زمان حکومت |
شاه شیخ ابواسحق اینجو
شاه شجاع مظفری
|
لقب |
ارباب الصدور
|
سالهای نویسندگی |
قرن هشتم هجری قمری
|
سبک نوشتاری |
طنزپرداز
|
تخلص |
عبید
|
دلیل سرشناسی |
نسبت داشتن او به خاندان زاکان
|
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:32
شخصیت ها و بزرگان
اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوانها
نام من جبار عسکر زاده است و درسال ۱۲۶۴ شمسی درشهر ایروان
به دنیا آمدم . نام پدرم عسکر و با شغل قنادی ومعماری زندگی میگذراند .
پدرم به مدارسی که جدیداً تاسیس شده بوداعتمادی نداشت به همین دلیل
تحصیلات ابتدایی را ،در مکتبخانه ای در حجره ی تنگ و تاریک که از نی بوریا ساخته شده بود ، گذراندم.
پانزده ساله بودم که مجبور به ترک تحصیل شدم و در کنار پدرم به کسب و کار پرداختم .
مدتی بعد با کمک یکی از دوستان با روزنامه فکاهی ملانصر الدین و لک لک آشنا شدم و مطالبی را نوشتم و به سر دبیر این روزنامه ارائه دادم . خوشبختانه آنها مطالب را پسندیدند و از آن به بعد همکاری من در زمینه نوشتن فکاهیات و شعرو خبر نگاری در روزنامههای قفقاز ادامه پیدا کرد و بعداز مدتی موفق شدم مدیریت روزنامه لک لک را در ایروان را به دست آورم .
سال ۱۲۹۸ شمسی کشمکشهای قومیو دینی در ایروان
ناشی از انقلاب روسیه زیاد شد و من ناچارشدم همراه همسرم ” صفیه میر
بابائی” به ایران کوچ کنم ، بنا براین از راه جلفا وارد شهر مرند شدم .
خوشبختانه به خاطر فعالیتهایم در روزنامهها توانستم
آموزگار “مدرسه دولتی احمدیه “شوم . با این کار افق جدیدی در زندگی من به
وجود آمد . وضعیت بهداشت و درمان در شهرهای کوچک اصلا خوب نبود و بچهها
زیاد دچار بیماریهای واگیر دار میشدند ، ناچار بودم بیشترین سعی و تلاشم
را درراه بهبود این وضع به کار ببندم که خوشبختانه نتیجه مثبت زیادی داشت .
مدتها در فکر آموزش الفبا به شیوه جدیدی بودم چون شیوه
تدریس برای بچهها زیاد مفهومینداشت و به سختی درسها را یاد میگرفتند .
با همین فکر شروع به نوشتن کتابی با عنوان ” الفبای آسان “کردم . در این
کتاب برای اولین بار روش جدیدی را مطرح کردم که ترکیبی از آموزش مکتب
خانهها وروش تدریس مدارس جدید بود به اینصورت که : کودک یک بار همه کلمه
را که ، “کلمه کلید ” نامیده میشد ببیند و بعد آن را در قالب آن حروف
جدیدبیاموزد ؛ با این کار در اصل هم کلمه و هم جزئیات کلمه به طور همزمان
تعلیم داده میشد که هم در تهیه مواد آموزشی و هم در تدریس در کتاب اول
ابتدایی حرف اول را میزد . به خاطر موفقیتی که این روش تدریس به دست آورد ، به تمام آموزگاران توصیه شد که از این روش استفاده کنند، و بعد گزارشهای مفصلی در تمجید از کارم
، به فرهنگ مرکزی آذربایجان در تبریز نوشته شد و تقدیر نامههایی از مرکز
برایم فرستاده شد .با اجازه ی فرهنگ مرکز، برای شاگردان لباس یک شکل تهیه
کردم و…
روزی به دیدن کودکستان خانزادیان که متعلق به ارامنه
تبریز بود رفتم . از دیدن نوآوریها و ابتکارات معلمان این مدرسه، به فکر
تاسیس یک کودکستان افتادم . درآن زمان کودکستان در ایران کاملا ناشناخته
بود با کمک و استقبال مدیر کل فرهنگ آذربایجان در سال ۱۲۹۷ شمسی ، اولین
کودکستان تحت پوشش وزارت معارف ؛ به اسم “باغچه اطفال ” رادرروز ۲۳
اردیبهشت ۱۳۰۳ شمسی تاسیس کردم .
از آن روز به بعد شاگردها من و معلمها را “باغچه بان “صدا میکردند ومن وبه جبار باغچه بان معروف شدم . سه نفرازدانش آموزان کرولال بودند و درس خواندن بین بچههای عادی برای آنها کار مشکلی بود. وجود این بچهها مرا به فکرکلاس مخصوصی درمدرسه برای کودکان کرولال انداخت و به دنبال این فکر در سال ۱۳۰۵ خورشیدی در“ باغچه اطفال “کلاسی برای تعلیم و تربیت کرولالها اختصاص دادم وبه این سه کودک خواندن
و نوشتن را یاد دادم . پس از شش ماه برای امتحان آنها در باغچه ی اطفال
جشنی برپا کردم وازتمام فرهنگیان ودانشمندان تبریز، خارجیها واعضای
سفارتخانهها خواستم تادرآن جشن شرکت کنند امتحان شروع شد و بچهها برای
مردم درس خواندند و روی تخته سیاه دیکته نوشتند….پس ازامتحان،همه زبان به
تحسین گشودند.
در سال ۱۳۰۶ به شهر شیراز مهاجرت کردم و در آنجا دومین کودکستان را تأسیس کردم . در مدت پنج ساله خدمتم در شیراز
شش نمایشنامه به نامهای «پیروترب»،«گرگ وچوپان»،«خانم خزوک»، «مجادلههای
دوپری»، «شیرو باغبان»«شنگول و منگول» را برای کودکان نوشتم ودر کودکستان
بارها آنها رابرای بچهها اجرا کردم . بعد از آن کتاب ” زندگی کودکان ” و
سه نمایشنامه از مجموعه هفت نمایش فوق را در شیراز چاپ کردم .
در سال ۱۳۱۲ از شیراز به تهران آمدم و اولین دبستان مخصوص کر و لالها را در این شهر تاسیس کردم . در این زمان به فکر ساختن گوشی استخوانی برای کر و لالها افتادم زیرا در
پانزده سالگی در اثر تصادفی گوش راست من کر شد پدرم به جای مراجعه به طبیب
مرا نزد عطاری برد .او مدّت پانزده روز دواهایی درگوش من میریخت اما اثری
نداشت . در حین معالجه ساعت را نزدیک گوشم میگرفت ولی صدای آن را
نمیشنیدم ولی وقتی که آن را به گوشم میچسباندم ، احساس میکردم که
میشنوم . روزی وقتی که من به سمت چپ خوابیده بودم و گوش شنوایم به وسیله
بالش گرفته شده بود ساعت را به گوش راست گذاشته و صدای آن را شنیدم .
کنجکاو شدم و ساعت را با دندان گرفتم و احساس کردم صدای ساعت را به خوبی
میشنوم . چند بار تکرار کردم و دیدم جداً میشنوم . متوجه شد موقتی گوش
شنوای من بسته باشد ، از طریق دندان صدای ساعت را میشنوم . روزی هنگامیکه
به تعلیم کر و لالها مشغول بودم. ناگهان این موضوع به یادم آمد و بچههای
کرولال را با گرفتن ساعت در دهان امتحان کردم و دیدم میشنوند. چون نتیجه
مثبت بود ، اقدام به ساخت ”گوشی استخوانی” برای کرولالها کردم .این
دستگاه را پس از تکمیل شدن به نام “تلفن گنگ” در اداره ثبت اختراعات به
تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۱۲ ثبت کردم . همچنین در سال ۱۳۲۲ خورشیدی جمعیتی به نام
جمعیت حمایت از کودکان کرولال را تاسیس نمودم .
باغچه بان که اولین آموزشگاه خاص این کودکان را در یوسف
آباد تهران بنا کرد و امروز هم به نام وی شهرت دارد، اولین معلم کودکان
ناشنوا در ایران است . مجموعه آثار به جا مانده از او بیش از ۲۳ جلد کتاب و نمایشنامه است
. باغچه بان طی سالها تعلیم و تربیت به کودکان به روشی دست یافت که امروز
آن را روش ترکیبی میگویند . میرزا جبار عسکرزاده “باغچه بان” در روز
چهارم آذر ماه سال ۱۳۴۵ خورشیدی در گذشت.
![41](https://www.nojavanha.com/media/2013/05/412-320x317.jpg)
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:31
نوجوان و جوان
وقتی ادیسون نوجوان بود
اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوانها:
نام من توماس الوا ادیسون است . من در پانزدهم فوریه سال ۱۸۴۷ در شهر «میلان»،
در ایالت «اوهایو» آمریکا متولد شدم . مادرم نانسی ماتیوز الیوت یک
کانادایی اسکاتلندی و پدرم ساموئل اوگدن ادیسون ، جونیور از اهالی هلند بود
ند.من بچه خیلی کنجکاوی بودم و همه تلاشم این بود
تا بفهمم چیزهایی که در اطرافم هست چه طوری عمل می کنند . درشش سالگی روزی به قفس مرغابیها نگاه کردم و متوجه تخمهای مرغابی شدم.
شدیدا دلم میخواست بدانم که تخمها چه طوری تبدیل به جوجه میشوند با
همین فکر روزها پیراهنم راروی آنها پهن میکردم تاگرم شوندو زودتر بیرون
آمدن آنها را از نزدیک ببینم . حتی خوراکم را درکنار قفس مرغابیها
میخوردم تا لحظات به دنیا آمدن جوجهها را از دست ندهم . وقتی که مادرم
متوجه شد و با وحشت مرا از قفس دور کرد و اجازه نداد که مراحل پایانی کاررا
ببینم. سال بعد باخانواده به بندر هورون میشیگان مهاجرت کردیم و تحصیلات
ابتدایی را در آن جا شروع کردم . چون از کودکی به علت بیماری دچار کم
شنوایی بودم در یادگیری از هم سن وسالانم عقب میافتادم ، همین عامل باعث
شدکه بعد از سه ماه ازمدرسه به دلیل کند ذهنی اخراج شوم . مادرم همیشه از
استعداد و نبوغ من تعریف و تمجید میکرد به همین خاطر تصمیم گرفت که درس
ها
را در خانه به من آموزش دهد . اکثر اوقاتم به مطالعه میگذشت . از سن نه
تا دوازده سالگی کتابهای زیادی مثل تاریخ انگلستان ، دائره المعارف ،
عظمت و انحطاط امپراطوری رم ،فرهنگ علوم نیوتون و کتابهای دیگر را مطالعه
کردم ومطالبشان را به ذهن میسپردم . ازمرگ ناگهانی مادرم ضربه سختی
خوردم اما این مسئله مانع ادامه راهم نشد.
در آن زمان چون کشور درگیر جنگ بود، روزنامهها
فروش زیادی داشتند بنابراین تصمیم گرفتم روزنامه ای چاپ کنم . برای تامین
پول این کاردر ایستگاه راه آهن شروع به کار کردم . با پولی که از فروش
ساندویچ و آبنبات و سبزی کنار ریل قطار به دست میآوردم ، یک ماشین
قدیمیکه مخصوص چاپ آگهی و اعلامیه بود خریدم .سپس درسن پانزده سالگی از
شرکت راهآهن نمایندگی چاپ وتوزیع روزنامه ای راگرفتم . با هماهنگی مدیر
قطار دستگاه رادر واگن یکی از قطارهای بارکشی قدیمینصب کردم و کار حروف
چینی و چاپ روزنامه را برای اولین بار درهنگام رفت و برگشت قطار شروع کردم.
بالاخره در سال ۱۸۶۲ اولین شماره روزنامه رابه نام “ویکی هرالد” منتشر
کردم. در کم تراز چهار سال توانستم مبلغ دوهزار دلار به دست آورم . درکنار
چاپ روزنامه آزمایشگاه کوچکی در همان واگن را ه اندازی کردم و مطالعات
خودم را هم ادامه دادم.
اوضاع کاملا بر وفق مراد بود و از کار و مطالعاتم
لذت میبردم ، تا این که روزی ناگهان واگن ازروی قلوه سنگی ردشد و یکی از
شیشههای فسفر آزمایشگاه برزمین افتادوباعث آتش سوزی درقطار شد . با تلاش
زیاد و کمک مسئولان قطار، آتش را خاموش کردیم ولی این مسئله باعث درگیری
بین من و مدیر قطار شد.
او
علاوه بر این که دستگاه چاپ و وسایل مرا از قطار بیرون ریخت ، سیلی
محکمیبه گوشم زدکه متاسفانه همین ضربه باعث ناشنوایی کامل من شد . بعد از
این مسئله دراتاق زیر شیروانی خانه ، دوباره لابراتوارم راراه اندازی کردم
و به کار و مطالعه ادامه دادم . نوامبر همان سال ، کنار ایستگاه قطار
متوجه ناله کودکی شدم که پایش در ریل قطار گیر کرده بود، و قطاری به سرعت
به او نزدیک میشد . بلافاصله به سمت او دویدم و با وزحمت اورا نجات دادم .
پدرآن کودک آقای “مک کنزی “مدیر قطار بود. به کمک او اصول مخابرات را خیلی
سریع یاد گرفتم ودرمخابرات راه آهن مشغول به کار شدم.
در سال ۱۸۶۸ درسن ۲۱ سالگی با تلاش شبانه
روزی اولین اختراعم که یک دستگاه شمارش برگههاى راى بود، به ثبت رساندم .
اما کنگره آمریکا، به خاطر ترس از تقلب در انتخابات آن را تایید نکرد.
پس از آن که مدتها به فکر تجهیز و توسعه کارگاه
بودم . در سال ۱۸۷۶ با پس اندازی که داشتم در نیوجرسی یک لابراتوار پژوهشی
مجهز خریده و به کمک تعدادی از دوستان آن را به راه اندازی کردم
آزمایشگاه منلو پارک اولین مؤسسهای بود که منحصراً با هدف تولید و تکمیل اختراعات علمیبنا شده بود.
اولین اختراع من و همکارانم بعد از یک سال کار
وتلاش بیوقفه در لابراتوار اختراع لامپی بود که میتوانست برخلاف لامپهای
قبلی عمرچراغ برق را به پانصد ساعت برساند. که در سال ۱۸۸۰ آن را به ثبت
رساندم .
توماس ادیسون در سال ۱۸۷۷ موفق به ساخت وسیلهای شد که با آن میتوانست صدارا
ضبط
وچند بارپخش کند. «ضبط صوت» ادیسون که فونوگراف (آوانگار) نام گرفته بود،
ساختمانی ساده داشت: استوانهای فلزی بود با یک دسته گرداننده که در
انتهای آن سوزنی همراه با یک بوق نصب شده بود. وقتی کسی استوانه را
میچرخاند و درون بوق صحبت میکرد، بر اثر لرزش سوزن ، روی ورقه نازک
حلبی ِدور استوانه خراشهایی میافتاد. برای شنیدن صدای ضبط شده کافی بود
سوزن را به ابتدای مسیر برگردانده و دوباره استوانه را بچرخانند .
اختراع دیگراو دستگاه” فلوروسکوپ” است که
کاربردزیادی درعلم پزشکی دارد واز آن برای گرفتن عکسهای رادیوگرافی
استفاده میشود. وی این تکنولوژی را بر اساس کشف” رونتگن” که عکسهایش غیر
واضح بود اختراع کرد . علاوه بر این او بیش از یک هزار مورد مختلف اختراع
را به ثبت رسانده است .
ادیسون در اول فوریه ۱۸۹۳، کار ساختمان «بلک
ماریا» اولین استودیوی تصویر متحرک را در «وست اورنج» نیوجرسی تمام کرد .
در سال ۱۸۹۴، تحقیقاتی را در زمینه ترکیب فیلم و صدا انجام داد و«کینه
توفون» (سینما) را اختراع کرد.در سال ۱۹۰۳ فیلم سرقت بزرگ قطار در
استودیوی ادیسون ساخته شد.
![جهان (7)](https://www.nojavanha.com/media/2013/03/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86-71-320x300.jpg)
توماس ادیسون در روز ۱۸ اکتبر ۱۹۳۱ درخواست ثبت آخرین اختراع خود «
وسیله نگهدارنده اشیاء هنگام آبکاری» را به اداره اختراعات فرستاد، اماقبل
از دریافت پاسخ خود ، در سن ۸۴ سالگی درگذشت.
نشریه اینترنتی نوجوان ها
چهارشنبه 30/5/1392 - 20:30