شهدا و دفاع مقدس
بسم رب الشهدا والصدیقین
زندگی نامه شهید باکری
تولد و كودكی
به سال 1333 ه.ش در شهرستان میاندوآب در یك خانواده مذهبی و باایمان متولد شد. در دوران كودكی، مادرش را – كه بانویی باایمان
بود – از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید
و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باكری به دست دژخیمان
ساواك) وارد جریانات سیاسی شد.
فعالیتهای سیاسی – مذهبی
پس از اخذ
دیپلم با وجود آنكه از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود، به دانشگاه
راه یافت و در رشته مهندسی مكانیك مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به
دانشگاه تبریز یكی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش حمید را نیز
به همراه خود به این شهر آورد.
شهید باكری در طول فعالیتهای سیاسی خود (طبق اسناد
محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی (ساواك) تحت كنترل
و مراقبت بود.
پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر
مبارزان، به خارج از كشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزین داخل
كشور فعال شود.
شهید مهدی باكری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه
حضرت امام خمینی(ره) – در حالی كه در تهران افسر وظیفه بود – از پادگان
فرار و به صورت مخفیانه زندگی كرد و فعالیتهای گوناگونی را در جهت پیروزی
انقلاب اسلامی نیز انجام داد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی
بعد
از پیروزی انقلاب و به دنبال تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت
این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحكام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا
كرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با
خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزندهای
را از خود به یادگار گذاشت.
ازدواج شهید مهدی باكری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود.
مهریه همسرش اسلحه كلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو
ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان،
خدمات ارزندهای برای مردم انجام داد.
شهید باكری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات
سپاه ارومیه تلاشهای گستردهای را در برقراری امنیت و پاكسازی منطقه از
لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و بهرغم فعالیتهای
شبانهروزی در مسئولیتهای مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تكلیف خویش را در
جهاد با كفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبههها شد.
نقش شهید باکری در دفاع مقدس
جلسه تصمیم گیری برای عملیات؛ اسامی فرماندهان: محسن رضایی، بشر دوست، شهید مهدی باکری، رحیم صفوی، حسین علائی، ناشناخته.
شهید باكری با استعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در
عملیات فتحالمبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در كسب پیروزیها موثر
باشد. در این عملیات یكی از گردانها در محاصره قرار گرفته بود، كه ایشان
به همراه تعدادی نیرو، با شجاعت و تدبیر بینظیر آنان را از محاصره بیرون
آورد. در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله
كمتر از یك ماه در عملیات بیتالمقدس (با همان عنوان) شركت كرد و شاهد
پیروزی لشكریان اسلام بر متجاوزین بعثی بود.
در مرحله دوم عملیات بیتالمقدس از ناحیه كمر زخمی شد
و با وجود جراحتهایی كه داشت در مرحله سوم عملیات، به قرارگاه فرماندهی
رفت تا برادران بسیجی را از پشت بیسیم هدایت كند.
در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد
بیامان در داخل خاك عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت
مجروحیت، وی مصممتر از پیش در جبههها حضور مییافت و بدون احساس خستگی
برای تجهیز، سازماندهی، هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانهروز تلاش
میكرد.
در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشكر عاشورا و
ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاك گلگون ایران اسلامی و چند منطقه
استراتژیك آزاد شد.
شهید باكری در عملیات والفجرمقدماتی و والفجر یك، دو،
سه و چهار با عنوان فرمانده لشكر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداكار،
در انجام تكلیف و نبرد با متجاوزین، آمادگی و ایثار همهجانبهای را از
خود نشان داد.
در عملیات خیبر زمانی كه برادرش حمید، به درجه رفیع
شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی كه به او داشت، بدون ابراز اندوه با
خانوادهاش تماس گرفت و چنین گفت: شهادت حمید یكی از الطاف الهی است كه
شامل حال خانواده ما شده است. و در نامهای خطاب به خانوادهاش نوشت:
من
به وصیت و آرزوی حمید كه باز كردن راه كربلا میباشد همچنان در جبههها
میمانم و به خواست و راه شهید ادامه میدهم تا اسلام پیروز شود.
تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبههها، را
از حضور در تشییع پیكر پاك برادر و همرزمش كه سالها در كنار بود بازداشت.
برادری كه در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در
جبههها، پا به پای مهدی، جانفشانی كرد.
نقش شهید باكری و لشكر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر
و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی كه آنان در دفاع پاتكهای توانفرسای دشمن از
خود نشان دادند بر كسی پوشیده نیست.
در مرحله آمادهسازی مقدمات
عملیات بدر، اگرچه روزها به كندی میگذشت اما مهدی با جدیت، همه نیروها را
برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب كرد و چونان مرشدی كامل و
عارفی واصل، آنچه را كه مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و
در مرحله نبرد بكار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت.
نحوه شهادت
رحیم صفوی، شهید مهدی باکری، حسین علائی
بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در
كالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود كه به زودی به جمع آنان خواهد
پیوست. پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از
آقاعلیبن موسیالرضا(ع) خواسته بود كه خداوند توفیق شهدت را نصیبش نماید.
سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیتالله خامنهای رسید و با گریه و
اصرار و التماس درخواست كرد كه برای شهادتش دعا كنند.
این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ 25/11/63،
به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناكترین صحنههای كارزار
وارد شد و در حالی كه رزمندگان لشكر را در شرق دجله از نزدیك هدایت می
كرد، تلاش مینمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتكهای دشمن تثبیت
نماید، كه در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای
حق را لبیك گفت و به لقای معشوق نایل گردید.
هنگامی كه پیكر مطهرش را
از طریق آبهای هورالعظیم انتقال میدادند، قایق حامل پیكر وی، مورد هدف
آرپیجی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.
او با حبی عمیق به اهل عصمت و طهارت(ع) و عشقی آتشین
به اباعبداللهالحسین(ع) و كولهباری از تقوی و یك عمر مجاهدت فی
سبیلالله، از همرزمانش سبقت گرفت و به دیار دوست شتافت و در جنات عدن
الهی به نعمات بیكران و غیرقابل احصاء دست یافت. شهید باكری در مقابل
نعمات الهی خود را شرمنده میدانست و تنها به لطف و كرم عمیم خداوند تبارك
و تعالی امیدوار بود. در وصیتنامهاش اشاره كرده است كه: چه كنم كه
تهیدستم، خدایا قبولم كن.
شهید محلاتی از بین تمام خصلتهای والای شهید به معرف
او اشاره میكند و در مراسم شهادت ایشان، راز و نیاز عاشقانه وی را با
معبود بیان میكند و از زبان شهید می گوید:
خدایا تو چقدر دوستداشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات كه
نفهمیدم. خون باید میشدی و در رگهایم جریان مییافتی تا همه سلولهایم هم
یارب یارب میگفت.
این بیان عارفانه بیانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن
شهید والامقام است كه تنها در سایه خودسازی و سیر و سلوك معنوی به آن دست
یافته بود.
دوشنبه 1/8/1391 - 21:0
شهدا و دفاع مقدس
رفتی که بازگردی و تا ما با خبر شدیم
ای پیشتاز قافله بی همسفر شدیم
ای دوست، ای عزیز، رهای مبارکت
از همرهان خسته جدایی مبارکت
امام خمینی (ره)
شهادت یک هدیه ای از جانب خدای تبارک و تعالی برای کسانی که لایق هستیند.
امام خامنه ایی
شهادت بالاترین پادش و مزد جهاد فی سبیل الله است .
دوشنبه 1/8/1391 - 20:59
شهدا و دفاع مقدس
بسم رب الشهدا والصدیقین
زندگینامه شهید ابراهیم همت
به روز 12 فروردین 1334 ه.ش در شهرضا در خانواده ای
مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود كه پدر و مادرش عازم
كربلای معلّی و زیارت قبرسالارشهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش كربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.
محمد ابراهیم درسایه محبّت های پدر ومادر پاكدامن،
وارسته و مهربانش دوران كودكی را پشتسر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در
دوران تحصیلش از هوش واستعداد فوقالعادهای برخوردار بود و با موفقیت
تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت.
هنگام فراغت از تحصیل بویژه در تعطیلات تابستانی با
كار وتلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست میآورد و از این راه
به خانواده زحمتكش خود كمك قابل توجه ای میكرد. او با شور ونشاط و مهر و
محبت و صمیمیتی كه داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری میبخشید.
پدرش از دوران كودكی او چنین میگوید: « هنگامی كه
خسته از كار روزانه به خانه برمیگشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگیها و
مرارتها را از وجودم پاك میكرد و اگر شبی او را نمیدیدم برایم بسیار
تلخ و ناگوار بود. »
اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث میشد
كه از مادرش با اصرار بخواهد كه به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره
ها كمك كند. این علاقه تا حدی بود كه از آغاز رفتن به دبیرستان توانست
قرائت كتاب آسمانی قرآن را كاملاً فرا گیرد و برخی از سورهه ای كوچك را
نیز حفظ كند.
دوران سربازی :
در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و
پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیل
پرداخت. پس از دریافت مدرك تحصیلی به سربازی رفت ـ به گفته خودش تلخ ترین
دوران عمرش همان دوسال سربازی بود ـ در لشكر توپخانه اصفهان مسؤولیت
آشپزخانه به عهده او گذاشته شده بود.
ماه مبارك رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از
سربازان همفكر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد كه آنها هم اگر سعی كنند
تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، میتوانند به هنگام سحری به آشپزخانه
بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشكر، وقتی كه از این توصیه ابراهیم و روزه
گرفتن عدهای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و
همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل كنند. پس از این جریان
ابراهیم گفته بود: « اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی میكردند برایم
گواراتر از این بود كه با چشمان خود ببینم كه چگونه این از خدا بیخبران
فرمان میدهند تا حرمت مقدس ترین فریضه دینمان را بشكنیم و تكلیف الهی را
زیرپا بگذاریم. »
امّا این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از
لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفكر و
انقلابی مخالف رژیم ستم شاهی آشنا شود و به تعدادی از كتب ممنوعه (از نظر
ساواك) دست یابد. مطالعه آن كتابها كه مخفیانه و توسط برخی از دوستان،
برایش فراهم میشد تأثیر عمیق و سازندهای در روح و جان محمدابراهیم گذاشت
و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش كمك شایانی كرد. مطالعه همان كتابها و
برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد كه ابراهیم فعالیت های خود
را علیه رژیم ستمشاهی آغاز كند و به روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت
بپردازد.
دوران معلمی:
پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل
معلمی را برگزید. در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و
بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و
انقلابی ارتباط پیدا كرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره)
بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی میكرد تا در محیط مدرسه
و كلاس درس، دانش آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت
امام (ره) و یارانش آشنا كند.
او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و كسب بینش
و آگاهی سعی وافری داشت و همین امور سبب شد كه چندین نوبت از طرف ساواك به
او اخطار شود. لیكن روح بزرگ و بیباك او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود
و هدف و راهش را بدون اندك تزلزلی پی میگرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه
ای غفلت نمیورزید.
با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری
جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس
در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و بطور مستمر برای
گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت وآمد
میكرد.
سخنرانیهای پرشور و آتشین او علیه رژیم كه بدون مصلحت
اندیشی انجام میشد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای
كه او شهربه شهر میگشت تا از دستگیری درامان باشد. نخست به شهر فیروزآباد
رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج
رفت. موقعی كه درصدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت كرد و سپس به
اهواز رفت و در آنجا سكنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به
رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عكس العمل نشان میدادند و ابراهیم احساس
كرد كه برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد.
بعد از بازگشت به شهر خود در كشاندن مردم به خیابانها
و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و كوشش خود را افزایش داد تا اینكه در
یكی از راهپیماییهای پرشورمردمی، قطعنامه مهمی كه یكی از بندهای آن
انحلال ساواك بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و
اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشكر معدوم «ناجی»، صادر گردید.
مأموران رژیم در هرفرصتی در پی آن بودند كه این فرزند
شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس وقیافه،
مبارزات ضد دولتی خود را دنبال میكرد تا اینكه انقلاب اسلامی به رهبری
حضرت امام خمینی ره، به پیروزی رسید.
فعالیت های پس از پیروزی انقلاب:
پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم ودفاع از شهر و راه
اندازی كمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله كسانی بود
كه سپاه شهرضا را با كمك دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش تشكیل
داد.
درایت و نفوذ خانوادگی كه درشهر داشتند مكانی را
بعنوان مقر سپاه دراختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر
به آنجا منتقل كردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمندیها را رفع
كردند.
به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه درآمدند.
هنگامی كه مجموعه سپاه سازمان پیدا كرد، او مسؤولیت روابط عمومی سپاه را
به عهده داشت.
به همت این شهید بزرگوار و فعالیتهای شبانهروزی
برادران پاسدار در سال 58، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا كه به آزار واذیت
مردم میپرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی تحویل داده شدند و
شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچی پاكسازی گردید.
از كارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به
فعالیتهای فرهنگی، تبلیغی منطقه بود كه در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور
انقلابی تأثیر بسزایی داشت.
اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گرانبهای
او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و كنارك (در
استان سیستان و بلوچستان) عزیمت كرد و به فعالیتهای گسترده فرهنگی پرداخت.
نقش شهید در كردستان و مقابله با ضدانقلاب:
شهید همت در خرداد سال 1359 به منطقه كردستان كه
بخشهایی از آن در چنگال گروهكهای مزدور گرفتار شده بود، اعزام گردید.
ایشان با توكل به خدا و عزمی راسخ مبارزه بیامان و همه جانبهای را علیه
عوامل استكبار جهانی و گروهك های خودفروخته در كردستان شروع كرد و هر
روز عرصه را برآنها تنگتر نمود. از طرفی در جهت جذب مردم محروم كُرد و
رفع مشكلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه
اهتمام چشمگیری از خود نشان می داد تا جایی كه هنگام ترك آنجا، مردم منطقه
گریه میكردند و حتی تحصن نموده و نمیخواستند از این بزرگوار جدا شوند.
رشادت های او دربرخورد با گروهك های یاغی قابل تحسین
وستایش است. براساس آماری كه از یادداشت های آن شهید بهدست آمده است،
سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا دیماه 60 (بافرماندهی مدبرانه او)
عملیات موفق در خصوص پاكسازی روستاها از وجود اشرار، آزادسازی ارتفاعات و
درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است.
گوشه ای از خاطرات كردستان به قلم شهید :
« در هفدهم مهرماه 1360 با عنایت خدای منان و همكاری
بیدریغ سپاه نیرومند مریوان، پاكسازی منطقه «اورمان» با هفت روستای محروم
آن بهانجام رساند و به خواست خدا و امدادهای غیبی، «حزب رزگاری» به كلی
از بین رفت. حدود 300 تن از خودباختگان سیهبخت، تسلیم قوای اسلام
گردیدند. یكصد تن به هلاكت رسیدند و بیش از 600 قبضه اسلحه به دست سپاهیان
توانمند اسلام افتاد.
پاسداران رشید با همت ومردانگی به زدودن ناپاكان مزاحم
از منطقه نوسود و پاوه پرداختند و كار این پاكسازی و زدودن جنایتكاران
پست، تا مرز عراق ادامه یافت.
این پیروزی و دشمن سوزی، در عملیات بزرگ و بالنده محمّدرسول الله ص و با رمز «لااله الا الله» بهدست آمد.
در مبارزات بیامان یك ساله، 362 نفر از فریب خوردگان
« دمكرات، كومله، فدایی و رزگاری» با همه سلاحهای مخرب و آتشین خود تسلیم
سپاه پاوه شدند و امان نامه دریافت نمودند.
همزمان با تسلیم شدن آنان، 44 سرباز و درجه دار عراقی نیز به آغوش پرمهر اسلام پناهنده شده و به تهران انتقال یافتند.
منطقه پاوه و نوسود به جهنمی هستی سوز برای اشرار
خدانشناس تبدیل گشت، قدرت وتحرك آن ناپاكان دیوسیرت رو به اضمحلال و
نابودی گذاشت، بطوری كه تسلیم و فرار را تنها راه نجات خود یافتند. در
اندك مدتی آن منطقه آشو بخیز و ناامن كه میدان تكتازی اشرار شده بود به
یك سرزمین امن تبدیل گردید. »
شهید همت و دفاع مقدس:
پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید
همت به صحنه كارزار وارد شد و درطی سالیان حضور در جبهه های نبرد، خدمات
شایان توجهی برجای گذاشت و افتخارها آفرید.
او و سردار رشید اسلام، حاج احمد متوسلیان، به دستور
فرماندهی محترم كل سپاه مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ
محمدرسول الله (ص) را تشكیل دهند.
در عملیات سراسری فتح المبین، مسؤولیت قسمتی از كل
عملیات به عهده این سردار دلاور بود. موفقیت عملیات درمنطقه كوهستانی
«شاوریه» مرهون ایثار و تلاش این سردار بزرگ و همرزمان اوست.
شهید همت در عملیات پیروزمند بیت المقدس در سمت
معاونت تیپ محمدرسول الله (ص) فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شكستن
محاصره جاده شلمچه ـ خرمشهر انجام داد و به حق میتوان گفت كه او یگان تحت
امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشته اند و با اینكه منطقه عملیاتی دشت
بود، شهید حاج همت با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی
فرماندهی كرد.
در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در
جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان كه مورد
هجوم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته بود راهی آن دیار شد و پس از
دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت و درمحور جنگ وجهاد
قرارگرفت.
با شروع عملیات رمضان در تاریخ 23/4/1361 درمنطقه «شرق
بصره» فرماندهی تیپ 27 حضرت رسول اكرم (ص) را برعهده گرفت و بعدها با
ارتقای این یگان به لشكر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهی انجام وظیفه
نمود. پس از آن در عملیات مسلم بن عقیل و محرم ـ كه او فرمانده قرارگاه
ظفر بود ـ سلحشورانه با دشمن زبون جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی بود كه
شهیدحاج همت، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را كه شامل لشكر 27 حضرت محمدرسول
الله (ص) ، لشكر 31 عاشورا، لشكر 5 نصر و تیپ 10 سیدالشهدا (ع) بود،
برعهده گرفت.
سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشكر 27 تحت فرماندهی ایشان
در عملیات والفجر 4 و تصرف ارتفاعات كانیمانگا در آن مقاطع از خاطره ها
محو نمیشود.
صلابت، اقتدار و استقامت فراموشنشدنی این شهید
والامقام و رزمندگان لشكر محمدرسولالله (ص) در جریان عملیات خیبر درمنطقه
طلائیه و تصرف جزایرمجنون و حفظ آن با وجود پاتكهای شدید دشمن، از
افتخارات تاریخ جنگ محسوب میگردد.
مقاومت و پایداری آنان در این جزایر به قدری تحسین برانگیز بود كه حتی فرمانده سپاه سوم عراق در یكی از اظهاراتش گفته بود :
« ... ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و
آنچنان آنجا را بمباران شدید نمودیم كه از جزایر مجنون جز تلی خاكستر چیز
دیگری باقی نیست! »
اما شهید همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود
بیخوابیهای مكرر همچنان به ادای تكلیف و اجرای فرمان حضرت امام خمینی
(ره) مبنی برحفظجزایر می اندیشید و خطاب به برادران بسیجی میگفت :
« برادران، امروز مسأله ما، مسأله اسلام و حفظ و حراست
از حریم قرآن است. بدون تردید یا همه باید پرچم سرخ عاشورایی حسین (ع) را
به دوش كشیم و قداست مكتبمان، مملكت و ناموسمان را پاسداری و حراست كنیم و
با گوشت و خون به حفظ جزیره، همت نمائیم، یا اینكه پرچم ذلت و تسلیم را
درمقابل دشمنان خدا بالا ببریم و این ننگ و بدبختی را به دامن مطهر
اعتقادمان روا داریم، كه اطمینان دارم شما طالبان حریت و شرف هستید، نه
ننگ و بدنامی. »
ویژگیهای برجسته شهید :
او عارفی وارسته، ایثارگری سلحشور و اسوهای برای
دیگران بود كه جز خدا به چیز دیگری نمی اندیشید و به عشق رسیدن به هدف
متعالی و كسب رضای خدا و حضرت احدیت، شب و روز تلاش میكرد و سختترین و
مشكلترین مسؤولیت های نظامی را با كمال خوشرویی و اشتیاق و آرامش خاطر
میپذیرفت.
سردار رحیم صفوی درباره وی چنین میگوید :
« او انسانی بود كه برای خدا كار میكرد و اخلاص در
عمل از ویژگیهای بارز اوست. ایشان یكی از افراد درجه اولی بود كه همیشه
مأموریت های سنگین برعهده اش قرار داشت. حاج همت مثل مالك اشتر بود كه
با خضوع و خشوعی كه درمقابل خدا و در برابر دلاورمردان بسیجی داشت،
درمقابله با دشمن همچون شیری غرّان از مصادیق «اشداء علی الكفار، رحماء
بینهم» بود. همت كسی بود كه برای این انقلاب همه چیز خودش را فدا كرد و از
زندگیش گذشت. او واقعاً به امرولایت اعتقادكامل داشت و حاضر بود در این
راه جان بدهد، كه عاقبت هم چنین كرد. همیشه سفارش میكرد كه دستورات را
باید موبهمو اجرا كرد. وقتی دستوری هرچند خلاف نظرش به وی ابلاغ میشد،
از آن دفاع میكرد. ابراهیم از زمان طفولیت، روحی لطیف،عبادی و نیایشگر
داشت. »
پدر بزرگوارش میگوید :
« محمدابراهیم از سن 10 سالگی تا لحظه شهادت در تمام
فراز ونشیبهای سیاسی ونظامی، هرگز نمازش ترك نشد. روزی از یك سفرطولانی و
خسته كننده به منزل بازگشت. پس از استراحت مختصر، شب فرا رسید. ابراهیم آن
شب را با همه خستگیهایش تا پگاه، به نماز ونیایش ایستاد و وقتی مادرش او
را به استراحت سفارش نمود، گفت: مادر! حال عجیبی داشتم. ای كاش به سراغم
نمی آمدی و آن حالت زیبای روحانی را از من نمیگرفتی.»
این انسان پارسا تا آخرین لحظات حیات خود، دست از دعا
ونیایش برنداشت. نماز اول وقت را برهمه چیز مقدم میشمرد و قرآن و توسل
برنامه روزانه او بود. او به راستی همه چیزش را فدای انقلاب كرده بود. آن
چیزی كه برای او مطرح نبود خواب وخوراك و استراحت بود. هر زمان كه برای
دیدار خانوادهاش به شهرضا میرفت، درآنجا لحظهای از گره گشایی مشكلات و
گرفتاریهای مردم بازنمیایستاد و دائماً در اندیشه انجام خدمتی به
خلقالله بود.
شهید همت آنچنان با جبهه وجنگ عجین شده بود كه در طول
حیات نظامی خود فرزند بزرگش را فقط شش بار و فرزند كوچكتر خود را تنها
یكبار در آغوش گرفته بود.
او بسان شمع میسوخت و چونان چشمهساران درحال جوشش
بود و یك آن از تحرك باز نمیایستاد. روحیه ایثار و استقامت او شگفت انگیز
بود. حتی جیره و سهمیه لباس خود را به دیگران میبخشید و با همان كم، قانع
بود و درپاسخ كسانی كه میپرسیدند چرا لباس خود را كه به آن نیازمند بودی،
بخشیدی؟ میگفت: « من پنج سال است كه یك اوركت دارم و هنوز قابل استفاده
است! »
او فرماندهی مدیرو مدبّر بود. قدرت عجیبی درمدیریت
داشت. آن هم یك مدیریت سالم در اداره كارها و نیروها. با وجود آنكه به
مسائل عاطفی و نیز اصولمدیریت احترام میگذاشت و عمل میكرد، درعین حال
هنگام فرماندهی قاطع بود. او نیروهای تحت امر خود را خوب توجیه میكرد و
نظارت و پیگیری خوبی نیز داشت. كسی را كه در انجام دستورات كوتاهی مینمود
بازخواست میكرد و كسی را كه خوب عمل میكرد تشویق مینمود.
بینش سیاسی بُعد دیگری از شخصیت والای او به شمار
میرفت. به مسائل لبنان و فلسطین وسایر كشورهای اسلامی بسیار میاندیشید و
آنچنان از اوضاع آنجا مطلع بود كه گویی سالیان درازی در آن سامان با
دشمنان خدا و رسول ص درستیز بوده است. او با وجود مشغله فراوان از مطالعه
غافل نبود و نسبت به مسائل سیاسی روز شناخت وسیعی داشت.
از ویژگیهای اخلاقی شهید همت برخورد دوستانه او با
بسیحیان جان بركف بود. به بسیجیان عشق میورزید و همواره در سخنانش از این
مجاهدان مخلص تمجید و قدرشناسی میكرد. « من خاك پای بسیجیها هم نمیشوم.
ای كاش من یك بسیجی بودم و در سنگر نبرد از آنان جدا نمیشدم.»
وقتی درسنگرهای نبرد، غذای گرم برای شهید همت
میآوردند سؤال میكرد : آیا نیروهای خط مقدّم و دیگر اعضای همرزممان در
سنگرها همین غذا را میخورند یا خیر؟ و تا مطمئن نمیشد دست به غذا نمیزد.
شهیدهمت همواره برای رعایت حقوق بسیجیان به مسؤلان امر
تأكید و توصیه داشت. او كه از روحیه ایثار واستقامت كمنظیری برخوردار
بود، با برخوردها و صفات اخلاقیاش در واقع معلمی نمونه و سرمشقی خوب برای
پاسداران و بسیجیان بود و خود به آنچه میگفت، عمل میكرد. عشق وعلاقه
نیروها به او نیز از همین راز سرچشمه میگرفت. برای شهید همت مطرح نبود كه
چكاره است، فرمانده است یا نه. همت یك رزمنده بود، همت هم مرد جنگ بود و
هم معلمی وارسته.
نحوه شهادت :
شهید همت در جریان عملیات خیبر به برادران گفته بود:
«باید مقاومت كرده و مانع از بازپسگیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا
همه اینجا شهید میشویم ویا جزیره مجنون را نگه میداریم.» رزمندگان لشكر
نیز با تمام توان دربرابر دشمن مردانه ایستادگی كردند. حاجی جلو رفته بود
تا وضع جبهه توحید را از نزدیك بررسی كند، كه گلوله توپ در نزدیكی اش
اصابت میكند و این سردار دلاور به همراه معاونش، شهید اكبر زجاجی، دعوت
حق را لبیك گفتند و سرانجام در 24 اسفند سال 62 در عملیات خیبر به لقاء
خداوند شتافتند.
دوشنبه 1/8/1391 - 20:58
شهدا و دفاع مقدس
دوشنبه 1/8/1391 - 20:57
شهدا و دفاع مقدس
فعالیت های سیاسی - مذهبی
مهدی در دوران تحصیلات متوسطهاش به لحاظ زمینههایی كه داشت
با مسائل سیاسی و مذهبی آشنا و در این مدت (كه با شهید محراب آیتالله مدنی
(ره) مانوس بود)، روح تشنه خود را با نصایح ارزنده و هدایتگر آن شهید
بزرگوار سیراب مینمود و در واقع در حساسترین دوران جوانی به هدایت ویژهای
دست یافته بود. به همین دلیل از حضرت آیتالله مدنی بسیار یاد میكرد و
رشد مذهبی خود را مدیون ایشان میدانست.
در مسیر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی، پدر شهیدان – مهدی و
مجید زینالدین – برای بار دوم از خرمآباد به سقز تبعید گردید. این امر
باعث شد تا مهدی كه خود در مبارزات نقش فعالی داشت دوری پدر را تحمل كند و
سهم پدر را نیز در مبارزات خرمآباد بردوش كشد.
در ادامه مبارزات سیاسی دوران دبیرستان، كینه عمیقی نسبت به
رژیم پهلوی پیدا كرد و زمانی كه حزب رستاخیز شروع به عضوگیری اجباری
مینمود. شهید زینالدین به عضویت این حزب در نیامد و با سوابقی كه از او
داشتند از دبیرستان اخراجش كردند. به ناچار برای ادامه تحصیل، با تغییر
رشته از ریاضی به طبیعی موفق به اخذ دیپلم گردید و در كنكور سال 1356 شركت
كرد و ضمن موفقیت، توانست رتبه چهارم را در بین پذیرفتهشدگان دانشگاه
شیراز بدست آورد. این امر مصادف با تبعید پدرش به جرم حمایت از امام
خمینی(ره) از خرمآباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصیل و ورود جدیتر
ایشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
پس از مدتی پدر شهید زینالدین از سقز به اقلید فارس تبعید
شد. این ایام كه مصادف با جریانات انقلاب اسلامی بود، پدر با استفاده از
فرصت پیشآمده، مخفیانه محل زندگی را به قم انتقال داد. مهدی نیز همراه
سایراعضای خانواده، از خرم آباد به قم آمد و در هدایت مبارزات مردمی نقش
موثرتری را عهدهدار شد.
ویژگی های اخلاقی او
از خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكنی شبهای عملیات و
جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سختترین پاتكها به خاطر این
روحیه بود. روحیهای كه اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار
بود.
مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمیشد.
شهید زینالدین در كنار تلاش بیوقفهاش، از مستحبات غافل
نبود. اعقتاد داشت كه جبهههای نبرد، مكانی مقدس است و انسان دراین مكان،
به خدا تقرب پیدا میكند. همیشه به رزمندگان سفارش میكرد كه به تزكیه نفس و
جهاد اكبر بپردازند.
او همواره سعی میكرد كه با وضو باشد. به دیگران نیز تاكید
مینمود كه همیشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسیار داشت و با قرآن
مجید مانوس بود و به حفظ آیات آن میپرداخت.
به دلیل اهمیتی كه برای مسائل معنوی قایل بود نماز را به تانی
و خلوص مخصوصی به پا میداشت. فردی سراپا تسلیم بود و توجه به دعا، نماز و
جلسات مذهبی از همان دوران كودكی در زندگی مهدی متجلی بود.
با علاقه خاصی به بسیجیها توجه میكرد. محبت این عناصر مخلص
در دل او جایگاه ویژهای داشت. برای رسیدگی به وضعیت نیروها و مطلع شدن از
احوال برادران رزمنده خود به واحدها، یگانها و مقرهای لشكر سركشی مینمود و
مشكلات آنان را رسیدگی و پیگیری میكرد. همواره به برادران سفارش میكرد
كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و همیشه خودشان را نسبت به آنها
بدهكار بدانند و یقین داشته باشند كه آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند.
شیفتگی و محبت ویژهای به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشت. با
شناختی كه از ولایت فقیه داشت از صمیم قلب به امام خمینی(ره) عشق میورزید.
با قبلی مملو از اخلاص، ایمان و علاقه از دستورات و فرامین آن حضرت تبعیت
مینمود. به دقت پیامها و سخنرانیهای ایشان را گوش میداد و سعی میكرد كه
همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعیین شده به هیچ وجه تجاوز نكند.
میگفت:
ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببینیم از آن كانون و مركز
فرماندهی چه دستوری میرسد، یك جان كه سهل است، ای كاش صدها جان میداشتیم و
در راه امام فدا میكردیم.
او در سخت ترین مراحل جنگ با عمل به گفتههای حضرت امام خمینی(ره) خدمات بزرگی به جبههها كرد.
حفظ اموال بیتالمال برای شهید زینالدین از اهمیت خاصی
برخوردار بود. همواره در مسئولیت و جایگاهی كه قرار داشت نهایت دقت خود را
به كار میبرد تا اسراف و تبذیر نشود. بارها میگفت:
در مقابل بیتالمال مسئول هستیم.
در استفاده از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره میانهروی میكرد.
او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره برای كم كردن تعلقات
مادی تلاش میكرد. ایثار و فداكاری او در تمام زمینهها، بیانگر این ویژگی و
خصوصیتش بود.
برای اخلاص و تعهد آن شهید كمتر مشابهی میتوان یافت.
او جز به اسلام و انجام تكلیف الهی خود نمیاندیشید. در مناجات و راز و نیازهایش این جمله را بارها تكرار میكرد:
ای خدا! این جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پیروز كن.
از آنجا كه برادران، ایشان را به عنوان الگویی برای خود قرار داده بودند، سعی میكردند اخلاق و رفتارشان مثل ایشان باشد.
او شخصیتی چند بعدی داشت: شخصیتی پرورش یافته در مكتب انسان
ساز اسلام. خیلیها شیفته اخلاق، رفتار، مدیریت و فرماندهی او بودند و او
را یك برادر بزرگتر و معلم اخلاق میدانستند. زیرا او قبل از آنكه لشكر را
بسازد، خود را ساخته بود.
اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیتهای نظامیاش كه
دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی كه با بسیجیان مواجه میشد برادری
صمیمی و دلسوز برای آنها بود.
شهید مهدی زینالدین در زمینه تربیت كادرهای پرتوان برای
مسئولیتهای مختلف لشكر به گونهای برنامهریزی كرده بود كه در واحدهای
مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جریان كارها باشند. میگفت:
من خیالم از لشكر راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هیچ مسئلهای به وجود نخواهد آمد.
در كنار این بزرگوار صدها انسان ساخته شدند، زیرا رفتار و
صحبتهایش در عمق جان نیروهای رزمنده مینشست. بارها پس از سخنرانی، او را
در آغوش خویش میكشیدند و بر بالای دستهایشان بلند میكردند.
او یكی از فرماندهان محبوب جبههها به شمار میآمد. فرماندهی
كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و این
نورانیت به اطرافیان نیز سرایت كرده بود. چنانچه گفته میشود: 70% نیروهای
پاسدار و بسیجی آن لشكر، نماز شب میخواندند.
سردار رحیم صفوی جانشین محترم فرماندهی كل سپاه درباره او میگوید:
شهید مهدی زینالدین فرماندهی بود كه هم از علم جنگی و هم از
علم اخلاق اسلامی برخوردار بود. در میدان اسلام و اخلاق، توانا و در
عرصههای جنگ شجاع، رشید، مقاوم و پرصلابت بود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین كسانی بود كه جذب نهاد
مقدس جهادسازندگی شد و با تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، برای
انجام وظیفه شرعی و اجتماعی خود و حفظ و حراست از دستآوردهای خونین
انقلاب، به این نهاد مقدس پیوست. ابتدا در قسمت پذیرش و پس از آن به عنوان
مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظیفه كرد.
شهید زینالدین در زمان مسئولیت خود در واحد اطلاعات (كه
همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئههای پیچیده ضدانقلاب در شهر خونین و
قیام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداری از بینش عمیق سیاسی، در
خنثی كردن حركتهای انحرافی و ضدانقلابی گروهكهای آمریكایی نقش به سزایی
داشت.
شهید و دفاع مقدس
با آغاز تهاجم دشمن بعثی به مرزهای میهن اسلامی، شهید
زینالدین بیدرنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامی، به همراه یك گروه
صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بیامان علیه كفار بعثی پرداخت.
پس از مدتی مسئول شناسایی یگانهای رزمی شد. و بعد از آن نیز
مسئول اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید. در این مسئولیتها با
شجاعت، ایمان و قوت قلب،تا عمق مواضع دشمن نفوذ میكرد و با شناسایی دقیق و
هدایت رزمندگان اسلام، ضربات كوبندهای بر پیكر لشكریان صدام وارد
میآورد. بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عملیات
فتحالمبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همكارانش در زمان تصدی مسئولیت
اطلاعات – عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود.
شهید زینالدین در عملیات بیتالمقدس مسئولیت اطلاعات –
عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت و بخاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد
رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علیبن
ابیطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبدیل شد – انتخاب گردید.
در عملیات رمضان، تیپ علیبن ابیطالب(ع) جزو یگانهای مانوری و
خطشكن بود و به حول و قوه الهی و با قدرت فرماندهی و هدایت ایشان – در
بكارگیری صحیح نیروها و موفقیت آن یگان در این عملیات – بعدها این تیپ، به
لشكر تبدیل شد.
لشكر مقدس علیبن ابیطالب(ع) در تمام صحنههای نبرد سپاهیان
اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان
یكی از یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیین كنندهای را برعهده داشت.
صبر، استقامت، مقاومت جانانه و به یادماندنی این یگان، همگام
با سایر یگانها در عملیات پیروزمندانه خیبر بسیار مشهور است. هنگامی كه
دشمن از هوا و زمین و با انواع جنگافزارها و هواپیماهای توپولوف و میگ و
بمبهای شیمیایی و پرتاب یك میلیون و دویست هزار گلوله توپ و خمپاره، جزایر
مجنون را آماج حملات خویش قرار داده بود، او و یگان تحت امرش مردانه و تا
آخرین نفس جنگیدند و دشمن زبون را به عقب راندند و جزایر و حفظ كردند.
یكی از برادران نقل میكرد:
شهید زینالدین در عملیات خیبر پا به پای بچهها در خط مقدم
بود و بچه ها از ایشان روحیه میگرفتند. در هر جمعی كه بود همه در آن جمع،
خندان و مسرور بودند.
وقتی به دژ رسیدم، دیدم ایشان تنها، بیسیم را روی دوش
انداخته و در میان آتش دشمن میرودو نیروها را هدایت میكند. در شب عملیات،
در حالی كه سه شبانه روز نخوابیده بود، آمد و مرا از عملیات و نقشه مطلع
كرد.
باوجود عدم دسترسی به امكانات مادی، دلیرانه ماند و جنگید و
جزایر را حفظ كرد و وقتی كه مجروح شد با خونسردی تمام محل جراحت را بست و
حتی حاضر نشد كه به اورژانس هم مراجعه كند.
سردار فرماندهی محترم كل سپاه در این باره اظهار میدارد:
عقبه منطقه در عملیات خیبر به وسعت بیست كیلومتر آب بود و
امكاناتی كه بتوانیم توپخانه، ضدهوایی و امكانات و وسایل سنگین را به جزایر
برسانیم نبود. در چنین شرایطی وقتی كه پیام امام عزیز را به فرماندهان
رساندیم، تمام آن عزیزان از جمله مهدی را پشت بیسیم آوردم و به چند نفر از
فرماندهان عزیزمان از جمله شهید حاج همت گفتم:
برادران! امام فرمودهاند شما باید استقامتتان را در جزایر به
دنیا نشان بدهید، فقط همین. و بعد از آن ما آنچنان رزم، مقاومت، قدرت و
توكل برخدا از این برادران دیدیم كه در اوج فقر امكانات مادی، در جزایر
ماندند و جنگیدند و جزایر را حفظ كردند.
دوشنبه 1/8/1391 - 20:55
عقاید و احکام
اعمال و رفتاری که
انسان در طی روز انجام میدهد نقش بسیار مهمی در توفیق انسان نسبت به
عبادات دارد یعنی هر چه در طی روز کارهای شایسته از انسان سر بزند توفیقات
انسان نیز برای اعمال خوب دیگر بیشتر فراهم میشود.
عوامل سلب توفیق از نماز صبح و همچنین نماز شب به دو گروه عمده دستهبندی میشود:
عوامل مادی:
فقدان برنامهریزی و نظم در زندگی
از مهمترین عوامل
مادی که مانع از توفیق درک نماز صبح میگردد، فقدان برنامهریزی و نظم در
زندگی میباشد مانند فقدان برنامهای منظم برای خواب و یا ایجاد مشغلههای
پراکنده و فراتر از تواناییهای خود که نتیجهای جز ایجاد خستگی مفرط
ندارد.
پرخوری در شب
علتی دیگر خواب
طولانی و سنگین پرخوری در شب میباشد. حضرت عیسی (ع) خطاب به بنی اسرائیل
فرمود: «ای بنی اسرائیل! خوردن خود را زیاد نکنید، زیرا هر کس بر خوردن
خود بیفزاید، بر خوابیدن خود هم میافزاید و هر کس که بر خواب خود بیفزاید،
از نماز کم میگذارد (و در نتیجه) در زمره غافلان نوشته میشود.»1
کسلی و تنبلی افراد
غرق شدن در مسایل مادی و دنیویی
حضرت عیسی (ع) نقش
دنیازدگی را در بیحوصلگی افراد نسبت به عبادات، اینچنین ترسیم
مینماید: همچنان که بیمار بر غذاى لذیذ نگاه میکند و بهدلیل شدت درد
لذّت آن را نمىچشد، همچنان فرد عاشق مال دنیا، نه لذّتى از عبادت مىبرد و
نه شیرینى و حلاوتش را مىچشد.2
خوردن غذاهای نامناسب در شب
برخی از غذاها به
گونهای میباشند که اعصاب و بدن را سست مینمایند. لذا اگر شبها از
ماست، دوغ، کشک و مانند آن استفاده شود، خواب بر انسان چیره میشود؛
همینطور خوردن غذاهای چرب و سنگین موجب سنگینی خواب میگردد و این امور
باعث میشود انسان برای بیدار شدن از خواب دچار مشکل گردد.
عوامل معنوی:
ضعف در خداشناسی
یکی از مهمترین
عوامل معنوی که موجب میشود تا انسان نسبت به نماز صبح به سختی از خواب
بیدار گردد، عدم معرفت و شناخت نسبت به خداوند متعال و الطاف وی میباشد
.فرض کنید اگر با یکی از مسؤولین که حل مشکلتان در دست اوست قراری
گذاشتهاید، و یقین دارید که وی در همان ساعت مقرر منتظر شما است، آیا
واقعا شب به راحتی میخوابید و دیر بر سر قرار حاضر شده و یا با کسلی با وی
مواجه میشوید؟
حضرت
عیسی (ع) نقش دنیازدگی را در بیحوصلگی افراد نسبت به عبادات، اینچنین
ترسیم مینماید: همچنان که بیمار بر غذاى لذیذ نگاه میکند و بهدلیل شدت
درد لذّت آن را نمىچشد، همچنان فرد عاشق مال دنیا، نه لذّتى از عبادت
مىبرد و نه شیرینى و حلاوتش را مىچشد. |
وضو گرفتن، خواندن
سورههای توحید و معوذتین، ذکر صلوات و تسبیحات اربعه و تسبیح حضرت زهرا
(س)، آیتالکرسی، بهخصوص خواندن آیه آخر سوره کهف و نیز توسل به امام
زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) برای محروم نماندن از فیض نماز اول وقت و
... از جمله اموری است که خواب مؤمن را همراه با هدف و انگیزه میکند و
این توجه و هدفمندی در بیداری صبح تأثیرگذار خواهد بود .
اگر انسان واقعا
نسبت به الطاف الهی کمترین معرفتی داشته باشد و بداند که کسی که قرار است
به هنگام نماز با وی صحبت کند همانی است که ما را از نیستی به دنیا آورده و
تمامی نعمتهای خود را نیز بر ما ارزانی داشته تا به نهایت کمال و درجات
بالای بهشتی دست پیدا کنیم، اوست که اختیار کمی و زیادی روزی ما را دارد؛
او همانی است که مرگ و زندگی ما در ید قدرت اوست و... با این حال آیا نسبت
به نماز با بیحالی برخورد خواهیم کرد و یا آنکه سر از پا نشناخته و با
تمام وجود به اقامه نماز عاشقانه خواهیم پرداخت .
گناه
اعمال و رفتاری که
انسان در طی روز انجام میدهد نقش بسیار مهمی در توفیق انسان نسبت به
عبادات دارد یعنی هر چه در طی روز کارهای شایسته از انسان سر بزند توفیقات
انسان نیز برای اعمال خوب دیگر بیشتر فراهم میشود و هر چه به گناه آلوده
شود، توفیق اعمال خوب از وی سلب میگردد ؛ لذا باید نسبت به این مسأله
بسیار حساس بود تا بواسطه گناه درک لذت سحرخیزی را از دست نداد.
بعضی از گناهان که معمولاً دامنگیر جوانان میباشد از قرار ذیل است:
-دیدن صحنهها و تصاویر غیر اخلاقی از طریق اینترنت، ماهواره، تلفن همراه و…
- چشمچرانی، استفاده از غذاهایی که حلال نیستند.
- دروغ گفتن ـ استهزاء و تحقیر دیگران ـ ایجاد مزاحمت و آزار همکلاسیها و یا همخوابگاهیها
ضعف اراده
سحرخیزی اراده و عزم
میخواهد. دوست داشتن تنها کافی نیست، باید با تصمیم جدی خوابید. ضعف
اراده از مهمترین عوامل محروم ماندن از سحرخیزی میباشد. باید با این ضعف و
سستی اراده مبارزه کرد. امام علی (ع) میفرمایند: «ضادوا التوانی بالعزم»3
به وسیله عزم، با سستی مبارزه کنید.»
با توجه به آنچه گفته شد راهکارهای حل این مشکل در هفت محور قابل ارائه میباشد:
اول: فعالیتهای روزانه
1ـ تنظیم برنامهای منسجم و منظم جهت جلوگیری از خستگی مفرط
2ـ انتقال
فعالیتهای شبانه به بعد از نماز صبح چرا که معمولا اینگونه فعالیتها تا
پاسی از شب به طول میانجامد و باعث خواب ماندن از نماز صبح میشود، اما با
انتقال این فعالیتها به بعد از نماز صبح علاوه بر از دست ندادن نماز ،
بازدهی بیشتری نیز نسبت به فعالیتهای خود کسب مینماییم.
3ـ از سیستم مراقبه،
مشارطه، محاسبه استفاده کنید، یعنی با خود شرط نمایید که گناهی انجام
ندهید، سپس در طول روز مراقب اعمال خویش باشید و شب محاسبه کنید تا ببینید
تقوی را رعایت نمودهاید و در طول روز آیا گناهی مرتکب شدهاید و در صورتی
که تقوی را رعایت ننمودهاید، توبه نموده و با خود شرطی را بگذارید تا دیگر
مرتکب آن گناه نشوید.
سعی
کنید همیشه رأس یک ساعت خاص از خواب بیدار شوید بیدار شدن از خواب در یک
ساعت خاص میتواند سبب ایجاد عادت برای بیداری در آن ساعت در بدن شود و
فراموش نکنید سحرخیزی تنها یک عادت است. |
4ـ تماشاى صحنه و فیلمهاى مبتذل و آلوده به گناه و همینطور رفتن به محیطهاى نامناسب را ترک نمایید .
5ـ از گفتوگو با جنس مخالف، نگاه کردن به آنها، خندیدن در منظر نامحرم جداً خودداری کنید.
6ـ از آنجا که ممکن
است ارتکاب برخی از گناهان به دلیل عدم اطلاع از آنها باشد، لذا جهت
فراگیری واجبات و محرمات دینی مطالعه بیشتری نموده و به کتابهای ذیل
مراجعه فرمایید:
- مطالعه رساله عملیه مرجع تقلید خود
-پرسش و پاسخ دانشجویی شماره 18 (احکام نگاه و پوشش)
-کتاب واجبات و محرمات در شرع اسلام، آیتالله مشکینی ، دفتر نشر الهادی، 1378.
- گناهان کبیره، شهید دستغیب
دوم: خوراک شبانه
در خصوص خوراک شبانه نکات زیر را رعایت فرمایید:
1ـ شام را در ابتدای
شب بخورید، زیرا هر چه وقت خوردن شام به اول شب نزدیکتر بوده و با وقت
خواب فاصله داشته باشد هم خواب راحتتری خواهید داشت و هم برای نماز صبح با
مشکل کمتری مواجه خواهید شد.
2ـ قبل از خواب چیزی
نخورید:اگر در فاصله زمانی کمتر از دو ساعت به خوابیدن، چیزی بخورید و
بعد به رختخواب بروید، بدن شما درگیر هضم غذا خواهد بود و این امر میتواند
در خواب شما اختلال ایجاد کند و یا اصلاً زمان به خواب رفتنتان را طولانی
کند.
3ـ سعی کنید زود
بخوابید، زیرا تحقیقات نشان داده است که خواب یک سوم ابتدای شب کاملتر و
با آرامشتر میباشد و لذا خستگی را از تن انسان، بهتر خارج میکند.
4ـ پرخوری نکنید:
باید از افراط و تفریط در خوردن پرهیز شود. کم خوری غیر از نخوردن یا بد
خوردن است. میزان کمخوری را رسول اکرم (ص) چنین میفرمایند: «کُلْ وَ
أَنْتَ تَشْتَهِی وَ أَمْسِکْ وَ أَنْتَ تَشْتَهِی؛ در حالیکه اشتها داری،
بخور و در حالیکه (هنوز) اشتها داری، از خوردن دست بکش.»4
5ـ غذای مناسبی میل
نمایید: کیفیت غذا به گونهای باشد که اعصاب و بدن سست نشود. شبها از
ماست، دوغ، کشک و مانند آن استفاده نشود یا در کنار آنها چند دانه خرما
یا کشمش یا مویز و مانند آن تناول شود. هر کس باید با توجه به مزاج خود،
برنامه غذایی مناسبی برای خود داشته باشد. دقت کنید چه غذاهایی قوت
میبخشد، چه غذاهایی سستی و نسبت به چه غذاهایی حساسیت دارید. مثلاً خرما
برای بعضی مزاجها سازگار نیست، زیرا موجب جوش صورت و دمل میشود.
6ـ از خوردن مال
حرام پرهیز نمایید:یکی از مهمترین عوامل معنوی که موجب میشود تا انسان
نسبت به نماز صبح به سختی از خواب بیدار گردد، عدم معرفت و شناخت نسبت به
خداوند متعال و الطاف وی میباشد .
سوم: چگونگی خواب و استراحت برای بیدار شدن در سحر
1ـ زود بخوابید: بگونهای برنامهریزی نمایید که حداکثر ساعت ده شب در رختخواب خود باشید .
آداب
خواب را رعایت کنید، از جمله: وضو گرفتن، خواندن سورههای توحید و
معوذتین، ذکر صلوات و تسبیحات اربعه و تسبیح حضرت زهرا (س)، آیتالکرسی،
بخصوص خواندن آیه آخر سوره کهف و نیز توسل به امام
زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) برای محروم نماندن از فیض نماز اول وقت. |
2ـ خواب قیلوله و
قبل از ظهر ـ که استحباب شرعی هم دارد ـ ترک نشود. این خواب مختصر، ولی
بسیار مفید است. اگر قبل از ظهر میسر نیست با فاصلهای بعد از ناهار انجام
گیرد. اگر اصلاً خواب روز میسر نیست، حداقل باید دقایقی دراز کشید.
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: از خوردن غذاى سحر براى روزه روز کمک بگیرید و از خواب قیلوله براى بیدارى یارى بخواهید.5
3ـ محل استراحت خود
را طورى طراحى و انتخاب کنید که مُشرف به پنجره و فضاى باز باشد تا تغییرات
جوّى (رنگ آسمان و تغییرات نور و هوا) براى شما ملموس باشد.
4ـ اگر اطرافیان شما
دیر مىخوابند، شما سعى کنید محل خواب خود را در جایى که سر و صداى کمترى
دارد و مزاحمتى براى شما نیست انتخاب کنید و هر چهقدر زودتر بخوابید و
هرچه خواب شما با آسودگى و در محیطى آرام صورت گیرد، بالطّبع برخاستن شما
براى کارهاى صبح، بهتر و و مقدورتر خواهد شد.
یکى از عللى که سبب
خواب ماندن در صبحها مىشود این است که روح و جسم انسان از لحاظ کمى و
کیفى از استراحت کافى برخوردار نیست. حداقل 6 ساعت خواب براى یک انسان مورد
نیاز است. در این مدت زمان بدن باید طورى به خواب برود که استراحت عمیق
احساس شود. اگر انسان بعد از این نوع استراحت، خود انگیز از خواب بیدار شد
این نشانگر خواب و استراحت به اندازه و مطلوب است.
5ـ محیط خوابتان را
برای بیدار شدن مساعد کنید:جایی که در آن میخوابید و صبح قرار است در آن
بیدار شوید خودش میتواند یک عامل برای سحرخیزی باشد. هر چند این عامل در
افراد مختلف متغیر است اما مثلا داشتن یک اتاق خواب منظم و مرتب و تمیز
میتواند بسیار در سحرخیز بودن شما موثر باشد و نظم این اتاق سبب شود که
شما احساس کنید، سر زمانی که با خود قرار گذاشتهاید باید از خواب بیدار
شوید.
6ـ بر تمرین دادن
بدن اصرار داشته باشید: سعی کنید همیشه رأس یک ساعت خاص از خواب بیدار شوید
بیدار شدن از خواب در یک ساعت خاص میتواند سبب ایجاد عادت برای بیداری در
آن ساعت در بدن شود و فراموش نکنید سحرخیزی تنها یک عادت است.
7ـ به بدن خود گوش
دهید: بدن شما خیلی خوب میتواند احتیاجاتش را به شما اطلاع دهد، اگر
هنگامی که صبح از خواب بیدار میشوید هنوز احساس خستگی میکنید سعی کنید
شبها زودتر به رختخواب بروید. بدن شما کم کم یک الگوی معین برای خوابیدن و
بیدار شدن پیدا میکند و کاملاً بر آن منطبق خواهد بود.
9ـ آداب خواب را
رعایت کنید، از جمله: وضو گرفتن، خواندن سورههای توحید و معوذتین، ذکر
صلوات و تسبیحات اربعه و تسبیح حضرت زهرا (س)، آیتالکرسی، بخصوص خواندن
آیه آخر سوره کهف و نیز توسل به امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف)
برای محروم نماندن از فیض نماز اول وقت و... از جمله اموری است که خواب
مؤمن را همراه با هدف و انگیزه میکند و این توجه و هدفمندی در بیداری صبح
تأثیرگذار خواهد بود. البته اگر بجا آوردن همه آداب خواب برایتان سخت
است، به هر میزان که مقدورتان میباشد انجام دهید.
پینوشت:
1. ورام ابن ابى فراس، مجموعة ورام (تنبیه الخواطر)، مکتبه فقیه، قم، اول، ج1، ص47.
2. حسنبنشعبه حرّانى، تحف العقول، بهراد جعفرى، اسلامیه، تهران، 1380 ش، اول، ص483.
3. عبدالواحد تمیمى آمدى، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، دفتر تبلیغات، قم، 1366 ش، اول، ص476.
4. بحار الأنوار، ج59، ص290.
5. شیخ حسن دیلمى، إرشاد القلوب إلى الصواب، شریف رضى، قم، 1412 ق، اول، ج1، ص91.
سیدمصطفی علمخواه
منبع : ماهنامه آفاق مهر شماره 48
پنج شنبه 27/7/1391 - 11:19
شهدا و دفاع مقدس
تنها گسترش و رواج فرهنگ جهاد و شهادت است که استقرار عدل جهانی را به دنبال خواهد داشت و فاصله گرفتن از این فرهنگ یعنی ذلّت و ضلالت جوامع و دور ماندن از قافله نور و هدایت.
اشاره:
فرهنگ شهادت طلبی به عنوان کارآمدترین و مؤثرترین عنصر در پیشبرد اهداف و حفظ ارزشها و مقابله با دشمنان داخلی و خارجی مطرح بوده است. فرهنگ شهادتطلبی یعنی باور به خدا و معاد، اعتقاد راسخ بر درستی و بر حق بودن راه اسلام ناب محمدی (ص)، ایستادگی در مقابل دشمن، ایثار و فداکاری جهت حفظ ارزشهای انقلاب و اسلام ناب، خستگیناپذیری و اعتقاد به احدی الحسنیین ( پیروزی یا شهادت در راه خدا ). اسلام با مسلح کردن پیروان با ایمان خویش به دیدگاه احدیالحسنین، آنان را چنان بار میآورد که در میدانهای جنگ نیز، چه بکشند و چه کشته شوند ، پیروز باشند و به نیکویی دست یابند.
سلحشوریها و ایثارگریها در راه خدا، فدا نمودن نه از بهر طمع بهشت و نه از سر اجبار و تسلیم و نه از سر نادانی؛ انقلاب شکوهمند درونی است که همانند علی بن ابی طالب (ع) در نبرد با عمر بن عبدود، پاسخ توهین و تف انداختن دشمن را با درنگ میدهد و این درنگ مولا، از اخلاص و روحیه ایثار (از خود گذشتگی) نشأت دارد؛ چرا که بدون این درنگ، او به خواسته هوا و هوس و منیّت اجابت مینمود.
ترویج فرهنگ ایثار و شهادت نیاز به لوازمی دارد که ابتدا با شناخت درست جوهره ایثار و شهادت و درگام بعدی تجلی این جوهره در نقل و عمل مروّجین، فرهنگسازان و مدیران ارشد کشور در بستر جامعه جاری و ساری میشود و به تبع آن جامعه از برکات مادی و معنوی آن برخوردار میگردد؛ برکاتی همچون قانونگرایی، ضابطهمندی، مسئولیتپذیری، رعایت هنجارهای اجتماعی، روحیه آزادمنشی و سلامت نفس، در کنار حفظ قداست و حرمت ایثارگران و شهدا از آن جمله است.
استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان، نزد ملتهای دیگر هم ارزشمند و ستودنی است و مردم آزاده چنین مرگی را تقدیس و تمجید میکنند و آن را برتر از زندگی مذلّتبار و زیر بار ستم و همراه با ننگ و پستی میشمارند. مرگ سرخ نوع کمالیافتهتری از حیات است و شهدا زندگان جاویدند.
حسین بن علی (ع) آگاهانه به استقبال این مرگ سرخ رفت. یارانش نیز مانند خود او شهادتطلب بودند. اگر در اظهارات یاران امام حسین (ع) در شب عاشورا دقت شود، این روحیه در گفتارشان موج میزند و هر یک برخاسته، عشق خود را به کشته شدن در راه خدا و در حمایت از فرزند پیامبر و مبارزه با ظالمان ابراز میکردند، با آن که حضرت بیعت خویش را از آنان برداشت که هر کس میخواهد برود ، اما سخنشان چنین بود: « الحمد لله الذی اکرمنا بنصرک و شرفنا بالقتل معک »؛ سپاس خدایی را که با یاری کردن تو، ما را گرامی داشت و با کشته شدن همراه تو، ما را شرافت بخشید.1
ضرورت و اهمیت موضوع
رمز پیروزی انقلاب اسلامی، تأسی از فرهنگ ایثار و شهادت و گفتمان امام خمینی (ره) بوده است. مقام شهادت از بالاترین رتبههای انسانی و اسلامی در جوامع بشری بوده و قرآن، شهیدان را به حیات جاوید و مقام عالی نزد پروردگار رهنمون ساخته است. وجود روحیه ایثارگری و شهادتطلبی در عرصه روابط اجتماعی، به عنوان ارزشهای کلیدی فرهنگ اسلامی و سطح روح تزاید آنها در زندگی اجتماعی سرمایهای عظیم و قابل اتکاست که میتواند تحقق اهداف نظام مقدس اسلامی را تسهیل و تضمین نماید.
شهادتطلبی مفهومی مقدس است که در وهله نخست ریشه در دین دارد. تاریخ نشان داده است که ایدئولوژیهایی که ریشه در دین داشتهاند، مؤثرترین و بیشترین انگیزهها را در افراد ایجاد کردهاند. این مفهوم به مردم یاری میرسانده است تا در برابر تجاوز، ستم و ظلم متجاوزان ایستادگی کنند و نتایج را به نفع مصالح عمومی مردم به اتمام برسانند. بیگمان یکی از مهمترین ویژگیهای شهادتطلبی؛ جوهر ذاتی شجاعت، حماسهآفرینی و فداکاری است.ویژگیهای فوق، رابطهای نزدیک و ساختاری با این مفهوم و فرهنگ مقدّس دارد.
به نظر میرسد که ترویج روحیه ایثار و شهادتطلبی و نیاز به قهرمانان، جزو لاینفکی از زندگی انسانی شده است؛ چرا که ستودن آیین سلحشوران و پهلوانان و از خودگذشتگان و جنگاوران، در همه مذاهب و سنن دنیا، به عنوان مهمترین روش و ابزار تأمین امنیت جوامع و حفظ اقتدار کشورها و نظامهای سیاسی بوده است.
امروزه در بسیاری از کشورهای مترقی و پیشرفته دنیا، سعی بر آن شده است که برای حفظ روحیه حماسهای و متحرک نمودن جامعه خود به سمت و سوی اهداف دلیران و رزمندههایی که در جبهههای نبرد جانشان را به خاطر میهن از دست دادهاند، با ساختن مجسمههای یاد بود، بر پا نمودن یادوارههای متعدد و ایجاد و گسترش موزههای جنگی، آن اهداف و دستاوردها را به نسلهای بعدی خویش انتقال دهند؛
چرا که آنان به خوبی دریافتهاند که اگر چنین نکنند، پس از اندک زمانی دستاوردهایی که برایش خون ریختهاند، دستخوش تغییرات بسیار و فراموشی خواهد شد. این است که با حفظ کردن و نگهداری آثار به جای مانده از آن دفاعها و جنگها و در معرض نمایش گذاشتن آنها، هدف خود، حس میهندوستی، دفاع از قوانین و بسیاری از اندیشهها و اهداف سیاسی خود را با آن سمبلهای مقدس همیشه متذکر میشوند.
تانکهای سوختهای که جانپناه عدهای سرباز بوده است، لاشه هواپیمایی که خلبانی از خود گذشته در آن بوده، پوتینهای سربازان کشتهای که روزگاری در پای رزم آورانی بوده است، عکسهایی که نشان از مقاومت و ایثار ملت را میدهد، تندیس سربازی قهرمان با پرچمی در دست و اسلحه ای بر شانه که بیانگر اوج شعار نبرد تا پیروزی است و ...؛ اینها همه نمونههایی است برای الگو دادن و فراهم کردن بستر الگوپذیری از آن حماسهسازان محبوب و ایثارگر.
مفهوم ایثار و شهادت
واژه شهید از اسماءالله است. این واژه در لغت به معانی مختلف به کار رفته است. در اصطلاح « شهید مسلمانی است که در راه خدا کشته شود» . ادبیات اسلامی به مسئله شهادت رویکردی ویژه دارد. در قرآن کریم ماده شهد160 بار به صورت مشتقات مختلف ذکر شده است و احادیث متعدد نبوی (ص) و مروی از ائمه معصومین (ع)، مسئله شهید و شهادت را چون میراثی عظیم به ما رسانیده است.
از دیدگاه اسلام فدا کردن جان به طور آگاهانه و انتخابگرایانه در راه آرمانی مقدس و پاک که به تعبیر قرآن «فی سبیلالله» نامیده میشود، «شهادت» نام دارد و کسی که به چنین مقامی دست مییابد، «شهید» است. البته پذیرفتن مرگ هنگامی ارزشمند است و قداست دارد که از سویی آگاهانه باشد و از سوی دیگر، رضایت و خشنودی خداوند را در پی داشته باشد.
آنکه در راه رسیدن به آرمانی مقدس گام برمیدارد و مبارزه میکند و سختیها را متحمّل میشود و نهایت تلاش و همت خود را تا حد ایثار کردن جان به کار میگیرد، خداوند وی را از دیگران به عنوان « مجاهد در راه خدا» برتر میداند و پاداشی عظیم برایش در نظر میگیرد، چنان که در قرآن آمده است: «خداوند مجاهدانی را که با مال و جان خود جهاد نمودند، بر قاعدان برتری بخشیده است». پیامبر اکرم (ص) نیز چنین انسانی را بهترین مردم میداند و میفرماید: «بهترین مردم کسی است که نفس خود را در راه خدا نگه داشته و با دشمنانش جهاد میکند و خواهان مرگ یا کشته شدن در میدان جنگ است».
تأثیر فرهنگ عاشورا و کربلا بر پیروزی و استمرار انقلاب اسلامی
در حالی که اکثر انقلابهای معاصر، سرچشمه ایدئولوژیک خود را از ناسیونالیسم، بورژوازی، کمونیسم و ... میگرفتند، مردم ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره)، اسلام را به عنوان ایدئولوژی انقلابی خود برگزیدند. با توجه به آنکه مهمترین منبع فرهنگ سیاسی ایران، مبانی دینی و به طور خاص مذهب شیعه است و بخش عمدهای از رفتار سیاسی مردم نیز از آن متأثر است، بنابر این حرکت اسلامی مردم ایران در بهمن 57 نیز از آنجا ناشی شده است.
اینکه روحانیت شیعه در طول تاریخ منشأ حرکتهای بزرگ شده است، دو دلیل عمده دارد: دلیل اول، ویژگی خاص فرهنگ روحانیت شیعه است. به این معنا که فرهنگ شیعی یک فرهنگ زنده، حرکتزا و انقلابآفرین است. این فرهنگ که از روش و اندیشههای امام علی(ع) تغذیه میکند، فرهنگی است که در تاریخ خود؛ عاشورا، صحیفه سجادیه ، دوره امامت و عصمت دویست و پنجاه ساله دارد.
دلیل دوم این است که روحانیت شیعه که به دست ائمه شیعه پایهگذاری شده است، بر اساس تضاد با قدرتهای سلطهگر، انکار حقانیت پادشاهان و بینیازی از قدرتهای حاکم بوده است. روحانیت شیعه از نظر معنوی، متکی به خدا و از نظر اجتماعی متکی به مردم است و این اندیشه پیوند ناگسستنی با قیام امام حسین (ع) و واقعه عاشورا دارد.
مفاهیم شهید و شهادت در دین اسلام، از تعبیری ویژه نسبت به ادیان دیگر برخوردار است. شهادت، مرگی از راه کشته شدن است که شهید آگاهانه و به خاطر هدف مقدس و به تعبیر قرآن « فی سبیل الله » انتخاب میکند. در واقع شهدا، سعادتمندانی به شمار میآیند که عمری را در خدمت به اسلام و مسلمین گذراندهاند و در آخر نیز عمر فانی خود را به فیض عظیمی که دلباختگان به لقاءالله آرزو میکنند، بخشیدهاند. از این رو آنان جایگاهی والا دارند؛ زیرا زندگانی خویش را در راه هدفی الهی با سرافرازی به خیل شهدای راه حق پیوند زدهاند.
بنابراین استفاده از عناصر شهادتطلبی و الگوی کربلا را میتوان از جمله منابع قدرت روحانیون شیعه محسوب کرد؛ الگویی که در ایام محرّم قویترین نیروی ملی و بسیج اجتماعی را در اختیار روحانیت قرار میدهد، به شکلی که تمام ملّت به سوی یک سوگواری با احساسات شدید تا آن درجه سوق داده میشوند که باور کردن آن برای کسانی که شاهد آن نبودهاند، بسیار مشکل است.
واقعیت این است که روحانیت شیعه در طول تاریخ توانسته است حادثه عاشورا را بازسازی نموده و آن را با گفتمانهای جدیدی وارد عرصه سیاسی ایران نمایند. از آنجا که سلطه خارجی بر اساس شرایط غیر عادلانهای ایجاد میشود، بنابراین میتوانستند همانند « یزید» را در فرهنگ سیاسی ایران تشابهسازی نمایند و به این ترتیب، مردمی که سالها در عزای امام حسین (ع) گریه کردهاند و از قیام وی، درس غیرت و شهادت فراگرفتهاند را وارد عرصه سیاسی و اجتماعی نمایند که زمینهساز اعتراض علیه سلطه خارجی میباشد.
ضرورت بهره گیری از فرهنگ عاشورا و کربلا در نگاه حضرت امام خمینی(ره)
در میان علمای شیعه، حضرت امام خمینی (ره ) متمایز از تمامی علمای پیش از خود، فلسفه قیام عاشورا و حرکات سایر ائمه معصومین (ع) را برپایی حکومت عدل و مقابله با حکومتهای ظالم و جابر معرفی میکند: «زندگی سیدالشهداء(ع) زندگی حضرت صاحب سلاماللهعلیه، زندگی همه انبیاء عالم، همه انبیاء از اول، از آدم تا حالا همهشان این معنا بوده است که در مقابل جور، حکومت عدل را میخواستند درست کنند.»2از این رو امام خمینی (ره) از واژگان محرم، صفر، شهادت، امام حسین (ع)، عاشورا و کربلا تفسیری ارائه میداد که میتوانست کنش انقلابی علیه رژیم پهلوی را برانگیزاند.
در واقع امام خمینی (ره ) بیش از هر متأله شیعه، خاطره کربلا را با ضرورت سیاسی به کار گرفته است. مردمی که در طول چهارده قرن، حماسه محمد(ص)، علی(ع )، زهرا (س)، حسین(ع)، زینب (س)، سلمان (ع)، ابوذر (ره) و صدها هزار زن و مرد دیگر را شنیده بودند و این حماسهها با روحشان عجین شده بود، بار دیگر همان ندای آشنا را از امام خمینی (ره) شنیدند و علی (ع) و حسین (ع) را در چهره او دیدند.
اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی (ره ) به دلیل خصلت دینی و ماهیت مکتبی خود، از پیوند عمیق و ناگسستنی با نهضت حسینی برخوردار بوده است؛ چرا که از دیدگاه امام خمینی (ره) اسلام تنها به عبادت و برگزاری آیینهای دینی ختم نمیشود، بلکه دعوت وی به آگاهی و بیداری ملل جهت فهم دین، برقراری ارتباط فرد با اجتماع، برقراری ارتباطات فرهنگی، داشتن استقلال فکری و احساس مسئولیت نمودن در قبال مسائل مهم جهان اسلام و مسلمین، نشان از آمیختگی اسلام با تمام وجوه زندگی انسان در قرائت دینی امام(ره) داشت.
از این رو ایدئولوژی شیعی مبتنی بر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در ایجاد و گسترش دامنه نفوذ وپیروزی انقلاب اسلامی نقش مهمی ایفا نموده است.وقتی به عبارات امام در باره عاشورا رجوع میکنیم، ابتکار انقلابی امام را در استفاده از حادثه عاشورا مشاهده مینماییم: « تمام انبیاء برای اصلاح جامعه آمدهاند و همه آنها این مسئله را داشتند که فرد باید فدای جامعه بشود. سیدالشهداء روی همین میزان، خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد تا جامعه اصلاح بشود.»3
در واقع امام خمینی (ره ) با اعتقاد به این امر که قیام و شهادت سیدالشهداء(ع) باید ملاک عمل اجتماعی مسلمانان قرار گیرد، نهضت حسینی را مبنای حرکت خویش در انقلاب اسلامی قرار داد: «آنچه که سیدالشهداء(ع) عمل کرد و آن ایدهای که او داشت و آن راهی که او رفت و آن پیروزی که بعد از شهادت برای او حاصل شد و برای اسلام حاصل شد، (روحانیون) [برای] مردم روشن کنند و بفهمانند به صد نفر میشود مقابله با یک همچو ظالمی دارای همه چیز کرد.»4
امام خمینی (ره ) که استقلال کشور را در عصر خود در خطر میدید، خطاب به علما و مردم مسلمان ایران اعلام کرد: «امروز روزی نیست که به سیره سلف صالحان بتوان رفتار کرد، با سکوت و کنارهگیری همه چیز را از دست خواهیم داد.»5 به عقیده امام: « تکلیف ماها را حضرت سید الشهداء(ع) معلوم کرده است: در میان جنگ از قلّت عدد نترسید.»6 «قیام ایشان با تعداد کم به خاطر آن بود که عذر را از ما ساقط کند.»7 «حضرت سید الشهداء(ع) به همه آموخت که در مقابل ظلمت، در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر، چه باید کرد.»8
تأکید بر قیام عاشورا و فرهنگ شهادتطلبی، نزد امام خمینی (ره ) از چنان اهمیتی برخوردار بود که ایشان حتی در وصیتنامه سیاسی الهی خود نیز به تذکر در این باب پرداخته اند: « ما مفتخریم که ائمه معصومین ما صلوات الله و سلامه علیهم، در راه تعالی دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکی از ابعاد آن است، در حبس و تبعید به سر برده و عاقبت در راه براندازی حکومتهای جائرانه و طاغوتیان زمان خود شهید شدند. و ما امروز مفتخریم که میخواهیم مقاصد قرآن و سنت را پیاده کنیم و اقشار مختلف ملت ما در این راه بزرگ سرنوشتساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزیزان خود را نثار راه خدا میکنند.»9
مفهومشناسی فرهنگ ایثار و شهادت
بر اساس آموزههای دینی و انقلابی، برخی از ارزشها که روحیه مقاومت و سلحشوری در مقابل دشمن داخلی و خارجی و از خود گذشتگی را در بین مردم ترویج میدهد، به عنوان نمادهای فرهنگ ایثار و شهادت شناخته میشوند.به عبارت دیگر فرهنگ ایثار مجموعهای از افکار، اعتقادات، باورها، ارزشها، پسندها، علایق، دلبستگیها، روابط و عاداتی است که در جریان انقلاب اسلامی و با توجه به پیشینه دینی ملت و متأثر از قیام و نهضت حسینی تجلّی یافته و در دوران دفاع مقدس و جنگ تحمیلی به اوج خود رسیده و در عرصههای گوناگون بازسازی و سازندگی نیز خود را نشان داده است و اینک نیز در دهه چهارم انقلاب و در مقابله با تهدید نرم دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی، بیش از هر زمان، جامعه ما به آنها نیازمند است.
فرهنگ ایثار و شهادتِ متأثّر از قیام حضرت امام حسین (ع) در کربلا؛ مالا مال از ارزشهایی نظیر: عشق، عرفان، دلاوری، مردانگی، شجاعت، حماسه، ایثارگری، از خودگذشتگی، ایمان به هدف، اطمینان به پیروزی، شهادتطلبی، فداکاری، انفاق، بذل، احسان، عفو، بردباری، فرو بردن خشم، استقامت، عدالتخواهی، ظلمستیزی، آزادیخواهی، عزتمداری، غیرت، جوانمردی و ... است.
تأثیر ترویج و گسترش فرهنگ ایثار و شهادت بر تقویت امنیت ملی و بازدارندگی
روحیه شهادتطلبی هم نقش بازدارندگی دارد و دشمن را از تهاجم باز میدارد و هم باعث میشود در هنگامه هجوم، جوانان و مردان این دیار به میدان جنگ شتافته و از حریم اسلام حراست و پاسداری نمایند.تجربه اکثر کشورها نیز نشان میدهد که هرگاه روحیه ایثار و فداکاری در میان مردم ضعیف بوده، دشمن نه تنها در تهاجم خود موفق بوده بلکه توانسته است بخشهایی از خاک کشور مورد هجوم را از آنان جدا نماید. از این رو روحیه فداکاری و شهادتطلبی سدّ محکمی در برابر تهاجم دشمن به شمار میآید،
اما مهمترین تأثیری که فرهنگ ایثار و شهادت بر امنیت کشور دارد، تأثیر فرهنگی و نرم است. فرهنگ شهادت و شرح حال زندگی و رشادتهای شهدا در صورتی که بتواند به زیبایی به نسل جوان منتقل شود، میتواند نسلی مؤمن تربیت کند که در هنگامه خطر به مانند پشتیبان خود به میدان جهاد و شهادت بشتابد.به عبارتی، فرهنگ شهادت هم به جهت بازدارندگی امنیت کشور را از تهاجم نظامی تأمین میکند و هم با عطرآگین کردن فضای کشور و مقابله با تهدیدات نرم دشمن، باعث تربیت نسلی مؤمن و شهادتطلب گشته که در هنگامه خطر به دفاع از اسلام میپردازند.
نشر فرهنگ ایثار و شهادت، همچنین میتواند نسلی شجاع و ایثارگر تربیت نموده تا مانند شهدا در میدان جهاد علمی نیز نقشآفرینی کنند. از این رو دستگاههای فرهنگی کشور باید کوشش نمایند با معرفی هر چه بیشتر شهدا به نسل جوان، آنان را با فداکاریهای این شهدا آشنا نمایند و این کار را مقدمه تربیت جوانان و سازندگی کشور قرار دهند.
راههای حفظ و انتقال فرهنگ ایثار و شهادتطلبی در جامعه
یکی از رسالتها و مسئولیتها در طول تاریخ، در همه عصرها و تمدنها و کشورها، انتقال دادن ارزشهای حاکم بر جامعه است. حفظ و اعتلاء و انتقال ارزشهای اصیل فرهنگی و دینی و باورهای مطلوب اجتماعی، رفتارهای متعالی فردی و جمعی مانند نشاط و پویایی، عطوفت، استواری، عزم و تلاش از اساسیترین رسالتهای همگانی است.
باید توجه داشته باشیم که عوامل ایجاد انقلاب اسلامی، گذشته از یک سلسله شرایط مساعد که زمینهساز پیروزی انقلاب و به اصطلاح شرایط لازم وقوع انقلاب بودند؛ وجود همزمان سه عامل مکتب اسلام، رهبری و حضور مردم بوده است. تردیدی نیست که برای تداوم و استمرار هر پدیدهای، از جمله انقلاب اسلامی، باید علل محدثه به عنوان علل مبقیه، نه فقط در شکل، بلکه در فعل، نیز حفظ شود و در هر سه بُعد، نهضت عاشورا معیار و میزان عمل است.
به عبارتی دیگر؛ به میزانی که مفاهیم و مضامین نهضت امام حسین(ع) از جامعه دور شود، به همان میزان جامعه از استقرار اهداف حقطلبانه امام خمینی (ره ) که همانا اهداف متعالی امام حسین (ع) بود، دور میشود. به میزان دور شدن از مضامین قیام عاشورا، شاهد کمرنگتر شدن مضامین انقلابی و سکون و دلمردگی بیشتر و رشد نگرانکننده عوامل انحرافی خواهیم بود.
طبیعی است که اگر عاشورا و روح حرکت عاشورا در ایران زنده بماند، انقلاب و آرمانهای والای آن بدون آسیب در گذر زمان، روز به روز آبدیدهتر و مستحکمتر به حرکت خود ادامه خواهد داد، ولی این امر؛ فداکاری، بسیج و عزم ملی میطلبد. گفتهاند: «الناس علی دین ملوکهم»، استمرار روحیه ایثار و فداکاری مردم، منوط به تداوم روحیه عدالتجویانه و حقطلبانه دولتمردان انقلاب است.استمرار انقلاب هم، مانند دوران شکلگیری، نیازمند روحیه شهادتطلبی، فداکاری و ایثار جمعی است.
با این اوصاف میتوان گفت که مسئولان جامعه برای الگوسازی و الگوپذیری فرهنگ ایثار و شهادت در میان جامعه و نسلهای آینده، ناچارند به نقشهای ذیل توجه خاص و ویژه مبذول دارند:
1- بررسی و تبیین سیره ائمه معصومین ( ع ) و حضرت امام خمینی (ره ) و مقام معظم رهبری به عنوان الگوهای باهویّت و قابل قبول.
2- تعیین استراتژی و نقشه جامع دفاع فرهنگی با بهرهگیری اصولی و دقیق از ارزشهای دفاع مقدس و نهضت کربلا و اخلاق و رفتار رزمندگان.
3- ایجاد حوزه تبادل فرهنگ نظام شیعی با سایر ملل مسلمان جهت اثبات قابلیت و توانمندی فرهنگ غنی اسلام و نفوذ روش کارآمد در فرآیند توسعه و تجدد علمی و ایجاد خدشه در مشروعیت انحصار الگوی توسعه غرب.
4- خدامحوری و آرمانگرایی مسئولان جامعه، با نگاه تکلیفمحور، به جای نگاه رابطهمحور و عامل شدن به انجام و پیگیری آن .
5- جلوگیری از تنزل ارزشهای ایثارگری و دفاع مقدس از سطح ملی و مردمی به سطح ارزشهای گروهی.
6- تلاش مناسب و فعال برای باورپذیر کردن ارزشهای فرهنگ ایثار و شهادت، از طریق اجتناب جدی از تبلیغاتی کردن آنها و در نظر گرفتن انواع مخاطبان و در سطح آنان .
7- ایجاد هماهنگی کامل میان بخشهای فرهنگی با دیگر بخشهای جامعه از طریق مهندسی فرهنگی و تبیین نظام جامع فرهنگی کشور و مدیریت آن .
8- تلاش برای بومیسازی مطالبات فرهنگی و مباحث متنوع آن از طریق از میان بردن تعارض میان صاحبنظران در تعریف ارزشها و مسائل مختلف فرهنگی و اجتماعی.
9- اقدام برای از میان بردن جاهطلبیها و سابقه الگوهای دینی و فکری جامعه برای رسیدن به قدرت.
10- اقدام مؤثّر برای از میان بردن مظاهر متنوع ضد ارزشی و شبیخون فرهنگی در سطوح مختلف جامعه که حتی برخی تحت عنوان ارزشها تبلیغ و ترویج میشود.
11- تعلیم و تربیت غیر مستقیم، هنری و جذاب مطالب و مباحث عینی و عملی فرهنگ ایثار، از جمله برشمردن برجستگیهای ایثارگری و خدمتگزاری، اسرار شهادتطلبی و تفاوت آن با مرگ طبیعی، تبیین اصل دفاع مشروع در اسلام و حقوق بینالملل معاصر، توضیح تلازم متناسب در حق و تکلیف، لزوم حفظ اصل امنیت و احساس امنیت، توجه به ادبیات اثرگذار داستانی، فیلمها، تئاترها ، اردوها ، بازدیدها و ... که با نوعی تعادل و البته تفاهم همراه باشد.
با توجه به مطالب اشاره شده، مسئولان کشور بایستی نسبت به موارد زیر نیز توجه جدی داشته باشند:
1- فهم صحیح و درک درست و جامع از مفاهیم ارزشی داشته و به دور از افراط و تفریط ، مفاهیم ارزشی دفاع مقدس را به نسل جوان معرفی نمایند.
2- سهل گیری در انتقال مفاهیم ارزشی و عدم تحمیل تکالیف خارج از وسع و توان، به ویژه در مراحل اولیه که نیاز به جاذبههای ویژه است.
3- تقویت انگیزههای معنوی: دینخواهی و احساس انگیزه و عطش برای پاسخگویی به نیازهای روحی و معنوی به نحوی که اگر احساس نیاز و عطش از درون بجوشد، چون تشنهای خود به دنبال آب خواهد رفت.
4- به کارگیری روشهای تبلیغی صحیح، جذاب و منطقی در ایجاد گرایش و انگیزههای مثبت به سوی ارزشها: مخاطبشناسی و ارایه مفاهیم ارزشی مناسب با توانایی و ظرفیت روحی علمی آنان ( کَلّم الناس علی قَدْر عقولهم) و همچنین شفافیت و سادگی در انتقال مفاهیم ارزشی.
5- تکیه بر استدلال و روشهای اقناعی: انتقال پیامهای ارزشی باید مبتنی بر آگاهسازی همراه با استدلال و تحلیل باشد تا موجب اقناع و پذیرش درونی و ایجاد کانون جذب در خانه دل مخاطب شود.
6- تکیه بر زیباییها با بهرهمندی از هنر. حکیمی میگوید: «اگر ما یوسفهای دینی و مفاهیم ارزشی را به مردم و مخاطبان بنمایانیم، هزاران زلیخای سینه چاک را مشتری دین و ارزشها خواهیم ساخت».
7- توجه به کرامت، عزت نفس و ارزندهسازی شخصیت مخاطبان: حرمتگذاری و احترام به شخصیت و کرامت انسانی؛ از مهمترین عوامل مؤثّر در تربیت به شمار میآید. عزّت نفس موجب اعتماد و خودباوری و شکوفایی و خلاقیت خواهد شد. چنانچه حضرت امیر (ع) فرمودند: یادآوری زیاد نقاط مثبت و خوب در رفتار افراد، باعث تحریک و پویایی اشخاص شجاع و برانگیختن افراد دلسرد و مسامحهکار به سوی رفتار مثبت خواهد شد.10
8- امیدبخشی، مثبتگرایی، اعتمادسازی: ایجاد امید و نشاط، به جای یأس آفرینی، القای توان و اعتماد به جای تلقین عجز، ناتوانی و ضعف و نگرش مثبت به آیندهای روشن و تعالیبخش و سعادتمند، موجب تحرک و پویایی، اعتماد به نفس و افزایش روحیه استقامت و پایداری در راه هدف شده و زمینههای مناسبی را برای پذیرش مفاهیم ارزشی برای او فراهم میسازد. حسن ظنّ و اعتماد به جوانان؛ باعث دلگرمی و برقراری ارتباط صمیمی میشود.
9- معرفی الگوهای عینی و رفتاری در جامعه : معرفی الگوهای ارزشی شایسته که بیانگر عینی و ملموس انطباق با رفتارهای عملی الگوهاست، از عوامل مهم گرایش به ارزشها میباشد. قرآن کریم در اهمیت نقش الگویی راهبران دینی میفرماید: « لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه.»
10- پاسداری از هویت اصیل جامعه در مواجهه با فرهنگ بیگانه: اقوام و مللی که از وحدت و انسجام فرهنگی قوی برخوردارند، کمتر در معرض تغییر و تحریف قرار میگیرند.
11- نظام آموزشی کیفی و کارآمد: بذر اعتقاد به مفاهیم ارزشی در فطرت هر انسانی به طور بالقوه وجود دارد. نظام آموزشی کارآمد میتواند با شیوههای صحیح، این استعدادهای بالقوه را به فعلیت رسانده و در این زمینه برنامهریزی نماید.
12- مسئولان و دولتمردان باورشان شود که مدیون خون شهدا هستند.
13- برای مسئولان تبیین شود که امنیت امروز جامعه، مرهون فداکاریها، رشادتها، خون دادنها و از جان گذشتگی شهدای دیروز است.
14- تهیه زندگینامه و شرح عملیات مربوط به شهدا.
15- مصاحبه با خانواده شهدا و ثبت و ضبط ویژگیهای اخلاقی و دینی شهیدان.
16- بسط و گسترش اهداف انقلاب و نهضت عاشورا؛ نظیر عدالت اجتماعی و کرامت انسانی و ارزش نهادن به جایگاه مردم.
هنگامی که فرهنگ شهادت در جامعه رواج یافت، شوق و شعفی در قلوب به وجود میآید که سبب مسابقه و رقابت بر سر کسب این مقام میشود. پیامبر گرامی اسلام(ص) با ترویج فرهنگ جهاد و شهادت، توانست با جمع اندک و ناتوان (به لحاظ مادی) مسلمانان اولیه، نصرت و یاری خداوند متعال را کسب کرده، بزرگترین ضربهها را بر پیکر شرک زده و سبب تثبیت و گسترش سریع اسلام شود.
با گسترش فرهنگ جهاد و شهادتطلبی است که لرزه بر اندام دشمنان میافتد و آنان را از نفوذ در دژهای اسلام ناامید میکند. پس تنها گسترش و رواج فرهنگ جهاد و شهادت است که استقرار عدل جهانی را به دنبال خواهد داشت و فاصله گرفتن از این فرهنگ یعنی ذلّت و ضلالت جوامع و دور ماندن از قافله نور و هدایت.
حماسه بزرگ هشت سال دفاع مقدس باید به عنوان میراثی گرانسنگ در ذهن ملت ایران باقی و از آفت تحریف مصون بماند. تنها در این صورت است که آیندگان و کسانی که دوران پرافتخار دفاع مقدس را درک نکردهاند، میتوانند این میراث را در منظر دیدگان خویش قرار دهند و از اندوختههای گرانبهای آن سود جویند. بدیهی است ملت ما امروز با داشتن مفاخر و دستاوردهای گرانبهای دوران دفاع مقدس، در تدوین الگوی فرهنگی، نیازمند مبانی تئوریک متناسب با تحول، از دیگران نیست.
انقلاب اسلامی ایران از بسیاری از جهات وامدار نهضت حسینی و مقولاتی نظیر شهادتطلبی عاشورایی است. در واقع اسلام به عنوان ایدئولوژی انقلاب از سوی امام خمینی (ره) با مفاهیم عاشواریی آمیخته شد و مردمیترین انقلاب قرن بیستم را رقم زد. در این انقلاب، نفی سلطه و مبارزه با بیگانگان از یک سو و شهادتطلبی و آزادگی به شیوه حسینی از سوی دیگر، مدّ نظر امام خمینی (ره) و مردم مسلمان ایران قرار گرفت.از این رو نهضت حسینی به عنوان سر منشأ انقلاب، تأثیر به سزایی نخست در شکلگیری مبارزات علیه رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی و سپس در جبهههای جنگ علیه تجاوزگران خارجی به جای گذاشت.
اینک از خود بیگانگی و خود را فراموش کردن و در بند دنیا گرفتار شدن، مهمترین مانع در بسط و ترویج فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت در جامعه است. آن چیزی که اساساً فرهنگ دینی ما را تهدید میکند، فراموش کردن شاخصههای اسلام انقلابی، اسلام ناب محمدی (ص)، اسلام علوی و در یک کلمه اسلام عاشورایی و رو آوردن مسئولان و به تبع آن مردم به روحیه رفاهزدگی، اشرافیگری، تجمّلپرستی، اسلام اموی، اسلام آمریکایی و در یک کلمه؛ ترجیح خود بر دیگران است.
امروز در آغاز دهه چهارم انقلاب اسلامی که اسلام اشرافیگری در مقابل گفتمان امام و انقلاب اسلامی صفآرایی کرده و در پیشبرد اهداف شیطانی خود از هیچ خدعه و نیرنگی فرو گذار نیست، تکیه بر فرهنگ ایثار و شهادت به عنوان راهبرد اصلی جبهه خودی مطرح است و تمامی کسانی که به این جبهه اعتقاد دارند؛ اعم از مسئولان و مردم، موظفند گوش به فرامین مقام معظم رهبری، در تبیین و بسط و گسترش فرهنگ ایثار و شهادت کوشا باشند.
پی نوشت:
1. موسوعه کلمات الامام الحسین (ع)، ص 402.
2. صحیفه نور، ج 20، ص 191.
3. همان، جلد 15، ص59.
4. همان، ج 17، ص 61.
5. همان، ج 1، ص 57.
6. همان، ج 17، ص 59.
7. همان، ج 4، ص 42.
8. قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی (ره)، ص 55.
9. وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی (ره)، ص16.
10. نهج البلاغه.
دکتر سید عبدالله متولّیان
منبع: ماهنامه فرهنگ پویا شماره 13
پنج شنبه 27/7/1391 - 11:10
شخصیت ها و بزرگان
|
این گمان اشتباه است که اگر شما دست از مقاومت بردارید،دشمن شما را رها میکند.دشمن دقیقاً از راه همان مقدمات به انصراف شما اقدام میکند. بدانید هر جا تردید کردید، مصمم میشوند و هر جا مصمم شدید، تردید خواهند کرد.
هر جا پای انسان در میان است، انسانشناسی حرف اول را میزند. انسانشناسی خشت اول است و مشکل غرب همین است که خشت اول را کج نهاده است. خشت اول چون نهد معمار کج،میرود تا گنبد دوّار کج و به همین دلیل امام راحل قدّسسرّه میفرمودند: بیچارگی دشمنان اسلام در این است که اسلام را نشناختهاند، انسان را نشناختهاند. البته این تنها مشکل دشمنان ما نیست؛ مشکل برخی دوستان ما هم همین است که انسان را نشناختهاند. آنهایی که گمان میکنند دشمن اگر در گفتار و رفتار ما نرمش احساس کند، متقابلاً نرمش میکند، در واقع انسان و طبیعت انسانی را نشناختهاند.قرآن کریم درس انسانشناسی میدهد. به گوشهای از تعلیمات قرآن توجه کنیم؛ آنجا که طبیعت انسانی را در شخصیت زلیخا برای ما ترسیم میکند: یوسف چه کند که بهانه دست زلیخا ندهد؟! پس از آن که نقشهی زلیخا برای بهدامانداختن یوسف مؤثر واقع نشد و یوسف درهای بسته را گشود و خود و پاکی خود را نجات داد و زلیخا او را تعقیب میکرد، ناگهان با عزیز مصر روبهرو شدند. زلیخا -مظهر طبیعت انسانی- در تهمت زدن به یوسف تردید نکرد و از عزیز مجازات یوسف را به دلیل تجاوز به ناموسش مطالبه کرد: «قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِکَ سُوئاً إِلَّا أَن یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»1امروز جهان اسلام همچون یوسف است و یوسف بالاخره زمامدار عالَم میگردد. ابرقدرتها و استکبار جهانی اسلام آمریکایی را میپسندند، ولی اسلام ناب باید روی کار بیاید؛ اسلام ستیزهگرِ با ناپاکی و نه اسلام سازش و نه اسلام پرخاشگر بیمنطق. همین زلیخا وقتی زنان مصری دستشان را بریدند، گفت: این همان است که مرا در عشق او ملامت میکردید. من از او کام خواستم، ولی خواهش مرا رد کرد: «وَ لَئِن لَّمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُونًا مِّنَ الصَّاغِرِینَ»2 و اگر آنچه را من بگویم انجام ندهد، زندانی خواهد شد و تحقیر میگردد. طبیعت را تماشا کنید: مظهر فطرت یعنی یوسف را ظاهراً به دلیل ناپاکی و باطناً و در جلسهی خصوصی به دلیل پاکی به زندانی و شکنجه تهدید میکند. در مسئلهی آمریکا و رژیم صهیونیستی، دوستان توجه نمیکنند که مسئلهی سلاح هستهای دلیل بیرونی آنها است؛ دلیل درونی و اصلی آنها این است که چرا جمهوری اسلامی اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد؟ چرا از حقوق مردم فلسطین دم میزند؟ | طبیعت در هر برنامهای که در پی کشانیدن فطرت به سازش است، دو گونه برخورد میکند؛ یکی بیرونی و یکی درونی. زلیخا هم در حضور عزیز مصر و هم در حضور زنان مصری از زندانی کردن یوسف و مجازات سخت او دم میزد، اما دلیل هرکدام دقیقاً نقیض و متضاد دیگری است. دلیل زندانی و شکنجهی یوسف در محضر عزیز مصر تهمت دستدرازی به ناموس او است، اما دلیل زندانی و شکنجه و تحقیر یوسف در محضر زنان مصری خودداری یوسف در مقابل خواسته زلیخا است. دوستان گمان میکنند اگر مسئلهی غنیسازی تعلیق شود، بهانه از دست دشمنان ما گرفته خواهد شد. یوسف چه کند که بهانه به دست زلیخا ندهد؟! فطرت چه کند که طبیعت بهانه نگیرد؟! هر جا کوتاه بیاییم، آنها جسورانهتر مطالبات خود را مطرح خواهند کرد. هر چه استقامت کنیم، طمع آنها از ما کمتر میشود. هرجا تردید کردیم... اگر شما نشان دادید که هر جا مضطر شدید، تکلیف شرعی شما متحول میشود، آنها به دنبال مضطر کردن شما راه میافتند. اگر شما نشان دادید که تابع عرف هستید، عرف را برای شما عوض میکنند تا احساس کنید که تکلیف شما عوض شده است. اگر امری همگانی شد، شما نتیجه میگیرید که مکلف به مخالفت با امر همگانی نیستید. برای قانع کردن شما اجماع راه میاندازند. اگر شما به شهادت شهود عدل دل بستهاید، برای شما زمینهی شهادت شهود عدل را فراهم میکنند. ببینید مقدمات تکلیف شما چه بوده است؛ دشمن دقیقاً از راه همان مقدمات به انصراف شما اقدام میکند. بدانید هر جا تردید کردید، مصمم میشوند و هر جا مصمم شدید، تردید خواهند کرد. نهتنها آیات قرآن سرشار از دروس انسانشناسی است، صحنههایی همچون عاشورا هم درس انسانشناسی است. حسین بن علی علیهالسلام مظهر فطرت و یزید و اتباع او مظاهر طبیعت هستند. این گمان اشتباه است که اگر شما راهتان را عوض کنید، دشمن شما را رها میکند. حسین بن علی علیهالسلام در مقابل جنود یزید از رفتن به سمت کوفه منصرف شد و به سمت مدینه برگشت. حر دوباره سر راه ایشان را گرفت. حضرت راه یمن را انتخاب کرد و حر برای بار سوم راه ایشان را بست. در مسئلهی آمریکا و رژیم صهیونیستی، دوستان توجه نمیکنند که مسئلهی سلاح هستهای دلیل بیرونی آنها است؛ دلیل درونی و اصلی آنها این است که چرا جمهوری اسلامی اسرائیل را به رسمیت نمیشناسد؟ چرا از حقوق مردم فلسطین دم میزند؟ | به جریان یوسف و زلیخا برگردیم. یوسف با خدای خود مناجات کرد: «قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ»3 خداوندا زندان برای من محبوبتر است از آنچه خانمها مرا به آن دعوت میکنند. «وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ»4 خداوندا اگر نقشهی راه آنها را برای من به هم نزنی و مرا به خودم واگذاری، منفعل خواهم شد و از مسیر عقل به مسیر جهل و از جایگاه فطرت به پرتگاه طبیعت کشیده خواهم شد. تماشا کنید خدواند چه کرد: «فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ»5 خداوند دعای یوسف را مستجاب کرد و نقشهها نقش بر آب شد. این آیات از یک سو موضع طبیعت و جهل انسانی و موضع عقل و فطرت انسانی را مطرح کرده است و از سوی دیگر مسئلهی یاد خداوند و تأثیر استدعا از او و موضع خداوند در استجابت دعا را هم بیان فرموده است. در حقیقت به ما میآموزد که طرف شما تا در موضع جهل و طبیعت وارد میشود، شما بر اساس استقامت بر موضع فطرت چارهای جز صبر و استقامت ندارید و روی نصرت الهی هم حساب کنید. اطاعت از امام حسن علیهالسلام نیز جزء شروط امامت است نگویید مسئلهی قبول قطعنامه و خوراندن کاسهی زهر به امام راحل دلیلش این بود که دشمن زمینهی اضطرار را فراهم آورد تا تکلیف عوض شد. کسانی که خیلی تعجیل میکنند، سخت در اشتباهند. خداوند هرگز ما را به خود وانخواهد گذاشت. قضیهی خیر دیگری بود. قضیه از این قرار بود که امتحان امت در مسئلهی اطاعت از امامت جزء مقدمات ظهور است. هشت سال دفاع مقدس اطاعت از امامت امام حسین علیهالسلام بود، اما اطاعت از امام حسن علیهالسلام نیز جزء شروط امامت است: «الحَسنُ و الحسَینُ امامانِ قاما أو قَعَدا»6 اطاعت از امامت لازم بود و امام راحل مثل امام مجتبی علیهالسلام جام زهر را نوشید و با صدام صلح کرد و مردم در عید غدیر مراتب تجدید بیعت با او را انجام دادند و پیروز شدند. سپس میفرماید: «ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُا الْآیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِینٍ»7 بیگناهی یوسف معلوم شده بود و نشانههای پاکی یوسف بر همه واضح بود. با این همه، نظر دستاندرکاران و مصلحتاندیشان بر آزادی یوسف نبود. آنان برای سرپوش نهادن بر قضایا گفتند تا مدت نامعلومی ایشان در زندان بماند. طبیعت پس از هر شکستی دوباره قوای خود را بازسازی میکند تا پیروزی فطرت را کمرنگ کند. قضیه به زورآزمایی فطرت و طبیعت منتهی نمیشود، بلکه باید روی امدادهای غیبی حساب کرد. صلاح یوسف هم در این بود که از فضای وسوسههای شبانهروزی زنان مصری به فضای تنگ زندان و به دور از غذاها و لباسها و پذیراییهای آنچنانی با خدای خود خلوت داشته باشد. وقتی همزندانی یوسف مرخص میشد تا به دربار برود و ساقی سلطان باشد، به او سفارش کرد که نزد سلطان یادی از من بکن تا به پروندهام رسیدگی کنند، ولی سالهای سال این همزندانی فراموش کرد و یوسف در زندان ماند. درست است که شیطان از یاد همزندانی یوسف برد، اما نقش امدادهای غیبی زیربنا است؛ اگرچه وسوسههای شیطانی بهظاهر و در روبنا مؤثر دیده شود. کلیپ صوتی: توقف ممنوع یوسف اگر همان اوائل با تذکر همزندانی آزاد میشد، دوباره به فضای آلوده برمیگشت، چون یوسف را خریده بودند. یوسف ظاهراً بر اثر فراموشی همزندانی آزادشدهاش در زندان ماند: «فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ»8 اما خداوند میخواست پس از پایان دورهی امتحان و تربیت، یوسف را به صورت وزیر اعظم از زندان خارج کند و نه به صورت بردهی زرخرید عزیز مصر. خواب مهم سلطان که خبر از دورهی چهاردهساله در مصر میداد و در آن راهکارِ ساختن فرصت از تهدیدها نهفته بود، سلطان را به کشف خواب وادار میکرد. سلطان میدانست این خواب بسیار بااهمیت است، ولی اهل تعبیر از تعبیر آن خواب عاجز ماندند تا نوبت به یوسف رسید و آن زندانی به یادش آمد که یک بیگناه در زندان است که البته خوابها را بهخوبی تأویل و تعبیر میکند. جهان اسلام همچون یوسف خداوند چه زیبا انسان را به خود میآورد که ای انسان وقتی دوستت حاجت داشت، تو فراموشش میکردی، اما وقتی خودت به دوستت محتاج شدی، به یادش افتادی. این به یاد آمدن و از یاد رفتنها روبنا است و زیربنا همانا تقدیرات الهی و عنایات ربانی است. قرار است آنکه خواب را تفسیر کرد، مأمور اجرای فرمانهای خواب نیز باشد. امروز جهان اسلام همچون یوسف است و یوسف بالاخره زمامدار عالَم میگردد. ابرقدرتها و استکبار جهانی اسلام آمریکایی را میپسندند، ولی اسلام ناب باید روی کار بیاید؛ اسلام ستیزهگرِ با ناپاکی و نه اسلام سازش و نه اسلام پرخاشگر بیمنطق.از بازیهای روزگار یکی این است که افراط و تفریط هر دو ابزار دست شیاطین است و آنچه سالم میماند، استقامت همراه با منطق است، یعنی اسلام حسن و حسین علیهماالسلام. «قُل لَّن یُصِیبَنَا إِلَّا مَا کَتَبَ اللَّـهُ لَنَا هُوَ مَوْلَانَا وَ عَلَى اللَّـهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»9 فراموش نکنیم که ما تحت ولایت الهی هستیم. هیچ بزرگی هم اجازه نمیدهد که دیگران در امر زیرمجموعهی او تصرف کنند. معنی ولایت نیز همین است. پینوشت: 1. سورهی مبارکهی یوسف، بخشی از آیهی 25 2. سورهی مبارکهی یوسف، بخشی از آیهی 32 3. سورهی مبارکهی یوسف، بخشی از آیهی 33 4. سورهی مبارکهی یوسف، بخشی از آیهی 33 5. سورهی مبارکهی یوسف، بخشی از آیهی 34 6. پیامبر اکرم صلّىاللهعلیهوآلهوسلّم فرمودند: حسن و حسین در همهی احوال امام و پیشوایند؛ چه بایستند و چه بنشینند. بحارالأنوار؛ 291/43 و 2/44 7. سورهی مبارکهی یوسف، بخشی از آیهی 35 8. سورهی مبارکهی یوسف، بخشی از آیهی 42 9. سورهی مبارکهی توبه، بخشی از آیهی 51 آیتالله محیالدین حائری شیرازی،عضو مجلس خبرگان رهبری منبع:پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی سیدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) |
پنج شنبه 27/7/1391 - 11:1
شخصیت ها و بزرگان
حضرت امام(ره) آرامش و آسایش آدمی را در گرو زهد میدانست تا با رها کردن خود از بند تعلقات مادی، دنیوی، تجمل و تجملپرستی، خود را به آرامش و آسایش برساند و به اقناع نیازهای معنوی و روحی انسانی بپردازد.
اشاره
قناعت، یکی از صفتهای بارز اخلاقی است که انسان را به قرب الهی میرساند، ابزاری که آدمی با آرامش خاطر و آسایش، مسیر دنیوی را طی میکند تا به طریق کمال برسد. قناعت اثراتی دارد که یکی از بارزترین آنها، آرامش و آسایش است و انسان قانع میتواند فارغ البال به طی طریق بپردازد.
قناعت صفتی ممدوح و پسندیده است که سبب میشود انسان به آنچه در زندگی دنیا دارد، قانع باشد. انسان قانع با قلبی آرام برای تحصیل علم و جمعآوری توشه سفر اخروی به تلاش میپردازد و به آنچه دارد و روزی اوست، کفایت میکند.مهمترین موانع کمال انسانها، دلبستگی و وابستگی به دنیاست. اگر این روش و افکار بر روح انسان چیره گردد، تمام ارزشها و فضیلتهای آدمی را تحتالشعاع قرار میدهد.
قناعت، یکی از مرکبهای فضیلت انسانی است که آدمی را در مقابل فراز و نشیبهای زندگی و سختیها امان میدهد. انسان قانع، غنی است؛ زیرا به داشتههایش راضی است و هیچگاه از دیگران توقع کمک و مدد مالی ندارد. قناعت، انسان را به عزت نفس میرساند و او را از طمع به مال مردم باز میدارد. مال، مالدوستی و مالاندوزی، راهزن طریق کمال انسانی است و انسانهایی که از ثروت خود به خوبی استفاده میکنند، اندکند.
معصومین (ع) همواره انسانها را از حرص، طمع و مالاندوزی پرهیز داده و بر میانهروی، اعتدال و قناعت توصیه کردهاند. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «دو آرزومند سیر نمیشوند: حریص در علم و حریص در مال».حرص و طمع آدمی به ثروتاندوزی پایان ناپذیر است؛ چنانچه اگر آدمی سرزمینی از طلا داشته باشد، خوش دارد که سرزمین دومی نیز داشته باشد و اگر دومی را به او بدهند، سرزمین سوم را طلب میکند و شکم آدمی را جز خاک پر نمیکند. انسان حریص تا هنگامی که به خاک سپرده میشود، در آرزوی ثروتاندوزی است.
بنابراین باید راه میانه را جست و در آن گام برداشت؛ زیرا میانهروی و قناعت، سرشارترین گنج است. نیمنگاهی به سیره پیشوایان دینی و نیز علما و بزرگان که الگوهای شایسته در زندگی ما هستند، میتواند راهگشای ما در یافتن این راه میانه باشد. یکی از الگوهای نیک و شایسته جامعه کنونی در همه زمینهها و به خصوص قناعت و زهد، حضرت امام خمینی(ره) است. بیان و بررسی برخی از جنبههای زهد در زندگی ایشان ما را در دستیابی به این گنج یاری میرساند.
جلوههای قناعت در زندگی حضرت امام(ره)
ساده زیستی
یکی از موانعی که برای کمال انسانی بسیار خطرناک است، دنیاطلبی و دنیادوستی میباشد. اگر این حالت بر روح انسان حاکم شود، او را در مسیر کمال به چالشهای سختی میکشاند. برای دور شدن از جلوههای فریبنده زندگی مادی، راهی بهتر و مهمتر از زهد و سادهزیستی نیست. انسان زاهد با بیرغبتی به دنیا، مانند آزادهای است که بیتکلف زندگی میکند، بدون تعلق راه زندگی را مییابد و برای رسیدن به کمال، آزاد و منقطع از زنجیرهای نفسانی در این مسیر گام بر میدارد؛ بر بلندای معرفت دست مییابد و با اندیشه باز و فکری صحیح، زندگی را از زاویه اصلی و مهم آن مینگرد.
امام خمینی(ره) چنان در قرب حق تعالی غرق گشته بود که مانند پرندهای سبکبال از تعلقات مادی دل کند تا به سوی قرب الهی پرواز کند. امام(ره) نه تنها خود چنین بود؛ بلکه به علما و مدیران کشور نیز همیشه توصیه میکرد که خود را گرفتار تجملات و تشریفات ننمایند:«من اکثر موفقیتهای روحانیت و نفوذ آنان را در جوامع اسلامی، در ارزش علمی و زهد آنان میدانم و امروز هم این ارزش نه تنها نباید به فراموشی سپرده شود که باید بیشتر از گذشته به آن پرداخت. هیچ چیزی به زشتی دنیاگرایی روحانیت نیست و هیچ وسیلهای هم نمیتواند بدتر از دنیاگرایی، روحانیت را آلوده کند».
کفاف در زندگی
اگر انسان در زندگیاش نیاز حقیقی و واقعی خویش را بشناسد و به اندازه کفاف بسنده کند، فرصتی برای دست یافتن به امور معنوی مییابد و میتواند به تربیت و تزکیه نفس بپردازد. پیامبر اکرم(ص) میفرماید:«آگاه باشید! بهترین مردم، بندهای است که در دنیا به اندازه کفاف اکتفا کند».حضرت امام خمینی(ره) مصداقی کامل در این زمینه بود که از مال دنیا به قدر نیازشان کفایت میکرد. بینیازی از عوامل مادی برای ایشان ابزاری بود جهت سیر و سلوک معنوی و رسیدن به قرب پروردگار. ایشان همواره از فزون طلبی، تکاثر و زیادهخواهی دوری میکرد و به همین جهت به عالیترین درجات زهد دست یافت.
حجتالاسلام رحیمیان میگوید: «حضرت امام(ره) در طول مدتی که در نجف اشرف اقامت داشت، در خانهای محقر و فرسوده، در خم یکی از کوچههای شارع الرسول، همچون صدها طلبه معمولی اجارهنشین بود و در جماران هم ساختمان قدیمی که حدود هفتاد متر زیربنا داشت، اجاره کرده بود».
رعایت اعتدال و اقتصاد
اعتدال و اقتصاد، عیار زندگی میباشد و تمام زندگی و خرج روزمره زندگی انسان بر اساس آن سنجیده میشود. رعایت میانهروی فقط مربوط به مسائل مادی نیست؛ بلکه در تمام موارد زندگی کاربرد دارد. حضرت امام خمینی(ره) رعایت اعتدال و اقتصاد را در زندگی خویش عملی کرده بود.یک از همراهان ایشان میگوید: «امام در نوفل لوشاتو از نظر مکان در مضیقه بود؛ صحبت شد که منزلی بزرگتر تهیه شود. منزلی در یکی از محلههای خلوت پاریس انتخاب کردیم. بسیار جالب بود، جای وسیعی داشت. منزل آماده شد، امام سؤال کردند:وضع این منزل چطور است؟ عرض کردیم در سطح بالاست. امام فرمود: نه؛ من داخل چنین منزلی که سطحش بالا باشد، نمیروم».
آرامش و آسایش
اقناع روحیه آزمندی و طمع، تلاش و کوشش بسیاری را میطلبد. هر چه این حرص و تلاش بیشتر شود، مستوجب رنج و سختی بیشتری است. وقتی زندگی هزینه و خرج زیادی داشته باشد، فکر و آرامش آدمی را به تحصیل ابزار و مخارج آن مشغول میکند و باعث گرفتاری روحی انسان میشود؛ اما اگر این نیازها به اندازه باشد، جسم و روح و اندیشه آدمی نیز آرامش و آسایش مییابد.
در سخنی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «وارستگی از دنیا، قلب و تن را راحت میسازد».حضرت امام(ره) آرامش و آسایش آدمی را در گرو زهد میدانست تا با رها کردن خود از بند تعلقات مادی، دنیوی، تجمل و تجملپرستی، خود را به آرامش و آسایش برساند و به اقناع نیازهای معنوی و روحی انسانی بپردازد.
حجتالاسلام ناصری میگوید: «حضرت امام به نوع غذا اهمیت نمیداد. ایشان خیلی به نان و پنیر و چای علاقه داشت که اغلب نیز خود سماور را روشن میکرد و سحری میخورد. آن شبی که ما را از کویت برگرداندند، به هتلی رفتیم؛ در آنجا به امام اصرار کردیم که اجازه بدهد برایشان غذا بیاوریم، اما ایشان قبول نکرد».
یکی از یاران امام(ره) نیز میگوید: «حضرت امام زمانی که در بیمارستان قلب بستری بود... منزلی برایش تهیه شده بود که بسیار معمولی بود؛ مدتی که گذشت امام فرمود: "این منزل مناسب من نیست، من باید از اینجا بروم. بروید منزلی مثل خانه پدر (خشت و گلی) برایم پیدا کنید و الا به قم میروم". تنها اشکال آن منزل این بود که ظاهرش سنگ شده بود».
دوری از تجملات
برخی انسانها خوشبختی و سعادت را در تجملات و زرق و برق فراوان میبینند. این افراد در واقع اسیر اداره این گونه زندگیهای سنگین و پر خرج میشوند و به جای اینکه زندگی و زیبایی معنویاش، برایشان وسیله سعادت اخروی و دنیوی باشد؛ خود را به سختی و اشکال و دشواری میاندازند.امام خمینی(ره) انسان کامل و وارستهای بود که با وجودی که میتوانست بهترین امکانات و وسایل و لوازم معیشت را داشته باشد، اما به دنبال دنیا و دنیاطلبی نرفت؛ بلکه از مادی گری رویگردان بود و همواره از تجملات دوری میجست؛ اگر چه از شهرت و قدرت کافی برخوردار بود، اما هرگز آن را پلی برای دست یافتن به دنیا قرار نداد.
ایشان زیبایی را دوست داشت، اما نه زیبایی مادی و ظاهری؛ بلکه زیباییای را دوست داشت که جلوهگر زیبایی حق باشد؛ از اینرو تجمل و تجملات را که سنگلاخهای معنویت و دست و پاگیر هستند، رها کرده بود.در سخنی از پیامبر اکرم(ص) نیز میخوانیم: «آنگاه که خداوند خیر خانوادهای را بخواهد، زندگی آسان را نصیب آنان نماید».
حجتالاسلام دعایی میگوید: «امام در زندگی همواره ساده زندگی کرد، ساده پوشید، ساده خورد، از غذای چرب و نرم همواره پرهیز کرد و از خوراکیهای مقوی دوری جست... در رفت و آمدها پیاده حرکت میکرد و علیرغم اصرار و فشار همهجانبه دوستان و ارادتمندان در نجف، از گرفتن اتومبیل و رفت و آمد با ماشین خودداری میورزید؛ با آنکه بسیاری از فداییان راه ایشان آماده بودند که با دل و جان ماشینی از غیر وجوهات شرعیه به ایشان هدیه نمایند...».
پرهیز از رفاه
زندگی پر هزینه و آکنده از تبذیر و اسراف که در جهت رفاهطلبی باشد، آفتی بزرگ برای فرد و جامعه است. رفاهگرایی باعث میشود، فرد خدا و آخرت را فراموش کرده و با سنگدلی، لذتجویی و عیاشی که ثمره رفاه زیاد میباشد، از خدا و زندگی اخروی غافل باشد. بهترین راه مبارزه با آن، زندگی با قناعت و به دور از آزمندی، رفاهزدگی و تنوعطلبی است. همچنانکه امام علی(ع) فرموده است: «برای سلامت دینتان، به اندک دنیا بسنده کنید».
امام خمینی(ره) در این راستا نیز الگویی کمنظیر بود که در همه شرایط با رفاهزدگی مخالف بود و خود را در دام دنیا و ظواهر آن نیفکند. یکی از یاران امام میگوید: «بارها دیدم که معظمله از اتاقشان به طرف اندرون رفت، ولی چند لحظه بعد از میان راه برگشته، لامپ مهتابی را خاموش کرده و دوباره به طرف اندرونی رفت. با آنکه در آن دوره معمولاً بیش از چند دقیقه در اندرونی نمیماند و دوباره به همین اتاق بر میگشت».
حساسیت امام بر اسراف
غرق شدن در مادیات و روی آوردن به تجملات که به حق میتوان آن را به نوعی بیماری مربوط به قرن اخیر نامید، از نمونههای بارز اسراف و از عوامل عمده آن به شمار میآید. بسیاری از افراد اگر به اندازه نیاز خود مصرف کنند، جایی برای کمبود و فقر در جامعه باقی نمیماند. با کمی دقت در این مورد متوجه میشویم بسیاری از چیزهایی را که مصرف میکنیم و یا به داشتن آنها تمایل داریم، غیرضروری هستند و نبود آنها هیچ مشکلی را در زندگی ایجاد نمیکند.
بدون اسراف هم میتوان زندگی سالم و درستی داشت؛ به شرط آنکه ساده زیستن را بر هر چیزی ترجیح دهیم؛ همچنانکه امام(ره) نمونه بارز و مجسم آن در تمام طول زندگی پربار خویش بود.حساسیتهای امام به اسراف نیز از دیگر جنبههای وجودی ایشان نسبت به پرهیز از رفاه بود؛ زیرا اسراف یکی از روشهای ضد اخلاقی است که مخالف قناعت میباشد.
در حیاطی که حضرت امام زندگی میکرد، لامپی بود که صبحها باید این لامپ را خاموش میکردیم. یک بار حضرت امام تذکر داد، ما یادمان رفت آن را به موقع خاموش کنیم. روز سوم که شد، امام ناراحت شد و گفت: «خانه من و گناه؟ چرا این لامپ را خاموش نمیکنید؟ الان که هوا روشن است. یا آن را خاموش کنید یا اینکه کلید آن را سمت من بگذارید تا خودم آن را خاموش کنم».
روزی حضرت امام در حال رفتن به حسینیه برای ملاقات با مردم بود. جمعیت زیادی هم جمع شده بود. آقایان توسلی و انصاری و چند نفر دیگر هم در حیاط بودند. حضرت امام تا نزدیکی در حسینیه رفت و به یکباره به اتاقش نگاه انداخت و دید که لامپ اتاق روشن است. از دم در حسینیه برگشت، به سمت اتاقش رفت، لامپ را خاموش کرد و دوباره به سمت حسینیه به راه افتاد.
حضرت امام در طول شبانهروز هر چند ساعت یکبار قرص میخورد. ما لیوان را پر از آب میکردیم و به ایشان میدادیم تا قرصش را میل کند. ایشان آن را با مقداری از آب لیوان میخورد و باقیمانده آب را دور نمیریخت؛ بلکه کاغذی روی آن میگذاشت تا گرد و غبار به داخل لیوان وارد نشود و دقایق و ساعاتی بعد که میخواست قرص بخورد، آب همان لیوان را میخورد.
امام در مصرف آب خیلی صرفه جویی میکرد. من خودم بارها دیدم ایشان وقتی وضو میگرفت، مشتش را از آب پر میکرد و شیر آب را میبست و با آن آب صورتش را میشست. دوباره شیر را باز و مشتش را پر از آب میکرد؛ یعنی هر دفعه یک مشت آب را بر میداشت و مواظب بود آب زیاد مصرف نکند.
روزی در حیاط مشغول آب پاشیدن به درختها بودم. حضرت امام در حال عبور از حیاط بود، تا مرا دید فرمود: «این آب خوردن نباشد که اینگونه میپاشی». عرض کردم: آقاجان، این آب چاه است. فرمود: «آب چاهی است که فقط برای آب دادن به گل و گیاه حفر شده است» و دیگر حرفی نزد.روز دیگر که تشریف آورد، من آب میپاشیدم؛ فرمود: «همین آب چاه را هم زیاد مصرف میکنی».
روزی یکی از اعضای خانواده امام سیبی را که نصف آن خراب شده بود، داخل سطل زباله انداخته بود. حضرت امام آن صحنه را دیده و به اصطلاح به آن فرد تغیّر کرده بود که چرا این نعمت خدا را میگذارید خراب شود؟ چرا همه آن را مصرف نمیکنید؟
آقای دکتر منافی پدرش را برای اصلاح دندانهای حضرت امام میآورد. خود دکتر فرزندی داشت که او را هم با خود میآورد. روزی آن پسر دستهایش را شست و از داخل جعبه دستمال کاغذی یک دستمال بیرون کشید و دستهایش را خشک کرد. در همان حین دوباره به سمت جعبه دستمال کاغذی دست برد تا دستمال دیگری بردارد. حضرت امام دستش را گرفت و فرمود: «همان یک دستمال برای خشک کردن دست و صورت کافی است». امام تا این حد حساس بود و ملاحظه کسی را در این مورد نمیکرد.
خوراک حضرت امام در وعده شام، غذای حاضری بود؛ دو یا سه لقمه نان و پنیر، یا دو سه حبه انگور یا دو سه لقمه نان و پنیر با دو سه قاچ خربزه بود. ما چون میدانستیم شام حضرت امام همین غذاست، برای موقعی که مواد غذایی گران میشد و یا گیر نمیآمد، ذخیره میکردیم؛ زیرا اگر مواد غذایی گران میخریدیم، ایشان میل نمیکرد و میگفت: چرا گران خریدید.
ما هر 5 روز یکبار صورت حساب مخارج منزل امام را به ایشان میدادیم و ایشان مرور میکرد. یادم هست یک بار یک کیلو خیار خریده بودیم، به مبلغ بیست تومان. ایشان وقتی صورتحساب را دید، فرمود: «دیگر خیار نخرید». قبل از آن خیار کیلویی ده تومان بود و به یکباره بیست تومان شده بود، فرمود: «چون گران است». ایشان از هر جهت مواظب بود.میفرمود: «نان زیاد نخرید، به اندازه مصرف بخرید. مواظب باشید، حیف و میل نشود».
یک بار در نجف از طرف امام به من امر شد تا قبایی برای ایشان تهیه کنم. من پیش یک خیاط آشنا رفتم و به او گفتم قبایی میخواهم که برای آقا مناسب باشد. چند نمونه پارچه گرفتیم و همراه خیاط خدمت امام رفتیم تا ببینیم کدام را انتخاب میکنند. اتفاقاً امام آن پارچهای را انتخاب کرد که به نظر من جنس خیلی بدی بود و من آن را نمیخواستم. این روش لباس پوشیدن امام بود. لباسشان همیشه تمیز و مرتب بود؛ اما از جهت جنس و کیفیت خیلی مراعات میکرد و جنس خوب را نمیگرفت؛ از این جهت مواظب بود که وجوهات کمتری مصرف بشود.
نگاهی به سیره امام در این زوایا، یادآور احادیث گهرباری است که از معصومین (ع) درباره قناعت در زندگی و رعایت اعتدال بیان شده است: «حسابگری، نیمی از زندگی است»،«میانهروی، مایه بینیازی است و زیادهروی، مایه هلاک»،«آن که قناعت پیشه کند، سیر میشود و آن که قناعت نکند، سیر نمیشود» و «هیچ مالی سودمندتر از خرسندی به مقدار کم و کافی نیست».
وجیهه حکمتاندیش
منبع: ماهنامه نامه جامعه شماره نود و سه
پنج شنبه 27/7/1391 - 10:59
آلبوم تصاویر
طی سال
های 1917 تا 1919 ایران با وجود اعلام بی طرفی در جنگ جهانی اول، بیشترین
آسیب را از این جنگ ویرانگر دید و در حدود نیمی از جمعیت کشور قربانی مطامع
کشورهای بزرگ و استعمارگر آن دوران شدند. اسناد این قتل عام قریب به 10
میلیون نفری همچنان در ردیف اسناد طبقه بندی شده و سری انگلستان قرار دارد و
این کشور هنوز هم از انتشار آن ها ممانعت می کند. گزارش زیر با توجه به
کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد نوشته شده است که یکی از منابع
انگشت شمار موجود درباره هولوکاست 9 میلیون نفری ایرانیان بوده و با استناد
به اظهارات شاهدان و برخی اسناد تاریخی در دسترس نوشته شده است. عکس های مربوط به تلفات قحطی برگرفته از کتاب دکتر مجد و دیگر منابع تاریخی است.
با کشته شدن ولیعهد اتریش در سال 1914 جرقه جنگ جهانی اول زده شد. کشورهای
روسیه، فرانسه و بریتانیا تحت عنوان "دول متفق" و کشورهای اتریش و آلمان
به عنوان "دول محور" آغاز شد و سپس عثمانی، ایتالیا و ژاپن نیز با پیوستن
به این گروه، میدان جنگ را به آسیا و خاورمیانه نیز گسترش دادند.
در زمان آغاز جنگ جهانی اول، وضعیت داخلی ایران بسیار متزلزل بود. اوضاع
آشفته و نابسامان اقتصادی و سیاسی و مداخله بدون حد و مرز قدرتهای خارجی،
ایران را تا آستانه یک دولت ورشکسته پیش برد. هشت روز پس از تاجگذاری
احمدشاه قاجار، جنگ جهانی اول آغاز شد و مستوفی الممالک نخست وزیر ایران
رسما موضع بی طرفانه ایران را به دول متخاصم اعلام نمود.
احمدشاه، شاه بی کفایت ایران در 18 سالگی تاجگذاری کرد با وجود اعلام بی طرفی ایران، نیروهای
متخاصم انگلیس و روس از نقاط مختلف وارد کشور شدند. جدا از دلایل ژئوپلتیک و
منابع حیاتی ایران که برای ادامه جنگ ضروری بود، یکی از دلایل این تعرض به
ایران، شکل گیری احساسات همسو با آلمان از طریق یکی از مقامات دربار بود و
بریتانیا از بیم وقوع کودتای آلمانی در ایران، نیروهای خود را تا پشت
دروازه های پایتخت پیش آورد.
ورود نیروهای متفقین - روس و انگلیس - به ایران
دولت عثمانی نیز با بهانه تراشی در مورد
حضور نیروهای روس در آذربایجان، از مرزهای شمال غرب نیروهای خود را وارد
کشور کرده و توقف نقض بی طرفی را به خروج روسیه از آذربایجان موکول کرد. قوای
روس در شهرهای آذربایجان، اردبیل، قزوین و انزلی، حضور داشتند و بخشهایی
از جنوب كشور از جمله بوشهر و بندر لنگه نیز در اشغال نیروی انگلیس بود.
همچنین واحدهایی از سربازان انگلیسی به
همراه نیروهای هندی تحت امر خود از بحرین وارد آبادان شدند و این شهر را
اشغال كردند. عمده ترین توجیه ورود این نیروی نظامی، ضرورت محافظت از
تأسیسات استخراج نفت در منطقه خوزستان بود.
با انقلاب اکتبر 1917 روسیه، نیروهای روس
از ایران خارج شدند و انگلیس برنامه ریزی خود برای پر کردن جای این نیروها
را با بزرگ نمایی خطر آلمان ها و عثمانی آغاز کرد و بدین ترتیب انگلیسی ها
از سال 1917 ایران را تحت اشغال خود درآوردند.
به گزارش مشرق، حكومت مركزی صرف نظر از
معضلات سیاسی، با بحرانهای متعددی در ابعاد اقتصادی نیز مواجه بود و به
دلایل گوناگون از جمله : دخالت بیگانگان، درگیریهای سیاسی جناحهای حاكم، بی
لیاقتی و فساد جمعی از دولتمردان، فقر و محرومیت توده های مردم که به طرز
اعجاب انگیری رو به گسترش بود، اوضاع نابسامان موجود را پیچیده تر كرده
بود.
اجساد گرسنگان در گوشه و کنار کوچه و بازار هیزم وار بر روی هم انباشته شده بود
در همین زمان قحطی در ایران بیداد می کرد و
همه روزه کودکان، زنان و سالمندان بسیاری را به کام مرگ می کشاند. نیروهای
اشغالگر انگلیس تمامی منابع و تولیدات کشاورزی را برای گذران نیاز نظامیان
در جنگ خود، خریداری کرده و احتکار می کردند. عجیب تر اینکه ارتش بریتانیا
مانع از واردات مواد غذایی از بین النهرین و هند و حتی از آمریکا به ایران
شد.
سربازان انگلیسی علاوه بر این بدلیل عدم
رعایت بهداشت موجب شیوع بیماری هایی نظیر آنفولانزا و وبا در ایران شدند که
بدلیل قحطی و عدم توانایی مردم برای مقاومت در برابر بیماری ها، مبتلایان
جان خود را از دست می دادند.
جعفر شهری نویسنده و شاهد این قحطی بزرگ می نویسد: "در
همین قحطی نیز بود كه نیمی از جمعیت پایتخت از گرسنگی تلف شده، اجساد
گرسنگان در گوشه و كنار كوچه و بازار هیزم وار بر روی هم انباشته شده، كفن
و دفن آنها میسر نمیگردید و قیمت گندم از خرواری 4 تومان به 400 تومان و
جو از من 2 تومان به 200 تومان رسیده، هنوز دارندگان و محتكران آنها حاضر
به فروش نمیشدند."
میرزا خلیل خان ثقفی - پزشک دربار - در خاطرات خود از اوضاع حاکم بر تهران می گوید که نشان دهنده عمق فاجعه در پایتخت است:
"از یكی از گذرگاه های تهران عبور میكردم.
به بازارچه ای رسیدم كه در آنجا دكان دمپختپزی بود. رو به روی آن دكان،
دو نفر زن پشت به دیوار ایستاده بودند. یكی از آنها پیرزنی بود صغیرالجثه و
دیگری زنی جوان و بلندقامت. پیرزن كه صورتش باز بود و كاسه گلینی در دست
داشت، گریه كنان گفت : ای آقا، به من و این دختر بدبختم رحم كنید؛ یك چارك
از این دمپخت خریده و به ما بدهید، مدتی است كه هیچ كدام غذا نخورده ایم و
نزدیك است از گرسنگی هلاك شویم.
گفتم : قیمت یك چارك دمپخت چقدر است تا هر
قدر پولش شد، بدهم خودتان بخرید. گفتند: نه آقا، شما بخرید و به ما بدهید
چون ما زن هستیم، فروشنده ممكن است دمپخت را كم كشیده و ما متضرر شویم. یك
چارك دمپخت خریده و در كاسه آنها ریختم. همان جا مشغول خوردن شدند و به
طوری سریع این كار را انجام دادند كه من هنوز فكر خود را درباره وضع آنها
تمام نكرده بودم، دیدم كه دمپخت را تمام كردند. گفتم: اگر سیر نشده اید یك
چارك دیگر برایتان بخرم، گفتند : آری بخرید و مرحمت كنید، خداوند به شما
اجر خیر بدهد و سایه تان را از سر اهل و عیالتان كم نكند.
قحطی بزرگ در ایران مردم را به مردار خواری وا داشته بود
از آنجا گذشتم و رسیدم به گذرِ تقی خان. در
گذر تقی خان یك دكان شیربرنج فروشی بود. در روی بساط یك مجموعه بزرگ
شیربرنج بود كه تقریباَ ثلثی از آن فروخته شد و یك كاسه شیره با بشقابهای
خالی و چند عدد قاشق نیز در روی بساط گذاشته بودند. من از وسط كوچه رو به
بالا حركت میكردم و نزدیك بود به دكان برسم كه ناگهان در طرف مقابلم چشمم
به دختری افتاد كه در كنار دیواری ایستاده و چشم به من دوخته بود.
دفعتاَ نگاهش از سوی من برگشت و به بساط
شیربرنج فروشی افتاد. آن دختر، شش، هفت سال بیشتر نداشت. لباسها و چادرش
پاره پاره بود و چشمان و ابروانش سیاه و با وصف آن اندام لاغر و چهره زرد
كه تقریباَ به رنگ كاه درآمده بود بسیار خوشگل و زیبا بود. همین كه نگاهش
به شیربرنج افتاد لرزشی بسیار شدید در تمام اندامش پدیدار گشت و دستهای خود
را به حال التماس به جانب من و دكان شیربرنج فروشی كه هر دو در یك امتداد
قرار گرفته بودیم دراز كرد و خواست اشاره كنان چیزی بگوید اما قوت و طاقتش
تمام شد و در حالی كه صدای نامفهومی شبیه به ناله از سینه اش بیرون آمده،
به روی زمین افتاد و ضعف كرد.
من فوراَ به صاحب دكان دستور دادم كه یك
بشقاب شیربرنج كه رویش شیره هم ریخته بود آورده و چند قاشقی به آن دختر
خوراندیم. پس از اینكه اندكی حالش به جا آمد و توانست حرف بزند. گفت : دیگر
نمیخورم، باقی این شیربرنج را بدهید ببرم برای مادرم تا او بخورد و مثل
پدرم از گرسنگی نمیرد.»
نیروهای انگلیس تمام محصولات کشاورزی را با قیمت بالا از کشاورزان می خریدند و برای سربازان خود احتکار می کردند
محمد قلی مجد در کتاب "قحطی بزرگ" خود می
نویسد: بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فروپاشید و
استعمار بریتانیا توانست به سادگی حکومت دست نشانده خود را در قالب کودتای
1299 بر ایران تحمیل کند. مجد چنین نتیجه میگیرد: «هیچ تردیدی نیست که
انگلیسیها از قحطی و نسل کشی به عنوان وسیله ای برای سلطه بر ایران استفاده
میکردند.
احمدشاه بزرگترین محتکر غلات در زمان قحطی بود
بدتر از هر مصیبت دیگر، مشاركت شاه و جمعی
از حواریون او در احتكار مایحتاج عمومی است كه نشان از بی مایگی و بی
اعتنایی به تنگدستی مردم به روزگار اشغال كشورش از سوی اجانب دارد. در این
برهه میرزا حسن خان مستوفی الممالك با جدیت و تلاش فراوان، به رغم درگیر
شدن با عوامل آشكار و نهان انگلیس و روس، با وضع برنامیه ای درصدد نجات
هموطنان خود از این وضع آشفته، مقابله با محتكران و اتخاذ تدابیری برای
خرید عادلانه ارزاق عمومی به ویژه گندم، برنج، جو و توزیع آن میان هموطنان
بود.
احمدشاه با وجود قحطی فراگیر حاضر به توزیع گندم های انبار شده در میان مردم نبود
یكی از محتكران عمده غلات، احمدشاه جوان
بود كه تن به پیشنهاد خرید منصفانه رئیس الوزرای خود نیز نمیداد و مقادیر
زیادی گندم و جو در انبارها ذخیره كرده بود. شاه قاجار در برابر
پیشنهادهای خرید صدراعظم خود اظهار میداشت « جز به قیمت روز به صورت دیگر
حاضر برای فروش نیستم».
در زمان قحطی نانوایان و خانه داران از جو و سایر غلات به جای گندم استفاده می کردند
شاه قاجار گندم مورد نیاز مردم برای پخت نان را جز به قیمت روز نمی فروخت
در زمان قحطی، شکل همه عوض شده و مردم دیگر
به انسان شباهتی نداشتند. همه با چشمانی گود افتاده چهار دست و پا می
خزیدند و علف و ریشه درختان را می خوردند. هر چه از جاندار و بی جان در
دسترس بود به غذای مردم تبدیل شده بود. سگ، گربه، کلاغ، موش، خر و ...
داناهو
افسر شناخته شده اطلاعات نظامی انگلستان و نماینده سیاسی آن دولت در غرب
ایران در سالهای 1918 و 1919 درباره قحطی درغرب ایران اینگونه می نویسد:
"اجساد
چروکیده زنان و مردان، پشته شده و در معابر عمومی افتاده اند. در میان
انگشتان چروکیده آنان همچنان مشتی علف که از کنار جاده کنده اند و یا ریشه
هایی که از مزارع در آورده اند به چشم می خورد؛ با این علفها می خواستند
رنج ناشی از قحطی و مرگ را تاب بیاورند. در جایی دیگر، پابرهنه ای با چشمان
گود افتاده که دیگر شباهت چندانی به انسان نداشت، چهار دست و پا روی جاده
جلوی خودرویی که نزدیک می شد می خزید و در حالی که نای حرف زدن نداشت با
اشاراتی برای لقمه نانی التماس می کرد."
قحطی 1917؛ بزرگترین فاجعه تاریخ ایران
قحطی بزرگ ایران در سالهای 1917 تا 1919 از حمله مغول در قرن سیزدهم میلادی نیز بسیار عظیم تر بوده است.
از گزارشهای مطبوعات آن
زمان کاملا روشن است که در تابستان 1917 ایران در آستانه قحطی قرار داشت و
برداشت محصولات تنها وقفهای کوتاه در آن ایجاد کرده بود. روزنامه ایران در
18 اوت 1917 چنین گزارش میدهد: «بر اثر تلاشهای دولت، هماکنون مقدار
قابل توجهی غله در حال ورود به شهر است و دیروز قیمت جو در هر خروار از 35
تومان به 30 تومان کاهش یافت». اما این تسکینی گذرا بود. ایران در 21
سپتامبر 1917 مینویسد: «نبود غله دارد در سراسر ایران قحطی به وجود
میآورد. تاثیر کمبود غله بویژه در کاشان مشهود است و هیچ ترفندی نمیتواند
اوضاع را بهتر کند، زیرا حمل غله از قم یا سلطانآباد به کاشان ممنوع است و
مازاد غله این مناطق به شهرهای شمالی ارسال میشود».
بدلیل ممنوعیت ورود غله از قم و سلطان آباد به کاشان بسیاری از مردم این شهر از گرسنگی کشته شدند
«جان لارنس کالدول»
در گزارشی با عنوان «فقر و رنج در ایران» به تاریخ 4 اکتبر 1917 به تشریح
قحطی فزاینده پرداخته و مینویسد: «کمبود مواد غذایی، بویژه گندم و انواع
نان، سراسر ایران بویژه مناطق شمالی و حاشیهای و نیز تهران را چنان در
برگرفته که پیش از آغاز زمستان، فقر و رنج وسیعی پدید آمده است. تردیدی
نیست که زمستان امسال مرگ و گرسنگی چند برابر خواهد شد... حتی در این موقع
از سال، قیمت ارزاق به بالاترین حد خود طی چندین سال گذشته رسیده و کمبود
غله و میوهجات حقیقتا هشداردهنده است».
گرسنگی فراگیر در تمام نقاط ایران
مجد در کتاب خود با اشاره
به تلگراف ها و مکتابات موجود و همچنین روزنامه های آن روز از فراگیر شدن
قحطی در تمام نقاط کشور اینگونه می نویسد:
از ژانویه 1918، کارد به
استخوان رسید. در گزارش روزنامه رعد در یازدهم ژانویه 1918 چنین آمده است:
«به گزارش نظمیه، هفته گذشته 51 نفر بر اثر گرسنگی و سرما در خیابانهای
تهران جان باختهاند». در همین مقاله به اقدامات امدادی انجام گرفته برای
مقابله با قحطی در تهران اشاره شده است: «تا پایان دسامبر، کمیته مرکزی
صدقات اقدامات زیر را برای فقرای شهر به انجام رسانده است: اختصاص باغ
اعتماد حضور با اتاقهای زیاد و با اسباب و اثاثیه مورد نیاز و گرمایش برای
اقامت مستمندان، اختصاص باغ مجزایی برای زنان مستمند و کودکان، پناه دادن
به یکهزار نفر ایجاد یک حمام برای آنها، تأمین البسه مورد نیاز، تأمین
جیره روزانه برای چای، آش و برنج، معالجه بیماران، نگهداری از زنان باردار و
تأمین شیر نوزادان یتیم، تأسیس یک مریضخانه 30 تختخوابی، ایجاد کارخانهای
برای قالیبافی زنان و کودکان که تاکنون 8 دستگاه دار قالیبافی در حال کار
در آن مستقر شده است و تعیین معلمی برای تعلیم علوم دینی به کودکان».
رعد در بیستم ژانویه
درباره بیماری و گرسنگی مینویسد: «در چند روز گذشته تعدادی بر اثر وبا در
بارفروش و دیگر نقاط نزدیک دریای خزر درگذشتهاند».
اجساد قربانیان بیماری و گرسنگی در گوشه کنار شهرها و جاده ها دیده می شد
رعد در 28 ژانویه درباره
اوضاع قم مینویسد: «اوضاع شهر قم از نظر مواد غذایی اسفبار است. طی هفته
گذشته، بیش از 50 نفر بر اثر گرسنگی و سرما جان باختهاند و تعدادی از آنها
هنوز دفن نشدهاند. برخی از مردم برای غذایشان تنها خون گوسفند در دسترس
دارند».
این روزنامه در شماره 29
ژانویه درباره پیشنهاد گشایش نانواییهای دولتی در تهران مینویسد: «دولت
بنا دارد 20 دکان نانوایی برای فروش نان ارزان به فقرا باز کند و نانوایان
دیگر هم میتوانند به هر قیمت که بخواهند نان بفروشند». رعد در 5 فوریه
1918 درباره آمار مرگ و میر در خیابانهای تهران مینویسد: «حاکم تهران به
وزارت داخله گزارش داده است، طی 20 روز گذشته تعداد مردگان بویژه بهخاطر
قحطی در تهران به 520 نفر رسیده است، یعنی بهطور متوسط در هر روز 36 نفر».
کالدول در تلگرافی به
تاریخ 22 ژانویه 1918، چنین گزارش میکند: «در شهرهای گوناگون به امداد
فوری نیاز است. روزانه چندین مرگ گزارش میشود. در ولایاتی که دولت ایران
قیمتهای خاصی را تعیین کرده حجم محدودی از گندم، برنج و دیگر مواد غذایی
را میتوان خرید.
زنان روزها در صف نانوایی منتظر دریافت نان بودند و نهایتا بسیاری از آنها دست خالی و گرسنه باز میگشتند
سختترین مشکل، تأمین
امکانات دارویی و پزشکی است. واردات مواد غذایی اگر غیرممکن نباشد بسیار
سخت است. قیمتها گزافند، گندم هر بوشل 15 تا 20 دلار... مردم و مقامات
مسؤول با هم همکاری میکنند اما موضوع از توان آنها به تنهایی خارج است.
سازمانهای محلی ماهانه 20 هزار دلار در تهران هزینه میکنند اما این مقدار
تنها نیاز 10 درصد نیازمندان شهر را پاسخ میدهد. در دیگر ولایات نیز
شرایط به همین منوال است».
کالدول در اول فوریه 1918
اینگونه تلگراف میزند: «مشکل قحطی کاهش نیافته است». کالدول در گزارش
مطبوعاتی دیگری برخی اخبار قحطی را در اختیار مطبوعات قرار میدهد. در 14
فوریه 1918، دکتر ساموئل جردن، رئیس کالج آمریکا در تلگرافی چنین مینویسد:
«تنها در تهران 40هزار بینوا وجود دارد. مردم، مردار حیوانات را
میخورند. زنان نوزادان خود را سر راه میگذارند».
گزاش های وایت و ساوترد
در ماه آوریل 1918،
فرانسیس وایت دبیر سفارت آمریکا از بغداد به تهران سفر می کند. کالدول می
نویسد: " مفتخرا به ضمیمه، یادداشت دبیر سفارت را که حاوی اطلاعاتی است که
نامبرده طی سفر خود از بغداد به تهران گردآوری کرده و ممکن است مورد علاقه
آن وزارتخانه قرار گیرد، ارسال می کنم." وایت وضع گرسنگی را چنین تشریح می
کند:
در سرتاسر جاده ها کودکان
لخت دیده می شوند که فقط پوست و استخوان اند. قطر ساقهایشان بیش از سه اینچ
نیست و صورتشان مانند پیرمردان و پیرزنان هشتاد ساله تکیده و چروکیده است.
همه جا کمبود دیده می شود و مردم ناگزیرند علف و یونجه بخورند و حتی دانه
ها را از سرگین سطح جاده جمع می کنند تا نان درست کنند. در همدان چندین
مورد دیده شد که گوشت انسان می خورند و دیدن صحنه درگیری کودکان و سگها بر
سر جسد و یا بدست آوردن زباله هایی که به خیابان ها ریخته می شود عجیب
نیست.
قحطی و وبا، بهار 1918
در بهار 1918، قحطی شدت
گرفت. در اول مارس 1918، کالدول تلگراف زیر را مخابره کرد: "کابینه به علت
اوضاع سیاسی و قحطی استعفا می دهد." در شانزدهم مارس 1918، شولر دبیر کمیته
امداد آمریکا در ایران به چارلز ویکری در نیویورک چنین تلگراف می زند که:
"وضع نگران کننده اضطراری ادامه دارد. صدها نفر مرده اند. غذای نزدیک به
بیست هزار نفر در تهران تامین شده اما کارهای امدادی به مشهد، همدان،
قزوین، کرمانشاه و سلطان آباد نیز تسری یافته است." در 17 آوریل کالدول
تلگراف می زند که: "گرسنگی شدت گرفته و ناآرامی در شمال غرب ایران افزایش
یافته است."
این اوضاع اسفبار بهار
1918 در مروسله ای از سوی کالدول توصیف شده است. به رغم فعالیت های وسیع
کمیته امداد نجات و تغذیه بیش از هزاران گرسنه، کالدول می گوید:
هزاران نفر که کمک به آن
ها میسر نشد به علت گرسنگی و بیماری به ویژه در تهران، مشهد و همدان جان
خود را از دست دادند. اطلاعات موثق حاکی از آن است که فلاکت و گرسنگی چنان
مهیب است که صدها نفر از مردم از علف و حیوانات مرده تغذیه کرده اند و حتی
گاه از گوشت انسان ها نیز خورده اند...فلاکت گسترده حتی بر شهرهای کوچک و
هزاران روستای ایران حاکم بوده است.
اما دسترسی به این اماکن
به سبب فقدان تسهیلات حمل مواد غذایی به این نواحی دور افتاده کوهستانی و
متروک تقریبا غیرممکن است. به نظر می رسد ایرانیان اصیل به دیدن مرگ درفجیع
ترین شکل آن، یعنی مرگ در اثر گرسنگی، عادت کرده اند. و حتی خارجیان اینجا
تا حدودی به سبب مشاهده فلاکت فراگیر در مقابل آن مقاوم شده اند.
یک شاهد عینی ایرانی در
خاطراتش شمار افرادی که در سال نخست قحطی در تهران به علت گرسنگی جان خود
را از دست دادند دست کم سی هزار نفر می داند و می گوید اجساد در کوچه ها و
خیابانهای پایتخت پراکنده بودند. به علاوه، در مرده شویخانه نیز اجساد روی
هم انباشته شده و در گورهای دسته جمعی دفن می شدند. هر جا که قحطی از بین
می رفت، وبا و تیفوئید شروع می شد.
چند تن از افسران بریتانیایی حاضر در ایران در زمان قحطی بزرگ
سرگرد داناهو در خاطرات خود می گوید:
بریتانیایی ها در تأمین
آذوقه مردم همدان هم بسیار ضعیف عمل کردند. به گفته داناهو: در این زمان
شمار مرگ و میر به علت گرسنگی افزایش یافته بود و نان که تنها غذای فقرا و
وعده اصلی غذای آنان به شمار می آمد به شدت گران شده و به 14 قران در هر من
رسیده بود. همدان به شهر وحشت تبدیل شده بود.
نبود دولت مقتدر تشدید کننده احتکار و گرانی
طی تابستان و پاییز 1918،
به رغم محصول خوب، قحطی با همان شدت ادامه یافت. کالدول در تاریخ 22 ژوئن
1918، در مورد بهای اقلام ضروری در فصل برداشت محصول چنین گزارش می دهد: "
گندم برای هر بوشل 12 – 15 دلار، جو هر بوشل 7 -9 دلار و برنج هر پوند 55
سنت... بود. از دیدگاه کالدول این قیمتها حاکی از کمبود آذوقه و قحطی در
فصل برداشت محصول ایران است.
کالدول سپس در صدد یافتن علل افزایش قیمت ها بر می آید:
شرح موقعیت دوگانه طبقه
فقیر ایران که در میان انبوه محصول دچار گرسنگی بودند به این توضیح نیاز
دارد. صرف نظر از ذخایری که قشون خارجی در ایران خریداری کردند، محصول 1917
احتمالا برای تامین آذوقه جمعیت کشور کافی بود،
اما به علت نبود دولت مقتدر و در حقیقت به دلیل نبود هیچ دولتی، محصولات
محدود گندم و جو را که اقلام اصلی غذای فقراست، انبار و احتکار کردند تا
قیمت ها بشدت افزایش یافت.
بهبود اوضاع تهران در بهار 1919
رالف ایچ بادر کنسول
آمریکا در گزارش هفتم اکتبر 1918 خود با اشاره به انتصاب لامبرت مولیتور
بلژیکی به سمت ناظر مواد غذایی در تهران و حومه می گوید:
به وی اختیار تام داده اند
تا به وضعیت غذایی رسیدگی کند. تلاش می شود انبارهای غله دولتی را پر کنند
و همین منظور دستور داده اند نیمی از کل گندم وارد شده به تهران را به
قیمت فعلی بازار به ناظر مواد غذایی تحویل دهند. تمام ولایات با سرعت تمام
گندم خریداری می شود و کشاورزانی که محصول خود را به دولت نمیفروشند، هر
ماه 10 درصد گندم خود را غرامت می دهند.
کاهش جمعیت ایران 1914 – 1919
مقایسه جمعیت ایران بین
سال های 1914 و 1919 حاکی از آن است که حدود ده میلیون نفر طی این سال ها
به علت قحطی و بیماری جان خود را از دست دادند. بر خلاف ادعای برخی
نویسندگان قبل از جنگ جهانی اول، که جمعیت ایران را فقط ده میلیون نفر
اعلام کرده اند، ادعایی که برخی از نشریات انگلیسی در دهه های 60 تا 70
تکرار کرده اند، جمعیت واقعی ایران دست کم نزدیک به 20 میلیون نفر بوده
است. و در سال 1919 این رقم به 11 میلیون رسید. چهارسال طول کشیده بود تا
ایران به جمعیت سال 1914 رسید و تا پیش از سال 1956 جمعیت ایران به این رقم
نرسید. قحطی سال های 1917 – 1919 به یقین بزرگترین فاجعه تاریخ ایران و
شاید فجیع ترین نسل کشی قرن بیستم بوده است.
ایران با وجود اعلام بی طرفی، نیمی از جمعیت خود را بر اثر جنگ جهانی اول از دست داد
جمعیت ایران در سال 1914
برای مقامات آمریکایی مقیم
ایران در سال های پیش از جنگ جهانی اول، تلاش زیرکانه روس ها و انگلیس ها
برای کم تخمین زدن و اندک جلوه دادن جمعیت ایران کاملا ملموس است. دبلیو
مورگان شوستر مدیر کل آمریکایی مالیه ایران در خصوص جمعیت ایران در اوایل
قرن بیستم چنین می نویسد:
"درمورد جمعیت ایران به
نحو عجیبی آمار نادرست ارائه می دهند: آمار به اصطلاح سرشماری شصت سال پیش
ظاهرا پایه ارقام پایینی است که در برخی از کتابها ارائه می شود و خارجیان
آن را می پسندند. درست است که پس از آن هیچ سرشماری صورت نگرفته است اما
اروپاییانی که با اوضاع آشنا هستند کل جمعیت را بین 13 تا 15 میلیون برآورد
می کنند. جمعیت تهران طی چهل سال گذشته از 100 هزار به 350 هزار نفر
افزایش یافته است."
از برکت نتایج انتخابات
تهران در پاییز 1917 نزدیک به 75 هزار رای در تهران و روستاهای اطراف جمع
آوری شد. به گزارش روزنامه ایران دوازده نماینده منتخب بیش از 55 هزار رأی
بدست آورده بودند. با در نظر گرفتن آنکه مردان 21 سال به بالا حق رأی
داشتند و با در نظر گرفتن متوسط جمعیت برای هر خانواده در حدود شش نفر،
جمعیت تهران و حومه در سال 1917 به راحتی می توانست 500 هزار نفر باشد که
با اظهارات شوستر هماهنگی دارد. به علاوه برآورد شوستر از جمعیت ایران در
حدود سال 1900 بالغ بر 13 تا 15 میلیون، با برآورد جمعیت 20 میلیونی در سال
1914 توسط راسل، همخوانی دارد.
به عنوان مثال کشیش راسل
طی گزارشی در خصوص مناسبات ایران و روس به تاریخ 11 مارس 1914 می نویسد:
ایران به بزرگی استرالیا، آلمان و فرانسه با جمعیتی در حدود 20 میلیون نفر
است. راسل در گزارش مورخ 14 ژوئن 1914 حجم عظیم آراء در انتخابات مجلس
ایران را مورد بررسی قرار می دهد و به "اهمیت مبارزه انقلابی 20 میلیون
آریایی در ایران اشاره می کند."
در حالی که در سال 1917
جمعیت تهران براساس آراء انتخابات دست کم 400 تا 500 هزار نفر بود، در سال
1924 رابرت دبلیو ایمبری نایب کنسول آمریکا جمعیت تهران را 150 تا 200 هزار
نفر برآورد کرد..
بازیابی جمعیت پس از 40 سال
پس از این قحطی چهل سال
طول کشید تا ایران به جمعیت 1914 خود بازگردد. چارلز سی هارت سفیر آمریکا
جمعیت ایران در سال 1930 را 13 میلیون نفر تخمین زده است. در سرشماری سال
1956 بود که جمعیت ایران به بیش از 20 میلیون نفر رسید.
قحطی در ایران در سالهای
1917 تا 1919 یکی از بزرگترین قحطی های تاریخ بود و بدون تردید بزرگترین
فاجعه ای است که ایران به آن مبتلا شد. تنها نکته بسیار روشن در این فاجعه،
قربانی شدن ایران "بیطرف" در جنگ جهانی بود. هیچ یک از طرف های متخاصم
خواه به صورت نسبی و خواه مطلق، تلفاتی با این وسعت متحمل نشدند. فاجعه ای
که منجر به فروپاشی جامعه ایرانی، تثبیت تسلط استعمار بریتانیا بر ایران،
تشکیل حکومت های وابسته به بریتانیا و کودتا علیه دولت های منتخب مردمی شد.
هولوکاست افسانهای یهودیان
در حالیکه رسانه های تحت
کنترل یهودیان هر روزه به ذکر مصیبت هولوکاست خیالی 6 میلیون یهودی در جنگ
جهانی دوم می پردازند، اما هیچ نامی از هولوکاست واقعی 9 میلیون ایران در
این رسانههای به اصطلاح بیطرف چیزی شنیده نمیشود. این در حالیست که
اسناد متعدد تاریخی صحت وقوع هولوکاست در ایران را تایید می کند ولی حتی یک
سند! در تایید افسانه هولوکاست یهودیان تا به امروز از سوی حامیان آن عرضه
نشده است! و تمامی محققینی که نقد کوچکی به این موضوع وارد سازند،
بلافاصله روانه زندان شده و مورد پیگرد قضایی قرار میگیرند؛ گویی مصائب
خیالی یهودیان بر مصائب حقیقی دیگر ابنای بشر برتری دارد.
الی ویزل
یهودی دروغ پردازی که برای هر سخنرانی و دروغ پراکنی در مورد هولوکاست چند هزار دلار تقاضا می کند
الی ویزل، دروغپرداز
مشهور هولوکاست، جمله جالبی در این خصوص دارد: «هولوکاست راز همه رازهاست.»
براستی این جمله چقدر دقیق است؛ در صورتیکه پرده از راز هولوکاست خیالی
یهود برداشته شود، هولوکاست واقعی 9 میلیون نفر در ایران آشکار خواهد شد!
منابع و مآخذ:
کتاب "قحطی بزرگ" نوشته دکتر محمد قلی مجد / ترجمه محمد کریمی
The Great Famine and Genocide in Persia 1917 -1919
پنج شنبه 27/7/1391 - 10:49