• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1291
تعداد نظرات : 73
زمان آخرین مطلب : 5715روز قبل
دعا و زیارت
 عجله ، روزى خود را حرام كرد

روزى امیرالمؤ منین علیه السلام داخل مسجد شد به شخصى فرمود: استر مرا بگیر نگهدار تا من برگردم همینكه آن جناب وارد مسجد شد مرد لجام استر را برداشته و رفت . على علیه السلام پس از پایان دادن كار خود بیرون آمد دو درهم در دست داشت ، مى خواست به آن مرد بدهد، دید استر ایستاده و لجام بر سر او نیست ، دو درهم را به غلام خود داد تا از بازار لجامى خریدارى كند غلام در بازار همان شخص را دید كه لجام را به دو درهم فروخته بود. آنرا خرید و خدمت حضرت آورد.
على (ع ) فرمود: بنده بواسطه عجله و ترك صبر، روزى خود را حرام مى كند و بیشتر از آنچه مقدر شده به او نخواهد رسید

جمعه 22/9/1387 - 15:44
دعا و زیارت
نامه اى از حضرت صادق علیه السلام

اسحق بن عمار گفت : هنگامى كه عبدالله بن حسن و بستگانش را، به امر منصور دوانیقى به زندان بردند حضرت صادق علیه السلام نامه اى براى تسلى و تسلیت آنها نوشت :
بسم الله الرحمن الرحیم
این نامه بسوى بازمانده صالح و ذریه پاك است از طرف پسر برادر و پسر عمویش : اى عبدالله اگر شما را به زندان بردند مرا هم شریك كردند در آنچه به شما از اندوه و ناراحتى قلبى رسید، من نیز همانند شما محزون و ناراحتم در مورد این پیش آمد اگر بسوى خدا برگردى و نظر به كتابش نمائى براى پرهیزكاران صبر و شكیبائى را خواسته در آنجا كه مى فرماید (فاصبر و لا تكن كصاحب الحوت ) شكیبائى كن . مانند یونس پیغمبر مباش (بیش از ده آیه مربوط به صبر حضرت در این نامه استشهاد مى فرمایند كه بواسطه اختصار از ذكر آنها خوددارى شد).
پسر عمو هرگز خداوند به زیان دنیوى كه پیش آید براى دوستان اهمیت نداده در پیش خداوند براى دوستانش چیزى محبوبتر از زیان و ناراحتى با شكیبائى و صبر نیست همان طوریكه ارزش براى نعمتهاى دنیا قرار نداده نسبت به دشمنانش .
اگر غیر از آن بود دشمنانش را نمى كشتند و آنها را نمى هراسانند با اینكه ایشان آرامش و آسایش ، برترى و غلبه دارند از اینروست كه مثل یحیى و زكریا به ستمگرى و عناد كشته مى شوند وجدت على بن ابیطالب علیه السلام و پسر عمویت حسین ابن على علیه السلام را مى كشند اگر نه این بود خداوند در قرآن نمى فرمود: (لولا ان یكون الناس امة واحدة لجعلنا لمن یكفر بالرحمن لبیوتهم سقفا من فضة و معارج علیها یظهرون ) و نیز مى فرمود: (ایحسبون انما نمدهم به من مال و بنین نسارع لهم فى الخیرات بل لا یشعرون .
آیا گمان گمان مى كنند كشش مى دهیم ثروت و فرزندان آنها را خوبیها را به سوى ایشان سوق مى دهیم نه ، نمى دانند از این جهت است كه در حدیث آمده اگر مؤ من محزون نمى شد براى كافر عصابه
(50) آهنینى قرار مى دادم كه هیچگاه دردسر نگیرد. همچنین حدیث دیگر كه دنیا در نظر خداوند به اندازه پر مگسى ارزش ندارد. اگر این مقدار ارزش مى داشت به هیچ كافرى قطره آبى نمى داد از اینروست كه در حدیث دیگر مى فرماید هر گاه خداوند قوم یا بنده اى را دوست داشته باشد (صب علیه البلاء صبا) او را مورد طوفان بلاء قرار مى دهد. از اندوهى خارج نمى شود مگر اینكه در غم دیگر داخل گردد.
در حدیث دیگر آمده كه محبوبتر از این دو اندوه در نزد خداوند نیست یكى اندوهیكه مؤ من در موقع خشم دارد و مى پوشاند دیگر اندوهیكه در هنگام مصیبت بر او وارد مى شود و صبر بر آن مى نماید به همین جهت هر كس به اصحاب پیغمبر صلى الله علیه و آله ظلم مى نمود دعا مى كردند خداوند به او طول عمر و صحت بدن و كثرت مال و فرزند بدهد براى همین نیز پیغمبر صلى الله علیه و آله هر كس را كه امتیاز مى داد از نظر رحمت و طلب آمرزش شهادت را براى او مى خواست پس اى عموزادگان و برادران بر شما باد صبر و رضا و واگذارى كار را به خدا و تسلیم در مقابل قضاى او چنگ بزنید به فرمانبردارى خداوند از او مى خواهم به من و شما صبرش را عنایت فرماید، از هر هلاكت و نابودى ما را دور دارد به نیرو و قدرت خودش او شنوا و نزدیك به ما است . درود بى پایان بر پیغمبر و برگزیده از بندگانش ‍ محمد صلى الله علیه و آله و خاندان طاهری

جمعه 22/9/1387 - 15:43
دعا و زیارت
رهبر باید خوش خوترین مردم باشد

عربى خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله آمده تقاضاى كمك مالى كرد حضرت به اندازه كفایت به او بخشیده فرمود: احسان به تو كردم ؟ عرض ‍ كرد نه ، بلكه كار خوبى هم نكردید اطرافیان پیغمبر با آشفتگى از جاى حركت كردند تا او را كیفر دهند. حضرت اشاره كرد خوددارى كنید، آنگاه وارد منزل شد مقدار دیگرى به عطاى خویش افزود و به اعرابى تسلیم كرد بعد فرمود: اینك احسان كردم . گفت : آرى خداوند پاداش نیكوئى به شما عنایت كند.
به اعرابى فرمود: تو در پیش اصحابم سخنى گفتى كه باعث كدورت آنها شد اكنون اگر صلاح بدانى همین حرف را پیش آنها بزن تا رنجیدگى بر طرف شود، فردا صبح اعرابى هنگامیكه اصحاب حضور داشتند خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله رسید. فرمودند دیروز این مرد حرفى زد، پس از آنكه به عطایش اضافه كردم مى گفت : از من راضى شده . رو به او كرده فرمود: همین طور است ؟ عرض كرد آرى خداوند در فامیل و خانواده به شما خیر عنایت كند.
به اصحاب فرمود: مثل این مرد مانند كسى است كه شترش رم كرده و در جست و فرار باشد مردم از پى آن شتر بروند هر چه ازدحام كنند آن حیوان فرارش زیادتر مى شود. صاحب شتر فریاد مى كند مرا با شترم واگذارید من بهتر او را رام مى كنم و راه رام كردنش را خوبتر مى دانم آنگاه خودش پیش ‍ مى رود گرد و غبار از پیكر او مى زداید تا آرام شود كم كم او را خوابانده جهاز بر او مى گذارد و سوار مى شود. من هم اگر شما را آزاد مى گذاشتم وقتى این مرد حرف را زد او را مى كشتید بیچاره به آتش جهنم مى سوخت
(57).

چهارشنبه 20/9/1387 - 23:44
دعا و زیارت
پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله با عمل هدایت مى كرد

على علیه السلام فرمود: مردى یهودى از پیغمبر اكرم صلى الله علیه و آله دینارى چند طلبكار بود روزى تقاضاى پرداخت طلب خود را نمود حضرت فرمود: فعلا ندارم . گفت : از شما جدا نمى شوم تا بپردازید فرمود: من هم در اینجا با تو مى نشینم ، به اندازه اى نشست كه نماز ظهر و عصر و مغرب و عشاء و نماز صبح روز بعد را همانجا خواند. اصحاب ، یهودى را تهدید مى كردند پیغمبر صلى الله علیه و آله رو به آنها نموده مى فرمود: این چه كاریست مى كنید؟ عرض كردند یك یهودى شما را بازداشت كند؟ فرمود: خداوند مرا مبعوث نكرده تا به كسانیكه معاهده مذهبى با من دارند یا غیر آنها ستم روا دارم .
صبحگاه روز بعد تا بر آمدن و بالا رفتن آفتاب نشست در این هنگام یهودى گفت : (اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمدا رسوله ) نیمى از اموال خود را در راه خدا دادم . عرض كرد به خدا سوگند این كاریكه نسبت به شما كردم نه از نظر جسارت بود خواستم ببینم اوصاف شما مطابقه مى كند با آنچه در توراة بما وعده داده اند زیرا در آنجا خوانده ام : محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله در مكه متولد مى شود و به مدینه هجرت مى كند درشتخو و بد اخلاق نیست . با صداى بلند سخن نمى گوید ناسزاگو و بد زبان نمى باشد اینك گواهى مى دهم بیگانگى خدا و پیامبرى شما، تمام ثروت من در اختیارتان هر چه خداوند دستور داده درباره آن عمل كنید (یهودى ثروت زیادى داشت ) على علیه السلام در پایان داستان مى فرماید پیغمبر صلى الله علیه و آله شبها در زیر عباى خود مى خوابید و بالشى از پوست داشت كه داخل آن لیف خرما بود یك شب روكش آن جناب را دو برابر كردند. صبحگاه فرمود: رختخواب شب گذشته ام مرا از نماز بازداشت دستور داد همان یك عبا را بیندازند
(58).

چهارشنبه 20/9/1387 - 23:43
دعا و زیارت
مخالفت عابد بنى اسرائیل با نفس

حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: در میان بنى اسرائیل عابدى زیبا و خوش سیما بود، زندگى خود را بوسیله درست كردن زنبیل از برگ خرما مى گذرانید، روزى از در خانه پادشاه مى گذشت كنیز خانم پادشاه او را دید. وارد قصر شد و حكایتى از زیبائى و جمال عابد براى خانم تعریف كرد. گفت : بوسیله اى او را داخل قصر كن همین كه عابد داخل شد چشم همسر سلطان كه به او افتاد از حسن و جمالش در شگفت شد درخواست نزدیكى كرد. عابد امتناع ورزید زن دستور داد درهاى قصر را ببندند.
به او گفت : غیر ممكن است باید من از تو كام بگیرم و تو نیز از من بهره ببرى عابد چون راه چاره را مسدود دید پرسید بالاى قصر شما محلى نیست كه در آن جا وضو بگیرم زن به كنیز گفت : ظرف آبى بالاى قصر ببر تا هر چه مى خواهد انجام دهد عابد بر فراز قصر شد در آنجا با خود گفت : اى نفس ‍ مدت چندین سال عبادت را كه روز و شب مشغول بودى به یك عمل ناچیز مى خواهى تباه كنى اكنون خود را از این بام بزیر انداز، بمیرى بهتر از آنست كه این كار را انجام دهى نزدیك بام رفت دید قصر مرتفعى است و هیچ دست آویزى نیست كه خود را به آن بیاویزد تا به زمین رسد.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: همین كه خود را آماده انداختن نمود امر به جبرئیل شد كه فورا به زمین برو بنده ما از ترس معصیت مى خواهد خود را به كشتن دهد. او را به بال خود دریاب تا آزرده نشود. عابد را در راه چون پدرى مهربان گرفت و به زمین گذاشت . از قصر كه فرود آمد به منزل خود برگشت زنبیلهایش در همان خانه ماند. زنش پرسید پول زنبیل ها را چه كردى گفت : امروز چیزى عاید نشد گفت : امشب با چه افطار كنیم . جواب داد باید به گرسنگى صبر كنیم ولى تو تنور را بیافروز تا همسایگان متوجه نشوند ما نان تهیه نكرده ایم زیرا ایشان به فكر ما خواهند افتاد زن تنور را روشن كرده با مرد خود شروع به صحبت نمود، در این بین یكى از زنان همسایه براى بردن آتش وارد شد. گفت : از تور آتش بگیر. آن زن به مقدار لازم آتش برداشت در موقع رفتن گفت : شما گرم صحبت نشسته اید نانهایتان در تنور نزدیك است بسوز.
زن نزدیك تنور آمده دید نان بسیار خوب و مرتبى بر اطراف تنور است نانها را جدا كرده پیش شوهر آورد به او گفت : تو در پیش خدا منزلتى دارى كه برایت نان آماده مى شود از خداوند بخواه بقیه عمر، ما را از بدبختى نجات دهد. عابد گفت : صبر بر همین زندگانى بهتر است
(59).

چهارشنبه 20/9/1387 - 23:41
دعا و زیارت
مبارزه ثروت و ایمان

عبدالله ذوالبجادین پسر یتیمى بود از نظر ثروت دنیا بطور كلى چیزى نداشت در كودكى تحت تكفل عمودى خود بسر مى برد تا اینكه بزرگ گردید از توجه عمویش داراى ثروت زیادى شد مقدارى گوسفند و شتر، غلام و كنیز به هم رسانید. او را در جاهلیت عبدالعزى مى نامیدند، مدتى بود تمایل وافرى داشت كه اسلام بیاورد ولى از ترس عمومى خود هیچ اظهار نمى نمود چون او مردى خشن و متعصب و مخالف با اسلام بود این خاطره از قلب عبدالله بیرون نمى شد راهى نیز براى رسیدن به آن پیدا نمى كرد. بالاخره آنقدر گذشت تا این كه حضرت رسول صلى الله علیه و آله از جنگ حنین برگشته به جانب مدینه رهسپار شد عبدالعزى دیگر نتوانست صبر بكند پیش عموى خود رفت گفت : مدتها بود من مایل به اسلام آوردن بودم ، انتظار داشتم شما هم اسلام قبول كنید اكنون كه از شما خبرى نشد من تصمیم گرفته ام به مسلمین پیوسته ایمان بیاورم

چهارشنبه 20/9/1387 - 23:40
دعا و زیارت
درس از تواضع امام چهارم

زهرى با حالى محزون و اندوهناك خدمت على بن الحسین علیه السلام رسید. آن جناب سبب اندوهش را سؤ ال كرد. گفت : غصه هائى بر دلم از دست عده ئى هست كه به آنها خوبى مى كنم ولى آنها نسبت به من حسد مى ورزند، حضرت به او دستوراتى داد راجع به حفظ زبان تا اینكه فرمود: لازم است بر تو كه مسلمین را همانند خانواده خود فرض كنى كسى كه از تو بزرگتر است پدر و كسیكه كوچكتر است فرزند و آنكه هم سن تو است برادر خویش محسوب نمائى . در این صورت آیا كسى به ضرر چنین اشخاصى از بستگان خود حاضر است ؟ اگر شیطان ترا وسوسه كرد فكر كردى از مسلمانى بهترى در چنین موقعى اگر او بزرگتر است با خود بگو چگونه من بهترم با اینكه او سبقت ایمان بر من دارد و در ایمان جلوتر است ، و عمل نیك بیش از من دارد.
چنانچه كوچكتر بود بگو من از او بیشتر گناه دارم و در گناهكارى بر او پیشى گرفته ام پس از من بهتر است ، اگر هم سن با تو بود مى گوئى من به گناهكارى خود یقین دارم و در معصیت او شك ، پس او بهتر است چون من یقینا گناهكارم و او را نمى دانم ، اگر دیدى ترا احترام و تعظیم مى كنند باز خود را مستحق این احترام مدان بلكه با خود بگو این عمل براى این است كه یكدیگر را احترام نمودن جزء وظائف و كارهاى پسندیده است ، هر گاه از آنها گرفتگى و بى اعتنائى دیدى بگو این بواسطه گناهى است كه از من صادر شده . اگر این دستورات را مراعات كنى دوستان تو زیاد مى شوند و دشمنانت كم ، از خوبى آنها شاد خواهى شد و از بدى ایشان متاءثر نمى شوى

چهارشنبه 20/9/1387 - 23:37
دعا و زیارت
مغرور نشوید

در مختار كشى از احمد بن محمد بزنطى نقل شده كه گفت : شبى به اتفاق صفوان ابن یحیى و محمد بن سنان و عبدالله بن مغیره (یا عبدالله بن جندب ) خدمت حضرت رضا علیه السلام رفتیم ساعتى نشستیم چون خواستیم مرخص شویم آنجناب از آن میان فرمود: احمد تو بنشین من نشستم آن حضرت با من گفتگو مى كرد، سؤ الهایى مى نمودم جواب مى فرمود تا بیشتر از شب گذشت ، خواستم حركت نموده به منزل برگرده فرمود: مى روى یا همین جا مى خوابى ؟ عرض كردم هر چه شما دستور دهید انجام مى دهم اگر بفرمائید به خواب مى خوابم والا مى روم . فرمود: همین جا به خواب چون دیر وقت شده ، مردم به خواب رفته و درها را بسته اند درین هنگام آن جناب بحرم تشریف برد.
من گمان كردم كه دیگر از حرم خارج نمى شود. به سجده رفتم در سجده گفتم حمد مر خداى را كه حجت خود و وارث علوم انبیاء با با من در مقام انس و عنایت درآورد از میان جمیع برادران و اصحاب ، هنوز در سجده بودم كه ایشان برگشتند. بپاى مبارك خود مرا متنبه ساختند برخاستم حضرت رضا(ع ) دست مرا در دست خود گرفته مالید فرمود: اى احمد امیرالمؤ منین (ع ) به عیادت صعصعة بن صوحان رفت ، جون از بالین او برخاست گفت : اى صعصعه مبادا افتخار كنى بر برادران خود به عیادتیكه ترا نموده ام ، از خداى به حذر باش ، على بن موسى الرضا(ع ) این سخن را بمن فرموده بحرم تشریف برد.
(61)

چهارشنبه 20/9/1387 - 23:36
دعا و زیارت
متواضع باش تا بلند شوى

مردى خواست خدمت حضرت رسول (ص ) برسد درب خانه را كوبید حضرت پرسید كیست ؟ جواب داد من (انا) آنجناب خارج شد فرمود: كیست ؟ كه مى گوید من با اینكه چنین سخنى سزاوار نیست مگر براى خداوند جل و علا كه مى فرماید انا الجبار انا القهار الخالق پس از آن فرمود: هر كسى دو رشته بر سر او است كه یكى از آنها به عرش منتهى مى شود و بردست ملكى است در آنجا، دیگرى منتهى بزیر زمین مى گردد آن نیز بدست ملكى است .
اگر تواضع كرد براى خدا خطاب مى رسد به ملكى كه در عرش است بنده ما تواضع كرد او را در میان مردم بلند كن تا اینكه مرتبه اش بعرش برسد. هر گاه تكبر نمود خطاب مى رسد به ملك دیگر او را پائین بیاور تا اینكه منتهى بزیر زمین شود.
(62)

تواضع سر رفعت افرازدت
تكبر بخاك اندر افرازت

چهارشنبه 20/9/1387 - 23:35
دعا و زیارت
امام على (ع ) و انتخاب لباس

امیر المومنین (ع ) با قنبر غلامش به بازار آمد تا پیراهنى تهیه كند به مردى فرمود دو پیراهن لازم دارم ، آن مرد عرض كرد یا امیر المؤ منین (ع ) هر نوع پیراهن بخواهى من دارم همینكه على (ع ) فهمید این شخص او را میشناسد از او گذشت به جامه فروش دیگرى رسید كه پسرش مشغول خرید و فروش ‍ بود. دو پیراهن یكى به سه درهم و دومى را بدو درهم خرید. بقنبر فرمود: جامه سه درهمى براى تو باشد. عرض كرد مولاى من این پیراهن براى شما سزاوارتر است به منبر تشریف میبرید و مردم را وعظ و خطابه میفرمائید. فرمود: تو نیز جوانى و آراستگى سنین جوانى دارى ، از طرفى من شدم دارم از پروردگارم كه خود را بر تو برترى دهم . از پیغمبر اكرم (ص ) شنیدم كه فرمود: ((البسوهم مماتلبسون واطعموهم مماتا كلون )) از همانكه مى پوشید و مى خورید بغلامان خود بدهید))
على (ع ) پیراهن را كه پوشید آستین آنرا كشید، از دستش بلندتر بود، مقدار زیادى را پاره كرد دستور داد كلاه براى مستمندان درست كنند: پسر بچه پیش آمده عرض كرد اجازه بفرمائید تا سر آستین را بدوزم ، فرمود: بگذار همین طور باشد، گذشت زمان سریعتر از آراسته كردن جامه ایست . پس از رفتن آن جناب صاحب دكان آمد بعد از اطلاع ،خود را بحضرت رسانیده عذر خواست عرض كرد پسرم شما را نشناخته اینك تقاضا دارم سود دو جامه زیرا من و پسرت در تعیین قیمت بمقدار لازم صحبت كردیم و كم زیاد نمودیم تا بهمین مقدار هر دو راضى شدیم .
(63)

چهارشنبه 20/9/1387 - 23:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته