• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 771
تعداد نظرات : 354
زمان آخرین مطلب : 4884روز قبل
دانستنی های علمی

 

 

این ساختمان 15 طبقه که در مرکز شهر لندن قرار دارد در حال تخریب است تا به جای آن یک آسمانخراش ساخته شود. نکته جالب در مورد این ساختمان این است که همانطور که در عکس میبینید ساختمان در حال تخریب از پائین به بالاست و ابتدا طبقات پائین آن تخریب شده است. دلیل این کار چیست؟هنگامی که این ساختمان در سال 1965 ساخته شده. هر طبقه آن از یک پایه مرکزی که هسته آن در سقف ساختمان قرار دارد آویزان شده است. بنابراین هسته تعادلی و اصلی ساختمان در سقف آن قرار دارد و مهندسین مجبورند که ابتدا وزن را از پائین کم کنند. فکر کنم اگر این ساختمان جالب را که در 40 سال پیش با این معماری جالب ساخته شده در همین وضعیت نگه دارند خیلی جالب تر از ساختن یک آسمانخراش برای پول بیشتر باشد.  

پنج شنبه 26/6/1388 - 22:44
دانستنی های علمی

 

 

معماران و طراحان دانمارکی گروه معماری Bjarke Ingels از طرح خود برای ساختن برجی در شهر پراگ کشور چک پرده برداری کرده اند که دارای طرحی ویژه است. این بنا که ترکیبی از محیط های اداری و مسکونی خواهد بود به شکل حرف انگلیسی W طراحی شده است.

به گفته مهندسین معمار، در واقع چهار برج که به هم متصل هستند این برج را به وجود خواهند آورد. به گفته آنها شهر پراگ پر از برج های زیبا است. در چنین شهری چگونه میتوان ساختمانی بنا کرد که در میان آن همه طرح مختلف چشمگیر باشد؟ ضمن اینکه این بنا قرار است در محله Walter ساخته شود. بنابراین ما تصمیم گرفتیم که طرحی به وجود بیاوریم که هم در میان آن همه برج خاص باشد و هم نماد محله خود Walter باشد. و نتیجه آن برجی به شکل حرف W شد که حرف اول محله والتر است.


ایده قشنگی است. فکر می کنم زندگی در چنین برجی باید لذت بخش باشد. به خصوص اگر بخواهید آدرستان به کسی بدهید کافی است بگویید برج W!

پنج شنبه 26/6/1388 - 22:40
دانستنی های علمی
 
 
 

 
 
 
 
 
پنج شنبه 26/6/1388 - 22:32
بیماری ها

 

۱- نخوردن صبحانه
اشخاصی که صبحانه نمی خورند، قند خونشان پایین می آید. باید بدانید که تنها منبع غذایی مغز، قند خون است. در نتیجه کاهش قند خون ، باعث تخریب و اختلال در عملکرد مغز می شود.

۲- بیش از حد غذا خوردن
در افرادی که بیش از مقدار مورد نیاز بدنشان، غذا مصرف می کنند، خون رسانی به مغز مشکل می شود و به همین جهت، قدرت فکری آنها پایین می آید.

۳- کشیدن سیگار
اشخاص سیگاری باید بدانند که سیگار کشیدن باعث جمع شدن و کوچک شدن مغز می شود و این عامل باعث به وجود آمدن بیماری آلزایمر(فراموشی) می گردد.

۴- مصرف کردن بیش از حد مواد شیرین
وجود قند اضافی در بدن، باعث توقف جذب پروتئین و سوء تغذیه ناشی از آن و در نتیجه انحطاط مغز می شود.

۵- آلودگی هوا
مغز بیشترین مصرف کننده اکسیژن در بدن می باشد. ورود هوای آلوده به بدن موجب کاهش اکسیژن بدن می شود و به همین علت توانایی مغز پایین می آید.

۶- کمبود خواب
خوابیدن باعث استراحت مغز می گردد. اگر کمبود خواب به مدت طولانی ادامه یابد، موجب تسریع مرگ سلول های مغزی می گردد.

۷- پوشاندن سر هنگام خواب
افرادی که با روسری یا کلاه می خوابند و یا به طور کلی سر خود را هنگام خواب می پوشانند، باید توجه داشته باشند که با این کار، دی اکسید کربن در بدن زیاد می شود و به نوبه آن اکسیژن در بدن کاهش می یابد و این خود باعث ناتوانی در عملکرد مغز می شود.

۸- کار کردن در بیماری
کار کردن زیاد یا درس خواندن در هنگام بیماری، ممکن است موجب کاهش کارآیی مغز و آسیب آن گردد.

۹- تفکر کم
فکر کردن باعث به جریان انداختن خون در مغز می گردد. کسانی که تمرکز و تفکر را کنار می گذارند، موجب کوچک شدن مغز خود می شوند.

۱۰- به ندرت صحبت کردن
بحث کردن و صحبت های عقلانی با افراد دیگر، باعث افزایش کارآیی مغز می گردد.

پنج شنبه 26/6/1388 - 21:37
داستان و حکایت
زن سالمندی شوهرش را از دست داده بود. غم فوت شوهر و تغییر رفتار اطرافیان نسبت به زن باعث شده بود که او هم کم کم نسبت به زندگی میل و رغبتش را از دست بدهد و چشم به راه مرگ بماند. اما با وجودی که لب به غذا نمی زد و دائم در حال بیماری و آه و ناله بود اما فرشته مرگ به سراغش نمی آمد و او نفس می کشید. سرانجام طاقت زن طاق شد و از فرزندانش خواست تا او را نزد شیوانا ببرند و از او کمک بخواهد.

شیوانا با تعجب به سروصورت زن خیره شد و از همراهانش پرسید:" آیا او در زمان حیات شوهرش هم اینقدر ژولیده و به هم ریخته بود؟"

دختر زن گفت:" اصلا مادرم دائم به خودش می رسید و لباس های تمیز و نو می پوشید و موهایش را رنگ می کرد و سعی می کرد خودش را نسبت به سن و سالش جوانتر بنماید. اما بعد از فوت پدر او دیگر به سرووضع خود نرسید و خودش را به این روز انداخته است."

شیوانا به زن نگاهی انداخت و به او گفت:" برای مردن شتاب مکن. اگر زنده ای برای این نیست که بمیری بلکه برای این است که زندگی کنی. مرده ها هم می میرند تا زندگی نکنند. برخیز و با کمک دخترانت سرووضع خودت را اصلاح کن . لباس های خوب بپوش و زندگی را از سر بگیر. وقت مردن ات که فرا برسد آن موقع دست از زندگی بکش. برخیز و برو."

هفته بعد آن زن سالمند به همراهی فرزندانش دوباره نزد شیوانا آمدند . شیوانا این بار در چهره زن رنگ حیات و زندگی یافت و متوجه شد که بسیار سالم تر و سرحال تر از قبل است. همچنین لباس های زن تمیز و سروصورت و ظاهرش هم روبه راه تر از قبل بود. شیوانا از زن پرسید:" اکنون زندگی را چگونه می بینی؟"

زن سالمند لبخندی زد و گفت: " تازه متوجه می شوم که زنده هستم تا زندگی کنم و مرده ها می میرند تا زندگی نکنند. بنابراین تا زنده هستم باید مثل زنده ها رفتار کنم.به همین سادگی!"
پنج شنبه 26/6/1388 - 21:33
بیماری ها

 

 

رئیس انجمن فیزیوتراپی ایران گفت:‌ مهمترین علت شیوع کمردرد در کشور نشستن‌ طولانی بیش از ۱۵ دقیقه بدون استراحت و حرکت است.
اسماعیل ابراهیمی در گفت‌وگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری فارس با اشاره به اینکه بیشترین کمردردها را کارمندان جامعه و آنهایی که مجبور به نشستن طولانی‌مدت و بدون تحرک هستند مبتلا می‌شوند اظهار داشت: میزان شیوع کمردرد در بین این افراد حتی از کسانی که کارهای سنگین می‌کنند بیشتر است؛ لذا در صورت نشستن بیش از ۱۵ دقیقه تغییر بیولوژیکی در ستون فقرات ایجاد می‌شود که قابل جبران نیست.
وی در باره پیشگیری از کمردرد با علت نشستن طولانی روی صندلی گفت: افراد حتماً باید قبل از ۱۵ دقیقه از صندلی بلند شده و حرکتی داشته باشند و سپس به کار خود ادامه دهند و علاوه بر آن ارگونومی نشستن، صندلی و میز کار خود را نیز باید تغییر دهند.
ابراهیمی درباره تفاوت‌های نشستن روی زمین و صندلی خاطرنشان کرد: در هنگام نشستن روی زمین گودی کمر کاملاً از بین می‌رود و فشار به دیسک زیاد شده و شانس پارگی دیسک زیادتر می‌شود. بنابراین اگر کسی ۱۵ تا ۲۰ دقیقه روی زمین بنشیند به مراتب خطرناک‌تر از نشستن روی صندلی است.
این دکترای فیزیوتراپی افزود: در صورت نشستن روی صندلی گودی کمر حفظ شده و شانس صدمات و فشار روی دیسک را کمتر می‌کند ضمن اینکه فشار روی زانوها نیز کاهش می‌یابد.
 

پنج شنبه 26/6/1388 - 21:32
داستان و حکایت
شیوانا با تعدادی از شاگردانش وارد دهکده ای شدند. به خاطر تغییررنگ آب رودخانه و غرش زمین همه اهالی دهکده منتظر بودند تا زمین لرزه ای رخ دهد. اما تا آن زمان اتفاقی نیافتاده بود. شیوانا هنگام ورود به دهکده با مردی ثروتمند روبرو شد که در ساختمانی محکم و نوساز ساکن شده بود. دیوارهای خانه بسیار ضخیم بودند و در ساختمان آن به اندازه کافی از ساروج و سنگ استفاده شده بود. اما مرد ثروتمند به شدت از وقوع زلزله می ترسید و دائم خود را به اینطرف و آنطرف می زد و از ترس آرام وقرار نداشت. او شیوانا را از راه دور شناخت. به سرعت خود را به شیوانا رساند و از او پرسید:" استاد! به من بگو که آیا خانه ام به اندازه کافی برای من و فرزندانم امن هست؟ "

شیوانا نگاهی به ساختمان انداخت و گفت:" خانه به نظرمحکم و مقاوم می نماید. اما تو بهتر است خودت را آرام کنی وگرنه می ترسم به خاطر زلزله آسیب ببینی!"

مرد آشفته و هراسان پرسید:" چگونه آرام باشم؟ وقتی زمین لرزه ای که قدرتش را نمی دانم هر لحظه امکان دارد بیاید؟"

شیوانا پاسخ داد:" آنچه می توانی انجام دهی انجام بده و بقیه اش را به خالق هستی بسپار!"

مرد ثروتمند با پوزخند گفت:" از کجا معلوم آنچه انجام می دهم کافی باشد!؟" و بعد آشفته و نگران به سمت خانه اش رفت.

شیوانا به سمت دیگر دهکده رفت و آنجا مرد فقیری را دید که درون خانه ای سست بنیاد و ضعیف با زن وفرزندانش زنگی می کرد. مرد فقیر با لبخند شیوانا را به درون خانه دعوت کرد. شیوانا از او پرسید:" خبر داری که قرار است زلزله بیاید شما چرا اینقدر آرام هستید؟"

مرد فقیر گفت:" گوشه ای از خانه ام که نزدیک در خروجی است رابا تنه درختان ستون های اضافی زده ام وکمی محکم تر کرده ام و شب با بچه ها آنجا می خوابیم. به نوبت هم کشیک می دهیم تا به محض اینکه زلزله بیاید همدیگر را بیدار کنیم و به فضای آزاد برویم. این همه کاری بود که از دستمان برمی آمد. بعد هم خودمان را به خدا سپرده ایم و از او خواسته ایم خودش مواظب ما باشد. دیگر دلیلی برای نگرانی نمی بینیم. "

شیوانا با خنده به شاگردان گفت:" امشب در حیاط منزل همین مرد فقیر استراحت می کنیم.حتما خدایی که مواظب آنهاست ، از ما هم حمایت می کند."

نزدیک های صبح که همه خواب بودند. زلزله ای سنگین از راه رسید. بخش های ضعیف خانه مرد فقیر بلافاصله فروریخت. اما زن و بچه مرد فقیر به همراه خودش که زیر ستون خوابیده بودند جان سالم به در بردند و توانستند به فضای باز حیاط مدرسه فرار کنند.

وقتی موج زلزله خوابید و اوضاع به حالت طبیعی برگشت. شیوانا متوجه شد که با وجود خرابی زیاد ، هیچکدام از ساکنین خانه مرد فقیر آسیب ندیده اند . و حتی مرغ و خروس ها و گوسفندهای او هم سالم مانده اند.

صبح روز بعد به شیوانا خبردادند که مرد ثروتمندی که منزل محکمی داشت به محض وقوع زلزله به تنهایی از خانه بیرون دویده بود و زیر تپه ای سنگی پناه گرفته بود و ریزش سنگ ها از بالای تپه او را داخل گودالی محبوس کرده است و به کمک احتیاج دارد. شیوانا و بقیه شاگردان برای کمک به سمت خانه مرد ثروتمند رفتند و با کمال تعجب دیدند که خانه مرد ثروتمند کاملا سالم است و تمام اهل منزل هم در داخل خانه سالم باقی مانده اند. ولی او خودش با دست خودش خویشتن را در گودالی زیر تپه سنگ مدفون کرده است. مردم ده با همکاری همدیگر مرد ثروتمند را از زیر سنگ ها زخمی و مجروح بیرون کشیدند. اووقتی چشمش به شیوانا افتاد با خنده گفت:" استاد! ظاهرا آنچه انجام داده بودم کافی بوده است. بی جهت تقدیر و سرنوشتم را به خالق هستی واگذار نکرده بودم. این را وقتی داخل گودال بودم فهمیدم. در داخل گودال زندگی ام را به او سپردم که شما مرا نجات دادید! به همین سادگی!"
پنج شنبه 26/6/1388 - 21:21
داستان و حکایت
شیوانا خبردار شد که یکی از شاگردان مدرسه هر روز وقتی فرصت استراحت و تفریح فراهم می شود ، بقیه شاگردان را گرد خود جمع می کند و در مورد خبرهایی که در دهکده و همینطور مناطق دور و نزدیک شنیده برای آنها ماجرا تعریف می کند. اما با این تفاوت که همه قصه ها و حکایت ها و ماجراهایی که نقل می کند مربوط به حوادث زشت و قتل و سرقت و انسان آزاری و بقیه رفتارهای ناپسند انسان های ناهنجار است.

شیوانا روزی آن شاگرد خوش سخن را در مقابل بقیه اعضای مدرسه احضار کرد و با صدای بلند از او خواست تا دیگر از این داستان های منفی و اتفاقات ناپسند بیرون مدرسه برای شاگردان چیزی نقل نکند.

آن شاگرد با اعتراض گفت :" اما استاد این ها واقعیت جامعه بیرون مدرسه است و افراد مدرسه حق دارند با این واقعیات آشنا شوند!!"

شیوانا پاسخ داد:" اما مساله اینجاست که بیرون مدرسه اتفاقات مثبت و دوست داشتنی مثل محبت انسان ها به همدیگر و از خود گذشتگی اهالی برای کمک به یکدیگر و هزاران اتفاق امید بخش دیگر هم رخ می دهد. اما تو عمدا اتفاقات آزاردهنده و ناخوشایند را از دل این هزاران اتفاق خوب بیرون می کشی و فقط آنها را نقل می کنی. از سوی دیگر به طور مستمر و دائم مشغول پرکردن ذهن شاگردان با این داستان هایت هستی . نتیجه این قصه گفتن ها از آدم های بد و رفتارهای زشت این است که تو کم کم کاری می کنی که برای شاگردان مدرسه قباحت و زشتی کارهای ناپسند کمتر به چشم آید و آنها باورشان شود که باید با سیاهی ذغال بسازند و آن را به هر قیمتی که هست بپذیرند و با آن کنار بیایند. چون این عادی سازی کارهای ناپسند در نظر شاگردان مدرسه حد پایانی ندارد و هر روز تو با قصه های ناخوشایند بیشتری به آن بال و پر می دهی ، کم کم به صورت یک امر جاافتاده در می آید و زشتی ها و پلیدی ها دیگر آنقدر ناپسند به نظر نمی رسند. در حالی که ما در اینجا جمع شده ایم تا زیبایی خوبی ها و پاکی ها را باور کنیم و به دیگران معرفی نمائیم."
پنج شنبه 26/6/1388 - 21:20
داستان و حکایت
آسیابان دهکده شیوانا خسته و درمانده نزد شیوانا آمد و از او در مورد مشکلی که برایش پیش آمده کمک خواست. شیوانا از او توضیح خواست و آسیابان گفت: " آسیاب بزرگ دهکده متعلق به من است. برای آرد کردن غلات و دانه های غذایی مردم دهکده و روستاهای اطراف من نیاز به حداقل ده کارگر دارم. البته کارگرانی که نیازمند کار هستند در این منطقه کم نیستند. اما من هر کارگری که استخدام می کنم بعد از یکماه متوجه می شوم که آنها یکی یکی مرا ترک می کنند و به سراغ کار کم درآمدتری می روند. به زبان ساده تر این کارگران حاضرند در جایی دیگر کارسخت تری انجام دهند و حقوق کمتری بگیرند اما در آسیاب من کار نکنند!؟ حال دست تنها مانده ام و نمی دانم چه کنم! مرا راهنمایی کنید."

شیوانا تعدادی داوطلب از شاگردان مدرسه انتخاب کرد و به آسیابان گفت از فردا صبح من و این شاگردان به عنوان کارگر به مدت یک ماه در آسیاب تو کار می کنیم و آخر هر روز هم حقوق خود را از تو می گیریم. اینطوری در عمل می فهمیم که مشکل تو کجاست."

روز بعد شیوانا و شاگردان داوطلب در آسیاب شروع به کار کردند. ظهر که شد آسیابان با ظرف های پر از غذا نزد آنان آمد و در حالی که آنها مشغول تناول غذا بودند به آنها گفت:" اکنون که برایتان غذا آوردم انتظار دارم که درست کارکنید و به خاطر داشته باشید که اگر من نباشم این ظرف غذا هم امروز گیرتان نمی آمد. همینطور به یاد داشته باشید که کارگر برای کار در آسیاب زیاد است و اگر یکی از شما کم کاری کند و یا از زیر کار دربرود بلافاصله عذرش را خواهم خواست و به جای او کسی دیگر را استخدام خواهم کرد!"

غروب آن روز وقتی شاگردان مدرسه می خواستند مزد خود را بگیرند دوباره آسیابان هنگام پرداخت اجرت شروع به سخنرانی کرد و گفت:" یادتان باشد که فردا ممکن است این پول گیرتان نیاید. پس امروزتان را شکرگذار باشید و فردا با جدیت و تلاش بیشتری کار کنید تا مبادا این شغل خوب را از دست بدهید!"

شیوانا وقتی این رفتار مرد آسیابان را دید خطاب به او گفت:" دیگر نیازی نیست من و شاگردانم یک ماه وقتمان را اینجا تلف کنیم تا دلیل بی کارگر بودن تو را کشف کنیم. مقصر اصلی اینکه کسی برای کار در آسیاب تو رغبتی ندارد خودتو هستی! تو با ناامن سازی شغل کارگری و تهدید جایگزینی و تاکید پیوسته بر ناپایدار بودن شغل باعث می شوی که کارگری که برای تو کار می کند از فردای خودش مطمئن نباشد و همیشه به صورت درختی بی ریشه باشد که با اولین سیل به هر جا صلاح و آرامشش در آن باشد نقل مکان کند. تو با تهدید شغل کارگران آنها را نسبت به آینده کاری خودشان نامطمئن و مردد می سازی و طبیعی است که کارگرها برای شغلی مطمئن تر و پایدارتر به سراغ کاری کم درآمد تر اما با ثبات تر بروند. درخت ها را از ریشه در می آوری و بعد گله و شکایت می کنی که چرا با اولین سیل همه درخت ها روی آب شناور شدند و رفتند! مقصر خودت هستی و از بقیه برای کمک به تو کاری ساخته نیست!"
پنج شنبه 26/6/1388 - 21:19
دانستنی های علمی

 

  

 

 

پنج شنبه 26/6/1388 - 21:17
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته