• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 868
تعداد نظرات : 316
زمان آخرین مطلب : 3874روز قبل
شعر و قطعات ادبی

 خدایا کفر نمیگویم ،پریشانم.
چه میخواهی تو از جانم؟
برای آنکه خودخواهی ،اسیر زندگیم کردی
خداوندا تو مسئولی،
خداوندا تو میدانی که انسان بودن ماندن در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.


 
جمعه 26/9/1389 - 19:0
دعا و زیارت

حمد و سپاس خدایی را سزاست كه تیر حتمی قضایش را هیچ سپری نمی شكند و لطف و محبت و هدایتش را هیچ مانعی باز نمی دارد و هیچ آفریده ای به پای شباهت مخلوقات او نمی رسد.
............ . . حهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من تو را باز نداشت از اینكه راهنمایی ام كنی به سوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خوشنودی توست.
پس
هر گاه كه تو را خواندم پاسخم گفتی .
هر چه از تو خواستم عنایتم فرمودی.
هرگاه اطاعتت كردم قدردانی و تشكر كردی.
و هر زمان كه شكرت را بر جا آوردم بر نعمت هایم افزودی.
و اینها همه چیست؟
جز نعمت تمام و كمال و احسان بی پایان تو؟!

 

............ . .. پروردگار من!
............ . .. من را از هول و هراس های دنیا و غم واندوه های آخرت رهایی ببخش.
و من را از شر آنان كه در زمین ستم می كنند در امان بدار.
............ . .. خدایا!
به كه واگذارم می كنی؟
به سوی كه می فرستی ام؟
به سوی آشنایان و نزدیكان؟تا از من ببرند و روی برگردانند.
یا به سوی غریبان و غریبه گان تا گره در ابرو بیافكنند و مرا از خویش برانند؟
یا به سوی آنان كه ضعف مرا می خواهند و خواری ام را طلب می كنند؟
............ . .. من به سوی دیگران دست دراز كنم؟در حالی كه خدای من تویی و تویی كارساز و زمامدار من.
............ .. .. ای توشه و توان سختی هایم!
ای همدم تنهایی هایم!
ای فریاد رس غم وغصه هایم!
ای ولی نعمت هایم!
............ . ... ای پشت و پناهم در هجوم بی رحم مشكلات!
ای مونس و مامن و یاورم در كنج عزلت و تنهایی و بی كسی!
ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره ی اندوه و غربت و خستگی!
ای كسی كه هر چه دارم از توست و از كرامت بی انتهای تو!
............ . .. تو پناهگاه منی!
تو كهف منی!
تو مامن منی!

جمعه 26/9/1389 - 18:59
شعر و قطعات ادبی

اللهم صل علی محمد وال محمد و اهدنا بهما لما اختلف فیه من الحق

حسین علیه السلام ، زنده ی جاویدی ست که هر سال دوباره شهید می شود و همگان را به

 

                                          یاری حق فرا می خواند؟

                                          

                                            صدایش را می شنوی؟

 

                     

 

نمیدانم اگر در کربلا بودم

 

 به ندای هل من ناصر ینصرنی چه جوابی میدادم؟!

 

 ولی حالا اینو که میدونم  آقا داره صدا میزنه....

 

آقا داره ندای هل من ناصر سر میده

 

 آقا جان من که میدانم تو صدا می کنی و من نمیشنوم

 

 

صدایت را کجا بشنوم ؟چگونه در انتظارت باشم؟

 

چگونه خودخواهی هایم را کنار گذاشته به یاری تو بیایم؟

 

من که  همیشه و هرگاه توسلی کردم به شما بی پاسخ نبوده

 

لایق شهادت نیستم اما نمیخواهم به مرگ جاهلیت بمیرم

http://lahzebidari.blogfa.com/

جمعه 26/9/1389 - 15:9
اهل بیت

یا قمر بنی هاشم علیه السلام

عظمت حضرت اباالفضل بر هیچ کس پوشیده نیست اما این روایت به گونه ای از بزرگی این شه زاده در ذهن مجسم می کند که همه ما را به این وجود مقدس  متمایل میکند و عشق او را در دل ما می اندازد:
در رستاخیز اکبر، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به جناب امیرالمؤمنین می گویند:
یاعلی، به فاطمه علیها السلام بگو که برای شفاعت و نجات امت من در فزغ اکبر، چه تدبیری دارد؟
حضرت مولی امیرالمؤمنین علیه السلام به بی بی فاطمه زهرا علیها السلام آن پیغام را ابلاغ می کنند؛ و آن بانو می فرمایند: ( یا امیرالمؤمنین علیه السلام، کفانا لاجل هذا المقام الیدان المقطوعتان من ابنی العباس)
« ای امیرالمؤمنین، برای ما در مقام شفاعت، دو دست بریده پسرم عباس بسنده و کافی است.»

یا اباالفضل قیامت ما را در همین دنیا برسان ما را از حجاب های اکبر اعمالمان نجات بده و شفاعت زیبایت را در همین دنیا نصیبمان کن و مزه لذت بخش مرگ و برزخ و قیامت را در همین جا نصیبمان کن که تو را باب حاجات آفریدند و ما را مخزن حاجات ...

جمعه 26/9/1389 - 15:4
اهل بیت
از بهترین توصیفاتی که راجع به حضرت امام حسین (ع) شده، توصیفی است که حضرت ولی عصر ارواحنا فداه راجع به آن حضرت کرده است؛ آنجا که در خطاب خود به جد بزرگوارش امام حسین (ع) می گویند:

«کُنتُ لِلرَّسُولِ وّلَداً وً لِلقُرآن سَنَداً وَ للاُمَّه عَضُداً وَ فِی الّاعَهِ مُجتَهِداً حافِظاَ لِلعَهد وَ المیثاق ناکِباَ عَن سُبُلِ الفُسّاق تَناوه تأوه المَجهُود طَوِیل الرُکُوع وَ السُّجُود زاهِداَ فِی الدُّنیا ژُهدَ الرّاحِل عَنها ناظِراَ بِعَین المُستَوحِشِینَ مِنها»

تو ای حسین! برای رسول خدا فرزند و برای قرآن سند و برای امت بازوئی بودی، در طاعت خدا تلاشگر و نسبت به عهد و پیمان حافظ و مراقب بودی، از راه فاسقان سر بر می تافتی، آه می کشیدی، آه آدمی که به رنج و زحمت افتاده، رکوع و سجود تو طولانی بود، زاهد و پارسای در دنیا بودی، زهد و اعراض کسی که از دنیا رخت برکنده است، با دیده ی وحشت زدگان بدان نگاه می کردی.

 

 

در این عبارات، بسیار جالب و روح افزا جدّ بزرگوار خود حسین (ع) را با ده عنوان وصف کرده است:

1. امام حسین (ع)، فرزند سول خدا (ص) بود، او نواده ی پیامبر اکرم به شمار می رفت،  و رسول خدا او را فرزند خویشتن می خواند.

2. او سند و پشتوانه ی قرآن بود. قرآن، با اتکاء به وجود مقدس امام حسین (ع)، در جهان استقرار و گسترش یافت و هر آنچه را که قرآن کریم، در قالب الفاظ، بیان فرموده در وجود مطهر حسین (ع) رؤیت و مشاهده می شود.

3. آن حضرت بازوی امت بود، امت اسلامی با وجود حضرت حسین (ع) دارای بازویی پر توان و قدرتمند بوده و هستند و به همین دلیل می توانند همه ی قدرتهای ضد خدایی را در هم بشکنند و نابود سازند.

4. امام حسین (ع) در راه اطاعت پروردگار، سخت کوش و تلاشگر بود. دعا، نیایش، ابتهال، نماز و مناجات شبانه ی وی در تاریخ، ضبط شده و خود مایه ی اعجاب آدمی است.

5. آن بزرگوار نگهدار عهد و میثاق بود. عهد و پیمان با خداوند یا با مردم را هرگز نقض نکرد و ثابت و استوار روی پیمان خویشتن می ماند و وفا می کرد.

6. او از راه و روش فاسقان و فاجران روی گردان بود. هرگز روی به آنان نیاورد و تمایل به سوی آنان نکرد و چطور ممکن است کسی که فناء فی الله پیدا کرده به مخالفان فرمان پروردگار روی بیاورد و به آنان تمایل پیدا کند؟

7. امام حسین (ع) دردمندانه آه می کشید، چون ناله ی کسی که سخت به رنج و زحمت افتاده و بار سنگینی از غصه و اندوه در دل دارد و در سینه اش جراحتی التیام ناپذیر است.

8. رکوع ها و سجودهای طولانی داشت، مدت ها در حال رکوع و سجود می ماند و ذکر خدا می کرد. به نظر می رسد که این جمله، رمز شوق عمیق و ریشه دار آن بزرگوار به معبود و محبوب حقیقی اش خداوند متعال است و چون از خلوت با خدا و انس به ذات لایزال او لذت می برد از این رو سجده را که درست خلوت با خداست طول می داده و احساس خستگی نمی کرده اند.

9. سیدالشهداء (ع) نسبت به دنیا زاهد، بی رغبت و بی علاقه بود دنیا در نظر مبارک و خدا بین آن حضرت، جلوه و جلا و فروغ و بهایی نداشت چنان از دنیا اعراض کرده بود که گویا بکلی از آن برکنده شده و قدم در سرای ابدی و جهان آخرت گذاشته است.

10. نظر امام حسین (ع) به دنیا نظر وحشت زدگان بود. آنجا که نظر دیگران نظر خریداری و نگاه عاشقانه بود، نظر آن بزرگوار به دنیا نظر انسان وحشت زده بود و نگاهش، نگاه دل بریدگان از آن، و بالاخره او از دنیا و زرق و برق آن در فرار بود که این چیزها در چشم انسان دریا دلی چون امام حسین (ع) کمترین فروغی ندارد.

جمعه 26/9/1389 - 15:1
اهل بیت

چرا امام حسین(ع) با این كه می‎دانست به شهادت می‎رسد، خانواده خود را به همراه برد؟

پایگاه رهوا-تكلیف اجتماعی در آیین اسلام، ویژه‎ی مردان نیست، بلكه زنان متعهد و مسلمان نیز در برابر جریان حق و باطل و مسأله ولایت و رهبری، وظیفه دارتد و باید از رهبری حق، دفاع و پیروی كنند و از حكومت و فسادهای مسؤولان نالایق انتقاد نمایند و در صحنه‎های گوناگون اجتماعی حضوری مؤثر داشته باشند.
در تداوم مسیری كه حضرت زهرا (سلام الله علیها) در حمایت از امام معصوم(ع) و افشاگری علیه رویه‎های ناسالم زمام‎داران داشت، زنان ـ به خصوص حضرت زینب(سلام الله علیها) ـ نیز در نهضت كربلا دوشادوش امام حسین(علیه السلام) مشاركت داشتند.
هر قیام و نهضتی عمدتاً از دو بخش خون و پیام تشكیل می‎گردد. مقصود از بخش خون، مبارزات خونین و قیام مسلحانه می‎باشد كه مستلزم كشتن و كشته شدن و جانبازی در راه‌ آرمان مقدس است و مقصود از بخش پیام نیز، رساندن و ابلاغ پیام انقلاب و بیان آرمان‎ها و اهداف آن است.
با بررسی قیام مقدس امام حسین(علیه السلام) این دو بخش كاملاً در آن به چشم می‎خورد؛ زیرا انقلاب امام حسین(علیه السلام) تا عصر عاشورا مظهر بخش اول، یعنی بخش خون و شهادت، بود و رهبری و پرچم‌داری نیز بر عهده‎ی خود ایشان قرار داشت، و پس از آن، بخش دوم به پرچم‎داری امام سجاد(علیه السلام) و حضرت زینب(س) آغازید با سخنان آتشین خود، كه پیام انقلاب و شهادت سرخ آن حضرت و یارانش را به آگاهی افكار عمومی رسانیدند و طبل رسوایی حكومت پلید اموی را به صدا درآوردند.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنه‎داری كه حكومت اموی از زمان معاویه ضد اهل‎بیت(ع) ـ به ویژه در منطقه‎ی شام ـ به راه انداخته بود، بی‎شك اگر بازماندگان امام حسین(علیه السلام)، یعنی زن و بچه‎های ایشان، به افشاگری و بیدارسازی نمی‎پرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرت‎های وقت، نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ كم ‎ارزش و چهره‎ی آن را وارونه نشان می‎دادند؛ هم چنان كه برخی در تهمتی درباره‎ی امام حسن(علیه السلام) گفتند: «بر اثر ذات‎الریه و سل از دنیا رفت»؛ اما تبلیغات گسترده‎ی بازماندگان حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) در دوران اسارت كه كینه توزی سفیهانه‎ی یزید چنین فرصتی را برای آنان پیش آورده بود، اجازه چنین تحریف و جنایتی را به دشمنان نداد. ضرورت حضور و نقش بازماندگان عاشورا، با بررسی و مطالعه در حكومت امویان بر شام، بیش از پیش روشن می‎شود.

دوران سلطه‎ی معاویه در شام
شام از آن روز كه به تصرف مسلمانان درآمد، تحت سیطره‎ی فرمان‎روایانی چون خالد پسر ولید و معاویه پسر ابوسفیان قرار گرفت. مردم این سرزمین نه سخن پیامبر(صلی الله علیه واله) را دریافته بودند و نه روش اصحاب او را می‎دانستند و نه اسلام را ـ دست‎كم آن‎گونه كه در مدینه رواج داشت ـ می‎شناختند؛ البته یكصد و سیزده تن از صحابه‎ی پیامبر اكرم(ص) یا در فتح این سرزمین شركت داشته، یا به تدریج در آن‎جا سكونت گزیده‎ بودند، ولی بررسی زندگی‎نامه این افراد نیز روشن می‎كند كه جز چند تن، باقی آن‎ها برای مدت كمی محضر پیامبر گرامی اسلام(ص) را درك كرده، و جز یك یا چند حدیث، روایت نكرده‎اند؛ گذشته از آن، بیشتر این افراد در طول خلافت عمر و عثمان تا آغاز حكومت معاویه، وفات كردند و در زمان قیام امام حسین(علیه السلام) تنها یازده تن از آن‎ها زنده و در شام به سر می‎بردند؛ مردمانی در سنین هفتاد تا هشتاد سال كه گوشه‎نشینی را بر آمیختن با توده ترجیح داده، در عامه مردم نیز نفوذی نداشتند و در نتیجه نسل جوان آن روز، از اسلام حقیقی چیزی نمی‎دانستند و شاید در نظر آنان، اسلام هم حكومتی بود مانند حكومت كسانی كه پیش از ورود اسلام بر آن سرزمین فرمان می‎راندند، و تجمّل دربار معاویه، حیف و میل اموال عمومی، ساختن كاخ‎های بزرگ و تبعید و زندانی كردن و كشتن مخالفان برای آنان امری طبیعی بود؛ زیرا چنین نظامی نیم قرن پیش از آن سابقه داشت، و به یقین كسانی بودند كه می‎پنداشتند آنچه در مدینه‎ی عصر پیامبر گذشته نیز این چنین بوده است.1 معاویه حدود 42 سال در شام حكومت كرد و در این مدت نسبتاً طولانی، مردم شام را به گونه‎ای پرورش داد كه فاقد بصیرت و آگاهی دینی باشند و در برابر اراده و خواست معاویه بی‎چون و چرا تسلیم شوند.2 معاویه در طی این مدت، نه تنها از نظر نظامی و سیاسی مردم شام را تحت سلطه‎ی خود قرار داد كه از نظر فكری و مذهبی نیز مردم آن منطقه را كور و‎ ‏كر و گمراه بار آورد تا آنچه او به اسم تعلیمات اسلام به آنان عرضه می‎كند، بی‎هیچ اعتراضی بپذیرند.
حكومت پلید بنی‎امیه با تبلیغات زهرآگین و كینه توزانه‎اش، خاندان پاك پیامبر را در نظر مردم شام منفور جلوه داد و در مقابل، بنی‎امیه را خویشان رسول خدا و نزدیك‎ترین افراد به او معرفی كرده بود، به طوری كه پس از پیروزی قیام عباسیان و استقرار حكومت ابوالعباس سفّاح، ده تن از امرای شام نزد وی رفتند و همه سوگند خوردند كه ما تا زمان قتل مروان ـ آخرین خلیفه اموی ـ نمی‎دانستیم كه رسول خدا(صلی الله علیه واله) جز بنی‎امیه خویشاوندی داشته باشد كه از او ارث ببرند، تا آن كه شما امیر شدید.3
بنابراین، جای شگفتی نیست اگر در مقاتل می‎خوانیم، به هنگام آمدن اسیران كربلا به دمشق، مردی در برابر امام زین‎العابدین(علیه السلام) ایستاد و گفت: سپاس خدایی را كه شما را كشت و نابود ساخت و مردمان را از شرّتان آسوده كرد! حضرت كمی صبر كرد تا شامی هر چه در دل داشت بیرون ریخت؛ سپس با تلاوت آیاتی مانند:
انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل‎البیت و یطهركم تطهیرا.4
فرمود: این آیات در حق ما نازل شده است. پس از آن بود كه مرد فهمید آن‌چه درباره‎ی این اسیران شنیده، درست نیست، آنان خارجی نیستند، بلكه فرزندان پیامبر هستند؛ بنابراین از آن‌چه گفته بود پشیمان شد و توبه كرد.5
آیا امام حسین(علیه السلام) می‎دانست شهید می‎شود؟ اگر چنین است، چرا با پای خویش به سوی قتلگاه رفت؟
بر اساس احادیث و روایات شیعی علم امام(ع) موهبتی الهی است و نه اكتسابی؛ بدین صورت كه هرگاه هر چه را بخواهد بداند، می‎داند. خداوند متعال می‎فرماید: عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً الّا من ارتضی من رسولٍ.6
این آیه نشان می‎دهد كه اختصاص علم غیب به خداوند به این معنی است كه غیب را مستقلاً و از پیش خود ـ با لذات ـ كسی جز خدا نمی‎داند، ولی ممكن است پیامبر با رضایت پروردگار متعال، بداند و نیز ممكن است دیگر انسان‎ها به تعلیم پیامبران از آن آگاهی یابند.
نكته‎ی قابل توجه، این است كه علم موهبتی یاد شده تخلف ناپذیر می‎باشد، زیرا علم ثبت شده در لوح محفوظ آگاهی به چیزی است كه قضای حتمی خداوند بدان تعلق گرفته است.
مرحوم علامه طباطبایی (ره) ـ صاحب تفسیر المیزان در ـ این باره می‎گوید: سیدالشهدا(علیه السلام) به عقیده شیعه‎ی امامیه سومین جانشین از جانشینان پیامبر اكرم(صلی الله علیه واله) و صاحب ولایت كلیّه می‎باشد. علم امام(ع) به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع ـ طبق آن چه از ادلّه نقلیه و براهین عقلیه بر می‎آید ـ دو قسم است؛ قسم اول: امام(علیه السلام) در هر شرایطی ـ به اذن خداوندی ـ به حقایق جهان هستی آگاه است، اعمّ از آن‎ها كه تحت حس قرار دارند یا آن‎ها كه از دایره‎ی حس بیرون می‎باشند؛ مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده؛ قسم دوم: علم عادی است. پیامبر(صلی الله علیه واله)، به نصّ قرآن كریم و همچنین امام(ع) بشری است مانند سایر افراد و اعمالی كه در مسیر زندگی انجام می‎دهد، مانند اعمال سایر افراد، در مجرای اختیار و براساس علم عادی است و آنچه را شایسته می‎بیند انجام می‎دهد.7
لازمه‎ی قسم اول این است كه هیچ گونه تكلیفی بر متعلق این گونه علم از آن جهت كه حتمی‎الوقوع است، تعلق نمی‎گیرد و نیز قصد و طلبی از انسان با آن ارتباط پیدا نمی‎كند؛ زیرا تكلیف همواره از راه امكان، به فعل تعلق می‎گیرد و لازمه‎ی امكان هم اختیاری بودن فعل و ترك است و متعلق علم امام از جهت ضروری الوقوع و متعلق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تكلیف قرار گیرد؛ پس علم به قضای حتمی در زندگی عملی انسان تأثیر ندارد و تكلیف‎آور نیست. این شخص با علم به خطر، زندگی عادی خود را ادامه می‎دهد اگر چه به خطر منتهی خواهد شد و مشمول آیه‎ی: و لا تلقوا بایدیكم الی التهلكة. 8
نیست؛ زیرا در تهلكه واقع شده است نه این كه خود را به هلاكت انداخته باشد. شایان ذكر است كه این آیه از آیات مربوط به جهاد است؛ زیرا از پیش از آن كه می‎فرماید: وأنقفوا فی سبیل الله و لا تلقوا بایدیكم الی التهلكة.
این گونه فهمیده می‎شود كه اگر اموالتان را در راه جهاد، انفاق نكنید پس همانا دشمن بر شما مستولی می‎گردد و شما را به هلاكت می‎رساند. روایتی در این زمینه از براء بن عازب نقل شده است كه در یكی از جنگ‎ها مردی از مهاجرین بر صف دشمن حمله كرد، مردم فریاد زدند كه خودش را به هلاكت انداخت و به كشتن داد و آیه‎ی مذكور را قرائت كردند سپس ابوایوب انصاری گفت: من از شما به این آیه عالم‎تر هستم، همانا این آیه در شأن ما انصار نازل شده است كه پیامبر(صلی الله علیه واله) را همراهی، و وقتی اسلام قوّت گرفت و اهلش زیاد شد، به سوی اهل و اموال خودمان برگشتیم و خودمان را به هلاكت افكندیم و منظور از هلاكت، ترك جهاد است.9
آری متعلق قضای حتمی و مشیّت قاطعه‎ی حق تعالی، مورد رضا به قضاست؛ چنان كه سیدالشهدا(علیه السلام) در آخرین ساعات زندگی خود، در میان خاك و خون می‎فرمود: «ای خدا بر قضا و حكم تو صبر پیشه می‎كنم، ای فریادرس كسی كه جز تو فریادرسی ندارد.»10 همچنین در خطبه‎ای كه به هنگام بیرون آمدن از مكه ایراد فرمود، آمده است: رضی الله رضانا اهل البیت.
آنچه باید بدان توجه داشت این است كه علم قطعی امام به حوادث تغییرناپذیر، مستلزم جبر نیست؛ چرا كه در جهان هستی كه مخلوق الهی است، چیزی جز با مشیّت الهی و اذن خداوندی به وجود نمی‎آید و مشیّت خداوندی به افعال اختیاری انسانی، از راه اراده و اختیار تعلق گرفته؛ مثلاً خداوند خواسته است كه انسان فعلی، را با اختیار و اراده انجام دهد. بدیهی است كه تحقق این فعل با این اوصاف، لازم و قطعی خواهد بود و با این همه، اختیاری هم هست؛ زیرا اگر اختیاری نباشد اراده‎ی خداوند از مرادش تخلف می‎كند .
و ما تشاؤون الّا ان یشاء الله رب العالمین.11
بنابراین می‎توان گفت: امام(علیه السلام) می‎دانست كه تلاش در برابر قضای حتمی سودی ندارد؛ چنان كه خداوند در كلام خود در سوره‎ی آل عمران در برابر آن‎ها كه در جنگ احد گفته بودند: اگر یاران كشته شده پیش ما بودند، نمی‎مردند. می‎فرماید: «بگو اگر در خانه‎هایتان نیز بودید كسانی كه برایشان قتل نوشته شده بود به سوی آرامگاه‎های خود بیرون می‎آمدند.»12
اما درباره‎ی قسم دوم از علم امام: این نوع علم امام تكلیف آور است، بر خلاف قسم اول از علم امام(ع) كه علم غیبی است و تكلیف آور نیست. امام حسین(علیه السلام) از جهت عادی خود نیز به شهادت خود و یارانش آگاهی داشت؛ بنابر ادله‎ای كه در پی خواهد آمد، ولی از این جهت كه اسلام در خطر بود، ملاحظه و ترسی از كشته شدن نداشت و اهداف بلند و عالی آن حضرت بود كه در این راه او را از انجام هر كاری برای اسلام باز نمی‎داشت.
مدارك و مصادر معتبر تاریخی دلالت دارند كه امام از شهادت خود و به دست نیامدن پیروزی نظامی، علم و آگاهی داشت و می‎دانست كه شرایط تأسیس حكومت اسلامی فراهم نیست؛ پس هدف آن حضرت از قیام، اساساً اعلان بطلان حكومت یزید، احیاء دین، رفع شبهات و انحرافات فكری و نجات نظام حكومت اسلامی و دفع ضربات كشنده‎ی حكومت یزید، از دین بود. اینك برخی از فقرات كلام سیدالشهدا(علیه السلام) را كه بر علم ایشان دلالت دارد، بیان می‎كنیم:
1. به عبدالله بن زبیر در مكه می‎فرمود: به خدا سوگند اگر من در هر پناهگاهی باشم، مرا بیرون می‎آورند، تا مقصود خود را انجام دهند. به خدا سوگند! در تعدّی و ستم بر من از حد بگذرند؛ چنان‎كه یهود در مورد شنبه از حد گذشتند13 (و احترام روز شنبه را از بین بردند.)
2. امام حسین(علیه السلام) می‎فرمود:
والله لا یدعونی حتی یستخرجوا هذه العلقة من جوفی فاذا فعلوا سلط الله علیهم من یذلهم حتی یكونوا اذلّ من فرام الامة (والفرام خرقة تجعلها المرأة فی قلبها اذا حاضت).14
به خدا سوگند! مرا رها نمی‎كنند تا خون قلبم را بیرون آورند؛ پس وقتی چنین كردند، خداوند كسی را از آنان بر آن‎ها مسلط سازد كه آن‎ها را ذلیل كند آن قدر كه از خرقه‎ی زنان هم خوارتر گردند. و مانند این، شواهد بسیار است كه برای جلوگیری از اطاله‎ی كلام به همین مختصر اكتفا می‎كنیم.
اما هدف امام حسین(علیه السلام) را با توجه به سخنان آن حضرت می‎توان چنین بیان كرد: امر به معروف و نهی از منكر، امام حسین(علیه السلام) برای ارائه دادن الگویی برتر و واحد، با توجه به آیه‎ی شریفه‎ی 104 از سوره‎ی آل عمران كه می‎فرماید: و لتكن منكم امة یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون
به این حركت نمادین اقدام نمود و این مطلب از كلام خود آن حضرت، در وصیتی كه به محمد‎بن‎حنفیه نگاشته است، به دست می‎آید؛ چرا كه فرمود:
انی لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً … انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی محمد(ص) ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنكر و اسیر بسیرة جدی و ابی علی بن ابی طالب…15
من از روی خودخواهی و سرمستی و گردنكشی و فساد و ظلم خارج نشده‎ام و جز این نیست كه خارج شدم برای اصلاح در امت جدّم رسول خدا(صلی الله علیه واله) و اراده دارم كه امر به معروف و نهی از منكر كنم و مطابق سیره‎ی جدم(ص) و پدرم، علی بن ابی طالب(علیه السلام)، رفتار نمایم.
آری به راستی حضرت حسین بن علی(علیه السلام) از خطری كه متوجه دین شده بود، آگاه بود؛ از این رو در همان آغاز كار كه مروان در مدینه به آن حضرت توصیه كرد كه با یزید بیعت كند و به اصطلاح او، محترمانه و با آسایش خاطر زندگی نماید، فرمود: انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛16
همانا ما از خداییم و به سوی او باز می‎گردیم؛ باید با اسلام وداع كرد؛ زیرا امت به شبانی مثل یزید مبتلا شده است. دلایل فراوان دیگری نیز وجود دارد كه حضرت سیدالشهدا(علیه السلام) اهدافی الهی و دور ازهوای نفس را جستجو می‎كرد و در راه رسیدن به این اهداف، جان گران‎قدر خویش و یارانش را فدا كرد.
در پایان توضیح این نكته را لازم می‎دانیم كه قیام امام حسین(علیه السلام) صرفاً یك قیام نظامی نبود، بلكه یك قیام سیاسی بود كه تبعات نظامی نیز در برداشت؛ چرا كه امام حسین(علیه السلام) بنابر شواهد تاریخی؛ به تجهیز و تهیه سپاه جنگی، ادوات و نفرات اقدام نكرد.
چرا كوفیان كه امام حسین(علیه السلام) را می‎شناختند و می‎دانستند كه اسیران به شهر آمده، اهل‎بیت ایشانند؛ اما آن‎ها را خارجی نامیدند؟ آیا این به صورت شایعه بوده یا واقعاً با آگاهی كامل و به خاطر دنیا، آن‎ها را خارجی نامسلمان قلمداد می‎كردند؟
مورد سؤال، بیشتر بر مردم شام صدق می‎كند نه مردم كوفه كه بیشتر شیعی بوده‎اند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) سال‎ها در آن حكومت كرده بود. اخبار معتبری كه دلالت كند در كوفه عنوان خارجی بر امام حسین(علیه السلام) گفته شده، وجود ندارد؛ اما بیشتر مردم شام، امام حسین(علیه السلام) و اهل‎بیت آن حضرت را نمی‎شناختند كه علت اصلی آن تبلیغات خصمانه‎ی بنی امیه و وارونه نشان دادن حقایق اسلام و سفارشات پیامبر عظیم الشأن اسلام(صلی الله علیه واله) بود، كه به جهت دشمنی دیرینه با بنی‎هاشم و حسادت به اهل‎بیت(ع) اجازه‎ی نشر فضایل آن‎ها را نمی‎دادند؛ چرا كه بیم داشتند موقعیّت نامشروع آن‎ها در معرض خطر و نابودی قرار گیرد. در میان مردم شام، تعداد كسانی كه پیامبر را دیده بودند خیلی كم بود، و آنان نیز اسلام را چنان كه باید، نمی‎شناختند؛ اما در كوفه از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه واله) و به ویژه شیعیان واقعی ائمه(ع)، افراد زیادی بودند كه اهل‎بیت را به خوبی می‎شناختند و در حد توان و به سهم خود با زبان و بیان و برخورد عملی از آن‎ها دفاع می‎كردند؛ مانند عبدالله بن عفیف17 و توابین و زید بن ارقم ـ صحابه‌ی بزرگوار پیامبر ـ كه در كوفه به ابن زیاد ـ لعنة الله علیه ـ گفت: «چوب از لب‎های حسین(علیه السلام) بردار، خودم بارها دیدم پیامبر(صلی الله علیه واله) لب‎هایش را روی این لب‎ها قرار می‎داد و می‎مكید».18 مرد دیگری نیز در كوفه چنین سخنی را به ابن زیاد گفت.19 شماری از مردم شام نیز امام حسین(علیه السلام) و اهل بیت او را می‎شناختند، ولی نمی‎دانستند اسیران همان اهل بیت پیامبر(ص) هستند، مانند پیرمردی كه به امام سجاد(علیه السلام) خطاب كرد: الحمد لله كه خدا شما را كشت و …، امام سجاد(علیه السلام) پرسید: آیا قرآن خوانده‎ای؟ گفت: آری؛ سپس امام آیاتی كه در شأن اهل بیت(علیهم السلام) بود؛ قرائت كرد و فرمود: «نحن اولئك» آن اهل‎بیت ما هستیم. پیرمرد سرش را به طرف آسمان بلند كرد و گفت: خدایا! من استغفار و توبه می‎كنم.20
عدّه‎ای نیز ـ چه از كوفه و چه از شام ـ اهل‎بیت را می‎شناختند، ولی به خاطر حفظ مال و منصب، دین را به دنیا فروختند؛ مانند منادی گمراهی كه در شام فریاد زد: ای اهل شام! این اسیران، اهل‎بیت ملعون هستند!21
در كتاب «منتهی الآمال» آمده است: «قتله‎ی كربلا به فرماندار موصل نوشتند: ما می‎آییم، از ما استقبال كن! فرماندار موصل با عده‎ی بسیاری تا چند كیلومتر به استقبال آن‎ها رفتند؛ بعضی گفتند: مگر چه خبر است؟ گفتند: سر بریده‎ی خارجی‎ها را می‎آوردند!، ولی می‎بینیم در همان جا مردی شجاع و عارف به حق و مقام اهل‎بیت(ع) می‎گوید: ای مردم این سر بریده‎ی خارجی‎ها نیست، بلكه سر حسین بن علی(علیه السلام) و یارانش است؛ همین كه آگاه شدند، عده‎ای از مردم آماده‎ی جنگ با لشكر یزید شدند.»22
چرا عبدالله بن جعفر و محمد بن حنفیه در قضیه‎ی عاشورا شركت نداشتند؟
عوامل مختلفی می‎تواند در این امر دخالت داشته باشد؛ از جمله:
اولاً: عبدالله بن جعفر به سن كهولت رسیده بود و نزدیك هفتاد سال داشت و به نقل علامه‎ی حلّی، جناب محمد حنفیه به سختی مریض و معلول بود.23 البته عبدالله بن جعفر دو پسرش محمد و عون را همراه امام حسین(علیه السلام) فرستاد و آن دو در كربلا به درجه‎ی شهادت نایل آمدند.
ثانیاً: وجود این دو نفر چندان لازم نمی‎نمود؛ زیرا به حدّ كافی از جوانان هاشمی و طالبی شركت داشتند و آنان چون قوم و قبیله‎ای جز بنی‎هاشم كه همراه امام بودند، در اختیار نداشتند، نقش نظامی چندانی نمی‎توانستند ایفا كنند؛ از سویی دیگر، ماندن آن‎ها در حجاز لازم بود؛ چنان كه امام حسین(علیه السلام) در مدینه به برادرش محمد حنفیه وصیت كرد كه در مدینه بماند و رفت و آمد امویان را زیر نظر بگیرد و به او گزارش دهد.24
ثالثاً: طبق برآوردها و محاسبات عادی، روشن بود كه نهضت امام حسین(ع) به نتیجه نمی‎رسد؛ چنان كه این بزرگواران حضرت را از رفتن به سوی عراق برحذر می‎داشتند و به مصلحت نبود كه همه‎ی خاندان علوی به شهادت برسند؛ زیرا این خاندان تنها مدافعان و مبلّغان اسلام راستین بودند و محل رجوع مردم به شمار می‎آمدند و اگر همه‎ی مردان خاندان هاشمی به شهادت می‎رسیدند، نسل بنی‎هاشم قطع می‎شد و بعد از واقعه‎ی كربلا، اهل‎بیت ملجأ و پناه‎گاهی نداشتند. با توجه به این مصالح بود كه از سوی امام حسین(علیه السلام) هیچ اصرار، بلكه هیچ تقاضایی مبنی بر شركت آنان در نهضت نمی‎بینیم.
اما این مطلب كه جناب محمد حنفیه به نفع امام خبر می‎فرستاد،25 نمی‎تواند علّت تامه‎ی عدم حضور باشد، بلكه نتیجه‎ی حضور او در مدینه است؛ چنان‎كه پیش از او جناب عباس ـ عموی پیامبر ـ نیز در میان مشركان مكه به نفع پیامبر(ص) عمل می‎كرد و عقیل ـ برادر امیرالمؤمنین ـ نیز در حجاز به نفع آن جناب فعالیت می‎نمود.
اما این پاسخ كه تعداد شهدا و نام‎های آنان نزد خدا معلوم بود، این علم خدا به واقعیات خارجی است، یعنی خدا می‎دانست كه محمد حنفیه با اختیار خود به كربلا نخواهد رفت و این جبر نمی‎آورد. آری می‎توان گفت این مقام را خدای تعالی به هر كس ارزانی نمی‎داشت و هر كس درجه‎ای دارد اگر چه اهل بهشت و نجات باشد.

پی نوشت :
1- قیام امام حسین(ع)، دكتر سید جعفر شهیدی، ص 185، تهران دفتر نشر فرهنگ اسلامی، سال 1359 ش.
2- بررسی تاریخ عاشورا، دكتر محمد ابراهیم آیتی، ص 47، چاپ دوم، تهران كتابخانه صدوق، سال 1347 ش.
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 7، ص 159، مصر، داراحیاء الكتب العربیه، 1961 م.
4- احزاب، 33، ترجمه: «بی‎شك خداوند می‎خواهد هرگونه پلیدی را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاك سازد، پاك ساختنی.»
5- مقتل الحسین(ع)، اخطب خوارزمی، ج 2، ص 61، قم منشورات المفید، اللهوف فی قتلی الطفوف، سید بن طاووس، ص 74، قم منشورات مكتبة الداوری.
6- دانای نهان است. و كسی را بر غیب خود آگاه نمی‎كند جز پیامبری كه از او خشنود باشد»، سورة جن، آیة 26.
7- چهره‌ی درخشان حسین بن علی(ع)، علی ربانی خلخالی، ص 134 ـ 140، انتشارات مكتب الحسین(ع)، چاپ 6، سال 1379 ش، قم.
8- بقره، 195.
9- تفسیر كبیر، فخر رازی، ج 5، ص 150، مكتبة الاعلام الاسلامی، قم، و مقدمه لهوف سید ابن طاووس.
10- «صبراً علی قضائك یا رب لا اله سواك یا غیاث المستغیثین مالی رب سواك و لا معبود غیرك، صبراً علی حلمك یا غیاث من لا غیاث ‎له» مقتل الحسین(ع)، ص 283، سید عبد الرزاق مقرم، دارالكتاب بیروت.
11- تكویر، 29.
12- آل عمران، 145، «قل لو كنتم فی بیوتكم لبرز الذین كتب علیهم القتال الی مضاجعهم».
13- «وایم الله لو كنت فی جحر هامّة من هذه الهوام لاستخرجونی حتی یقضوا بی حاجتهم و الله لیعتدن علیّ كما اعتدت الیهود فی السبت»، الكامل فی التاریخ، ج 4، ص 39، ابن اثیر، نشر دار صادر، دار بیروت، سال 1385 هـ ق.
14- الارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 78 ، انتشارات علمیه اسلامیه، مترجم، سید هاشم رسولی محلاتی.
15- بحارالانوار، تهران، ج 44، ص 329.
16- مثیرالاحزان، ابن نما، تحقیق و نشر مدرسه الامام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، سال 1406 هـ ق، محقق سید محمد باقر موحد ابطحی.
17- الارشاد، ج 2، ص 117.
18- بحارالانوار، ج 45، ص 116.
19- همان، 154.
20- همان، ج 45، ص 155.
21- بحارالانوار، ج 45، ص 154.
22- منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 773 ، انتشارات هجرت، 1411هـ.
23- سفینة البحار، ج 1، ص 322.
24- سخنان حسین بن علی از مدینه تا كربلا، محمد صادق نجمی، ص 25.
25- مقتل عوالم، ص 54، مقتل خوارزمی، ج 1 ، ص 188، محمد صادق نجمی، سخنان حسین بن علی(ع) از مدینه تا كربلا، ص 2.
منبع: تحقیقی در نهضت عاشورا
جمعه 26/9/1389 - 15:0
شعر و قطعات ادبی

خزانِ محرم

                                            

شرمنده شد بهار ، ز گلزار کربلا

بلبل کند نوا که خزانِ محرم است

ما عاشقانِ لاله ی سرخِ پیمبریم

کز عطر او بهشتِ خداوند ، خرم است

                                        صد مرده زنده می شود از ذکرِ یا حسین

                                        مولای ما معلمِ عیسی بن مریم است

                                        عیسی اگر در آخرِ عمرش به عرش رفت

                                        قُنداقه حسین شرفِ عرشِ اعظم است

                                                                                با یوسفش مقایسه کردم نگار گفت

                                                                                او شاهِ مصر باشد و این شاهِ  عالم است

                                                                               ما را نیازِ صید چمن نیست در بهار

                                                                               روی حسینیان ، گل و این اشک شبنم است

ای صاحب عزا به عزا خانه ها بیا

یاران سینه زن همه در زیر پرچم است

گر وعده ی بهشت ، به ما می دهد بهار

ما نیستیم طالبِ رضوان مسلم است

                                    بر عاشقان ، سیاحتِ گلشن حرام شد

                                   خاکم به سر ، که قامت سروِ علی خم است

                                   ای آب ، بس کن این همه جوش و خروش را

                                   در پیش چشم ما علی اصغر مجسم است

                                                                                سقا ز تشنگانِ حرم شرمسار شد

                                                                                   شرمنده ی خجالت او نهرِ علقم است

                                                                                 ساقی تشنه تا که برون آمد از فرات

                                                                                   قربان غیرتش شود عالم ، اگر کم است

 

جمعه 26/9/1389 - 14:53
شعر و قطعات ادبی
 

یک نفر

یک نفر باید بیاید تا زمین زیبا شود
یک نفر باید بیاید تا شقایق وا شود

یک نفر باید صداقت را بیاموزد به خاک
در نگاه مهربانش خاک دل دریا شود

یک نفر باید پر پرواز باشد سار را
همزبان و همدم این مرغک تنها شود

آن نفر آری تو هستی تکسوار آسمان
حرمت چشم تو باید شام را فردا شود

من که در خود از فراق یاسمن ها گم شدم
شاید این من در صدای سینه ات پیدا شود

جمعه 26/9/1389 - 14:51
اهل بیت
  و این بحر طویل است...

عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و  این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان  صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت  ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...

گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...

سید حمیدرضا برقعی      

          http://fadaeiyerahbar.blogfa.com/post-81.aspx                                                                         

 

جمعه 26/9/1389 - 14:49
اهل بیت

1 ـ تعلل و بی وفایی مردم :

قال المهدی (ع) :

لَو أنَّ أشیاعَنا وَ فَّقَهُمُ اللهُ لِطاعَتِهِ عَلَی اجتِماعِ مِنَ القُلُوبِ فِی الوَفاءِ بِالعَهدِ عَلَیهِم ، لَما تَأخَّرَ عَنهُمُ الیُمنُ بِلِقائِنا وَ لَتَعَجَّلَت لَهُمُ السَّعادَتُ بِمُشاهَدَتِنا عَلَی حَقِّ المَعرِفَتِ وَ صِدقِها مِنهُم بِنا . ( الاحتجاج 2/602 )

اگر شیعیان ما ـ که خدای آنان را بر طاعتش توفیق دهاد ـ با دلهایی یکپارچه برعهد خویش وفادار بودند ، به یمن لقای ما نائل می شدند و سعادت دیدار ما به آنان روی می آورد ؛ دیداری که با شناخت حقیقی و درست ایشان نسبت به ما همراه بود .

2 ـ امتحان مردم :

قال الکاظم (ع):

یا بُنَیَّ ! إذا فُقِدَ الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِع مِنَ الأئمَّهِ فَاللّهَ اللّهَ فی أدیانِکُم . فَإنَّهُ لابُدَّ لِصاحِبِ هذَا الأمرِ مِن غَیبَتٍ یَغیبُها حَتّی یَرجِعَ عَن هذا الأمرِ مَن کانَ یَقُولُ بِهِ . یا بُنَیَّ ! إنَّما هِیَ مِحنَتٌ مِنَ اللهِ امتَحَنَ بها خَلقَهُ . ( غیبه الطوسی /166 و 337 )

فرزندم ! چون پنجمین امام از فرزندان هفتمین ، از امامان ، ناپدید شود ، از خدای دربارة دینتان بترسید . زیرا که صاحب این امر را گزیری از غیبت نیست ، غیبتی که رویگردان شود از این آئین ( تشیّع ) ، بسیاری از کسانی که به آن معتقد باشند . فرزندم ! آن غیبت ، آزمونی الهی است که خدای ، مردمان را به آن بیازماید .

3 ـ گریز از بیعت با طاغوتها

قال امیرالمؤمنین (ع) :

إنَّ القائَمَ مِنّا إذا قامَ لَم یَکُن لأحَدٍ فی عُنُقِهِ بَیعَتٌ ، فَلِذلِکَ تَخفی وِلادَتُهُ وَ یَغیبُ شَخصُهُ . ( کمال الدین 1/303 )

قائم (ع) از ما ، چون قیام کند ، بیعت هیچ کس را در گردن ندارد . و به همین علت است که در نهان متولد شود و از دیده ها پنهان گردد .

لازم به ذکر است که هر یک از امامان ما دست کم ، مدتی از عمر عزیز خویش را در قلمرو و حیطة حکومتهای ظلم و جور سپری کردند به گونه ای که رویارویی با آن حکومتها را به لحاظ حفظ کیان اسلام و عدم آمادگی مردم ، به کناری گذاردند و متعهد به پذیرش قرارهایی با آن حکومتها شدند . چنانکه امام حسین (ع) هم مدتی مصلحت ندید که بر ضد معاویه قیامی را ترتیب دهد ، از این رو حضرت مهدی (ع) فرماید :

إنَّهُ لَم یَکُن أحَدٌ مِن آبائِی إلّا وَقَعَت فی عُنُقِهِ بَیعَتٌ لِطاغِیَهِ زَمانِهِ ، وَ إنّی أخرُجُ حینَ أخرُجُ وَ لابَیعَتَ لِأحَدٍ مِنَ الطَّواغیتِ فی عُنُقی .

حقیقت آنکه هر یک از پدرانم بیعتی از سرکشان زمان خویش را در گردن داشتند ، ولی من در آن زمان که خروج نمایم ، بیعت هیچ کس از طاغوتها در گردنم نباشد . ( غیبه الطوسی /292 )

4 ـ ترس از دشمن :

قال الکاظم (ع) :

القائِمُ الَّذی یُطَهِّرُ الأرضَ مِن أعداءِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ یَملَاُها عَدلاً کما مُلِئَت جَوراً وَ ظُلماً ، هُوَ الخامِسُ مِن وُلدی . لَهُ غَیبَتٌ اَمدُها خَوفاً علی نَفسِهِ . ( کمال الدین 2/361 )

قائمی که عرصةزمین را از لوث دشمنان خدای عزوجل پاکیزه گرداند و آن را لبریز از عدل کند ، چنانکه از جور و ظلم آکنده باشد ، همان پنجمین از فرزندان من باشد ، او را ، از بیم جان خود ، غیبتی باشد که مدتش طولانی شود .

عاقلان جملگی بر آنند که آدمی باید از خطر بهراسد و بی هدف جان شیرین را به کام مرگ نفرستد . از این رو پیامبران و امامان (ع) همچون دیگر مردمان وظیفه دارند که از جان خود محافظت کنند و در این راه از هیچ کوششی دریغ نورزند و حضرت مهدی (ع) نیز به عنوان آخرین فرد از تبار پاک آنان ، وظیفه دارد برای آیندةجهان خود را از گزند خائنان در امان نگاه دارد .

 

جمعه 26/9/1389 - 14:45
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته