• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1977
تعداد نظرات : 4816
زمان آخرین مطلب : 2044روز قبل
اهل بیت

سیدالساجدین علیه السلام می فرماید:

در آن شب، مرض بر من مستولی شده بود، عمه ام زینب علیهاالسلام مشغول پرستاری از من بود، پدرم در خیمه ی دیگری بود، غلامی از آزاد کرده های ابوذر (1) در خدمت آن حضرت بود و ایشان شمشیر خودشان را در دست داشت و آن را اصلاح می نمود، (2) آن حضرت در مقام یأس و ناامیدی از دنیای غدار و شوق لقای پروردگار حی این اشعار را می خواند:
یا دهر اف لک من خلیل     کم لک بالاشراق والأصیل
من صاحب و طالب (3) قتیل           والدهر لا یقنع بالبدیل
و انما الأمر الی الجلیل       و کل حی سالک سبیل
ای روزگار ناپایدار! اف بر تو باد که هرگز به هیچ دوست و یار وفا نکردی.
چه بسیار صاحب در شهر و دیار که به قتل رساندی و از هیچ کس به بدل راضی نشدی.
و بازگشت همه به سوی خداوند جلیل است و هر ذی حیاتی لابد طریقی که من آن را سلوک می نمایم، سلوک خواهد کرد.


33.jpg
 

حضرت این اشعار را دو - یا سه مرتبه - تکرار نمود، تا این که مراد آن بزرگوار را فهمیدم و دانستم که به مرگ خود یقین کرده و از زندگانی دنیا مأیوس شده است.
در این هنگام، گریه بر من غلبه کرده و گلویم را فشرد و لکن خود را نگهداری می کردم که مبادا زنان و دختران بی تابی کنند، و لکن دانستیم که بلا نازل شده است.

  ولی وقتی عمه ام زینب خاتون علیهاالسلام این اشعار را شنید و چون زنان را جزع و اضطرابی است که تحمل ندارند، بی تاب شد و برخاست و با پای برهنه که از اضطراب جامه بر زمین می کشید به خیمه ی آن امام مظلوم رفت و شیون زد و گفت:
واثکلاه! لیت الموت أعدمنی الحیاة، (الیوم) ماتت امی فاطمة علیهاالسلام، و أبی علی علیه السلام، و أخی الحسن علیه السلام، یا خلیفة الماضی! و یا ثمال الباقی؛
ای برادر! کاش مرده بودم و این حالت را از تو نمی دیدم، (امروز) پدرم، مادرم، برادرم حسن علیهم السلام از دنیا رفتند. ای یادگار رفتگان و پشت و پناه بازماندگان.
آن حضرت نظر به خواهرش کرد و دیدگان حق بینش پر از اشک شد و فرمود:
«یا اختاه! لا یذهبن حلمک الشیطان»؛
ای خواهر نیک اختر! حلم و بردباری را پیشه کن و شیطان را بر خود راه مده که تو را حصار حلم و صبر بیرون کند و در وادی جزع و اضطراب اندازد.
(در این هنگام، اشک در دیدگان امام حسین علیه السلام حلقه زد و فرمود:) ای خواهر! «لو ترک القطاء (4) لنام»؛
اگر مرا می گذاشتند خود را به مهلکه نمی افکندم. (5) .

حضرت زینب علیهاالسلام گفت:
«(یا ویلتاه!) أفتغتتصب نفسک اغتصابا، فذلک أقرح لقلبی، و أشد علی نفسی»؟
آیا به جبر و تعدی به این مبتلا شده و راه چاره از تو منقطع گشته و به ضرورت، شربت ناگوار مرگ را باید بنوشی؟ این بر من سخت تر و دل را از
همه بیشتر مجروح می گرداند.
آنگاه سیلی بر روی خود زد و مقنعه از سر کشید و جامه ی صبر را چاک زد و بی هوش بر زمین افتاد. آن حضرت بر سر بالین آن دل سوخته ی وادی الم آمده و آب بر رخسار او زد، به هوش آمد و گفت:
یا اختاه! اتقی الله و تعزی بعزاء الله، و اعلمی أن أهل الأرض یموتون، و أهل السماء لا یبقون...»
ای خواهر نیک سیر! از خدا بترس و به قضای خدا راضی شو، بدان که همه ی اهل زمین، شربت ناگوار مرگ را می نوشند و اهل آسمان ها باقی نمی مانند و بجز ذات مقدس الهی همه چیز در معرض زوال و فناء است.
پدرم، مادرم و برادرم، همه از من بهتر بودند، شهید شدند و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که اشرف خلایق بود، از دنیا رفت.
امام حسین علیه السلام او را بسیار نوازش و موعظه فرمود و تسلی داد. آنگاه فرمود:
تو را قسم می دهم ای خواهر! هنگامی که مرا کشتند صورت مخراش و جامه چاک مکن و واویلاه و اثبوراه مگو.
و از این قبیل وعظ می فرمود، پس او را آورد تا در نزد من نشانید و به سوی اصحاب خود رفت و ایشان را امری چند کرده به خیمه ی خود رفت. (6) .
از بعضی از اخبار مستفاد می شود که در آن شب، آن جناب، چشم های مبارکش به خواب نرفت و پیوسته مشغول تضرع و دعا و نماز و استغفار و عبادت خداوند بود.
و همچنین اصحاب آن جناب نیز نخوابیدند، گاهی مظلومی آن حضرت و اهل بیت آن حضرت را می دیدند و راه چاره را مسدود می یافتند در غم و اندوه بودند، و گاهی به شوق لقای پروردگار و شوق مقامات سید ابرار را به نظر
می آوردند و بی آرام می شدند. (7) .

 

پاورقی

(1) در مصدر آمده: بنام «جوین».
(2) در مصدر آمده: آن غلام سرگرم اصلاح و تمیز کردن شمشیر آن حضرت بود.
(3) در مصدر آمده: «أو طالب».
(4) در بحار آمده: «لو ترک القطاء لیلا لنام.
(5) منظور آن حضرت این است که اگر: صیادان پرنده‏ی قطاء را در آشیانه‏اش به حال خود وامی‏گذاشتند، آسوده می‏خوابید.
(6) الارشاد: 93/2، بحارالانوار: 3-1/45.
(7) بحارالانوار: 3/45.

سه شنبه 21/8/1392 - 14:25
شعر و قطعات ادبی

سلام

چند دوبیتی راجع به حضرت علی اکبر تقدیم همه عاشقان حسینی:

هرگه که نگاهمان به تو می فتاد
رخساره ی جدمان تداعی می شد
ای شبه پیامبر ترین مردم
با بودن تو حرم خدائی می شد
**********
ای اذان گوی حرم اکبرمن
یاور وبال وپرم اکبر من
سوی میدان کمی آهسته برو
تا تو را من نگرم اکبر من
********
در نبردت تو نمایان بودی
لحظه ای آمدی وآسودی
شرمگین تو شدم اکبر جان
تا زمن آب طلب بنمودی
***************
ادرک ابتا گفت و زبعدش جان داد

درهای جنان خدا برویش بگشاد
آمد پدرش کنار او گفت علی
بعد از تو به این سرای دنیا اف باد
**************
اکبرم خیز وببین بابایت
دوست دارم شنوم آوایت
لب گشا بار دگر بابا گو
شاد گردان پدر تنهایت
****************
نشسته ام به کنارتو مضطرو بیتاب
مکان قتلگهت گشته بهر من محراب
لبان خونی تو مهر من برای نماز
به سجده آمده ام ای علی مرا در یاب
*************
نتوانم ززمین جسم ترا بردارم
گرهی کور بیفتاده علی درکارم
آنچنان قطع شده جملگی اعضایت
چاره آن است که جسمت به عبا بگذارم

اسماعیل تقوایی

دوشنبه 20/8/1392 - 13:11
اهل بیت

 سلام

متقی صالح، مرحوم محمد رحیم اسماعیل بیگ، که در توسل به اهل بیت علیهم السلام و علاقه قلبی به حضرت سیدالشهداء علیه السلام کم نظیر بود و از این جهت، رحمت و برکات صوری و معنوی نصیبش شده بود و در ماه رمضان 1387 به رحمت ایزدی واصل شد، این قضیه را نقل فرمود:
من در سن شش سالگی به درد چشم مبتلا شدم و تا سه سال گرفتار آن بودم و عاقبت از هر دو چشم، کور گشتم.

 

 151.jpg


در ماه محرم و ایام عاشورا، در منزل دایی بزرگوارم - مرحوم حاج محمد تقی اسماعیل بیگ - روضه خوانی بود و من هم به آنجا رفته بودم. چون هوا گرم بود و مردم شربت می دانند.

من از دایی خواهش کردم که اجازه دهد تا به مردم شربت دهم! گفت: تو چشم نداری و نمی توانی. گفتم: یک نفر چشم دار با من همراه کنید، تا مرا یاری کند. دایی قبول نمود و من با کمک خودش به مردم شربت دادم... در این اثناء مرحوم معین الشریعة اصطهباناتی منبر رفته بود و روضه ی حضرت زینب علیهاالسلام را می خواند و من سخت متأثر و گریان شدم تا اینکه از خود بی خود شدم، در آن حال، زن مجلله ای که دانستم حضرت زینب علیهاالسلام هستند، دست مبارک بر دو چشم من کشیدند و فرمودند: «خوب شدی و دیگر چشم درد نمی گیری!»
پس چشم گشودم و اهل مجلس را دیدم! شاد و فرحناک به خدمت دایی خود دویدم. تمام اهل مجلس منقلب شدند و اطراف مرا گرفتند. سپس به امر دایی ام مرا در اطاقی بردند و مردم را متفرق نمودند.
مرحوم اسماعیل بیگ نقل می کند که: چند سال قبل مشغول آزمایش بودم و غافل بودم از اینکه در نزدیکم ظرف پر از الکل است و کبریت را روشن نمودم! ناگاه الکل مشتعل شد و تمام بدنم را از سر تا پا آتش زد. فقط چشمانم نسوخته بود! چند ماه در مریضخانه مشغول معالجه بودم. در آنجا از من پرسیدند چه شده که چشمت سالم مانده است؟!
من می گفتم: این عطای خانم حضرت زینب علیهاالسلام و برکت مجلس روضه ی حضرت امام حسین علیه السلام است و حضرت زینب علیهاالسلام به من وعده فرمودند که تاآخر عمر
چشم درد نگیرم. (1) .

 پاورقی
(1) کرامات الحسینیه ج 1، ص 40، داستانهای شگفت ص 58.

يکشنبه 19/8/1392 - 9:13
اهل بیت
امام حسین (ع)...ارباب بی کفن
امام حسین جون خیلی دوستت دارم...هر وقت ماه محرم میاد  دلم برای پوشیدن لباس مشکی ورفتن به هیئت عزاداری تو پر میزنه..دوست دارم برم هیئت وبه یاد توو شهدای کربلا سینه بزنم وگریه کنم..وقنی یاد مصیبتهایی که به شما وارد شده میافتم دلم آتیش می گیره..باد اون وقتی که بدن پاره پاره ی جوون زیبات علی اکبر رو به آغوش گرفتی..باد اون  وقتی که بدن سیزده ساله یادگاربرادرت امام حسن  رو به خیمه می آوردی..یاد اون موقعی که دو دست جدا شده ی برادر رشیدت عباس رو به بغل گرفتی وگریه کردی..باد اون وقتی که تک وتنها بین شهیدان کربلا ایستادی ومظلومانه گفتی.."آیا کسی نیست منو یاری کنه"....آقا جون کاش اون موقع بودم ووقتی این حرف رو میزدی جونم رو فدات  می کردم....فکر کنم بعد از همین حرفات بود که صدای گریه علی اصغرت از خیمه بلند شد...با زبون بی زبونیش می گفت ..بابا بیا منو ببر میدون می خوام یاریت کنم..اون نانجیب ها حتی یه یه بچه شیرخواره هم رحم نکردند...قربونت برم.. چی کشیدی اون لحظه که داشنی تیر سه شعبه رو از گلوی علی اصغرت بیرون می کشیدی..آقا جون..چیزی که بیشنر از همه منو آزار میده اینه که وقتی سر از بدنت جدا کردند بدن شریفت سه روز در صحرای گرم کربلا رها شده بود..وقتی هم که قبیله بنی اسد اومدند وبدن بی سر شما رو به خاک سپردند کفنی نبود که شما رو در اون قرار بدند وشما،ارباب همه ما شیعیان، بدون کفن دفن شدی  واز اون وقت  شدی "ارباب بی کفن" واز اون موقع این ورد زبون ما شد که:
مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود      مگر حسین تشته لب عزیز مصطفی نبود
چهارشنبه 15/8/1392 - 13:47
اهل بیت

چاره بلا با زیارت عاشورا


علاّمه بزرگوار حضرت آقاى شیخ حسن فرید گلپایگانى كه از علماى طراز اول تهران هستند از استاد خود مرحوم آیت اللّه حاج شیخ عبدالكریم یزدى حائرى اعلى اللّه مقامه نقل نمود كه فرمود: اوقاتى كه در سامرا مشغول تحصیل علوم دینى بودم ، وقتى اهالى سامرا به بیمارى وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روز عده اى مى مردند.
روزى در منزل استادم مرحوم سید محمد فشاركى اعلى اللّه مقامه جمعى از اهل علم بودند ناگاه مرحوم آقاى میرزاى محمد تقى شیرازى رحمة اللّه علیه - كه در مقام علمى مانند مرحوم فشاركى بود تشریف آوردند و صحبت از بیمارى وبا شد كه همه در معرض خطر مرگ هستند.
مرحوم میرزا فرمود: اگر من حكمى بكنم آیا لازم است انجام شود یا نه ؟ همه اهل مجلس تصدیق نمودند كه بلى .

 

 151.jpg


سپس فرمود: من حكم مى كنم كه شیعیان ساكن سامرا از امروز تا ده روز همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را هدیه روح شریف نرجس خاتون والده ماجده حضرت حجة بن الحسن علیه السلام نمایند تا این بلا از آنان دور شود. اهل مجلس این حكم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول زیارت عاشورا شدند.
از فردا تلف شدن شیعه موقوف شد ولى همه روزه عده اى از سنى ها مى مردند به طورى كه بر همه آشكار گردید.

برخى از سنى ها از آشنایانشان از شیعه پرسیدند سبب اینكه دیگر از شما كسى تلف نمى شود چیست ؟ به آنها گفته بودند زیارت عاشورا. آنها هم مشغول شدند و بلا از آنها هم برطرف گردید.
جناب آقاى فرید سلمه اللّه تعالى فرمودند: وقتى گرفتارى سختى برایم پیش آمد فرمایش آن مرحوم به یادم آمد از روز اول محرم سرگرم زیارت عاشورا شدم روز هشتم به طور خارق العاده برایم فرج شد.
شكى نیست كه مقام میرزاى شیرازى از این بالاتر است كه پیش خود چیزى بگوید و چون این توسل یعنى خواندن زیارت عاشورا تا ده روز در روایتى از معصوم نرسیده است شاید آن بزرگوار به وسیله رؤ یاى صادقه یا مكاشفه یا مشاهده امام علیه السلام چنین دستورى داده بود و مؤ ثر هم واقع شده است .
مرحوم حاج شیخ محمد باقر شیخ الاسلام نقل نمود كه : در كربلا ایام عاشورا در خانه مرحوم میرزاى شیرازى روضه خوانى بود و روز عاشورا به اتفاق طلاب و علما به حرم حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت ابالفضل العباس علیه السلام مى رفتند و عزادارى مى نمودند و عادت میرزا این بود كه هر روز در غرفه خود زیارت عاشورا مى خواند، سپس پایین مى آمد و در مجلس عزا شركت مى نمود؛ روزى خودم حاضر بودم كه پیش از موسم آمدن میرزا ناگاه با حالت غیر عادى پریشان و نالان از پله هاى غرفه به زیر آمد و داخل مسجد شد و مى فرمود: امروز باید از مصیبت عطش حضرت سیدالشهدا علیه السلام بگویید و عزادارى كنید. تمام اهل مجلس منقلب شدند و بعضى حالت بى خودى عارضشان شد، سپس با همان حالت به اتفاق میرزا به صحن شریف و حرم مقدس مشرف شدیم گویا میرزا مأ مور به تذكر شده بود. بالجمله هر كس زیارت عاشورا را یك روز یا ده روز یا چهل روز به قصد توسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام (نه به قصد ورود از معصوم ) بخواند البته صحیح و مؤ ثر خواهد بود و اشخاص بى شمارى بدین وسیله به مقاصد مهم خود رسیده اند.
مرحوم میرزا محمد تقى شیرازى در سنه 1338 در كربلا وفات و در جنوب شرقى صحن شریف مدفون گردید

 پاورقی
داستانهاى شگفت ، شهید محراب دستغیب شیرازى : ص 271. شیفتگان حضرت مهدى ، رجائى خراسانى : ص 152. كرامات امام حسین ، مصطفى محمدى اهوازى : ص 23. زبدة الحكایات ، عبدالمحمد لواسانى : ص 224. الكلام یحر الكلام ، سید احمد زنجانى : ص 55.

سه شنبه 14/8/1392 - 14:31
اهل بیت

 سلام

کشته اشکها.از لقبهای سید الشهدا «ع‏» است.شهیدی که هم یادش گریه آور است وهم اشک ریختن در سوک او ثواب دارد و موجب احیای عاشوراست.امامان نیز توصیه‏فراوان بر عزاداری و گریستن بر مصائب آن حضرت داشته‏اند.روایت از امام حسین‏ «ع‏»
است که: «انا قتیل العبرات‏»[1] من کشته اشکهایم.در حدیث دیگری فرموده است: «اناقتیل العبرة، لا یذکرنی مؤمن الا استعبر»[2] من کشته اشکم.هیچ مؤمنی مرا یاد نمی‏کند، مگر آنکه اشک در چشمانش می‏آید.این صفت، در زیارتنامه‏ها هم برای آن شهید کربلا آمده‏است، از جمله: «و صل علی الحسین المظلوم، الشهید الرشید، قتیل العبرات و اسیر الکربات...».[3] .


پی نوشتها :
[1] منتهی الامال، محدث قمی (چاپ هجرت)، ج 1، ص 538، اثبات الهداة، ج 5، ص 198، (عبارت آن قتیل العبرة‏است).
[2] امالی، صدوق، ص 118، مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 87.
[3] مفاتیح الجنان، ص 460 (زیارت مخصوص اول).

دوشنبه 13/8/1392 - 15:27
ورزش و تحرک

سلام

تقدیم به همه پرسپولیسی ها

چه زیبا گشته اینک صدر جدول
توگوئی جمله مشکلها شده حل

به رنگ سرخ گشته نوک قله
به پاس تیم سرخ خوب وپر یل

به این تیمش بنازد پرسپولیسی
خیالش تخت از هرگونه کل کل

همه بازیکنان تیم چابک
نباشد تیم قرمز جای تنبل

زآن سو گشته اند شیران حذفی
حریفان یک به یک گردند منحل

تلاش دائی وامداد سردار
شود در لیگ وحذفی تیم اول

يکشنبه 12/8/1392 - 12:55
شعر و قطعات ادبی

 سلام

با عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ماه محرم،ماه پیروزی خون بر شمشیر تقدیم می شود:

سروده شده در آبان 92

دوباره بوی محرم دوباره بوی حسین(ع)  
  دوباره نوشش می از سر سبوی حسین(ع)


دوباره ماه تاثر دوباره ماه عزا                               
   دوباره سینه زدن در میان کوی حسین(ع)

 
دوباره شهر بپوشد به تن لباس سیاه       
  رواج هیئت ومسجد زآبروی حسین(ع)  

                                                                       
دوباره ذکر حسین بر لبان پیر وجوان
دوباره نغمه "هل من"رسد زسوی حسین(ع)  

      
دوباره یاد شهیدان کربلا کردن
دوباره خوی گرفتن به خلق وخوی حسین(ع)


دوباره لطف خدائی برای شخص زهیر
ونیک عاقبتی بعد گفتگوی حسین(ع)


دوباره حر پشیمان به محضر مولا
عوض نمودن دنیا به تار موی حسین(ع)


دوباره قاسم واکبر، عمویشان عباس
فدای حق شده در جنگ با عدوی حسین(ع)


دوباره علقمه وقتلگاه شاه شهید
دوباره ناله زینب به جستجوی حسین(ع)


گرفتنش به بغل جسم بی سر مولا
دوباره بوسه زدن بر رگ گلوی حسین(ع)


دوباره شام غریبان به خیمه ها آتش
زنان دربدر وخواهر نکوی حسین(ع)


دوباره یاد اسارت برای آل ا...
ویاد سنگ پرانی  به راس وروی حسین(ع)


دلم گرفته  خدایا زماتم مولا
نما توقسمت من زائری به کوی حسین(ع)

شاعر :اسماعیل تقوایی

شنبه 11/8/1392 - 11:53
تاریخ

 سلام

بیست و چهارم ذی‌الحجه روز مباهله نام گرفته و دارای فضیلت بسیار زیادی است. در این روز که روز نزول آیه «تطهیر» نیز هست، خداوند بر ارزش‌ها و فضیلت‌های اهل بیت (ع) و جایگاه راستین آنان در درک و شناخت اسلام راستین مهر تأییدی دیگر زد.

به گزارش ایسنا، مباهله از ماده بهل به معنی رها کردن است و ابتهال در دعا، به معنی تضرع و واگذاری کار به خداوند است. مباهله در اصطلاح به معنی نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است؛ به این ترتیب که وقتی استدلال‌های منطقی سودی نداشت، افرادی که باهم درباره یک مسئله مهم دینی گفت‌وگو دارند، در یکجا جمع می‌شوند و به درگاه خدا تضرّع می‌کنند و از او می‌خواهند که درغگو را رسوا سازد و مجازات کند.

چرا مباهله(نفرین کردن) اتفاق افتاد؟

این واقعه در تاریخ اسلام در روز بیست و چهارم ذی الحجه اتفاق افتاد روزی که بنا شده بود، پس از مذاکرات بسیار، پیامبر(ص) با مسیحیان نجران، در مکانی با آنان گرد آیند و مباهله کنند. پیامبر اکرم(ع) عبا بر دوش گرفت و علی بن ابی‌طالب (ع)، فاطمه (س)، حسن و حسین (علیهما السلام) را زیر آن عبا گرد آورد.

مسیحیان نجران، پس از گفت‌وگوی بسیار پیامبر(ص) با ایشان گفته بودند: «گفت‌وگوهای شما ما را قانع نمی‌کند. راه این است که در وقت معینی با یکدیگر مباهله نمائیم و بر دروغگو نفرین بفرستیم، و از خدا بخواهیم دروغگو را هلاک و نابود کند.»

در این هنگام بود که حضرت جبرائیل نازل شد، آیه مباهله را آورد و پیامبر را مأمور کرد تا با کسانی که با او مجادله می‌کنند و حق را نمی‌پذیرند به مباهله برخیزد: «فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقُل تعالوا نَدعُ ابنائنا وَ ابنائکُم وَ نِسائنا و نِسائکُم وَ انفُسَنا وَ انفُسَکُم ثُمَّ نبتَهِل فَنَجعل لعنة الله علی الکاذبین.» (آل عمران / آیه ۶۱) «پس هرکه بعد از رسیدن به علم با تو محاجه کرد… پس بگو بیایید فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فرا خوانیم، آن‌گاه مباهله کنیم و لعنت خداوند را بر دروغ‌گویان قرار دهیم.»

به دنبال این دستور الهی بود که رسول خدا(ص) راضی شد که بحث و گفت‌وگو را پایان دهند و قرار بر این شد که فردای آن روز برای اثبات حقانیت خود با یکدیگر مباهله نمایند و از خداوند بخواهد که دروغگویان را عذابی نازل کند و به کیفر برساند.

در روز مباهله چه گذشت؟

امروز بیست و چهارم ذی الحجه است و روز مباهله فرا رسیده است. پیامبر اسلام، فاطمه را به مصداق «نسائنا»، حسن و حسین را به مصداق «ابنائنا» و علی را به مصداق «انفسنا» (که نفس و خویشتن پیامبر اسلام است) فراخوانده و آنان را در زیر عبای خویش و در محضر پروردگار خویش گردآورده، رسول خدا(ص) عزیزترین کسانش را با خود همراه کرده تا برای گواهی بر صدق رسالتش به مباهله با مسیحیان برود که در همین لحظه فرشته وحی آیه تطهیر را بر او نازل می‌کند که:«انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» / «خداوند اراده کرد که پلیدی را از شما خاندان دور بدارد و شما را بسیار پاک بدارد.»/احزاب/33/

وقت مباهله فرا رسید. قبلاً پیامبر و هیأت نمایندگی «نجران»، توافق کرده بودند که مراسم مباهله در نقطه‌ای خارج از شهر مدینه، در دامنه صحرا انجام بگیرد. پیامبر از میان مسلمانان و بستگان خود، فقط چهار نفر را برگزیده که در این حادثه تاریخی شرکت نمایند. زیرا در میان تمام مسلمانان، نفوسی پاک‌تر، و ایمانی استوارتر از ایمان این چهار تن، وجود ندارد.

پیامبر در حالی رهسپار محل قرار شدند که حضرت حسین (ع) را در آغوش و دست حضرت حسن (ع) را در دست داشت، فاطمه (س) به دنبال آن حضرت و علی بن ابی طالب (ع) پشت سر وی حرکت می‌کردند؛ پیامبر (ص) این چنین گام به میدان مباهله نهاد، ایشان پیش از ورود به میدان «مباهله»، به همراهان خود فرمودند: من هر وقت که دعا کردم، شما دعای مرا با گفتن آمین بدرقه کنید.

شاید سران هیأت نمایندگی نجران گمان می‌کردند که محمد (ص) با افسران و سربازان خود به میدان مباهله بیاید و شکوه مادی و قدرت ظاهری خود را نشان ما دهد. اما پیامبر وارد شد در حالی که جز جگرگوشه‌هایش کسی همراهش نبود.

حیرت مسیحیان نجران از مشاهده اهل بیت(ع) در صحنه مباهله

مسیحیان نجران که صحنه آمدن بی پیرایه پیامبر(ص) به صحنه مباهله را دیدند، همگی با بهت و حیرت به چهره یکدیگر نگاه کردند و از اینکه او فرزندان معصوم و بی‌گناه و یگانه دختر و یادگار خود و داماد و پسرعمویش را به صحنه مباهله آورده، انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دریافتند که پیامبر، به دعوت و دعای خود اعتقاد راسخ دارد والّا یک فرد مردد، عزیزان خود را در معرض بلای آسمانی و عذاب الهی قرار نمی‌دهد.

مسیحیان در خواست مباهله را پس گرفتند

اسقف نجران گفت: من چهره‌هایی را می‌بینم که هر گاه دست به دعا بلند کنند و از درگاه الهی بخواهند که بزرگ‌ترین کوه‌ها را از جای بکند، فوراً کنده می‌شود. بنابراین، هرگز صحیح نیست ما با این افراد بافضیلت، مباهله نمائیم.

و چنین بود که هیأت نصرانیان نجران درخواست مباهله را پس گرفتند و از پیامبر خواستند تا تحت حاکمیت حکومت اسلام درآیند. از این روی روز بیست و چهارم ذی الحجه، در تقویم دینی اسلام، روزی با اهمیت شد و مهر تأییدی دیگر بر حقانیت خاندان پیامبر اکرم (ص) و اسلام راستین گردید.

منابع:

۱. جعفر سبحانی، فروغ ابدیت.

۲. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان.

۳. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان.

چهارشنبه 8/8/1392 - 12:50
شعر و قطعات ادبی

 سلام

چند روز دیگه ماه محرم ماه عزاداری برای سالار شهیدان اباعبدالله حسین بن علی (ع)شروع میشه..حال وهوای شهرمون عوض شده ..هر کوچه وخیابون هییئتها دارن  خیمه های عزاشون رو بر پا می کنند..مغازه های فروش سیاهی وپرچم عزا ی حسین پر رونق شده...بچه ها با طبل وسنج ویا با یه پرچم در خیابونا براه افتادن وبرا هیئتاشون پول جمع می کنند..خلاصه همه جا  داره رنگ وبوی حسینی بخودش می گیره..به همین مناسبت وبا آرزوی توفیق همه شما در عزاداری برای ارباب بی کفنمون چند بیت شعر زیر رو تقدیم می کنم:

 

 

یواش یواش بوی محرم میاد               بوی عزا وموسم غم میاد

عوض میشه چهره شهر دوباره           شهر لباس شادیشو در میاره

هیئتیها مشغول جنب وجوشند             همه میخوان لباس سیاه بپوشن

تکیه ها دوباره بر پا میشه                وقف عزای پور زهرا میشه

قبض بدست بچه ها تو خیابون           جمع میکنن پول برا هیئتاشون

تو تکیه،حسینیه،مسجدا                    بر پا میشه عزای خون خدا

بر پا میشه بساط نذر غذا                 به عشق مولا پسر مرتضی

همون پسر که عشق عالمینه             ارباب سرجدای ما حسینه

به عشق مولا گناها کم میشه             چشمای ما ابری وپرنم میشه

هر کی تو هر صنف ومرامی باشه      محرمی نوکر نوکراشه

میگه حسین زندگیم فداته                   آرزومم دیدن کربلاته

کاش بودم وجونم فدات می کردم        فدای کل بچه هات می کرد م

کاش بودم و به جای اون علمدار       می بریدن دستامو قوم اشرار

کاش بودم وبه جای شیر خواره        گلوم میشد خونی وپاره پاره

کاش بودم ومی خوردم هر زمونه     به جای زینب ضرب تازیونه

کاش بودم وسرت جدا نمی شد         دریای خون کرببلا نمی شد

من نبودم ولی حالا یارتم              هر ساله یک ماهی عزادارتم

به یاد تو سینه وسرمیزنم             هرجاکه با اسمته در می زنم

آرزوم اینه تو مه پر بلا              حسین حسین بگم بیام کربلا

شاعر:اسماعیل تقوایی

سه شنبه 7/8/1392 - 14:2
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته