• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 868
تعداد نظرات : 316
زمان آخرین مطلب : 3874روز قبل
شعر و قطعات ادبی

الهی ،به ان عطر و ان بوی زهرا قسم

خدایا به پهلوی زهرا قسم

به خون جگر گوشه های حسین

به قربانگه کربلای حسین

به راس حسین برفراز زمان

به اشکی که می بارد از اسمان

(به من فرصتی ده که زاری کنم

خزان را ز دیده  بهاری  کنم)

الهی -به ان اصغر تشنه لب

که لب را فرو بسته با تیر شب

به انان که از بهر احیای دین

به من فرصتی ده که زاری کنم

خزان را زدیده بهاری کنم

شنبه 27/9/1389 - 19:44
ریزه کاری های خانه داری

 

برای تمیز كردن گل های خشك مصنوعی می توانید از سشوار با درجه كم استفاده كنید .

برای ضدعفونی كردن سینك ( ظرفشویی ) آشپزخانه از محلول های شیمیایی استفاده نكنید ، به جای آنها از محلول نمك استفاده كنید .

برای مراقبت از وسایل و لوازم والبسه چرمی ، كافی است آنها را با آب گرم و صابون بشویید و سپس آبكشی كنید و اجازه دهید چرم خشك شود تا روغن طبیعی خود را بازیابد .

برای تمیزكردن غذا از قابلمه آن را پر از سركه كرده و بعد از نیم ساعت قابلمه را با آب و مایع ظرفشویی به راحتی بشویید .

برای تمیز كردن رنده ، مقداری نان خشك بر روی آن بمالید .

جهت از بین بردن بوی پیاز می توانید دستان خود را قبل و بعد از پوست كندن پیاز به كمی سركه آغشته كنید .

جهت از بین بردن بوی نامطبوع غذا از روی ظروف كافی است ظرف را در آب محتوی كمی سركه مدتی خیس كنید و سپس بشویید .

جهت پاكسازی تخته آشپزخانه كه معمولاً در اثر خردكردن سبزیجات مختلف رنگ می گیرد ، كافی است تخته های چوبی را با مقداری سركه شستشو دهید .
شنبه 27/9/1389 - 19:40
اهل بیت

شب است و سكوت . ماه، غریبانه بر مظلومین كربلا نظاره و بر این هجران وهرمان می‌گرید و آرام آرام به پاس محبت فرزند فاطمه زهرا (س) خاموش می‌گردد و مشاهده می‌نماید كه زینب، كودكان و بانوان پراكنده را جمع‌آوری می‌نماید.
هر كدام از شیرین زبانان، سخنی می‌گویند كه دل خستة عقیله بنی هاشم را می‌سوزانند. یكی از پدر سراغ می‌گیرد و دیگری سراغ اشك و عمویش را، سومی از لبان تشنه علی اصغر یاد می‌كند و آن یكی از فقدان علی اكبر و قاسم و عبدالله گریه می‌كند.
دامن زینب را گرفته‌اند و عمه را ازسیلی خوردن خویش در گرما گرم هجوم ظلمتیان مطلع می‌سازند: «عمه! سیلی خورده‌ام.»

  


دیگری از سوختن گوش خویش به خود می‌پیچد؛ کافران به قصد طمع گوشواره‌اش، لالة گوش او را دریده‌اند. صدای دلشكسته‌ای، عمه را صدا می‌زند؛ «عمه! جای تازیانه‌ها را بنگر.» چشمان خستة زینب از دیدن این همه جنایت و قساوت درد می‌آید و بر این داغ ها گریة غریبی می‌نماید. به سرشماری كودكان می‌پردازند كه متوجة غیبت دو طفل می‌گردد كه امانت برادر به نزد او می‌باشند. زینب آهی جانسوز از دل برمی‌آورد و خواهر خود ام كلثوم را صدا می‌زند كه: «خواهرم بیا و ببین دو طفل حسینم در میان اطفال نمی‌باشند!»


هر دو در ظلمت شب شام غریبان، با دل های مملو از غصه به دنبال گمشدة خویش در میان بیابان های كربلا می‌گردند. در كنار بوته‌ای از خار مغیلان، دو گل از گلزار حسینی را مشاهده می‌نمایند كه دست در گردن خویش به خواب ناز رفته‌اند.
عقیلة بنی هاشم به قصد بیدار نمودن آنان به سوی آن دو ریحانه راهی می‌شود كه ناگهان ضجه‌ای دلسوز صحنه كربلا را دگرگون می‌سازد. آری زینب می‌نگرد كه دو كودك بر اثر تشنگی و وحشت از هجوم بی‌رحمانة دشمن، جان باخته‌اند.
زینب به زانو به خاك خسته كربلا می‌نشیند و می‌گوید: «عزیزانم برخیزید ...!»

http://www.ashoora.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=493:1388-09-21-21-45-58&catid=46:1388-09-19-21-18-43&Itemid=63

شنبه 27/9/1389 - 19:35
اهل بیت

بعد از اینكه جناب ام كلثوم س خواهر دیگر امام حسین ع سخنرانیه كوتاهی ارائه فرمود مردم كوفه به چنان ناله و افغانی دست زدند كه هیچ روزی به مانند آن روز در گریه وناله نبودند.

سپس امام سجاد ع به اهل كوفه اشارت نمود كه ساكت باشید ، پس همه ساكت شدند.و امام ع شروع به خواندن خطبه كردند.
خمد و ثنای الهی را به جا آورد و نام نامی رسول گرامی اكرم ص بر زبان راند و درود نامحدود بر روان احمد محمودع فرستاد؛
سپس فرمود :
ای مردم ! هركس مرا میشناسد كه می شناسد و آنكه نمی شناسد حسث و نصب مرا،
پس من خود را برای او معرفی می كنم :
*منم علی بن حسین بن علی بن ابی طالب !
*منم فرزند آن كسی كه او را در كنار نهر فرات سر از بدن جدا نمودند بدون آنكه گناهی مرتكب شده باشد ،
یا آنكه سبب قتل كسی گردیده باشد ؛
*منم فرزند كسی كه هتك حرمت او را نمودند و حق نعمتش را ناسپاسی كردند و اموالش را به غارت بردند و عیالش را اسیر نمودند ؛
*منم فرزند كسی كه به شكل "صبر"او را كشتند ..
این قذر زخم بر بدنش زدند كه طاقت و توانائیش برفت و همین شهید شدنش با ظلم وستم در فخریّه ی ما اهل بیت كفایت می كند .
ای مردم شما را به خدا سوگند كه آیا بر این مدعا آگاه و معترفید كه نامه ها به پدرم نوشتید و با او غدر (حیله ) كردیدو مكر نمودید و عهد و میثاق به او دادید (كه یاریش كنید و با دشمنانش بجنگید )
ولی در عوض با او قتال كردید تا او را شهید نمودید.
پس بدی و زیان باد مر آنچه را كه از برای آخرت خود از پیش فرستادید .
و قبیح باد رأی شما ! به كدام دیده به سوی رسول خدا ص نظر خواهید نمود ، كه در روز قیامت به شما خواهد گفت :
شما عترت مرا كشتید و هتك حرمت من نمودید ؛ پس شما از امت من نیستید .

راوی گوید : از هرجایی صدای ناله و شیون بلند شد و گروهی از كوفیان به گروهی دیگر می گفتند كه هلاك شدید و خود نمیدانید .

پس حضرت فرمود :خدا رحمت كند آن اندرز مرا بپذیرد و وصیتم را در راه رضای خدا و رسولش و اهل بیتش قبول نماید ؛
زیرا ما را در تأسی به رسول خدا ص ، كردار ، نیكوست.

مردم كوفه همگی گفتند :
ای فرزند رسول ! ما همه گوش به فرمان توییم و حرمت تو را نگهبانیم و از خدمتت رو بر نمی گردانیم؛
آنچه امر است رجوع بفرما ، خدایت رحمت كند ؛ ما با دشمنانت دشمنیم و با دوستانت دوستیم ،
ما یزید پلید را به فتراك بسته به خدمتت آوریم و از آنكسی كه بر تو و در حقیقت بر ما ستم روا ذاشت از او بیزاری می جوییم .

امام سجاد ع فرمود : هیهات هیهات ...؟!
یعنی :هیهات هیهات ! ای مردم غدّار ،مكّار ، آنچه نفس شما به آن میل نموده ، نخواهید رسید ؛
تصمیم دارید همانطور كه به پدرانم ستم نموده اید بر من نیز همان سلوك را روا دارید ؟« كلّا و رَبَّ الرّاقصات » ؛
به پروردگار شتران هروله كننده سوگند ! كه چنین امری واقع نخواهد شد ؛ زیرا هنوزم جراحت مصیبت پدر التیام نیافته .
دیروز پدرم با یارانش به دست شما كشته شد
هنوز مصیبت شهادت رسول خدا ص و علی ع و فرزندان پدرم فراموشم نگردیده و این غم و غصه ها هنوز در كام من باقی ست
و تلخی آن راه نفس و گلویم را گرفته و در سینه ام گره بسته .
اكنون درخواستم آن است كه « نه یاور من باشید و نه دشمن ما ».
و سپس حضرت ابیاتی بدین معنا خواندند :
.................................................. ...............عجیب نیست اگر حسین ع را كشتند ؛

...................زیرا پدر او علی ع را كه بهتر از او بود به شهادت رساندند.

.................................................. ................پس خشنود نباشید ای كوفیان ، كه ،حسین ع شهید شد

...................زیرا گناه این خوشحالی و خشنودی ، بسیار بزرگ است .

.................................................. ..................فرزند رسول خدا ص در كنار نهر فرات به شهادت نائل آمد ، جانم به فدایش باد

...................جزای آنكس كه او را شهید كرده ، آتش جهنم است



ثم قال : « رَضینا مِنكُم رأسآٌ بِرأسٍ ،فلا یومُ لَنا و لا علینا ».
سپس فرمود :ما خشنودیم از شما سر به سر ، نه به یاری ما باشید نه به ضرر ما .

شنبه 27/9/1389 - 19:33
شعر و قطعات ادبی

دلش دریای صدها كهكشان صبر
غمش طوفان صدها آسمان ابر

دو چشم از گریه همچون ابر خسته
ز دست صبر ِزینب، صبر خسته
صدایش رنگ و بویی آشنا داشت
طنین ِموج آیات خدا داشت
زبانش ذوالفقاری صیقلی بود
صدا، آیینه*ی صوت علی بود
چه گوشی می*كند باور شنیدن؟
خروشی این چنین مردانه از زن
به این پرسش نخواهد داد پاسخ
مگر اندیشه*ی اهل تناسخ:
حلول روح او، در جسم زینب
علی دیگری با اسم زینب
زنی عاشق، زنی اینگونه عاشق
زنی، پیغمبر ِقرآن ناطق
زنی، خون خدایی را پیامبر
زن و پیغمبری؟ الله اكبر!

                                       قیصر امین پور

شنبه 27/9/1389 - 19:31
اهل بیت

از خدام ستیر اسدی روایت شده است که چون علی بن حسین علیه السلام را با زنان از کربلا آوردند، زنان اهل کوفه را دیدم زاری کنان و گریان چاک زده و مردان هم با آنها می گریستند.

زین العابدین علیه السلام بیمار بود و از بیماری ناتوان و به آواز ضعیف آهسته گفت: « اینان بر ما گریه می کنند! پس چه کسی ما را کشته است؟ » آن گاه
زینب دختر علی بن ابی طالب علیه السلام به سوی مردم اشاره کرد که خاموش باشید! دمها فرو بسته شد و زنگ شتران از نوا باز ایستاد. هرگز زنی پرده نشین را خوش سخن تر از وی ندیدم.

گویی بر زبان علی سخن می راند. او خدا را ستایش کرد و بر رسول او درود فرستاد و گفت: « ای مردم کوفه: ای گروه نیرنگ و دغل و ای بی حمیت ها؛ اشک چشمانتان خشک نشود، ناله تان آرام نگیرد! مثل شما مثل آن زنی است که تار و پود تافته خود را پس از محکم تافتن، رشته رشته کند و از هم بگسلد. شما سوگندهایتان را دست آویز فساد کرده اید. جز لاف زدن و دشمنی و دروغ چه دارید؟ بسان کنیزکان چاپلوسی نمودن و همچون دشمنان سخن چینی کردن و همانند سبزه ای که بر روی فضولات حیوانی می روید و یا چون گچی که روی قبرها را با آن آرایش می دهند « ظاهری زیبا باطنی گندیده دارید ».

برای خود بد توشه ای پیش فرستاده اید که خدا را بر شما به خشم آورد. عذاب جاودان او را به نام خود رقم زدید. آیا گریه می کنید؟! آری، بگریید که شایسته گریستنید. بسیار بگریید و اندک بخندید که عار آن شما را گرفت و ننگ آن بر شما آمد، ننگی که هرگز نتوانید شست.

چگونه می توانید این ننگ را از خود بشویید که فرزند خاتم انبیاء و سید جوانان اهل بهشت را کشتید. آنکه در جنگ سنگر شما و پناه حزب و دسته شما بود و در صلح موجب آرامش دل شما و مرحم گذار زخم شما و در سختیها پناهگاه شما و در جنگها و ستیزها مرجع شما بود. بد است آنچه برای خویشتن پیش فرستاده اید و بد است آن بار گناهی که بر دوش خود گرفته اید برای روز قیامت نابودی بر شما باد نابودی ! و سرنگونی بر شما باد سرنگونی! کوشش شما به نا امیدی انجامید و دستهای شما برای همیشه بریده شد و کالایتان « حتی در این دنیا » زیان کرد. خشم پروردگار را برای خود خریدید و خواری و بیچارگی شما حتمی شد.

می دانید چه جگری از رسول خدا شکافته اید و چه پیمانی را شکستید چه سان پردگیان حرم را از پرده بیرون کشیدید و چه حرمتی از او دریدید و چه خونی ریختید؟ کاری بس شگفت کردید که نزدیک است از هول آن آسمانها از هم بپاشد و زمین بشکافد و کوهها متلاشی شود. مصیبتی است دشوار و بزرگ و بد و کج و پیچیده و شوم که راه چاره در آن بسته است. و در بزرگی و عظمت همانند در هم فشردگی زمین و آسمان است.

آیا در شگفت می شوید اگر « در این مصیبت جان خراش » چشم آسمان، خون ببارد؟! هیچ کیفری از کیفر آخرت برای شما خوار کننده تر نیست. و آنان ( سردمداران حکومت اموی ) دیگر از هیچ سویی یاری نخواهند شد. این مهلت شما را مغرور نسازد که خداوند بزرگ از شتاب زدگی در کارها پاک و منزه است و از پایمال شدن خون نمی ترسد و او در کمین ما و شماست.»

آن گاه زینب کبری سلام الله علیها اشعاری به این مضمون گفت: « چه خواهید گفت هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله با شما بگوید: این چه کاری بود که شما کردید در حالی که آخرین امت هستید. خانواده و فرزندان و عزیزان من، برخی اسیرند و برخی آغشته به خون. پاداش من که نیک خواه شما بودم این نبود که با خویشان من بعد از من بدی کنید. من می ترسم عذابی بر شما نازل شود همانند آن عذاب که قوم ارم را هلاک کرد.»
در این هنگام زینب از آنان روی گرداند. مردم حیران شده بودند و دستها به دندان می گزیدند.

پیرمردی که در کنار من بود می گریست و ریشش از اشک تر شده بود. او دست به سوی آسمان برداشته بود و می گفت: « پدر و مادرم فدای ایشان که سالخوردگانشان بهترین سالخوردگان و خردسالان آنها بهترین خرد سالان و زنان آنها بهترین زنان و والاتر و بالاتر از همه هستند. »
امام سجاد علیه السلام خطاب به زینب فرمود: « ای عمه خاموش باش؛ باقی ماندگان باید از گذشتگان عبرت گیرند و تو به حمدالله ناخوانده دانایی و نیاموخته خردمند و گریه و ناله رفتگان را باز نمی گرداند. »

شنبه 27/9/1389 - 15:46
سخنان ماندگار

پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله):


یارى رساندن به ستمدیده و امر به معروف و نهى از منكر جهاد در راه خداست.

جامع الأحادیث قمى، ص 125

شنبه 27/9/1389 - 15:45
شعر و قطعات ادبی

 " روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم ، دور کنید


همه را مســــت و خراب  ، از مــــی انــــگور کنیـــــد

مزد غـسـال مرا ، سیــــر شــــرابــــــش بدهید


مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید

بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ


پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ

جای تلقــیـن به بالای سرم ، دف بـــزنیـــد


شاهدی رقص کند ، جمله شما کـــف بزنید

روز مرگــم وسط سینه من ، چـــاک زنیـد


اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد

روی قــبـــرم بنویـسیــد ، وفــــادار برفـــت


آن جگر سوخته ،  خسته از این دار برفــــت"

جمعه 26/9/1389 - 19:32
شعر و قطعات ادبی

عاشورا یعنی خون

عاشورا یعنی عشق

عاشورا یعنی فریاد

عاشورا یعنی حر

عاشورا یعنی اعتراض

عاشورا یعنی نماز

عاشورا یعنی فریاد

عاشورا یعنی عقلانیت

 عاشورا یعنی حسین

و چه غریب است امروز عاشورا ...!؟

 

جمعه 26/9/1389 - 19:31
تاریخ

افکارنیوز: رسول خدا فرموده بود: «قاتل حسین(ع) در تابوتى از آتش بوده و نصف عذاب اهل دنیا را مى*چشد، به طوری که دست و پایش را به زنجیرهاى آهنین بسته او را با سر میان آتش مى*افکنند».
«میسون»، مادر یزید، زنى ناشایست بود که طبق گواهى بسیارى از منابع تاریخى از راه نامشروع یزید را به دنیا آورد؛ گرچه معروف آن است که معاویه پدر یزید است. پس از آن‏که معاویه از میسون جدا شد و یزید را به طایفه میسون فرستاد، افزون بر اخلاق ظاهرى بادیه نشین و صحراگزینى در یزید خصوصیاتی چون علاقه به شکار، اسب سوارى، تربیت حیوانات و بازى با سگ و میمون، شراب‏خوارى، رقص، سگ‏بازى و خوش‏گذرانى جزء طبیعت وجودى وى در آمد.

علاقه چشم‏گیر یزید به شعر و شعرسرایى و توصیف مى، مى‏گسارى و معشوقه در اشعار او بیانگر روحیه‏اى به دور از سیاست و حکومت است. او از شجاعت، دلاورى و رزم‏هاى مشهور قبیله‏اى بهره‏اى نداشت و از ویژگى‏هاى گذشتگان خود همچون «عتبه» و «ولید» و یا عموى خود «شیبه» به کلّى دور بود؛ اما از نظر عیّاشى، خوش‏گذرانى، لهو و لعب شیفتگى خاصّى از خود نشان مى‏داد.

به گزارش خبرآنلاین، علامه حلی در صفحه ۹۵ از «منهاج الکرامه» درباره یزید اینگونه می نویسد: «مردم در دریاى خون شناور بودند به طوری که خون به قبر رسول خدا(ص) رسیده، روضه و مسجد پر از خون شده بود. بعد از آن به دستور یزید در شهر مکّه منجنیق*ها نصب کرده کعبه را آتش زده و ویران کردند. در حالى که رسول خدا فرموده بود: «قاتل حسین در تابوتى از آتش بوده و نصف عذاب اهل دنیا را مى*چشد، به طوری که دست و پایش را به زنجیرهاى آهنین بسته او را با سر میان آتش می افکنند».

سید بن طاووس در لهوف درباره عاقبت و سرانجام یزید می نویسد: «یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد... یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می*کنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر می*برد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند. یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب می*کشید. او مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد...

یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر مرا احترام می*کنی! آن اعرابی گفت: ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.

اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت تا بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت می*گرفت و یزید را بر زمین می*کشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. سپاهیان یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود...».

جمعه 26/9/1389 - 19:29
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته