• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2622
تعداد نظرات : 577
زمان آخرین مطلب : 5447روز قبل
دانستنی های علمی

شبی كه همسرم از من خواست كه با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم...

ارزشمندترین وقایع زندگی معمولا دیده نمیشوند و یا لمس نمیگردند، بلكه در دل حس میشوند. لطفا به این ماجرا كه دوستم برایم روایت كرد توجه كنید.

او میگفت كه پس از  سالها زندگی مشترك، همسرم از من خواست كه با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت كه مرا دوست دارد، ولی مطمئن است كه این زن هم مرا دوست دارد. و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.

زن دیگری كه همسرم از من میخواست كه با او بیرون بروم مادرم بود كه 19 سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن 3 بچه باعث شده بود كه من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم.آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی پرسید كه مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود كه یك تماس تلفنی شبانه و یا یك دعوت غیر منتظره را نشانه یك خبر بد میدانست.به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود كه اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از كمی تامل گفت كه او نیز از این ایده لذت خواهد برد.

آن جمعه پس از كار وقتی برای بردنش میرفتم كمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم كه او هم كمی عصبی بود كتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش را جمع كرده بود و لباسی را پوشیده بود كه در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین میشد گفت كه به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند.

ما به رستورانی رفتیم كه هر چند لوكس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود كه گوئی همسر رئیس جمهور بود. پس از اینكه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاكی از یاد آوری خاطرات گذشته به من نگاه میكند، به من گفت یادش می آید كه وقتی من كوچك بودم و با هم به رستوران میرفتیم او بود كه منوی رستوران را میخواند. من هم در پاسخ گفتم كه حالا وقتش رسیده كه تو استراحت كنی و بگذاری كه من این لطف را در حق تو بكنم.هنگام صرف شام گپ و گفتی صمیمانه داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلكه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدر حرف زدیم كه سینما را از دست دادیم.وقتی او را به خانه رساندم گفت كه باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینكه او مرا دعوت كند و من هم قبول كردم.وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید كه آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟ من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه كه میتوانستم تصور كنم.

چند روز بعد مادر م در اثر یك حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد كه بتوانم كاری كنم.كمی بعد پاكتی حاوی كپی رسیدی از رستورانی كه با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم بدستم رسید.یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود: نمیدانم كه آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای 2 نفر پرداخت كرده ام یكی برای تو و یكی برای همسرت. و تو هرگز نخواهی فهمید كه آنشب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم.در آن هنگام بود كه دریافتم چقدر اهمیت دارد كه بموقع به عزیزانمان بگوئیم كه دوستشان داریم و زمانی كه شایسته آنهاست به آنها اختصاص دهیم. هیچ چیز در زندگی مهمتر از خدا و خانواده نیست.زمانی كه شایسته عزیزانتان است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمیتوان این امور را به وقت دیگری واگذار نمود

.این متن را برای همه كسانی كه والدینی مسن دارند بفرستید. به یك كودك، بالغ و یا هر كس با والدینی پا به سن گذاشته. امروز بهتر از دیروز و فرداست

 

شنبه 13/11/1386 - 14:27
شعر و قطعات ادبی

 

در خواب ناز بودم شبی                                                           

                                              دیدم کسی در میزند

 

               در را گشودم روی او

                                           دیدم ،غم است در میزند

 

               ای دوستان ِ بی وفا

                                         از غم ، بیاموزید وفا.....

 

              غم ، با همه بیگانگی

                                         هر شب به من سر میزند

 

منبع :

سایت دکتر کرباسچی

 

پنج شنبه 11/11/1386 - 21:38
دعا و زیارت

ای مردم،از خدا بترسید؛که اگر سخن بگویید می شنود،و اگر پنهان کنید می داند. 

برای مرگ آماده باشید؛که اگر از خدا فرار کنید شما را در می یابد،و اگر بر جای خود بمانید شما را می گیرد،

و اگرفراموشش کنید شما را از یاد نمی برد

             (حکمت 203)

چهارشنبه 10/11/1386 - 15:46
دعا و زیارت

 هر که عبرت گیرد بینش می یابد؛ و آنکه بینش یابد درک او نیکو می شود؛ و آنکه درک نیکو داشته باشد
به معرفت حقیقی دست می یابد

    (حکمت 209)

چهارشنبه 10/11/1386 - 15:42
دعا و زیارت

از بهترین کارهای انسان بزرگوار چشم پوشی اوست از آنچه می داند

 (حکمت 222)

پیشوایان مردم را به تغافل و چشم پوشی از گناهان و عیوب شخصی دیگران ترغیب کرده اند و این کار
را نشانه بزرگواری فرد شمرده اند. در تعالیم دینی ، پرده دری و بردن آبروی افراد و خجالتزده کردن
ایشان از گناهان بزرگ شمرده شده است؛اما تمام این اغماضها در مورد عیوب شخصی افراد است و عیوب و
ظلمهایی که کسی در حق دیگران می کند از دایره این اغماض خارج است.

چهارشنبه 10/11/1386 - 15:40
دعا و زیارت

انسان با تقوا
دیگران را با القاب زشت نمی خواند.
به همسایه مصایب کسی را شماتت نمی کند.
به باطل وارد نمی شود و از ساحت حق پای بیرون نمی نهد.
اگر از کسی دوری گزیند ، به سبب پارسایی و پاکی است؛و به هر که نزدیک شود به سبب نرمخویی و رحمت است.
نه دوری گزیدنش از روی تکبر است و نه نزدیک شدنش از روی مکر و خدعه.

چهارشنبه 10/11/1386 - 15:38
دعا و زیارت

دوستى پدران سبب خویشاوندى میان فرزندان است و خویشاوندى را به مودّت بیشتر نیاز است تا مودّت را به خویشاوندى .

[نهج البلاغه]

چهارشنبه 10/11/1386 - 15:5
شعر و قطعات ادبی

حسین سبط پیامبر       در آن صحرای محشر

    بگفتا که ای برادر    

کودکانم تشنه اند      لبهاشان خشکیده اند

 برایم  آب بیاور

برفت عباس به سوی آب     مشکی برداشت و راه افتاد

چندی بعد ناله ای برخاست

 برادر شرمنده ات گشتم      که اینک بی سر و دستم

  تمام سعی خودکردم

 به دندان مشک پر کردم    ولی شرمنده ات گشتم

که من سقای بی دستم

سه شنبه 9/11/1386 - 11:43
دعا و زیارت

در بعضی کتب معتبر آمده که روز ولادت جناب ابوالفضل العباس(ع)

 مادر بزرگوارش ام البنین  قنداقه حضرت را به دست مبارک امیر المومنین(ع) داد .

 تا آن حضرت برای فرزند خود نامی بگذارد.

امام علی (ع) در گوش داست فرزند اذان و سپس در گوش چپ او اقامه گفت.

 سپس امیر المومنین  دستهای  این طفل را بالا زد ، در حالی که به شدت گریه می کرد

 دو بازوی حضرت عباس(ع) را بوسید.

 ام البنین حیرت زده شد و پرسید یا علی چرا گریه می کنی ؟

و  دستهای فرزندم را به شدت نگاه می کنی و بو سه می زنی ، حضرت فرمودند :

 دو دست را بوسه زدم و نگاه کردم به خاطر آن روزی که این دست ها را قطع می کنند .

 ام البنین شتابان و هراسان پرسید: چرا دو دست فرزندم قطع خواهد شد ؟

حضرت فرمودند : دست های فرزندت را در راه یاری اسلام و دفاع از برادرش حسین قطع

خواهند کرد ، حضرت ام البنین گریست و زنان همراه او نیز گریستند .

سپس ام البنین (ع) به دامن صبر و بردباری چنگ زد.

امیر المومنین فرمودند :

ام البنین فرزندت عباس نزد خداوند  متعال منزلتی عظیم دارد و خدای متعال عوض

دو دستش دو بال به او مرحمت خواهد کرد با ملائکه در بهشت پرواز می کند.

و تمام شهدا غبطه می خورند ، وقتی ام البنین این مطلب را از امام شنید خوشحال شد .

بعضی نقل کردند که حضرت علی بن ابی طالب(ع) در شب بیست و یکم ماه رمضان

« شب شهادت آن بزرگوار» ابوالفضل العباس(ع) را در بغل گرفت و به سینه چسباند

و فرمود :پسرم در روز قیامت چشمم به وسیله تو روشن می گردد .

آنگاه افزود : پسرم هنگامی که روز عاشورا فرا رسید

 و بر شریعه آب وارد شدی مبادا آب بیا شامی در حالی که برادرت تشنه باشد .

 آری آن معدن وفا مشک را پر از آب کرد و لی خود آب نیاشامید و خطاب به خویش

گفتند : ای نفس ، بعد از حسین  زندگی تو ارزشی ندارد. تو نباید بعد از او باقی بمانی .

 حسین لب تشنه است و در خطر مرگ قرار دارد

 و آنگاه تو می خواهی آب گوارا و خنک بیاشامی ؟

 به خدا سوگند ، دین من اجازه چنین کاری را نمی دهد .

سه شنبه 9/11/1386 - 11:42
شعر و قطعات ادبی

هر آن را که زشتی بود در سرشت

نبیند ز طاوس جر پای زشت

سه شنبه 9/11/1386 - 11:29
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته