مهدویت
اشاره:
نویسنده در قسمت اول مقاله�?حاضر، پس از ذكر برخى از آیات�?قرآن، روایاتى
را كه در آنها به�?ایرانیان به عنوان مصداق این آیات�?اشاره شده، مورد
بررسى قرار دادند.
اینك در ادامه این مطلب، آیه�?اى�?دیگر مورد بررسى
قرار گرفته و پس�?از آن تعدادى از روایاتى كه در آنها به�?ستایش ایران
پرداخته شده، بیان�?مى�?گردد.
3. در تفسیر كلام خداى بزرگ:
وقضینا الى بنى اسرائیل فى�?الكتاب لتفسدن فى الارض مرتین�?و لتعلن علوا
كبیرا. فاذا جاء وعداولهما بعثنا علیكم عبادا لنااولى باس شدید فجاسواخلال
الدیار و كان�?وعدا مفعولا. (1)
به بنى�?اسرائیل�?اعلام نمودیم
در كتاب،«تورات�?» كه دوبار درزمین فساد و سركشى�?بزرگى خواهید كرد،
پس�?چون وعده یكى از آنها(فساد) برسد. بندگانى از خودرا كه داراى قوت و
نیرومندى�?شگرفى هستند به طرف شمامى�?فرستیم تا در همه جا جستجو كنند واین
وعده�?اى انجام شده است.
در تفسیر «نورالثقلین�?» از«روضه
كافى�?» درباره تفسیر آیه�?شریفه «بعثنا علیكم عبادا لنا اولى�?باس شدید»
از امام صادق،علیه�?السلام، نقل شده است كه�?فرمود:
آنان كسانى
هستند كه خداوندتبارك و تعالى قبل از ظهور قائم،علیه�?السلام، آنها را
برمى�?انگیزد وآنان دشمنى�?از آل پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، را
فرانمى�?خوانند مگر اینكه او را به قتل�?مى�?رسانند.
و «عیاشى�?»
در تفسیر خود ازامام باقر، علیه�?السلام، روایت كرده�?كه حضرت آیه شریفه
«بعثناءعلیكم عبادا لنا اولى باس شدید»را قرائت مى�?كردند، سپس فرمودند:
او قائم، علیه�?السلام، و یاران اویندكه داراى قوت و نیروى زیادمى�?باشند.
و
در «بحارالانوار» روایت�?شده�?كه روزى امام صادق، علیه�?السلام،آیه شریفه
فوق را قرائت كردند; دراین هنگام یاران آن حضرت ازایشان پرسیدند:
«فدایت�?شویم اینهاچه كسانى هستند؟» آن حضرت درپاسخ سه مرتبه فرمودند: «به
خداسوگند آنان اهل قم هستند» (2)
بررسى روایات:
اما روایاتى
كه از طریق�?شیعه و سنى در ستایش�?ایرانیان و نقش آنان�?در به دوش
كشیدن�?درفش هدایت اسلام�?وارد شده، بسیاراست، از آن�?جمله�?اند:
1. روایت «مبارزه بااعراب، براى بازگشت�?به اسلام�?»
«ابن ابى�?الحدید» معتزلى درشرح نهج�?البلاغه نقل كرده است كه:
روزى
اشعث�?بن قیس نزدامیرمؤمنان، علیه�?السلام، آمد و از میان�?صفوف جماعت
گذشت تا خود را به�?نزدیكى حضرت رساند، بعد رو به آن�?بزرگوار كرده و گفت:
اى امیرمؤمنان�?این سرخ�?رویان (ایرانیان) كه اطراف�?شما را گرفته و نزدیك
شما نشسته�?اندبر ما چیره شده�?اند. در این لحظه كه�?حضرت كاملا سكوت
فرموده و سر رابه زیر افكنده و با پاى خود آرام به�?منبر مى�?كوبید (یعنى
اشعث�?چه گفتى) ناگهان «صعصعة بن�?صوحان�?»، یكى از یاران باوفاى�?حضرت،
گفت: ما را با اشعث چه كار؟امروز امیرمؤمنان، علیه�?السلام،درباره اعراب
مطلبى را مى�?فرماید كه�?همیشه بر سر زبانها خواهد ماند وفراموش
نمى�?گردد، سپس حضرت پس�?از درنگى اندك، سر را بالا گرفته وفرمود: كدام یك
از این شكم�?پرستان�?بى�?شخصیت مرا معذور مى�?دارد و حكم�?به انصاف
مى�?كند، كه برخى از آنهامانند الاغ در رختخواب خود مى�?غلتد ودیگران را
از پند آموختن محروم�?مى�?سازد! آیا مرا امر مى�?كنى آنان(ایرانیان) را
طرد كنم؟ هرگز طردنخواهم كرد. چون در این صورت اززمره جاهلان خواهم بود.
اما سوگندبه خدایى كه دانه را شكافت وبندگانش را آفرید حتما شما را
براى�?برگشت مجدد به آیین�?تان سركوب�?مى�?كنند همانگونه كه شما
آنان(ایرانیان) را در آغاز، براى پذیرش این�?آیین سركوب نمودید. (3)
اشعث�?بن
قیس رئیس قبیله بزرگ�?«كنده�?»، از سران منافقین و از جمله�?كسانى بوده كه
در قتل امیرمؤمنان، علیه�?السلام، شركت داشت و دختر او«جعده�?» نیز همسر
امام مجتبى،علیه�?السلام، بود كه آن حضرت رابوسیله زهر مسموم نمود و
پسرش�?«محمدبن اشعث�?» از جمله افرادى�?بوده كه در به شهادت
رساندن�?سیدالشهدا حضرت حسین بن على،علیه�?السلام، سهیم بوده است.
به
گفته روایت، اشعث در صف�?آخر نمازگزاران آنگونه كه آداب�?مسلمانهاست
ننشست، بلكه صفهارا شكافت و گردنهاى نمازگزاران رااین طرف و آن طرف زد تا
در صف�?اول نماز بگزارد، همینكه به قسمت�?جلو رسید گروه انبوهى از
ایرانیان�?را دید كه اطراف منبر امیرمؤمنان،علیه�?السلام، گرد آمده�?اند.
اشعث�?باقطع كردن خطبه و سخنرانى�?حضرت، با صداى بلند، آن بزرگواررا مخاطب
ساخت: اى امیر مؤمنان!این سرخ رویان بر ما چیره شده�?اند.البته سر اینكه
تعبیر به سرخ رویان�?كرده این است كه عربها رنگ سبز رااگر زیاد باشد سیاه
مى�?گویند به�?همین جهت در اثر سرسبزى وبسیارى نخل خرمادر عراق، آن�?كشور
را «ارض سواد» یعنى�?سرزمین سیاه مى�?نامند. از این رو ازسفید نیز تعبیر
به سرخ مى�?كنند.بدین جهت عجم (ایرانیان) را چون�?سفیدپوست هستند،
سرخ�?رویان و یافرزندان سرخ�?رویان مى�?گویند.
اما اینكه
امیرمؤمنان،علیه�?السلام، مكرر با پاى مباركش به�?منبر زد، شاید به این
خاطر بود كه�?مى�?خواستند با این كار خود به�?اشعث�?بگویند: تو چه
مى�?گویى؟ درواقع مى�?خواستند با سكوت خودپاسخ او را بدهند.
اما
«صعصعة بن صوحان�?عبدى�?» كه از یاران برگزیده آن�?حضرت بود. اهمیت قضیه
را درك�?كرد كه منظور اشعث طرح خلافت�?مسلمانهاست كه از ارزشهاى�?دنیوى
است و باید ویژه اعراب وامثال آنان باشد. و سزاوار نیست�?مسلمانهاى جدید و
سفیدپوست(ایرانیان) اطراف حضرت جمع شده�?باشند و از اشعث�?به آن
بزرگوارنزدیكتر باشند. وانگهى صعصعة�?عارف به آن موازین اسلامى بود
كه�?امیرمؤمنان، علیه�?السلام، به آنهاملتزم است. با توجه به این
شناخت�?صعصعة مى�?دانست كه جواب امام،علیه�?السلام، به اشعث كوبنده
خواهدبود. از این�?رو صعصه با جمله «ما رابا اشعث چه كار؟» او را
سرزنش�?كرد كه چنین نعره عشیره�?اى ونژادپرستانه را بر ضد ایرانیان سرداد.
كه امام، علیه�?السلام، پس ازسكوتى طولانى سرش را بالا گرفت�?اما نه اینكه
به اشعث نگاه كند وجوابش را بدهد بلكه از او روى�?گردانیده مسلمانان را
مورد خطاب�?قرار داد كه: چه كسى مرا معذورمى�?دارد؟ چه كسى به انصاف
حكم�?مى�?كند درباره من، از این افرادبى�?شخصیت كه یكى از آنان كه
نه�?داراى اندیشه است و نه هدف بلكه�?انسانى كودن و پرخواب وشهوتران است
كه با لولیدن دررختخواب از ناز و نعمت و پرخورى�?و شكمبارگى مانند حیوان،
به�?بى�?شخصیتى و كسل بودن و تنبلى�?خود اكتفا ننموده، بلكه دیگران را
نیزاز آموختن معارف دین محروم�?مى�?كند و آنان را مورد طعنه قرارمى�?دهد
زیرا آنان (ایرانیان)قلبهایشان متوجه علم و اهل دانش�?بوده و اطراف امام و
پیشواى خود ومنبر وى گرد مى�?آیند.
اى اشعث! آیا مرا امر مى�?كنى
كه�?آنان را طرد كنم آنگونه كه گروهى�?مرفه از طرفداران حضرت
نوح،علیه�?السلام، چنین درخواستى را ازاو نمودند و بدو چنین گفتند:
«افرادى�?كه اطراف تو را گرفته و از تو پیروى�?مى�?كننند جز اراذل و اوباش
وبى�?اندیشه�?ها نیستند»، بلكه اى اشعث!پاسخ من به تو همان پاسخ پیامبرخدا
حضرت نوح، علیه�?السلام، به�?افراد پست و بى�?شخصیت قوم�?خودش مى�?باشد كه
فرمود: «من�?آنان را طرد نخواهم كرد چون دراین صورت از جمله جاهلان
خواهم�?بود.»
سپس مولاى متقیان، علیه�?السلام- با سوگندهایى كه
پیامبر اسلام،صلى�?الله�?علیه�?وآله، از آینده كسانى�?كه اطراف منبر او
حلقه زده بودند وطرفدارانش [خبر داده بود] - گفتارخود را به پایان برد
مانند فقره�?اى ازخطبه گذشته كه فرمود:
سوگند به خدایى كه دانه
راشكافت و موجودات زنده را آفرید،البته آنان شما (اعراب) را براى
اینكه�?به آیین اسلام برگردید سركوب�?مى�?كنند آنگونه كه شما در اوایل،
آنان(ایرانیان) را مى�?زدید تا داخل در دین�?اسلام شوند.
این
مطلب دلالت دارد كه وعده�?الهى بزودى در بین اعراب محقق�?مى�?شود و آنان
از دین روبرمى�?گردانند و خداوند فرس(ایرانیان) را جایگزین آنها
مى�?نمایدكه مانند آنان عرب زبان نیستند... ودلالت دارد كه پیروزى اسلام
در این�?مرحله از ایران آغاز شده و به طرف�?قدس ادامه مى�?یابد و مقدمه
براى�?ظهور حضرت مهدى، علیه�?السلام،است.
2. روایت «شیران بى�?فرار»
این روایت را «احمد بن حنبل�?» ازپیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، نقل كرده�?كه آن حضرت فرمود:
نزدیك
است كه خداوند متعال،اطراف شما را از عجم پر نماید، آنان�?چون شیرانى
هستند كه اهل فرارنیستند طرفهاى درگیر و دشمنان شمارا مى�?كشند و از
غنیمتهاى شمااستفاده نمى�?كنند. (4)
این روایت را «ابونعیم�?» در
كتاب�?خودش به چند طریق از «حذیفه�?» و«سمرة بن جندب�?» و «عبدالله
بن�?عمر» نقل كرده است، الا اینكه او به�?جاى عبارت «از غنائم شما
استفاده�?نمى�?كنند» «استفاده مى�?كنند» آورده�?است. (5)
3. روایت «گوسفندان سیاه و سفید»
این
روایت را نیز «حافظ ابونعیم�?» در كتاب خود به چند طریق از«ابوهریره�?» و
از مردى از صحابه واز «نعمان بن بشیر» و «مطعم بن�?جبیر» و «ابوبكر» و
«ابو یعلى�?» و«حذیفه یمانى�?» از پیامبر،صلى�?الله�?علیه�?وآله، نقل كرده
است كه�?عبارت حدیث، از حذیفه مى�?باشد:
پیامبر، كه درود و سلام
خدا بر اوباد، فرمود: امشب خواب دیدم�?گوسفندانى سیاه پشت�?سرم
درحركت�?اند، سپس گوسفندان سفیدى به�?آنها پیوستند، به طورى كه
دیگرگوسفندان سیاه را ندیدم، ابوبكر گفت:این گوسفندان سیاه اعراب هستند
كه�?از شما پیروى مى�?كنند و گوسفندان�?سفید عجم هستند كه از شما
پیروى�?مى�?كننند و آنقدر تعداد آنان زیادمى�?شود كه عربها در بین آنها
دیده�?نشده و به شمار نمى�?آیند، پیامبر، كه�?درود و سلام خدا بر او باد،
فرمود:درست است فرشته وحى هم چنین�?تعبیر كرده است. (6) در روایات ابو
نعیم عبارات�?گوناگونى است كه تعبیر ابوبكر درآنها نیست و در برخى از آن
روایات�?آمده است كه پیامبر،صلى�?الله�?علیه�?وآله، در خواب دید
كه�?گوسفندان سیاهى را آب مى�?دهد كه�?گوسفندان سفید بسیارى نیز به�?طرف
ایشان روى آوردند... تا آخر.
4. روایت «ایرانیان، طرفداران�?اهل�?بیت�?»
حافظ ابونعیم این روایت را دركتاب یاد شده از «ابن عباس�?» نقل�?كرده و گفته است:
نزد
پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وسلم،صحبت از فارس�?ها به میان آمد،حضرت فرمود:
فارس�?ها (ایرانیان)طرفداران و دوستداران ما اهل�?بیت�?هستند. (7)
5. روایت «عجم، مورد اعتمادپیامبر»
این روایت را نیز ابونعیم دركتاب خویش از «ابوهریره�?» روایت�?كرده كه گفت:
نزد
پیامبر، صلى�?الله علیه�?وسلم،سخن از موالى و عجمها به میان آمد،حضرت
فرمود: سوگند به خدا من بیش�?از شما (و یا بیشتر از بعضى از شما)به آنها
اعتماد دارم. (8)
قریب به همین مضمون را«ترمذى�?» در كتاب خود
آورده�?است (9) ، البته لفظ�?عجمها در اینجا اعم�?از عجم (ایرانى) است و
شامل�?غیرعرب از عجم، مانند تركان وغیرآنها نیز مى�?شود.
6. روایت «آیا مردم، كسانى جزفارسیان و رومیان�?اند؟»
ابونعیم در كتاب خود، این روایت�?را از ابوهریره نقل كرده كه پیامبر،صلى�?الله�?علیه�?وسلم، فرمود:
امت
من آنچه را كه امتهاى گذشته ونسلهاى قبل از آنان گرفته�?اند وجب به�?وجب و
متر به متر خواهند گرفت. گفته�?شد: یا رسول�?الله همانگونه كه فارس�?و روم
انجام دادند؟ حضرت فرمود:مردم كدامند غیر از فارسها ورومیان؟ (10)
این
روایت، به حقیقتى از تاریخ�?تمدن اشاره دارد و آن اینكه فرس(عجم) و رومیان
یعنى غربى�?هامركز ثقل تمدن بشریت را در تاریخ�?تشكیل مى�?دهند و ما در
زمان خود،شاهدیم كه هیچ ملتى مانند فرس(ایرانیان) بر سر تمدن، طرف
درگیر،با غربیها نیست.
پی �?نوشتها:
1. سوره اسراء (17)، آیه 4-7.
2.المجلسى،محمدباقر،بحارالانوار،ج�?60،ص�?216.
3. ابن ابى الحدید، شرح نهج�?البلاغه، ج�?20، ص�?284.
4. ابن حنبل، احمد، مسند، ج�?5، ص�?11.
5. ابو نعیم الاصفهانى، احمد بن عبدالله، ذكراخبار اصبهان، ص�?13.
6. همان، ص 8-10.
منبع : ماهنامه موعود
دوشنبه 29/9/1389 - 16:28
مهدویت
قبل
از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، كشور ایران در تصور غربیها پایگاهى حیاتى،
آن هم در مرز شوروى و در قلب جهان اسلام به حساب مى�?آمد و از دیدگاه
مسلمانها كشورى اسلامى و اصیل به شمار می �?رفت كه «شاه�?» سر سپرده غرب و
هم�?پیمان اسرائیل بر آن حكومت مى�?كرد و براى خوش خدمتى به اربابانش،
كشورش را دربست در اختیار و خدمت آنان قرار داده بود.
علاوه بر
آنچه كه در تصور دیگران بود، در ذهن یك فرد شیعه مانند من، كشورى بود كه
در آن مرقد مطهر امام رضا، علیه�?السلام، و حوزه علمیه قم وجود داشت،
كشورى داراى تاریخى اصیل و ریشه�?دار در تشیع و علما و اندیشمندان شیعه و
تالیفات گرانبها، زمانى كه به روایات وارده در خصوص مدح و ستایش ایرانیان
بر مى�?خوریم و آنها را بررسى مى�?كنیم، به یكدیگر مى�?گوییم: این روایات
مانند روایتهایى است كه مدح و ستایش و یا مذمت اهل یمن، و یا بنى خزاعه را
مى�?نماید. از این رو هر روایتى كه مدح و ستایش و یا مذمت گروهها و
قبیله�?ها و بعضى كشورها را در بر دارد، نمى�?تواند بدون اشكال باشد. گرچه
این روایات صحیح و درست مى�?باشند، اما مربوط به تاریخ گذشته و احوال
مختلف ملتهاى صدر اسلام و قرنهاى اولیه آن است.
این طرز فكر
رایج�?بین ما بود، كه امت اسلامى در حالتى جاهلانه، فرمانبردار سلطه كفر
جهانى و نوكران اوست، در بین ملتها هیچ یك بر دیگرى برترى ندارد و چه بسا
همین ایرانیان مورد بحث، بدتر از سایر ملتها بوده�?اند، به دلیل اینكه
آنان طرفداران تمدنى كفر آمیز و برترى جوییهاى ملى و نژادى بوده�?اند كه
سر سپردگانى چون شاه و اربابان غربى�?اش براى ایجاد چنین تز و طرز فكرى و
تربیت مردم ایران، بر همین روش پافشارى مى�?كردند.
... تا اینكه
پیروزى انقلاب اسلامى در ایران، مسلمانان را در سطح جهان غافلگیر كرد و
قلبهاى غمگین آنان را چنان از خوشحالى و شادى سرشار نمود كه در قرنهاى
گذشته بى�?سابقه بود، بلكه بالاتر، آنان تصور چنین پیروزى را نداشتند. این
سرور و خوشحالى همه كشورها و ملتهاى مسلمان را در بر گرفت، از جمله مظاهر
خوشحالى مردم، این بود كه همه�?جا صحبت از فضل و برترى ایرانیان و
طرفداران سلمان فارسى بود، بطور مثال، یكى از صدها عنوانى كه در غرب و شرق
جهان اسلام منتشر و پخش شد، عنوان و تیتر مجله تونسى «شناخت�?» بود كه در
آن آمده بود: «پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، ایرانیان را جهت رهبرى امت
اسلامى برمى�?گزیند» این نوشته�?ها، خاطرات ما را درباره ایرانیان تجدید
كرد و دریافتیم روایاتى كه از پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، درباره آنان
وارد شده است تنها مربوط به تاریخ گذشته آنها نبوده، بلكه ارتباط به آینده
نیز دارد...
ما با مراجعه به منابع و تفسیر و بررسى روایات مربوط
به ایرانیان، به این نتیجه رسیدیم كه این روایات و اخبار بیش از آنكه
مربوط به گذشته باشد، مربوط به آینده است و جالب اینكه اینگونه روایات در
منابع حدیث اهل سنت�?بیشتر از شیعه وجود دارد.
چه می �?توان كرد،
زمانى كه در روایات مربوط به حضرت مهدى، علیه�?السلام، و زمینه سازى حكومت
آن بزرگوار، ایرانیان و یمنیها داراى سهم بسزایى بوده و كسانى هستند كه به
مقام ایجاد زمینه مناسب براى ظهور آن حضرت و شركت در نهضت وى نائل می
�?شوند... و همچنین افراد شایسته�?اى از مصر و مؤمنانى حقیقى از شام و
گروههایى از عراق... نیز از این فیض بهره�?مند مى�?شوند و همینطور سایر
دوستداران آن حضرت كه در گوشه و كنار جهان اسلام پراكنده هستند، از این
موهبت�?برخوردار مى�?شوند، بلكه آنان از یاران ویژه و وزرا و مشاورین آن
حضرت، ارواحنافداه، مى�?باشند.
ما اینك، روایاتى را كه پیرامون ایرانیان بطور عموم وارد شده است مورد بررسى قرار داده و سپس به نقش آنان در زمان ظهور مى�?پردازیم.
آیات و اخبار در ستایش ایرانیان
روایاتى كه درباره ایرانیان پیرامون آیاتى كه تفسیر به ایرانیان شده وارد گردیده است، تحت این نه عنوان است:
الف.
طرفداران سلمان فارسى ب. اهل مشرق زمین�?ج. اهل خراسان د. یاران درفشهاى
سیاه ه. فارسیان و. سرخ رویان ز. فرزندان سرخ�?رویان ح. اهل قلم ط. اهل
طالقان.
البته خواهید دید كه غالبا مراد از این عناوین یكى است، اخبار دیگرى نیز وجود دارد كه با عبارتهاى دیگرى از آنان یاد كرده است.
1.
در تفسیر قول خداى سبحان: «ها انتم هولاء تدعون لتنفقوا فى سبیل�?الله
فمنكم من یبخل و من یبخل فانما یبخل عن نفسه والله الغنى وانتم�?الفقراء و
ان تتولوا بستبدل قوما غیركم ثم لایكونوا امثالكم�?». (1)
اینك
شما كسانى هستید كه فراخوانده مى�?شوید تا در راه خدا انفاق كنید، برخى از
شما در انفاق بخل مى�?ورزد و كسى كه بخل مى�?كند و خداوند بى�?نیاز است و
شما نیازمندید و اگر روگردان شوید خداوند گروهى را غیر از شما جایگزینتان
مى�?نماید و آنان مثل شما نیستند.
صاحب كشاف نقل كرده كه از
پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، درباره كلمه «قوم�?» كه در آیه شریفه آمده
است�?سؤال شد. سلمان فارسى نزدیك پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، نشسته
بود آن حضرت با دست مبارك خود به ران پاى سلمان زد و فرمود:
«به خدایى كه جان من در دست و قدرت اوست، اگر ایمان به كهكشانها بستگى داشته باشد مردانى از فارس به آن دست مى�?یابند.» (2)
به نقل صاحب «مجمع�?البیان�?» از امام باقر، علیه�?السلام، روایت�?شده كه فرمود:
«اى اعراب، اگر روى برگردانید، خداوند گروه دیگرى را جایگزین شمامى�?گرداند یعنى ایرانیان�?»
و
صاحب «المیزان�?» آورده كه «درالمنثور» روایتى را عبدالرزاق و عبد بن حمید
و ترمذى و ابن جریر و ابن ابى حاتم و طبرانى در كتاب «اوسط�?» و بیهقى در
كتاب «دلائل�?»... از ابوهریره نقل كرده است كه وى گفت: پیامبر،
صلى�?الله�?علیه�?وآله، این آیه را «و ان تتولوا یستبدل قوما غیركم، ثم لا
یكونوا امثالكم�?» قرائت فرمود، عرض كردند یا رسول�?الله! اینها چه كسانى
هستند كه اگر ما رویگردان شویم جایگزین ما مى�?شوند؟ پیامبر اسلام،
صلى�?الله�?علیه�?وآله، با دست مبارك به شانه سلمان فارسى زد و سپس فرمود:
«او و طرفداران او، به خدایى كه جانم در دست قدرت اوست اگر ایمان
بستگى به كهكشانها داشته باشد مردانى از فارس (ایرانیان) به آن دست
مى�?یابند.» (3)
مانند این روایت�?به طرق دیگرى از ابوهریره و همچنین از ابن مردویه از جابر بن عبدالله نقل شده است.
در این روایت دو معنا كه همه بر آن اتفاق دارند، وجود دارد كه عبارتند از:
1. ایرانیان (فرس) خط و جناح دومى بعد از اعراب، براى به�?دوش كشیدن پرچم اسلام مى�?باشند.
2. آنان به ایمان دست مى�?یابند هرچند از آنان دور و دسترسى به آن دشوار باشد.
چنانكه در همین روایت�?سه مطلب قابل بحث است:
اولا:
اینكه خداوند متعال اعراب را تهدید به جایگزینى ایرانیان نموده است، آیا
مخصوص زمان نزول آیه در زمان پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، است و یا
اینكه مربوط به همه نسلهاست، بگونه�?اى كه داراى این معنى باشد: اگر شما
(اعراب) از اسلام رویگردان شوید در هر نسلى كه باشد ایرانیان (فرس) را
جایگزین شما مى�?گرداند؟
ظاهر معنى این است كه به حكم قاعده
«مورد، مخصص نمى�?باشد» این نكته در همه نسلهاى بعدى نیز استمرار دارد و
آیات مباركه قرآن در هر طبقه و نسلى، نقش خورشید و ماه را دارند (یعنى در
نورافشانى یكسان�?اند) چه اینكه این مطلب در روایات آمده و مفسران نیز بر
آن اتفاق نظر دارند.
ثانیا: حدیث�?شریف مى�?گوید مردانى از فارس
به ایمان دست�?خواهند یافت نه همه آنان، بدیهى است كه این خود، ستایشى است
نسبت�?به افراد نابغه�?اى از بین آنها نه جمیع آنها.
اما ظاهر
آیه شریف و روایت این است كه هر دو، بطور عام ستایش از «فرس�?»
مى�?نمایند، چون در میان آنان كسانى هستند كه به درجه دستیابى به ایمان و
یا علم مى�?رسند. بویژه با ملاحظه اینكه صحبت از گروهى است كه بعد از
اعراب حامل آیین اسلام هستند، بنابراین مدح و ستایشى كه براى آنان به شمار
آمده بدین جهت است كه آنها زمینه مناسبى براى به وجود آمدن نوابغ خود
مى�?باشند و از آنان اطاعت و پیروى مى�?كنند.
ثالثا: آیا تاكنون رویگردانى اعراب از اسلام و جایگزین شدن «فرس�?» به جاى آنان صورت گرفته است�?یا خیر؟
جواب:
بر اهل دانش و علم، پوشیده نیست كه مسلمانان امروز، اعم از عرب و غیر عرب
از اسلام واقعى اعراض نموده و رویگردان شده�?اند. بدین�?ترتیب متاسفانه
فعل شرط، در آیه شریفه « ان تتولوا; اگر رویگردان شوید» تحقق یافته و تنها
جواب شرط، یعنى جایگزین شدن فرس به جاى آنان باقى مانده است، در این زمینه
هم با دقتى منصفانه مى�?توان گفت كه وعده الهى، در آستانه تحقق است.
بلكه،
روایت�?بعدى كه در تفسیر «نورالثقلین�?» آمده است دلالت دارد كه این
جایگزینى، در زمان بنى�?امیه حاصل شده است، چون زمانى كه عربها متوجه
مراكز و مناصب و مال�?اندوزى شدند، فرس (ایرانیان) به كسب علوم اسلامى روى
آورده و از آنان سبقت گرفتند. از امام صادق، علیه�?السلام، منقول است كه
فرمود:
«قد والله ابدل خیرا منهم، الموالى�?».
سوگند به خدا كه بهتر از آنها را جایگزین فرمود، یعنى عجم را.
گرچه
تعبیر به «موالى�?» در آن روز شامل غیر فرس (ایرانیان) یعنى تركان و
رومیها كه اسلام آورده بودند نیز مى�?شده است، اما آنچه مسلم است «فرس�?»
به عنوان مركز ثقل، اكثریت آنان را تشكیل مى�?داده�?اند. بویژه با توجه به
شناخت امام صادق، علیه�?السلام، نسبت�?به تفسیرى كه پیامبر،
صلى�?الله�?علیه�?وآله، از آیه شریفه درباره «فرس�?» فرموده است.
2. در تفسیر گفته خداى سبحان:
«هو
الذى بعث فى�?الامیین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزكیهم و یعلمهم
الكتاب والحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبین× و اخرین منهم لما یلحقوا
بهم و هوالعزیز الحكیم�?». (4)
اوست�?آنكه برانگیخت�?در بین درس
نخوانده�?ها رسولى را از خودشان كه آیات خدا را بر آنان مى�?خواند و آنان
را پاك مى�?سازد و كتاب و حكمتشان مى�?آموزد اگر چه قبلا در گمراهى آشكارى
بودند و افراد دیگرى از ایشان كه به آنان نپیوسته�?اند و اوست�?خداى عزیز
و حكیم.
مسلم، در صحیح خود از ابوهریره روایت كرده كه گفت: «ما
حضور پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، بودیم كه سوره مباركه جمعه نازل شد و
حضرت آن را تلاوت فرمود تا رسید به آیه «و آخرین منهم لما یلحقوابهم�?»
مردى از او سؤال كرد، یا رسول�?الله! اینان چه كسانى هستند كه هنوز به ما
نپیوسته�?اند؟ حضرت پاسخ نفرمود: ابوهریره گفت: سلمان فارسى نیز در بین ما
بود پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، دست مباركشان را بر سر سلمان نهاد و
فرمود: به خدایى كه جانم در دست قدرت اوست اگر ایمان بستگى به كهكشانها
داشته باشد مردانى از اینها (طرفداران سلمان) به آن دست�?خواهند یافت�?».
در
تفسیر على بن ابراهیم، ذیل آیه «و آخرین منهم لما یلحقوا بهم�?» آمده است
كه: «و افراد دیگرى كه به آنها نپیوسته�?اند» یعنى كسانى كه بعد از آنان
اسلام آورده�?اند. و صاحب «مجمع�?البیان�?» آورده است: آنان همه افراد بعد
از اصحاب هستند تا روز قیامت، سپس گفته است كه آنان عجمها و كسانى كه به
لغت عربى حرف نمى�?زنند مى�?باشند چون پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، به
سوى هركسى كه وى را مشاهده كرده و كسانى كه بعدا مى�?آیند، اعم از عرب و
عجم برانگیخته و مبعوث شده است�?به نقل از سعید بن جبیر و نیز امام باقر،
علیه�?السلام.
مطلق بودن كلمه «و آخرین منهم�?» اقتضا دارد كه
شامل همه طبقات و نسبهاى بعدى از زمان پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، از
عرب و غیرعرب شود، اما با مقایسه كلمه «امیین�?» و «آخرین�?» بهتر است كه
بگوییم مراد از «امیین�?» اعراب و از «آخرین�?» افرادى از غیرعرب كه اسلام
مى�?آورند مى�?باشد، چنانكه بعضى روایات اهل�?بیت، علیهم�?السلام، گویاى
این مطلب است و صاحب «كشاف�?» نیز همین مبنا را پذیرفته است.
بنابراین،
پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، كه آیه شریف را به «فرس�?» تفسیر نموده
است، در حقیقت منطبق بر مصداق مهمى براى كلمه «آخرین�?» و یا مهم�?ترین
مصداق، از بین مصادیق آن مى�?باشد، گرچه صرف تطبیق، باعث فضل و برترى
بیشتر نمى�?گردد، اما چون پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، آنان را ستوده
به اینكه آنان به ایمان و علم و یا اسلام هر چند دور و مشكل باشند نائل
خواهند شد و از طرفى رسول خدا، صلى�?الله�?علیه�?وآله، در تفسیر هر دو آیه
عمدا، عین گفته خود را تكرار مى�?كنند و زدن آن حضرت بر شانه سلمان فارسى،
دلیل روشنى بر این مدعى است.
پی�? نوشتها:
1. سوره محمد(47)، آیه 38.
2. الزمخشرى، جارالله محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 4، ص 331.
3. الطباطبایى، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ج�?18، ص 250.
4. سوره جمعه(62)، آیات 2 -3.
منبع : ماهنامه موعود
دوشنبه 29/9/1389 - 16:27
مهدویت
مقدمه
آسیب
شناسى تربیتى مهدویّت، یكى از مصداقهاى بحث عامترى است كه از آن، به
عنوان آسیبشناسى در تربیت دینى یاد شده است. براى توضیح این كه مقصود از
آسیبشناسی تربیتى مهدویّت چیست، نخست باید به جنبهى تربیتى مهدویّت
اشاره كرد. اعتقاد به وجود و ظهور امام مهدى (عج)، از جملهى اعتقادات
اسلامى و شیعى است و همچون سایر اجزاى این اعتقادات، لوازم تربیتى معینى
بر آن مترتب است. بر این اساس، مهدویّت، تنها مسألهاى اعتقادى نیست، بلكه
از بعد تربیتى نیز برخوردار است. هنگامى كه ما مشخص مىكنیم بر اساس متون
روایى، اعتقاد به وجود و ظهور مهدى (عج)، ضرورى است، مجموعهاى دانشى را
براى افراد فراهم نمودهایم. اما هنگامى كه این مجموعهی دانشى، به همراه
خود، تحولات هیجانى، عاطفى و عملى معینى را ایجاد مىكند كه ضمن آن، افراد
مىكوشند خود را براى یاورى امام مهدى (عج) مهیا سازند، چهرهى تربیتی
مهدویّت آشكار مىگردد.
با توجه به جنبهى تربیتى مهدویّت، اكنون
مىتوان مقصود از آسیبشناسى معطوف به آن را مشخص كرد. در اینجا،
آسیبشناسى، حاكى از بازشناسى موارد سوءبرداشت یا سوءعملكرد در جریان
تربیتى مهدویّت است. تا جایى كه به ذات دین، مشتمل بر مهدویّت، مربوط است،
نمىتوان از آسیب و آسیبشناسى سخن به میان آورد. اما هنگامى كه جریان
تربیت دینى، مشتمل بر بعد تربیتى مهدویّت، شكل مىگیرد، امكان ظهور آسیب و
بنابراین آسیبشناسى فراهم مىگردد؛ زیرا در جریان تربیت دینى، دست آدمى
گشوده مىشود و اكنون اوست كه باید با فهمى كه از دین كسب مىكند، به عمل
روى آورد و زمینهى تحقق برداشتهاى خود را هموار كند. در طیّ این مسیر
است كه افق كوتاه دید آدمى، بدفهمىها را در دامن مىپرورد، چنانكه
دامنهى محدود همّت او، بدكردارىها را در پى مىآورد. از این رو،
آسیبشناسى تربیتى مهدویّت، تلاشى براى بازشناسى این گونه لغزشهاى فكرى و
عملى در جریان تحقق بخشیدن به بعد تربیتى مهدویّت است.
اما چنانكه
اشاره شد، آسیبشناسى تربیتى مهدویّت، خود، موردى از بحث عامتر
آسیبشناسى تربیت دینى و اسلامى است. به عبارت دیگر، همهى انواع
آسیبشناسى در تربیت دینى، در هر یك از موارد آن نیز صادق خواهد بود. به
این ترتیب، رابطهی آسیبشناسى تربیت دینى با آسیبشناسى تربیتى مهدویّت،
رابطهى كلى و جزئى خواهد بود. یعنى آنچه به طور كلى در مورد نخست صادق
است، به نحو جزئى و مصداقى، در مورد دوم نیز صادق خواهد بود.
بر این
اساس، چارچوب آسیبشناسى تربیتى مهدویّت باید بر حسب چارچوب كلى
آسیبشناسی تربیت دینى و اسلامى صورتبندى شود. نگارنده، پیشتر در
مقالهاى تحت عنوان «آسیب و سلامت در تربیت دینی»، چارچوبى كلى براى بحث
پیشنهاد كرده است.1
در نوشتار حاضر، با مبنا قرار دادن چارچوب مذكور،
در مورد خاص مهدویّت به بحث از آسیبشناسى تربیتى خواهیم پرداخت. در
چارچوب مبنایى، آسیبشناسى تربیت دینى، در هفت محور تنظیم شده است. در هر
یك از این محورها، دو سوى لغزش و آسیب و یك حدّ میانه، به منزلهى شاخص
سلامت مطرح گردیده است. در اینجا، فهرست محورهاى مذكور ذكر مىگردد و در
متن مقاله، با اشارهاى كوتاه در توضیح هر یك، مستنداتى در خصوص بحث اصلى
این نوشتار یعنى مهدویّت به دست داده خواهد شد.
محورهاى اصلى آسیبشناسى تربیت دینى به قرار زیر است:
1. آسیبها: حصاربندى و حصارشكنى؛ سلامت: مرزشناسى.
2. آسیبها: كمالگرایى (غیرواقعگرا) و سهلانگارى؛ سلامت: سهلگیرى.
3. آسیبها: گسست و دنبالهروى؛ سلامت: هدایت.
4. آسیبها: مرید پرورى و تكروى؛ سلامت: امامت.
5. آسیبها: قشرىگرى و عقلگرایى؛ سلامت: عقلورزى.
6. آسیبها: خرافهپردازى و راززدایى؛ سلامت: حقباورى.
7. آسیبها: انحصارگرایى و كثرتگرایى؛ سلامت: حقیقتگرایى مرتبتى.
محور اول ـ آسیبها حصاربندى و حصارشكنى؛ سلامت: مرزشناسى.
اشاره:در
این محور، آسیبهاى تربیت دینى، در دو سوى متقابل، حصاربندى و حصارشكنی
نامیده شدهاند. در حصاربندى، نظر بر این است كه خط مشى اساسى براى تربیت
دینی افراد، دور نگاهداشتن آنان از بدى و نادرستى است. این شیوهى
قرنطینهسازى، خود، یكى از منشأهاى آسیبزاست؛ زیرا با مانع شدن آنان از
مواجهه با بدى و نادرستى، توان مقاومت را در آنان تحلیل مىبرد.
قرنطینهسازى، تنها به صورت موقت و در برخی از مراحل اولیهى تربیت رواست،
اما تبدیل آن به خط مشى اساسى تربیت، در حكم مبدّل ساختن آن به یكى از
عوامل آسیبزایى است. از سوى دیگر، حصارشكنى و قراردادن افراد در معرض
مواجهه با جریانهاى مختلف فكرى و عملى، بدون فراهم آوردن قدرت تحلیل و
مقاومت در آنان نیز منشأ آسیبزایى است. حالت سلامت در تربیت دینى،
مرزشناسى است. مرزشناسى چون یكى از عوامل راهبردى در تربیت دینى است، حاكى
از آن است كه باید در جریان طبیعى زندگى، در مواجهه با بدىها و
نادرستىها، توانایى تبیین و تفكیك میان خوبى و بدى یا درستى و نادرستى را
به صورت مدلّل در افراد فراهم آورد و به این ترتیب، زمینهى مهار
گرایشهاى آنان به بدى و نادرستى را مهیا كرد. مرزشناسى با تقواى حضور
ملازم است، نه با تقواى پرهیز و مصونیت در متن موقعیت را جستوجو مىكند،
نه مصونیت در قرنطینه را.
با توجه به چارچوب كلى آسیب و سلامت در این
محور، به بررسى آن در مورد خاص مهدویّت خواهیم پرداخت. بر این اساس،
بهرهورى از مهدویّت در امر تربیت، در دو صورت آسیبزا خواهد بود. هنگامى
كه فهم ما از این اصل اعتقادى و عمل ما در پرتو آن، به صورت حصاربندى
جلوهگر شود و هنگامى كه موضع ما در قبال آن به حصارشكنى منجر شود.
در
شكل نخست از آسیبزایى، تصور و برداشتى ایستا از مهدویّت و انتظار مهدى
(عج) وجود دارد. به این معنا كه دو صف حق و باطل، هر یك با پیروان خود،
برقرارند تا زمانى كه ظهور رخ دهد و باطل مضمحل شود. در این فاصله، پیروان
حق باید بریده و بركنار از پیروان باطل، "انتظار" بكشند تا لحظهى وقوع
واقعه فرارسد. در این تصور، دوران غیبت، به مثابهى "اتاق انتظار" است كه
باید در آن، به دور از اهل باطل، نشست و منتظر بود تا صاحب امر بیاید و
كار را یكسره كند. تلاش افراد در اینجا براى دور نگاهداشتن و مصون داشتن
خود و دیگران، از اهل باطل است. پىآمد چنین فهمى از مهدویّت، به صورت
تربیت قرنطینهاى آشكار مىگردد كه در آن مىكوشند افراد را با كنار كشیدن
از معركه، همراه با انتظارى انفعالى، مصون نگاه دارند.
این پىآمد
تربیتى، گونهاى آسیبزا از تربیت را نشان مىدهد؛ زیرا منطق حصاربندی بر
آن حاكم است كه عبارت از افزایش آسیبپذیرى فرد از طریق دور نگاهداشتن وى
از مواجهه است. اما این آسیبزایى، خود، از كژفهمى نسبت به مهدویّت نشأت
یافته است. اگر مهدویّت، ناظر به غلبهى نهایى حق بر باطل است، باید این
غلبه را در پرتو قانون كلى چالش میان حق و باطل فهم كرد. در چالش با باطل
است كه حق غالب مىگردد: «بلكه حق را بر باطل فرومىافكنیم، پس آن را درهم
مىشكند، و ناگاه نابود مىگردد. واى بر شما از آنچه وصف مىكنید».2
در
روایات نیز مسألهى مهدویّت، نه در قرنطینه، بلكه در فضاى باز، یعنى در
عرصهی مواجهه و چالش میان حق و باطل ترسیم شده است. به تعبیر روایتى كه
در زیر آمدهاست، مؤمنان در عصر غیبت، چون ساكنان كشتى اسیر در پنجهى
توفانند كه با آن واژگون و زیرورو مىگردند. آنان با پرچمهاى
اشتباهانگیز روبهرو خواهند بود و باید چنان بصیرتى داشته باشند كه پرچم
مهدى (عج) را از پرچمهاى دروغین بازشناسند. در چنین عرصهى چالشخیزى است
كه باید كسى ایمان خویش را محفوظ نگاه دارد؛ قرنطینهاى در كار نیست.
روایت چنین مىگوید:
مفضل بن عمر جعفى گوید: شنیدم كه شیخ ـ یعنى امام
صادق علیهالسلام ـ مىفرمود: «مبادا علنى كنید و شهرت دهید. بدانید به
خدا قسم، حتما مدت زمانى از روزگار شما غایب خواهد شد و بىتردید پنهان و
گمنام خواهد گردید تا آنجا كه گفته شود: آیا او مرده است؟ هلاك شده است؟
در كدامین سرزمین راه مىپیماید؟ و بدون شك ،دیدگان مؤمنان بر او خواهد
گریست و همچون واژگون شدن كشتى در امواج دریا، واژگون و زیرورو خواهند
گردید. پس هیچكس رهایى نمىیابد مگر آنكس كه خداوند از او پیمان گرفته و
ایمان را در دل او، نقش كرده و با روحى از جانب خود تأییدش فرموده باشد.
بىتردید، دوازده پرچم اشتباهانگیز كه شناخته نمىشود كدام از كدام است،
برافراشته خواهد شد...».3
در همین سیاق، روایات فراوانى وجود دارد حاكى
از این كه در دوران غیبت، آزمونهای سنگین و دشوارىهاى بسیار رخ خواهد
داد. به طور مثال، در روایتى از جابر جعفى آمده است كه مىگوید: «به امام
باقر علیهالسلام گفتم كه گشایش در كار شما كى خواهد بود؟ پس فرمود:
هیهات! هیهات! گشایش در كار ما رخ نمىدهد تا آن كه شما غربال شوید و بار
دیگر غربال شوید ـ و این را سه بار فرمود ـ تا آن كه خداى تعالى، تیرگى را
(از شما) زایل كند و شفافیت (در شما) به جاى ماند.»4 چنان كه عبارات مذكور
نشان مىدهد، دوران غیبت، دوران مواجهه با موقعیتهاى سخت و آزمونهاى
دشوار است كه در نتیجهى آن، بسیارى غربال خواهند شد؛ به این معنا كه از
آزمون سربلند بیرون نخواهند آمد. بنابراین، تصور آرمیدن در حصارى محفوظ و
بركنار ماندن از اصطكاك و مواجهه، تصورى مردود است و در قاموس مهدویّت و
تربیت مهدوى نیست.
شكل دوم از آسیبزایى، در مقابل حصاربندى، با
حصارشكنى آشكار مىگردد. در حالى كه در حصاربندى، مرزهاى آهنین مىگذارند،
در حصارشكنى، هر مرزى را برمىدارند و بىمرزی را حاكم مىكنند. حاصل این
امر، بروز التقاطهاى ناهمخوان میان اندیشههاى حق و باطل است. آسیبزایى
حصارشكنى در تربیت دینى این است كه درست و نادرست، یكجا خوراك افراد تحت
تربیت مىشود و این خوراك ناجور، رشدى را سبب نخواهد شد و چهبسا كه
مسمومیت و هلاك در پى داشته باشد. نمونهى این بىمرزى و التقاط در عرصهی
مهدویّت، آن است كه كسانى معتقد شوند «مهدی» اسم خاصى براى فرد معینى
نیست، بلكه نمادى كلى براى اشاره به چیرگى نهایى حق و عدالت بر باطل و
بیدادگرى است و مصداق این نماد مىتواند هر كسى باشد.
در روایات
مربوط به مهدویّت، این گونه حصارشكنى به دیدهى منفى نگریسته شده است.
بنابراین، در روایات فراوانى، بر این نكته تأكید شده است كه مهدى (عج) نام
شخص معینى است. به طور مثال، از پیامبر اكرم صلىاللهعلیهوآله نقل شده
است كه فرمود: «مهدى مردى از عترت من است كه به خاطر (برپایی) سنت من
مىجنگد، چنانكه من به خاطر وحى جنگیدم.»5 برهمین سیاق، در روایات دیگرى،
اشاره شده است كه مهدى (عج) از فرزندان امام على علیهالسلام ، فاطمه زهرا
علیهاالسلام ، امام حسن علیهالسلام ، امام حسین علیهالسلام و همچنین
هر یك از امامان بعدى است.6
نه تنها بر این نكته تأكید شده است كه باید
به «مهدی» چون نام خاص فرد معینی اعتقاد ورزید، كه خداوند رسالت حاكمیت
بخشیدن به حق و عدالت را به عهدهى وی گذاشته است، بلكه به طور كلى باید
در دوران غیبت، دین و آموزههاى اصیل آن را بازشناخت و بر آن پاىورزى
كرد. این امر نیز نشانگر نادرستى مرزشكنى و برآمیختن حق و باطل در دوران
غیبت است. به طور مثال، روایت زیر در این مورد قابل ذكر است:
على بن
جعفر از برادرش موسى بن جعفر علیهالسلام روایت كرده است كه آن حضرت
فرمود: «هنگامى كه پنجمین فرزند از امام هفتم ناپدید شود، پس خدا را! خدا
را! (مواظب باشید) در دینتان، شما را از آن دور نسازند. صاحب این امر
ناگزیر از غیبتى خواهد بود تا كسى كه بدین امر قایل است، از آن باز گردد.
همانا این آزمایشى از جانب خدا است كه خداوند، خلق خود را بدان وسیله
مىآزماید...».7
تعبیر اللّه اللّه فى ادیانكم در این روایت، سخنى
مؤكد بر اهمیت بازشناسی آموزههاى اصیل دینى در دوران غیبت است. بر این
اساس، محو كردن مرزهاى میان حق و باطل و برهمآمیختن آنها، یكى از
لغزشهایى است كه مىتواند در خصوص مهدویّت رخ دهد.
به این ترتیب،
آشكار است كه هر دو گونهى آسیبزایى، یعنى حصاربندى و حصارشكنى، در
عرصهى مهدویّت، مردود تلقى شده است. حالت سلامت در این محور از بحث، به
دور از هر دو گونهى مذكور، مرزشناسى است. مرزشناسى با قبول ارتباط، از
حصاربندى متفاوت مىگردد و با ردّ التقاط، از حصارشكنى متمایز مىشود.
مرزشناسى چون یكى از راهبردهاى تربیت دینى، مستلزم آن است كه فرد در متن
موقعیتها قرار داشته باشد و با بازشناسى مرزهاى راستى از ناراستى و درستى
از نادرستى، راه خود را بیابد. تربیت در این شكل، به دقت، همچون آموختن
حركت در یك میدان مین است. مصون رفتن در جادهی كناره، هنرى نمىخواهد و
آموزشى نمىطلبد. اما مسأله این است كه تربیت دینى و مهدوى، جادهى كناره
ندارد، بلكه درست از میدان مین مىگذرد و نمىتوان از آن كناره گرفت. از
سوى دیگر، بىپروا دویدن در این میدان نیز سر بر باد ده است. تنها با
آموختن بازشناسى خط عبور، مىتوان در این میدان حركت كرد.
هر چند
بیرون از قرنطینه بودن و در مواجهه قرار داشتن دشوار است، اما هنگامى كه
فرد با شناخت مرزها و حدود همراه گردد، توانایى حركت سالم را خواهد یافت.
در روایت مذكور در فوق،8 هنگامى كه امام صادق علیهالسلام اشاره مىكند كه
در دوران غیبت، وضعیت مؤمنان چون افراد یك كشتى واژگون شده، زیرورو
مىگردد، راوى سخت مىهراسد و چاره مىطلبد. در ادامهى روایت، چنین آمده
است:
«...راوى گوید: پس من گریستم و به حضرت عرض كردم: (در چنین وضعی)
ما چه كنیم؟ فرمود: اى اباعبداللّه! ـ و در این حال به پرتو خورشید كه به
درون خانه و ایوان مىتابید، نظر افكند ـ آیا این خورشید را مىبینی؟ عرض
كردم: بلى. پس فرمود: مسلما كار ما روشنتر از این خورشید است.»
در
پاسخ امام، مرزشناسى چون چارهى كار معرفى شده است. با توجه به زمینهى
سخن كه در آن، زیرورو شدن و بروز پرچمهاى اشتباهبرانگیز مطرح شده، پاسخ
بیانگر این است كه اگر كسى مرزهاى حق و باطل را بشناسد و نور را از ظلمت
تمیز دهد، به سهولت مىتواند راه خود را پیش گیرد و حركت كند.
با داشتن
تصویر درستى از مهدویّت، مدلولهاى درست آن در تربیت نیز معین خواهد
گردید. تربیت مهدوى، تربیت براى محیط باز است و از این رو، مستلزم آن است
كه افراد، توانایى مرزشناسى را كسب كنند و آمادگى مواجهه و رویارویى با
اصطكاكهای فكرى و عملى را بیابند. این مرزشناسى شامل مواردى از این قبیل
است: شناخت مهدی (عج) چون شخصى معین، شناخت رسالت وى در برپایى حق و
عدالت، شناخت حقانیت آموزههای دین اسلام كه وى آن را به جهانیان عرضه
خواهد نمود، آشنایى با جریانهاى فكری مختلف كه سوداى برقرار ساختن حق و
عدالت را در جوامع بشرى در سر دارند و توانایی بازشناسى میزان درستى و
نادرستى آنها و توانایى در میان گذاشتن محققانهى باورهای خود با آنها.
پیرو
مهدى (عج) با تربیت شدن براى زیستن در چنین محیط بازى، از انتظار انفعالی
ظهور وى به دور خواهد بود و در اثر ارتباط سازنده با جریانهاى فكرى دیگر،
انتظاری پویا را نسبت به ظهور، آشكار خواهد ساخت. انتظار پویا به معناى
فراهم ساختن فعالانهی زمینههاى ظهور است.
محور دوم ـ آسیبها: كمالگرایى (غیر واقعگرا) و سهلانگارى؛ سلامت: سهلگیرى.
اشاره:
در این محور، آسیبهاى تربیت دینى، در دو قطب كمالگرایى (غیر واقعگرا) و
سهلانگارى قرار دارند. در قطب اول، آسیبزایى تربیت دینى ناشى از آن است
كه آرمانهای بسیار والاى دینى را از افراد تحتتربیت طلب مىكنند، بدون
آن كه توان و طاقت واقعى آنها را چون معیار حركت به سمت این آرمانها در
نظر بگیرند. از این رو، بار سنگین آرمانهاى مذكور، طاقتسوز خواهد بود.
در قطب دوم، سهلانگارى با بىاعتنایی به آرمانهاى بلند، چهرهى دیگرى از
آسیبزایى را آشكار مىسازد. سهلانگارى، جدیت و تلاش را از عرصهى تربیت
مىزداید و به این ترتیب، حركت پیشرونده را به پرسهزدن تبدیل مىكند، در
حالى كه پرسهزدن، سازنده و شكلدهنده نیست.
حالت سلامت در این محور،
سهلگیرى است. سهلگیرى با كمالگرایى (غیرواقعگرا) از این جهت متفاوت
است كه در آن، كمال را براى فرد، در حد وسع وى مىجویند و از فراتر از آن
اغماض مىكنند. تفاوت آن با سهلانگارى نیز در این است كه در سهلگیرى، در
هر حال، چشم به سوى آرمانها دارند و حركت پیشرونده را مىخواهند. پیامبر
اكرم (ص) دین خود را "سهلهى سمحه" نامیده و جایگاه خود را در نقطهى
سهلگیری معین كرده است.
با به كارگیرى چارچوب این محور در زمینهى
مهدویّت، به ترتیب، از دو گونهی آسیبزایى، یعنى كمالگرایى (غیر
واقعگرا) و سهلانگارى، سخن خواهیم گفت. سپس، حالت سلامت را تحت عنوان
سهلگیرى مورد بحث قرار خواهیم داد.
در قطب نخست آسیب، ابتدا باید به
این مسأله پاسخ گوییم كه كمالگرایى (غیر واقعگرا) چگونه در عرصهى تربیت
مهدوى آشكار مىگردد. زمینهى این امر، آن است كه مهدى (عج)، عهدهدار
رسالتى سخت و سترگ است. تلاش گسترده در سطح جهان براى زدودن ظلم و
بىعدالتى و نشاندن حق و عدالت بر اریكهى قدرت، كارى به غایت دشوار است؛
زیرا مستلزم بازستاندن قدرت از دست مدعیان دروغین و جسور آن خواهد بود. از
این رو، امام مهدى (عج) با مقاومتهاى بسیارى روبهرو خواهد شد و ناگزیر،
جنگى جانكاه در پیش خواهد داشت. این نكته در روایات فراوانى مورد نظر قرار
گرفته است. در زیر، به نمونههایى اشاره مىكنیم:
مفضل بن عمر گوید:
«به امام صادق علیهالسلام عرض كردم: نشانهى قائم چیست؟ فرمود: آنگاه
روزگار گردش كند و گویند: او مرده یا هلاك شده؟ در كدامین سرزمین مىگردد
(بهسر مىبرد)؟ عرض كردم: فدایت شوم، سپس چه خواهد شد؟ فرمود: ظهور
نمىكند مگر با شمشیر».9
همچنین، ابوبصیر گوید: شنیدم امام باقر
علیهالسلام مىفرمود: «...شمشیر بر گردن خویش حمایل مىسازد، هشت ماه به
شدت مبارزه مىكند تا اینكه خدا راضى شود...».10
در پیش بودن این
مسؤولیت سنگین و خطیر براى مهدى (عج)، كار را براى پیروان وى نیز دشوار
خواهد ساخت. خداوند چنین مقدر نكرده است كه آن حضرت، این رسالت را به
تنهایی و تنها با مدد غیبى به انجام برساند، بلكه نظر بر آن بوده است كه
بشر در گیرودار این رخداد عظیم، خود نیز تحول یابد و در تعیین سرنوشت
تاریخى خویش، نقشآفرینی كند. به هر روى، كسانى خواهند توانست خود را براى
این یاورى آماده كنند كه ظرفیتی عظیم در خویش سراغ گیرند. به همین دلیل،
صفات برجستهاى براى یاوران مهدى (عج) ذكر شده است، چنانكه در روایتى در
وصف شجاعت آنان آمده است: «و مردانى كه گویی دلهاىشان پارههاى پولاد
است...».11 همچنین، در روایتى، ابوالجارود به نقل از امام باقر
علیهالسلام گوید: آن حضرت به من فرمود: «...چون شنیدید ظهور كرده است،
نزد او بروید، اگر چه كشان كشان بر روى برف و یخ باشد.»12 این بیان حاكى
از آن است كه یاران امام، چنان نستوهاند كه اگر لازم باشد خود را به این
نحو نیز به وی برسانند، به آن مبادرت خواهند كرد.
در نظر بودن چنین
غایت بلندى در مسألهى مهدویّت، زمینهساز آسیب تربیتی كمالگرایى (غیر
واقعگرا) مىگردد. این آسیب چنین آشكار مىگردد كه مربیان، بدون توجه به
وسع فهمى و عملى افراد، آنان را از همان ابتدا به فتح این قلهى عظیم
فرابخوانند. آسیب این گونه كمالگرایى، به صورت اعراض كلى فرد از مقصد و
مقصود آشكار مىگردد و این در جریان تربیت، نقض غرض خواهد بود؛ زیرا
فراخواندن افراد به كمال، براى آن است كه آنان از وضعیت كنونى خویش، به
سوى نقطهاى فراتر حركت كنند. اما هنگامى كه این امر به صورت
غیرواقعبینانه صورت گیرد، فرد را از اصل حركت منصرف مىسازد. مربى باید
بداند كه هر كسى براى آن ساخته نشده است كه بتواند یاور خاص مهدى (عج)
باشد و نمىتوان همگان را در این حركت، به قلّه نشاند و با این حال، چنین
نیست كه این گونه افراد، جایى در كاروان بلنددامنهى نصرت مهدى (عج)
نداشته باشند.
در قطب دوم و در نقطهى مقابل كمالگرایى، سهلانگارى
قرار دارد. سهلانگارى در قلمرو مهدویّت، به این نحو آشكار مىگردد كه
جایى براى آن در ذهن و ضمیر فرد فراهم نیاید و به تبع آن، نقشى براى آن در
تحول شخصیتى وى وجود نداشته باشد. به عبارت دیگر، در این قطب، مسألهى
مهدویّت در منظومهى تربیت دینى، به كنج تغافل یا غفلت مىافتد و هیچ نقشى
براى آن در جریان تربیت دینى در نظر گرفته نمىشود.
در پارهاى از
روایات به این نكته اشاره شده است كه چگونه برخى از مردم، مسألهی مهدویّت
را به بوتهى فراموشى و غفلت مىسپارند، به نحوى كه به وقت ظهور وى، شگفت
زده مىشوند. به طور مثال، حماد بن عبدالكریم گوید: «در محضر امام صادق
علیهالسلام از حضرت قائم(عج) یاد شد. پس آن حضرت فرمود: بدانید كه هرگاه
او قیام كند، حتما مردم مىگویند: این چگونه ممكن است؟ در حالى كه چندین و
چند سال است كه استخوانهاى او نیز پوسیده است.»13
آسیبزایى
سهلانگارى در این است كه نقش تربیتى آرمانها را با سبكگرفتن یا فراموش
كردن آنها از میان برمىدارد. هر آرمانى، متناسب با ویژگىهاى خود،
قابلیت معینى را در افراد شكل مىدهد. سهلانگارى نسبت به هر آرمانى، سهم
تربیتى معینى را از عرصهى تربیت خارج مىسازد. مهدویّت یكى از زندهترین
و پویاترین آرمانهای دینى است؛ زیرا افراد را در ارتباط با رخدادى قرار
مىدهد كه در پیش است و با توجه به این كه وقت آن نامعین است، هر آن ممكن
است واقع شود. رخدادهاى مربوط به آینده، از توانایى ویژهاى براى
آمادهسازى افراد برخوردارند. مهدویّت در میان این گونه رخدادهاى مربوط به
آینده، یكى از برجستهترین آنهاست؛ زیرا در عرصهى وسیعى، یعنی در پهنهى
حیات بشرى، رخ مىدهد و در حكم برآیندى براى درازاى بلند تاریخ آدمى و چون
نقطهى روشنى در پایان آن است. سهلانگارى نسبت به مهدویّت در تربیت دینى،
به منزلهى از دست نهادن این تأثیر عظیم تحولبخش در شخصیت افراد است.
در
نقطهى میان دو قطب آسیبزاى مذكور، حالت سلامت عبارت از سهلگیرى است.
سهلگیرى از معایب هر دو قطب كمالگرایى (غیر واقعگرا) و سهلانگارى به
دور است؛ زیرا در عین حال كه در آن، به كمال نظر هست، وسع فرد نادیده
گرفته نمىشود و در عین حال كه در آن، سهولت در كار است، غفلت در میان
نیست.
در تربیت مهدوى باید سهلگیرى را چون یكى از شاخصها در نظر
گرفت. در سهلگیرى، باید نخست به حدود وسع فهمى و عملى فرد توجه یافت و
آنگاه با نظر به این حدود، حركت وى را تسهیل كرد. امام على علیهالسلام
در حدیثى طولانى كه در آن از مهدی (عج) یاد كرده است، خطاب به حذیفه بن
الیمان فرمود: «اى حذیفه! با مردم آنچه را نمىدانند (نمىفهمند) نگو؛ كه
سركشى كنند و كفر ورزند. همانا پارهاى از دانشها سخت و گرانبار است كه
اگر كوهها آنرا بر دوش كشند، از بردن آن ناتوانند...».14
در این سخن،
توجه به وسع فهمى و دانشى افراد، مورد تأكید قرار گرفته و به صراحت اظهار
شده كه نادیده گرفتن آن، موجب اعراض و بلكه كفرورزى خواهد گردید. به تبع
وسع فهمى، وسع عملى و حد طاقت افراد در به دوش كشیدن تكالیف نیز باید مورد
توجه قرار گیرد. قابل ذكر است كه حتى در یاوران نزدیك مهدى (عج)، برخى وسع
و طاقت بیشترى از دیگران نشان مىدهند، اما به هر روى، هر كدام متناسب با
وسع خویش، عمل مىكنند. در حدیثى كه پیشتر در وصف یاران مهدى (عج) ذكر
شد، این تعبیر نیز آمده است: «در میان آنان، مردانى هستند كه شب را
نمىخسبند و در نمازى كه مىگزارند، چونان زنبور، زمزمهاى بر لب دارند.
شب را با برپایى نماز، صبح مىكنند و روز را با فرماندهی سپاهشان سپرى
مىكنند. راهبان شب و شیران روزند.»15
سید محمد صدر در شرح این بخش از
روایت مىگوید كه این ظرفیت عظیم، یعنى عبادت در شب و رزم در روز، تنها در
برخى از یاران مهدى (عج) وجود دارد. سایرین، تنها به جهاد و رزم واجب
روزانهاى كه به عهده دارند، مىپردازند و به سبب خستگى، برپایی نماز شب
را كه مستحب است، ترك مىكنند؛ زیرا ظرفیت آنها در حدى نیست كه بتوانند
عبادت و جهاد، هر دو را به دوش بكشند. بنابراین، یاران مهدى (عج) دو
دستهاند؛ كسانى كه به تهجد مىپردازند و كسانى كه به تهجد نمىپردازند.
هر چند هر دو دسته، در اقدام به جهاد و رزم، مشابه یكدیگرند. همین تقسیم
در یاران رسول اكرم صلىاللهعلیهوآله نیز وجود داشت. چنانكه در قرآن
به این نكته اشاره شده است: «در حقیقت، پروردگارت مىداند كه تو و گروهى
از كسانى كه با تواند، نزدیك به دوسوم از شب یا نصف آن یا یك سوم آن را به
[نماز] برمىخیزید...».16 یاران پیامبر، هر چند همگى در شجاعت و تحمل آزار
قریش، مشابه بودند، اما تنها گروهى از آنان، یعنی مسلمانان قبل از هجرت،
به همراه ایشان به تهجد مىپرداختند.17
توجه به وسع افراد در عرصهى
فهم و عمل، به منزلهى حفظ حركت مستمر آنان در طریق تربیت و تحول است.
چهبسا رعایت وسع یك فرد ضعیف، موجب شود كه وى، به سهم خویش، در راه مهیا
شدن براى ظهور مهدى (عج) گام بردارد، اما بىتوجهى به وسع فردى متوسط و
خوب، وى را از راه به در برد.
پاورقیها:
1 ـ این مقاله در همایش آسیبشناسى تربیت دینى وزارت آموزش و پرورش عرضه گردیده است.
2 ـ «بل نقذف بالحق على الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لكم الویل مماتصفون.» انبیاء، 18.
3
ـ المفضل بن عمر الجعفى قال: سمعت الشیخ ـ یعنى ابا عبداللّه علیهالسلام
ـ یقول: «ایاكم و التنویه، أما واللّه لیغیبن سبتا من دهركم و لیخملن حتى
یقال: مات؟ هلك؟ بأى واد سلك؟ و لتدمعن علیه عیون المؤمنین و لیكفأن
تكفأالسفینه فى أمواج البحر فلا ینجو الا من أخذاللّه میثاقه و كتب فى
قلبه الایمان و أیده بروح منه و لترفعن اثنتا عشرة مشتبهة لا یدرى أى من
أى، قال: فبكیت ثم قلت له: كیف تصنع؟ فقال: یا أباعبداللّه -ثم نظر الى
شمس داخلة فى الصفه- أترى هذه الشمس؟ فقلت: نعم، فقال: لأمرنا أبین من هذه
الشمس.»، غیبت نعمانى (ترجمه غفاری)، صص 218-219.
4 ـ عن جابر
الجعفى قال: «قلت لأبى جعفر علیهالسلام متى یكون فرجكم؟ فقال: هیهات
هیهات لا یكون فرجنا حتى تغربلوا ثم تغربلوا یقولها ثلثا حتى یذهب اللّه
تعالى الكدر و یبقى الصفو». منتخب الاثر، ص 389.
5 ـ عن النبى
صلىاللهعلیهوآله انه قال: «المهدى رجل من عترتى یقاتل على سنتى كما
قاتلت أنا على الوحی». ینابیع المودة، به نقل از: منتخبالاثر، ص 232.
6 ـ ر.ك: منتخب الاثر، فصل دوم.
7
ـ علی بن جعفر عن أخیه موسى بن جعفر علیهالسلام أنه قال: «اذا فقد الخامس
من ولد السابع فالله اللّه فى أدیانكم لایزیلنكم عنها فانه لابد لصاحب
هذاالأمر من غیبة حتی یرجع عن هذاالامر من كان یقول به، انما هى محنة
مناللّه یمتحن اللّه بها خلقه...». غیبت نعمانى، صص 219 ـ 210.
8 ـ ر.ك: پاورقى 3.
9
ـ مفضل بن عمر قال: «قلت لأبى عبداللّه علیهالسلام : ما علامة القائم؟
قال، اذا استدار الفلك، فقیل: مات أو هلك؟ فى أى واد سلك؟ قلت: جعلت فداك
ثم یكون ماذا؟ قال : لایظهر الا بالسیف». نعمانى، ص 225.
10 ـ عن
أبى بصیر قال: سعمت أبا جعفر الباقر علیهالسلام یقول: «...ویضع السیف على
عاتقه ثمانیة أشهر هرجا هرجا حتى یرضى اللّه...». نعمانى، ص 239.
11
ـ فضیل بن یسار عن أبى عبداللّه علیهالسلام فى حدیث قال: «و رجال كأن
قلوبهم زبر الحدید...». بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاریخ ما
بعدالظهور، صدر، صص 348 ـ 349.
12 ـ عن أبىالجارود عن أبى جعفر علیهالسلام قال: قال لی: «...اذا سمعتم به فأتوه و لو حبوا على الثلج». نعمانى، ص 222
13
ـ زائدة بن قدامة عن بعض رجاله عن أبى عبداللّه علیهالسلام قال: «ان
القائم اذا قام یقول الناس: أنى ذلك؟ و قد بلیت عظامه». غیبت نعمانى،
صص222-223.
14 ـ عمرو بن سعد عن امیرالمؤمنین على بن أبى طالب
علیهالسلام أنه قال یوما لحذیفة بن الیمان: «یا حذیفة لاتحدث الناس بما
لایعلمون فیطغوا و یكفروا، ان من العلم صعبا شدیدا محمله لو حملته الجبال
عجزت عن حمله، ان علمنا اهل البیت سینكر و تقتل رواته...». غیبت نعمانى،
ص203.
15 ـ «و رجال كأن قلوبهم زبر الحدید، لایشوبها شك فى ذات
اللّه، أشد من الجمر، لو حملوا على الجبال لأزالوها، لا یقصدون برایة
بلدة الا أخربوها. كأن على خیولهم العقبان. یتمسحون بسرج الامام
علیهالسلام یطلبون بذلك البركة. و یحفون به یقونه بأنفسهم فى الحروب و
یكفونه ما یرید. فیهم رجال لاینامون اللیل لهم دوى فى صلاتهم كدوى النحل،
یبتون قیاما علی أطرافهم و یصبحون على خیولهم، رهبان باللیل لیوث
بالنهار.» بحارالانوار، ج 13، ص 180، به نقل از: تاریخ ما بعدالظهور، صص
348ـ349.
16 ـ «ان ربك یعلم انك تقوم أدنى من ثلثى اللیل و نصفه و ثلثه و طائفة من الذین معك...» مزمل، 20.
17 ـ تاریخ مابعدالظهور، صص 351-352.
منابع:
1. 4. الصدر، السید محمد؛ تاریخ مابعدالظهور، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412 ه··.ق.
2. 1. قرآن كریم، ترجمهى محمد مهدی فولادوند، انتشارات سازمان پژوهش و برنامهریزى آموزشى وزارت آموزش و پرورش، 1378.
3. 2. باقرى، خسرو؛ آسیب و سلامت در تربیت دینى، عرضه شده در همایش آسیبشناسى تربیت دینى، وزارت آموزش و پرورش، 1380.
4. 3. صافى گلپایگانى، لطفاللّه؛ منتخب الاثر فى الامام الاثنى عشر، قم، مؤسسة السیدة المعصومة، 1421 ه··.ق.
5. 5. نعمانى، محمد؛ غیبت، ترجمه: جواد غفارى، تهران، كتابخانهى صدوق، بازار سراى اردیبهشت، 1363 ه··.ش.
دوشنبه 29/9/1389 - 16:25
مهدویت
با
نگاهى گذرا به تاریخ جوامع بشرى، نقش دورانساز و كلیدى جوانان در غالب
حركتهاى فرهنگى و اجتماعى و نیز نهضتهاى حیاتبخش پیامبران الهى كاملا
آشكار و روشن است. تجربه تاریخ بیانگر این مهم است كه در هر حركتى از
استعدادهاى فكرى و نهفته قشر جوان به صورت اصولى و صحیح بهرهبردارى شده
است، دستاوردهاى بسیار مهم و ارزشمندى به دست آمده است. در مقابل، زمانى
كه هدایت و رهبرى گروههاى جوان به دست افراد هوسران و قدرتطلب افتاده
است، جنایات و تراژدىهاى بسیار دهشتناكى به وقوع پیوسته است. در حالى كه،
در تفكر دینى بها دادن و شخصیت دادن و اهتمام به جوانان بسیار توصیه شده
است .
براى روشن شدن این حقیقت، سزاوار است، سیره و عملكرد یكى از
انبیاء الهى در این زمینه، با بهرهبردارى منفى رهبران مستبد از نیروهاى
جوان در جنگهاى جهانى اول و دوم مقایسه شود تا آنگاه پیامدهاى استفاده
از ظرفیتهاى قشر جوان و نیز عدم استفاده و غفلت از آن آشكار گردد .
از
ایننظر، وقتى مجموعه روایات مربوط به قیام حضرت مهدى (عج) را مطالعه
مىكنیم، با این حقیقت آشنا مىشویم كه زمینهسازان اصلى ظهور و اصحاب و
یاران خاص آن حضرت در جریان تلاش براى تشكیل حكومت عدل جهانى، جوانان
خواهند بود . به عنوان مثال، یكى از شخصیتهاى وارسته و شجاعى كه در
آخرالزمان با هدف اصلاح وضع نابسامان جوامع اسلامى قیام خواهد كرد، فردى
به نام «سید حسنى» است. به روایت امام صادقعلیه السلام حسنى یك جوان
خوشچهره و نورانى است كه علىرغم به دست آوردن قدرت و امكانات بسیار
زیاد، آنگاه كه از ظهور حضرت مهدىعلیه السلام آگاه مىشود، خود را به
همراه سپاهیانش به امامعلیه السلام مىرساند و با آن حضرت بیعت مىكند.
به یك روایت، امام زمان (عج) به وسیله ایشان براى مردم مكه چند روز پیش از
قیام پیامى مىفرستند ...
گذشته از این، وقتى حضرت علىعلیه السلام
به مناسبتى از یاران و اصحاب امام عصر (عج) سخن مىگویند، در توصیف
ویژگىهاى آنان این چنین مىفرمایند : یاران قائم (عج) همه از میان جوانان
خواهند بود. سالخورده در بین آنها بسیار كم است و نسبتسالخوردگان بر
جوانان در بین اصحاب آنحضرت همانند سرمهاى براى چشم و نمك براى غذاست و
كمترین بخش غدا را نمك تشكیل مىدهد . (1)
این امر، ناشى از این
است كه جوان به دلیل داشتن فطرت پاك و صفاى باطن در درجه اول، از استعداد
و ظرفیتبالاى درك و توان شناختحقیقتبرخوردار است . علاوه بر آن، به
واسطه شجاعت و شهامت زیادى كه دارد زودتر پذیراى حقایق مىشود و در مقابل
آنها لجاجت و سرسختى بىمورد به خرج نمىدهد .
اوصاف منتظران جوان
در خصوص یاران حضرت حجت (عج) ویژگىها و اوصاف ذیل بیان شده است :
برخوردارى
از علم و معرفت كامل و ایمان استوار، شهامت و شجاعتبىنظیر، گذشت و
فداكارى، شهادتطلبى، فروتنى و تواضع در اوج برخوردارى از قدرت و امكانات،
حقمدارى، عشق به امامعلیه السلام، تبعیت و پیروى كامل از رهنمودهاى حضرت
حجتعج) و خیرخواهى به همنوعان و صفا و صمیمیت و . ...
وظایف منتظران جوان
در
معارف دینى، وظایفى براى منتظران واقعى حضرت حجتعلیه السلام بیان شده كه
از طریق عمل به مجموعهاى از تكالیف افراد بتوانند از چنان شایستگى
برخوردار شوند كه در زمره یاران واقعى آنحضرت درآمده و در حد توان و
ظرفیت و به میزان همت و تلاش افراد به فراهم شدن بستر مناسب براى ظهور
منجى عالم بشریت كمك نمایند. گرچه مجموعه وظایف منتظران بسیار است اما در
این نوشته، تنها به ذكر چند مورد مهم، كه در شرایط كنونى جامعه اسلامى
داراى اهمیت استبسنده مىكنیم .
الف. شناخت امام زمان علیه السلام
یكى
از مهمترین و اساسىترین اصولى كه از اركان اصلى مكتب تشیع محسوب مىشود،
مساله امامت و آشنایى با امام هر عصر است. به اعتقاد شیعه، در هیچ برهه از
زمان، زمین خالى از حجت و انسان بدون امام معصوم نخواهد بود. چرا كه هدایت
و رهبرى صحیح و همه جانبه انسان بر اساس تعالیم الهى تنها از طریق پیروى
از رهنمودها و روشنگرىهاى امامى ممكن است كه علاوه بر، آشنایى با سنتهاى
حاكم بر نظام هستى، از تمامى مصالح بشر و حقایق تعلیمات پیامبران الهى
آگاه باشد. با توجه به این حقیقت، یكى از وظایف مهم آحاد جامعه، بهویژه
قشر جوان آن است كه در هر عصرى، نسبتبه امام و حجت الهى موجود در آن زمان
به گونهاى شناخت پیدا كنند كه بر تعالیم مسؤولیتهاى خود آگاهى پیدا كرده
و بر اساس آن عمل نمایند. اهمیتشناخت امام زمان (عج) در هر عصرى به
گونهاى است كه در برخى روایات، عدم كسب معرفت لازم از امام همردیف، بلكه
مساوى با كفر و بىایمانى شمرده شده است. پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله
در همین زمینه مىفرمایند: «هركسى كه بمیرد و امام زمان خودش را نشناسد به
مرگ جاهلیت از دنیا رفته است .» (2) و یا در یكى از ادعیه كه بر آن نیز
بسیار سفارش شده است. به همین مساله اشاره شده است: پروردگارا حجتخودت را
به من بشناسان چرا كه اگر حجتت را به من نشناسانى من از دین و آئینم گمراه
مىشوم . (3) مضمون اینگونه روایات زمانى بهتر روشن خواهد شد كه به
پیامدهاى مثبت و منفى یك جامعه، در اثر برخوردارى و عدم برخوردارى جامعه
از امام و رهبرى شایسته توجه و دقتبیشترى شود. در طول تاریخ، چه بسیار
بودهاند حركتها و یا نهضتهاى عظیم مردمى كه به دلیل فقدان رهبر شایسته
با شكست مواجه شدهاند و یا پس از پیروزى به جهت افتادن زمام امور در دست
زمامداران بىكفایتبه انحراف و اضمحلال كشیده شدهاند ...
البته،
كم و كیف شناخت امامعلیه السلام با توجه به نیاز و توانایى و ظرفیت افراد
متفاوت است. مهم این است كه این شناختبه گونهاى باشد كه در صورت مواجه
افراد با تهدیدها و شبههافكنىهاى دشمنان و بدخواهان، در تشخیص راه صحیح
و شیوه درست از دچارشدن به گمراهى و انحراف آنها را نجات دهد. و گرنه
شناخت كامل و همه جانبه حجتهاى الهى براى افراد عادى با توجه به محدودیت
استعدادها و توانایىهاى فكرى غیرممكن است .
ب. پیروى از نائبان امام زمان علیه السلام
در
دوره غیبت كبرى، فقهاى جامعالشرایط به نصب امام زمانعلیه السلام مسؤولیت
نمایندگى عام امامعلیه السلام را در استمرار حركتحیاتبخش امامت و
پاسدارى از احكام و مقررات اسلامى برعهده دارند. بر این اساس، یكى از
وظایف افراد در عصر غیبت، پیروى از رهنمودهاى فقهاى عادل است. چرا كه فقها
به دلیل آشنایى با شیوههاى صحیح استنباط احكام از منابع اصیل دینى،
قادرند تا به پرسشهاى مختلف مردم در زمینه مسائل دینى پاسخ دهند. امام
صادقعلیه السلام در اشاره به چنین امر مهمى فرمودند: «فقها از سوى ما
منصوب شدهاند تا به سؤالات شما پاسخ دهند و شما نیز مؤظف هستید در شرایطى
كه به ما دسترسى ندارید به آنها مراجعه كنید و بر اساس نظر آنان در
چهارچوب احكام الهى عمل كنید و هرگز حكم آنها را كه براساس موازین شرعى
ارائه مىشود، رد ننمایید. چون رد نظر آنان، به منزله رد حكم و نظر ماست و
رد نظر ما، به منزله رد نظر و حكم خداوند است .» (4)
در همین باره
زمانى كه از حضرت مهدى (عج) سؤال كردند كه در دوران غیبت كبرى كه به شما
دسترسى نداریم جواب احكام و مسائلى را كه با آنها مواجه مىشویم چگونه به
دست آوریم؟ آنحضرت در پاسخ فرمودند: «در پیشامدها و حوادثى كه رخ مىدهد
به آشنایان با احادیث ما (یعنى مجتهدان جامعالشرایط كه متخصصان متون دینى
و احادیث اهلبیتعلیهم السلام هستند) مراجعه كنید و آنها حجت من براى شما
و من حجتخدا بر آنان هستم .» (5) پس، برخلاف نظر نادرستبرخى افراد
ناآشنا به معارف اسلامى، مسلمانان در دوران غیبت كبرى بدون راهنما
نماندهاند كه مجبور باشند با شیوههاى ناصواب متكى به اندیشههاى ناقص
بشرى و نظریههاى غیرعلمى به حل مشكلات اقدام كنند و در نتیجه، گرفتار
معضلات فرهنگى و اقتصادى و اجتماعى فراوان گردند . بلكه در دورانى كه
بنابر مصالحى امام معصومعلیه السلام در دسترس همگان نیست مردم موظفاند
كه به فقهاى عالم و عادل مراجعه كنند و آنان نیز موظفند بدون كوتاهى و
سهلانگارى بر اساس موازین شرعى از طریق مراجعه به آیات قرآن و روایات
اهلبیتعلیهم السلام به همه سؤالات و نیازهاى فكرى و اعتقادى و فقهى و
فرهنگى و سیاسى و... آنها پاسخهاى مناسبى ارائه دهند .
ج. خودسازى و تهذیب نفس
اصلاح
نفس و ترك گناهان و آراستن به فضایل اخلاقى در همه احوال ضرورت دارد. ولى
خودسازى و اصلاح نفس در دوره غیبت، كه زمینه لغزش و انحراف و آلوده گشتن
به رذایل اخلاقى بیشتر است، از اهمیت زیادى برخوردار است .
امام
صادقعلیه السلام در این زمینه مىفرمایند: «صاحبالامرعلیه السلام غیبتى
خواهد داشت اگر كسى در آن دوره بخواهد دیندار بماند، سخت در مشقتخواهد
بود. بنده خالص خدا در آن شرایط باید تقواى الهى پیشه كند و دو دستى به
دین خود بچسبد .» (6)
به علاوه، چون فراهم شدن زمینه ظهور امام
زمانعلیه السلام از یك نظر وابسته به وجود افراد خودساخته و آراسته به
فضایل اخلاقى است و جز از طریق تهذیب نفس و پیدا كردن پرورش اسلامى
نمىتوان در سلك یاران و زمینهسازان حضور آن حضرت قرار گرفت. بنابراین،
یكى از وظایف افراد تلاش در راه خودسازى و تهذیب نفس است. بر این اساس،
امام صادقعلیه السلام مىفرمایند: «من سره ان یكون من اصحاب القائم
فلینتظر و لیعمل بالورع و محاسن الاخلاق (7) ... هر كس دوست دارد از یاران
حضرت قائمعلیه السلام باشد باید در انتظار ظهور آن حضرت باشد و در این
حال، به پرهیزكارى و اخلاق نیكو رفتار نماید» و حتى در توقیعى كه امام
زمانعلیه السلام آن را به مرحوم شیخ مفید نوشتهاند چنین آمده است كه
اعمال ناشایست و گناهانى كه از شیعیان سر مىزند، یكى از عوامل طولانى شدن
دوره غیبت و محرومیت آنها از دیدار امامعلیه السلام است .
د. جامعهسازى
از
آنجا كه یكى از شرایط مهم رشد ارزشها و فراهم شدن زمینه حاكمیت احكام
الهى، اصلاح وضع عمومى جامعه است لذا در تعلیمات روشنگرانه اسلام اهتمام
به وضع جامعه و مبارزه با نارسایىهاى اجتماعى و فساد و كجروىها از طریق
امورى چون امر به معروف و نهى از منكر مورد تاكید قرار گرفته است. به
گونهاى كه حتى انسانهاى بىتوجه به امور اجتماعى و مشكلات سایر مردم،
خارج از زمره مسلمانان محسوب مىشود: «من اصبح ولایتهم بامورالمسلمین فلیس
بمسلم » (8)
علاوه بر اینكه بر اساس روایات اهلبیتعلیهم السلام
تا آمادگىهاى لازم فكرى و فرهنگى و... در احاد جامعه براى پذیرش و یارى
امام زمانعلیه السلام پیدا نشود، ظهور حضرت محقق نخواهد شد. از سوى دیگر،
تحصیل آمادگىهاى لازم نیاز به بستر سالمى دارد كه افراد در سایه آن
بتوانند به كسب مهارتها و كمالات لازم بپردازند. این بسترسازى مشروط به
احساس مسؤولیت همگانى و مشاركت همه جانبه تك تك افراد در پاكسازى فضاى
عمومى جامعه است كه براى انجام كامل و به موقع این امر نیز مكانیزمهاى
زیادى پیشبینى شده است كه مهمترین آنها، اقامه فریضه امر به معروف و نهى
از منكر است. یعنى همه افراد جامعه اسلامى موظفند از طریق تحصیل آشنایى
كامل با شرایط و احكام آن، به اصلاح نارسایىهاى اجتماعى و حفظ سلامت فضاى
جامعه بپردازند تا از این طریق، اولا: شرایط لازم براى ظهور آن حضرت فراهم
گردد و ثانیا، امكان زندگى براساس احكام نورانى اسلام در دوره غیبت، ولو
به ضرورت ناقص، بوجود آید .
هـ . دعا براى تعجیل فرج
با توجه
به نقش و جایگاه مهمى كه دعا در تفكر اسلامى دارد، اگر دعا با شرایط لازم
انجام گیرد همچون سایر علل و عوامل موثر در نظام هستى، مىتواند در امور
تكوینى تغییر ایجاد نماید. در بخشى از روایات پیامبر اكرمصلى الله علیه
وآله و ائمه اطهارعلیهم السلام توصیه شده است كه براى فرج امام زمانعلیه
السلام زیاد دعا كنید و از خود حضرت بقیةالله (عج) نقل شده است كه آن
حضرت فرمودند: «اكثروا الدعا بتعجیل الفرج فان ذلك فرجكم » (9) براى
تعجیل در فرج و ظهور، زیاد دعا كنید چرا كه اینكار موجب فرج و خوشحالى
شماست .
بنابراین، از دیگر تكالیف عاشقان امام زمان (عج) درخواست
تعجیل فرج آن حضرت است. البته، توجه به این نكته نیز ضرورى است كه اولا،
دعا زمانى به مرحله اجابت مىرسد كه دعا كننده شرایطى را در خود ایجاد
نموده باشد كه دعاى او شرایط استجابت را داشته باشد. ثانیا، باید توجه
داشت كه دعا هرگز جاى عمل به وظایف دیگر را نمىگیرد بلكه دعا در صورتى
مفید است كه همراه با عمل به سایر تكالیف دینى باشد .
علاوه بر
موارد فوق، پایدارى در راه ولایت اهلبیتعلیهم السلام، استقامت در برابر
مشكلات و نارسایىها، كمك و مساعدت به همنوعان، تحصیل علم و به دست آوردن
تخصصهاى لازم، احیاء شعائر اسلامى و پاسدارى از ارزشهاى اصیل و... از
جمله مسائلى هستند كه اهتمام به آنها سعادت و سلامت جامعه، به ویژه نسل
جوان را تضمین مىكند .
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشتها :
اصحابالقائم شباب لاكهول فیهم... بحارالانوار، ج 52، ص 334، ح 63
قالرسولاللهصلى الله علیه وآله: من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة الجاهلیة. اصول كافى، ج 1، ص 377
اللهم عرفنى حجتك فانك ان لم تعرفنى حجتك ضللت عن دینى... همان، ج 1، ص 377، ح 5
اصول كافى، ج 1، ص 54، ح 10
بحارالانوار، ج 52، ص 181
اثباة الهداه، ج 3، ص 422، روایت 14
غیبة نعمانى، ص 200، ح 16
میزانالحكمة، ج 4، ص 531
كمالالدین، ج 2، ص 485
دوشنبه 29/9/1389 - 16:24
مهدویت
تاریخ
دانش شرق شناسى عموما با تحریفها، كتمان حقایق و نوعى بى انصافى همراه
بوده است. اما در این میان گاهى برخى چهره هاى شاخص شرق شناسى، در
مواجهه با منطق مستحكم برخى اندیشه هاى شرقى، شیفته آنها شده، به آن
گرایش و میل باطنى و ایمان قلبى یافته اند. مرحوم پرفسور "هانرى كربن"،
ایران شناس مشهور فرانسوى از جمله اروپاییانى است كه در دوران زندگى علمى
خود، در پى گذر از اندیشه هاى وجود شناختى اندیشورانى همچون "هایدگر" و
"ادموند هوسرل"، با حكمت شرقى شیعى آشنایى حاصل كرده و به دنبال مطالعات
چندین ساله، به وجود مبارك امامعصر، عجل الله تعالى فرجه الشریف، و
معنویت بى بدیل سایر ائمه شیعه، علیهمالسلام، تمایل قلبى، و یقین عینى
و عقلانى یافته است. در این گفتار كوتاه بر آنیم تا با مرورى سریع در برخى
آثار او، میزان عشق و علاقه او را به آن امام همام مورد بررسى قرار دهیم.
پیش از ورود به محور اصلى بحث در این نوشتار، یادآور مى شوم كه در چند سال
گذشته و در پى انتشار یادنامه اى از كربن - از سوى یكى از شاگردان او در
ایران و اروپا - برخى از اندیشمندان داخلى نسبت به این خاور شناس منصف
اروپایى از در بى انصافى وارد شده و مع الاسف پارهاى اشتباهات وى را در
آثارى كه از خود به جا گذارده، بهانه حمله شدید به او قرار دادهاند. غافل
از اینكه صرف توجه كربن به مساله وجود امام عصر و تحلیل شایسته او از وجه
معنوى غیبت و ظهور آن امام همام، فى نفسه داراى آثار ارزشمندى بوده كه از
چشم این گروه منتقدان به دور مانده است. فى المثل در حالى كه در همین سال
گذشته برخى روشنفكران غربگراى بومى، مفهوم ولایت باطنى و هدایت تكوینى
ائمه اطهار، علیهمالسلام، را زیر سؤال برده، یا عنوان انسان كامل و قطب
عالم امكان را براى حضرت قائم، علیه الصلوة و السلام، حاصل سرقت ادبى
شیعیان از عارفان اهل سنت قلمداد كرده اند!! پرفسور كربن در كتاب تاریخ
فلسفه اسلامى خود كه قریب سى و اندى سال پیش به رشته تحریر در آمده است،
با ارائه تحلیلى تاریخی، نحوه انتقال مفاهیم عرفانى را از لسان ائمه اطهار
به آثار عرفانى اهل سنت مورد بررسى قرار داده و ثبوت نقش وساطت فیض را
براى وجود مقدس امام غایب به اثبات میرساند. مرحوم علامه سیدمحمدحسین
طباطبایی، رضوان الله تعالی علیه، در مقدمه كتاب خود با عنوان "ظهور
شیعه" كه در واقع متن گفتگوها و مكاتبات ایشان با پرفسور هانرى كربن
استبه همین حساسیت ویژه كربن به حقایق مذهب تشیع اشاره كرده و ضمن ارایه
متن گفتگوهاى خود با او از این نكته یاد مى كند كه: در این مجلس آقاى
دكتر كربن، مذاكره را ادامه داده و گفتند كه امسال موقعى كه اروپا بودم،
در "ژنو" كنفرانسى در موضوع "امام منتظر" به عقیده شیعه دادم و این مطلب
براى اندیشمندان اروپایى كه حضور داشتند كاملا تازگى داشت. كربن خود در
یكى از پرسشهایى كه از محضر مرحوم علامه به عمل آورده به همین حقیقت براى
بار دیگر اشاره كرده است. او خطاب به علامه می نگارد: مطلب اساسى تصور
امام غایب، چه اثرى در تفكر فلسفى و اخلاق و روى هم رفته تمام زندگى معنوى
شیعیان دارد؟ آیا با تعمق جدیدى در این تصور اساسی، مذهب تشیع نمی تواند
در دنیاى امروزه یك غذاى جدید روحى براى احیاى فلسفه و مبدا نیرویى براى
زندگى معنوى و اخلاق ببخشد. نیرویى كه تا كنون در تقدیر مانده است؟ به
اعتقاد كربن در كتاب ارزشمند "تاریخ فلسفه اسلامى" بى شك فكر شیعه از
آغاز كار فلسفه اى را تقویت كرد كه از سنخ فلسفه نبوى بود و با دین نبوى
انطباق كامل داشت. كربن بدرستى این نكته را مورد توجه قرار داده كه فلسفه
نبوى اصولا فلسفه اى مربوط به آخرالزمان است. به گفته او فلسفه نبوى
مستلزم اندیشهاى است كه نه به وسیله سابقه تاریخى محصور مى شود، نه با
كلمات و الفاظى كه با تعلیم و در قالب عقاید جزمى و تغییر ناپذیر محصور
باشد محدود می گردد و نه در افقى كه منابع و قوانین و منطق استدلالى آن
افق را حد بندى كند مشخص میشود. آری! فكر شیعه متوجه "انتظار" است، اما
انتظار نه از طریق ظهور شریعتى نو، بلكه از راه تجلاى كامل كلیه معنى
پنهانى یا معنى روحانى منزلات آسمانی. انتظار این ظهور، در انتظار، "امام
غایب" (امام زمان) ممثل شده است. به عقیده كربن مفهوم ولایت در این دوران
طولانى انتظار، على الاصول همان هدایت ارشادى امام است كه "اسرار" اصول
عقاید را میآموزد. این مفهوم از سویى شامل مفهوم معرفت است و از سوى دیگر
واجد معنى محبت; یعنى معرفتى كه فى نفسه متمركز و نیرومند است. اگر این
گفته كربن را بپذیریم، تشیع از این زاویه دید همان عرفان اسلام است. كربن
در بخشهاى مختلف آثار خود بارها بر این نكته تاكید دارد كه این مسائل، در
اساس علم "كلام"اهل سنت مورد بحث قرار نگرفته، چرا كه از حیطه قدرت آن
بالاتر بوده است. كربن بر خلاف بسیارى از اندیشمندان معاصر كه مفهوم انسان
كامل یا ولایت، قطب و قطب الاقطاب را زاییده اندیشه عارفانى همچون محى
الدین عربى (ابن عربی) میدانند، بر این عقیده پا میفشارد كه اگر از
تفسیر حقوقى یا فقهى محض شریعت پا را فراتر بگذاریم و به نوعى معراج باطنى
كه اساس تفكر شیعه است قائل شویم، گویى تشیع و تصوف دو نام براى یك
حقیقتند. كربن در رساله اى خطاب به مرحوم علامه طباطبایی، رضوان الله
تعالی علیه، به این نكته اشاره دارد كه : فریدالدین عطار، در حالى كه
هنوز سنى بوده، تذكرة الاولیاء خود را با شرح حال امام پنجم یعنى حضرت
باقر، علیهالسلام، شروع كرده است. همچنان كه در كتاب "تاریخ فلسفه
اسلامی" می نویسد: در حقیقت از آغاز اسلام، صوفیان شیعى مذهب بودند: در
گروه كوفه، شیعهاى به نام عبدك، نخستین كسى بود كه صوفى خوانده شد. بنا
به تحقیقات عمیق كربن درباره سخنان ائمه، علیهمالسلام، - بویژه خطبه هاى
توحیدى نهج البلاغه و جوامع روایى شیعه - مفهوم ولایت اصولا از طرف خود
امامان شكل گرفته و مبانى نظرى عرفان از سوى ائمه، علیهمالسلام، فى
الجمله مورد قبول بوده است. از این نظر وقتى صفحات كتاب ابن عربى را
مطالعه میكنیم، مطالبى میبینیم كه گویى یك مؤلف شیعى مذهب نوشته است.
كربن مینویسد: همچنان كه مفهوم "ولایت" از شیعیان است، همچنان نیز
تردیدى نیست كه در تصوف، اساس مفاهیم "قطب" و "قطب الاقطاب" از شیعیان
میباشد. بنابراین ملامتهایى كه از سوى ائمه شیعه نسب به غیر شیعیان و
صوفیان اهل سنت وارد شده است، در واقع اعتراضى است به غصب مقام ولایت و
نقش شیخ كه نقش امام غائب را، "غصبا" تصرف كرده و نیز اعتراضى استبه
شیفتگى به لامذهبى كه كاهلى جاهلانه و فسق و هرزگى اخلاقى را تایید
میكرده است. كربن در بخشى از كتابتاریخ فلسفه اسلامى خود ضمن نقل روایتى
مشهور از نبى مكرم اسلام، صلى الله علیه و آله،كه در آن آمده است: اگر
تنها یك روز به پایان جهان باقى مانده باشد، خداوند آن روز را چندان
طولانى خواهد كرد تا مردى از ذریه من كه نامش نام من و كنیه اش كنیه من
خواهد بود ظهور كند. او زمین را از هماهنگى و عدل پر خواهد ساخت، چنانكه
تا آن هنگام از خشونت و جور پر شده است. به تفسیر این روایت پرداخته و
مینویسد: روزى كه چنین طولانى خواهد شد، زمان غیبت است و این حدیث صریح،
طنین خود را در همه قرون و در تمام مراتب شعور و ضمیر شیعه منعكس ساخته
است. كربن با باور به این اعتقاد كه این ظهور، واقعیت و پیروزى تاویل;
یعنى حقیقت دین را آشكار خواهد كرد و به نوع بشر مجال خواهد داد تا وحدت و
یگانگى خود را به دست آورد، بر این نكته تاكید دارد كه ظهور امام، مستلزم
قلب ماهیت دل مردمان است و كمال روز افزون این ظهور به ایمان پیروان امام
وابسته و راه آن چگونگى عمل آنان میباشد. البته انتقادى كه به كربن وارد
است، غفلتى است كه از وجه مسلحانه و قیام بالسیف حضرت حجت از خود نشان
داده است. لیكن این حقیقت مورد اشاره او را هم نمىتوان انكار كرد كه:
"جلوه یا عدم جلوه امام بر اشخاص، به شایستگى آنان بستگى دارد." كربن در
تحلیلى جالب توجه مینویسد: جلوه ظهور او بر مردم، همان مفهوم تهذیب و
تجدید عالم روحى آنان است و بالنتیجه همان مفهوم عمیق اندیشهاى است كه
شیعه از غیبت و ظهور امام دارد. مردم شایستگى خود را براى دیدن امام از
بین میبرند، آنگاه خود بین امام و خویشتن حجاب میگردند، زیرا وسیله و
آلت تجلى و مشاهده آن را; یعنى معرفتى را كه از راه قلب حاصل میشود از
دست مى دهند، یا آن را فلج ساخته و از قدرت و كار میاندازند. پس تا وقتى
كه مردم مستعد شناسایى و معرفت امام نگردند، سخن گفتن از ظهور امام غایب
هیچ معنى نخواهد داشت. اگر گفته كربن را بپذیریم دیگر ظهور امام واقعهاى
نیست كه روزى ناگهان به وقوع بپیوندد، بلكه امرى است كه روز به روز در
ضمیر و وجدان شیعیان مؤمن رخ مى دهد. در این حالت عقیده به عدم تحرك و
مخالفت با ترقى كه در اسلام تشریعى - یعنى فقه - غالبا مورد نكوهش قرار
گرفته است در هم مى شكند و معتقدان به آن امام همام، در جنبش صعودى دوره
ولایت كشیده میشوند. در واقع كربن ظهور امام ، علیهالسلام ، را به معرفت
قلبى شیعیان منوط مى داند. معرفتى كه از نوع معرفت شهودى و باطنى است.
همو در جاى دیگر - رساله عالم مثال - به نوعى دیگر به همین حقیقت اشاره
دارد. موضوع بحث كربن در رساله "عالم مثال" جهان واسطه اى است كه مابین
عالم مجردات تام و نفوس متعلق به ماده قرار میگیرد. همان عالمى كه شهود
عارفان و حكماى اشراق در آن عالم صورت میگرفته است. او از جمله مینویسد:
حكایات سهروردى و قصص موجود در سنت شیعى كه حكایت نیل به "سرزمین امام
غائب" را باز میگوید، هیچ یك خیال واهی، غیر واقعى و تمثیلى نیستند ;
زیرا اقلیم هشتم یا ناكجاآباد، همان چیزى نیست كه ما معمولا "اوتوپیا"
مینامیم. اقلیم هشتم به مثابه عالمى است كه از حیطه كنترل و نظارت تجربى
علوم [جدید] خارج است. عالمى فرا حسى است كه تنها به مدد ادراك مخیل
میتوان آن را درك كرد و حوادثى را كه در آنجا به وقوع میپیوندد، صرفا به
یارى آگاهى مخیل میتوان تجزیه نمود. اجازه دهید بار دیگر به این نكته
تاكید كنم كه مراد از خیال در اینجا همان اصطلاح رایج در زبان امروزى ما
نیست، بلكه، مقصود، دیدار باطنى و خیال صادق است. پس به گفته كربن براى
مشاهده امام غایب در دوران غیبت نیز میباید در افق وجودى امام غائب قرار
گرفت. به عبارتى این كلمات راز وجود ماوراى طبیعى امام غایب را در ذهن و
آگاهى شیعیان بیان میدارد; كسى كه در آن حال روحى نباشد، قادر به مشاهده
او نخواهد بود. سهروردى در حكایت "عقل سرخ" خویش به همین نكته اشاره
داشته و مقصود از جمله اى كه در آغاز سخن از او نقل كردیم همین است: اگر
خضر شوی، از كوه قاف آسان توانى گذشتن. كربن در بخش دیگرى از كتاب تاریخ
فلسفه اسلامى، شیعیان را میان دو حد محصور میداند. حد اول همان "یوم
المیثاق" یا "روز الست" است، كه حیات مادى بشر به آن مسبوق بوده و حد
دوم ظهور امام عصر، روحیفداه، است كه اینك در غیبتبه سر میبرد: زمان
فعلى كه به نام امام غائب است، زمان غیبت اوست. به همین جهت "زمان او"با
رمز و علامتى دیگر مشخص میشود و غیر از آن زمانى است كه براى ما علامت و
رمز تاریخ محسوب میگردد. كربن ضمن تشبیه قیام حضرت قائم به رستاخیز صغرى
به این نكته اشاره میكند كه پارهاى از نویسندگان شیعى - از جمله كاشانى
و صدر آملى - امام دوازدهم یا امام منتظر را همان "فاراقلیط" آمده در
انجیل یوحنا میدانند. كربن مینویسد: سلطنت امام، مقدمه رستاخیز عظیم
(قیامه القیامه) است. رستاخیز یا برخاستن مردگان "به قول شمس لاهیجى شرطى
است كه مجال میدهد تا هدف و ثمره وجود موجودات محقق گردد" به همین نسبت
قیام عمومى حضرت حجت، مجال براى تحقق فلسفه وجودى بشر در حیات زمینى خود
است. به عبارتى معاد شیعه همچون معاد زرتشتى كه حتیسلطه تصویر سائوشیان
(سوشیانس) و اصحاب او قرار گرفته، تحت تاثیر قائم و اصحاب او قرار دارد.
در عین حال "این تصور، اندیشه قیامت صغری"، یعنى هجرت انفرادى را از
اندیشه "قیامت كبری" یعنى فرا رسیدن دهر جدید جدا نمیسازد. كربن در بخش
دیگرى از نوشتههاى خود به بیان تفاوت عقیده مسیحیان به حضرت عیسى بن
مریم، علیهماالسلام، پرداخته و پس از اذعان به این نكته كه امامان همه نور
و حقیقت واحدى هستند كه در دوازده شخص متمثل شدهاند مینویسد: وقتى نسبت
لاهوت و ناسوت را در شخص امامان در نظر بگیریم، میبینیم مساله به هیچ روى
شبیه به اتحاد اقنومى در طبیعت نیست. امامان، ظهورات و تجلیات الهى هستند.
قاموس فنى زبان، كلمات (ظهور و مظهر) را پیوسته به مقابله با عمل آیینه
باز میگرداند. پس بدین گونه، امامان همچون ظهور الهی، بى هیچ كم و بیش
"اسماء الله" میباشند و به این عنوان از دو مهلكه تشبیه و تعطیل مصونند.
چنانكه در فحواى مقال نیز گفتیم، شاید مهمترین انتقاد به تحقیقات كربن،
عدم توجه او به وجه اجتماعى ظهور حضرت حجت و قرار گرفتن دوران غیبت میان
دو حادثه بزرگ عاشورا و ظهور و قیام بالسیف مهدی، علیه الصلوه و السلام،
است. این درست است كه، قیام حضرت به مثابه پیروزى تاویل بر تنزیل و یا
حقیقتبر شریعت است و رابطه شیعیان با امامشان رابطهاى نهانى و عاشقانه
است، اما بى تردید نمی توان در كنار عروج عرفانى شیعیان كه كربن بدرستى
از آن به عنوان یكى از شروط اساسى توفیق دیدار معصوم یاد مى كند، از وجه
اجتماعى و مبارزه فراگیر آن امام با ظلم سیاسی، اقتصادى و فرهنگى صاحبان
زور و زر و تزویر چشم پوشید و خروج عاشقانه امام شهیدان ابا عبدالله
الحسین، علیه الصلوه والسلام، را براى اصلاح اجتماعى امت جدش كه فرهنگى
فاسد در كالبد آن دمیده شده بود به فراموشى سپرد و از عنصر سیاسى این هر
دو قیام صدر و ذیل اسلام چشم غفلت فرو پوشید. سخن درباره گفته هاى
عالمانه هانرى كربن اندكى به درازا كشید، گرچه نقل همه سخنان او در این
باره و در این فرصت میسر نشد. روحش به پاس كوششى كه در ترویج نام مقدس
امام المسلمین بقیه الله الاعظم، روحى و ارواح العالمین لهالفداء، از
خود نشان داده قرین رحمت باد.آمین!
منابع:
1ـ طباطبایی، سید محمد حسین، ظهور شیعه، انتشارات فقیه و كانون خدمات فرهنگى الست، 1360.
2ـ كربن، هانری، تاریخ فلسفه اسلامی، دكتر اسدالله مبشری، انتشارات امیركبیر، 1361.
3ـ همان، عالم مثال، ترجمه سید محمد آوینی، فصلنامه نامه فرهنگ، شماره مسلسل 10 و 11، تابستان و پاییز 1372.
دوشنبه 29/9/1389 - 16:22
مهدویت
یكى از اصول مشترك بین
تمام ادیان الهى و اساطیر باستانى اقوام مختلف، بحث منجى موعود و
آخرالزمان مىباشد؛ همان كسى كه شیعیان او را مهدى، مسیحیان او را عیسى،
زرتشتیان او را سوشیانت و قومهاى دیگر او را با نامهاى دیگر مىخوانند.
تمامى منتظران ظهور، به مرحلهاى معتقدند كه یك ضد منجى كه عصاره تمام
شرارتهاست و تمامى نیروهاى شیطانى را به همراه خود دارد و مهمترین مانع
منجى موعود است، ظهور كند و در نبرد نهایى، میان این دو كه جنگى بسیار
بزرگ و خونین است، منجى موعود به همراه یارانش، به كمك امدادهاى الهى، بر
لشكر شیطان پیروز مىشوند. سربازان و یاران منجى، انسانهایى با ایمان و
نیرومند هستند كه خود را از قبل براى چنین روزى آماده كردهاند.
كشیش
پت رابرتسون (Pat Robertson)، یكى از رهبران صهیونسیم مسیحى مىگوید:
«اكنون آمریكا نماینده خداست در روى زمین؛ براى ظهور مسیح». آرى، به
اعتقاد آنان، آمریكا یا لااقل رهبران این كشور، پیامبران معصومى هستند كه
به دنیاى پر از گناه فرستاده شدهاند تا جهان را به سرمنزل مقصود برسانند.
جرج بوش اول روز 6 مارس 1992م. در نشست مشترك سنا و مجلس نمایندگان كنگره
آمریكا (كه بىشباهت به سخنرانى جرج بوش دوم در 20 مارس 2001 نبود)، خطابه
معروفى ایراد كرد كه ضمن آن، سیاست نظم نوین جهانى را اعلام كرد؛ سیاستى
كه طبق آن نمىتوان پذیرفت گوشهاى از كره زمین از اصول آمریكایى در مورد
آزادىهاى فردى و حكومت دموكراتیك معاف باشد؛ سیاستى كه طبق آن، براى
پیروزى در جنگ علیه تروریسم بینالمللى، جنگ ایدهها و عقاید باید راه
انداخت. این نظم نوین جهانى، به قول «فوكویاما» پایان تاریخ اسلام و
دریایى فاشیستى براى شناى تروریستهاست و به قول «توماس فردمن» تحلیلگر
سیاسى آمریكایى، اسلام، بزرگترین دشمن غرب است و جنگ با این دشمن، تنها
با ارتش ممكن نیست؛ بلكه باید در مدارس ،كلیساها، مساجد و معابد، به
رویارویى با آن پرداخت.
هم اكنون سیر محصولات فرهنگى غرب، براى تحقق
بخشیدن به آرمان فوق، راهى بازارهاى كشورهاى مسلمان شده است؛ محصولاتى كه
پس از استفاده از آنها، شخص از هویت و فرهنگ خود دلزده مىشود و آمریكا
را به عنوان امپراتور صالح دنیاى جدید مىپذیرد و او را عصاره نیروهاى خیر
عالم تصور مىكند. یكى از این محصولات فرهنگى كه بسیار تأثیرگذار است،
بازىهاى رایانهاى است كه بیشتر سرمایههاى اجتماعى جهان اسلام را هدف
گرفته است.
بیش از دو دهه است كه بازىهاى رایانهاى وارد بازار
شدهاند. اولین آنها، بازىهاى شركت آتارى (دستگاه TV GAME)، مانند بازى
PONG بود كه تنها شامل دو خط، یك توپ و یك زمین، مانند زمین تنیس بود. پس
از آن، بازىهاى ویدئویى، سیر تكاملى خود را طى كردند و در اواسط دهه
هشتاد، بازىها بیشتر به سمت جنگى (WAR GAME) سوق پیدا كردند كه علت آن هم
علاوه بر مسائل فنى، جوّ متشنج اواخر دهه 80 آمریكا بود كه ناشى از جنگ
سرد با شوروى و دیگر برنامههاى رئیسجمهور وقت (ریگان) بود.
پس از
پایان جنگ سرد و فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى، ایالات متحده كه خود را
بىرقیب در جهان یافت، تصور امپراتورى بر دنیا را در سر پروراند و از هر
وسیلهاى براى اثبات و جا انداختن این هدف استفاده كرده است. بازىهاى
رایانهاى، یكى از این ابزار و وسایل است. در این بازىها، آمریكا، مدینه
فاضله و آرمان شهر و نهایت رفاه، صلح و امنیت معرفى مىشود و نظام فرهنگى
آن، تنها سیستمى است كه جهان را از خطرات گوناگون حفظ مىكند. تفكر حاكم
بر این بازىها، نشئت گرفته از منجیان متنوع آخر الزمان است كه داراى
ویژگىهاى منحصر به فردى مىباشند.
آخر الزمان تكنولوژیك
در
آخر الزمان تكنولوژیكى، رباتها و ساختههاى دست بشر به مرحلهاى از تكامل
و هوش مىرسند كه علیه انسانها دست به شورش زده، قصد نابودى نسل بشر را
دارند و انسانها نیز توانایى مبازه با آنها را ندارند. در این زمان، یك
منجى شجاع كه داراى قدرت عشق و ایمان است (خصیصهاى كه ماشینها از آن
بىبهرهاند)، با آنها به مبارزه بر مىخیزد و پس از نبردهاى طولانى و
سخت، نسل بشر را نجات مىدهد؛ مثلاً شما در بازى «ماتریكس» (ENTER THE
MATRIX) به همراه یك گروه از آرمان شهرى به نام زایون (ZION)، وظیفه نجات
جهان را از دست انساننماها بر عهده مىگیرید و در حین بازى، باید با
شجاعت بىنظیر خود، جهان را از دست ماشینهاى دیوصفت نجات دهید.
آخر الزمان طبیعى
در
آخر الزمان طبیعى، طبیعت سر به شورش برمىدارد و بشر را با حربههایى
مانند زلزله، گرد باد، طوفان، آتشفشان، سیل و... تهدید مىكند و یا
دخالتهاى بىجاى انسان در ساختارهاى ژنتیك، باعث پیدایش غولها و حیوانات
ناشناخته عظیمالجثهاى مىشود؛ به عنوان مثال، در بازى «جزیره سایهها»،
شما براى نجات بشریت از دست آلن و اوبد مورتون كه پدر خود را كه یك
دانشمند ژنتیك بوده، كشتهاند و قصد دارند به وسیله تحقیقات پدرشان بر
جهان مسلط شوند، وارد جزیره مىشوید.
آخر الزمان تخیلى
در
آخر الزمان تخیلى، موجودات ناشناخته فضایى، زمین و نسل بشریت را به مخاطره
انداخته، این بار یك منجى بسیار دانا، با قدرت ماوراى انسانى به مبارزه با
این موجودات مىپردازد؛ به عنوان مثال، در بازى «سام ماجراجو»، شما به
عنوان یك منجى و در نقش سام استون ظاهر مىشوید. سام به خاطر شجاعت
فوقالعادهاش در مبارزه با این موجودات، به اسطورهاى تبدیل شده، به كمك
ماشین زمان، به گذشته برمىگردد تا جنگ بر علیه این یاغیان را به نفع
بشریت تمام كند.
آخر الزمان اسطورهاى
در
آخر الزمان اسطورهاى، یك ضدمنجى از دل افسانهها و اسطورههاى باستانى پا
به دنیاى ما گذاشته، قصد نابودى بشر را دارد كه در این حال، یك منجى آگاه
به دنیاى اسطورهها و مجهز به جادو و سحر، ظهور مىكند و به مبارزه با این
دشمنان مىپردازد؛ مثلاً در بازى «نفرین شدگان»، شما به عنوان یك منجى و
در نقش یك دختر یا پسر 15 ساله یك كشاورز، بازى را آغاز مىكنید. در این
بازى، متجاوزان كراگ، به فرمان یك موجود اهریمنى، در جستوجوى جادو و
سحرهایى براى حكمرانى بر تمام دنیا هستند. این اهریمن، مىخواهد با
استفاده از این جادوها، تمام موجودات خوب دنیا از جمله شما را به اسارت در
آورد و شما به عنوان یك ماجراجوى سرسخت، مبارزه با این شیطان را بر عهده
مىگیرید. شما براى این كار، باید از جنگلهاى انبوه و ژرف، درههاى خشك،
بیابانها، سیاهچالهاى مرطوب، گورستانهاى قدیمى، كوههاى پر از برف،
غارهاى یخى و از عمق غارهاى پر از مواد مذاب عبور كنید تا از این فاجعه
جلوگیرى كنید.
یكى دیگر از ایدههاى حاكم بر بازىهاى رایانهاى، جنگ
هستهاى است كه از آن با عنوان آرماگدون (armageddon) یا نبرد نهایى حق
علیه باطل یاد مىشود كه استفاده از سلاح اتمى در آن، قابل پیشگیرى نیست
و ظهور حضرت مسیح، بدون وقوع این حادثه، ممكن نیست. در بازىهاى مختلف، به
این پدیده پرداخته شده است؛ به عنوان مثال، شما در بازى مأمور مخفى 2، در
نقش یك جاسوس خبره (كیت آرچر) ظاهر مىشوید كه مىباید از وقوع جنگ
هستهاى و نابودى نسل بشر توسط تروریستها جلوگیرى كنید.
آخر الزمان دینى
در
میان آخر الزمانهاى مختلف، آخر الزمان دینى، مورد توجه خاص قرار گرفته
است. در این آخرالزمان، انسانهاى شیطانصفت در قالب گروههاى تروریستى
و... قصد به دست گرفتن قدرت و نابودى تمامى عناصر پاك و خدایى را دارند و
شما به عنوان منجى و در نقش جاسوس خبره و باایمان و یا سربازان ماهر و
معتقد (عمدتاً سربازانى از ارتش آمریكا و انگلیس) به عنوان پلیس صلح جهانى
ظاهر شده، به مبارزه با دشمنان بشریت مىپردازید. حال ممكن است این دشمن
قبلاً در زمین به جنایت پرداخته باشد و شما مجدداً به مبارزه با آن
مىپردازید و یا دشمنانى كه در آینده پا به عرصه جهان خواهند گذاشت.
بازىهایى همچون «اسلحه مرگبار»، «گروه ضربت» و «بازگشت به قلعه
ولفناشتاین»، از این قبیل هستند. در بازى اسلحه مرگبار، شما در نقش یك
گروه ضدتروریستى، باید 11 مأموریت مختلف و پرهیجان را پشت سر بگذارید و در
طى عملیات، علاوه بر ناكام گذاشتن تروریستها در فعالیتهایشان، اسناد و
مدارك مختلفى را جمعآورى كنید و به برنامههاى آینده تروریستها پى
ببرید. در ضمن باید گروگانها را نجات دهید و هر گونه خطا، باعث به خطر
افتادن جان گروگانها مىشود. در بازى گروه ضربت، در سال 2008م. به مبارزه
با میهنپرستان افراطى مسكو مىروید كه قصد آنها، تأسیس مجدد امپراتورى
اتحاد جماهیر شوروى است. تاجیكستان، اوكراین، بلاروس و دیگر كشورهاى
استقلال یافته، یكى پس از دیگرى در شرف پیوستن به این امپراطورى هستند و
شما كماندوهاى دلاورى هستید كه خود را گروه ضربت مىنامید و یا در بازى
معروف بازگشت به قلعه ولفن اشتاین، مجدداً به مبارزه با نازىها مىروید.
در این بازى، تعدادى از فرماندهان ارشد اس.اس از جمله هیملر (فرمانده كل
نیروهاى اس.اس) قصد دارند تا با توسل به تكنولوژى پیشرفته و با استفاده از
قدرتهاى مافوق طبیعى، به جنگ علیه بشریت بیایند و شما در نقش مأمورانى از
ستاد ضداطلاعات ارتش، باید از اجراى اهداف فوق جلوگیرى كنید و جهان را از
نابودى نجات دهید و یا در بازى «call of duty» شما در نقش سربازان
انگلیسى، آمریكایى و روسى، آموزش مىبینید و براى مبارزه با آلمانىها به
منطقه اعزام مىشوید و پس از طى كردن مراحل مختلف، وارد برلین پایتخت
آلمان شده، پرچم آزادى! را بالاى ساختمانها به اهتزاز درمىآورید.
علاوه
بر بازىهاى ذكر شده كه به دشمنان بشریت در گذشته یا آینده پرداخت شده
است، غرب سعى دارد سیاستهاى تجاوزرانه كنونى خود را در عرصه بینالملل
توجیه كند؛ اهدافى همچون مبارزه با تروریسم بینالمللى، مبارزه با
گروههاى تروریستى، همچون القاعده و یا مبارزه با دیكتاتورهاى جهان، همچون
صدام و... . این روند، پس از 11 سپتامبر، با شتاب بیشترى پىگیرى شد؛ به
عنوان مثال، در بازى نیروى دلتا (DELTA FORCE) شما به عنوان یك گروه
ضدتروریستى، مأمور مىشوید تا با تروریستها در هر كجاى دنیا كه از سوى
آمریكا معرفى مىشوند، مبارزه كنید. در قسمتى از این بازى، شما وقتى وارد
اردوگاه تروریستها مىشوید، تصویر شیخ یاسین، رهبر حماس را (كه چندى پیش
به دست دولت تروریستى اسراییل به شهادت رسید) بر دیوار مىبینید یا در
بازى (DELTA FORCE 2)، براى مبارزه با تروریستها وارد خوزستان مىشوید و
با تروریستهایى مواجه مىشوید كه با چهرهاى كریه، خشن و بدذات ترسیم
شدهاند. آنها لباس عربى بر تن دارند و با صورتهاى نتراشیده، ظاهر
مىشوند. از بازىهاى دیگرى كه در این زمینه مىتوان به آنها اشاره كرد،
بازى «جنگ ژنرالها» و «طوفان صحرا» مىباشد. در جنگ ژنرالها، شما به
عنوان سربازان آمریكایى، مأموریت مبارزه و سركوب تروریستها و دشمنان
بشریت را دارید. در این نبرد، شما به عراق براى مبارزه با رژیم صدام
مىروید و یا به افغانستان براى مبارزه با گروه القاعده مىروید. نكات
جالب توجهاى در این بازى به چشم مىخورد؛ مثلاً در ابتداى بازى، فیلمى
پخش مىشود كه هواپیما و هلىكوپترهاى آمریكایى در حال گشتزنى هستند و
توسط دشمن مورد حمله قرار مىگیرند و سقوط مىكنند و پس از آن است كه شما
وظیفه دارید متجاوزان را سركوب كنید و این، نشان مىدهد كه آمریكا هیچگاه
اولین گلوله را شلیك نمىكند و فقط براى دفاع از خود، دست به تجاوز و حمله
مىزند. همچنین در عملیات عراق و افغانستان، به هر نحو ممكن، از نمادها و
سمبلهاى اسلامى استفاده شده است و به كسى كه این بازى را انجام مىدهد،
القا مىكند كه اسلام، علت این خشونتهاست. در عراق، نیروهاى صدام، در
جلوى مسجد استقرار دارند و در مزارشریف، منارههاى مسجد دیده مىشود. در
هر دو عملیات عراق و افغانستان، بعثىها و گروه القاعده (دشمن) به رنگ سبز
نشان داده مىشوند (كلاهها، تانكها، نفربرها و نیروهایى كه نشانه آنها
رنگ سبز است) به نظر مىرسد كه این انتخاب رنگ نیز بدون دلیل نیست؛
همانطور كه در بازىهاى قدیمىتر كه آمریكا به نبرد با دشمن مىرفت،
تروریستها و دشمنان، به رنگ قرمز (نماد شوروى) نشان داده مىشدند.
یكى
دیگر از این بازىها كه شاید بهتر و جذابتر از همه بازىهاى فوق طراحى
شده، طوفان صحرا (DESERT STORM) است. داستان این بازى، مربوط به زمان جنگ
خلیج فارس و حمله عراق به كویت است كه شما در آن، ابتدا در ارتش آمریكا
تمامى دورههاى آموزشى لازم را گذرانده، سپس به عراق اعزام مىشوید و
وظیفه دارید مأموریتهاى محوله (در مرز عراق و كویت، داخل كویت، شمال
عراق، مرز عربستان و...) را انجام دهید و اهداف از قبل پیشبینى شده را
نابود كنید؛ اهدافى همچون فرودگاههاى نظامى، سایتهاى موشكى، مراكز
رادار، سایتهاى ضدهوایى و...
با مطالب عنوان شده، دیگر نمىتوان به
بازىهاى رایانهاى، تنها به عنوان ابزار جذاب براى تفریح و سرگرمى كودكان
نگاه كرد؛ بلكه باید به آنها از دید دشمنان تفكر اسلامى نگریست و در
مقابل، با تولید جانشینهاى مناسب براى اینگونه بازىها - با توجه به عمق
منابع ملى و مذهبى - به مبارزه با این تجاوز پرداخت. آیا زمان آن نرسیده
تا با منابع غنى ملى و باستانى ایران، بازىهایى همچون رستم و سهراب تولید
شوند و یا با نگاهى به 8 سال دفاع مقدس، بازىهایى با محتواى عملیاتها،
براى زنده نگه داشتن تاریخ جنگ تولید شوند و یا بازىهایى با عنوان
انتفاضه، براى بیان جنایتهاى رژیم غاصب اسراییل و فداكارىهاى مسلمانان
آن كشور، تولید و به بازار عرضه شوند؟
منابع:
روزنامه همشهرى.
سایت دارینوس.
سایت NP GAME.
كتاب پیشگویىهاى آخر الزمان.
كتاب دشمن خود را بشناس.
دوشنبه 29/9/1389 - 16:22
مهدویت
اشاره :
در سالهاى اخیر جهان مسیحیت شاهد بروز و ظهور موجى فزاینده ازتوجه به
پیشگوئیهاى كتاب مقدس درباره آخرالزمان بوده است. موجى كه در آستانه سال
2000م و پایان هزاره دوم میلادى به اوج خود رسید.
در
این سالها در نشریات غربى و پایگاههاى اینترنتى مقالات فراوانى منتشر شده
كه در آنها است پیشگوئیهاى كتاب مقدس با رویدادهاى عصر حاضر تطبیق داده
شده و از حوادث مختلف سیاسى، اجتماعى و زیست محیطى كه در سالهاى اخیر در
جهان رخ داده یا در حال رخدادن است به عنوان نشانههاى آخرالزمان یا پایان
دنیا یاد شده است.
با اذعان به این مطلب كه برخى از این مقالات با اهداف تبلیغى و تبشیرى
مسیحیان در جهان هماهنگى و همسویى دارد؛ براى آشنایى خوانندگان با نگاهى
كه امروز در میان مسیحیان درباره حوادث آخرالزمان وجود دارد، یكى از این
مقالات را انتخاب و در معرض قضاوت شما عزیزان قرار مىدهیم.
در
خلال اعصار و قرون، شمارى از معلمان روحانى و غیبگویان، بصیرت خاصى نسبت
به آینده دریافت كردهاند. یكى از عمیقترین این بصیرتها نسبت به آنچه
اتفاق خواهد افتاد، 2000 هزار سال پیش، در دامنه كوهى خارج از اورشلیم
اعطا شد. گروه كوچكى از حقیقتجویان در گرد معلمشان، عیساى ناصرى، جمع شده
بودند. سؤالى كه از او پرسیدند، جوابى را در پى داشت كه سالها و قرنها، تا
این زمان كه ما در آن زندگى مىكنیم، ادامه دارد:
و همانطور كه او [عیسى] بر فراز كوه زیتونها نشست، حواریون به سوى او
آمدند، گفتند: به ما بگو نشانههاى آمدن تو و پایان دنیا چه خواهد بود؟1
عیسى (ع) با شمارى از مشخصات جوابشان، را داد تا مراقب باشند. (عبارت
پایان دنیا كه در اینجا به كار رفته به معناى پایان عمر كره زمین نیست،
بلكه منظور پایان سلطه غیر انسانى بشر بر روى زمین است). اگر چه بسیارى از
نشانههایى كه او داد، قرنها گریبانگیر دنیا بوده؛ اما جالب توجه آن است
كه شدت و كثرت این نشانهها اكنون افزایش یافته است:
1. افزایش جنگها
از جنگها خواهید شنید و شایعات جنگها؛ زیرا ملتى علیه ملتى بر خواهد خاست، و مملكتى علیه مملكت دیگر.2
هیچ مقطعى از تاریخ مانند قرن بیستم، شاهد افزایش تعداد جنگها نبوده است.
طبق برآورد صلیب سرخ جهانى، بیش از 100 میلیون نفر در جنگهایى كه از آغاز
این قرن به وقوع پیوسته است؛ جان خود را از دست دادهاند.
از جنگ جهانى دوم تاكنون، بیش از 150 جنگ عمده و صدها شورش مسلحانه و
انقلاب رخ داده است. از پایان جنگ جهانى دوم، ارقام كشتهها در نزاعهاى
مسلحانه، بیش از 23 میلیون نفر است. طبق گزارش واشنگتن پست: جنگهاى قرن
بیستم، جنگهاى تمام عیارى علیه جنگجویان و غیر نظامیان بوده است... در
حالى كه در قیاس با آن، جنگهاى وحشیانه قرون پیشین مانند جنگهاى خیابانى
بوده است.
2. گسترش خشكسالى
و نیز خشكسالى خواهد بود.3
اواخر سال 1996، بانك جهانى گزارش كرد كه روزانه بیش از 800 میلیون نفر
گرسنه، در جهان به سر مىبرند و بیش از 500 میلیون كودك، غذاى كافى براى
رشد روانى و جسمانى دریافت نمىكنند. معاون بانك جهانى مىگوید: روزانه
حدود 40 هزار نفر در جهان، بر اثر گرسنگى مىمیرند، كه غالباً در مناطق
روستایى رخ مىدهد.
3. شیوع بیماریهاى مهلك
و نیز بیماریهاى مهلك خواهد بود.4
كمتر از 20 سال پیش، حرفه پزشكى مدعى بود كه بر بسیارى از بیماریهاى
باكتریایى و ویروسى فائق آمده است، اما امروزه مواردى از بیماریهاى عفونى
بیداد كرده است.
خبرگزارى آسوشیتد پرس گزارش مىدهد: ظهور انواع باكتریهایى كه نمىتوان با
آنتىبیوتیكهاى فعلى آنها را از بین برد، مىتواند خود، تبدیل به تهدیدى
علیه سلامت عمومى و بدتر از بیمارى ایدز شود. بیماریهایى كه اخیراً گمان
مىرفت بر آنها فائق آمده باشند، رفته رفته مهار ناشدنى مىشوند...
دانشمندان انتظار چیزى كمتر از یك فاجعه پزشكى ندارند.
UN AIDS ، برنامه مشترك سازمان ملل علیه ویروس ایدز، در گزارش پایان سال
خود در دسامبر 1996، عنوان كرد كه در آن سال، 1/3 میلیون مورد جدید از
آلودگى به ویروس اچ. آى. وى. در تمام دنیا رخ داده است. در سال 1996، یك و
نیم میلیون نفر از بیمارى ایدز مردند كه مجموع كسانى كه تاكنون در ارتباط
با این بیمارى مردهاند به 6/4 میلیون نفر مىرسد. براساس همین نوشتار،
افزون بر 24 میلیون نفر مبتلا به ویروس اچ.آى.وى. یا بیمارى ایدز، اكنون
در تمام دنیا زندگى مىكنند؛ این آمار و ارقام به خوبى مىرساند كه از سال
1981 - كه این بیمارى براى اولین بار شناسایى شد - تا كنون بالغ بر 30
میلیون نفر به آن مبتلا شدهاند. سازمان بهداشت جهانى مىگوید: در تمام
دنیا، روزانه بیش از 6000 نفر به این بیمارى مبتلا مىشوند و این سرایت
روز به روز بدتر مىشود.
4. فراوانى زمین لرزه
و در جاهاى متعدد زمینلرزه خواهد بود.5
سالنماى جهانى به ما مىگوید كه بین سالهاى 1000 تا 1800 میلادى، تنها 21
زمین لرزه عمده وجود داشت. اما بین سالهاى 1800 تا 1900 تعداد آن 18 واقعه
بود. بین سالهاى 1900 تا 1950، 33 زمین لرزه بزرگ به وقوع پیوست؛ تقریباً
به اندازه آنچه در طى 1850 سال گذشته رخ داده است!
بین سالهاى 1950 تا 1991 ، 93 زمین لرزه بزرگ اتفاق افتاد، تقریباً 3
برابر تعداد آن در نیم قرن گذشته، و 1/3 میلیون نفر از مردم را در سراسر
جهان، به كام مرگ فرستاد. بسیارى از دانشمندان هشدار مىدهند كه ما در حال
حاضر به دورهاى از بلایاى زمین لرزهاى وارد مىشویم.
5. گسترش خشونت
دنیایى پر از خشونت6
یكى دیگر از شرایطى كه به گفته عیسى درست در زمان پیش از بازگشتش رواج خواهد داشت، خشونت وحشیانه است:
همانطور كه در ایام [دوره] نوح بود، در زمان آمدن پسر انسان نیز چنین خواهد بود.7
در ایام دوره نوح، زمین در برابر خداوند فاسد و پر از خشونت بود.8
روزنامههاى امروز پر از تیترهایى از ماجراهاى غمانگیزى از خشونتهاى
بىرحمانه است. امروزه میزان آدمكشى و خودكشى سالانه در آمریكا، تقریباً
به اندازه مجموع كشته شدگان امریكایى در طول جنگ ویتنام است. تنها در 30
سال گذشته، خودكشى و قتل، جان بیش از یك میلیون و دویست هزار امریكایى؛
یعنى بیش از تمام مردانى را كه در كل جنگهاى تاریخ امریكا كشته شدهاند،
گرفته است.
6. ابلاغ مژده انجیل
سرانجام وقتى مژده انجیل به گوش همه مردم جهان رسید و همه از آن باخبر شدند، آنگاه دنیا به آخر خواهد رسید.9
بر خلاف رشد غمانگیز جنگها، خشكسالى، طاعون و زمینلرزههایى كه به گفته
عیسى، آغاز غمها10 است، ابلاغ موعظه انجیل به تمام ملتها، نشانهاى ویژه
براى زمانى است كه دنیا حقیقتاً به پایان خود برسد.
هیچگاه در طول تاریخ مانند الآن، انجیل در سراسر دنیا و براى كل ملتها
خوانده نشده بود؛ اگر چه مستقیماً به وسیله مبلغان مسیحیت انجام نمىگیرد،
اما با وسایل ارتباط جمعى نوین از قبیل: رادیو، تلویزیون و ارتباطات راه
دور، انجام مىگیرد. طبق سالنامه جهان مسیحیت، پیام انجیل هماكنون براى 4
میلیارد نفر؛ یعنى عملاً براى تمام كشورها موعظه شده است. آنگاه پایان فرا
خواهد رسید.
7. افزایش مسافرتها
بسیارى به جلو و عقب خواهند دوید.11
حوالى 534 پیش از میلاد مسیح، خداوند به پیامبرش دانیال گفت: در آخر زمان،
بسیارى به جلو و عقب خواهند دوید و دانش زیاد خواهد شد12. عبارات بسیارى
به جلو و عقب مىدوند، به لحاظ لغوى یعنى به سرعت در اطراف در تكاپو هستند
یا به قول لیوینگ بایبل13: مسافرتها افزایش خواهد یافت.
در نظر بگیرید وسایل حمل و نقل مردم هزاران سال بود كه تغییر اساسى نكرده
بود، با این نگرش اهمیت این پیشگویى آشكار مىشود. امروزه مىتوانند ظرف
24 ساعت دور دنیا را طى كنند؛ فضا پیما قادر است در 80 دقیقه كره زمین را
دور بزند!
تعداد مردمى كه امروزه اقدام به سفر مىكنند، بىسابقه است. به گفته
متخصصان اقتصادى، مسافرت و گردشگرى، امروزه بزرگترین و پر انرژىترین
صنعت در دنیاست.
8. فزونى دانش
دانش زیاد خواهد شد.14
افزایش دانش در سالهاى اخیر، تقریباً خارج از تصور ماست! واژه بار سنگین
اطلاعات براى نسل ما وضع شده است. هم اكنون روزانه، معادل بیش از 300
میلیون صفحه از اطلاعات، به شبكه اینترنت فرستاده مىشود. هم اكنون هشتاد
درصد از كل دانشمندان بشریت، در قید حیات هستند و در هر دقیقه، 2000 صفحه
به علوم بشر اضافه مىكنند. حدوداً نیمى از دانش پزشكى، هر ده سال یك بار
منسوخ شده از دور خارج مىشود.
فناورى رایانه، انفجار دانشى را كه در زیر بار آن قرار داریم ترسیم
مىكند. در سال 1948، ترانزیستور یا واحد ساختمانى اصلى رایانهها، در
آزمایشگاههاى بل ابداع شد. در سال 2000، هر تراشه پردازشگر، شامل یك
میلیارد ترانزیستور خواهد بود.
9. ظهور ضد مسیح
ضد مسیح مىآید15
نشانه با اهمیت و پایانى آخر زمان كه چندین فصل انجیل به آن اختصاص یافته
است، ظهور حكومت واحد جهانى به سركردگى یك مستبد اهریمنى، موسوم به ضد
مسیح یا جانور است. به گفته كتاب مكاشفه، تمام دنیا، شیطان را در قالب این
رهبر حیوانمنش جهانى، پرستش خواهد كرد.
به گفته انجیل، پیمان یا موافقتنامه صلح ابتكارآمیزى به مدت هفت سال،
نقشى محورى در ادعاى ضد مسیح در رهبرى جهان دارد. این توافقنامه، بحران
خاورمیانه را موقتاً با صلحى میان اسرائیل و كشورهاى عرب همسایه، حل خواهد
كرد. كوه موریاه در اورشلیم (بیتالمقدس)، كه زمانى معبد یهودیان در آن
قرار داشت و همانجا كه قبةالصخره مسلمانان هم اكنون وجود دارد، نقطه
كانونى خواهد بود.
سه سال و نیم پس از وضع پیمان، ضد مسیح آن را لغو خواهد كرد. آنگاه
بیتالمقدس را پایتخت بینالمللى خود خواهد نمود و غیر از پرستش خود و
تصویر عرفانىاش، تمام ادیان را ممنوع خواهد كرد. این تصویر به طریقى نیرو
مىگیرد تا هم صحبت كند و هم سبب كشته شدن كسانى شود كه از پرستش او سرباز
مىزنند.16 عیسى گفت این هنگام، زمان مصیب بزرگ است، آن چنان كه از زمان
پیدایش جهان وجود نداشته است17.
10. پیدایش نشانه جانور
او موجب مىشود تا همگان نشانى بر روى دست راست یا روى پیشانىشان دریافت
دارند، به طورى كه هیچكس نمىتواند بخرد یا بفروشد مگر كسى كه نشان یا
نام جانور، یا شماره اسم او را داشته باشد... شماره او 666 است18.
این پیشگویى مطلبى را توصیف مىكند كه تا پیش از این هیچگاه امكانپذیر
نبود. دو هزار سال پیش، یوحناى حوارى، ماهىگیرى ساده، پیشگویى كرد كه
روزگارى، نظام اقتصادى جهانىاى ظهور خواهد كرد كه هر كس در لواى آن مجبور
است شمارهاى دریافت كند و بدون آن قادر به خرید و فروش نخواهد بود. تنها
از زمان پیدایش رایانهها و بانكدارى الكترونیكى، چنین اتفاقى، امكان رخ
دادن داشته است.
11. ظهور ثانوى [مسیح]
بلافاصله پس از مصیبت [بزرگ]... آنها پسر انسان را خواهند دید كه در میان
ابرهاى آسمان، با قدرت و شكوهى خیره كننده مىآید و او برگزیدگان خود را
گرد هم خواهد آورد19.
تیرهترین ساعت دنیا به ناگاه با طلوع سپیده دم روز روشنى كه عیسى مسیح
باز مىگردد، پایان مىیابد. تمام كسانى كه به او تعلق دارند، بطور
معجزهآسایى به بدنهاى مافوق طبیعى تبدیل شده، از آزار دهندگان ضد مسیح
خود، رهایى مىیابند و به تماشایىترین جشن پیروزىاى كه تا به حال برگزار
شده است، به شام ازدواج بره در بهشت، انتقال خواهند یافت!20.
در آن زمان خشم خوفناك خداوند بر ضد مسیح و پیروان اهریمنى او خواهد افتاد
و منجر به بازگشت عیسى به زمین مىشود تا امپراتورى واحد جهانى آنها را،
در مواجههاى بهتانگیز، موسوم به نبرد آرماگدون، شكستى تمام عیار داده،
نابود سازد.
این چنین، حكمرانى بىرحمانه انسان بر روى زمین، پایان مىپذیرد و عیسى و
نیروهاى مافوق بشرى، دنیا را در اختیار گرفته و با عشق بر آن سلطنت و
حكومت خواهند كرد. بدین ترتیب دورهاى موسوم به هزاره، یا هزار سال صلح و
فراوانى و بهشت، براى همگان آغاز خواهد شد.21.
پىنوشتها :
. این مطلب مقالهاى است با عنوان of the End Sings برگرفته از سایت اینترنتى The
Family در سال 1997 به نقل از كتاب. نشانههاى پایان، على فاطمیان.
1 . متّى 3:24.
2 . همان، 24:6.
3 . همان، 24:7.
4 . همان، 24:7.
5 . همان، 24:7.
6 . پیدایش 11:6.
7 . متى 24:37.
8 . پیدایش 11 5:6.
9 . متّى 14:24.
10. ماتیو 24:8.
11. دانیال 12:4.
12. همان، 12:4.
13.The Living Bible
14. دانیال 12:4.
15. اول یوحنا 2:18.
16. مكاشفات 14:13 - 15.
17. متى 21 15:24.
18. مكاشفات 18 - 13:15.
19. متى 29:24 - 31.
20. مكاشفات 14:14 - 15؛ 6:19 - 9.
21. همان، 4-1:20 21-11:19.
منبع: موعود
دوشنبه 29/9/1389 - 16:20
مهدویت
ماه رمضان، بهار قرآن و هنگامهی معطر شدن جانهای مؤمنان با عطر دل نواز آیههای الهی است.
رسول گرامی اسلام ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ عترت خود را همراه و
قرین قرآن نامید، پس رمضان همان گونه كه بهار قرآن است. باید بهار ولایت
نیز باشد. به همین خاطر در این ماه آن چنان كه از سوی پیشوایان دینی به
قرآن دعوت شده است، جویندگان حقیقت به ولایت و امامت نیز فرا خوانده
شدهاند. این حقیقت را در ادعیهای از ماه مبارك رمضان كه در ارتباط با
امام مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ است به عیان میتوان مشاهده
كرد.
ما در اینجا برخی از این ادعیه را از كتاب شریف مكیال المكارم[1] نقل میكنیم. در این كتاب در این رابطه چنین آمده است:
تمام ماه رمضان (یكی از زمانهایی كه دعای برای امام مهدی ـ عجل الله
تعالی فرجه الشریف ـ در آن سفارش شده است، تمام ماه رمضان است.) به خصوص
در شبهای آن ماه شریف، زیرا كه این ماه بهار دعا كردن است، و این هم
بهترین دعاها میباشد. از همین روی از خود آن حضرت ـ كه خداوند فرجش را
برساند ـ أمر و اهتمام به دعای افتتاح در شبهای این ماه رسیده است.
بنابراین از خواندن آن غافل مشو كه جدّاً دعایی است نفیس، و جامع مطالب
دنیا و آخرت میباشد.
و
نیز مؤید این مطلب است آن كه رئیس محدثین شیخ بزرگوار صدوق ـ رحمه الله
علیه ـ در كتاب فضائل شهر رمضان به سند خود از حضرت امام رضا ـ علیه
السّلام ـ آورده كه دربارهی خوبیهای ماه رمضان فرمود: كارهای نیك در ماه
رمضان پذیرفته شود و بدیها آمرزیده گردد. هر كس در ماه رمضان یك آیه از
كتاب خدای ـ عز و جل ـ بخواند چنان است كه در ماههای دیگر ختم قرآن كند،
و هر كه در این ماه به روی برادر مؤمنش بخندد، روز قیامت او را ملاقات
ننماید جز این كه در روی او خنده آورد، و وی را به بهشت مژده دهد، و هر كس
در این ماه مؤمنی را یاری كند خدای تعالی او را در درگذشتن از صراط یاری
نماید. روی كه قدمها در آن خواهد لغزید، و هر آن كه در این ماه خشم خود
را فرو گیرد، خداوند روز قیامت خشم خود را از او باز دارد، و كسی كه در آن
اندوهگینی را دادرس شود خدایش از بیم بزرگ روز قیامت در امان دارد، و هر
كه در این ماه ستمدیدهای را یاری نماید خداوند او را بر هر كسی كه در
دنیا با وی دشمنی ورزد یاری فرماید، و روز قیامت هنگام سنجش اعمال و حساب
نیز یاریش كند.
ماه رمضان؛ ماه بركت؛ ماه رحمت؛ ماه مغفرت؛ و ماه
توبه و بازگشت (به درگاه خداوند) است، و هر كس در ماه رمضان آمرزیده نشود
پس در چه ماهی آمرزیده خواهد شد!؟ پس از خداوند بخواهید كه روزه را از شما
بپذیرد. و آن رمضان را آخرین رمضان شما قرار ندهد، و این كه شما را در این
ماه برای فرمانبرداریش توفیق بخشد، و از نافرمانیش محفوظ بدارد، كه او
بهترین سئوال شدگان است.[2]
میگویم: در باب پنجم گفتیم كه دعا
برای تعجیل فرج و گشایش امر مولایمان حضرت حجت ـ عجل الله تعالی فرجه ـ از
اقسام یاری و كمك میباشد، كه در این جهت شریف یاری كردن مؤمن تأكید شده
این كه در این ماه مبارك به آن عمل گردد، و بدون شك یاری كردن امام ـ علیه
السلام ـ بهترین و تمامترین اصناف یاری كردن است.
و گواه بر آنچه
ذكر شد از اهتمام به آن در ماه رمضان: دعایی است كه در كتاب اقبال و زاد
المعاد از امام چهارم سید العابدین و فرزندش ابو جعفر باقر ـ علیه السلام
ـ روایت آمده كه اولش چنین است: «اللهم هذا شهر رمضان... و در آن آمده:
أسألك أن تنصر خلیفه محمد و وصیّ محمد و القائم بالقسط من أوصیاء محمد
صلواتك علیه و علیهم أعطف علیهم نصرك...»؛ خدایا این ماه رمضان است... از
تو میخواهم كه جانشین محمد و وصی محمد و قیام كنندهی به عدالت از اوصیاء
محمد ـ كه درودهایت بر او و ایشان باد ـ را یاری نمایی، یاریت را بر آنان
معطوف بدار.
و نیز شاهد بر آن است روایتی كه ثقه الاسلام محمد بن
یعقوب كلینی ـ رحمه الله علیه ـ در كتاب الصوم فروع كافی از محمد بن عیسی
به سند خود از امامان ـ علیه السلام ـ آورده كه فرمود: این دعا را شب بیست
و سوم ماه رمضان در حال سجده و برخاستن و نشستن و در هر حال تكرار میكنی،
و نیز هر قدر كه میتوانی و هرگاه كه به یادت آمد در دوران زندگیت، پس از
حمد خدای تبارك و تعالی و درود بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ
بگو: «الهم كن لولیك فلان بن فلان فی هذه الساعه و فی كل ساعه ولیا و
حافظا و ناصرا و دلیلا و قائدا و عینا حتی تسكنه أرضك طوعا و تمتّعه فیها
طویلا.»[3] خداوندا برای ولی خودت فلان فرزند فلان (در هر زمانی شیعیان
نام امام عصر و نام پدرش را میگفتند و در زمان ما باید گفت: حجت بن الحسن
علیه و علی آبائه السلام ـ مترجم) در این ساعت و هر ساعت سرپرست و نگهدار
و یاور و راهنما و پیشوا و مددكار باش تا این كه او را در زمین خویش
(فرمانروای) مطاع گردانی و در آن دورانی طولانی بهرهمند سازی.
این
حدیث شریف دلالت دارد بر این كه دعا كردن برای آن امر بزرگ (زودتر شدن
ظهور) در شب بیست و سوم ماه رمضان مهمتر و مؤكدتر است از وقتها و زمانهای
دیگر، همچنان كه در ماه رمضان از سایر ماهها تأكید بیشتری دارد،به جهت
این كه جهات استجابت و روی آوردن به درگاه خداوند و پاداش در آن شب جمع
است، و نیز فرشتگان و روح در آن شب فرود میآیند، و درهای فتح و رحمت آن
قدر گشوده میشود كه در شبهای دیگر گشوده نشوند. و بلكه از صریح بعضی از
روایات به دست میآید كه آن شب همان شب قدر است كه از هزار ماه بهتر
میباشد، چنان كه ثقه الاسلام محمد بن یعقوب كلینی ـ رحمه الله علیه ـ در
كتاب اصول كافی باب النوادر كتاب فضل القرآن به سند خود از حضرت امام صادق
ـ علیه السلام ـ از پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آورده كه فرمود:
قرآن در بیست و سوم ماه رمضان فرود آمد.[4] این حدیث به ضمیمیهی این كه
خدای عز و جل فرمود: «انا انزلناه فی لیله القدر» ما (قرآن) را در شب قدر
فرو فرستادیم؛[5] دلالت دارد بر این كه شب قدر همان شب بیست و سوم ماه
رمضان است، و این برای اهل بینش واضح است.
و محقق نوری ـ رحمه
الله علیه ـ در كتاب النجم الثاقب دعای مزبور را به گونهی مبسوطی از كتاب
المضمار تألیف سید علمای بزرگوار آن كه شایسته است عموم اهل بینش به او
اقتدا كنند سید علی بن طاووس ـ رحمه الله علیه ـ نقل كرده است، دعا چنین
است: «اللهمّ كن لولیك القائم بأمرك الحجه بن الحسن المهدی علیه و علی
آبائه أفضل الصلاه و السلام فی هذه الساعه و فی كل ساعه ولیاً و حافظاً و
قائداً و ناصراً و دلیلاً و مؤیّداً (مریداً ـ خ ل) حتی تسكنه أرضك طوعاً
و تمتّعه فیها طولاّ و عرضاً و تجعله من الائمه الوارثین اللهم انصره و
انتصر به و اجعل النصر منك له و علی یده و اجعل النصر له و الفتح علی وجهه
و لا توجه الأمر الی غیره اللهم اظهر به دینك و سنه نبیك صلی الله علیه و
آله حتی لا یستخفی بشیء من الحق مخافه احد من الخلق اللهم انی ارغب الیك
فی دوله كریمه تعزّ بها الاسلام و اهله و تذلّ بها النفاق و اهله و تجعلنا
فیها من الدّعاه الی طاعتك و القاده الی سبیك و آتنا فی الدنیا حسنه و فی
الآخره حسنه و قنا عذاب النار و اجمع لنا خیر الدارین و اقض عنا جمیع ما
تحبّ فیهما و اجعل لنا فی ذلك الخیره برحمتك و منّك فی عافیه آمین ربّ
العالمین و زدنا من فضلك و یدك الملاء فانّ كلّ معط ینقص من ملكه و عطاؤك
یزید فی ملكك»؛ خداوندا برای ولی قائم به أمرت حجت بن الحسن مهدی ـ كه بر
او و بر پدرانش بهترین درود و سلام باد ـ در این ساعت و در همهی ساعتها
سرپرست و نگهبان و پیشوا و یاور و راهنما و تأیید كننده (یا خواهان) باش
تا این كه بر سراسر زمینت فرمانروای مطاعش سازی و از كران تا كران گیتی
برخوردارش نمایی، و او و فرزندانش را از امامانِ وارث قرار دهی، خدایا او
را یاری نموده و به وسیلهی او پیروزی را برای (دین) خویش تحقق بخش، و
نصرت خود را برای او و به دست او فراهم آور، و یاری را به او اختصاص ده،و
فتح و پیروزی را به روی او بگشای و امر (حكومت) را به غیر او متوجه مساز،
خداوندا دینت و سنت پیغمبرت ـ كه درود و سلامت بر او و خاندانش باد ـ را
به او آشكار كن، تا چیزی از حق را از بیم احدی از خلق مخفی ندارد، خدایا
من به درگاه تو زاری میكنم به جهت دولتی گرامی كه اسلام و اهل آن را به
آن عزت دهی و نفاق و اهل آن را خوار گردانی، و ما را در آن دولت از دعوت
كنندگان به سوی طاعتت قرار داده و در شمار راهنمایان به راهت منظور داری،
و در دنیا حسنهای و در آخرت حسنهای به ما عنایت فرمای و ما را از عذاب
آتش نگهدار، و خیر دنیا و آخرت را برای ما فراهم ساز، و تمام آنچه در آن
دوست داری برای ما قرار ده، و اختیار آن را برایمان محفوظ بدار به رحمت و
منت خودت و با عافیت، اجابت فرمای ای پروردگار عالمیان،و از فضل و نعمتت
بر ما بیفزای (و پیمانهمان را) پر كن، كه هر بخشندهای از داراییش كاسته
میشود، ولی عطای تو در ملكت میافزاید.
شب ششم ماه رمضان
از دعایی كه در اقبال از كتاب محمد بن ابی قره نقل شده به دست میآید، دعا
این است: «اللهم لك الحمد و الیك المشتكی اللهم أنت الواحد القدیم و الآخر
الدائم و الرّبّ الخالق و الدیان یوم الدین تفعل ما تشاء بلا مغالبه و
تعطی من تشاء بلا منّ و تمنع ما تشاء بلا ظلم و تداول الایام بین الناس و
یركبون طبقاً عن طبق أسالك یا ذاالجلال و الاكرام و العزه التی لا ترام و
أسئلك یا الله و أسئلك یا رحمن اسئلك أن تصلی علی محمد و آل محمد و أن
تعجل فرج آل محمد و فرجنا بفرجهم و تقبل صومی و أسئلك خیر ما أرجو منك و
أعوذ بك من شرّ ما أحذر إن أنت خذلت فبعد الحجه و إن أنت عصمت فبتمام
النّعمه یا صاحب محمد یوم حنین و صاحبه و مؤیده یوم بدر و خیبر و الموطن
التی نصرت فیها نبیّك علیه و آله السلام یا مبیر الجبارین و یا عاصم
النبیین أسئلك أقسم علیك بحق یس و القرآن الحكیم و بحق طه و سایر القرآن
العظیم أن تصلی علی محمد و آل محمد و أن تحصرنی عن الذنوب و الخطایا و أن
تزیدنی فی هذا الشهر العظیم تأییداً تربط به علی جأشی و تسدّ به علی خلّتی
اللّهمّ إنی ادرء بك فی نحور أعدائی لا أجدلی غیركها أنا بین یدیك فاصنع
بیما شئت لا یصیبنی إلاّ ما كتبت لی أنت حسبی و نعم الوكیل.»[6]
[1] . مرحوم سید محمد تقی موسوی اصفهانی، مكیال المكارم، ج2، ص78 ـ 89.
[2] . بحارالانوار، ج96، ص341.
[3] . الكافی، ج4، ص162.
[4] . اصول كافی، ج2، ص629.
[5] . قدر / 1.
[6] . اقبال الاعمال، ص128.
منبع: فارس
دوشنبه 29/9/1389 - 16:19
اهل بیت
سخنرانی منتشرنشده امام صدر در عاشورا
یكی از دوستان اندیشمند ما میگوید دشمنان حسین سه گروهاند:
دشمن
نخست: كسانی كه حسین و یارانش راكشتند. آنها ستمكار بودند، اما اثر
ستمشان ناچیز است، زیرا كه جسم را كشتند و اجساد را پاره پاره کردند و
چادرها را به آتش كشیدند و اموال را به غارت بردند. آن ها چیزهای محدودی
را از میان بردند. اگر حسین در سال 61 به شهادت نمیرسید در سال دیگری از
دنیا میرفت. پس خطر اصلی چیست؟ آنان با کشتن حسین چه چیزی را محقق
ساختند؟ باید گفت که آنان مرگ حسین (ع) را جاودانه و همیشگی کردند.
بنابراین خطر دشمن اول، ظالم اول و طغیانگر اول محدود است.
السلام
علیك یا ابا عبدالله، و علی الارواح التی حلّت بفنائك، علیك منا سلام الله
أبداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار. و لاجعله الله آخر العهد منا
لزیارتك، السلام علی الحسین و علی علّی بن الحسین و علی اصحاب الحسین.
در زیارتی كه به مناسبت امروز وارد شده است، و در پایان جلسه نیز برای تجدید بیعت آن را خواهیم خواند، آمده است:
السلام علیك یا وارث آدم صفوه الله؛
السلام علیك یا وارث نوح نبی الله؛
السلام علیكم یا وارث ابراهیم خلیل الله ؛
السلام علیك یا وارث موسی كلیم الله ؛
السلام علیك یا وارث عیسی روح الله ؛
السلام علیك یا وارث محمد حبیب الله ؛
هدف
این زیارت بخشیدن حركت و پویایی به عاشورا و خارج کردن این واقعه از انزوا
و مخالفت با جدا ساختن آن از گذشته و آینده است. زیرا كه همه خطر در این
است كه عاشورا فقط بدل به یادبودهایی شود، و واقعه کربلا تنها برای
كتابها و سیرهنویسی، و یا ذكر آن برای اجر و ثواب اخروی باشد. بیم آن می
رود كه این حادثه از ظرف زمانی خود فراتر نرود، و مقتل حسین و یارانش در
همان سال 61 مدفون شود؛حسینی بود، كشته شد و همه چیز پایان یافت.
برای
اینکه این خواست و كینه و كنار نهادن واقعه محقق نشود، و كار حسین هدر
نرود، پارهای فقرات در این زیارت آمده است، تا میان شهادت حسین و ستیز
همیشگی حق و باطل پیوند برقرار سازد. ستیزی كه از نخستین حركت انسان برای
اصلاح و جهاد تا رسیدن به زندگی آزاد، با كرامت و رهایی از ستم و
ستمپیشگان ادامه دارد.
دشمنان حسین:
یكی از دوستان اندیشمند ما میگوید دشمنان حسین سه گروهاند:
دشمن
نخست: كسانی كه حسین و یارانش راكشتند. آنها ستمكار بودند، اما اثر
ستمشان ناچیز است، زیرا كه جسم را كشتند و اجساد را پاره پاره کردند و
چادرها را به آتش كشیدند و اموال را به غارت بردند. آن ها چیزهای محدودی
را از میان بردند. اگر حسین در سال 61 به شهادت نمیرسید در سال دیگری از
دنیا میرفت. پس خطر اصلی چیست؟ آنان با کشتن حسین چه چیزی را محقق
ساختند؟ باید گفت که آنان مرگ حسین (ع) را جاودانه و همیشگی کردند.
بنابراین خطر دشمن اول، ظالم اول و طغیانگر اول محدود است.
دشمن دوم:
كسانی كه كوشیدند تا آثار حسین را پاك سازند، بنابراین قبرش را از میان
بردند و زمینی را كه در آن به خاك سپرده شده بود، به آتش كشیدند و یا
مانند بنی عباس حرم امام حسین (ع) را به آب بستند.
اینان مانع عزاداری
برای حسین (ع) شدند، چنانكه در عصر عثمانی اینگونه بود. شما و پدرانتان
این دوره را دیدهاید. دوران تاریكی بود. هنگامی كه مجلسی بر پا
میداشتند، مراقبینی میگماردند، تا رسیدن عمال عثمانی را خبر دهند و
عزاداران پراكنده شوند. هم اینان زیارت حسین را منع كردند و برای كسانی كه
می خواستند قبر امام حسین را زیارت کنند سختیهای بسیاری میآفریدند.
اینها گروه دوم از دشمنان حسین هستند، کسانی که میخواستند اسم حسین و
یاد حسین فراموش شود، و آرامگاه حسین و عزاداری بر حسین را از میان رود.
خطر
این گروه بیش از گروه اول است، اما در اجرای برنامههایشان، ناتوان
ماندند، چنانكه این مسأله در تاریخ روشن شد. ما امروز شاهد گسترش زمانی و
مکانی عزاداریهای امام حسین هستیم. امروز دست كم بیش از صد میلیون نفر در
عزادارییهای امام حسین(ع) شركت می كنند؛ نه تنها در جهان اسلام، بلكه
همچنین در آفریقا. جمعه گذشته در ایام عاشورا، همه خطبهها به اسم امام
حسین (ع) برگزار شد؛ در همه جا، در اروپا، در آمریكا و در هر كشوری که
دوستداران حسین (ع) زندگی میكنند. امروز صد میلیون نفر و یا بیشتر مجالس
حسینی را برپا میكنند. سفر من به گابن با اربعین حسینی مصادف بود و در
آنجا سخنرانی مفصلی كردم. در سنگال هم که بودم مجالس مفصلی برپا كردیم. به
همین ترتیب در همه كشورها مراسمهای عزاداری امام حسین (ع) در حال گسترش
است. این مراسم این جا در لبنان، در بیروت و در مكانهای گوناگون فزونی می
یابد، و عمیق تر میشود. بنابراین گروه دوم دشمنان حسین پر خطرتر و
ستمكارتر از گروه نخستاند، اما در كارشان ناكام ماندند، ولی خطر اینها
از گروه سوم كمتر است.
دشمن سوم: این گروه بر آن بودند تا چهره
حسین را مخدوش کنند، و واقعه كربلا را در سالگردها و عزاداریها نگه
دارند، و آن را در گریه و اندوه و ناله منحصر كنند. ما بر حسین بسیار
میگرییم، اما هرگز در گریه متوقف نمی شویم. مویه ما برای نو كردن اندوه
ها و كینه ها و میل به انتقام و خشم بر باطل است، اینها انگیزه ما برای
گریه است.
چرا به خاک افکنده شدن امام حسین را یاد می كنیم و آن را در
مقاتل می خوانیم؟ نالهها و شیونهای دلخراش! ماجرا را صحنه به صحنه می
خوانیم تا واقعیت را پیش رو آوریم، و خطر ستمپیشگان و سنگدلیشان را
دریابیم، و همچنین ابعاد فداكاری و قدرت آن را بفهمیم. پس ما تنها به شیون
بسنده نمیكنیم، و حسین را تنها شهید اشكها نمیدانیم. و برآنیم كه تكلیف
ما فقط با عزاداریهای ما به انجام نمیرسد. اگر در تاریخ نبرد میان حق و
باطل واقعه کربلا را از جمود خارج سازیم و آن را به گذشته پیوند دهیم، به
طور طبیعی حادثه به آینده هم پیوند می خورد. چنانكه میگوییم حسین وارث
آدم و نوح و موسی و عیسی است، و امام صادق و باقر و رضا (ع) میراثدار او
هستند، و هر كسی كه با باطل میستیزد و همه توان و حیات خود را در راه
دفاع از حق تقدیم میكند میراثدار اوست.
حق و باطل از ازل با هم
در ستیز بودند. این مسأله سنت خداوند در خلقش است. آدمی خیر و شر را
میشناسد، چنانكه در قرآن آمده است:«فألهما فجورها و تقواها» [شمس/ 28]
(سپس بدی ها و پرهیزگاری را به او الهام کرد.) خداوند سبحان است كه به من
آموخت و الهام كرد و روح در من دمید, و مرا آفرید. من خیر و شر را
درمییابم، و هم توانا بر خیر و هم توانا بر شر هستم: «و هدیناه السبیل
اما شاكراً و اما كفورا»[انسان/3] ( راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار
باشد یا ناسپاس.)این سنت خداوند است كه در هستی هم امكان انجام دادن خیر
هست و هم شر. ما راه خیر را، چشمبسته و بدون آگاهی از شر، نمیپیماییم.
آدمی در هر موقعیتی كه قرار میگیرد، خودش را در برابر دو گزینه مختار می
بیند؛ چیزی هست كه او را به خیر می خواند، و چیزی دیگر كه او را به شر
دعوت میکند. او در هر موقعیتی خود را در نبردی آزاد می بیند، كه می تواند
خیر را برگزیند، و یا در چاه شر سقوط کند. اگر خیر را برگزیند، كامل
میشود، زیرا این گزینش پس از ستیزی ویرانگر و درونی بوده است.
انسان
همچون زنبور نیست. زنبور تنها میتواند عسل بسازد. آدمی مثل گوسفند،
حیوانات سودمند یا خورشید نیست. اینها فقط توانایی کار خیر دارند. اما
آدمی هم توانایی انجام دادن خیر دارد و هم شر. بنابراین سنّت آفرینش
خداوند وجود احساس خیر و شر در نفس انسان، و وجود خیر و شر در عالم خارج
است. پس آدمی در هر موضعی در برابر دو گزینه قرار دارد.
وجود خیر و شر
دو جبهه ابدی و ازلی را میسازند. جدّمان، حضرت آدم، برگزیده خدا، جبهه
اصلی را رهبری كرد. نبرد میان قابیل و هابیل صورت پذیرفت. میتوان گفت این
ستیز نبردی نمادین یا حقیقتی تاریخی است، فرقی نمیکند، آن چه مهم است
بازتاب این نبرد برای ماست. قرآن نیز نبرد هابیل و قابیل را بیان می كند.
در این نبرد، جبهه كوچك خیر، در برابر جبهه كوچك شر قرار می گیرد. گستره
این نبرد محدود است. میان دو برادر كه از یك پدر و یك مادر هستند، نبرد
روی می دهد. قابیل، هابیل را میكشد. هابیل در زیر خاك دفن می شود. پس از
آن نبرد آغاز و از همان لحظه اول به خون آغشته شد. این نبرد پردامنه آغاز
شد، تا از همان زمان و تا امروز و تا ابد در برابر آدمی تجربه ای قرار دهد.
از
آن زمان به بعد این نبردها ادامه یافتند. پژوهشگران، منتقدان، فلاسفه،
اقتصادانان و پایهگذاران مكتبهای اقتصادی قدیم و جدید، این نبرد را
تفسیر كرده اند، درباره آن نظر داده اند و اثرهای آن را برشمردهاند. آنان
در اظهار نظر خود بر حق هستند زیرا هر کدام به نوعی این نبرد را تعریف
کرده اند. آنان در زمانی زندگی میکردند که ویژگی بارز نبرد اختلاف طبقاتی
بود. من شك ندارم كه اگر آنها در دوره ما زندگی می كردند به این نبرد
ویژگی دیگری می دادند. چرا كه این نبردها امروز از چارچوب طبقاتی خارج
شدهاند. این نبردها گاهی میان طبقات است و گاهی درون طبقات مختلف اجتماعی
و گاهی میان ملت ها و یا ... است. نمی خواهم در این مورد بحث كنم. آنها
آخرین نبردها را تعریف كردند و به آنها عمومیت بخشیدند و گفتند همه
تاریخ، از ابتدا تا انتها، نتیجه این مبارزه و نبرد است.
اما واقعیت
این است كه نبرد حقیقی میان ستمپیشه و ستمدیده است، زیرا كه ستم شكلهای
گوناگونی دارد. گاهی ظلم حالت شخصی دارد. كسی دیگری را می زند، شوهری
همسرش را می زند، برادری برادرش را می زند و یا شخصی به همسایه اش آزار می
رساند. این نبردها شخصی است.
گاهی ستم ویژگی دیگری می یابد.
استعمار ستمی سیاسی است و استعمارگران به مردم ستم می كنند؛ آزادی و
سرزمین و وطنشان را غصب میکنند. این چیزها را گاهی به كمك سیاست می
گیرند، و گاهی با شمشیر. این نوع ستم، نبرد میان ظالم و مظلوم را تصویر می
كند، و استعمارگر و استعمار شده را.
گاهی نبرد ویژگی اقتصادی می یابد؛
استثمار كننده و استثمار شونده. گروهی با فریب و زور و ربا اموال دیگران
را می دزدند. ربا در قدیم رواج داشت؛ چه پیش از اسلام، چه پس از اسلام،
حتی امروز هم وجود دارد. گروهی با سوء استفاده از مال و امکاناتی که
دارند، اموال و تلاش دیگران را تصاحب میكنند. این نوع دیگری از ستم است،
نبرد میان استثمار كننده واستثمار شونده.
گاهی نبرد با ویژگی
فرهنگی و فكری خود را مینمایاند. یكی از متفکران این ستم را «استحمار»
مینامد. استحمار یعنی اینكه میخواهند مردم را نادان نگه دارند. مردم
چیزی نفهمند و نادان بمانند. در اینجا نیز ستمكار عقل و اندیشه و آگاهی و
احساس ستمدیده را نادیده می گیرد.در این جا نیز نبرد پا برجاست.
قرآن
كریم همه انواع ستم را معرفی میكند، و همه ستمدیدگان را با هم میخواند:
«و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم أئمة و نجعلهم
الوارثین» [قصص/ 5] ( و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین نعمت دهیم
و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم.) استضعاف یعنی گروهی، گروهی
دیگر را ضعیف بشمارد، و دارایی و اندیشه آنها را غصب كند. نگاه تاریخی
قرآن كریم میگوید در زمین مردم دو گروه اند؛ یا ظالم یا مستضعف. این دو
گروه در برابر هم قرار می گیرند، ستم فزونی مییابد، ظالم طغیان میكند،
چیره میشود و سرانجام حكم میراند.
مستضعفین جستجو میكنند، متفق
میشوند، التماس میكنند، توسل میجویند، ناله و فریاد سر میدهند، و
سرانجام خداوند برای آنان رهبر یا وحی و یا پیامبری میفرستد، تا آنان را
گرد هم آورد و رهبری كند. آنان نیز از مصالح خود در برابر ستمكار دفاع
میكنند. همه پیامبران؛ كسانی كه فریادشان خدای واحد و احد بود، همیشه در
میان تعداد زیادی مستضعف بودند. آن ها در كنار مستضعفین میایستادند، نه
به دلیل کینه توزی از قدرتمندان، چرا که عقدهای در کار نیست، بلكه به
دلیل بیزاری از ظلم . آنان می خواهند زورمداران و ستم بارگان را از عرششان
فرو کشند. پیامبر هیچ کینه و عقدهای علیه هیچ انسانی ندارد. او از این
کینهتوزیها مبراست.
شعله نبرد زبانه میكشد. مستضعفین به پا می
خیزند، گرد نبی خود میآیند و نبرد را میآغازند. فداكاری میكنند و نبرد
را پی میگیرند تا ستمكار از عرشش سقوط كند و از طغیانش دست بشوید.
مستضعفین در برابر استعمار و استثمار و استحمار ستمکار میایستند.
انواع
سه گانه ستم، رهبرانی دارد. این رهبران بودهاند و اكنون نیز هستند. اما
سرانجام ستم در برابر اكثریت میشكند و ستم پیشه نیز خرد میشود. سپس
ستمكار جامه نو بر تن میكند؛ جامه انبیا، و لباس دین. به دعوت جدیدی فرا
میخواند و شعار دفاع از مصلحت مردم را سر میدهد. اعلام میکند كه در
كنار مستضعفین است. مستضعفین میبینند ستم از درون خودشان پا گرفته است؛
غصب و استبداد و استعمار و استثمار و استحمار از دورن خودشان است. در این
هنگام نبردی دیگر آغاز می شود. بدین گونه این نبرد از ازل تا ابد پاینده
است.
این نبرد برای چیست؟ این سنت خداوند است. این نبرد همیشگی برای
این است كه آدمی بتواند با اراده کامل خود از میان خیر و شر یکی را انتخاب
کند و این گونه است که سلسله پاینده ستیز میان ستمكار و ستمدیده کامل می
گردد. از خلال این سلسله نبرد آغاز شد: از آدم برگزیده خدا و نوح پیامبر
خدا و عیسی روح خدا و موسی همسخن خدا و تا محمد محبوب خدا و علی ولی خدا.
از
این رو، واقعه كربلا یك نبرد جدا افتاده و پدیدهای یگانه در تاریخ انسان
نیست، البته حلقهای ویژه است، و به طور طبیعی با دیگر حلقههای تاریخ
نبرد، تفاوت دارد. چنان كه این حلقه با گذشته پیوند دارد با آینده نیز در
پیوند است.
ما با این یادها و عزاداری ها و برپایی مجالس سوگ می
كوشیم تا با این واقعه مانند اتفاقی جدید زندگی كنیم. پدران و نیاکان و
رهبران و علمای ما نیز در این راه تلاش کردند. به سخنان امام حسین گوش فرا
می دهیم:«الا ترون أن الحق لایعمل به و الباطل لایتناهی عنه»(آیا نمی
بینید به حق عمل و از باطل بازداشته نمی شود.) [اللهوف, ص 79] این سخن در
گوش عزاداران طنین می افكند، و انسان را وا می دارد تا هوشیار باشد كه در
این نبرد همیشگی، امروز چه باید بكند؟ دو جبهه روشن است و تا هنگامی كه دو
جبهه رهبران و پیروان خودش را دارد، ما باید ببنیم آیا در جای خود ایستاده
ایم؟ در كدام جبهه هستیم؟
سخنان و شعارها روشناند. وقتی كه انسان
معاصر درمییابد كه نبرد امام حسین با گذشته و آینده پیوند دارد، درنگ
میكند، و در برابر دو جبهه می ایستد تا صف خود را انتخاب کند. اگر
بخواهیم هر دو جبهه را بشناسیم، باید بدانیم هر كدام ویژگیهای خودش را
دارد. دقت خیلی زیادی نمی خواهد. ویژگیها روشن است. آیا كسی هست كه شك
كند اسرائیل ظالم است؟ اسرائیل فلسطین را اشغال و مردم را آواره و
بیگناهان را نابود كرده است. به بهانة حمایت از خود اشغال را ادامه می
دهد و فكر جهانی را با استعمار و استثمار و استحمار به بیراهه برده است.
بنابراین
ما مستضعفین هستیم. اسرائیل در جبهه یزید است؛ جبهه باطل، جبهه
ستمپیشگان، و ما در جبهه مستضعفین هستیم؛ جبهه حسین. ما چه باید بكنیم؟
سیره حسین را میخوانیم و میبینیم كه حسین با خاندان و یاران و فرزندان و
با همه هستی و مردان و زنان خود به آوردگاه میرود. كسانی هم كه با حسین
از مدینه خارج نشدند، با اجباری از جانب حسین مواجهه نشدند، چرا كه حسین
برای آنها چنین نوشت:«ألا وأن من خرج معی یقتل و من لم یخرج لن یبلغ
النصر.» (بدانید آن که با من از مدینه خارج شود, کشته خواهد شد و آن کس که
بماند به پیروزی نخواهد رسید.)
او می خواهد همه دوستداران و عزیزان خود
را همراه كند، اما به كجا؟ به محراب شهادت. او می داند كه همگی به سوی
شهادت گام بر می دارند و همین طور هم بود. سخنان امام حسین و علی اكبر را
وقتی علی اكبر به خیمهها بازگشت و آب خواست، میخواندم. مضمون سخن امام
حسین این بود كه آب در اختیار ندارد اما به علی اکبر می گوید: «امیدوارم
كه از دست جدت سیراب شوی.» در این دنیا سیراب می شود؟ جدش كجا به او آب می
دهد؟ حسین شهادت و مرگ را برای تنها فرزندش آرزو می كند. می گوید: بفرما،
بجنگ و بمیر. این معنای سیراب شدن از دست جدت است. دیگران از او اجازه
میخواهند و او به آنها اجازه میدهد، و همین گونه یكی پس از دیگری، همه
آنها را تقدیم كرد. در مقتل ماجرا را شنیدهاید. جزئیات این كارزار بسیار
به حقیقت نزدیك است. مردم گمراهانه آز ورزیدند. به آنها اندكی پول دادند
یا این كه یك مشت خرمای خشك گرفتند و برای قتل حسین آمدند. احادیث و سیره
ها متفاوت است، اما برخی گفتهاند كه سی هزار نفر یا بیشتر حسین را محاصره
كرده بودند. همراهان امام حسین دانستند که میان آنان و پیروزی به اندازه
ضربات شمشیر امام حسین (ع) و عباس و دیگر قهرمانان فاصله هست، یعنی لحظاتی
بیش تا نجات آنان نمانده است.آنان میدانند كه پس از شهادت امام حسین(ع)
خصم به درون خیمهها میرود و لباسها و زیور آلات و گوشوارهها را بی
رحمانه به غارت می برد. آری روشن شد كه چه كردند. در مقتل خواندهاید که
با شمشیرها و نیزه ها و هر وسیله ای كه در دسترسشان بود حمله كردند. ما
این رخدادها را در ایام عاشورا می خوانیم. هدف چیست؟ می خواهیم عاشورا را
در جایگاه درست تاریخی خود قرار دهیم، زیرا كه این واقعه در سلسله
حلقههای متصل به هم جایی دارد. نبرد حق و باطل با حسین به اوج خود
میرسد، اما این نبرد همچنان ادامه دارد. پیش از حسین بود و پس از آن هم
خواهد بود. چرا حلقه حسین متفاوت و ویژه است؟ زیرا فداكاری امام حسین،
فداكاری بزرگی بود. او همه چیز را برای خدا تقدیم كرد:«ان كان دین محمد لم
یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی.» (اگر دین محمد پا بر جا نمی ماند مگر با
مرگ من، پس ای شمشیرها مرا در یابید.) او همه چیزش را تقدیم كرد. اگر این
واقعه را به سلسله تاریخی و سرمدی نبرد میان حق و باطل پیوند دهیم، خود را
در این جبهه قرار دادهایم.
امروز این نبرد میان فلسطینی ها و
اسرائیل برپاست. این مسأله نخست تکلیف فلسطینیهاست و اگر آنها این كار
را انجام ندهند بر ما واجب عینی است كه بپا خیزیم و این كار را به انجام
رسانیم. درست است، اسرائیل نیرومند است، اما یزید نیز قدرت داشت. اسرائیل
می كشد، میسوزاند و سر میبرد. آنچه را انجام میدهد، بر صفحههای
تلویزیون میبینم. به یاد میآوریم كه مسلم بن عقبل نیز در كاخ به قتل
رسید، سرش را از تن جدا کردند، و جسدش را از بلندی افكندند. پس اسرائیل در
صف یزید است. همه ابعاد واقعه كربلا هم اكنون نیز وجود دارد. حسین بازنگشت
و نگفت كه آن ها ظالم اند و به مرد و زن و مرده رحم نمی كنند. نگفت كه آن
ها پس از كشتنم، سینه ام را پاره پاره می كنند. پس بر ماست که در راه حق
گام برداریم. چه سودی دارد كه خوار بمانیم؟ در حالی که او پیشواست و باید
این همه را تحمل كند.
بنابراین، نبرد ما با اسرائیل، ادامه نبرد
امام حسین است. آن ها درباره حسین می گفتند: «خرج عن حده فقتل بسیف جده»
(او از خد و حدود خود تجاوز کرد و با شمشیر جدش کشته شد.) این حكمی بود كه
در محكمه برای امام حسین صادر كردند. میگفتند چرا عصیان میکنی؟ چرا نمی
گذاری مردم شادمان باشند؟ چرا نمی گذاری مردم نماز بگزارند و روزه بگیرند؟
حج بر جای آورند و زكات بپردازند؟ ای حسین چرا این کار را میکنی ؟ از این
همه نبرد و درگیری چه نتیجهای میگیری؟
من آمده ام تا به شما هشدار
دهم كه اسرائیل هم همان حرف را می زند: بیایید با هم زندگی كنیم، بیاید با
هم زندگی مسالمت آمیز داشته باشیم! آیا این حرف ها از دولتی که بر اساس
اشغال گری و تعدی و طمع و زیاده خواهی است، پذیرفتنی است. اسرائیل می گوید
من بالاتر از دیگر انسان ها هستم. همه آدمیان باید تحت سلطه من باشند. پس
این نبرد امام حسین در عصر ماست. ما چیزی را از سلسله نبرد حق و باطل جدا
نمیكنیم؛ چنان كه به حسین در نبردش با یزید می گوییم: «السلام علیك یا
وارث آدم صفوة الله.»
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
منبع:موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام صدر
مترجم :مهدی فرخیان
دوشنبه 29/9/1389 - 16:13
اهل بیت
دیگر بار، محرم فرا رسید و دلهای احرار و آزادگان جهان به سوی حسین بن علی (علیه السلام) متمایل گشت و چشمانشان به واقعه عاشورا دوخته شد؛ واقعهای که[1368] 1362 سال از وقوع آن میگذرد؛ اما هنوز، هر سال در سالگشت وقوع آن، نه تنها مسلمانان و شیعیان، بلکه تمامی آزادگان را به سوی خویش جلب میکند.
اما به راستی چرا پس از 13 قرن، همچنان محرم با یاد حسین بن علی (علیه السلام) گره خورده و هنوز عاشورا از صفحه تاریخ کنار نرفته است؟ چرا هر ساله در سالروز قیام حسینی، مسلمانان گرد هم میآیند و در عزای حسین بن علی (علیه السلام) و یارانش مغموم میشوند؟ و چرا این واقعه تاریخی همچون صدها و هزاران رویداد تاریخی دیگر، به دست فراموشی سپرده نشده است؟ اینها همه سؤالهایی است كه در سر آغاز تأمل در قیام عاشورا به ذهن خطور میکند. ما در این مجال در جستجوی یافتن حقیقت جاودانگی قیام عاشوراییم و اینکه آیا پس از گذشت 13 قرن و پای نهادن در عصر کنونی، باز هم بشریت نیازمند عاشوراست تا یاد آن را حفظ کند و یا اینکه واقعه عاشورا، واقعهای محدود به برههای خاص از دوران زندگی انسانهاست و بازنگری عاشورا و تجدید یاد و خاطره آن، صرفا امری عاطفی و غیر معقول است؟
در ابتدا به بررسی این موضوع میپردازیم که هر چند این واقعه عظیم پس از سالیان متمادی، همچنان باقی است؛ اما آیا میتوان فرض نمود که در قرون آینده، و پس از سپری شدن مدت زمانی دیگر، به دست فراموشی سپرده شود و یا اینکه فرض فراموشی این قیام، فرضی است باطل؟
آنچه در اولین نظر و مطالعه در واقعه عاشورا به چشم میخورد و جلب توجه مینماید، انگیزه ماورای مادی این جنبش عظیم است. حسین بن علی (علیه السلام) از سر آغاز قیام خویش و حرکت از مدینه، و حتی قبل از آن، نه تنها به عدم پیروزی مادی خویش آگاه بود؛ بلکه از شهادت خود و اسارت خاندانش اطلاع داشت و بارها، از طریق اخبار غیبی توسط پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) از شهادت خویش با خبر گشته بود؛ و این نکتهای بود که افراد مختلف نیز در مواقف متعدد، با او در میان میگذاشتند؛ اما او همچنان بر هدف خویش که انجام وظیفه خطیر الهی و احیای دین و سنت نبوی بود، اصرار میورزید. آیا انگیزه جاه و مقام برای قیامی که از نقطه آغاز، سرانجام آن یعنی کشته شدن در راه حق مشخص است، قابل تصور است؟
از سوی دیگر این انگیزه و نیت خدایی قیام حسین (علیه السلام) و اصحابش در لحظه به لحظه این واقعه به چشم میخورد؛ از سبقت گرفتن اصحاب برای شهادت از یکدیگر گرفته تا جان باختن طفل 6 ماهه حسین (علیه السلام) در راه حق و تا آخرین لحظات حیات، امام حسین (علیه السلام) که نه تنها تمام هستی خود را در راه حق، جانانه واگذار نموده است، بلکه هنوز هم خویشتن را تسلیم حق میداند و زیر لب زمزمه میکند: "الهی رضا بقضائک، تسلیما لامرک، لا معبود سواک".
حال اگر این انگیزه عمیق الهی را که در آن ذرهای غیر خدا راه ندارد، در کنار این آیه شریفه قرآن "کل من علیها فان و یبقی وجه ربک" قرار دهیم که در آن خداوند جاودانگی هر آنچه را که به او پیوند زده شود و یا به عبارت دیگر، در تمام ابعاد، الهی شود را تضمین میکند، به روشنی مشخص میگردد که حتی فرض کم رنگ شدن حماسه حسینی هم وجود ندارد، چرا که لحظه به لحظه آن با حی لا یموت، پیوند خورده است؛ هم او که همه غیر از او فنا پذیرند.
انگیزه الهی عاشورا که در آن ذرهای غیر خدا راه ندارد، سبب شده است که اهداف عاشورا و قیام ابا عبدالله، اهدافی مطابق فطرت و سرشت تغییر ناپذیر انسانی گردد. و مگر ممکن است که روزگاری از ایام زندگی بشر، انگیزه ظلم ستیزی و آزادی از قید و بند ظلم از صفحه جان آدمی خارج شود و یا عشق به مبدأ خلقت در میان آدمیان فراموش گردد. پس همین پیوستگی عاشورا و فطرت انسانی، خود سبب تضمین عاشورا، نه تنها پس از 13 قرن، بلکه تا آخر زندگی بشر است.
دامنه وسیع اثرات اجتماعی و فردی این قیام الهی که نه تنها پیروان سید الشهدا را تحت تاثیر قرار داده، بلکه سبب بیداری و تأثیر پذیری احرار و آزادگان جهان نیز گردیده است؛ ریشههای این فرهنگ و پیام جاودانه را در دل تاریخ مستحکم نموده است و تا زمانی که این اثرات عمیق و وسیع، در گستره تاریخ باقی و پابرجاست، نام و یاد حماسه سازان کربلا نیز پایدار خواهد بود.
از آنچه تا کنون مورد بررسی اجمالی قرار گرفت، به وضوح مشخص میشود که فراموشی این واقعه عظیم، هرگز متصور نیست. حال باید ببینیم که آیا امروزه نیز ما نیازمند بازنگری و مرور این قیام خونین هستیم و یا در خم و پیچهای دنیای صنعتی مدرن، عاشورا پاسخگوی نیاز بشر قرن 20 نمیباشد؛ و اگر این نیاز هنوز پا بر جاست، تأثیر نگرش صحیح به عاشورا در عصری متفاوت با آن چیست؟
اسلام از همان آغاز تبلیغ، اصلیترین برنامه خویش را رهایی آدمی از قید طاغوت و بندگی و اطاعت غیر خدا، معرفی نمود و بر آن پافشاری نمود. به همین خاطر مستکبران و مشرکان که منافع خویش را در خطر میدیدند، و تعارض آشکار اسلام با اهداف و مطامع خویش را دریافته بودند، هماره بر آن تاختند. اما رهبری الهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امدادهای الهی مانع به ثمر نشستن کوششهای آنان میشد. از طرف دیگر، مسلمین نیز آنان را دشمن آشکار دین خویش میدانستند و در راه مبارزه با آنان، هرگز کوتاه نمیآمدند. اما پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، روش خویش را تغییر دادند و شروع به استحاله و تغییر تدریجی این دین الهی از درون و وارونه جلوه دادن تعالیم آن و افزودن خرافه به آن نمودند؛ تا جایی که پس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، رفته رفته تمام ارکان قدرت را به دست گرفتند و آنچه در عصر نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، از انجام آن عاجز بودند، امروز در زیر پوشش ظاهری اسلام و به نام دین، انجام میدادند و هرچه زمان گذشت، بخشهای بیشتری از دین خدا را زیر و رو کردند؛ تا آنجا که در حدود 50 سال پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، کسی مانند یزید، به نام امیرالمومنین و نه خلیفه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بلکه به عنوان خلیفة الله، زمام همه چیز اسلام و مسلمانان را بر عهده گرفت و مردم باید فرامین او را هرچه که باشد، به عنوان دین اطاعت کنند. و یا اگر بهتر بگوییم، یزید در مسند الوهیت نشسته و فرمان او برای به منجنیق بستن کعبه و آتش زدن آن اطاعت میشود و عاملان آن، هیچ احساس گناه ندارند. در چنین شرایطی بود که امام حسین (علیه السلام) با آگاهی تمام، پای در میدان نهاد و هدف خویش را اسلام حقیقی و پیراستن خرافهها و گزافههای اضافه شده به آن و بازگرداندن آن به مجرای صحیح اولیه و آسیب زدایی عنوان نمود. با ذکر این مقدمه، این نکته واضح و آشکار میگردد که قیام حسینی تنها در یک پیکار و ستیز میان اقلیت حق و اکثریت باطل، خلاصه نمیشود؛ بلکه خود چشمه جوشان معرفتی و شناختی است و دارای یک پیام جاودانه الهی و انسانی و به وجود آورنده یک معیار ابدی است که در تمامی اعصار عمل نمودن به آن، سبب کوتاه شدن دست مستکبران و ظالمان از دامان اسلام و انسانیت انسان میگردد. و لذا بارها و بارها شنیدهایم که اسلام بقای خویش را مرهون مجاهدتهای سید الشهداست و این همان مفهوم حدیث نبوی است که "حسین منی و انا من حسین" امروز دشمنان هجوم همه جانبه خویش را به اسلام ادامه میدهند و تنها راه مبارزه با اسلام را تغییر اصول و مبانی اسلامی میدانند و از سوی دیگر هوا و هوس آدمی، همواره انسان را در بند خود اسیر مینماید. پس امروز نیز ما به ماهیت پیام و قیام سید الشهدا نیازمندیم تا اسلام اصیل و به دور از پیرایه را که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به عالمیان عرضه نمود را درک نماییم و آنرا حفظ کنیم و باورهای خویش را از هر گونه جهالت و ضلالت به دور نگه داریم و درون انسانی خویش را از بند برهیم تا بدین وسیله مقدمات برپایی نظام جهانی مبتنی بر عدالت و بر پایه تعالیم جهانشمول اسلام را فراهم آوریم و راه را برای حکومت جهانی مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هموار کنیم. در حقیقت، قیام حسینی در عصر حاضر و در فضای غبار آلود تبلیغاتی موجود، هر چه بیشتر مرز حق و باطل را تبیین مینماید و دوباره فطرت مدفون شده بشر را که در زندگی مادی غوطهور است بیدار میکند. پس نه تنها نیاز بشر در عصر حاضر به قیام عاشورا از بین نرفته است، بلکه فزونی یافته است.
از سوی دیگر، به طور کلی امام معصوم را تجسم دین الهی میدانند. آنچه که او انجام میدهد، اگر مینشیند و یا قیام میکند، میگوید یا سکوت مینماید، میجنگد یا صلح میکند و خلاصه هر عمل و یا ترک کاری توسط او، چون آیهای از قرآن و سخنی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. پس اگر اسلام محدود به زمان و عصر نبوی نیست و برنامهای جاودانه تا آخر حیات و روزگار بشری در این جهان دارد، متن اسلام که همان آیات قرآن، سیره و کلام پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و گفتار و عملکرد امام معصوم است نیز تا آخرین مرحله زندگی بشر و تا فرارسیدن قیامت، همواره قابل تأمل و نتیجهگیری و استخراج برنامه زندگی است. پس باید همواره نیاز زمان و احتیاجات زندگی بشر در هر عصری را شناخت و با مراجعه به متن دین، آنرا برطرف نمود و لذاست که باید در فهم گفتار و رفتار امام کوشید. چرا که بر طبق حدیث شریف ثقلین، امام همسان قرآن است. اگر هر آیه از قرآن، بطون فراوان و عمق بسیار دارد که انسان به میزان تأمل و تعمق در آن (البته از راه صحیح آن) از آن بهره میگیرد، عملکرد امام نیز همسان قرآن، به گونه ایست که آدمی قادر است با تأمل و دقت بیشتر، معانی تازهای را از آن دریابد. واقعه عاشورا هم از این مورد مستثنی نیست و فرهنگ عاشورا، امروز هم پایه و اساس فرهنگ تشیع است؛ و امروز نیز بازنگری در آن میتواند پیام آور معرفتهای تازه باشد.
آری، اگر کربلا در زنجیره پیوسته و متصل اسلام نبود، این زنجیر از هم میگسست و متمسک به آن به عمق چاه ضلالت و جهالت و خرافه پرستی، همان جایی که به برکت ظهور اسلام از آن رها شده بود، میافتاد. امروز هم به برکت کربلاست که غبار جهل و گمراهی از اسلام زدوده میشود؛ و گر نه، پس از گذشت این همه سال، بارها و بارها اسلام تحت القائات دشمنان از مسیر خود خارج شده بود.
همانگونه که در بخشهای قبل هم اشاره شد، در بررسی قیام عاشورا، تاثیرات عمیق این قیام تنها در مسلمانان و شیعیان خلاصه نمیشود؛ بلکه آزادگان زیادی در برابر عظمت قیام حسینی، سر تعظیم فرود میآورند و خود را شاگرد این مکتب نام میبرند. ما در قسمت بعدی بخشی از تأثیرات اجتماعی و فردی این حماسه را بررسی مینماییم. (اما ذکر تمامی این موارد، خارج از محدوده و مجال این بررسی است.)
1- تأثیرات اجتماعی: قیام حسین بن علی (علیه السلام) و اصحابش منشأ برکات فراوان اجتماعی چه در عصر خود و چه در دورانهای بعد شد. که از جمله این تأثیرات، به موارد زیر میتوان اشاره نمود:
الف) رفع جهالت و ضلالت مردم: همان طور که در عبارات مختلف و در زیارات گوناگون آن حضرت آمده است (از جمله در زیارت اربعین)، شاخصترین پیام اجتماعی و پیامد قیام سید الشهدا، نجات مردم از جهالت و گمراهی است. آن حضرت با قیام آگاهانه خود مرز میان حق و باطل را که به وسیله مستکبران رفته رفته کم رنگ شده و از بین میرفت، هر چه بیشتر تبیین نمود و ملاک حق و حقیقت را آشکار کرد. جهل ستیزی عاشورا نه تنها باعث بیداری مسلمین شد، بلکه افراد اهل کتاب بسیاری را نیز روشنی بخشید. تا جایی که برخی نمایندگان دول غیر اسلامی در دربار یزید و همچنین برخی از راهبان معتکف در دیرها را از خواب غفلت بیدار نمود و به سوی حقیقت رهنمون شد. و البته که اشعه های درخشان این موج بیداری، همچنان هم ادامه دارد و آزادگان جهان را رهبری میکند. در عصر حاضر نیز این خط سرخ شهادت حسین بن علی (علیه السلام) و اصحابش، خود به تنهایی گواهی بر صدق مدعای اسلام و تأییدی بر حقانیت آن است. آری، عاشورا، معیار اول خود را عقلانیت و جهلزدایی معرفی میکند و بارزترین هدف خود را آگاهی مردم بر میشمرد. اگر این قیام، بر حق نبود و تنها با تحریک احساسات مردم، خود را پابرجا نگه داشته بود، و از عواطف آنان سوء استفاده مینمود، هرگز نمیتوانست مردم را به عقلگرایی فراخواند و موجب آگاهی عمومی شود.
ب) خیزش عمومی: پس از وقوع عاشورا و به دنبال آگاهی عمومی و در امتداد راه عاشورا، قیامهای متعددی بر ضد ظلم، چه در همان روزگار و چه در دورانهای بعد، به وقوع پیوست که از مهمترین آنها در آن روزگار، قیام مردم مدینه است. قیامی که برپاکنندگان آن به پیروزی نمیاندیشیدند و تنها به خاطر وظیفه بپاخواسته بودند. در دورانهای بعد نیز قیامهای متعدد اسلامی و غیر اسلامی، با پشتوانه کربلا به وقوع پیوست که آموزه های کربلا را مبنای خویش قرار داده بودند. در طول تاریخ، قیامهای متعدد مادی و یا دینی موجب خیزش مردم در برابر ظلم و ستم گردیده است. اما اثرات تعداد زیادی از آنها یا تنها محدود به عصر خویش بوده است و یا فقط از عواطف و احساسات مردم، استفاده نمودهاند که پس از مدتی فرونشسته است، اما عاشورا بر پایه اصول انسانی و انگیزه الهی همگان را به قیام فرا میخواند.
ج) حرکت و اقدام تنها برای خدا: مهمترین تأثیر قیام کربلا چه در بعد اجتماعی و چه در بعد فردی، عمل نمودن تنها و تنها به خاطر خداست و تنها او را دیدن و از غیر او چشم پوشیدن. حسین بن علی (علیه السلام) در راه خدا همه هستی خویش را فدا نمود و حتی راه پیروزی را نیز شرط قیام خود نمیدانست. تا جایی که در شب عاشورا به تمام یاران و خاندان خود فرمود: "اینها تنها با من ستیزه دارند، شما تاریکی شب پیش گیرید و بروید و بدانید هر که از شما فردا در این وادی باشد، کشته خواهد شد." و هم او بود که در کوران سختترین حوادث فرمود: "بر من آسان است، چرا که در مقابل دیدگان معبود است."
2- تاثیرات فردی: از دیگر تأثیرات عاشورا، تأثیرات فردی آن است. قیام حسینی، از اصلاح شرایط اجتماعی، اصلاح فرد فرد اجتماع را دنبال میکند، بلکه با به جای گذاردن تأثیرات عمیق فردی راه را برای اصلاح اجتماع فراهم میآورد؛ که از مهمترین این تاثیرات میتوان به موارد زیر، اشاره نمود:
الف) ترک نمودن گناه و عمل نمودن به اوامر الهی: هر مسلمان، هر شیعه و هر آزاده، هنگامی که در کنار خوان پر برکت عاشورا مینشیند، و به اندازه ظرفیت خویش از آن بهره میگیرد، به میزان ظرفیت و تعمق او، تا مدتی این اثر در وجود او شعلهور است و او را نه تنها از ارتکاب معاصی و تخلف از امر الهی باز میدارد، بلکه تلخی گناه را احساس میکند و شیرینی اطاعت را در وجود خویش درمییابد. صدق این مدعا، هنگامی به اثبات میرسد که طالب حقیقت، لختی، خویشتن را به این وادی بسپارد.
ب) آزادگی و حریت: پس از گذشت سالیان متمادی، هنوز نغمه حسین (علیه السلام) که بانگ بر میآورد: "اگر دین ندارید، در دنیای خود آزاده باشید"، جهان و جهانیان را به سوی خویش دعوت میکند. هنوز هم پیام حسین (علیه السلام) ادامه دارد و امروز نیز هرگونه ذلت و خواری اطاعت از ظالم را از دامان خود و پیروانش دور مینماید. آزادی از بند بندگی غیر حق و سر بر آستان حق ساییدن، یکی از پیامهای قیام حسینی است که امروز نیز محک و معیار شناخت اسلام اصیل و حفظ انسانیت انسان، در عصر حاضر میباشد و چنین است که دلدادگان حسین (علیه السلام) از هر کیش و مذهب و آیین، با اقتدای به او، خویشتن را از ذلت بندگی غیر خدا میرهانند.
ج) صبر و استقامت: شیعیان و به طور کلی بازنگران واقعه عاشورا، چنان تأثیری از صبر و استقامت حسین ابن علی (علیه السلام) پذیرفتهاند که در سختترین حوادث و ناگواریهای زندگی که عرصه بر آنان تنگ میشود و بردباریشان به انتها میرسد، از امام و رهبر خویش یاد میکنند و بدین وسیله، خود را تسکین داده و تحمل سختیها را بر خویش آسان مینمایند. هم او که سه شبانه روز در صحرایی سوزان، در محاصره آب قرار گرفت و به سختترین صورت، در معرض تشنگی بود. هم او که در برابر چشمانش، طفل 6 ماههاش را کشتند و فرزند جوان او را که مجمع خصائص انسانی و شبیهترین مردم چه از لحاظ ظاهر و چه از نظر خصوصیات اخلاقی به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود نه تنها کشتند، بلکه بدنش را نیز پاره پاره کردند؛ اما حسین (علیه السلام) در تمامی این وقایع فجیع، زبان به ناسپاسی نگشود و تنها ذکر حق، التیام زخمهای قلب شریفش بود.
پس همانگونه که ذکر شد، نیاز بشر به آموزههای عاشورایی پس از گذشت قرنها و پای نهادن به عصر تکنولوژی، نه تنها از بین نرفته است، بلکه روز به روز فزونتر میگردد؛ چرا که بشر به موازات پیشرفتهای مادی خویش، باید از نظر اصول انسانی و معنوی توسعه یابد که این توسعه معنوی انسانی، او را در ادامه راه کمک مینماید و آدمی را به هدف اصلی زندگی، که همان گام نهادن در مسیر کمال و رسیدن به قرب الهی است، رهنمون میشود. عاشورا نیز با ابعاد فرا زمانی خود، امروزه عهدهدار چنین مسئولیت خطیری است. اگر آدمی در 1300 سال پیش هنوز بسیاری از کارهای حسین بن علی (علیه السلام) را درک نمینمود، اما امروزه با احساس نیاز خود و با غور و تأمل خود در این مقطع حساس تاریخ، میتواند بر جراحت روزمرگی و غفلت از مبدأ و منتهای خود، مرهم نهد و ارزش قیام حسینی را با تعقل و تأمل خود و در حد توان درک نماید.
اما بزرگداشت قیام عاشورا توسط شیعیان و اقدام به بر پایى مجالس سوگواری و گریه نمودن در مصائب اهل بیت را از زاویه ای دیگر نیز میتوان نگریست که به اختصار به آن اشاره مینماییم:
همان طور که همه میدانند، روح، اساس و بنیان وجود آدمی است و جسم انسان کاملا در تحت سیطره روح است. ماهیت روح نیز با ماهیت جسم که مادی است تفاوت دارد و روح موجودی غیر مادی و مجرد است. به همین دلیل است که پیوند روحانی به مراتب عمیقتر و دارای ژرفای بیشتری نسبت به پیوند مادی و روابط جسمانی است. حال این پیوند چگونه حاصل میگردد؟ پیوند روحانی هنگامی میان دو شخص برقرار میگردد که هر دو دارای ارزشهای یکسان الهی و انسانی باشند. رابطه و پیوند میان شیعه و ائمه طاهرینش، یک پیوند روحانی و یک رابطه معنوی است و شیعه، حیات انسانی و معنوی خویش را مدیون آن ذوات مقدسه میداند. همان گونه که ذکر شد، ماهیت این وابستگی و پیوند، بسیار عمیقتر از پیوند مادی است، لذا هیچ جای تعجب ندارد که شیعیان در رثای محبوبان الهی خویش، مغموم و عزادار گردند چرا که رابطه روحانی آنان، همچنان نیز بر قرار است و به مصداق: "ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون"، شیعیان با ائمه خویش حتی در زمان حال، رابطهای عمیق دارند (و البته که رابطه معنوی و روحانی، امری فرای زمان و مکان است).
و نیز به همین دلیل است که شیعیان در ماتم اولیای خود اشک میریزند. اما برای گریستن، فلسفهای دیگر نیز وجود دارد؛ و آن اینکه گریستن وسیلهایست برای تقویت محبت و محبت و دلدادگی، موجبات تبعیت از محبوب را فراهم میسازد و پیروی، همرنگی و سنخیت میآورد که این سنخیت، خود نیز موجب تقویت محبت میگردد. پس گریه از محبت منشأ میگیرد و خود نیز موجب تقویت محبت میشود و چنین است که انسان با دلدادگی به اولیای حق، گام در مسیر قرب الهی میگذارد و لحظه به لحظه، به سوی کمال سیر میکند. آری، درست است که گریستن تنها وسیله تقویت محبت نیست، اما در گریستن، نکتهای لطیف، نهفته است. ابراز و تقویت محبت وقتی کامل است و ادعای مدعی هنگامی صادق، که محب به غیر از حب محبوب، چیز دیگری به دل راه ندهد و هر آن چیز غیر از آن را از دل برون کند. گریستن این رسالت را به خوبی انجام میدهد و زنگار دل و باطن آدمی را میزداید و درون را صیقل میدهد و این خالص ساختن، جان آدمی را آماده تأثیرپذیری از والاترین انسانها مینماید.
پس امروز نیز بشریت، باید عاشورا و قیام حسینی را زیر ذره بین عقل و منطق قرار دهد و نیازهای فراوان فکری، عقیدتی و انسانی خود را در پرتو آن جستجو نماید تا در سایه این کنکاش، هر چه بیشتر در راه بهبود حیات معنوی و مادی خویش قدم گذارد و درون و برون خویش را از قید و بندهای خرافی، پالایش نماید.
------------------------------------------------------------------------------------------------------
سایت :
www.roshd.org دوشنبه 29/9/1389 - 16:12