• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 42209
تعداد نظرات : 4513
زمان آخرین مطلب : 4155روز قبل
شهدا و دفاع مقدس

نامه امام خمینی خطاب به رزمندگان پس از عملیات طریق القدس

( ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم)
تلگراف‌‌های شریف که بشارت پیروزی بزرگ قوای مسلح شجاع را بر قوای شیطان آمریکایی صدامیان که با هجوم ظالمانه خود فتح قادسیه را به مغزهای تهی از ایمان و غیب وعده می‌دادند، واصل گردید. اتکاء به مسلسل و تانک و غفلت از خداوند قادر و جنود الهی انسان‌ها را به ورطه هلاکت و فضاحت می‌کشاند.

آنان که رمز پیروزی را مجهز به جهاز شیطانی و میگ‌ها و میراژها می‌دانند و ایمان به غیب و خداوند قادر را به حساب نمی‌آورند و دم از « پیروزی قادسیه» می‌زنند و رمز پیروزی قادسیه و مومنان صدر اسلام را باز نیافتند و قدرت ایمان و شهادت طلبی را نمی‌‌فهمند، باید با شکست مفتضحانه روبه رو شوند و گوشمالی الهی ببینند. اینان از پیروزی‌های صدر اسلام که پیروزی ایمان و خون بر شمشیر و قوای جهنمی بود، باید عبرت بگیرند. مردم ایران و ارتش و سپاه و بسیج و سایر قوای نظامی و غیر نظامی برای حفظ اسلام و کشور اسلامی و رسیدن به لقاء الله دفاع می‌کنند و فرق است بین این عزیزان و آن گول خوردگان که برای مقاصد پلید آمریکا و وابستگان آن به جنگ بر ضد اسلام و قران مجید برخاسته‌اند.

آن چه برای اینجانب غرورانگیز و افتخار آفرین است، روحیه بزرگ و قلوب سرشار از ایمان و اخلاص و روح شهادت طلبی این عزیزان شربازان حقیقی ولی الله الاعظم ارواحنا فداه هستند، می‌باشد و این است فتح الفتوح.

من به ملت بزرگ ایران و به فرماندهان شجاع، قبل از آن که پیروزی شرافتمندانه و بزرگ خوزستان را تبریک بگویم، وجود چنین رزمندگانی را که در دو جبهه معنوی و صوری و ظاهر و باطن از امتحان سرافراز بیرون آمده‌اند، تبریک می‌گویم. مبارک باد بر کشور عزیز ایران و بر ملت شریف، رزمندگانی چنین قدرتمند و عاشقانی چنین محو جمال ازلی و سربازانی چنین دلباخته دوست که شهادت را آرزوی نهایی خود و جانبازی در راه محبوب را آرمان اصیل خویش می‌دانند. افتخار بر رزمندگانی که جبهه‌های نبرد را با مناجات خویش و راز و نیاز با محبوب خود عطرآگین نموده‌اند.

 فخر و عظمت بر جوانان عزیزی که در راهی قدم برداشته‌ و پاسداری از مکتبی می‌کنند که شکست ناپذیر و سرتا پا پیروزی است. و ننگ بر آنان که در راهی جان خود را هدر می‌دهند و عرض و آبروی خود را می‌برند که پیروزی‌شان شکست و زندگی‌شان ننگ آفرین است.
اینجانب از فرماندهان محترم و رزمندگان قوای مسلح نظامی و انتظامی، ارتش و سپاهی و بسیج مستضعفین و ژاندارمری و شهربانی و عشایر محترم و نیروهای نامنظم و مردمی تشکر و قدر دانی می‌کنم.

درود بر شما و همه آنان که برای اسلام عزیز خود حماسه می‌افرینند. از خداوند تعالی پیروزی نهایی رزمندگان اسلام و سعادت همگان را خواهانم. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.

روح الله الموسوی الخمینی

دوشنبه 29/9/1389 - 16:45
شهدا و دفاع مقدس

عملیات طریق‌القدس اولین عملیاتی بود که رزمندگان اسلام به مرزهای بین‌المللی می‌رسیدند و این شائبه وجود داشت که در صورت تعقیب دشمن در خاک عراق، دشمن اقدام به تبلیغات و جنگ روانی علیه جمهوری اسلامی نماید.

به پیشنهاد برادر شمخانی و اینجانب، نامی که خواسته همه مسلمانان بود، یعنی طریق القدس بر عملیات نهاده شد. شهید حسن باقری علاوه بر مسئولیت اطلاعات عملیات در جنوب، جانشین اینجانب به عنوان مسئولیت عملیات جنگ در این نبرد بود. این عملیات، دومین عملیات مشترک و گسترده‌ای بود که توسط رزمندگان اسلام و به صورت فرماندهی مشترک انجام می‌گرفت که از سوی ارتش شهید منفردنیاکی و از سوی سپاه اینجانب فرماندهی عملیات را به عهده گرفتیم. در این عملیات، سه تیپ ارتش با سه تیپ سپاه به صورت ادغامی عمل کردند. البته با شروع عملیات، سپاه دو تیپ دیگر نیز به صحنه نبرد آورد که در عملیات شرکت کردند.

شب از نیمه گذشت و 30 دقیقه بامداد 8 آذر سال 1360 رمز عملیات با نام مبارک یا حسین(ع) از سوی اینجانب به واحدهای عمل کننده اعلام شد. در قرارگاه، در حالی که در کنار برادر محسن رضایی نشسته بودم و شهید باقری نیز حضور داشت و دوربین این لحظه تاریخی را ثبت و ضبط می‌کرد، اعلام کردم: بسم الله الرحمن الرحیم، اینجانب رشید بنا به دستور فرمانده کل سپاه کلمه رمز عملیات را به واحدهای عمل کننده اعلام می‌کنم: از رشید به کلیه واحدها، یا حسین.

شهید حسن باقری که بعدها در نقش یک استراتژیست و نظریه پرداز فهیم نظامی ظهور کرد، در این عملیات با تیزهوشی و درایت یک فرمانده بزرگ اما با تواضع و فروتن که در شان یک انسان بزرگ است، به اینجانب در هدایت و فرماندهی عملیات کمک می‌کرد.

در روز سوم یا چهارم عملیات بود که برای سرکشی به تیپ 25 کربلا به فرماندهی برادر مرتضی قربانی که پل سابله را تصرف کرده بود و باعث قطع ارتباط شمال جنوب دشمن شده بود، رفت. شب بود و همه جا تاریک و دشمن نیز در 2 کیلومتری جنوب پل سابله هنوز مقاومت می‌کرد. او در همین مسیر به شدت مجروح شد و از ناحیه سر آسیب دید. ناگزیر به عقب انتقال یافت و سر از بیمارستان درآورد.

وقتی شنیدم که مجروح شده سخت نگران شدم. در حالی که روی تخت بیمارستان بود، تماس گرفت و اوضاع عملیات و آخرین وضعیت را جویا شد. آن‌قدر به کمک او نیازمند بودم که گفتم اگر می‌توانی با همین وضعیت کمک کنی، خودت را به قرارگاه برسان. او با شجاعت و مردانگی و سعه صدر برخاست و در حالی که هنوز سر او باندپیچی بود، به قرارگاه آمد. در حالی که علی رغم کسالت شدید نیاز به استراحت داشت، همکاری و معاونت را با روحیه‌ای باز برعهده گرفت.

برای اجرای عملیات طریق‌القدس، او معتقد بود که علاوه بر فرماندهان تیپ‌ و گردان، فرمانده گروهان و دسته نیز باید کاملا نسبت به طرح مانور توجیه شوند. به نحوی که با تمام گردان‌ها تا رده دسته جلسه توجیهی گذاشت.هنگام عملیات هر گردان دقیقا می‌دانست چگونه باید عمل کند تا به هدف برسد. در این عملیات نیز متاثر از تدبیر و ابتکار و خلاقیت او در امر اطلاعات ، شناسایی دقیق از وضعیت و توانایی دشمن و تاثیر آن در مانور عملیات و چگونگی انجام نبرد، دشمن در محور شمالی کاملا غافلگیر شد و رزمندگان اسلام با استفاده از تاکتیک ویژه ( مانور تک احاطه‌ای یک طرفه) در همان دقایق اولیه با تک سریع و غافلگیر کننده، سر از تنگه در آوردند.

بدین ترتیب، عقبه دشمن در شمال کرخه بسته شد و در حقیقت، رده‌های دوم و سوم دشمن در عمق دور زده شدند. متاثر از این تاکتیک، 19 قبضه توپ سنگین 152 میلی منری به محاصره رزمندگان اسلام درآمد. و فقط فرمانده تیپ موفق به فرار شد و مقر تیپ 26 زرهی که فرماندهی جبهه شمالی منطقه عملیات را در نزدیکی شهر بستان  برعهده داشت، به تصرف در آمد.البته در این محور قوی‌ترین یگان سپاه یعنی تیپ امام حسین(ع) با کادر قوی و کارآمدی چون شهید حسین خرازی، شهید عباس کردآبادی، شهید احمد فروغی و شهید مصطفی ردانی‌پور در دو محور به استعداد 2 تیپ در کنار یک تیپ ارتش حرکت کردند. از درون رمل‌ها روانه چزابه و بستن عقبه دشمن شدند و توانستند به خوبی و قدرتمندانه عقبه دشمن را ببندند.

برادر رحیم صفوی نیز در همین محور، با تمایل خودش و علاقه وافری که بین ایشان و رزمندگان یگان امام حسین(ع) بود، بر عملیات در نیمه شمالی کرخه نظارت می‌کرد و هدایت عمومی عملیات را در نیکه شمالی کرخه برعهده داشت. تلاش شجاعانه ایشان و شهدای عملیات بود که در ساعت 9 صبح روز 8 آذر 1360 باعث آزادی بستان و محاصره کامل دشمن شد.

در هفته اول، 60 درصد منطقه عملیاتی از جمله بستان آزاد شد و دشمن در نیمه جنوبی کرخه بین رودخانه سابله و نیسان همچنان مقاومت میکرد. در نیمه جنوبی، استعداد دشمن تقریبا دو برابر استعداد نیمه شمالی بود. در این بخش از منطقه عملیات، دشمن سه تیپ  زرهی، یک تیپ مکانیزه و دو تیپ پیاده داشت که از قرارگاه فرماندهی لشکر 6 زرهی در غرب جفیر ( در حاشیه هورالهویزه و جنوب هویزه) هدایت، کنترل و فرماندهی می‌شدند.

دشمن در برابر مقاومت رزمندگان اسلام قدرت ایستادگی در نیمه جنوبی را در خود ندید و وقتی درک کرد که فرماندهی جبهه ایران طرح‌ریزی خود را آماده کرده و قصد عملیات و انهدام باقیمانده نیروی دشمن را دارد، برای اولین بار اقدام به عقب نشینی کرد. به این ترتیب، شمال رودخانه نیسان و در حقیقت نیمه جنوبی منطقه عملیات طریق‌القدس را زیر فشار خرد کننده رزمندگان اسلام رها کرد و در جنوب کرخه کور مستقر شد.

بدین ترتیب عملیات طریق‌القدس با پیروزی کامل به اتمام رسید؛ در حالی‌که دشمن در نیمه دوم آذرماه 1360 از مقابل سابله عقب نشینی کرد و شهید حسن باقری در صحنه تعقیب دشمن حضور داشت. این عملیات، اولین عملیاتی بود که در آن به مرزهای بین المللی دست یافتیم. ویژگی سیاسی و نظامی این عملیات حضور نیروهای مردمی و بسیج و عبور از رمل با تک احاطه‌ای یک طرفه که بخش اعظم پیروزی عملیات متاثر از این تاکتیک ویژه بود.

اهدافی که در این عملیات به دنبالش بودیم که بطور کامل به آن‌ها دست پیدا کردیم انهدام دشمن در منطقه اشغالی، رسیدن به مرزها، آزاد سازی شهرها و روستاهای منطقه به خصوص بستان، ایجاد شکاف در خطوط به هم پیوسته دشمن از دهلران تا خرمشهر بود که محقق شد. به این ترتیب، امکان پشتیبانی متقابل نیروها در شمال و جنوب منطقه اشغالی خوزستان از داخل خاک ما از دست دشمن سلب شد و هرگونه تهدید اهواز از محور سوسنگرد- حمیدیه برای همیشه مرتفع گشت.

بزرگترین نتیجه و دستاورد نظامی عملیات، گسترش توان نظامی و سازمان سپاه بود که برای اولین بار در قالب تیپ ظهور کرد. در عرصه امنیت داخلی نیز تشدید عملیات علیه ضد انقلاب مسلح در داخل و فروپاشی آن‌ها پیروزی برجسته دیگری بود که متاثر از این پیروزی بزرگ حاصل شد. اما فراموش نکنید که این همه بزرگی روح، شجاعت، ذهن خلاق، اراده قوی، نبوغ و خلوص که در وجود امثال شهید عالی مقام حسن باقری بود، پرتویی از خورشید وجود حضرت امام خمینی است که خود در بوستان معطر اسلام ناب محمدی(ص) تعلیم دید و حلاوت تربیت معصومین را چشید.

دوشنبه 29/9/1389 - 16:40
شهدا و دفاع مقدس

 اگر جنگ ما نیز از زمره جنگ‏هایى بود كه در این قرون اخیر در كره زمین رخ داده است، بنده خود از نخستین كسانى بودم كه از نظر گاهى مخالف با جنگ فیلم مى‏ساختم.    شهید سید مرتضى آوینى

 سینمای دفاع مقدس را نباید با سینمای جنگ یكسان دانست، سینمای جنگ ملزومات و ساختارها و غالب های خاص خودش را دارد كه سینمای شكل گرفته با عنوان سینمای دفاع مقدس هیچ یك از آنان را نمی پذیرد.

 سینمای دفاع مقدس را میتوان مطمئنا منحصر به جنگ تحمیلی ایران و عراق دانست چرا که سینمای شكل گرفته پیرامون مساله دفاع مقدس برگرفته از همین واقیت جنگ تحمیلی است.

 نماد سینمای ملی و فیلمسازی ایرانی و وجود نماد و نشانه های هویتی ملی – مذهبی در ژانر دفاع مقدس بسیار واضح تر و نمایان تر از دیگر ژانر های كار شده در سینمای ایران است و همچنین نقطه آغاز شکل گیری و شروع خلاقیت نسل جدید و جوان فیلمساز بعد از انقلاب اسلامی و نقطه اشتراک نظام جمهوری اسلامی و فیلمسازان قبل از انقلاب برای پرداختن به موضوع دفاع مقدس بعنوان فیلم سینمایی در همین ژانر و آثار سینمایی دفاع مقدس دیده می شود.

 مسئله جنگ و دفاع مقدس به دلیل تحمیلی بودن آن و مطرح شدن مسئله دفاع و حفظ ناموس و مملكت باعث شده بود تا تمامی فیلمسازان و هنرمندان به هر شكلی با این مسئله درگیر شوند چرا كه دیگر جنگ با تمام وجوه زندگی مردم جامعه پیوند خورده بود. از زن و بچه گرفته تا پیر و جوان همگی خواسته و نا خواسته درگیر مسئله جنگ بودند كه دیگر با زندگی روزمره آنان پیوند خورده بود و فیلمسازان و هنرمندان اگر دغده آرمانهای دفاع مقدس را هم نداشتند به دلیل مواجه بودن با این مسئله به این موضوع پرداختند.

 آغاز و شکل گیری مباحث هنر دینی و سینمای بومی با چشم انداز جهانی نیز در این ژانر كلید خورد و دفاع مقدس مسئله ای برای طرح و آغاز این جریان شده بود و در واقع مسئله دفاع مقدس به دلیل ایرانی بودن و كاملا بومی بودن آن اذهان را به سمت هنر بومی و هنر دینی سوق داد.

 سردمدار این جریان و رهبری فکری و عملی آن نیز با اندیشه ها و آثار هنرمند شهید سید مرتضی آوینی در سینمای ایران شکل گرفت و در واقع با شروع به کار مجموعه ارزشمند روایت فتح، سینمای دفاع مقدس ایران هویت مستقل خود شناخت.

 اما در مورد سینمای جنگ باید گفت که اساس شکل گیری ژانر جنگ بر دو پایه است:

 اول ، نگاه به ژانر جنگ از روی اكشن و قدرت تعلیم دیدگی و بازوان سترگ سربازان و تكاوران و نمایش صحنه های حماسی

 دوم ، مذموم بودن كشتن نفوس انسان ها

 بطور مشخص در جنگ جهانی اول فیلمهایی از دسته اول را شاهد بودیم و در جنگ جهانی دوم فیلمهایی که در مورد متفقین ساخته شدند بیشتر از نوع اول و فیلمهایی هم که در مورد متحد ین و نازیها تولید شدند بر پایه دوم استوار بودند.

 ژانر جنگ، همواره یکی از ژانرهای جذاب و مهم سینما به شمار می رود . با شروع جنگ جهانی این ژانر فعالیت خود را با جدیت بیشتری ادامه داد و تا کنون  آثار زیادی در این زمینه ساخته شده است.

 آثاری مثل ((در جبهه غرب خبری نیست)) ساخته لوئیس مایلستون فیلمساز توانای آمریکایی که با این فیلم در سال ۱۹۳۰موفق به کسب جایزه اسکار نیز شد . یا فیلم ((راه های افتخار )) ساخته استنلی کوبریک کارگردان صاحب سبک سینما . کوبریک در این فیلم عده ایی سرباز را نشان میدهد که دولت فرانسه شکست در عملیاتی را به گردن آنها انداخته است  و همچنین فیلم ((جوخه )) اثر الیور استون که از تحسین برانگیز ترین آثار سینمای جنگ می باشد . فیلم های دیگری نیز نظیر(( نجات سرباز رایان)) ،(( غلاف تمام فلزی)) ، ((صلیب آهنی)) و ... ساخته شده اند که همگی در بردارنده وقایع و اتفاقات تلخی از جنگ می باشد.

 در فیلم جنگی، سربازان جنگ یك كشور، قهرمان جلوه می نمایند و در فیلم دیگر، سربازان یا چریك های كشور مقابل افرادی مظلوم و قهرمان به تصویر كشیده میشوند و در هر صورت، همه گونه های جنگی سینما به حالات، حركات، كنش ها و واكنش های جبهه متجاوزین یا جبهه مورد تجاوز قرار گرفته، می پردازند.

 اما سینمای مربوط به جنگ تحمیلی ایران را هم میتوان از جنبه فیلمهایی که در آن ساخته شده است که مطابق با یک زمانبندی تاریخی نیز هست به دو دسته کلی تقسیم بندی کرد که دسته اول بیشتر در همان ژانر سینمای جنگ قرار میگرفتند و دسته دوم بیشتر در ژانر جدید سینمای دفاع مقدس.

 سینمای جنگ ایران با شروع جنگ تحمیلی فعالیت خود را آغاز کرد و توانست به سرعت در بین مردم به محبوبیت برسد . اکثر فیلم هایی که در اوایل جنگ تحمیلی ساخته می شد با هدف تقویت روحیه عمومی مردم شکل میگرفت به گونه ایی که موضوع اکثر آنها شبیه به هم بود به صورتی که گروهی ارتشی به خاک دشمن نفوذ کرده و پس از نابود کردن تجهیزات آنها با کمترین تلفات به کشور باز می گشتند . البته این عمل در آن برحه زمانی بسیار قابل تحسین بود چون همانگونه که در بالا ذکر شده ساخت اینگونه فیلم ها برای بالا بردن روحیه مردم بسیار لازم بوده است .  فیلم هایی مثل(( پایگاه جهنمی)) ،(( عقاب ها)) ،((برزخی ها)) ، ((گذرگاه)) و .... از این نوع فیلم ها بودند.

 بعد از سپری شدن سال های پر التهاب اولیه جنگ تحمیلی دیدگاه فیلم سازان نسبت به مقوله جنگ عوض شد و فیلم سازان جوانی روی کار آمدند . حاصل این دوران را می توان در فیلم هایی مثل(( دیار عاشقان)) ، ((پرواز در شب)) ،(( دیده بان)) ،(( مهاجر)) و ... مشاهده کرد که بعضاً با استقبال مردم نیز مواجه می شدند . این آثار واقعیات جنگ ، رشادت ها و ایثارهای رزمندگان ایرانی را به خوبی نشان می دهد و به جنبه معنوی دفاع مقدس نیز می پردازد.

 اما از همان آغاز جنگ نیز شهید آوینی با فیلمسازی مستند در جنگ تحمیلی سینمای حنگ ایران را متحول کرد و ژانر و موضوع جدید سینمای دفاع مقدس را با نگاهی متفاوت به مقوله جنگ تحمیلی و حضور رزمندگان اسلام در آن پایه گذاری کرد که بعدها بیشتر توسط شاگردان خودش توسعه یافت.

 نقطه آغاز سینمای داستانی دفاع مقدس نیز فیلم دیده بان حاتمی کیا بود. حاتمی کیا که خود شاگرد مکتب فیلمسازی آوینی بود، اولین فیلم سازی است که در سینمای دفاع مقدس شخصیت پردازی واقع گرایانه را در میان نیروهای خودی جدی گرفت.

 با پایان جنگ تحمیلی فیلم سازان جنگ امکانی برای پرداختتن به برخی از واقعیت ها و شخصیت های خاص جنگ ها، شکست ها و پیروزی ها را به دست آوردند و سینمای جنگ یک دگرگونی مضمونی و محتوایی را تجربه کرد و بیشتر به سینمای دفاع مقدس نزدیک شد.

 اما در خصوص تفاوت های فیلم جنگی و فیلم دفاع مقدس بد نیست به برخی از مهمترین نشانه های این دو نوع ژانر اشاره کنیم.

 رزمندگان دفاع مقدس از جنبه روحی و شخصیتی مقدسین مردم بودند. اینها شهادت را نه به دلیل اینكه اگر خود نمیرند دشمن آنها را می‏كشد و نه به دلیل آن كه خانه و مزرعه شان توسط دشمن ویران شده است و نه به دلیل اجتناب ‏ناپذیر بودن جنگ در دفاع از خانه شان انتخاب کرده بودند بلکه آن را یک امر معنوی و ماورایی می پنداشتند.

 سینمای دفاع مقدس علاوه بر وجود مقدساتی از قبیل اسلام، میهن، ولایت، جهاد، شهادت و... بدلیل وجود سربازان و جنگاورانش مقدس است.

 تفاوت نوع نگاه مردم پشت جبهه که تاثیر بسیار زیادی هم بر فیلم دارد در دفاع مقدس و دیگر جنگ ها نیز قابل تامل است.

 مردم ایران بدلیل نگاه ماورایی و معنوی به جنگ بعنوان جهاد و شهادت به جبهه ها اعزام میشدند و از همین روی مردم خراسان و مازندران و... که بسیار هم از منطقه جنگی دور بودند بیشتر از خود مردم خوزستان و کردستان و... عازم جبهه ها می شدند.

 رزمندگان حاضر در جبهه ها که عملا کارکتر های اصلی فیلمهای جنگی و دفاع مقدس نیز میباشند بدلیل دید قدسی و معنوی که در آنها وجود داشته عملا مضمون فیلم را هم به موضوعات معنوی و دینی سوق میدهند که در نتیجه اکثر فیلمهای دفاع مقدس به نوعی با سینمای دینی و معنا گرا نزدیکی پیدا میکند و گره میخورد در صورتی که در فیلمهای جنگی چنین مساله ای الزامی ندارد.

 فیلم دفاع مقدس اگر بخواهد بعد از جنگ و یا در زمان جنگ هم به مسائل اجتماعی و پس زمینه های جنگی و اثرات آن هم بپردازد به ناچار با مردمی طرف است که خود یا در همین جنگ با همین نوع نگاه حضور داشته اند و یا با همین دید عزیزانشان را به جبهه ها فرستاده اند و یا با آن همراه بودند و لذا دوباره همین سبقه معنوی و قدسی در آن نمایان میشود در صورتی که در فیلم جنگی نزدیکترین موضوع به این جریان را میتوان سینمای دفاع نامید که تنها نشان دهنده مظلومیت و ناچار شدن مردم در برابر هجوم را نام برد که بارزترین نمونه های آن در مورد جنگ جهانی دوم و هجوم وحشیانه نازیها قابل مشاهده است.

 سینمای جنگ، هم كشتن دارد هم كشته شدن، عین جنگ، امّا هم كشتن رزمندگان ما با دیگران فرق داشت و هم كشته شدن آنها، این جا كسی برای لذّت انتقام و خالی كردن گرفتگی‏های روحی شلیك نمی‏كرد و هنگام رفتن از این دنیا با حسرت از آن جدا نمی‏شد.

 هرچند وجه حماسی جنگ بسیار مهم است اما یك بسیجی داوطلب كه چون شیر می‏جنگد و به مرگ لبخند می‏زند، با یك سرباز ویتنامی كه دلی پر از كینه از سرباز آمریكایی دارد و شجاعانه می‏جنگد و همچنین شجاعت یك تكاور آمریكایی كه مست قدرت بازو و اسلحه و احتمالاً شراب انگور است و هر سه شجاعانه می‏جنگند قابل مقایسه نیستند و در این بین تفاوتی وجود دارد كه همان تفاوت سینمای روایتگر دفاع مقدس‏مان است، با دیگر روایت‏ها از جنگ و دفاع، هر سه شجاعند، هر سه می‏دانند هر لحظه ممكن است مرگ آنها را در آغوش گیرد، هر سه خوب می جنگند؛ اما روحیات و انگیزه های جنگیدن آنها با هم تفاوت دارد.

 شهید آوینی میگوید: همه جنگ ها بد است مگر جهاد فى سبیل اللّه و لذا چون دفاع مقدس ما مسلخ و مقتل عُشّاق و عرصه حضور دلیران حق پرستى چون همت و خرازى و دیگران كه از مقام خلیفة الهى بشر دفاع مى كردند، بوده است سینمای دفاع مقدس ما با سینمای جنگ تفاوتهای آشکار و بارزی دارد و اگر اینچنین نبود وظیفه سینماگران نیز آن بود كه به جای مهاجر و دیده بان و سفر به چزابه ، غلاف تمام فلزى بسازند و نظام نیهیلیستى ارتش هاى دنیا را به استهزا بگیرند.

تفاوت فیلمسازان دفاع مقدس و نوع نگاه آنها به فیلم دفاع مقدس با فیلمسازان جنگی و نگاه آنها به مقوله سینمای جنگ. نوع نگاه فیلمساز دفاع مقدس به این موضوع نگاهی است که با نوع نگاه رزمندگان و ماهیت دفاع مقدس گره خورده است و از همان زاویه به مساله می نگرد که رزمندگان اسلام با جنگ نگاه میکنند و در واقع او تنها زیبایی ها و شکوه و عظمت جنگ را میبیند در صورتی که فیلمساز جنگی به تبع غلبه نگاه مادی بر هنر مدرن تنها زشتی ها وسیاهی های جنگ را میبیند و بازتاب آن است، در صورتی که همین مساله ای را که او میبیند در نگاه هنرمند دفاع مقدس و مخاطبان ایرانی آن چیزی جز خیر و زیبایی نیست چرا که آن مرگ میبیند و این شهادت و...

 از اینرو در بحث دفاع مقدس كه یكی از حساس ترین و مقدس ترین مساله جامعه ما است كه سینما نیز وارد آن شده است به ناچار لزوم دور شدن حدیث نفس از آن دیده می شود و در واقع سینمای دفاع مقدس زمانی كه بخواهد روایت گری چیزی غیر از انچه كه در دفاع مقدس رخ داده است باشد دیگر سینمای دفاع مقدس نخواهد بود و وارد ژانر سینمای جنگ شده است.

همچنین یک نکته قابل توجه در مورد مساله سینمای جنگ و دفاع مقدس این است که از آنجایی که هرچند سینمای دفاع مقدس در حال حاضر تنها مربوط به جنگ تحمیلی ایران و عراق و فیلمهایی است که در مورد آن ساخته شده اند ولی از آنجایی که تفاوت اصلی این سینما با سینمای جنگ در نوع نگاه فیلمسازان آن است، سینمای جنگ را میتوان حتی در مورد فیلمهایی که در مورد جنگ تحمیلی و دفاع مقدس ساخته شده اند را نیز فیلمهای جنگ خواند و نه دفاع مقدس بعنوان مثال همین نوع نگاه مادی و یا ماورایی فیلمساز است که درفیلم عروسی خوبان (محسن مخملباف) تنها با موجی ها و معلولان و سیاهی هان جنگ روبرو میشویم و در فیلم های روایت فتح (سید مرتضی آوینی) با هجوم انسانها در خیابانهای شهر برای اعزام به جبهه.

منبع: رجا نیوز

دوشنبه 29/9/1389 - 16:39
شهدا و دفاع مقدس

خواهر عزیز، صدیقه

پس از اهداء سلام و درود، رسیدن به فلاح را برایتان آرزو می‌کنم.

چون در آغاز قدم گذاشتن در سال جدید از شما دور بودم و نتوانستم خود را به این راضی کنم که سال نو را آغاز کنیم و در این لحظات حساس از عمر با شما سخن نگویم ناچار برای اولین بار قلم بدست گرفتم و با شما حرف می‌زنم.

ساعتی پیش داشتم مطالعه می‌کردم به یک جمله رسیدم. در مورد این جمله زیبا فکر کردم و مناسب دیدم که نتیجه این ساعات فکر را که در آستانه شروع سال جدید بود برایتان بنویسم.

شاندل Shandel متفکر بزرگ اروپای قرن بیستم در مورد چگونگی زندگی انسان در قرن بیستم می‌گوید :

«انسان این عصر زندگی را وقف تهیه وسایل زندگی می‌کند»

ما زندگی را در رنج می‌گذرانیم تا راحتی و آرامش ایجاد کنیم، تمامی عمر می‌رویم به این امید که لحظاتی بنشینیم، تمام عمر زحمت می‌کشیم تا استراحت کنیم و البته عمر می‌گذرد و راحتی و آسایش و نشستن و آرامش را لمس نمی‌کنیم و نمی‌یابیم. زیرا مرتباً از طریق اجتماع به ما نیازهای جدید تلقین می‌شود.

نیازهای کاذب و مصنوعی که دائماً در آدم بوجود می‌آورند بوسیله تبلیغات است تلویزیون را روشن می‌کنید و بعد از دو ساعت خاموش می‌کنید به خودتان نگاه می‌کنید، می‌بینید هفت هشت احتیاج خرید تازه بوجود آمده که قبلاً لازم نداشتید، قبلاً مثلاً با خاکستر دیگ را می‌شستید امروز حتماً باید پودر... بخرید.

بوردا می‌خرید زن روز می‌خرید نگاه می‌کنید در فکر تهیه لباسها و مدل‌های آن می‌افتید استعمار فرهنگی و فرهنگ زدایی از طریق تقلید تشبه رقابت مصرف‌های مصنوعی و سمبلیک و جلب توجه است و اینجاست که به سخن عمیق محمد(ص) که من یتشبه یقوم فهو منه که از کلمه شبیه استفاده شده (پی می‌بریم) اگر زندگیمان مثل اروپایی‌ها شد اگر وضع لباسهامان مثل مدلهای ارائه داده شده زن روز و بوردا و خانم... شد خود نیز از نظر خصوصیات انسانی و درک و انتخاب راه به سوی او شدن میل کرده‌ایم.

یکنواختی و قالبی شدن انسانها در جوامع گوناگون و مخصوصاً در ملت‌ ما که مرتباً بوسیله برنامه‌های فرهنگی‌مان در سطح وسیعی از طرف مسئولان امر پیاده می‌شود همه در قالبهای ماشینیسم بخاطر بالابردن مصرف جهانی مخصوصاً جهان سوم که دنیای صنعتی به ما تحمیل می‌کند. غارت اصالتها، منابع معنوی و از بین رفتن خصوصیات زندگی شرقی و یا اسلامی که عبارت از مصرف هرچه کمتر و تولید هرچه بیشتر بوسیله عوامل آموزشی دگرگون می‌شود. چرا که اروپای صنعتی می‌بایست برای تولیدات اضافی خود مصرف کننده پیدا کند و چه کند که بتواند کالای مصرفی بدهد و مواد تولیدی بگیرد و منت بگذارد و خود را هم بالاتر و متمدن قلمداد کند و اگر هم سواری خواست خر خوبی تربیت کرده باشد و...

ابتدا با استعمار فرهنگی کار خود را آغاز می‌کند و سپس از یک خصیصه پاک و اصیل خدایی که برسم امانت به انسان داده شده استفاده می‌کند و آن تنوع که شکل تکامل است.

ما می‌بینیم (همراه با درد) که تمام فلسفه‌ها و مذهب‌ها و ایده‌آلها و عشق‌ها و خواسته‌ها و... خلاصه شده در این : اصالت مال زندگی مادی است بنابراین وقتی زندگی مادی اصالت دارد هدف رفاه است پس برای چه باید کار کرد؟ برای ساختن وسایل آسایش زندگی

داستان شازده کوچولو را خوانده‌اید؟

آیا قربانی شدن آسایش زندگی برای چه؟ برای تکامل؟ برای تعالی؟ برای رفتن به حقیقت؟

برای رسیدن به ایده‌آلهای مقدس انسانی؟ برای تقرب و نزدیکی به بهترین دوست و یار، او (الله)؟ نه برای بدست آوردن وسایل آسایش زندگی. زیستن برای مصرف، مصرف برای زیستن

یک دور، باطل دور حماقت کار. استراحت. خوردن. خوابیدن همین و بس!!! بهتر است کمی فکر کنیم ملاک ما برای شناختن افراد چیست، مثال می‌زنم، آیا وقتی مثلاً به خواستگاری می‌روید چه می‌پرسید، می‌پرسید که آیا شما آدم باهوشی هستید؟ با شهامت هستید؟ چه مقدار وقار و اصالت دارید؟

چه مقدار قرآن را درک کرده‌اید؟ چه مقدار در تاریخ و اعتقاد و جامعه شناسی و انسان شناسی و تفسیر و فهم سخنان ائمه مطالعه دارید؟ معلوماتتان چقدر است و... هرگز!

درست همانگونه می‌اندیشیم و همانگونه انتخاب می‌کنیم که فرهنگ مادی بورژوازی غرب به ما تحمیل کرده و معیار ارزشهامان بسته‌بندی شده از غرب می‌آید، اما خود نمی‌دانیم و نمی‌فهمیم و خیال می‌کنیم که اندیشه و فکرمان اسلامی است در صورتیکه اندیشه‌ای که قرآن به ما می‌خواهد بدهد درست عکس آن است و با آن در تضاد کامل است.

و اصلاً اندیشه تربیتی قرآن برای از بین بردن چنین ارزشها و معیارها و طرز تفکرها و برداشتها و چنین شناختی است نسبت به زندگی حیات وسایل مادی نیازها خواستها ایده‌آلها و...

و ما تمام تلاشمان و ناراحتی‌هامان و رنج‌ها و حتی نوع احساسهامان در اینست که بهتر زندگی کنیم بجای اندیشیدن به اینکه چگونه باید زندگی کنیم و چرا؟ زندگی یعنی چه؟ تلاش برای چه؟ اصلاً چرا زندگی می‌کنیم؟ و به اینها توجه نداریم، چرا که نتوانستیم خود را از لجن فرهنگ بورژوازی نجات دهیم، از لجن مصرف بدون تولید، از لجن زندگی خلاصه شده در مادیات، و تمام نیروهای خلاق و نبوغهای سرشار را در وسیله خلاصه کردن، درست مثل کسی که پله گذاشته تا خود را به پشت بام برساند اما همینکه پا روی پلکان اول گذاشت آنقدر راجع به خود پله فکر کند سوراخ سمبه‌های آن، رنگ آن و... که لحظه‌ای خواهد رسید و گریبان مرگ او را فرا گرفت و هنوز در فکر اینست که پله چوبی را تبدیل به فلزی یا فلزی را تبدیل به کائوچو یا طلا و یا... کند و در نتیجه عمر تمام می‌شود و خود را به پشت بام نرسانده.

خواهش می‌کنم این جمله را با دقت بخوان و فکر کن تا عظمت آن را درک کنی الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا (مردم خوابند وقتی که مردند متنبه می‌شوند، بیدار می‌شوند) که حدس می‌زنم این جمله زیبا از فاطمه بزرگ آن الگوی نمونه شاهد اسوه در همه زمانها برای همه نسلها و همه دختران و مادران تاریخ آن چهره زنده که جز از وقایع مرگ او از تاریخ زندگیش چیزی نمی‌دانیم و او که باید در لحظه‌های زندگی در تصمیم‌ها در انتخاب در جلو چشمانمان باشد تا بیاموزیم که چگونه زندگی کنیم و چگونه بمیریم.

نتایجی که من از این جمله گرفته‌ایم به شما ارائه می‌دهم چه بسا که شما فکر کنید به نتایج عمیق تری دست یابید.

مردم خوابند

۱. خواب معمولاً در شب است و از خصوصیات شب تاریکی و سیاهی و ظلمات است.

۲. کسی که خواب است از وقایعی که در اطرافش اتفاق می‌افتد بی خبر است.

۳. کسی که خواب است از خود نیز بی خبر است.

۴. اگر دشمنی داشته باشد به سادگی می‌تواند او را از بین ببرد یا در دام بیندازد.

۵. هنگامی که خورشید که مظهر نور است و روشنایی، طلوع کرد انسان از خواب بیدار می‌شود.

۶. کلمه ناس بکار رفته به معنای توده مردم.

۷. چه کسی متنبه می‌شود، بیزار می‌شود، پشیمان می‌شود، بعد از آنکه بیدار شد؟ کسی که می‌فهمد استعدادها و نیروهای بسیار در وجود داشته سرمایه‌های عظیمی خدا به او عطا کرده و آنها را راکد در عالم خواب و ناآگاهی قرار داده همانند آب راکدی که می‌گندد و بوی بد می‌دهد.

و در ثانی کار از کار گذشته و مرگ فرا رسیده و راه بازگشتی نیست.

هدف او (الله) از آفرینش انسان تکامل بسوی اوست و سرمایه‌های مادی را در اختیار انسان گذارده تا در خدمت آن هدف بکار بریم، اما... چگونه بدست خود استعدادها و نبوغهایمان را دفن می‌کنیم و در گورستان فراموشی رها می‌کنیم و به قول قرآن زندگی‌مان کافرانه می‌شود.

زین للذین کفروا الحیوه الدنیا و یسخرون من الذین آمنوا والذین اتقوا فوقهم یوم القیامه.

کسانیکه کفر ورزیدند و حیات دنیا برای آنان زینت داده شده، ایمان آورندگان را مسخره می‌کنند. ولی کسانیکه تقوی پیشه کردند روز قیامت و حیات اخروی برایشان بسیار برتر و مهمتر است.

در آیه۱۴ سوره آل عمران مراجعه کنید و دریابید که در این آیه نقش زن در تعیین جهت فکری و مسیر زندگی مرد و اجتماع چگونه مطرح شد.

الدنیا مزرعه الاخره

یونس هرچه که نداشتیم از خدا می‌خواهیم و هنگامیکه خدا آن را به ما داد او را فراموش می‌کنیم پس جزو مسرفین هستیم.

زیرا آنچه را از نعمتها که خدا به ما داده تا در راه رسیدن به او بکار بریم و اگر بکار نگرفتیم مسرفیم. کذلک زین للمسرفین ما کانوا یعملون. ان الله لایحب القوم المسرفین.

اعراف این آیه بسیار عمیق و زیبا و رسا است.

خطاب به بنی اسرائیل (همان قومی که پیامبر ما را به آنها تشبیه می‌کند) متاع و زینت دنیا را حرام نکردیم بر مردم بلکه اینها وسیله‌ایست برای مردم با ایمان و اینها فقط در دنیاست و البته و البته در آخرت بهتر از اینها را به مردم با ایمان خواهیم داد.

به سوره کهف آیه ۷- سوره اعراف آیه ۳۱- سوره حدید۲۰- سوره کهف ۲۸ سوره قصص ۷۸ و۷۹. سوره احزاب ۲۸. سوره توبه ۳۸. سوره نساء ۷۷. سوره آل عمران ۱۸۵. سوره نحل ۱۱۷. سوره یونس ۲۳و۷۰ سوره رعد ۲۷ قصص ۶۰و۶۱. سوره غافر۳۹. سوره شوری ۳۶. سوره زخرف ۳۵. مراجعه کنید با دقت به سخن خدا گوش کنید تا چگونگی زندگی و راه و هدف و نوع نیازها و خواسته‌هایمان را از فرهنگ و ایدئولوژی قرآن بگیریم و به جهانیان ثابت کنیم که قرآن برای همه زمانهاست و عمل کردن آن برای همه نسلها

منتظر پاسخ شما به سخن من
برادرتان از مشهد- حسین

دوشنبه 29/9/1389 - 16:38
مهدویت

طلیعه بزرگ مردان تاریخ, ریشه در اندیشه هایى پاك مادرانى دارند كه در بوستان هستى خویـش گـلهاى هدایـت را مـى پـرورانند. آنان بالندگى را از دامان سبز فرشته هایى آغاز كردند كه آفـریـنش را گلباران عشق و عاطفه مى كنند و شمـع وجـودشان را بـراى فـردا و فرداهاى بشریت به انتها مى رسانند.

آرى در آینه اندیشه تاریخ زیباترین تصویرها از دستان خسـتـه و چشمان به انتظار نشسته مادران به یادگـار مـانده اسـت و ایـنك دستان و چشمان بانوى انتظار, نرجس, تجلى آسـمـانى عـشق اسـت و ایثار كه بر صحیفه تاریخ مى درخشد و چشمان حقیقت جوى بشر را بـه سوى خویش فرا مى خواند.

بینش و بصیرت, عشق به ولایت و حقیقتهاى آسمانزاد و شكیبـایـى و فداكارى از ویژگیهاى والاى این پاك بانوى امید و انتظار است كـه با مطالعه زندگانى او مى توان به وجود صفاتى اینچنین در شخصیـت آسمانى وى پى برد.

نرجس از نسل شمعون, وصى حضرت مسیح(ع) بوده و جد پدرى او قیصر, پادشاه روم, است. در روایات آمده اسـت كـه امـام زمـان, مـهدى منتظر(ع), پس از ظهور در خانه خدا خویشتن را این گونه مـعرفـى مى كند: (اى آدمیان! اى مردم! هر كس بـخـواهد آدم و شیـث (پـسـرش) را بنگرد همانا من آدم و شیث هستم و ... بدانیـد هر كـس بـخـواهد عیسى و شمعون را بنگرد, همانا من عیسى و شمعون هسـتـم و آگـاه باشید كه هر كس بخواهد محمد و امیرالمومـنیـن عـلى را بـنگـرد همانا من محمد و امیرالمومنین هستم.(1))

آرى صداى ملكوتى حضرت مهدى(ع) و نور سیمـاى او در فـضایـى بـه وسعت همه قلبهاى منتظر و گستره همه آفرینش مـنتـشر شده و كـلام دلنشین وى مـیـهمـان گـوشهاى شیـفـتـگـان و دلدادگـان مـى شود.

او همان گونه كه از نسل پیامبر رحمت, محـمـد(ص) اسـت و بـه آن افتخار مى كند به شمعون نیز از سوى مادر انتساب دارد و به ایـن پیشینه پاك اشاره مى كند.

چون حریم پاك هر آینه اى

كعبه قلبى است در هر سینه اى(2)

نرجس, بانوى نجابت و نیایش است كه شمیم حضور او در سامـرا پـس از گذشت قرنها جان شیعیان شیفته خاندان ولایت و امامت را طراوت مى بخشد و در سایه این آفتـاب روشن اجـابـت, دلها آرام و قـرار مى گیرد.

آنچه پیش روى دارید پژوهشى در زندگانى پاك بانوى انتظار است كه در هفت بخش مورد بررسى قرار گرفته است:

الف) شیوه شناسى در پژوهشهاى تاریخى

ب) نیاى نرجس

ج) در آینه كلام معصومان(ع)

د) بر ساحل صفات اخلاقى

ه) پیوندى جاودانه

و) مادرى, جلوه اى جاودان

ز) خزان زندگى گل نرگس

امید آنكه این نوشتار در دیدگان سلیمان منظر حضرت حجـت(ع) و آن بانوى آسمانى بار یابد.

شیوه شناسى در پژوهشهاى تاریخى

در باره زندگانى نرجس و كیفیـت تـولد فـرزند بـزرگـوارش امـام عصر(ع) روایات گوناگونى وارد شده است. با توجه به اینكه برخـى از خرده گیران به روایات خدشه وارد كرده و آنها را قابل استناد نمى دانند ذكر دو مقدمه ضرورى است:

الف) بحث اعتبار در احادیث شریفه به چـند صورت اسـت. گـاهى در عرصه فقه و احكام شرعیه است كه به اعتبار سند مـى نگـریـم و در این صورت خبر صحیح و حسن و موثق مورد توجه است به گـونه اى كـه منافى هم نداشته باشد و ملاك اعتبار احادیث, ضعیـف نبـودن آنها از نظر سند و روشنى دلالت است. و گاه در باب عقاید بـه بـررسـى احادیث مى پردازیم كه در این صورت یقین و علم باعث اعتبار آنها مى گردد یعنى اعتبار باید به گونه اى باشد كه علمآور و یقـیـن زا باشد. اما آن گاه كه در حوزه تاریخ از روایات استفـاده مـى شود اعتبار احادیث و اخبار با حوزه فقه و عقاید فرق مى كند. در علم تاریخ, مورخین مسلمان و غیر مسلمان و شیعه و غیر شیعه در عـرف عملى خویش هر مطلبى را به صورت مسند و با توجه به احادیث صحیح ذكر نمى كنند بلكه همین كه در فلان كتاب معتبر تاریخى مطلبى ذكر شده است و نقلى مخالف آن نبوده و برخى از نقلها با مطالب دیگر منافاتى نداشته باشد به سخنان آن عالم اعتنا كرده و آن را نقل مى كنند به عبارتى در تاریخ مى توان به روایات و نقلهاى مرسل كه در نوشتار عالم معتبرى باشد اعتنا كرد.

در مورد تفاوت عرصه فقه و عقاید, علماى علم اصول در مباحث قطع و ظن و همچنین بحث حجیت خبر واحد مطالبى را ذكر كرده اند كه ما به علت اختصار از بیان آنها مى گذریم اما در مورد تفاوت اعتبار احادیث در فقه و تاریخ علاقه مندان با رجوع بـه كـتـاب قـوانیـن مـرحـوم مـیـرزاى قـمـى مـى تـوانند مــطلب را پــى گــیــرند.

بنابراین روایاتى كه در (كـتـاب الغیـبـه) و (الكـافـى) و (بحارالانوار) ذكر شده است و در آنها زندگانى خاتون سـامـرا, نرجس, بیان شده است قابل استناد بوده و با آن روایات مـى تـوان به شناخت این بانو پرداخت.

ب) در صورتى كه برخى از اندیشمندان مـطلب فـوق را نپـذیـرند و قائل به تفاوت اعتبار احادیث تاریخى و فقهى و عقاید نباشند از طریق قانون روایات مستفیضه كه مورد قبول علماى رجـال و درایـه است مى توان این مشكل را حل كرد. در واقع مضمون احادیثى كـه در مورد نرجس آمده است و استفاضه اجمالى دارند یـعنى تـعداد آنها زیاد است ـ اگر چه به حد تواتر نمى رسد ـ و قدر مـتـیـقـن ایـن موارد مستفیضه موجـب اعـتـبـار آنها در حـوزه تـاریـخ مـى شود.

بنابراین اكنون كه روایات زیادى با اسـناد گـوناگـون و از طرف مختلف در مورد نرجس, بانوى فضیلتها, ذكر شده است مـى تـوان بـه آنها استناد كرد. افزون بر این مطلب حضور حكیمه, دخـتـر امـام جواد(ع), در ناقلان احادیث است كه از خاندان معصومان(ع) بوده و اگر چه در كتب رجالى نامى از او نیست, زیـرا احـادیـث ذكـرشده توسط ایشان جنبه فقهى ندارد ولى حسن حال این بانو بـر همـگـان ثابت است. (3)

اینك با توجه به این دو مقدمـه در آیـنه زندگـانى بـانو نرجـس مى نگریم تا از خرمن وجودش خوشه اى برچینیم.

 

نیاى نرجس

نرجس دختر یشوعا, پسر قـیـصر روم اسـت و مـادر او از نوادگـان شمعون و فرزند كلیسا و انجیل. نامهاى دیگر این بانو, ریحـانه, سوسن, صیقل[ یا صقیل], خمط, نسیم و ... است كه بنا بر روایـات چون باردار به نگین ولایت, حضرت ولى عصر(عج), بود او را صیـقـل نامیدند.(4) نكته قابل توجه اینكه در اصل حدیث واژه (صقیل) بوده است ولى در (نجم الثاقب) به صیقل تبدیل شده است.(5) در كتب لغت واژه صقیل به معناى براق و جلادار آمده است و واژه صیقـل بـه مـعناى تیزكننده شمشیر.(6) با توجه به متن روایت كه علت نام صیقـل را باردارى نرجس به فرزند عزیزش مى داند واژه (صقـیـل) بـیـش از (صیقل) براى نام ایشان مناسبت دارد اگر چه مى توان ارتـبـاطى بین این دو نام ایجاد كرد, و گفـت كـه چـون بـراى جـلا دادن از اشیاء الماس گونه استفاده مـى كـنند لذا ایـن دو بـا هم تـفـاوت چندانى ندارند ولى قول اول بهتر است.

 

در لغت (صقلیه) را نام جزیـره اى در جـنوب غـربـى ایـتـالیـا مى دانند(7) و شاید نام صیقل یا صقیل به علت انتسـاب نرجـس بـه حوالى این مكان جغرافیایى باشد. در مجمع البحرین نیز نام مكانى ذكــر شده كــه تــا حــدودى شبــاهت بــه ایــن نام دارد.(8)

(خمط) نام دیگر ایشان است كه در وفیات الاعیان آمده است و در كتب لغت این واژه, (خوشبوى) گردیدن و (بدبـو) گـردیـدن(9)

معنا شده است یـعنى دو مـعناى مـتـضاد دارد, در مـفـردات نیـز مى خوانیم خمط گیاه بى خار است(10). ابومحمـد بـن شاذان از امـام حسن عسگرى(ع) در مورد آخرین حجت خدا و نام مادرش مى پرسد; حضرت مى فرماید: امه ملیكه التى یقال لها بعض الایام سوسن و فى بعضها ریـحـانه و كـان صقـیـل و نرجـس ایـضا مـن اســمــائــها.(11)

مادر او ملیكه است كه برخى مواقع به او سوسن گـفـتـه مـى شود و گاهى اوقات ریحانه. و صقیـل و نرجـس از دیـگـر نامـهاى اوسـت.

ماریه و نسیم دو نام دیگر مادر امام زمان(ع) است كـه شیـخ صدوق از آن یاد مى كند و (ورداس) به معناى گلگون هم آمده است.(12)

در باره نام مبارك مادر امام زمان(ع) حدیث دیگرى وجود دارد كه مرحوم شیخ صدوق آن را از جابر بن عبدالله انصارى نقـل مـى كـند.

جابر بن عبدالله از لوح و صحیفه حضرت فاطمه(س) نام مـادر حـضرت را این گونه بیان مى كند:

(امه جاریه اسمها نرجس); مادر او كنیزى است كـه نامـش نرجـس است.

با توجه به این روایت درمى یابیم كه شایستگى و وارسـتـگـى ایـن بانو به گونه اى است كه نام او در صحیفه فاطمـه(س) آمـده اسـت.

گفته شده است كه نرجس كنیز نبوده و تبار و خانواده گـرامـى او مشخص است ولى چون در میان اسیران از روم به بغداد آمده بـود و او را از برده فروشى خریدارى كرده بودند او را كنیـز و جـاریـه نامیدند و پس از تـولد فـرزندش (ام ولد) خـوانده شد.(13) در مورد وجود نامهاى متعدد كنیزان و بویـژه نامـهاى زیـبـاى ایـن بانوى گرامى دو احتمال وجود دارد: الف) صاحبان كنیزان براى خوشامد آنها از نامهاى گلها استفـاده كرده و در زمانهاى مخـتـلف آنان را بـا نامـهاى گـوناگـون صدا مى زدند و یا اینكه چون هر كنیزى پس از خریدارى متعلق به صاحـب جدید خود مى شد هر مولایى نامى بر وى مى گذاشت و تعدد نامـها بـه این دلیل است. لازم به ذكر است كه در مورد نرجس خاتون, خریـد و فروش تنها یك بار صورت گرفت و آن هم از سوى امام(ع) بوده است.

از ایـن رو قـسـمـت اول ایـن بـحـث, احـتـمـال قـوىتـرى اســت.

ب) به علت مخفى بودن تولد حضرت مهدى(ع) و مـنحـرف كـردن اذهان جاسوسانى كه در خانه امام حسن عسگرى(ع) رفت و آمد داشتند ایـن بانوى كریمه با نامهاى متـعدد خـوانده مـى شد تـا آن نور اعـظم محفوظ بماند.

بانو نرجس از سوى پدر به خاندان قیصر روم متصل مـى گـردد و بـه فرموده امام حسن عسگرى(ع) ـ در جواب محمد بن عـبـدالجـبـار كـه پرسید یتولد هو یا بـن رسـول الله؟ وصى شمـا از چـه كـسـى زاده مى شود؟ (من ابنه قیصر ملك روم(14) از دختر (نواده) قیصر روم.

لذا او از تبار قیصر است.

در كتاب تاریخ بزرگ جهان نوشته كارل گریمبرگ خصایل قیـصر ایـن گونه به تصویر كشیده شده است: (قیصر قدرت را در پرتو اسلحـه و زور بـه دسـت آورد ولى هرگـز آهنگ آن نداشت كه همیشه بر اسلحه متكى باشد و حتـى نگـهبـانان شخصى را هم براى خویش نگاه نداشت و هیچ كس پـیـش از وى چـنیـن جوانمردانه از قدرتش استفاده نكرده بود. هیچ كدام از پادشاهان عصر باسـتـان بـه اندازه قـیـصر از عـصر خـود جـلوتـر نرفـتـه بودند.(15))

در جاى دیگر همین مورخ مى نویسد:

(قیصر نمونه بارزى از رومیانى بـود كـه سـرشار از خـونسـردى, خویشتن دارى و مال اندیشى مى باشد.

(مومسن) وى را یگانه مردى مى بیند كه سـلطه جـهانى او, وى را از راه به در نبرده است.)

صفاتى چون جوانمردى, خویشتن دارى, آرمانى بودن و آیـنده نگـرى و ... از جمله صفات قیصر است كه طبـیـعتـا در فـرزندان وى مـثـل یشوعا, پدر نرجس, ظهور و بروز نموده و این بانوى بزرگوار نیـز از آنها بى بهره نخواهد بود. شیخ صدوق مى نویسد: (نرجس در قـصر قیصر روم شرقى, جد پدرى خود, رشد كرد.(16)) و منظور از قیـصر در این عبارت همان قیصر, با صفاتى كه گفته شد, است. گفتنى است كه همه پادشاهان روم را قیصر مى نامند و شاید جـد نرجـس خـاتـون (توفیل) و یا (میخائیل بن توفیل) باشد كه در زمـان مـعتـصم عباسى پادشاه روم بوده اند. جد مادرى نرجس, شمعون است كه برخـى از صفات معنوى و روحانى و حق جویانه نرجس, ارمغان این بزرگ مـرد مسیحیت است. حضرت ولى عصر(ع) سخنى دارد بـه بـلنداى آفـتـاب و زیبایى مهتاب; مى فرماید:

(یا معشر الخلائق! ... الا و من اراد ان ینظر الى عیسى و شمعون فها انا ذا عیسى و شمعون ...(17))

اى مردم ... بدانید اگر كسى بخواهد عیسـى و شمـعون را بـنگـرد همانا من عیسى و شمعون هستم.

حضرت با این جمله جد مادرى خویش را كه ریشه دوم اوسـت مـعرفـى نموده و با این سخن نقش عـظیـم مـادر را بـیـان مـى فـرمـایـد.

شمعون صفا, فرزند حمون, جد مادرى بـانو نرجـس اسـت. او پـس از عروج مسیح(ع) با یك انتصاب الهى جانشین او شده و به عنوان وصى حضرت مسیح در تاریخ شناخته شده است. احادیث بسیارى وجـود دارد كه شباهت منصب ولایى حضرت على(ع) و شمعون صفا را نمایانگر اسـت و مــا بــه عــلت اخــتــصار از ذكــر آنها مــعذوریــم.(18)

در باره عظمت شمعون كتب تاریخى غرب مـهر سـكـوت را شكـسـتـه و مى نویسند:

(در عید نزول الواح موسى(ع), پنجاه روز پس از احیاى مـسـیـح, شمعون الصفا در بین جماعت مردم وعظ و خـطابـه كـرد. در كـتـاب (شرح احوال حواریون) روایت مى كند كه در آن روز شمار پیـروان مسیح به قریب 3000 نفر افزایش یـافـتـند(19)) و ایـن مـیـزان تاءثیـر كـلام شمـعون را مـى رسـاند و نشان از بـزرگـى او دارد.

پـیـامـبـر گـرامـى اسـلام در بـاره شمــعون مــى فــرمــایــد: (... آن هنگام كه اراده خدا بر غیبت عیسى قرار گـرفـت بـر او وحى شد كه نور و حكمت الهى و دانش كتابش را به شمعون بن حـمـون صفا به ودیعه بگذارد و او را جانشین خود بر مومنین قـرار دهد.

عیسى نیز چنین كرد و ...(20)) گفتنى است كه شمعون وصى حضرت عیسى(ع) است و حـضرت یـحـیـى وصى شمعون است و فرزندان شمعون قبل از شهادت حضرت یحیى توسـط خـود ایشان به وصایت مـنصوب شدند و در طول تـاریـخ درخـشش فـراوانى داشتند.

 

در آینه كلام امام

براى شناختن افراد توجه به سخنان بزرگان در مورد آنان اهمـیـت شایانى دارد. نرجس بانویى است كه صفات والاى او حكایت از شخصیت برجسته و وارسته او مى كند ولى آشنایى بـا او در آیـنه روایـات عظمت این بزرگ بانو را بیش از پیش بر ما نمـایـان مـى سـازد. در كتاب منتخب الاثر نه حدیث در این باره ذكر مى كند. در این احادیث با واژه هاى (خیره الاماء) و (سـیـده الامـاء) از پـاك بـانوى سامراء, نرجس, یاد شده است.(21)

مدائنى در ینابیع الموده, ص512 مى نویسد: حضرت عـلى(ع) بـعد از واقعه نهروان خطبه خواند و در قسمتى از آن فرمود: ... فیا ابن خیره الاماء متى تنتظر؟ پس اى فرزند بهترین كنیزان تا چه زمـان منتظر مى مانى؟

و امام صادق(ع) در پاسخ ابابصیر كه پرسید قائـم شمـا اهل بـیـت كیست؟ فرمود:

(یا ابابصیر! هو الخامس من ولد ابنى مـوسـى ذلك, ابـن سـیـده الاماء ...(22)); اى ابابصیر! قائم ما پنجمین فرزند پسرم موسى است, پسر بهتریـن كنیزان ...

و در روایتى است كه از امام بـاقـر(ع) پـرسـیـدند آیـا مـنظور امیرالمومنین(ع) از جمله (بابى یابن خیره الاماء) حضرت فاطمه است؟ ایشان فرمود: فاطمه خیر الحرائر(23); فاطمه بهتریـن زنان آزاده اسـت. یـعنى مـراد مـادر حــضرت حــجــت اســت, نرجــس.

و نیز در تاریخ ذكر شده است كه امام حسن مجتبـى(ع) پـس از صلح با معاویه در جمع بیعت كنندگانش فرمود: (چه مى دانید كه من چه كردم! آنچه كردم بهتر است براى شیعیانم از آنچه كه خورشید بر آن طلوع و غروب مى كند. آیا من امام شمـا نیستم و طاعتم بر شما واجب نیست؟! ... پس خداوند مـتـعال ولادت (قائم) او را مخفى نگاه داشته و او را غایب مى كند. او نهمـیـن فرزند برادرم حـسـیـن و پـسـر سـیـده زنان (سـیـده الامـاء نخ) است)(24).

 

بر ساحل صفات

از نظر دانش روانشناسى انسانها را مى توان از دو طریـق شناخـت.

اول از طریق حسب و نسب و پیشینه خانوادگى آنها و سپس با توجـه به وجود صفات نیك و شایسته و رفتارهاى صحیحى كه از آنان دیـده شده است. در مورد نرجس دانستیـم كـه از نظر خـاندان و تـبـار, بسیار والا و بلندمرتبه است. اكنون به صفات شخـصى آن بـزرگـوار مى پردازیم تا به حقیقت وجودى او آگاهى یابیم. صفات و ویژگیهاى ایـن بـانوى فـرهیـخـتـه را مـى تـوان ایـن گــونه بــرشمــرد:

 

كیمیاى ادب

بشر بن سلیمان مى گوید هنگام ورود شاهزاده رومى به سامراء, امام على النقى(ع) به او فرمود: خداوند مهربان عزت و سرفرازى اسـلام و ذلت و فرومایگى مسیحیت را چگونه به تو نمـایـاند و شرافـت و برترى محمـد(ص) و دودمـانش را چـگـونه بـر تـو آشكـار سـاخـت؟ این شاهزاده مودب با كمال خضوع گفت: اى فرزند رسول خدا! چگونه براى شما چیزى را شرح دهم كه خـود آگـاهتـریـد و بـیـش از مـن مى دانید؟!(25)

ادب یكى از ویژگیهاى والاى انسانهاى كامل است و نمـود و تـجـلى ادب در رفتار و گفتار انسانها مشاهده مى گردد. خداوند در قـرآن كریم كمال ادب را داشته و پیامبر بزرگوارش نیز با جمله زیبـاى (ادبنى ربى فاحسن تاءدیبى(26)) خود را تاءدیب شده الهى معرفى مى كند و انسانهاى برجسته همواره با این صفت شایسـتـه شناخـتـه مى شوند. حكیمه دختر امام جواد(ع) مى فـرمـایـد: روزى نزد نرجـس رفتم (پس از ازدواج او با امام عـسـگـرى(ع). او در حـالى كـه مى خواست كفشهایم را در آورد گفت: اى بانوى بزرگ من اجازه دهید كفشهایتان را درآورم; گفتم: تو بانو و صاحب مـن هسـتـى تـو را نرسد كه خدمت من كنى و كفش از پایم درآورى بلكه این من هسـتـم كـه بـایـد بـه دیـده مـنت خــدمــتــگــزار تــو بــاشم.(27) و این نهایت ادب پاك بانوى روم به دختـر امـامـت و ولایـت اسـت.

در روایت دیگر حكیمه خاتون مى گوید: شب تولد حضرت حجت(ع) به امر امام حسن عسگرى(ع), برادرزاده ام, نزد آنها ماندم. پس از آنكـه اثر حمل و باردارى در نرجس ندیده و با سخن امام حسـن آرامـش و قرار یافتم نزد نرجس برگشتم. او پـرسـیـد: امـشب در چـه حـالى هستید; بانوى من!

گفتم: نه, بلكـه تـو بـانوى مـن هسـتـى و خـاتـون خـاندان مـا مى باشى.(28) نرجس با واژه (بانوى من) ادب و ارادت خویـش بـه خاندان پیامبر اسلام را ابراز مى كند.

بر بلنداى بینش و بصیرت

بانوان بیدار و بصیر همواره در عـرصه انتـخـاب بـهتـریـنها را برمى گزینند و ظاهر فریبنده برخى از مسایل آنها را دچار مـشكـل در گزینش نمى كند. نرجس, بانوى شرافت, در مـحـضر امـام هادى(ع) است و حضرت به او مى فرماید: (فانى احب ان اءكرمك فانمـا احـب الیـــك عـــشره الاف درهم او بــــشر لك بــــشرف الابــــد.) دوست دارم تو را گرامى دارم و عطایى دهم. كدام براى تو بـهتـر اسـت؟ ده هزار درهم یــا بــشارت بــه عــزت و شرف جــاودانه؟ نرجس شاهزاده رومى است كه در قصر زیبا و باشكوه قیـصر بـه سـر برده است, همواره در ناز و تنعم مادى بوده اسـت امـا بـیـنش و بصیرت وى نسبت به زندگى تا حدى است كه هرگز نعمتـهاى جـاودانه معنوى را با مادیات عـوض نمـى كـند. از ایـن رو در پـاسـخ امـام هادى(ع) مـى گـویـد: بـشارت بـه شرفـى جـاودانه را مـى خــواهم.

و امام مى فرماید: بشارت باد تو را به فرزندى كه سیطره حكومتـش شرق و غرب عالم را فـرا گـیـرد و زمـیـن را پـر از عـدل و داد نماید.(29)

و این گونه ظرف وجود نرجس قابلیت میزبانى حضرت ولى عـصر(ع) را یافته و این گونه زیبـاتـریـن تـولد آفـریـنش صورت مـى گـیـرد.

با اندك تدبر در اوضاع سیـاسـى سـامـرا, در زمـان امـام حـسـن عسگرى(ع) درمى یابیم كه نرجس با آگاهى نسبت به زمان خود وبینشى والا خویشتن را در معرض شناخت جاسوسان قرار نمى دهد و این گـونه از جان آخرین وصى پیامبر محاظفت مى كـند. اوضاع سـیـاسـى در آن زمان به اندازه اى سخت و خفقان زا بود كه به خاطر مسایل امنیتـى مقدمات زفاف امام حسن عسگرى(ع) و نرجس در منزل حكیـمـه خـاتـون برقرار شد مبادا دشمن احتمال ولادت امام زمـان(ع) را داده و در صدد نابود كردن وى برآید.(30)

پس از تولد نیز نرجس با فرزند خویش در شرایطى استثنایى زندگـى كرده و همواره شاهد حضور جاسوسان بنى عباس در بیت آل محـمـد(ص) بود. زندگى در چنین شرایطى حقیقتا نیاز به یـك پـشتـوانه قـوى معنوى و بصیرتى ژرف دارد.

یكى دیگر از مظاهر بینش و بصیرت این بانوى بصیر سخنى اسـت كـه در پاسخ بشر بن سلیمان ـ كه از اولاد ابوایوب انصارى است و مورد اعتماد حضرت هادى(ع) ـ مى گوید. بشر مى گویـد: ... كـنیـز نامـه امام دهم را از جامه اش بیرون آورد. و مى بوسید و مى بوییـد و آن را بـر دیـدگـان و گـونه هایـش مـى گـذاشت, بــه او گــفــتــم:

عجبا! تو نامه اى را مى بـوسـى كـه نویـسـنده اش را نمـى شناسـى؟! در پاسخ گفت: (ایها العاجز الضعیف المعرفه بمحل اولاد الانبیاء اعرنى سمعك و فرغ لى قلبـك انا مـلیـكـه بـنت یـشوعـا ...(31)

اى درمانده كم معرفت به مقام اولاد پیامبران! گوش به من ده و دل سوى من دار. من ملیكه دختر یشوعا, پسـر قـیـصر هسـتـم و ...) شناخت و معرفت حقیقى نسبت به اولیاء و انبیاء الهى و اهل بـیـت عصمت و طهارت ـ علیهم السلام ـ در گرانبهایى است كه نصیب هر كـس نمى شود. این شاهزاده رومى و نواده وصى عیسى چنان معرفتـى دارد كه عظمت و مقام والاى امامت را نادیده درك كرده و ولایت اهل بیـت را در دل دارد. و چه زیبا در زیارتنامه این بانو مى خوانیم كه: (اشهد انك مضیت على بصیره من امرك(32)).

 

شهد شكیبایى

آنچه از نوشتار مورخین مسلمان و غیر مسلمان برمىآید آن است كه اوضاع سیاسى و فرهنگى سامراء بسیار مـتـشنج بـوده و زندگـى در چنین اوضاع و احوالى نیاز به شكیبایى دارد. با اندك تاءمـل در تاریخ ولادت امام زمان(ع) (255ه$.ق) و شهادت امام دهم كـه سـوم رجب سال 254ه$.ق(33) بود و افزایش فشار خلفاى عباسى بـر بـیـت امام, مى توان تا حدى به مشكلات زندگـى در سـامـراء در آن زمـان آگاهى یافت. بنا بر روایات متعدد ازدواج امام حسن عسگـرى(ع) و نرجس در زمان حیات امام هادى(ع) بوده و تولد امام زمـان(ع) در زمان امامت پدر بزرگوارشان امـام عـسـگـرى(ع) بـود. از ایـن رو مى توان تخمین زد كه حداقل یك سال و یك ماه پس از ازدواج نرجـس فرزند بزرگوارش به دنیا آمده و در این مدت نهایت فشار دستگـاه حكومتى بر خانواده امام وارد مى شده است تا از ظهور آخریـن وصى پیامبر جلوگیرى شود.

در این مدت كوتاه كه از زندگى مشترك نرجس با امام(ع) مـى گـذشت مدت زیادى را امام عسگرى در زندان بوده و مسوولیت سنگین تربیت و حفظ فرزند از گزند دشمنان به دست بانوى شكیبایى, نرجس, بود.

مورخان مى نویسند: (آنچه مسلم است از سال 255 تا 256 در زمان مـهتـدى (خـلیـفـه عباسى در آن زمان) امام عسگـرى(ع) مـدتـى را در زندان بـه سـر بردند و محل زندانى ایشان جوسـق بـود ... بـار دیـگـر در سـال 259ه. ق قبل از ماه ذىالحجه امـام(ع) را زندانى كـردند.(34))

با توجه به اینكه امام عسگرى(ع) در هشتم ربیع الاول 260ه. ق بـه شهادت رسید و این در حالى است كه چهار مـاه از آخـریـن زندانى ایشان مى گذرد, به نظر مى رسـد مـدت زیـادى را پـس از ازدواج در زندان به سر مى بردند و صبر و شكیبایى نرجس در این مدت با توجه به مسایل سیاسى فراوانى كه در سامراء بود قابل تحسـیـن و نیـز بررسى مى باشد.

امام عسگرى حتى در خارج از زندان نیز آزادى نداشته و در واقـع سامراء به تمامى براى ایشان زندان بود و اختناق به حدى بود كه ایشان توقیعى بـراى شیـعیـان فـرسـتـادند بـا ایـن تـاءكـیـد: (الا یسلمن على احد و لا یـشر الى بـیـده و لا یـومـى فـانكـم لا تاءمنون على انفسكم);(35) كسى بر من سلام نكند, كسى از شما به من اشاره نكند شما بر خود ایمن نیستید.

بانوى صبر براى رضاى خدا شكیبایى كـرد و امـروز زائـران او در مقابل مرقد شریفش مى خوانند كه:

... و اجتهدت فى مرضات الله و صبرت فـى ذات الله و حـفـظت سـر الله.

بر محور ولایت

در جریان هجرت ولایت مدارانه نرجس نكات جالب و ظریفى وجـود دارد كه براى جوانان امروز ما مفید و موثر است. بنا بـر روایـتـهاى ذكر شده در كتب تاریخى, هجرت نرجس, در پى دیدن سـه رویـا صورت گرفت. به نظر مى رسد ضرورى باشد كه با ذكر مـقـدمـه اى در مـورد خواب و رویا بحث را پى گیریم.

بنا به فرموده اندیشمندان خواب حجت نیست و نمى تـوان زندگـى را بر مبناى خواب اداره كرد. بسیارى از خوابها نتیجه خطورات ذهنى و یـا بـرخـوردهاى انسـان در طول روز اسـت و در واقـع عـبــور نمایش گونه وقایع روز در شب است.

گفتنى است كه خوابهایى كه پیامد برخوردهاى روز افـراد اسـت از سنخ همین مواردى است كه قابل اعتنا و تعبیر نیسـتـند ولى همـه خوابها چنین نیست. رویاى صادقه حقیقتى است كه در جاى خود باید مورد توجه قرار گیرد و ریشه اى قرآنى دارد.

آیت الله جوادى آملى در این زمینه مباحث زنده و زیبایى را بیان كرده است. به بیان ایشان اگر كسى اهل (رویت) بـاشد و نه اهل (نظر) آن گاه كه خواب پیامبر و یا امام را مى بیـند در واقـع خود پیامبر را دیده اسـت و اگـر اهل تـقـوا و اهل رویـت بـاشد میزانى براى او هست كه اشخاصى را كه در خواب مى بیـند بـشناسـد زیرا خداوند فرمود (من یـتـق الله یـجـعل له مـخـرجـا(36)).

یعنى انسانهاى وارسته و باتقوا خوابهاى مناسب و رویاهاى صادقه مى بینند و این گونه خوابها بهترین راهنما هستند براى انتـخـاب بهترین راهها.

در جاى دیگر ایشان مى گوید: خداوند سبحان در هنگـام خـواب, روح انسانهاى پاك را توفى مـى كـند و آنها نزد مـعلم اول یـعنى ذات اقدس الله مى روند و چون او از آینده و (علم ما یكـون) آگـاه است و علم او عین ذات اوست به این ارواح نیـز از عـلوم آیـنده تعلیم مى دهد لذا پس از بیدار شدن آنان نیـز نسـبـت بـه آیـنده آگاهیهایى را مى یابند.(37)

لذا همه خوابها پژواك اعمال بیدارى نیستند و برخى از آنها بـه سان پیامآورانى هستند كه انسان را براى رسیدن به كمـال مـطلوب یارى مى رسانند و هدایت گر اویند.

خوابهاى بانوى نور و نیایش, نرجس خاتون, به یـقـیـن از جـمـله خوابهایى است كه قابل اعتبار و اعتنا است و بـراى آشنایـى بـا این بانو باید به خوابها و رویاهاى صادقـه و صالحـه ایـشان هم توجه داشت.

در روایت بشر بن سلیمان آمده است كه نرجس, پاك بانوى انتظار, پس از نقل جریان مراسم ازدواج خود با پسـرعـمـویـش و واژگـون شدن صلیبها و افتادن آنها بر روى زمین و شكسته شدن پایه هاى تخت در حین مراسم عقد مى گوید: (پس از اینكه مردم پـراكـنده شده و جـدم بـا حـالت اندوه بـه حرمسرا رفت من نیز خوابیدم. شب هنگام در خواب دیدم مثل اینكـه حضرت عیسى و شمعون (جد مادرىام) وصى او و گروهى از حواریون در قصر جدم قیصر اجتماع كرده اند و به جاى تخت, منبرى نورانى قرار داشت. چیزى نگذشت كه محمد(ص), پیغمبر خاتم و داماد و وصى او و جمعى از فرزندانش وارد قصر شدند. حضرت عیسى(ع) به اسـتـقـبـال شتافت و با محمد(ص) مصافحه كرد. پیـامـبـر اسـلام فـرمـود: یـا روح الله! من به خواستگارى دختر وصى شمـا شمـعون بـراى فـرزندم آمده ام و اشاره به امام حسن عسگرى(ع) كرد و حضرت عیسـى نگـاهى به شمعون كرده و گفت: شرافـت بـه تـو روى آورده بـا ایـن وصلت موافقت كن و او هم موافقت كرد. سپس پیامبر بر مـنبـر رفـتـه و خطبه عقد مرا براى فرزندش انشاء كرد. پس از آن خواب مریـض شده و از خوراك باز ماندم و ...(38))

این خواب اولین گامى بود كه نرجس با اراده الهى در وادى ولایـت نهاد. به یقین او از وجود شخص و شخصیت پیامبر آگـاهى داشتـه و دین اسلام را مى شناخته است و با تـوجـه بـه جـنگـهایـى كـه بـا مسلمانان داشتند اطلاعاتى در مورد دین اسلام داشتـه اسـت.

 

-------------------------------------------------

پى نوشت :

1ـ علامه مجلسى(ره), بحارالانوار, ج53, ص9.

2ـ احمد عزیزى, كفشهاى مكاشفه.

3ـ با استفاده از زحمات خالصانه بـرادران در دارالحـدیـث همـه احادیث و مسانید و طرق آنها بررسى شد.

4ـ كمال الدین, ج2, ص423 ـ 432.

5ـ مـیـرمــحــمــد صادق خــاتــونآبــادى, كــشف الحــق, ص34.

6ـ احـمــد ســیــاح, فــرهنگ جــامــع نویــن, ج1 و 2, ص814.

7ـ همان.

8ـ طریحى, مجمع البحرین, ص622.

9ـ فرهنگ جامع نوین, ص272.

10ـ راغــب اصفــهانى, مــفــردات الالفـــاظ القـــرآن, ص159.

11ـ حـاج مـیـرزا حـسـیـن طبــرى نورى, نجــم الثــاقــب, ص18.

12ـ حضینى, الهدایه الكبرى, ص248 و 357.

13ـ نهلا غروى نایینى, محدثات شیعه, ص284.

14ـ شیــخ حــر عــامــلى, اثــبــات الهداه, ج7, ص137, ح670.

15ـ كارل گریمبرگ, تاریخ بزرگ جهان, ترجـمـه سـیـدضیـاءالدیـن دهشیرى, ج3, ص129.

16ـ كمال الدین, ج2, ص416.

17ـ بحارالانوار, ج53, ص9.

18ـ ر.ك, بحارالانوار, ج38 و 53.

19ـ تاریخ بزرگ جهان, ج3, ص293.

20ـ كمال الدین, ج2, ص130.

21ـ لطف الله صافـى گـلپـایــگــانى, مــنتــخــب الاثــر, ص238.

22ـ كمال الدین, ص240.

23ـ مــنتــخــب الاثــر, ص240, بــه نقــل از بــحـــارالانوار.

24ـ همان, ص206.

25ـ علامه سیدمحسن امین, بر ستـیـغ آرمـانها (تـرجـمـه اعـیـان الشیعه), ص35.

26ـ راوندى, نوادر راوندى, ج5, ص392.

27ـ بر ستیغ آرمان ها, ص39 و 40.

28ـ همان.

29ـ سـیـد جـمـال الدیـن حـجــازى, آخــریــن ســفــیــر, ص28.

30ـ بحارالانوار (ترجمه), ج13, ص203.

31ـ بحارالانوار, ج51, ص7.

32ـ شیخ عباس قمى, مفاتیح الجنان, ص854.

33ـ بحارالانوار, ج50, ص114. 34ـ رسول جعفریان, حیـات فـكـرى و سیاسى امامان شیعه, ج2, ص187.

35ـ همان, ص183.

36ـ درس تــفــســیــر, ســوره اعــراف, آیــه 188, 78/11/18.

37ـ تفسیر موضوعى ذیل آیه (الله یتوفى الانفـس حـیـن مـنامـها ...).

دوشنبه 29/9/1389 - 16:36
مهدویت

دراین مقال سعی ما بر این است که باور به ظهور منجی را در باور پیشینیان به بررسی و تحقیق بگذاریم.

 

برای اختصار به ذکر پاره ای از منقولات می‌پردازیم.

زرتشت فرموده است:

" هنگامیکه سزای این گناهکاران فرا رسد پس آنگاه ای مزدا کشور ترا بهمن در پایان برپا کند خواستاریم از آنانی باشیم که زندگی تازه کنند آری آنگاه به کامیابی به کامیابی جهان دروغ را شکست از پی‌رسد. "(1)

چنانچه از این پیشگویی بدست می آید سرانجام جهان بدست فردی به نام بهمن ، که در فرهنگ دینی زرتشتیان مظهر قدرت و توانایی خداوند است- از آلودگی پاک خواهد شد. مجرمان به مجازات خود می‌رسند و دروغ و نادرستی شکست خورده رخت از جهان برمی‌بندد و خلاصه در یک کلام نظام الهی در زمین برپا می‌شود. در پایان نیز می‌بینیم که زرتشت نیز خود از خداوند درخواست حضور در آن دوره نورانی را می‌نماید.

این آینده درخشان در قسمتی دیگر از سخنان زرتشت با تکیه روی موضوع انتظار و نیز برپایی نظام الهی مورد تاکید قرار گرفته آنجا که آمده است:

" کی ای مزدا بامداد روز فراز آید جهان دین راستین فراگیرد کیانند آنان که بهمن به یاریشان خواهد آمد."(2)

در کتاب زبور پس از دلداری به حضرت داوود (ع) چنین آمده است:

" از شریران رنجیده مشو زیرا همچون علف زود بریده می‌شوند... زیرا که شریران منقطع می‌شوند اما متوکلان به خدا وارث زمین خواهند شد... شریران شمشیر را کشیدند و کمان را چله کردند تا آنکه مظلوم و مسکین را بیازارند و کمانهای ایشان شکسته خواهد شد... خداوند روزهای صالحان را می‌داند و میراث ایشان ابدی خواهد شد، متبرکان خداوند وارث زمین خواهند شد... صدیقان وارث زمین شده تا ابد در آن ساکن خواهند شد..."(3)

نکته جالب در این بشارت خاص هماهنگی شگفت انگیز موضوع آن با اشاره ایست که در قرآن مجید چنین بیان شده است:

" و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر انٌ الارض یرثها عبادی الصالحون"(4)

ملاحظه می‌نمایید که این هماهنگی روشن نشان از یک روند پیوسته از سوی ادیان الهی در باب مسایل مربوط به آینده جهان دارد.

در بخش دیگری از همین مزامیر آمده:

" قولها را به انصاف داوری خواهد کرد ، آسمان شادی کند و زمین مسرور گردد... صحرا و هرچه در آن است به وجد آید... زیرا که می‌آید زیرا که برای داوری جهان می آید ربع مسکون را به انصاف داوری خواهد کرد..."(5)

در کتاب تورات در مورد حضرت ابراهیم (ع) آمده است:

" خداوند بر ابراهیم ظاهر گشته و گفت به ذریت تو این زمین را می‌بخشم تمام این زمین را که می‌بینی به ذریت تو تا ابد خواهم بخشید…"(6)

و در ادامه همین کتاب آمده:

" اگرچه تاخیر نماید برایش منتظر باش زیرا که البته خواهد آمد و درنگ نخواهد کرد بلکه جمیع امتها را نزد خود جمع می‌کند و تمامی قومها را برای خویش فراهم می‌آورد."

در این بشارت به حکومت ذریه حضرت ابراهیم بر جهان و نیز توصیه به انتظار و تاکید بر ظهور قطعی مصلح همراه با این خصوصیت که اقوام پراکنده را گرد هم خواهد آورد ، مورد تصریح قرار گرفته است.

در انجیل از قول حضرت عیسی(ع) آمده:

" پس بر حذر و بیدار شده و دعا کنید زیرا که نمی‌دانید آن وقت کی می‌شود . زیرا که نمی‌دانید صاحب خانه کی می آید در شام یا بانگ خروس یا صبح، مبادا ناگهان آمده شما را خفته یابد."(7)

همچنین از قول حضرت عیسی(ع) آمده:

" اما چون پسر انسان در جلال خود با جمیع ملائکه مقدس خود آید آنگاه بر کرسی جلال خود خواهد نشست و جمیع امتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدا می کنند به قسمی که شبان میشها را از بزها جدا می کند."(8)

و نیز آمده است که :

" کمرهای خود را بسته چراغهای خود را افروخته بدارید و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می‌کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند تا هر وقت آید در را بکوبد بی درنگ برای او باز کنند.خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان آید آنان را بیدار یابد ... پس شما نیز مستعد باشید زیرا در ساعتی که گمان نمی برید ، پسر انسان می آید."(9)

در اینجا بد نیست بدانیم که تعبیر "پسر انسان" بنا به تحقیقی که به عمل آمده(10) بیش از 80 بار در انجیل و ملحقات آن (مجموعه عهد جدید) تکرار شده که از این بیان 30 بار آن مربوط به خود حضرت عیسی (ع) است و 50 بار باقی مانده اشاره به نجات دهنده ایست که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد.عیسی (ع) نیز با او خواهد آمد و او را جلال خواهد داد و از ساعت و روز ظهور او کسی جز خدا اطلاع ندارد .

در زمینه "پسر انسان" در یکی از اناجیل می خوانیم:

"در آن وقت علامت آمدن فرزند انسان بر فلک ظاهر شده و خواهند دید فرزند انسان را که بر ابرهای آسمان می آید با قدرت و جلال عظیم..."(11)

همانطور که قبلا بیان گردید در آثار دیگر مسلکها نیز اشاراتی به این حقیقت به چشم می خورد. هندوها از این مرد با نام " فرزند سید خلایق" یاد کرده اند. مانویان وی را "خردشهر ایزد" ، نام برده اند. برهماییان حضرتش را "ویشنو" و چینیان او را " کریشنا" ،بوداییان وی را " بودای پنجم" و... خوانده اند.

در اینجا توجه خواننده را به این نکته معطوف می‌داریم که صرف نظر از تفاوتهایی که در این کلمات اشارات و بشارتها وجود دارد آنچه که در بین همه آنها _ که در اینجا به صورت نمونه از بین شماری فراوان انتخاب گردیده_ مشترکا به چشم می خورد اینکه در انجام جهان به دنبال یک سلسه تحولات و دگرگونیها ، زمام گیتی در اختیار رهبری الهی قرار خواهد گرفت که او با بهره مندی از نیروی خدادادی و نیز سود جستن از همراهانی شیفته و فداکار و از خود گذشته بساط ظلم و جور را از زوی زمین برچیده،جهانی کران تا کران داد و دادگری به بار می آورد.

و چنین است که مسلمانان در ایام نیمه شعبان سالروز میلاد آن قافله سالار را جشن می گیرند. همان کسی که پیامبر اسلام (ص) فرمودند:

"یملاَ به الارض قسطا و عدلا بعد ما ملعت ضلما و جورا" (12)

1- کتاب اوستا بخش گاتها صفحه 34 نسخه ترجمه آقای پور داوود.

2- مدرک پیشین صفحه 98.

3- مزامیر داوود : مزمور 37 بخشهای از آیات 1 تا 33 .

4- قران مجید سوره انبیا آیه 10 " ما در زبور چنین نوشتیم که بعد از تورات زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد."

5- مزامیر داوود : مزمور 96.

6-کتاب تورات سفر پیدایش فصل 12 بند 7.

7- انجیل مرقس بخشهایی از آیات 33 تا 37 از فصل 13.

8- انجیل متی فصل 25.

9- انجیل لوقا فصل 12.

10- کتاب قاموس کتاب مقدس تالیف مستر هاکس آمیکایی.

11- انجیل متی فصل 25 قسمتهایی از آیات 30تا 35.

12- پیامبر اکرم (ص) سنن ابی داوود. جلد دوم ص 307." خداوند به وجود او زمین را از عدل و داد مالامال خواهد ساخت آنگاه که از ظلم و جور پر شده باشد."

 

---------------------------------------------------------------------

بر گرفته از کتاب صبح امید نوشته صدر الدین هاشمی دنا

دوشنبه 29/9/1389 - 16:34
مهدویت

نویسنده: حسن رحیم پور ازغدی

 

تعابیر بسیار بلندی از همه انبیاء، از ازل تا خاتم (ص) راجع به حضرت حجت (ع) رسیده و تقریباًَ جزء اجتماعی‌ترین موضوعات، بین همه ادیان الهی و ابراهیمی، بشارت موعود و وعده منجی است و همه گفته‌اند كه كار نیمه‌تمام و ناتمام انبیاء (ع) و ادیان، به دست این مرد بزرگ، كامل خواهد شد. گفته‌اند كه بزرگ‌ترین تكلیف تاریخ، كار بزرگ‌ترین مرد تاریخ است. حتی مكاتبی كه الوهیت‌‌زدایی و الهیت‌زدایی شده‌اند باز به نوعی و به نحوی به این مسئله اندیشیده‌اند، و گرچه نام ایشان را نبرده‌اند، اما همه بشارت ایشان را داده‌اند و حتی مكاتب الحادی چون ماركسیسم نتوانسته‌اند به مسئله آخر‌الزمان، بی‌تفاوت بمانند. بودیزم، مسیحیت و یهودیت نیز كه غالب بشریت را زیر پوشش گرفته‌اند، در این خصوص، اعلام‌ كرده‌اند. یهود، هنوز منتظر مسیح (ع) است و مسیحیت، منتظر ظهور مجدد مسیح (ع) است. همه انبیاء، همه مذاهب و ادیان و فرق، منتظر گشایشی بزرگ در آینده یا در پایان تاریخ هستند و اشاره خواهم كرد كه حتی امروز مكتبی كه چند دهه برای نفی پایان تاریخ و نفی غایت از تاریخ، دست و پا زد و مدعی شد كه اصلاحیات و تاریخ بشر، مبدأ و منتهای روشن ندارد و جهت اصولی خاصی بر آن حاكم نیست، یعنی لیبرالیزم كه در واقع پنجاه، شصت سال تئوری بافت كه تاریخ غایت نداشته و ندارد، آخرین نظریه‌پردازانشان چون فوكویاما از پایان تاریخ سخن می‌گویند، منتها پایان تاریخ با روایت خودشان كه تثبیت و تبلیغ نظام لیبرال سرمایه‌داری است.

در روایات از حضرت مهدی (عج) تعبیر به بهار روزگاران شده است و جزء سلام‌هایی كه به محضر حضرت می‌شود آورده‌اند: السلام علی ربیع‌الانام و نضره الایام درود بر بهار بشریت، بهاران تاریخ و طراوت روزگاران.

كسانی كه ایشان را دیده‌اند، توصیفاتی از شمایل ظاهری او كرده‌اند و توصیفاتی را نیز پیامبر اكرم (ص) یا ائمه دیگر از این بزرگوار كرده‌اند و در آثار محققان، چنین منعكس شده‌ است: چهر‌ه‌اش گندمگون، ابروانش هلالی و كشیده، چشمانش سیاه، درشت، جذاب و نافذ، شانه‌اش پهن، دندان‌هایش براق، بینی كشیده و زیبا، پیشانی بلند و تابنده، استخوان‌بندی او صخره‌سان، گونه‌هایش كم‌گوشت و از فرط بیداری شبها، اندكی متمایل به زردی، بر گونه راستش خالی سیاه، عضلاتش پیچیده و محكم، موی سرش بر لاله گوش‌ها ریخته و نزدیك به شانه‌ها، اندامش متناسب و زیبا، قیافه‌اش خوش‌منظر و رخسارش در هاله‌ای از شرم بزرگوارانه و شكوهمند پنهان، هیئتش سرشار از حشمت و شكوه رهبری، نگاهش دگرگون كننده و فریادش همه‌گیر و دریاسان است.

من در بخش نخست عرایضم دو نظریه، دو نقطه‌نظر به تاریخ انسان و دو تفسیر درباره فلسفه حیات و مدنیت را به مقایسه می‌گذارم تا ببینم كدام با مهدویت سازگار است و كدام نیست و چرا؟ و در بخش دوم، بعضی روایاتی راجع به ایشان یا منقول از خود ایشان در این خصوص كه ایشان چه جامعه‌ای را بنا خواهد كرد و چه حكومتی را خواهند ساخت و مناسبات انسانی و البته حقوق بشر در حكومت ایشان چگونه تعریف خواهد شد را عرض می‌نمائیم. فهرست‌وار و سریع مرور خواهم كرد، و البته هر یك از این روایات، خود می‌‌تواند موضوع یك كنفرانس علمی یا پایان‌نامه باشد.

انتظار را گفته‌اند كه سنتز تضاد بین واقعیت و حقیقت است. واقعیت یعنی آنچه هست و حقیقت یعنی آنچه نیست ولی باید باشد. گفته‌اند كه انتظار، سنتزی ناشی از تضاد بین واقعیت و حقیقت است، كوبیدن جاده آنچه هست تا آنچه باید باشد. پس نكته نخست این است كه دو زاویه دید برای تفسیر تاریخ بشر امروز وجود دارد: نخست، آنچه از آن،‌ تعبیر به اصل مسیانیزم یعنی مسیحی‌گرایی و موعودگرایی كرده‌اند و در اینجا، مسیح به معنی موعود است و مسیانیزم، دعوت به انتظار است. انتظار برای ظهور موعود و اعتراض به وضع موجود در سطح بشری كه توأم است با وعده پیروزی قاطع حق و عدل در پایان تاریخ و از آن نیز به اصل فتوریزم تعبیر كرده‌اند. فتوریزم، آینده‌گرایی و نگاه به آینده است؛ ایدئولوژی‌ای معطوف به فردا كه می‌گوید همه خبرها در آینده است،‌ جهان هنوز تمام نشده، محرومان مأیوس نباشند، مبارزان و مجاهدان راه آزادی و عدالت و آگاهی، از مبارزاتشان پشیمان نشوند. آنها كه دوباره، چهاربار، در نهضت جهانی اجرای عدالت شكست خورده‌اند نگویند كه همه چیز تمام شد. به آینده نگاه كنید، سرتان را بالا بگیرید. شهید دادید، صدمات خوردید، ضایعاتی دادید، در بعضی از جبهه‌ها عقب نشستید، اما سرتان را بالا بگیرید. فتونیزم یعنی چشم‌هایتان را قاطعانه و امیدوارانه به آینده بدوزید و از پس غروب امروز، طلوع فردا را تصور كنید و با تصور آن، مبتهج بشوید. این ایده‌ای برای اغوای افكار عمومی نیست.

همچنین برخلاف آنچه بعضی‌ جناح‌های پراگماتیست گفته‌اند كه امام زمان (عج) اگر هم وجود نداشته باشد اعتقاد به او مفید است، باید گفت: نه، امام زمان (عج)، هم حقیقت است و هم اعتقاد به او مفید است. هم حقیقت دارد و هم فایده.

آنها كه می‌توانند حقیقت مهدویت را بفهمند و باور كنند و درگیر دگماتیزم تجربه‌گرایی و جزمیات عالم حس هستند و حاضر نشدند از پنجره‌ای كه به دست انیباء (ع) به فراسوی عالم ماده و ماورای طبیعت، باز شده به بیرون نگاه كنند، ممكن است پدیده امام زمان‌(عج) را فاقد حقیقت و حداكثر، مفید فایده بدانند. در حالیكه واقعیت امر، این است كه قصه امام زمان (عج)، اسطوره‌ نیست و نباید متهم به نگاه اساطیری مذهبی شود. قصه امام زمان (عج)، حقیقت و فایده هر دو توأم با یكدیگرند.

پس یك خط در نگاه به آینده انسان و نگاه به تاریخ است كه در غرب، از آن تعبیر به مسیانیزم و فتوریزم كردند و آن را با همین كوبیدند، چون تاریخ، زنده است، فعال است و از طرف یك موجود ذی‌شعور، هدایت می‌شود و عاقبت بشر به منجلاب، ختم نخواهد شد و به تاریخ بشر، خوش‌‌بین و معتقد است كه از پس همه ستم‌ها و بی‌عدالتی‌ها و دروغ‌هایی كه به بشرگفته‌اند و می‌گویند، خورشید حقیقت و عدالت،‌ طلوع خواهد كرد و خدا، انسان را با ستمگران تاریخ، وا نخواهد گذارد؛ اما متقابلاً خط دومی وجود دارد كه از طرف تفكر لیبرال و سرمایه‌داری و هژمونی غرب، امروز در دنیا به آكادمی‌ها و دانشگاه‌ها پمپاژ می‌شود و در سطح افكار عمومی دنیا، به زور تبلیغات، القا می‌شود و نفی ایده غایت تاریخ است.

وقتی می‌گوییم غرب، مردم مغرب‌زمین، مراد نیستند. مردم مغرب‌زمین، آنها كه مذهبی و مسیحی‌اند به موعود، معتقدند و علی‌رغم همه بمباران‌هایی كه علیه فطرت آنان اعمال شده‌ - ولو یك قشر اقلیت در غرب، در آمریكا و اروپا هستند – ولی هنوز لطافت باطنی خود را حفظ كرده‌اند. من به یادم می‌آورم كه با بعضی دوستان در واشنگتن برای دیدار از كلیسایی كه بسیار معظم و قدیمی بود و تقریباً حالت موزه داشت و شامل هفت كلیسای تودرتو بود، رفتیم در سالن كلیسا یك دختر دانشجوی آمریكایی را دیدم ایستاده، نی می‌زند و اشك می‌‌ریزد، ما رفتیم و شاید ساعتی بعد كه برگشتیم این دختر را دیدم كه همچنان ایستاده و نی‌ می‌نوازد. صبح یكشنبه بود. جلو رفتم و از او پرسیدم كه تو را چه می‌شود؟ گفت: نذر كرده كه در انتظار موعود و به عشق او هر صبح یكشنبه، تا زنده است، بر در كلیسا، نی‌ بزند. این جامعه‌ای است كه معنویت،‌ انسانیت و عدالت را در آن، شبانه‌روز بمباران می‌كنند با این وجود، از پس فطرت آن دختر جوان مذهبی دانشجو، در قلب واشنگتن برنمی‌آیند. پس وقتی از غرب، سخن می‌گویم، منظور من، مردم عادی، ناآگاه و ساده مغرب‌زمین، به خصوص محرومین كه حتی فاسدانشان نیز به نحوی مظلوم و قربانی هستند، نیست. مراد هژمونی سرمایه‌داری لیبرال و حاكمیت هسته‌های سرمایه‌داری یهود است كه امروزه بر آمریكا و از طریق آمریكا بر دنیا حكومت می‌كنند، همان‌ها كه در انتخابات اخیر كه مملو از تقلب بود برای انتخاب یكی از این دو نفر، كه هر دو هم حافظ منافع آن هسته سرمایه‌داری هستند، خرج مغزشویی افكار عمومی كردند و همه این میلیارها دلار از پول همین شركت‌ها در واقع، سرمایه‌گذاری و ارباب واقعی غرب و دنیای امروز است و سیستم برده‌داری مدرن را همینان رهبری می‌كنند و محافظه‌كارترین هسته قدرت در طول تاریخ بشر، همین هسته تفكر لیبرال است كه آمریكا و غرب را رهبری می‌كند. حال چرا محافظه‌كار هستند؟ زیرا وضع موجود در دنیا باید به نفع آنان حفظ بشود. این وضع چگونه حفظ شود؟ ابتدا باید بباورانند كه وضع موجود در جهان و اتفاقی كه در دهه‌های اخیر در دنیا افتاده و ایدئولوژی لیبرالیزم در ذیل منافع سرمایه‌داری جهانی و صهیونیزم، معادله قدرت و ثروت را تعریف می‌كند، عین عقلانیت است و همه هم باید باور كنند و به ما بباورانند كه اتفاقی كه اسم آن را مدرنیته می‌گذارند، آخر خط تاریخ است.

می‌خواهند بگویند كه هیچ مدینه فاضله‌ای برتر و پیشروتر از وضع كنونی در جامعه جهانی كه ما آن را رهبری می‌كنیم، نه فقط وجود خارجی ندارد، بلكه حتی وجود ذهنی هم نمی‌تواند داشته باشد. پوپر در مصاحبه‌اش با اشپیگل، چند سال پیش از مرگش گفت امروز مدینه فاضله در كل تاریخ بشر، جامعه ایالات متحده است. مصاحبه‌گر از او پرسید در جامعه‌ای كه هر 8 ثانیه، یك قتل و هر 9 ثانیه، یك تجاوز جنسی صورت می‌گیرد و جامعه‌ای كه بزرگترین منبع درآمدش مواد مخدر و سلاح‌های كشتار جمعی هسته‌ای، شیمیایی و میكروبی است چگونه مدینه فاضله و پایان تاریخ است؟ او پاسخ می‌دهد كه اصل ضرورت فكر كردن به مدینه فاضله دروغ بزرگی بوده كه به ما گفته‌اند. هیچ مدینه فاضله‌ای در انتهای تاریخ وجود ندارد و نباید به آن فكر كرد و این فكری انحرافی در ذهن بشر و باوری اساطیری است، یا فوكویاما، نظریه‌پرداز سرمایه‌داری آمریكا، گفت: اگر تاریخ پایانی هم دارد پایان آن، همین جامعه فعلی ایالات متحده آمریكاست. این تفكر محافظه‌كاری است.

كنسرواتیزم دفاع از وضع موجود جهانی و دفاع از هرم قدرتی است كه هم‌اكنون بر دنیا حكومت می‌كند و در رأس آن سرمایه‌دارها هستند و همه ملل دیگر، ملت‌های شرق، جنوب و همه، قاعده این هرم و بردگانی هستند كه رأس هرم قدرت را بر دوش خود باید بكشند. امروزه ثروت در دنیا چگونه تقسیم شده است؟ چند درصد بشریت، چند درصد ثروت و زمین را در دست دارند و معنی این آمار مبین چیست؟ و اگر كسی بگوید این وضع، باز ادامه پیدا كند، به چه معنی است؟

در روایت آمده است كه امام زمان (عج) فاصله‌های طبقاتی را در سطح جوامع بشری بر هم خواهند زد. در روایت داریم كه در زمان مهدی ما، هیچ انسان گرسنه‌ای در سراسر زمین پیدا نخواهد شد. این آن مهدویتی است كه ما به آن معتقدیم و همه ادیان به آن معتقدند، ولی هیچ كس به اندازه شیعه، راجع به آن جامعه آخرالزمان و انقلاب بزرگ، شفاف سخن نگفته‌ است. و شاید دیگران، آگاهی شفاهی از وضعیت نداشته‌اند. شیعه حتی نام مقدس آن رهبر انقلاب جهانی را نیز می‌داند، روش حكومت او را توصیف كرده است و شاید در هیچ مكتب دیگری چنین نباشد. شما در افپانیشادها، در وداها، در انجیل، در تورات و در همه منابع شرق و غرب، بشارت آخرالزمان را می‌بینید، ولی هیچ جا به اندازه منابع شیعه، شفاف و دقیق راجع به ایشان، حتی قیافه، حرف‌ها، شعارها و نحوه انقلاب و حاكمیتش بحث نشده است. هدف عمده نظام لیبرال سرمایه‌داری كه می‌گوید ما با مدینه فاضلهسازی و مسیانیزم، با بنیادگرایی دینی، با رادیكالیزم انقلابی، با فوندامنتالیزم و با ایدئولوژی، مخالفیم. و با هر نوع اصول‌گرایی،‌ حتی غیردینی آن مبارزه می‌كند، این است كه در افكار عمومی بشر، به خصوص در دانشگاه‌های شرقی و اسلامی،‌ در ذهن دانشجو و سپس در ذهن مردم، حالت تردید در وضع موجود و حالت متوقع و منتظره، پیش نباید كه عجب!! پس مدرنیته سرمایه‌داری، آخر خط نیست؟ و باید منتظر بود؟ این پرسش نباید در افكار عمومی و خصوصی بشریت، جوانه بزند!! آنها می‌خواهند بگویند كه هیچ چیزی دیگر فراتر از این وضع موجود جهان نیست و آنچه هست، عین علم و عقلانیت و آخر خط و پایان تاریخ است. می‌گویند این جا ایستگاه آخر است و بشریت باید از قطار پائین بیایند. توجه داشته باشید نمی‌گویند كه همه بشریت در سطح ما زندگی كنند و امكانات مردم آمریكا را در اختیار داشته باشند. كه اگر بگویند، باید دست از ستم جهانی و نابرابری‌ها بردارند. چون اگر معنی جهانی شدن این باشد كه توزیع ثروت، قدرت، آگاهی و حرمت و احترام در تمام جهان، یكسان باشد، مورد قبول است، اما جهانی شدن كه آنان می‌طلبند به معنی آمریكایی شدن است؛ جهانی شدن از نوعی كه در رأسش، سرمایه‌داران حاكم بر آمریكا باشند و بقیه بشریت، قاعده آن هرم باشند.

گلوبالیزیشن غربی، توجیه ستم غربی بر جهان است. اینان با گلوبالیزیشن مهدوی مخالف‌اند و به گلوبالیزیشن سرمایه‌داری آمریكا فراخوان می‌كنند. اگر گلوبالیزیشن، عبارت باشد از جهانی كردن آمریت آمریكا و منافع سرمایه‌داری حاكم بر آمریكا، صهیونیزم و انگلیس، این گلوبالیزیشن فقط به نفع آنهاست و همان را ترویج می‌كنند، این جهانی شدن همه فرهنگ‌ها و ایدئولوژی‌های مقاومت را می‌بلعد و هضم می‌كند، اما اگر بگوییم كه ما گلوبالیزیشن را قبول داریم، اما نه با معیارهای سرمایه‌داری یهود، بلكه با معیارهای امام مهدی (عج) كه می‌گوید در تمام دنیا هیچ انسان گرسنه‌ای نباید باشد و نباید در گوشه افریقا بچه‌های یازده ساله وزنشان به اندازه بچه‌های شش ماهه واشنگتن و نیویورك باشد و نباید استخوان دنده‌ها و پهلوهایشان پوست آنها را بشكافد و از زیر پوستشان بیرون بزند، آنها این گلوبالیزیشن مهدوی یعنی عدالت جهانی را پس می‌زنند و آنگاه توهم و یوتوپیا می‌دانند، چون امام مهدی (عج) امنیت را برای همه، نه فقط برای سرمایه‌دارهای غرب، می‌خواهد. روایت داریم كه در زمان حكومت جهانی امام مهدی (عج) امنیت بدان حد بر جهان، حاكم می‌شود كه یك دختر نوجوان بدون كمترین توهین و تهدیدی به تنهایی از این سوی عالم به آن سوی خواهد رفت. این در روایات ماست. گلوبالیزیشن مهدوی یعنی امنیت برای همه، امنیت برای دخترهای آفریقا، مكزیك، غنا و افغانستان، نه فقط برای دختران سرمایه‌داران نیویورك. اما تفكر جهانی شدن از آن نوع كه لیبرال‌سرمایه‌داری می‌گوید و می‌خواهد، در واقع عین محافظه‌كاری است، لذا این در مقیاس جهانی، با اصول‌گرایی، با مدینه فاضله‌سازی، با ایدئولوژی و حاكمیت ارزش‌ها مخالف‌اند و می‌گویند كه ارزش‌ها اصولاً مفاهیم غیرعلمی و مقولات غیرعقلانی‌اند و لذا مسائلی شخصی بلكه جزء وسایل شخصی!! است و ارزش‌ها،‌ شخصی و نسبی است پس ربطی به حكومت و امر عمومی (پابلیك) ندارد و سكولاریزم همین است.

خط تبلیغاتی آنان، این است كه سخن گفتن از مهدویت و گلوبالیزیشن و وعده عدالت جهانی،‌ خیال‌بافی است و ممكن نیست. در بحث‌های دانشگا‌هی‌شان همین را بلغور می‌كنند تا تز كنسرواتیستی را جهانی كنند و نیز می‌گویند این ایده، اساساً ایدئولوژیك، توتالیتر و تمامیت‌طلب است و یعنی چه كه یك نفر به نام مهدی (عج) می‌خواهد بر كل دنیا حكومت واحد برقرار كند؟!

چون در روایت داریم مهدی (عج) با برهان و شمشیر، از راه انقلاب جهانی به حاكمیت و عدالت جهانی دست خواهد یافت ایشان با مسیحیان به وسیله انجیل حقیقی و با یهودیان به تورات حقیقی احتجاج و استدلال می‌كند و برای هیچ كس، عذر و بهانه‌ای نمی‌گذارد و اغلب مردم با منطق و برهان و موعظه و رحمت، متقاعد می‌شوند و آنها كه لجاجت می‌كنند با شمشیر، اصلاح خواهند شد و بشریت دیگر جز مسلمان نخواهند بود.
دوشنبه 29/9/1389 - 16:34
مهدویت

منبع : شریف نیوز

مقدّمه
بحث انتظار و ظهور مهدی موعود ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ از ابعاد گوناگونی مورد چالش قرار گرفته‌ است؛ از جمله:
1. مهم‌ترین فلسفه‌ای كه برای تحقّق قیام مهدی برشمرده‌اند، تحقّق عدالت فراگیر و گسترده است. با توجّه به این‌كه یكی از علل ضرورت معاد نیز همین ضرورت تحقّق كامل است و با توجّه به این‌كه دنیا فقط دارگذر، و اصل و مقصد نهایی، آخرت است، دیگر تحقّق عدالت فراگیر در دنیا چه ضرورتی دارد و چرا باید در این دنیا انتظارف عدالت داشته باشیم؟
2. در آیات و احادیث برای برخی اعمال جایگاه خاصی قائل شده‌اند: نماز ستون دین دانسته شده، و امربه معروف و نهی از منكر، مایه قوامف بقیه احكام، و... . در این میان انتظار فرج، افضل اعمال شمرده شده است. چرا انتظار، چنین جایگاهی دارد؟ به ویژه اگر توجّه كنیم كه در بقیه موارد، فعل ایجابی و اقدام صورت می‌گیرد؛ اما ظاهراً انتظار، فعل سلبی و اقدام نكردن و منتظر ماندن است. چگونه كاری نكردن مهم‌ترین و برترین كار دانسته شده است؟
3. یكی از مباحثی كه امروزه جدّی مطرح می‌شود، بحث جهانی‌شدن است و می‌دانیم حكومت مهدی(عج) نیز حكومت جهانی است. قیام او فلسفه‌ای جهانی دارد و الگوی اسلامی جهانی‌شدن را می‌توان همان حكومت مهدی(عج) دانست. اگر از این زاویه نگریسته شود، آیا جهانی‌شدن رنگ و بوی دیگری نخواهد گرفت و در آن صورت، وظیفه ما در قبال آن‌چه امروزه به صورت جهانی‌شدن مطرح شده، چیست؟
گذشته از این‌گونه پرسش‌ها كه در خصوص اصل مهدویت و انتظار مطرح است، خود مفهوم انتظار، در درون خود نیز با چالش‌هایی جدّی مواجه است كه شاید مهم‌ترین آن‌ها این باشد كه با توجه به این‌كه در احادیث آمده ظهور، زمانی رخ می‌دهد كه جهان پر از ظلم شده باشد، آیا هرگونه تلاش اصلاحی عملاً ظهور را به تاخیر نمی‌اندازد؟ اگر باید منتظر ظهور بود، پس باید از اقدامات اصلاحی دست برداشت و این به معنای نفی وظایف اجتماعی است كه در دین بر دوش انسان گذاشته شده است (نظیر امر به معروف و نهی از منكر)، و اگر قرار است به آن وظایف عمل كنیم، دیگر چگونه می‌توان منتظر بود؟ به بیان دیگر اگر قرار است سیر بشر با این اصلاحات ما، سیر تكاملی باشد، این سیر به همین ترتیب به آخر می‌رسد و دیگر چه نیازی به ظهور مهدی؟
این‌ها و سؤالاتی از این دست، نگاهی دوباره و عمیق به مسأله مهدویت در اسلام را می‌طلبد كه می‌توان كلّ مسأله را در این جمله خلاصه كرد: از ما خواسته شده: انتظار ظهور و قیام مهدی(عج) را داشته باشیم،‌ و مسأله ما این است كه چرا و چگونه؟
در این مقاله قصد داریم با استفاده از اندیشه‌های شهید مرتضی مطهری پاسخ این سؤال را به دست آوریم.
سؤال از چرایی، دوگونه پاسخ می‌تواند داشته باشد: یك بار، سؤال چرایی، سؤال از علل شیء است و این‌جا باید به تبیین فلسفه مهدویت پرداخت؛ یعنی سؤال از این‌كه چرا باید منتظر بود، به این برمی‌گردد كه چرا قیام مهدی ضرورت دارد كه انتظار آن ضرورت داشته باشد؟ پاسخ دیگر، پاسخ از طریق نتایج (معلولات شیء) است؛ یعنی باید منتظر بود؛ زیرا منتظر بودن، این آثار را برای ما به همراه دارد؛ امّا بحث از چگونگی، بین این دو نحوه چرایی قرار می‌گیرد. این بحث از طرفی متفرّع بر فلسفه مهدویت است؛ زیرا برای معلوم شدن چگونگی انتظار ابتدا باید متعلَّق آن معلوم شود. روشن است كه انتظار حمله دشمن را داشتن، چگونگی‌ای غیر از انتظار ورود میهمان داشتن را اقتضا می‌كند. این‌جا پس از شناخت ضرورت و فلسفه قیام موعود جهانی است كه می‌توان به این پرداخت كه این قیام چگونه تحوّلی در تاریخ و جامعه بشری است و چگونه انتظاری را از ما می‌طلبد. از طرف دیگر، زمانی می‌توان سخن از آثار و نتایج این انتظار به میان آورد كه چگونگی این انتظار معلوم شده باشد تا بگوییم چنین انتظاری چنان ثمره‌ای خواهد داشت.
بدین ترتیب بحث را در سه بخش ادامه می‌دهیم: در بخش اوّل (فلسفه مهدویت و ضرورت انتظار) و سوم (ثمرات انتظار)، درباره چرایی انتظار سخن خواهیم گفت و در بخش دوم (نحوه انتظار و وظیفه ما) در خصوص چگونگی آن.



بخش اوّل: فلسفه مهدویت و ضرورت انتظار
در فلسفه اسلامی، قاعده‌ای به نام قاعده تلازم حد و برهان وجود دارد. به اقتضای این قاعده، هرگونه برهانی كه بر مساله‌ای اقامه شود، به شناخت (حد) بهتر آن خواهد انجامید و بالعكس. (ابراهیمی دینانی، 1372: ج 3، ص 240 ـ 249). این بحث ما نیز بر همین روش مبتنی است؛ یعنی اگر بخواهیم شناخت مناسبی از مهدویت به دست آوریم، یك راه این است عللی كه ضرورت مهدویت را ایجاب كرده، بررسی كنیم. به نظر می‌رسد مهم‌ترین دلیل ضرورت موعود جهانی، همان فلسفه بعثت انبیا است كه فلسفه خلقت نیز هست (مطهری، 1372 الف، ص 69 ـ 73). فلسفه خلقت، عبادت و عبودیت است كه حقیقت عبودیت، تقرب به خدا است و فلسفه بعثت نیز طبق آیات متعدّدی از قرآن كریم، توحید و عدالت اجتماعی معرّفی شده كه مطابق شرح دقیق شهید مطهری، عدالت نیز برای توحید است (همان: ص 74 ـ 85)، و مهم‌ترین ضرورت قیام موعود جهانی نیز پركردن زمین از عدل و قسط است؛ امّا چنان‌كه گفته شد، اگر قرار است عدالت كامل در آخرت محقّق شود، دیگر چه اصراری هست كه در دنیا هم محقق شود؟ پاسخ به این سؤال، به نوع نگاه ما به انسان، عدالت و آخرت برمی‌گردد كه در چند بند توضیح می‌دهیم:
1. جایگاه انسان در نظام آفرینش:
از منظر قرآن كریم، انسان به زمین نیامده كه در زمین بماند؛ بلكه آمده تا مسیر حركت به سوی خدا را طی كند و به مقام شایسته خویش كه همان مقام خلیفه اللّهی است برسد؛ یعنی مظهر صفات خدا گردد. انسان، آن‌گونه كه ملائكه پنداشتند، فقط موجودی نیست كه در زمین فساد و خونریزی كند؛ بلكه سكّه وجودش، روی دیگری دارد كه همان فلسفه آفرینش او است و در واقع آن‌چه در انسان اصالت دارد، همان ارزش‌های متعالی وجود او است (همان، ص 52 ـ‌ 54).
2. اصل فطرت:
با توجّه به مطلب پیشین، انسان موجود خنثا نیست كه صرفاً تحت تاثیر عوامل خارجی واقع شود؛ بلكه در ذات خود، شخصیت واقعی و جهتگیری حقیقی به سمت كمال دارد كه این جهتگیری، همان فلسفه اصلی وجود او است و امری است كه می‌توان روی آن سرمایه‌گذاری كرد (مطهری، 1375). این سرمایه اوّلیه به قدری اهمیت دارد كه وجود هرگونه باطلی كاملاً تبعی و طفیلی این سرمایه حق است و در عالم، باطل محض وجود ندارد؛ بلكه همه باطل‌ها در اثر افراط و تفریط در حق پدید می‌آیند و هویت مستقلی ندارند (مطهری، 1372 ب، ص 35 ـ 37). به بیان دیگر، انسان یك ظرف خالی محض نیست كه از بیرون و تحت تاثیر عوامل خارجی پر شود؛ بلكه بذر یك سلسله بینش‌ها وگرایش‌ها در نهاد او نهفته است و بدین سبب انسان باید پرورش داده شود، نه این‌كه مانند یك مادّه صنعتی، ساخته شود (مطهری، 1371: ص 35).
3. رابطه فرد و جامعه: در اسلام، هم فرد اصالت دارد و هم جامعه. دیدگاه اسلام نه اصالت فردی محض است كه جامعه را فقط اعتباری و قراردادی بداند، نه اصالت جمعی صرف است كه هیچ‌گونه اصالت و هویتی برای فرد قائل نباشد؛ بلكه باید گفت:
افراد انسان كه هر كدام با سرمایه‌ای فطری و سرمایه‌ای اكتسابی از طبیعت، وارد زندگی اجتماعی می‌شوند، روحاً در یك‌دیگر ادغام می‌شوند و هویت روحی جدید كه از آن به روح جمعی تعبیر می‌شود، می‌یابند. این تركیب یك نوع تركیب طبیعی مخصوص به خود است كه برای آن شبیه و نظیری نمی‌توان یافت. این تركیب از آن جهت كه اجزا در یك‌دیگر تاثیر و تأثّر عینی دارند و موجب تغییر عینی یك‌دیگر می‌گردند و اجزا هویت جدیدی می‌یابند، تركیب طبیعی و عینی است؛ امّا از آن جهت كه كل و مركّب به عنوان یك واحد واقعی وجود ندارد، با سایر مركّبات طبیعی فرق دارد؛ یعنی در سایر مركّبات طبیعی، تركیب، تركیب حقیقی است؛ ‌زیرا اجزا در یك‌دیگر تاثیر و تاثّر واقعی دارند و هویت افراد هویتی دیگر می‌گردد و مركّب هم یك واحد واقعی است؛ یعنی صرفا هویتی یگانه وجود دارد و كثرت اجزا تبدیل به وحدت كل شده است؛ امّا در تركیب جامعه و فرد، تركیب، تركیب واقعی است؛ زیرا تاثیر و تأثّر و فعل و انفعال واقعی رخ می‌دهد و اجزای مركّب كه همان افراد اجتماعند، هویت و صورت جدید می‌یابند؛ امّا به هیچ وجه، كثرت تبدیل به وحدت نمی‌شود و انسان اكمل به عنوان یك واحد واقعی كه كثرت‌ها در او حل شده باشد، وجود ندارد. انسان اكمل، همان مجموع افراد است و وجود اعتباری و انتزاعی دارد
(مطهری، 1374، ص 27 ـ 26)؛
بنابراین، تحقّق سعادت فرد بماهو فرد، ‌لزوماً به معنای تحقّق سعادت جامعه بماهو جامعه نیست؛ چرا كه هر دو اصالت دارند و زمانی می‌توان واقعاً سعادت انسانی را محقّق شده دانست كه افزون بر سعادت فرد، ‌سعادت جامعه نیز محقّق شود.
4. رابطه دنیا و آخرت: آخرت باطن دنیا است بدین معنا كه عالم آخرت عالمی كاملاً مستقل نیست كه بعد از پایان زمانی دنیا،‌تازه آغاز شود؛ بلكه با نظر عمیق به آیات و روایات می‌توان دریافت كه آخرت در باطن دنیا قرار دارد؛ پس جزای آخرتی، نه جزای قراردادی است و نه حتی رابطه علّی و معلولی با اعمال دنیایی دارد؛ بلكه جزای آخرتی به ظهور رسیدن باطن همین اعمالی است كه در دنیا انجام می‌داده‌ایم (مطهری، 1373 الف، ص 201، و نیز 1373 ب، ص 30 ـ 32)؛ پس می‌توان گفت: سعادت آخرتی، تجلّی باطنی و واقعی سعادت دنیایی است؛ بدین لحاظ كه در تعبیر قرآن كریم، انسانی كه از یاد خدا غافل باشد، گرچه انواع امكانات رفاهی در اختیارش باشد، باز زندگی‌اش سخت و ناخوشایند است و در مقابل، اولیای خدا هر قدر هم كه به لحاظ ظاهری در رنج و سختی باشند، در خوشی و آرامش كاملند. بدین ترتیب، برای تحقّق عدالت واقعی در قیامت باید هم به لحاظ فردی و هم به لحاظ اجتماعی، انسانف كمال یافته در دنیا وجود داشته باشد.
5. انواع كمال انسانی: اعمال انسان در زندگی‌اش را می‌توان از حیث چهار رابطه بررسی كرد: رابطه او با خود، با ‌خدا، با دیگر انسان‌ها، و با طبیعت؛ امّا می‌توانیم با نظری دقیق‌تر بگوییم كه بازگشت این چهار رابطه به دو رابطه است: رابطه با خدا و رابطه با دیگران.
همان‌گونه كه كمال انسانی از حیث رابطه‌اش با خدا مطرح است، از حیث رابطه انسان‌ها با همدیگر نیز بحث رسیدن به كمال انسان، قابل بررسی است. بدین ترتیب می‌توان گفت: به ‌رغم این‌كه پیامبر خاتم‌… كسی است كه به لحاظ فردی تمام مراتب كمال انسانی را پیموده است (الخاتَم مَن ختم المراتب بأسرها)، ‌امّا هنوز لزوماً انسان تمام مراتب كمال خویش را سپری نكرده؛ زیرا این مراتب كمال را به لحاظ اجتماعی نیز باید بپیماید و البتّه این نقصی بر مقام پیامبر خاتم‌… نیست؛ بلكه نقصی بر مجموعه انسان‌ها است كه هنوز آماده تحقق آن كمال جمعی نشده‌اند. به بیان دیگر، با توجّه به این‌كه جدا از فرد، جامعه هم اصالت دارد، به كمال رسیدن جامعه هم موضوعیت دارد و این به كمال رسیدن باید در عالم انسانی تحقّق یابد كه شاید فلسفه رجعت نیز همین باشد.
بدین ترتیب، همان‌گونه كه به لحاظ فردی برای تحقق مقام خلیفهاللهی كه خدا برای انسان در نظر گرفته، باید انسانی وجود داشته باشد كه آن مقام در او تحقّق یابد، به لحاظ اجتماعی نیز برای تحقّق مقام خلیفهاللهی باید جامعه كاملی در جهان پیدا شود. جالب اینجا است همان‌طور كه انسان به لحاظ فردی جسمانیه الحدوث و روحانیه البقا است (صدرالمتألهین شیرازی، 1410: ج8، ص347)، به لحاظ اجتماعی هم سیر حركتی او از نهادهای اقتصادی آغاز می‌شود و به نهادهای فرهنگی می‌انجامد:
انسان در اثر همه جانبه بودن تكاملش، تدریجاً از وابستگی‌اش به محیط طبیعی و اجتماعی، كاسته، و به نوعی وارستگی كه مساوی است با وابستگی به عقیده و ایمان، افزوده است و در آینده به آزادی كامل معنوی دست خواهد یافت (مطهری، 1371، ص37).
سیر تكاملی بشریت به سوی آزادی از اسارت طبیعت مادّی و شرایط اقتصادی ومنافع فردی و گروهی و به سوی هدفی بودن و مسلكی بودن و حكومت و اصالت بیش‌تر ایمان و ایدئولوژی بوده و هست. اراده بشر ابتدایی بیش‌تر تحت تاثیر محیط طبیعی و محیط اجتماعی و طبیعت حیوانی خودش شكل گرفته و متأثر شده است؛ ولی اراده بشر مترقّی در اثر تكامل فرهنگ و توسعه بینش وگرایش به ایدئولوژی‌های مترقّی، تدریجاً از اسارت محیط طبیعی و اجتماعی و غرایز حیوانی آزادتر شده و آن‌ها را تحت تاثیر قرار داده است (مطهری، 1371: ص 48 و 49).
6. واقعی بودن آرمان‌های اسلام: نكته مهمّی در آموزه‌های اسلام هست و آن این‌كه تمام آرمان‌هایی كه در اسلام مطرح شده، واقعی و عینی و دست یافتنی است. مكاتب جدیدی كه چند قرن اخیر در جهان غرب پیدا شده و آرمان‌هایی را مطرح كرده‌اند، به طور عمده معترف بوده‌اند كه آرمان آن‌ها از نوع ایده‌آل است و توصیه آن‌ها برای رسیدن به آن آرمان، صرفاً توصیه روشی است؛ یعنی بكوشید حتّی‌الامكان به آن سمت و سو بروید؛ هر چند معلوم است كه آن آرمان، سرانجام، دست نیافتنی است. در واقع مدینه‌های فاضله آن‌ها، اتوپیایی نبوده كه واژه ایده‌آل ترجمه دقیقی از آرمان آن‌ها است؛ امّا آرمان‌های اسلامی، صرفاً ایده‌آل و غیر عینی نیست. اسلام، انسان را تا حدّ خلیفهاللهی می‌خواهد و قبل از هر چیز نمونه آن را (پیامبر اكرم… و امیر مؤمنان(ع)) به جامعه بشری عرضه می‌كند تا بدانند این آرمان، به وسیله انسان‌ها دست یافتنی است. به همین ترتیب، اگر از ما می‌خواهد جامعه‌ای با عدالت كامل در دنیا برقرار كنیم، تحقّق آن را هم امری واقعی می‌داند، نه صرفا همچون آرمانی دست نیافتنی.
7. تقابل حقّ و باطل و غلبه نهایی حق:
هر چند در مجموع، حركت تاریخ، تكاملی است، ولی سیر تكاملی آن جبری و لایتخلّف نیست و چنین نیست كه هر جامعه‌ای در هر مرحله تاریخی لزوماً نسبت به مرحله قبل از خود كامل‌تر بوده باشد. نظر به این‌كه عامل اصلی این حركت، انسان است كه موجودی مختار و آزاد و انتخابگر می‌باشد، تاریخ در حركت خود نوسانات دارد؛ ولی در مجموع خود، یك خط سیر تكاملی را طی كرده و می‌كند (مطهری، 1371، ص 47 و 48).
به بیان دیگر، از ویژگی‌های انسان، تضاد درونی میان غرایز متمایل به پایین است كه هدفی جز امر فردی و محدود و موقّت ندارد و گرایش‌های متمایل به بالا كه می‌خواهد از حدود فردیت خارج شود و همه بشر افراد را در برگیرد. نبرد درونی انسان كه قدما آن را نبرد میان عقل و نفس می خواندند، خواه ناخواه به نبرد میان گروه‌های انسان‌ها هم كشیده می‌شود؛ یعنی نبرد میان انسان‌های كمال یافته و آزادی معنوی به دست آورده با انسان‌های منحط و حیوان صفت، كه قرآن كریم آغاز این نبرد را در داستان دو فرزند آدم، هابیل و قابیل منعكس كرده است (همان: ص 38 و 39).
در طول تاریخ گذشته و آینده، نبردهای انسان تدریجاً بیش‌تر جنبه عقیدتی و مسلكی پیدا كرده و می‌كند و انسان تدریجاً از لحاظ ارزش‌های انسانی به مراحل كمال خود، یعنی به مرحله انسان آرمانی و جامعه آرمانی نزدیك‌تر می‌شود تا آن‌جا كه در نهایت امر، حكومت و عدالت، یعنی حكومت ارزش‌های انسانی كه در تعبیرات اسلامی از آن به حكومت مهدی تعبیر شده است، مستقر خواهد شد و از حكومت نیروهای باطل و حیوان مآبانه و خودخواهانه و خودگرایانه اثری نخواهد ماند (همان، ص 44).
نكته جالب توجّه این‌كه بر اساس پاره‌ای از احادیث، قیام مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ زمانی رخ خواهد داد كه سعید و شقی به نهایت كار خود رسیده باشند (همان، ص 66)؛ یعنی هر چه این حركت تاریخ به جلو می‌رود، هم شقی شقی‌تر و هم سعید سعیدتر می‌شود، و چنین جامعه‌ای است كه می‌تواند زمینه‌ساز قیام نهایی حق و باطل شود.
8 . ایمان به غیب و امدادهای غیبی: نكته بسیار مهمّی كه در این جنگ حق و باطل نباید مورد غفلت واقع شود، این است كه نظام جهان، نظام اخلاقی است. در منظر دینی، جهان چنین نیست كه در برابر عمل خوب و بد واكنش یكسانی داشته باشد و این همان چیزی است كه از آن تحت عنوان امدادهای غیبی یاد می‌شود. قرآن كریم می‌فرماید: إفن تَنصفرفوا اللَّهَ ینصفرْكفمْ (محمد (47): 7)، وَمَن یتَّقف اللَّهَ یجْعَل لَّهف مَخْرَجًا (طلاق (65): 2)، إفن یكفن مّفنكفمْ عفشْرفونَ صَابفرفونَ یغْلفبفواْ مفئَتَینف (انفال (8): 65) و ... كه همگی حكایت دارد معادلات حاكم بر جهان، بسیار بیش‌تر از معادلات مادّی و عادی است كه با چشم سر مشاهده می‌شود كه یكی از این معادلات مهم، آمدن حضرت مهدی برای نبرد نهایی حقّ و باطل است و به تعبیر دقیق شهید مطهری: از مجموع آیات و روایات استنباط می‌شود كه قیام مهدی موعود (عج) آخرین حلقه از مجموع حلقات مبارزات حق و باطل است كه از آغاز جهان برپا بوده است‌ (مطهری، 1371: ص68)، و این همان امداد غیبی‌ است كه شامل جبهه اهل حق می‌شود. باید توجّه كرد كه در منطق قرآن كریم، شمول امدادهای غیبی نه تنها منافاتی با تلاش و حركت ما ندارد، بلكه اساساً، اگر ما بكوشیم، این امدادها از راه می‌رسند. اگر خدا را یاری كنید،‌ خدا یاریتان می‌كند. در آیه وَمَا رَمَیتَ إفذْ رَمَیتَ وَلَـكفنَّ اللّهَ رَمَى (انفال (8): 17) نمی‌فرماید تو كناری نشسته بودی و تیری از غیب آمد و به دشمن خورد؛ بلكه می‌فرماید آن تیری را كه تو پرتاب می‌كنی ما به هدف می‌زنیم كه اگر تو باشی و خودت، معلوم نیست آن تیر به هدف بخورد.
9. بعد از قیام مهدی(عج): واپسین نكته‌ای كه در شناخت مهدویت ضرورت دارد، این است كه حكومت مهدی آغاز حركت اصلی انسان است، نه پایان كار، و این حفسن مهم آرمان‌های اسلامی است. به تعبیر شهید مطهری، در هر مكتبی وقتی آرمانش محقّق شود، دیگر كار آن مكتب تمام می‌شود و می‌میرد؛ امّا انسانی كه نبردهای با باطل را به اتمام رسانده، هنوز اصل فاستبقوا الخیرات جلو چشمش خودنمایی می‌كند. او كه نقص‌ها را برطرف كرده، تازه در ابتدای سیر صعودی‌ خود است كه باید بالا رود و این سیر، منتها و نهایت ندارد و هرچه بالا رود، در دستگاه هستی برای او امكان بالاتر رفتن هست (مطهری، 1372 الف، ص 57 و 58)، و شاید فلسفه رشد فوق‌العاده علمی و معنوی مردم در عصر ظهور همین نكته باشد.



بخش دوم: چگونگی انتظار و وظیفه ما
گفتیم انقلاب مهدی(عج) تحوّلی عظیم در تاریخ بشر است. درخصوص تحوّلات تاریخی، دو نوع بینش وجود دارد كه بر اساس هر یك، انتظار، معنای خاصّی می‌یابد. یك دیدگاه این است كه تحوّلات تاریخی ضابطه‌مند نیست یا اگر ضابطه‌مند است، اراده انسانی درآن نقشی ندارد و بر روند تاریخ، جبری حاكم است. كسی كه معتقد باشد تحوّلات تاریخی ضابطه‌مند نیست، باید قائل شود به این‌كه این تحولات قابل شناختن نیستند؛ پس قیام مهدی(عج) را هم نمی‌توان تحلیل كرد؛ آن‌گاه انتظار، یعنی منتظر یك حادثه عجیب و غریب ماندن و كاری نكردن تا بلكه دستی از غیب برون آید و كاری بكند. این‌جا است كه باب تأویلات نادرست در خصوص احادیث ظهور، باز می‌شود و حتّی برخی خواهند گفت: چون جهان باید پر از ستم شود تا مهدی بیاید، پس ما هم به رواج ظلم كمك كنیم. كسی هم كه قائل باشد تحوّلات، ضابطه‌مندند، امّا اراده انسانی در آن‌ها نقشی ندارد نیز چاره‌ای ندارد جز این‌كه بگوید: كاری نمی‌توان كرد و یگانه كار، حركت در همین سیر جبری است و باز هم در این منطق، اصلاحات مردود است. بر اساس هر دو رویكرد این دیدگاه، قیام مهدی صرفاً ماهیت انفجاری دارد و فقط و فقط از گسترش و اشاعه ستم‌ها و تبعیض‌ها ناشی می‌شود؛ آن‌گاه كه صلاح به نقطه صفر برسد، حقّ و حقیقت هیچ طرفداری نداشته باشد و باطل یكّه‌تاز میدان شود، این انفجار رخ می‌دهد و دست غیب برای نجات حقیقت (نه اهل حقیقت، زیرا حقیقت طرفداری ندارد) از آستین بیرون می‌آید (مطهری، 1371: ص 56 ـ 64).
دیدگاه دوم آن است كه تحوّلات تاریخی ضابطه‌مندند و اراده انسانی در آن‌ها نقش دارند كه در بخش اوّل در واقع مبانی این دیدگاه را تبیین كردیم. در این دیدگاه نیز دوگونه تصویر وجود دارد كه شاید بتوان تفاوت دكتر شریعتی و استاد مطهری را در مسأله انتظار در این موضع دید. یك تصویر اگزیستانسیالیستی است كه در این تصویر، اراده انسان نقش بسیار مهمّی دارد؛ امّا هدفی ورای انسان قائل نیست و معتقد است كه خود انسان باید هدف برای خود بیافریند (مطهری، 1372 الف: ص 51 ـ 46). در واقع از دید آن‌ها، پذیرش هر هدفی ورای انسان و حركت انسان به سمت آن هدف مستلزم از خود بیگانگی است؛ پس از پیش نباید هیچ هدفی را برای انسان قائل شد؛ بلكه هر كسی هر هدفی دلش می‌خواهد برای خود برگزیند و به سمت آن حركت كند؛ امّا اشكالات این تصویر اگر بیش‌تر از دیدگاه قبل نباشد، كم‌تر نیست. مهم‌ترین اشكالش این است كه اصلا آفریدن ارزش به معنای دقیق كلمه سخنی بی‌معنا است. آیا به واقع معقول است كه انسان فرض كند در مقابلش هدفی هست؛ آن‌گاه به سمت آن هدف فرضی و برای رسیدن به آن حركت كند. این مثل كار بت پرست‌ها است كه بت را می‌آفریدند و بعد می‌پرستیدند و انسان داستان آن مرد ساده‌لوح را به یاد می‌آورد كه برای رهایی از آزار بچه‌ها به آن‌ها گفت: در كوچه بالاتر آش نذری می‌دهند و وقتی بچه‌ها به آن سمت دویدند، با خود گفت شاید واقعاً آش می‌دهند و خودش هم به آن سمت حركت كرد. هدف فرضی معنا ندارد، هدف باید واقعی باشد؛ امّا در عین حال برگرفته از عمق وجود خود آدمی باشد به نحوی كه حركت به سمت آن، حركت كمالی برای خود تلقّی شود، نه حركتی به سمت از خود بیگانگی. در هر حال، در این تصویر انتظار به معنای اعتراض همیشگی به هر وضعی است و مستلزم اصالت انقلاب است؛ یعنی اگر هیچ هدف خاص و معینی قبول نشود، آن‌گاه به هر حالتی انسان باید معترض باشد و هیچ هدفی را كه عده‌ای پذیرفته‌اند نپذیرد؛ زیرا دیگر انتظار به پایان خواهد رسید، و به نظر می‌رسد دیدگاه دكتر شریعتی در كتاب انتظار، مكتب اعتراض چنین مبنایی داشته باشد.
در تصویر دوم از دیدگاه باید گفت: درست است كه اراده انسانی نقش مهمّی در تحولات تاریخی دارد؛ امّا با توجّه به اصالت فطرت و جهتگیری واقعی درون انسان به سمت هدف واقعی، این انتظار معنای خاصّی می‌یابد، و آن اوّلاً قبول این است كه حق از باطل قابل تشخیص است و ثانیاً وظیفه اصلی منتظر تقویت دائم جبهه حق و تلاش برای مشخّص‌تر كردن مرز حق و باطل برای به ثمر رسیدن آن نبرد عظیم جهانی خواهد بود. بدین معنا، انتظار، هم به لحاظ فردی و هم به لحاظ اجتماعی نه تنها حالت سلبی نیست، بلكه فعل ایجابی است كه بر تمام افعال ما سایه می‌افكند و بدین سبب، افضل اعمال شمرده شده است.به لحاظ فردی كسی می‌تواند واقعاً منتظر حكومت عدل باشد و آرزوی عدالت جهانی را در سر بپروراند كه خودش با عدل خو‌گرفته باشد و مزاجش با عدل سازگار باشد. كسی می‌تواند منتظر عدل جهانی باشد كه عدل را دوست داشته باشد و كسی كه عدل را دوست داشته باشد، در درجه اوّل خودش اهل عدل خواهد بود و این است كه گفته‌اند: منتظران مصلح، خود، باید صالح باشند. به لحاظ اجتماعی نیز هر حركت اصلاحی كه در جهت پیروزی حق باشد، وظیفه منتظران است؛ پس اصلاحات جزئی و تدریجی نه تنها محكوم نیست، بلكه به نوبه خود، آهنگ حركت تاریخ را به سود اهل حق تند می‌نماید و بر عكس، فسادها، تباهی‌ها و فسق و فجورها كمك به نیروی مقابل است و آهنگ حركت تاریخ را به زیان اهل حق كفند می‌كند؛ بنابراین در این بینش آن‌چه باید رخ دهد، از قبیل رسیدن یك میوه بر شاخه درخت است نه از قبیل انفجار یك دیگ بخار. درخت هر چه بهتر از نظر آبیاری و ... مراقبت گردد و هر چه بیش‌تر با آفاتش مبارزه شود، میوه بهتر و سالم‌تر و احیاناً زودتر تحویل می‌دهد (مطهری، 1371: ص 47).
بدین معنا، وظیفه كلّی ما در برابر مسأله جهانی شدن نیز روشن می‌شود. جهانی‌شدن در منظر اسلامی یعنی تحقّق حكومت عدل جهانی كه مقدّمه آن نبرد نهایی حق و باطل است و برای این نبرد باید جبهه حق را تقویت كرد و این همان سخن امام خمینی(ره) است كه ما انقلاب خود را به جهان صادر خواهیم كرد؛ البتّه باید توجّه داشت كه تقویت این جبهه پیش از آن‌كه تقویت نظامی باشد، تقویت فرهنگی و معنوی است؛ زیرا اساس هویت این جبهه، معنویت است و مقصود این است كه باید حق و عدل را هر چه واضح‌تر و صیقلی‌تر آشكار كرد و توان فهم مردم از حق و عدل را افزایش داد؛ به گونه‌ای كه مردم بتوانند حكومت عدل را تحمّل كنند! خوب است به این نكته توجّه كنیم كه حضرت مهدی ـ عجل الله تعالی فرجه ـ بالاتر از حضرت علی نیست؛ پس ویژگی مهمّ حكومت عدل مهدی، به فاعل آن برنمی‌گردد؛ بلكه به قابل برمی‌گردد؛ یعنی در زمان مهدی(عج) مردم به حدّی از بلوغ فكری رسیده‌اند كه بتوانند حق را از باطل تشخیص دهند و تسلیم دشمنانی نشوند كه می‌كوشند لباس باطل بر چهره حق بپوشانند تا مردم را از آن رویگردان كنند و به جای آن باطلی كه با حق مخلوط شده، به خورد آن‌ها بدهند؛ امّا مردمی كه درك صحیح و معقولی از عدل ندارند، حتّی حكومت علی(ع) نیز بر آن‌ها تنگ می‌آید؛ هرچند ‌كه نمی‌دانند. به تعبیر امیرمؤمنان من ضاق علیه العدل فالجور علیه افضیق (نهج‌البلاغه، خطبه 15).
با توجّه به آن‌چه در خصوص انتظار گفته شد، خوب است نگاهی دوباره به حدیث معروفی بیندازیم كه می‌گوید ظهور در زمانی رخ می‌دهد كه زمین پر از ستم شده باشد كه این حدیث چگونه با مباحث پیشین قابل جمع است. می‌توان چنین گفت:
اوّلاً پر از ظلم شدن، از علایم ظهور است نه از علل ظهور. در واقع‌، شرح مذكور كه می‌گفت باید به شیوع ظلم كمك كرد، از این پندار ناشی بوده كه شیوع ظلم، علتف ظهور است؛ ‌در حالی كه علّت ظهور این است كه مقدّمات ظهور (همان مشخّص شدن جبهه حق و باطل و تقویت جبهه حق) آماده شده باشد. برای این‌كه تفكیك مفهوم علامتف شی و علّت شی بهتر مشخّص شود می‌توان از این تمثیل استفاده كرد.
فرض كنید در یك ایستگاه قطار، تابلویی درست كرده‌اند كه یك دقیقه قبل از ورود هر قطار به ایستگاه، آمدن آن را اعلام می‌كند، و البتّه بعد از این اعلام، قطار می‌آید. در این‌جا این اعلام، علامت آمدن قطار است نه علت آمدن قطار، و اگر ما بخواهیم به آمدن قطار كمك كنیم، باید به موتور محرّك قطار بیندیشیم، نه به دست كاری كردن در تابلوف مذكور. ما هر قدر تابلو را تغییر دهیم، به خودی خود تأثیری در آمدن قطار ندارد.
بحث شیوع ظلم نیز این گونه است و از این‌گونه علامت‌ها كه خودشان علّت نیستند، در خصوص ظهور موارد متعدّدی گفته شده است؛ نظیر مثلاً آمدن دجال. همان طور كه معنا ندارد برای تعجیل در ظهور، بگردیم یك نفر به نام دجال بیابیم و از او حمایت كنیم كه اقدامات خاصی را انجام دهد، به همین ترتیب معنا ندارد برای تعجیل در ظهور، به افزایش ظلم بپردازیم.
ثانیاً آن‌گونه كه استاد مطهری هم متذكّر شده، در این حدیث تكیه بر روی ظلم شده است و سخن از گروه ظالم است كه مستلزم گروه مظلوم است و می‌رساند كه قیام مهدی(عج) برای حمایت مظلومانی است كه استحقاق حمایت دارند. بدیهی است كه اگر در حدیث گفته شده بود زمین را پر از ایمان و صلاح و توحید می‌كند، بعد از این‌كه پر از كفر و شرك و فساد شده بود، مستلزم این نبود كه لزوماً گروهی مستحق حمایت وجود داشته باشد. در آن صورت بود كه می‌شد استنباط كرد كه قیام مهدی موعود برای نجاتف حقفّ از دست رفته و به صفر رسیده است، نه برای نجات گروه اهل حق ـ ولو به صورت یك اقلیت. (مطهری، 1371: ص 66).
ثالثاً به نظر می‌رسد با توضیحاتی كه در خصوص چگونگی تقویت جبهه حق داده شد (این‌كه وظیفه مهم، بالا بردن درك مردم درباره عدل و تشخیص حق از باطل است) می‌توان گفت: شاید مقصود از پر شدن زمین از ظلم، به اقتضای درك انسان‌ها باشد، نه به اقتضای افعال خارجی ظالمانه آن‌ها، یعنی شاید مقصود این است مردم به رشدی می‌رسند كه دیگر درك می‌كنند جهان پر از ظلم است و دیگر ظلم را تحمّل نمی‌كنند و برای همین منتظر عدل می‌شوند. برای این‌كه مسأله بهتر روشن شود می‌توان به تاریخ بشر نگاهی كرد؛ برای مثال مردم زمان فرعون در ظلمی بزرگ به سر می‌بردند؛ امّا می‌توان گفت: اعتراض جدّی‌ به این ظلم نداشتند و گویی كه به آن وضع راضی بودند یا حتّی برای این‌كه مقایسه بهتر شود اگر میزان ظلمی كه در كلّ جهان حدود 50 سال پیش می‌رفت را با ظلم امروز مقایسه كنیم، شاید مقدارش بیش‌تر نشده باشد؛ امّا حسّاسیت مردم جهان به ظلم بیش‌تر شده است. جنایاتی كه امریكا در ویتنام انجام داد، شاید به مراتب شدیدتر از جنایاتی باشد كه امروزه در عراق مرتكب می‌شود؛ امّا اعتراض جهانی كه امروزه به این جنایات می‌شود، در آن روز به آن جنایات نمی‌شد.
رابعاً كنار این حدیث، احادیث دیگری نیز وجود دارد مبنی بر این‌كه ظهور تحقّق نمی‌پذیرد، مگر این‌كه هر یك از شقی و سعید به نهایت كار خود برسد؛ یعنی سخن در این است كه هر دو گروه به نهایت كار خود می‌رسند نه این‌كه فقط اشقیا به نهایت درجه شقاوت برسند. همان‌طور كه در روایات اسلامی سخن از گروهی زبده است كه به محض ظهور امام، به آن حضرت ملحق می‌شوند. معلوم می‌شود در عین اشاعه و رواج ظلم و فساد، زمینه‌‌هایی عالی وجود دارد كه چنین گروهی را پرورش داده است. این خود می‌رساند كه نه تنها حق و حقیقت به صفر نرسیده است، بلكه فرضاً اگر اهل حق از نظر كمّیت قابل توجّه نباشند، از نظر كیفیت ارزنده‌ترین اهل ایمانند و در ردیف یاران سیدالشهداء. افزون بر این كه از نظر روایات اسلامی، در مقدّمه قیام و ظهور امام، یك سلسله قیام‌های دیگر از طرف اهل حق صورت می‌گیرد كه به طور قطع این‌ها نیز ابتدا به ساكن و بدون زمینه قبلی رخ نمی‌دهد و حتی در برخی روایات سخن از دولتی از اهل حق است كه تا قیام مهدی ادامه می‌یابد (مطهری، 1371: ص 67).



بخش سوم: آثار انتظار
در خصوص اعتقاد به مهدویت و ظهور منجی جهانی دو نوع اثر را می‌توان بررسی كرد: اوّل آثار عملی‌ كه بر این باور مترتّب است؛ یعنی اگر به ظهور مهدی اعتقاد داشته باشیم، چه كار باید بكنیم. این همان بحث انتظار بود كه در بخش پیشین گذشت. دسته دوم آثاری است كه به لحاظ نظری و گرایشی بر این اعتقاد مترتّب است كه به این لحاظ می‌تواند پاسخی دیگر به چرایی بحث انتظار باشد؛ یعنی باید منتظر بود؛ زیرا انتظار واقعی كه شرحش در بخش قبل گذشت، این آثار را در جان آدمی به ارمغان می‌آورد كه این‌جا به برخی از مهم‌ترین آن‌ها اشاره می‌كنیم:
1. تحقّق خوف و رجای معقول در تمام تلاش‌های اجتماعی.
1 ـ 1. رجای معقول (خوش‌بینی به آینده بشر):
درباره آینده بشر نظرات مختلف است. برخی می‌گویند شر و فساد و بدبختی، لازمه لاینفك حیات بشری است و لذا زندگی بی‌ارزش است و عاقلانه‌ترین كارها خاتمه دادن به حیات و زندگی است.برخی هم معتقدند: بشر در اثر پیشرفت حیرت‌‌آور تكنیك و ذخیره كردن انبارهای وحشتناك وسایل تخریبی، به مرحله‌ای رسیده كه بیش از یك گام با گوری كه با دست خود كنده فاصله ندارد؛ در حالی كه در منظر ما، ریشه فسادها و تباهی‌ها نقص روحی و معنوی انسان است. انسان هنوز دوره جوانی و ناپختگی را طی می‌كند و خشم و شهوت بر او و عقلش حاكم است. انسان بالفطره در راه تكامل فكری و اخلاقی و معنوی پیش می‌رود. نه شر و فساد لازم لاینفك طبیعت بشر است و نه جبر تمدّن، فاجعه خودكشی دسته جمعی را پیش خواهد آورد؛ بلكه جریان مبارزه حقّ و باطل ادامه می‌یابد و جلو می‌رود تا آن‌جا كه در نهایت منجر به حكومت عدل حضرت مهدی(عج) خواهد شد و چنین نیست كه زحمات اصلاحگران به سرانجام نرسد (مطهری، 1371: ص 59 و 60، و نیز 1372 الف: ص 58).
انسان در حالت عادی وقتی فراوانی ظلم و فساد و غلبه ظاهری ظالمان را در جهان می‌بیند، گاه با خود می‌اندیشد كه آیا می‌توانیم در مقابل این موج عظیم كاری از پیش ببریم و وعده ظهور به ما می‌گوید كه همه كارهای شما به سرانجام می‌رسد: وَلَقَدْ كَتَبْنَا ففی الزَّبفورف مفن بَعْدف الذّفكْرف أَنَّ الْأَرْضَ یرفثفهَا عفبَادفی الصَّالفحفونَ (انبیا (21): 105).
1 ـ 2. خوف معقول ( امید واهی نداشتن به تلاش‌های خود): وعده منجی جهان در عین حال به ما می‌گوید كه به تلاش‌های خودتان فی نفسه امید نامحدود نداشته باشید؛ یعنی از خودتان انتظار نداشته باشید كه كلّ عالم را به تنهایی اصلاح كنید. اقدامات شما شرط لازم برای اصلاح جهانی است؛ امّا شرط كافی نیست؛ یعنی خلاصه جامعه بشری در سیر تكاملی‌اش از مهدی بی‌نیاز نخواهد بود.
2. توجّه به كیفیت به جای توجّه به كمیت: در تلاش‌های اجتماعی آن‌چه مهم است، تقویت فرهنگی و معنوی جبهه حق است كه این اقدام كیفی است، نه كمّی؛ یعنی آن‌چه مقدّمه ظهور است این نیست كه به لحاظ شناسنامه‌ای تعداد مسلمانان یا شیعیان افزایش یابد؛ بلكه آن‌چه اولویت بیش‌تری دارد، این است كه انسان‌ها تشنه حقیقت و عدالت شوند؛ پس تعداد یاران اوّلیه و اصلی حضرت شاید كم باشد؛ امّا چنان‌كه گفتیم، به لحاظ كیفیت در زمره برترین انسان‌هایند كه هر یك می‌تواند انقلابی در جان‌ها ایجاد كند. به تعبیر یكی از بزرگان، یاران مهدی(عج) اشخاصی از سنخ امام خمینی(ره) یا بالاتر از او خواهند بود. در واقع این‌كه خوبان هم باید به نهایت كار خود برسند، تاكید مهمّی است بر این‌كه بیش از كمّیت به كیفیت باید اندیشید.
3. خروج از پارادایم‌های رایج در تفكر غربی: دوره جدید، دوره سیطره فرهنگی جهان غرب بر عالم است و منتظر واقعی انسانی است كه تحت این سیطره واقع نمی‌شود. ما امروزه بسیاری از سخنان، گرایش‌ها، رفتارها و ... را به گونه‌ای تنظیم می‌كنیم كه در جهان مدرن و با الگوهای مدرن مقبولیت داشته باشد. از باب نمونه می‌توان به همین مسأله جهانی‌شدن اشاره كرد؛ در حالی‌كه معتقد به ظهور مهدی، با معادلاتی رفتار می‌كند كه در ظرف محدود معادلات دنیایی رایج در جهان مدرن نمی‌گنجد؛ بدین سبب، تمام معادلات آن‌ها را به راحتی به هم می‌ریزد كه باز در این زمینه, نگاهی به سیره زندگانی امام خمینی(ره) می‌تواند عبرت آموز باشد.



منابع و مآخذ:
1. قرآن كریم .
2. نهج‌البلاغه. تصحیح محمد دشتی، مؤسّسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم، اول 1364ش.
3. ابراهیمی دینانی، غلامحسین. قواعد كلی فلسفی در فلسفه اسلامی. تهران، مؤسّسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، دوم، 1372ش، ج3.
4. جوادی آملی، عبدالله. رحیق مختوم شرح حكمت متعالیه، قم، مركز نشر اسراء، اول، 1375ش، بخش پنجم از جلد اول.
5. سوزنچی، حسین. حل پارادوكس آزادی در اندیشه شهید مطهری، قبسات، زمستان 1382 و بهار 1383، ش 30 و 31.
6. شریعتی، علی. انتظار مكتب اعتراض، تهران، نشر الهام، 1362ش.
7. صدر المتالهین شیرازی. محمد بن ابراهیم قوام، الحكمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چهارم، 1410ق، ج 8.
8. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت، موسسه اعلمی للمطبوعات، دوم 1422ق.
9. طباطبایی، سید محمد حسین، انسان از آغاز تا انجام، صادق لاریجانی، تهران، انتشارات الزهرا، 1363ش.
10. مصباح یزدی، محمدتقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن. قم، دفتر نشر اسلامی،‌1375ش.
11. مطهری، مرتضی، انسان كامل، تهران: صدرا، اوّل، 1367ش، الف.
12. ــــــــــــــ ، امدادهای غیبی در زندگی بشر، تهران؛ صدرا، سوم 1367ش،ب.
13. ــــــــــــــ ، پانزده گفتار، تهران، صدرا، اوّل، 1380ش.
14. ــــــــــــــ ، تكامل اجتماعی انسان، به ضمیمه هدف زندگی و ... . تهران، صدرا، هفتم، 1372ش، الف.
15. ــــــــــــــ ، حق و باطل تهران، صدرا، سیزدهم، 1372ش ب.
16. ــــــــــــــ ، سیری در سیره ائمه اطهار، تهران، صدرا، پنجم، 1369.
17. ــــــــــــــ ، سیری در سیره نبوی، تهران، صدرا، نهم، 1370.
18. ــــــــــــــ ، سیری در نهج‌البلاغه، تهران، صدرا، نهم، 1372 ج.
19. ــــــــــــــ ، عدل الهی، تهران، صدرا، هشتم، 1373 الف.
20. ــــــــــــــ ، فطرت، تهران، صدرا، چهارم، 1372 د.
21. ـــــــــــــ ، قیام و انقلاب مهدی از دیدگاه فلسفه تاریخ، تهران، صدرا، دوازدهم، 1371.
22. ــــــــــــــ ، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ج5، جامعه و تاریخ، تهران، صدرا، هفتم، 1374.
23. ــــــــــــــ ، مقدمه‌ای بر جهان‌بینی اسلامی، ج6، زندگی جاوید یا حیات اخروی، تهران، صدرا، هشتم، 1373 ب.

دوشنبه 29/9/1389 - 16:33
مهدویت
از زمره روایات ظهور، به پا خاستن مردى از قم و یاران وى است، از امام كاظم، علیه�?السلام، روایت�?شده است كه فرمود:
مردى از قم، مردم را به سوى خدا دعوت مى�?كند، افرادى گرد او جمع مى�?شوند كه قلبهایشان همچون پاره�?هاى آهن ستبر است كه بادهاى تند حوادث، آنان را نمى�?لغزاند، از جنگ خسته نشده و نمى�?ترسند اعتماد آنان بر خداست و سرانجام كار از آن پرهیزكاران است. (1)
و همچنین مطالب بعد از آن مربوط به قم است.
نكته قابل توجه این است كه، امام، علیه�?السلام، در روایت، تعبیر به «مردى از قم�?» نموده و نفرموده است از اهل قم، مى�?توان این جمله را بر امام خمینى تطبیق داد. چه اینكه ایشان اهل خمین و ساكن قم مى�?باشند و اینكه او «مردم را به سوى خدا دعوت مى�?كند» نه فقط اهل قم و یا اهل مشرق زمین را. و به اینكه بادهاى تند كینه�?توزى دشمنان و یا جنگ و درگیریها كه براى وى و طرفدارانش پیش مى�?آید، همچنان مقاوم مى�?ایستند و مبارزه مى�?كنند و هیچ تزلزلى به خود راه نمى�?دهند.

روایت، زمان وجود این مرد را كه به آن بشارت داده شده مشخص نكرده است اما در تاریخ قم و ایران چنین شخصیت و یارانى داراى این صفات برجسته، قبل از امام خمینى و طرفدارانش بى�?سابقه بوده است... البته احتمال اینكه این روایت ناقص باشد وجود دارد و یا اینكه امام آن را به مناسبتى فرموده�?اند، همین روایت را صاحب بحارالانوار، از كتاب تاریخ قم نوشته «حسن بن محمد بن الحسن قمى�?» كه هزار سال پیش آن را تالیف نموده است نقل كرده كه متاسفانه نسخه آن كتاب یافت نمى�?شود.

گاه گفته مى�?شود: درست است كه در تاریخ قم و ایران ظاهر شدن چنین مرد وعده داده شده�?اى را با یارانى داراى این صفات برجسته، كسى سراغ نداشته است... اما دلیلى هم نداریم كه این روایت، منطبق بر امام خمینى و طرفداران وى باشد شاید منظور مرد دیگر و یاران دیگرى باشد كه در عصر و زمان ما ظاهر خواهند شد و یا اینكه بعد از مدتى طولانى و یا كوتاه خواهند آمد...

پاسخ: آرى درست است كه در روایت، آنگونه كه بیان كردیم زمان این پیشامد مشخص و روشن نشده است اما مجموعه صفاتى كه در روایت آمده، به علاوه آنچه كه در روایات متعدد دیگر، پیرامون قم و ایران وارد شده است موجب اطمینان این معناست كه مراد از صفات یاد شده، امام خمینى و یاران وى�?اند... بنابراین اگر پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، و امامان، علیهم�?السلام، به حادثه و پیشامدى خبر دادند كه منطبق بر وضع موجود باشد، معقول نیست كه از آن چشم�?پوشى نموده و آن را بر قضیه و حادثه�?اى مشابه آن و یا واضحتر، كه وعده پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، و اهل بیت او بر آن منطبق شود، حمل نماییم.

از روایاتى كه درباره قم و برترى و آینده آن از اهل بیت، علیهم�?السلام، نقل شده است�?بخوبى روشن است كه این شهر نزد آن بزرگواران از ارزش و اهمیت ویژه�?اى برخوردار است، بلكه مى�?توان گفت مؤسس و بنیانگذار این شهر و طرح و ایجاد آن در قلب ایران در سال�?73 ق. به دست�?با كفایت امام باقر، علیه�?السلام، بوده است كه بعد از آن نسبت�?به این شهر نایت�?خاصى داشته�?اند. و آنان با دانشى كه از جد بزرگوارشان داشته�?اند، خبر داده�?اند كه در آینده، این شهر مقدس از جایگاهى والا برخوردار خواهد شد و اهالى این شهر، از یاران باوفاى حضرت مهدى، ارواحنا فداه، خواهند بود.

برخى روایات، تصریح دارد به اینكه فلسفه نامگذارى این شهر مقدس به قم مناسب با نام حضرت مهدى كه قائم بحق است مى�?باشد و مناسب با قیام و به پا ساختن اهل قم و منطقه جغرافیایى آن شهر در زمینه�?سازى و یارى نمودن آن حضرت است. از طرفى وجود یك آبادى، در نزدیكى این شهر در زمان تاسیس آن به نام «كمندان�?» و یا «كمد»، به این معنى نیست كه در نامگذارى به «قم�?» عربى بودن این كلمه ملاحظه نشده است، جز این مناسبت كه نام آن قم گذاشته شده و یا تغییر و دگرگونى در نام فارسى آن به وجود آمده است�?بویژه زمانى كه تاسیس این شهر از ناحیه علما و روایت�?كنندگان حدیث، از امام باقر و صادق، علیهماالسلام، و زیر نظر آن دو بزرگوار بوده است.

«عفان بصرى�?» از امام صادق، علیه�?السلام، روایت كرده كه گفت:

امام، علیه�?السلام، به من فرمود: آیا مى�?دانى از چه رو این شهر را قم مى�?نامند؟ عرض كردم: خدا و رسولش آگاه�?ترند فرمود: همانا قم نامگذارى شده براى اینكه اهل قم، اطراف قائم، علیه�?السلام، گرد آمده و با وى قیام مى�?نمایند و در كنار او ثابت قدم مانده و او را یارى مى�?كنند. (2)

این روایت، و امثال آن قرینه�?هایى هستند بر اینكه آغاز تاسیس شهر مقدس قم توسط «عبدالله�?» پسر «مالك اشعرى�?» و برادرش «احوص�?» و هواداران آنان كه همگى از یاران خاص امام باقر، علیه�?السلام، و راویان حدیث آن بزرگوار بوده�?اند همه اینها موجب این اطمینان است كه تاسیس این شهر به امر امام باقر، علیه�?السلام، بوده است و این نام را آن حضرت براى این شهر انتخاب فرموده�?اند.

نام قم در روایات به صیغه مذكر به معنى «بلد سرزمین�?» و به صیغه مؤنث «بلدة شهر» آمده است این كلمه (قم) هم قابل صرف كردن است و هم به صورت غیر منصرف به كار می �?رود.

ظاهر برخى روایات این است كه امامان، علیهم�?السلام، نسبت�?به شهر قم عنایت�?خاصى داشته�?اند و مفهومى را برتر و وسیعتر از یك شهر و توابع آن، به این شهر بخشیده�?اند، لذا نام این شهر را به معناى خط و روش و اسلوب قم، نسبت�?به ولایت اهل�?بیت، علیهم�?السلام، و قیام آنان با مهدى آل پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، به كار برده�?اند. عده�?اى از بزرگان رى نقل كرده�?اند كه حضور امام صادق، علیه�?السلام، رسیدند و:
عرض كردند، ما از اهل رى هستیم كه خدمت رسیده�?ایم، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمى ما، سپس عرض كردند ما اهل رى هستیم، حضرت فرمود: خوش آمدند برادران قمى ما. مجددا عرض كردند: ما اهالى رى هستیم، امام نیز كلام اول خود را تكرار كرد، آنان گفته خود را چندبار یادآور شدند، امام نیز مانند اول آنان را پاسخ داد و چنین فرمود: خداوند داراى حرمى است كه عبارت است از مكه مكرمه و پیامبر داراى حرمى است و آن مدینه منوره است و امیرالمؤمنین، علیه�?السلام، داراى حرمى است كه كوفه است و ما اهل�?بیت نیز داراى حرمى هستیم كه آن شهر قم است، بزودى بانویى از سلاله من بنام فاطمه در این شهر دفن خواهد شد كسى كه آن بزرگوار را در قم زیارت كند اهل بهشت مى�?باشد.

راوى گفت این سخن را امام صادق، علیه�?السلام، زمانى فرمود كه هنوز حضرت كاظم، علیه�?السلام، متولد نشده بودند. (3)

یعنى قم، حرم امامان، علیهم�?السلام، از اهل�?بیت، تا زمان حضرت مهدى، علیه�?السلام، و مركز ولایت و یارى آن بزرگواران مى�?باشد و اهل رى و غیر آن نیز اهل قم محسوب مى�?شوند زیرا آنان نیز پیرو خط و روش اهل قم نسبت�?به اهل�?بیت، علیهم�?السلام، هستند. از این رو بعید نیست كه مراد از اهل قم كه در روایات آمده و اینكه آنان یاوران حضرت مهدى، علیه�?السلام، مى�?باشند، همه ایرانیانى باشند كه در ولایت و دوستى و جنگ و جهاد پیرو امامان، علیهم�?السلام، هستند، بلكه شامل مسلمانان غیرایرانى نیز بشود.

و معناى كلام راوى كه گفت: «حضرت این كلام را زمانى فرمود كه هنوز حضرت كاظم متولد نشده بود» یعنى این گفته امام صادق كه قبل از ولادت امام كاظم بوده مشعر به این است كه آن حضرت از ولادت نوه خویش فاطمه معصومه دختر موسى بن جعفر، علیهم�?السلام، پیش از ولادت پدر بزرگوارش یعنى قبل از سال 128 هجرى قمرى، خبر داده است و اینكه آن بانوى بزرگوار در قم دفن خواهد شد، و این قضیه هفتاد سال بعد، تحقق پیدا كرده است..

بزرگان قم نقل كرده�?اند زمانى كه مامون، على بن موسى�?الرضا، علیه�?السلام، را در سال 200 هجرى از مدینه خارج كرد و به طرف مرو فرستاد، در سال 201 هجرى خواهر گرامى او حضرت فاطمه معصومه در پى برادر از مدینه خارج شد و به سمت ایران حركت كرد تا به شهر ساوه رسید در آنجا بیمار شد، سؤال كرد چقدر فاصله بین من و قم است؟ عرض كردند ده فرسخ.»

... زمانى كه این خبر به اولاد سعد - یعنى سعد پسر مالك اشعرى - رسید همگى با هم آهنگ ساوه نمودند تا از آن حضرت تقاضا كنند كه به شهر آمده و در آنجا بماند چون حضور او رسیدند، موسى پسر خزرج از بین آن جمعیت�?خارج شد و به طرف حضرت رفته و مهار شتر ایشان را گرفته و تا قم همراهى كرد و آن بزرگوار را در منزل خویش جاى داد، پس از اقامت�?16 یا17 روز در شهر قم، در اثر بیمارى قبلى به رحمت و رضوان الهى پیوسته و روح پاكش به ملكوت اعلى پر گشود. موسى پسر خزرج پس از مراسم غسل و كفن آن حضرت، بدن شریفش را در زمینى كه متعلق به خودش بود و هم�?اكنون نیز مرقد مطهرش در آنجاست، به خاك سپرد و سقفى از بوریا و حصیر بر قبر آن حضرت سرپا نمود، تا زمانى كه توسط زینب دختر حضرت جواد، علیه�?السلام، بر قبر مطهر آن بزرگوار گنبد و بارگاهى بنا نمودند. (4)

از این روایات چنین برمى�?آید، كه فاطمه معصومه، بسیار اهل عبادت و زهد و بزرگوارى بود، همانند مادرش حضرت فاطمه زهرا، سلام�?الله�?علیها، آن بزرگوار در عین اینكه از سن كمى برخوردار بود، نزد اهل بیت، علیهم�?السلام، مقامى خاص و ارزش و اهمیت والایى داشت چه اینكه این مقام و منزلت�?حضرت، نزد علما و بزرگان قم نیز محرز بوده است; زیرا براى ارج نهادن به مقام آن بانو از قم به طرف ساوه حركت كرده و به استقبال وى شتافتند و پس از رحلت آن بانو، ساختمان نسبتا ساده�?اى بر مزارش ساخته سپس گنبدى بنا كردند و آنجا را زیارتگاه دوستداران اهل بیت قرار دادند و عده�?اى از آن بزرگان وصیت كردند كه در جوار حضرتش به خاك سپرده شوند.

در روایات آمده است كه سن مبارك حضرت معصومه، سلام�?الله�?علیها، كمتر از بیست�?سال بوده است، و شاید علت اینكه ایرانیها آن حضرت را «فاطمه معصومه�?» و یا «معصومه قم�?» مى�?نامند به خاطر كمى سن آن بزرگوار باشد; زیرا معصوم در لغت فارسى به معناى بیگناه مى�?آید و از همین رو به طفل خردسال نیز كه بى�?گناه است معصوم مى�?گویند و شاید هم به جهت طهارت و پاكدامنى و عصمت آن حضرت از گناه باشد; چون در مذهب شیعه عصمت�?بر دو نوع است: یكى عصمتى كه واجب است در امامان، علیهم�?السلام، وجود داشته باشد و این، در مورد چهارده معصوم، علیهم�?السلام، ثابت است و دیگر عصمتى كه جایز است و آن براى بزرگان و اولیاى خدا ثابت است كه مقدس و پاك از گناهان و آلودگیهایند.

از روایت�?بعدى كه از امام رضا، علیه�?السلام، نقل شده است، ظاهر مى�?شود كه امامان، علیهم�?السلام، از بدو تاسیس شهر قم، مردم این شهر را به عنوان یاران حضرت مهدى، علیه�?السلام، به شمار آورده�?اند و دوستى و محبت مردم این شهر نسبت�?به حضرت مهدى، علیه�?السلام، قبل از ولادت آن حضرت معروف بوده است از «صفوان بن یحیى�?» نقل شده است كه گفت:

روزى خدمت امام رضا، علیه�?السلام، بودم، سخن از اهل قم و علاقه آنان نسبت�?به حضرت مهدى، علیه�?السلام، به میان آمد، آن حضرت براى آنان طلب آمرزش كرد و فرمود: خداوند از آنان خشنود باشد، آنگاه فرمود: بهشت داراى هشت در است كه یكى از آنها مخصوص اهل قم مى�?باشد، آنان (اهل قم) بهترین پیروان ما از بین شیعیان جهان هستند خداوند سبحان محبت و دوستى ما را در سرشت آنان قرار داده است. (5)

در روایت آمده است كه درهاى بهشت�?به تناسب اعمال مردم بین آنان تقسیم�?بندى شده است، از این رو بعید نیست كه معنى این جمله كه (یك در، ویژه اهل قم است) این باشد كه آنان از در مبارزین و مجاهدین همراه امامان، علیهم�?السلام، و یا از در مخصوص شایستگان چنانكه در صفات آنها وارد شده است، داخل بهشت مى�?شوند و گفته حضرت كه «آنها بهترین پیروان ما از بین شیعیان جهان هستند» دلالت�?به فضیلت و برترى اهل قم بر سایر شیعیان دارد.

قابل توجه است كه محبت اهل قم نسبت�?به حضرت مهدى، علیه�?السلام، تا كنون همچنان پرشور و زنده باقى مانده ست�?بلكه با پیروزى انقلاب اسلامى ایران، این عشق به سر حد كمال رسیده و این حقیقت را در ایمان و عملكرد و ظواهر زندگى آنان حتى در نامگذارى فرزندان و مساجد و مؤسسات خود به نام آن حضرت، بگونه�?اى كه هیچ خانه�?اى از این نام خالى نیست، مى�?توان مشاهده نمود.

برخى روایات دلالت دارد كه، بلا و گرفتارى از اهل قم دور است و خداوند سبحان كسانى را كه بدخواه این شهر باشند، نابود مى�?گرداند. از «ابان بن عثمان�?» و «حماد بن ناب�?» روایت�?شده كه گفتند:

خدمت امام صادق، علیه�?السلام، بودم كه عمران پسر عبدالله قمى وارد شد، خدمت امام رسید و از او سؤال كرد. حضرت با وى بسیار با ملاطفت�?برخورد كرد، پس از رفتن آن مرد از امام، علیه�?السلام، سؤال كردم; این شخص كه با او این همه خوشرفتارى فرمودى كه بود؟ حضرت فرمود: او از خانواده بزرگان، یعنى اهل قم بود هیچ ستمگرى درباره آنان نیت�?سوء نمى�?كند، مگر اینكه خداوند او را درهم مى�?شكند. (6)

در روایت دیگرى آمده است كه: بلا از قم دفع شده است. (7)

در جاى دیگر نقل شده است كه:

اهل قم از ما و ما از آنان هستیم، هر ستمگرى كه درباره آنان اراده سوء داشته باشد مرگ او فرا مى�?رسد، تا زمانیكه به یكدیگر خیانت نكنند (و در نسخه دیگر: تا زمانى كه تغییر روش ندهند) اما زمانى كه آلوده به چنین اعمالى شدند، خداوند سبحان، ستمگران را بر آنان حاكم مى�?كند، ولى آنان (اهل قم) یاران قائم و بازگوكنندگان مظلومیت ما و رعایت�?كنندگان حقوق ما هستند، آنگاه رو به آسمان كرد و گفت: خداوندا آنان را از شر هر فتنه�?اى نگهدار و از هر گزندى نجات ببخش. (8)

از امام صادق، علیه�?السلام، روایت�?شده است كه فرمود:

بلاها از قم و اهل آن دور شده است، بزودى زمانى خواهد رسید كه قم و اهل آن حجت�?بر مردم خواهند بود و این زمان غیبت قائم ما و ظهور وى مى�?باشد، اگر چنین نباشد زمین اهل خودش را فرو مى�?برد، فرشته�?هاى الهى بلاها را از این شهر و اهل آن دفع مى�?كنند. هر ستمگرى كه در حق آنان اراده بد داشته باشد، خداوند درهم�?كوبنده ستم�?پیشگان، او را درهم مى�?شكند و یا به گرفتارى و مصیبت و یا دشمنى، مبتلا مى�?گرداند، خداوند سبحان، قم و اهلش را در زمان فرمانروایى ستمگران از یاد آنان مى�?برد; آنگونه كه ظالمان یاد خدا را فراموش كردند. (9)

البته، این بدین معنا نیست كه به اهل قم اصلا بدى نمى�?رسد، بلكه ممكن است�?برخى مشكلات بر آنان وارد شود، ولى خداى بزرگ، آن دشوارى و بلا را از آنان دور نگه داشته و با الطاف گوناگون خویش آنها را یارى مى�?فرماید، كه از بارزترین آنها، نابود كردن سركشان و متجاوزان و مشغول نمودن آنان به گرفتاریهایى است كه، به اهل قم نپرداخته و به طور كلى از آنها یاد هم نمى�?كند.

صاحب «بحارالانوار» دو روایت را، از امام صادق، علیه�?السلام، كه بیان�?كننده آینده شهر قم و نقش مكتبى آن پیش از ظهور حضرت مهدى، علیه�?السلام، مى�?باشد آورده است.

روایت اول بیان مى�?دارد:

خداوند به وسیله شهر كوفه بر سایر شهرها استدلال مى�?كند، همچنین به مؤمنان آن شهر بر سایر مؤمنان و به شهر قم بر سایر شهرها و به واسطه اهل قم بر جهانیان اعم از جن و انسان، خداوند متعال اهل قم را مستضعف فكرى قرار نداده بلكه همواره آنان را موفق و تایید كرده است. سپس فرمود: دینداران در این شهر در مضیقه زندگى مى�?باشند اگر غیر این باشد مردم بسرعت�?به آنجا روى مى�?آورند و آنجا خراب مى�?گردد و اهل آن تباه مى�?شوند و آنگونه كه باید نمى�?تواند بر سایر سرزمین�?ها حجت�?باشد، زمانى كه موقعیت قم بدینجا برسد آسمان و زمین آرامش ندارد و ساكنان آنها لحظه�?اى باقى نمى�?مانند و بلا و گرفتارى از قم و اهل آن دفع گردیده است، بزودى زمانى خواهد رسید كه قم و اهل آن حجت�?بر مردم خواهند بود و این در زمان غیبت قائم ما و ظهور وى مى�?باشد. اگر چنین نباشد زمین اهل خودش را فرو مى�?برد، فرشته�?هاى الهى مامور دور نمودن بلاها از این شهر و اهل آن مى�?باشند هر ستمگرى كه درباره آنان اراده بد داشته باشد، خداوند درهم كوبنده ستم�?پیشگان، او را درهم مى�?شكند و یا به گرفتارى و مصیبت و یا دشمنى، مبتلا مى�?گرداند، خداوند متعال نام قم و اهلش را در زمان فرمانروایى ستمگران از یاد آنان مى�?برد آنگونه كه آنها یاد خدا را فراموش كردند.

و روایت دوم مى�?گوید:

بزودى شهر كوفه از مؤمنان خالى مى�?گردد و بگونه�?اى كه مار در جایگاه خود فرو مى�?رود علم نیز این چنین از كوفه خت�?برمى�?بندد و از شهرى به نام قم آشكار مى�?شود و آن سامان معدن فضل و دانش مى�?گردد، به نحوى كه در زمین كسى در استضعاف فكرى به سر نمى�?برد حتى نو عروسان در حجله�?گاه خویش. و این قضایا نزدیك ظهور قائم ما بوقوع مى�?پیوندد، خداوند سبحان، قم و اهلش را براى رساندن پیام اسلام، قائم�?مقام حضرت حجت مى�?گرداند. اگر چنین نشود زمین اهل خودش را فرو مى�?برد و در زمین حجتى باقى نمى�?ماند. دانش از این شهر به شرق و غرب جهان منتشر مى�?گردد. بدین�?سان بر مردم اتمام حجت مى�?شود و یكى باقى نمى�?ماند كه دین و دانش به وى نرسیده باشد. آنگاه قائم، علیه�?السلام، ظهور مى�?كند و ظهور وى باعث�?خشم و غضب خداوند بر بندگان مى�?شود; زیرا خداوند از بندگانش انتقام نمى�?گیرد مگر بعد از آنكه آنان وجود مقدس حضرت حجت را انكار نمایند. (10)

از این دو روایت، چند امر روشن مى�?شود:

الف - اینكه این دو روایت نقل به معنى شده�?اند، به علاوه در آنها اندكى تقدیم و تاخیر است اما آنچه كه مهم است معنایى است كه این دو روایت در بر دارند.

ب - از این روایتها استفاده مى�?شود، كه نقش مذهبى شهر كوفه در دانش و پیروى از اهل�?بیت، علیهم�?السلام، نقشى مهم و بزرگ بوده، اما در آستانه ظهور حضرت مهدى، علیه�?السلام، مضمحل شده و از بین مى�?رود، البته كوفه شامل نجف نیز مى�?شود; زیرا نام اصلى آن نجف كوفه بوده است�?بلكه گاهى مراد از كوفه عراق عنوان شده است، چنانكه ما در جاى خودش بیان كردیم، اما نقش مذهبى شهر قم همچنان ادامه دارد و نزدیك ظهور حضرت از عظمت�?بیشترى برخوردار مى�?گردد، چنانكه دو فقره از روایت�?به این معنى اشاره دارد: «و این همه، در زمان غیبت قائم ما و ظهور وى مى�?باشد» و «و این قضایا نزدیك ظهور قائم ما خواهد بود».

ج - نقش برجسته اعتقادى و ایدئولوژیكى شهر مقدس قم، در آن زمان مخصوص ایران و یا شیعیان تنها نیست. بلكه نقشى است جهانى كه حتى غیرمسلمانان را نیز در بر مى�?گیرد: «و بزودى زمانى خواهد رسید كه قم و اهلش حجت�?بر مردم خواهند بود»، «و یكى باقى نمى�?ماند كه دین و دانش به وى نرسیده باشد» این بدان معنا نیست كه دانش و مذهب از این شهر به فردفرد مردم جهان مى�?رسد، بلكه بدین معناست كه نداى اسلام و مطرح شدن آن، طورى به جهانیان مى�?رسد كه اگر كسى سعى در دستیابى به مقررات و دستورات اسلام داشته باشد، براى وى امكان�?پذیر خواهد بود.

البته چنین نقش تبلیغاتى مهمى براى شهر قم، بستگى به برپایى حكومتى با دستگاههاى تبلیغاتى دارد، بلكه متوقف بر مبارزات با سركشان جهان استكبار است كه این خود باعث رسیدن صداى اسلام از قم به جهانیان مى�?شود.

د - این نقش بزرگ فرهنگى براى شهر قم، سبب كینه�?توزى و دشمنى استكبار جهانى نسبت�?به این شهر مى�?گردد، یعنى نسبت�?به مطرح شدن اسلام از این شهر. این دشمنى با اسلام علت انتقام گرفتن خداوند از مستكبران، به دست تواناى حضرت مهدى، علیه�?السلام، مى�?شود; چرا كه با این دشمنى حجت�?بر مردم تمام شده است و ایجاد گرفتارى توسط دشمنان، از جنبه جهل آنان نسبت�?به اسلام نیست، بلكه دشمنى و خصومت آنان، صرفا كینه�?توزى و مخالفت�?با اسلام مى�?باشد.

قابل توجه است آنچه كه در این دو روایت گفته شده در كوفه و عراق محقق شده است و در قم و ایران، در آستانه تحقق است و در حقیقت قم و ایران بر ملتهاى مسلمان و سایر ملل جهان حجت هستند. حتى اگر قائل شویم كه ایجاد چنین آگاهى كه در این دو روایت آمده است در بین ملتهاى جهان، ده�?ها سال به طول انجامد، باز هم شكى نیست كه برخى از آن مقدمات آغاز شده است. اما عبارت حدیث كه «نزدیك ظهور قائم ما» است، دلیل بر این است كه بین تحقق چنین موقعیت جهانى براى شهر قم و بین ظهور حضرت مهدى، علیه�?السلام، فاصله چندانى نیست.

 

منبع : ماهنامه موعود

دوشنبه 29/9/1389 - 16:30
مهدویت

كلیه منابع روایى شیعه و سنى، پیرامون حضرت مهدى، علیه�?السلام، اتفاق نظر دارند كه آن بزرگوار بعد از نهضتى مقدماتى كه برایش به وجود مى�?آید، ظهور مى�?كند... و یاران درفشهایى سیاه، ایرانى�?اند كه زمینه�?ساز حكومت آن حضرت و آماده�?كننده مقدمات فرمانروایى وى مى�?شوند. در این روایات، اتفاق است كه دو شخصیت وعده داده شده، سید خراسانى و یا هاشمى خراسانى و یاور او شعیب بن صالح هر دو ایرانى هستند... تا پایان روایاتى كه مربوط به آنان در منابع شیعه و سنى آمده است.

اما منابع حدیث�?شیعه علاوه بر ایرانیان، افراد دیگرى را به عنوان زمینه سازان ظهور حضرت مهدى، علیه�?السلام، به نام یمنیها ذكر نموده است، چنانكه روایات بى�?شمارى در منابع شیعه وجود دارد كه بطور عموم دلالت دارد كه قبل از ظهور آن حضرت، حكومت و یا نیرو و یا نهضتى مبارز و انتقام گیرنده برپا خواهد شد... مانند این روایتى كه مى�?گوید: «او مى�?آید و براى خداوند، شمشیرى است از نیام كشیده شده�?» البته اگر چنین روایتى وجود داشته باشد. چه اینكه صاحب كتاب «یوم الخلاص�?» آن را با ذكر پنج منبع نقل كرده است كه من این روایت را در این منابع نیافتم، همچنین موارد متعدد دیگرى كه براى آنها هم منابعى را ذكر نموده است! خداوند به ما دقت و امانت در نقل روایات را عنایت فرماید... و مانند روایت ابان بن تغلب از امام صادق، علیه�?السلام، كه گفت�?شنیدم، حضرت مى�?فرمود:

هنگامیكه درفش حق برافراشته مى�?گردد شرقیها و غربیها آن را لعن و نفرین مى�?كنند! آیا مى�?دانى براى چه؟ عرض كردم خیر. حضرت فرمود: براى آنچه را كه مردم با آن روبرو مى�?شوند از اهل بیت و فرزندان آن حضرت پیش از ظهور وى. (1)

این روایت دلالت دارد كه اهل بیت آن حضرت، از بنى هاشم�?اند و پیروان وى، غرب و شرق را خشمگین و ناراحت كرده�?اند، آنها (دشمنان) زمانیكه با نهضت ظهور حضرت مهدى، علیه�?السلام، روبرو مى�?شوند براى آنان مصیبتى بس بزرگ است كه در اثر آن اعصابشان را از دست مى�?دهند و روایتى كه قبلا از روضه كافى در تفسیر آیه شریفه «بعثنا علیكم عبادا لنا اولى باس شدید» از امام صادق، علیه�?السلام، نقل شد حضرت فرمودند:

گروهى را كه خداوند پیش از ظهور قائم برمى�?انگیزد، هیچ دشمنى را از آل پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، فرا نمى�?خوانند مگر اینكه او را به قتل مى�?رسانند.

و سایر روایاتى كه دلالت دارد، مهیا شدن مقدمه و زمینه براى ظهور آن حضرت، با نیروى نظامى و تبلیغاتى جهانى است و چنانكه در برخى روایات آمده است�?به گونه�?اى است كه «نام او سر زبانهاست�?».

بنابراین، روایات مربوط به مقدمات ظهور، به سه دسته تقسیم مى�?شود:

الف - روایات مربوط به روى كار آمدن یاران درفشهاى سیاه كه شیعه و سنى بر آن اتفاق دارند.

ب - روایات مربوط به حكومت�?یمنى كه فقط در منابع شیعه وارد شده است، البته شبیه این روایات، احادیثى در برخى از منابع اهل سنت مبنى بر ظاهر شدن یمنى پس از ظهور حضرت مهدى، علیه�?السلام.

ج - روایاتى كه حاكى از ظاهر شدن و روى كار آمدن زمینه سازان ظهور آن بزرگوار است، بى آنكه آنها را مشخص نماید... اما بزودى متوجه خواهید شد كه این روایات بطور عموم دلالت�?بر یاران ایرانى و یمنى آن حضرت دارد كه زمینه ساز حكومت وى هستند.

اما روایات، زمان روى كار آمدن حكومت�?یمنیها را مشخص نموده است كه در همان سال ظهور حضرت و همزمان با خروج سفیانى از سرزمین شام و یا نزدیك خروج سفیانى كه دشمن و مخالف حضرت است، مى�?باشد.

اما حكومت زمینه سازان ایرانى، به دو مرحله مشخص تقسیم مى�?شود:

مرحله اول، آغاز نهضت آنان به وسیله مردى از قم، كسى كه حركتش سرآغاز امر ظهور حضرت مهدى، علیه�?السلام، است، چه اینكه روایات گویاى این است كه «آغاز نهضت آن حضرت از ناحیه مشرق زمین است�?».

مرحله دوم، ظاهر شدن دو شخصیت مورد نظر، در بین آنان به نام سید خراسانى و فرمانده نیروهاى آن حضرت و جوان گندمگونى كه نام وى در روایات، شعیب بن صالح ضبط شده است.

چنانكه مى�?توان، نقش ایرانیان زمینه ساز را با توجه به پیشامدها و حوادثى كه ذكر آنها در اخبار آمده است نیز، به چهار مرحله تقسیم نمود:

مرحله اول: از آغاز نهضت توسط مردى از قم تا ورودشان در جنگ.

مرحله دوم: داخل شدن در جنگى طولانى، تا اینكه خواسته�?هاى خویش را بر دشمن تحمیل كنند.

مرحله سوم: رد كردن خواسته�?هاى نخستین خود كه اعلام كرده بودند و به پا داشتن قیام همه جانبه آنان.

مرحله چهارم: سپردن پرچم اسلام به دست تواناى حضرت مهدى، علیه�?السلام، و شركت جستن آنها در نهضت مقدس آن حضرت.

در برخى از روایات، آمده است كه ظاهر شدن خراسانى و شعیب در اثناى جنگ ایرانیان به وقوع مى�?پیوندد، به گونه�?اى كه آنها با توجه به طولانى شدن نبردشان با دشمن، خودشان سید خراسانى را به عنوان سرپرستى امور اجتماعى و سیاسى خود برمى�?گزینند گرچه وى از پذیرفتن این منصب خرسند نیست، اما آنها او را سرپرست�?خود قرار مى�?دهند، سپس سید خراسانى، شعیب بن صالح را به فرماندهى نیروهاى مسلح خویش برمى�?گزیند.

در تعدادى از روایات، زمان آخرین مرحله زمینه سازى آنان كه متصل به ظهور حضرت مهدى، علیه�?السلام، است مشخص گردیده كه شش سال خواهد بود. این برهه، مرحله شعیب و خراسانى است، از محمدبن�?حنفیه نقل�?شده�?است كه فرمود:

درفشهاى سیاهى از بنى عباس و پس از آن درفشهاى سیاه دیگرى از خراسان خروج مى�?كنند كه حاملان آنها كلاه سیاه و لباس سفید بر تن دارند، پیشاپیش آنان مردى است كه وى را صالح بن شعیب و یا شعیب بن صالح مى�?نامند او از قبیله بنى یمنم است آنان نیروهاى سفیانى را شكست داده و در بیت المقدس فرود مى�?آیند تا مقدمه حكومت�?حضرت مهدى، علیه�?السلام، را فراهم آورند، تعداد سیصد تن دیگر از شام به او مى�?پیوندند، فاصله خروج او تا تقدیم زمام امور به حضرت مهدى، علیه�?السلام، هفتاد و دو ماه مى�?باشد. (2)

در مقابل این احادیث، روایات دیگر است كه مى�?گوید، ظاهر شدن خراسانى و شعیب، مقارن و همزمان، ظاهر شدن یمنى و سفیانى است از امام صادق، علیه�?السلام، روایت�?شده است كه فرمود:

خروج خراسانى و سفیانى و یمنى در یك سال و یك ماه و یك روز واقع مى�?شود، درفش یمنى در بین این پرچمها از همه هدایت�?گر است، زیرا وى مردم را به حق دعوت مى�?كند. (3)

و از امام باقر، علیه�?السلام، منقول است كه فرمود:

خروج سفیانى و یمنى در یك سال و یك ماه و یك روز است مانند نظم و ترتیب دانه�?هاى تسبیح كه یكى بعد از دیگرى است. جنگ از هر طرف روى مى�?آورد. واى بر كسانى كه در مقابل آنان بایستند در میان آن درفشها، پرچم یمنى هدایت�?گرتر است، آن درفش حق است و شما را به سوى صاحبتان (مهدى، علیه�?السلام) دعوت مى�?كند. (4)

ظاهرا، مراد از خروج این سه نفر به ترتیب، مانند دانه�?هاى تسبیح، با اینكه در یك روز واقع مى�?شود این است كه انگیزه�?هاى خروج آنها با یكدیگر ارتباط سیاسى دارد. البته آغاز خروج آنان در یك روز است، اما ترتیب جنبش آنان و استحكام امورشان مانند مهره�?هاى تسبیح، یكى پس از دیگرى واقع مى�?شود.

به علاوه روایت هفتاد و دو ماه اگرچه قابل قبول است. چون به طرق زیادى از محمد بن حنفیه نقل شده است. روایات، گویاى این است كه وى داراى نوشته�?اى از پدر بزرگوارش حضرت على، علیه�?السلام، بوده كه حضرت آن را از گفتار پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، نوشته بوده و در آن حوادث و پیشامدهاى آینده بوده، بلكه بنا به گفته برخى از روایات، در آن نوشته، نام تمام فرمانروایان حاكم بر مسلمانها، تا روز قیامت ذكر شده بوده و آن را فرزندش ابو هاشم از وى به ارث برده و نام كسانى را كه از عباسیان حكومت�?خواهند كرد به اطلاع آنان رسانده است...

اما با این همه، آنچه در مساله خراسانى و شعیب بهتر به نظر مى�?رسد، روایاتى است كه مى�?گوید خروج خراسانى و شعیب همزمان خروج سفیانى و یمنى است، چون این روایات، منتسب به امامان، علیهم�?السلام، مى�?باشد و سندش محكمتر است، بلكه در این روایات احادیث صحیح (5) السندى نیز مانند روایت ابوبصیر از امام باقر، علیه�?السلام، وجود دارد.

در هر صورت، این مرحله از حكومت زمینه سازان دولت�?حضرت، چنانچه ما هم ترجیح دادیم، سال قبل از ظهور وى و یا احتمال اینكه شش سال باشد و در هر حال آخرین مرحله حكومت آنهاست، اما آنچه مشكل به نظر مى�?رسد، شناخت مراحل دیگر دولت آنها قبل از آخرین مرحله آن است و اینكه فاصله بین آغاز حكومت آنان به واسطه مردى از قم و بین خروج سید خراسانى و شعیب چقدر است؟... این در حقیقت�?بخشى مفقود از سلسله روایات مربوط به ایرانیان است كه من در روایات ندیدم چه اندازه بوده است.. آرى در برخى از روایات، اشاره�?هایى در این زمینه وجود دارد كه بعد از بیان مهم�?ترین روایات مربوط به حكومت آنان، خواهد آمد.

اروایت: آغاز حكومت مهدى، از ایران
از جمله آن روایات، حدیثى است كه صراحت دارد، آغاز نهضت�?حضرت مهدى، علیه�?السلام، از ناحیه مشرق خواهد بود از امیر مؤمنان، علیه�?السلام، نقل شده است كه فرمود:

آغاز ظهور او از مشرق است، زمانیكه این امر پیش آمد، سفیانى خروج مى�?كند. (6)


و از طرفى آنچه كه علما بر آن اتفاق دارند و در روایات به نحو تواتر (7) وارد شده این است كه ظهور
آن حضرت از مكه است، بنابراین باید مراد از گفته امیر مؤمنان، علیه�?السلام، كه فرمود: «آغاز نهضت او از ناحیه مشرق است�?» یعنى آغاز و شروع نهضت وى از مشرق، یعنى ایران است. و همچنین دلالت دارد كه آغاز نهضت آن حضرت، قبل از خروج سفیانى بوده و فاصله بین آغاز امر او و خروج سفیانى، مدتى نه كوتاه و نه طولانى است. زیرا در روایت، هضت�?حضرت بر خروج سفیانى، با «واو» عطف شده است نه «فاء» و «ثم�?» كه دلالت�?بر فاصله داشته باشد، بلكه مى�?توان گفت این روایت، اشاره به نوعى ارتباط سببى بین آغاز امر زمینه�?سازى براى دولت�?حضرت مهدى، علیه�?السلام، از سرزمین ایران و بین خروج سفیانى دارد، توجه داشتید كه جنبش سفیانى صرفا واكنشى است جهت رویارویى با موج فزاینده نهضت اسلامى كه زمینه�?ساز مقدمه قیام آن حضرت است.

روایت:امت پیامبر و حكومت مردى از اهل بیت
روایتى را كه ابو بصیر از امام صادق، علیه�?السلام، نقل كرده نیز از جمله روایات در این زمینه است، حضرت فرمود:

اى ابو بصیر امت پیامبر، صلى�?الله�?علیه�?وآله، تا زمانیكه خاندان فلان بر مسند حكم هستند هیچگاه به گشایشى نخواهند رسید تا آنكه فرمانروایى آنان منقرض شود، با تمام شدن آن، خداوند آن را به مردى از اهل بیت ارزانى مى�?دارد كه روش او بر اساس تقوى و عمل وى هدایتگر مردم است. در مقام قضاوت و حكم بر مردم، اهل رشوه نیست. به خدا سوگند من او و نام او و پدرش را مى�?دانم آنگاه، آن مرد تنومند و كوتاه اندام كه داراى علامت�?خال بر صورت و دو نشانه دیگر بر پوست�?بدن دارد مى�?آید، او پیشوایى عادل است كه حافظ و نگاهبان آنچه كه نزد او ودیعه گذاشته شده است مى�?باشد، دنیا را پر از عدل و داد مى�?نماید آنگونه كه بدكاران آن را پر از ظلم و جور كرده�?اند. (8)

این روایت قابل توجهى است ولى متاسفانه بخش پایانى آن ناقص است، این روایت را صاحب بحار از كتاب «اقبال�?» سید بن طاوس نقل كرده است كه صاحب اقبال در كتابش ص�?559 بیان داشته است كه این روایت را در سال 362 در كتاب «ملاحم�?» بطائنى دیده است و از آن كتاب این روایت را نقل كرده اما ناتمام، و در پایان گفتارش گفته است «سپس تمام روایت را نقل كرده است�?» حال آنكه كامل نقل نكرده است، بطائنى از یاران امام صادق، علیه�?السلام، بوده و نسخه كتاب وى نایاب است البته ممكن است در كتابهاى خطى ناشناخته در اطراف و اكناف كشورهاى اسلامى در كتابخانه�?ها وجود داشته باشد.

روایت دلالت دارد كه سید بزرگوارى از ذریه اهل بیت، علیهم�?السلام، پیش از ظهور حضرت قائم، علیه�?السلام، حكومت مى�?كند و مقدمات دولت آن حضرت را فراهم مى�?نماید، مردم را متوجه تقوا و پرهیزكارى مى�?نماید و طبق احكام اسلام عمل مى�?كند، وى اهل سازش و رشوه گیرى نیست، این سید كه ذكر آن در روایت آمده احتمال دارد مراد از او امام خمینى باشد.

اما جمله خاندان فلان كه امام فرمود: «تا زمانیكه خاندان فلان بر سر كار باشند» ملازمه ندارد كه مراد از آنها بنى عباس باشند آنگونه كه سید بن طاوس فهمیده است، همینطور در سایر روایاتى كه امامان، علیهم�?السلام، در آنها تعبیر به فلان و آل فلان نموده�?اند، البته گاهى منظور امامان، علیهم�?السلام، از این تعبیر، بنى عباس و گاهى خاندانهایى است كه قبل از ظهور حضرت مهدى، علیه�?السلام، فرمانروایى مى�?كنند، مثلا روایات متعددى كه بازگو كننده اختلاف بین خاندان فلان و آل فلان، از حكام حجاز است وجود دارد كه آنان بر شخص فرمانروایى از خودشان اتفاق نظر پیدا نمى�?كنند و بین قبیله�?ها ایجاد اختلاف مى�?شود، آنگاه حضرت مهدى، علیه�?السلام، ظهور مى�?كند و مانند روایتى كه از امیر مؤمنان على، علیه�?السلام، روایت�?شده است كه حضرت فرمود:

آیا خبر ندهم شما را به پایان سلطنت�?خاندان فلان؟ عرض كردیم آرى اى امیر مؤمنان. فرمود: كشته شدن بى�?گناهى در سرزمین حرم از قبیله قریش، سوگند به خدایى كه دانه را شكافت و موجودات را هستى بخشید بعد از پانزده شب دیگر، سلطنتى برایشان نخواهد بود. (9)

و غیر از این روایت، روایات متعدد دیگرى كه اختلاف بین بنى�?فلان و یا به هلاكت رسیدن فرمانرواى ظالمى از آنان را بیان كرده است و اینكه پس از آن سفیانى خروج خواهد كرد و یا ظهور حضرت مهدى، علیه�?السلام، به وقوع مى�?پیوندد و یا اینكه بیانگر برخى از نشانه�?ها و پیشامدهاى نزدیك ظهور آن حضرت است... بنابراین باید این روایت را به غیر بنى عباس تفسیر نمود زیرا صدها سال پیش، حكومت و فرمانروایى آنها سپرى شده است.

بلكه روایاتى كه بصراحت از بنى�?عباس نام برده است، حتما باید مورد بررسى و دقت قرار گیرد. چه اینكه این روایات از امامان، علیهم�?السلام، با عبارت «فرزندان فلان�?» و «خاندان فلان�?» وارد شده است و شخص راوى آن را به لفظ بنى�?عباس روایت كرده به این اعتقاد كه مراد از گفته امام، علیه�?السلام، از «فرزندان فلان�?»، بنى عباس مى�?باشد.

گاهى در روایات ظهور، تفسیر به بنى�?عباس صحیح است زیرا مراد از ذكر نام آنها، روش آنان است كه در نقطه مقابل امامان، علیهم�?السلام، بوده است، نه اینكه مراد شخص آنها و فرزندان و یا ذریه آنان باشد... البته بندرت نیاز به چنین تفسیرى پیدا مى�?كنیم زیرا در اغلب روایات تعبیر به فرزندان و خاندان فلان شده است.

به هر حال، منظور از خاندان فلان در روایت مورد بحث كه فرمود: «تا زمانیكه خاندان فلان بر مسند حكم باشند، تا اینكه فرمانروایى آنان منقرض شود، با تمام شدن آن خداوند آن را بر مردى از اهل بیت قرار مى�?دهد» حكام ظالم و ستم پیشه، غیر از بنى عباس است كه سید موعود، بعد از آنان ظاهر مى�?شود و قبل از ظهور حضرت مهدى، علیه�?السلام، با دالت�?حكمرانى مى�?كند.

اما لفظ «آنگاه، آن مرد تنومند كوتاه اندام كه داراى علامات خال بر صورت و دو نشانه دیگر بر پوست�?بدن دارد، پیشوایى است عادل�?» حكایت از این دارد، بعد از آن سید كسى خواهد آمد كه مفهوم آن این است كه آن شخص حضرت مهدى، علیه�?السلام، است و هم اوست كه داراى این نشانه�?هاست، چنانكه در اوصاف حضرت آمده است. اما صفت «مرد تنومند كوتاه قد» بر آن حضرت تطبیق نمى�?كند. زیرا در مجموعه روایات، آن حضرت بلند قامت و موزون یاد شده است، بعید نیست كه یك بخش و یا بیشتر از این روایت، در اثر نقل سید بن طاوس و یا دیگرى از راویان، افتاده باشد. و این مرد تنومند و كوتاه اندام، بعد از سید مورد نظر مى�?آید و برخى از صفات دیگرش از روایت افتاده است، بدین سان نمى�?توانیم در اتصال زمان این سید مورد نظر را به زمان ظهور حضرت مهدى، علیه�?السلام، از این روایت استفاده كنیم.



پی �?نوشتها:

1. المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج�?52، ص�?63.

2. ابن حماد المروزى، الو عبدالله نعیم، الفتن، (نسخه خطى)، ص 84 و قریب به همین
مضمون در ص 74.

3. المجلسى، محمدباقر، همان، ص 210.

4. المجلسى، محمدباقر، همان، ص 232.

5. روایت صحیح آن است كه تمام راویان آن ثقه و مورد اعتماد باشند.

6. المجلسى، محمدباقر، همان، ص�?252، به نقل از: ابونعیم�?الاصبهانى، احمد، الاربعون
فى المهدى.

7. متواتر، خبرى است كه راویان آن به حدى برسد كه عادتا محال است اهل كذب باشند و
این در همه طبقات راویان باید ثابت�?باشد.

8. المجلسى، محمدباقر، همان، ص�?269.

9. همان، ص 234.

 

منبع : ماهنامه موعود

دوشنبه 29/9/1389 - 16:29
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته