سکوت را متفاوت تفسیر کرده اند:
از سر رضایت و گاه نارضایتی
هیچ کس سکوت را نمی شناسد
سکوت پیله ایست که هیچگاه باز نشد
سکوت یعنی کلمه و موسیقی
بگذار دهان باز کنم و هیچ نگویم
سکوت، کودکی ست که به دنیا نیامد
بگذار نت شفاف کاملی باشم
بی زوال و ماندنی تا ابد ...
شاملو چه خوش می گوید:
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من
بگذار بی پرده سخن گویم
به تو نگاه می کنم و می دانم
تو تنها نیازمند یک نگاهی تا به تو دل دهد
آسوده خاطرت کند
بگشایدت تا به درآیی
من پا پس می کشم
و درِ نیم گشوده به روی تو بسته می شود
پیش از آنکه به تنهایی خود پناه برم
با خود می اندیشم که " چرا؟! "
باری آغاز می کنم اندیشه ام را
شاید همه ، زمانِ تجربه کردن نداشته باشند
آرام با خود زمزمه می کنم :
تجربه تلخ بهتر از زندگی تلخ
در قفل در کلیدی چرخید .....................