• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1977
تعداد نظرات : 4816
زمان آخرین مطلب : 2194روز قبل
خاطرات و روز نوشت

 سلام

I

توی قطار مترو روصندلی نشسته بودم وغرق افكار خودم بودم.نگام به شعاری افتاد كه بالای در قطار نوشته شده بود."در همه جا از سمت راست خود حركت كنید"با خودم گفتم یعنی چی؟!...این هم شد توصیه ..اینكه جزو بدیهیاته ولازم نیست كه تو مترو هم اینو به مردم تذكر بدن.چه خوبه مسئولین مترو یه تجدید نظری در ثبت این شعار ها بكنند

.تو همین فكر بودم كه به مقصد رسیده وپیاده شدم .به پله های ایستگاه رسیدم وطبق معمول از سمت راست شروع به بالا رفتن كردم.هنوز هفت هشت پله بیشتر بالا نرفته بودم  گه یه آقایی كه از بالا به پایین می آمد رودرروی من قرار گرفت.من كنار نرفتم و گفتم :آقا من دارم درست حركت می كنم .جایی كه حركت دو طرفه است هر كس باید از سمت راست خودش حركت كنه.نگاه چپ چپی به من كرد وزیر لب غرغر كرد واز جلوی من كنار رفت..از ایستگاه مترو بیرون اومدم ووارد پیاده رو شدم.در اونجا هم با همین مشكل روبرو شدم وچند بار نزدیك بود با تفری كه از روبروم میومد بر خورد كنم .

جالب اینه كه شب هم كه با ماشین خودم در خیابون رانندگی می كردم به ماشینی بر خوردم كه از طرف روبرو  واز سمتی كه مربوط به حركت اون نبود داشت بطرف من می اومد واگه كمی دیرتر كنار كشیده بودم معلوم نبود چه بلایی سر خودم وماشین اومده بود.اینجا بود كه به انتخاب كننده های شعار های داخل مترو آفرین گفتم وتازه فهمیدم درسته كه خیلی چیزها در زندگی اجتماعی ما جزو بدیهیاته ولی برا رعایتش همیشه باید به ما تذكر بدند. 36_1_4.gif

يکشنبه 30/8/1389 - 9:51
ریزه کاری های خانه داری
از خواص جوش شیرین غافل نباشید. جوش شیرین هم مصرف خوراکی و دارویی دارد و هم ضدعفونی کننده است. ۱ – می توانید از آن در تهیه بیسکویت و کیک استفاده کنید. ۲ – برای براق کردن جواهرات به کار می رود. ۳ – درد ناشی از نیش زنبور را تسکین می دهد. ۴ – برای نظافت یخچال و لکه گیری اجاق گاز به کار می رود
يکشنبه 30/8/1389 - 9:33
شعر و قطعات ادبی

*میلاد نور مبارک

 

امام هادی(ع) : " هرکس بذر خوبی بکارد، شادمانی درو می کند."

همیشه شادمان باشید.

 

زسوی عرش رحمن، نوید شادی آمد

بشارت ای محبــان، امــام هـادی آمد

کجـــایی یــابـن زهـرا بده عیدی مارا

که روح عشق و ایمان امام هادی آمد

 

ای گـــوهــر بحــر آفــرینـش

وی چشم و چراغ اهل بینش

 

همــنـــــام علـــی مرتضایی

ســرتـا بــه قــدم خــدانمائی

 

امروز که دل قرین شادیست

میلاد تو ای امام هادی است

 

 

 

گلــی از گلشن طــه به جهان رو کرده

که جهــان را ز صفا جنّت رضوان کرده

نور چشمان جواد است، بُوَدْ نام علی

که خدایش ز شرف، ناطق قرآن کرده

ای دوســت بیــا که وقت شادی آمد

هــم عـــزت و هـــم نــور الهـی آمد

بر خــلق خــدا رحمـت حق نازل شد

فــــرزنــــد تــقـــی امــام هادی آمد

يکشنبه 30/8/1389 - 9:30
ریزه کاری های خانه داری
کف اتو ی کثیف را جکونه تمیز کنیم؟ پاسخ : ۱- اتو را به شدت گرم کنید و سپس روی پارچه خشن و بی مصرفی بکشید تا تمیز شود. ۲- در صورتی که کف اتوی شما از جنس تفلون نباشد ، می توانید با کشیدن یک تکه سنباده به کف اتو آن را تمیز کنید. ۳- می توان با مالیدن محلو گرم شده سرکه و نمک نیز کف اتو را تمیز کرد.
يکشنبه 30/8/1389 - 9:28
شعر و قطعات ادبی

 

 

امشب ای دل، مرا شب شادی است

 

در کــــف مـــا بــــرات آزادی است

بــاب رحــمـت ز هــر طـــرف شد بـــاز

شب میلاد حضرت هادی(ع) است

 

يکشنبه 30/8/1389 - 9:26
شخصیت ها و بزرگان
نام كتاب : رفتار علوى در كلام رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیة اللّه العظمى خامنه اى

تهیه شده در : معاونت فرهنگى و تبلیغات دفاعی ستاد كل نیروهاى مسلح
شاگرد پیامبر بودن هنر بزرگ على (ع ) است  
نبى مكرم اسلام جداى از خصوصیات معنوى و نورانیت و اتصال به غیب و آن مراتب و درجاتى كه امثال بنده از فهمیدن آنها هم حتّى قاصر هستیم ، از لحاظ شخصیت انسانى و بشرى ، یك انسان فوق العاده ، طراز اول و بى نظیر است . شما درباره ى امیرالمؤ منین مطالب زیادى شنیده اید؛ همین قدر كافى است عرض شود كه هنر بزرگ امیرالمؤ منین این بود كه شاگرد و دنباله رو پیامبر بود. یك شخصیت عظیم ، با ظرفیت بى نهایت و با خلق و رفتار و كردار بى نظیر، در صدر سلسله ى انبیا و اولیا قرار گرفته است و ما مسلمانان موظف شده ایم كه به آن بزرگوار اقتدا كنیم ؛ كه فرمود((ولكم فى رسول اللّه اسوة حسنة )). ما باید به پیامبر اقتدا و تاءسى كنیم ؛ نه فقط در چند ركعت نماز خواندن ؛ در رفتارمان ، در گفتارمان ، در معاشرت و در معامله مان هم باید به او اقتدا كنیم ؛ پس باید او را بشناسیم .خطبه هاى نماز جمعه تهران 
23/2/1379
اعتماد كامل پیامبر(ص ) به على (ع 
((و ما نزلت برسول اللّه (صلى اللّه علیه و اله ) نازلة قطّ الاّ دعاه فقدمه ثقة به ))؛ هر وقت مساءله ى مهمى براى پیامبر پیش مى آمد، پیامبر او را صدا مى كرد و جلو مى انداخت ؛ به خاطر این كه به او اعتماد داشت و مى دانست كه اولا خوب عمل مى كند؛ ثانیا از كار سخت سرپیچى ندارد؛ ثالثا آماده ى مجاهدت در راه خداست . مثلا در ((لیلة المبیت )) آن شبى كه پیامبر مخفیانه از مكه به مدینه آمد یك نفر باید آن جا در آن رختخواب مى خوابید؛ پیامبر على را جلو انداخت ، در جنگها، امیرالمؤ منین را جلو مى فرستاد؛ در كارهاى مهم ، هر مساءله ى اساسى و مهمى كه پیش مى آمد، على را جلو مى انداخت ؛ ((ثقة به ))؛ چون اطمینان داشت و مى دانست كه او برنمى گردد؛ نمى لرزد و خوب عمل خواهد كرد. ببینید، صحبت این نیست كه امثال بنده آدمهاى حقیر و ضعیف ادعا كنیم كه مى خواهیم این طورى عمل كنیم ؛ نه ، صحبت این است كه ما باید در این جهت حركت كنیم . انسان مسلمان پیرو على ، خطش باید این خط باشد و هرچه بتواند، جلو برود. بعد فرمود((و ما اطاق احد عمل رسول اللّه (صلى اللّه علیه واله ) من هذه الا مة غیره ))؛ هیچ كس از این امت طاقت این را نداشت كه مثل پیامبر عمل كند، مگر او؛ او بود كه مثل پیامبر در همه جا مى رفت ؛ هیچ كس دیگر نمى توانست به دنبال پیامبر و پا جاى پاى آن حضرت حركت كند((و ان كان لیعمل عمل و جل كان وجهه بین الجنة و النار))؛ با همه ى این كارهاى بزرگ و خداپسند و مؤ منانه ، رفتار او، رفتار یك انسان بین خوف و رجا بود؛ از خدا ترسناك بود، كانّه او را بین بهشت و جهنم قرار داده اند؛ در یك طرف بهشت را مى بیند، در یك طرف جهنم را مى بیند((یرجو ثواب هذه و یخاف عقاب هذه )). خلاصه ى این جمله این است كه به این همه مجاهدت ، به این همه انفاق ، به این همه عبادت ، مغرور نمى شد. ما حالا دو ركعت نافله و چند جمله دعا كه بخوانیم ، و اگر دو قطره اشك بریزیم ، فورا مغرور مى شویم كه بله دیگر، ((این منم طاووس علیین شده ))! اما امیرالمؤ منین با این انبوه عمل صالح ، مغرور نمى شد.
پنج درخواست پیامبر از خداوند 
روایت دیگر، روایت ((خوارزمى حنفى )) است كه این هم از نویسندگان سنى است . كتابى دارد در مناقب ، او این روایت را نقل مى كند كه پیغمبر به امیرالمومنین فرمودند:
((من از خداى متعال پنج چیز در رابطه با تو خواسته ام و خداوند هر پنج چیز را به من داده است . اول این است كه خواستم در قیامت وقتى محشور مى شوم و از خاك برمى خیزم ، تو در كنارم باشى . دوم اینكه در هنگامى كه اعمال خلایق را در میزان الهى مى سنجند كه این میزان در قرآن اسمش آمده است ، تو هم در كنار من باشى . سوم اینكه از خدا خواستم آن علم و لوائى را كه بزرگترین علم و لواى الهى در روز قیامت است و روى آن نوشته است كسانى كه به بهشت یم روند و در زیر هر علمى عده اى از خلایق جمع شده اند. كسانیكه به بهشت سرافراز و كامیاب شدند و خلایق زیر این علم جمع هستند پیغمبر طبق این روایت به امیرالمومنین مى فرماید كه از خدا خواستند كه این پرچم را در قیامت خدا به دست تو بسپارد. و این را خداوند قبول فرمود. از خدا خواستم كه در روز قیامت ساقى حوض كوثر، تو باشى . خدا این را قبول كرد و از خدا خواستم كه در قیامت پیشرو امت من به بهشت ، تو باشى . تو جلو و امت من پشت سر تو به طرف بهشت و این را هم خدا قبول كرد.))
پیغمبر از این كه این مقامات معنوى را به على بن ابى طالب (ع ) داده است ، خدا را سپاسگزارى مى كند. واقعا هیچ مقامى به بلندى این مقام نیست .
یك روایت دیگر هست كه این روایت را مى گویند از اسناد متواترى روایت شده است ، یعنى همه روایت كرده اند. البته من از بحارالانوار نقل مى كنم ، از ابوهریره عن ابى ((معاذ بن جبل )) كه او از پیغمبر نقل مى كند كه پیغمبر فرمود((نگاه كردن به على ابن ابى طالب عبادت است .)) چرا چون یك عنصر معنوى است ، چون یك بنده خالص خداست ، چون نگاه به او، انسان را به خدا نزدیك مى كند. چون او معنوى است لذا نگاه كردن به او كه مظاهر عبودیت در مقابل پروردگار نوعى عبودیت است . بعد مرحوم علامه عالى مجلسى رضوان الله تعالى علیه نقل مى كند از ((ابن اثیر)) در النهایه كه او این حدیث را نقل كرده ، بعد بیان كرده كه چرا نگاه كردن به على بن ابى طالب عبادت است ، مى گوید او اینطور گفته است كه وقتى على بن ابى طالب در مقابل مردم ظاهر مى شد، مردم او را كه مى دیدند مى گفتند چقدر این جوان شریف است ، چقدر كریم و بزگوار است . چقدر دانشمند است ، چقدر شجاع است . خلاصه این را ابن اثیر مى گوید، وقتى كه به على بن ابى طالب نگاه مى كردند آنقدر صفات او برجسته بود، مكرر در مكرر ذكر خدا مى كردند، از این جهت نگاه كردن به او عبادت است . مجلسى قبول ندارند این بیان را، مى گویند این آقا خواسته یك فضیلت را از على بن ابى طالب سلب كند كه خود نگاه كردند به او به خاطر خود على بن ابى طالب عبادت باشد. این را خواست سلب كند چند فضیلت دیگر را براى على بن ابى طالب اثبات كرد.جمهورى اسلامى ، هشتم فروردین 1371، شماره 3709، ص 14چرا دنیا عاشق على است  
على یى كه من و شما عاشق او هستیم ، دنیا عاشق اوست ، مسیحى عاشقانه برایش كتاب مى نویسد، آدمى كه به مبانى دینى هم عملا خیلى پایبند نیست ، درباره ى او زبان به ستایش باز مى كند، این على را شما چرا از دور نگاه مى كنید؛ نزدیك بروید. هركس این قله ى دماند را كه از دور نگاه كند، مى گوید به به ، عجب چیزى است ! قدرى از این پیچ وخمها بالا برو، ببینم چه كاره اى ! باید نزدیك شد؛ باید راه افتاد؛ باید حركت كرد. امروز بشریت به همین خصلتهایى كه امیرالمؤ منین پرچمدارش بود، احتیاج دارد؛ این خصلتها، با پیشرفت علم ، با پیشرفت تكنولوژى ، با پدید آمدن روش جدید زندگى در دنیا كهنه نمى شود. عدالت كهنه نمى شود؛ انصاف و حق طلبى كهنه نمى شود؛ دشمنى با زورگو كهنه نمى شود؛ پیوند دل با خدا كهنه نمى شود؛ اینها رنگ ثابت وجود انسان در همه ى تاریخ است ؛ امیرالمؤ منین این پرچمها را در دست داشت . امروز بشر تشنه ى این حرفها و تشنه ى این حقایق است . راه چیست ؟ راه ، نزدیك شدن است . مبادا اگر من و شما در جایى حرفى براى حق زدیم ، این به نظرمان زیاد و بزرگ بیاید؛ نه ، على این است . مبادا اگر ساعتى از شبى ، روزى ، نیمه شبى ، توانستیم عبادتى بكنیم ، به چشممان بزرگ بیاید و ما را عُجب بگیرد؛ نه ، على این است . مبادا اگر در صحنه ى خطرى وارد شدیم ، خودمان را خیلى بزرگ ببینیم ؛ نه ، على این است ؛ هرچه مى توانید، نزدیك بشوید.
دنیاى اسلام ، بلكه دنیاى بشریت سالم ، در مقابل او خاضع است ؛ اینهاست كه در تاریخ اثرش مى ماند. آن زهدش بود؛ آن عبادتش بود؛ آن شجاعتش ‍ بود؛ آن قاطعیتش در راه خدا بود؛ آن جایى كه لازم بود، با شمشیر به جان دشمنان حقیقت و دشمنان دین و دشمنان خدا مى افتاد و از هیچ چیز باك نداشت ؛ ((لا تاءخذه فى اللّه لومة لائم ))؛ آن جایى كه آدمِ منحرفِ مضرِ مخلى بر سر راه حركت به سوى خدا وجود داشت ، شمشیر او فیصله دهنده بود؛ آن جایى كه مظلومى بود، آن جایى كه مصلوب الحقى بود، امیرالمؤ منین به رقیقترین انسانها تبدیل مى شد. در روایتى هست كه آن قدر امیرالمؤ منین با دست خودش به دهان یتیمان غذا گذاشت كه یك نفر لابد مثلا جوانكى بوده گفت آرزو كردیم كاش ما هم یتیم مى شدیم تا امیرالمؤ منین این طور به ما لطف مى كرد! آن قدر ناشناس به خانه ى فقرا و مساكین و گرفتارها و از راه مانده ها سر زد كه معروف است كه بعد از ضربت خوردن آن حضرت ، فهمیدند كه آن انسانِ رحیم چه كسى بوده كه مى آمده است و او را نمى شناخته اند.
سخن او نهج البلاغه است ؛ فصیحترین كلام آدمى در میان عرب((نهج البلاغه ))، اوج هنر و اوج زیبایى است ؛ زیبایى لفظ و زیبایى معناست . انسان مبهوت مى ماند؛ هیچ شاعر بزرگ عرب ، هیچ نویسنده ى هنرمند عرب ، نتوانسته بگوید كه من از مراجعه ى به نهج البلاغه بى نیازم .
به هرحال ، دیروز مردم كوفه به عزاى این بزرگمرد نشستند. جنازه ى آن بزرگوار در كوفه تشییع نشد. اجتماع مردم گرد جنازه ى امیرالمؤ منین به وجود نیامد. شاید امیرالمؤ منین دوران تسلط دشمنان بر كوفه را مى دید. ده سال بعد از آن ، بیست سال بعد از آن ، در كوفه چه خبر بود؟ همان كسانى كه دختران امیرالمؤ منین را در بازارهاى كوفه گرداندند، همان كسانى كه سر جگرگوشگان امیرالمؤ منین را بر سر نیزه ها كردند، چه بُعدى داشت اگر قبر على بن ابى طالب را مى شكافتند و اهانت و جسارتى مى كردند؟! لذا قبر آن بزرگوار هم مخفى بود؛ تا بعد از گذشت مدتهاى طولانى ، آن قبر پیدا شد.لى (ع ) محبوب همه آزاداندیشان جهان 
اگر بخواهیم درباره ى امیرالمؤ منین چند جمله ى كوتاه عرض بكنیم و از تفاصیل بحث در شخصیت این انسان عظیم و استثنایى تاریخ كه براى او، كتابها هم كافى نیست صرف نظر كنیم ، اولاً باید عرض كنیم كه امیرالمؤ منین جزو شخصیتهاى نادرى است كه امروز و در گذشته ، نه فقط در میان شیعیان ، بلكه در میان همه ى مسلمانان ، و بلكه در میان انسانهاى آزاداندیش غیرمسلمان ، محبوب بوده است . كمتر كسى را از شخصیتهاى بزرگ ، حتّى پیامبران عظام الهى مى شود نشان داد كه در میان مردمى غیر از علاقه مندان و پیروان خود، این همه ستایشگر داشته باشد كه امیرالمؤ منین (علیه السلام ) دارد. البته معرفت ما كم و بینش ما قاصر است . آن شخصیت از لحاظ معنوى ، فوق العاده است . ما نمى توانیم همه ى ابعاد شخصیت امیرالمؤ منین را بدرستى دریابیم ؛ بخصوص ابعاد معنوى و الهى آن را، كه فهمیدن آن ابعاد براى بسیارى از اولیاى خدا هم دشوار است ؛ لیكن آن قدر ابعاد ظاهرى شخصیت امیرالمؤ منین (علیه السلام ) جذاب و چشمگیر و جالب است ، كه حتى كسانى كه با مسایل معنوى و ابعاد معنوى شخصیت انسانها و اولیا آشنایى ندارند، مى توانند درباره ى این مرد بزرگ تاریخ چیزهایى بدانند و به او عشق بورزند.دیدار با گروه كثیرى از دانشجویان و دانش آموزان به مناسبت سیزدهم آبان
سالروز میلاد امام على (ع )، 12/8/1377
على (ع ) چهره جذاب تاریخ  
امیرالمؤ منین (علیه السّلام ) جزو چهره هاى جذاب تاریخ است . انسان شاید كمتر شخصیت تاریخى را بتواند پیدا كند كه به قدر امیرالمؤ منین على بن ابى طالب (علیه السّلام ) در میان همه ى آحاد بشر نه فقط ملت اسلام دلباخته داشته باشد. چه بسیار غیر مسلمانانى كه اسلام و حتى پیامبر اسلام را قبول ندارند؛ اما به على (علیه السّلام ) عشق مى ورزند؛ به او احترام مى كنند و او را ستایش مى كنند. مسلمانان و بخصوص شیعیان هم كه نسبت به آن بزرگوار، چه تكریم و تعظیمى در دل و جان و ذهن خودشان قائلند.
در بین ما شیعیان و آحاد مسلمین ، كسانى هستند كه عامل به احكام اسلامى هم نیستند؛ اما امیرالمؤ منین را بزرگ مى شمارند؛ این براى چیست ؟ این به خاطر آن است كه مجموعه ى خصوصیات والاى انسانى در این بزرگوار به قدرى زیاد بوده است كه هركس كه از على (علیه السّلام ) چیزى شنیده است ، در مقابل این خصوصیات خاضع است . فقط یك دسته استثناء هستند كه آنها على را مى شناسند، اما با او دشمنند؛ آنها كسانى هستند كه با مبانى یى كه این انسان بزرگ براى آن جهاد كرده و همه ى عمر را صرف كرده است ، بشدت دشمنند؛ طبعا با سربازِ اولش هم دشمنند. یا در آن دوره هاى اول ، كسانى كه زخم خورده ى از آن شمشیر بى انعطاف و آن انسان آشتى ناپذیر با بدى و زشتى بودند، با او دشمن بودند؛ والاّ آدمهاى با انصاف و انسانهاى فطرى ، همه محب و مشتاق این شخصیت عظیمند. البته این در صورتى است كه از او چیزى شنیده باشند؛ آنهایى كه نشنیدند و نمى دانند، طبعا خارجند.خطبه نماز جمعه ، 10/10/78وجود امیرالمومنین ، یك درس جاودانه براى همه نسلهاى بشر است  
این ولادت باسعادت و مبداء یك بركت الهى بر بشریت را به همه ى آزادگان عالم ، مخصوصا مسلمین جهان و بالاخص به مردم مؤ من و فداكار كشور عزیزمان ، تبریك عرض مى كنم .
وجود امیرالمؤ منین (علیه الصّلاة والسّلام )، از جهات متعدد و در شرایط گوناگون ، براى همه ى نسلهاى بشر، یك درس جاودانه و فراموش نشدنى است ؛ چه در عمل فردى و شخصى خود، چه در محراب عبادتش ، چه در مناجاتش ، چه در زهدش ، چه در محو و غرق شدنش در یاد خدا، و چه در مبارزه اش با نفس و شیطان و انگیزه هاى نفسانى و مادّى . این جملات از زبان امیرالمؤ منین ، در فضاى آفرینش و فضاى زندگى انسان ، همچنان پُرطنین است((یا دنیا ... غرّى غیرى ))(1): اى جلوه هاى دنیا، اى زیباییهاى پُرجاذبه ، اى هوسهایى كه قویترین انسانها را به دام خود مى كشید، بروید كس دیگرى غیر على را فریب بدهید؛ على بزرگتر و بالاتر و قویتر از این حرفهاست . بنابراین ، یكایك انسانهاى بیدار، در لحظه لحظه ى زندگى امیرالمؤ منین و در ارتباطش با خدا و معنویت ، درسهاى فراموش نشدنى پیدا مى كنند.دیدار با اقشار مختلف مردم و مسؤ ولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران 
سالروز میلاد حضرت على (ع )، 10/11/1369
توازن در شخصیت  
امروز نكته اى را درباره زندگى امیرالمومنین (ع ) عرض كنم و آن خصوصیتى است كه من از آن به ((توازن در شخصیت امیرالمومنین (ع ))) تعبیر مى كنم . توازن عجیبى در شخصیت آن بزرگوار هست . یعنى صفات ظاهرا متضاد و ناسازگار در وجود امیرالمومنین ، آن چنان كنار هم زیبا چیده شده كه خود یك زیبایى به وجود آورده است . انسان نمى بیند كه این صفات در كسى با هم جمع بشودو از این قبیل صفات متضاد، در امیرالمومنین (ع ) الى ما شاء الله هست ؛ نه یكى نه دو تا، خیلى زیاد است . حالا چند مورد از این صفات متضادى كه در كنار هم در امیرالمومنین حضور و وجود پیدا كرده است ، مطرح كنم :
مثلا رحم و رقت قلب در كنار قاطعیت و صلابت ، با هم نمى سازد؛ اما در امیرالمومنین (ع ) عطوفت و ترحم و رقت قلب در حد اعلاست كه واقعا براى انسانهاى معمولى ، این طور حالتى كمتر پیش مى آید. مثلا كسى كه به فقرا كمك كنند، به خانواده هاى مستضعف سربزنند، زیادند؛ اما آن كسى كه اولا این كار را در دوران حكومت و قدرت خود انجام بدهد، ثانیا كار یك روز و دو روزش نباشد كار همیشه او باشد ثالثا به كمك كردن مادى اكتفا نكند؛ مى رود با این خانواده ، با آن پیرمرد، با این آدم كور و نابینا، با آن بچه هاى سغیر مى نشیند، مانوس مى شود، دل آنها را خوش مى كند، البته كمك هم مى كند و بلند مى شود، فقط امیرالمومنین است . شما در بین انسانهاى رحیم و عطوف ، چند نفر مثل این طور انسان پیدا مى كنید؟ امیرالمومنین (ع ) در ترحم و عطوفتش ، این طورى است .
او به خانه بیوه زن صغیر دار كه مى رود، تنورش را كه آتش مى كند، نان كه برایش درست مى كند، غذا كه برایش برده است ، با دست مبارك خودش در دهان بچه ها او غذا كه مى گذارد، اینها بماند؛ براى این كه این بچه هاى گرفته و غمگین ، لبخندى بر لبانشان بنشیند، با اینها بازى مى كند، خم مى شود، اینها را روى خود سوار مى كند، راه مى رود، در كلبه محقر اینها سرگرمشان مى كند، تا گل خنده بر لبان این بچه هاى یتیم بنشیند. این ، رحم و عطوفت امیرالمومنین (ع ) است كه یكى از بزرگان آن وقت گفت : آن قدر دیدم كه امیرالمومنین (ع ) با انگشتان مبارك خودش ، عسل در دهان بچه هاى یتیم و فقیر گذاشت كه ((لوددت ان اكون یتیما))؛ در دلم گفتم ، كاش من هم بچه یتیمى بودم كه على این طور من را مورد لطف و تفضل خودش قرار مى داد. این ، ترحم و رقت و عطوفت امیرالمومنین است .
شخصیت امیرالمومنین ، قابل احاطه ذهنى و بیانى نیست . 
... و اما در مورد شخصیت على بن ابى طالب (علیه الصّلاة والسّلام ) هرچه گفته شود، كم گفته شده است ؛ چون آن شخصیت ، شخصیت قابل احاطه ى ذهنى و بیانى نیست ؛ یعنى نمى شود با بیان ، ابعاد نامتناهى آن شخصیت الهى را توصیف كرد. امثال بنده ، در بیان جزیى از اجزاى آن عناصر شریف كه در شخصیت اوست ، عاجزیم ؛ لیكن چون اسوه است ، باید او را در حد توان بشرى خودمان بشناسیم .
نمى شود به اوج شخصیت على بن ابى طالب رسید. این را ائمه ى بزرگوار معصوم ما كه خود فرزندان و جانشینان او هستند، گفته اند. در روایتى كه از امام باقر (علیه الصّلاة والسّلام ) نقل شده است ، آن حضرت پس از اشاره به زهد و عبادت و خصوصیات اخلاقى و روحى امیرالمؤ منین (علیه الصّلاة والسّلام )، مى فرماید((و ما اطاق عمله منّا احد))(2)؛ از ما هم هیچ كس توان انجام دادن عمل او را ندارد. یعنى حتّى امام باقر و امام صادق و ائمه ى هداة مهدیّین (علیهم السّلام ) هم نمى توانند خودشان را به آن حدى برسانند كه امیرالمؤ منین به آن رسیده بود. طبق این روایت ، بعد فرمودند((و ان كان على بن الحسین (ع ) لینظر فى كتاب من كتب على (ع ))(3). بنا بر این روایت ، امام باقر فرمود كه پدرش ‍ على بن الحسین (علیه السّلام ) به یكى از كتابهاى على بن ابى طالب (علیه السّلام ) نظر مى كرد لابد كتابى از دستورات امیرالمؤ منین بوده ، كه آن دستورات طبق عمل و زندگى عملى خود آن بزرگوار بوده است ((فیضرب به الارض ))(4)؛ كتاب را روى زمین گذاشت ، ((و یقول من یطیق هذا؟))(5)؛ چنین عملى را چه كسى طاقت مى آورد؟ یعنى امام سجاد كه سیّدالعابدین و زین العابدین است ، در مقابل عمل و عبادت و زهد امیرالمؤ منین احساس عجز مى كند. خود آن بزرگوار هم در نامه به عثمان بن حنیف فرمود:((الا و انّكم لاتقدرون على ذلك ))(6)؛ شما نمى توانید به این سبكى كه من عمل مى كنم ، عمل كنید. واقعا هم انسان وقتى نگاه مى كند، آنچه از امیرالمؤ منین نقل شده ، دهشت آور است .
پس ، سخن در این نیست كه كسى یا جامعه یى بتواند خود را همگون و همسان با على بن ابى طالب (علیه السّلام ) بكند؛ سخن در پیدا كردن جهت حركت جامعه و اشخاص ، مخصوصا زمامداران و اولیاى امور در نظام اسلامى است . جهت حركت ، باید این جهت باشد.
تمام ابعاد شخصیت امیرالمومنین در اوج است  
شخصیت امیرالمؤ منین (علیه الصّلاة والسّلام ) تركیبى از عناصرى است كه هركدام به تنهایى یك انسان عالى مقام را اگر بخواهد به اوج آن برسد، به زانو درمى آورد. زهد امیرالمؤ منین و بى اعتنایى و بى رغبتى او نسبت به شهوات زندگى و زخارف دنیایى ، یكى از این عناصر است . علم آن بزرگوار و دانش وسیع او كه بسیارى از بزرگان مسلمین و همه ى شیعه بر آن اتفاق دارند كه بعد از نبىّاكرم (صلّى اللّه علیه واله وسلّم )، كس دیگرى غیر از امیرالمؤ منین از آن علم برخوردار نبوده است ، یكى از این عناصر است . فداكارى آن بزرگوار در میدانهاى مختلف چه میدانهاى نظامى ، و چه میدانهاى اخلاقى و سیاسى یكى از این عناصر است . عبادت آن بزرگوار، یكى دیگر از این عناصر است . عدل و دادگرى امیرالمؤ منین كه پرچم برافراشته ى شاخصى براى عدل اسلامى است ، یكى دیگر از این عناصر است . راءفت آن بزرگوار نسبت به ضعیفان اعم از فقرا، كودكان ، غلامان و كنیزان ، زنان و ازكارافتادگان یك وادى عظیم و یكى دیگر از ابعاد شخصیت امیرالمؤ منین است . پیشقدمى آن بزرگوار در همه ى كارهاى خیر، كه انسان در تاریخ زندگى آن حضرت برخورد مى كند، یكى دیگر از این عناصر است . حكمت و فصاحت آن بزرگوار نیز بخشى از این عناصر است . شمارش رئوس این مطالب هم به آسانى ممكن نیست ، و در همه ى اینها در حد اعلاست .
قطب راوندى كه از بزرگان علماى ما در قرن ششم است ، درباره ى زهد امیرالمؤ منین مى گوید: وقتى كسى سخن على (علیه السّلام ) در باب زهد را نگاه بكند و نداند كه این سخن از على بن ابى طالب است یعنى از كسى است كه بر بخش عظیمى از دنیاى آباد آن روز حكم مى رانده و آن همه مسایل اجتماعى و سیاسى پیرامون او ریخته بوده است((لا یشكّ انّه كلام من لاشغل له بغیر العبادة ))(7)؛ شك نمى كند كه این سخن ، سخن كسى است كه در زندگى هیچ كارى جز عبادت نداشته ، ((و لاحظّ له فى غیر الزّهادة ))(8)؛ و هیچ كارى جز زهد انجام نمى داده است . این ، زهد امیرالمؤ منین است . تمام ابعاد شخصیت او همین طور در اوج است . بعد مى گوید((و هذه من مناقبه العجیبة الّتى جمع بها بین الاضداد))(9)؛ این منقبت شگفت آور و عجیبى است كه جمع بین اضداد كرده است .
اخلاص ، جوهر و روح كار در زندگى امیرالمومنین 
آن نكته یى كه من امروز مى خواهم بر روى آن قدرى تكیه بكنم ، اخلاص ‍ امیرالمؤ منین است . ما باید این را جوهر و روح كارهاى خودمان قرار بدهیم ؛ كمااین كه شاید در زندگى على بن ابى طالب هم اخلاص جوهر و روح كار آن حضرت بود؛ یعنى كار را فقط براى رضاى خدا و برطبق تكلیف الهى و اسلامى و بدون هیچ انگیزه ى شخصى و نفسانى و امثال اینها انجام مى داد. به گمان این جانب ، در باب شخصیت امیرالمؤ منین ، اصل قضیه این است .
امیرالمؤ منین این اخلاص را از دوران كودكى و نوجوانى كه اسلام را از پیامبر قبول كرد و سختیهاى آن را به جان خرید، نشان داد. او براى خدا از آسایش ‍ محترمانه ى یك آقازاده ى قریشى صرف نظر كرد و در طول سیزده سال ، مبارزات خود را در كنار پیامبر ادامه داد، و بعد هم ماجراى خوابیدن آن بزرگوار در جاى پیامبر در شبى كه رسول اكرم از مكه به طرف مدینه هجرت كردند. این خوابیدن امیرالمؤ منین در جاى پیامبر، از جمله ى كارهایى است كه اگر كسى تدبر بكند، درمى یابد كه بزرگترین فداكارى است كه یك انسان مى تواند از خود نشان بدهد؛ یعنى به طور قاطع تسلیم مرگ شدن . شب تاریك ، دشمن مسلح و خشمگین و آماده ى در پشت دیوارها و عازم بر قتل پیامبر كه در این بستر باید خوابیده باشد. امیرالمؤ منین آن شب به پیامبر عرض كرد كه اگر من در جاى تو بخوابم ، تو بسلامت خواهى جست ؟ فرمود: بله . عرض كرد: پس مى خوابم .
كسانى مثل آن نویسنده ى مسیحى كه از دین ما خارج هستند و با رؤ یت اسلامى و شیعى به امیرالمؤ منین نگاه نمى كنند، مى گویند كه این كار امیرالمؤ منین فقط قابل مقایسه ى با كار سقراط است كه براى مصلحت جامعه ، به دست خود جام زهر را نوشید؛ یعنى یك فداكارى قطعى . اخلاص ، تنها چیزى بود كه در آن شب حاكم بود. كسانى كه در چنین مواردى به فكر خودشان باشند، در فكر این هستند كه از موقعیت استفاده كنند؛ اما او در همین لحظه به فكر نجات جان پیامبر است .
امیرالمومنین فقط رضاى الهى را در نظر مى گرفت  
در جنگهاى پیامبر، در اُحد آن وقتى كه همه به جز اندكى رفتند و امیرالمؤ منین از پیامبر دفاع كرد، در خندق آن وقتى كه همه از مبارزه ى با عمروبن عبدود سرپیچیدند و آن حضرت مكرر داوطلب شد، در قضیه ى خیبر، در قضیه ى آیات برائت ، بعد از رحلت پیامبر، در ماجراى انتخاب جانشین براى پیامبر در سقیفه ، در شوراى تشكیل شده ى بعد از درگذشت خلیفه ى دوم ، در همه ى این موارد امیرالمؤ منین فقط و فقط رضاى الهى را در نظر گرفت و خالصا للّه آن چیزى را كه به نفع اسلام و مسلمین بود، انتخاب كرد و ((خود)) را دخالتى نداد. در وقتى كه خلافت را قبول كرد، در بیست وپنج سالى كه از خلافت دور ماند، در همكاریش با خلفا، در كارش ‍ براى اسلام ، در حضورش در میدان جهاد و كار و مبارزه و خدمت به نظام اسلامى ، در تعلیم مردم ، در تربیت و تزكیه ى انسانهاى جامعه ، و بعد در دوران خلافتش در برخورد با جناحهاى مختلف ، كه هركدام شعارى داشتند و داراى خصوصیتى بودند، و در همه ى موارد دیگر، على بن ابى طالب ، همان على بن ابى طالبى است كه خدا مى پسندد و رسول خدا انتخاب مى كند و برمى گزیند؛ بنده ى خالص خدا. این ، آن چیزى است كه من و شما باید رشحه یى از آن را در عمل و زندگى خود از على بن ابى طالب بیاموزیم و عمل كنیم . در آن روز، این باعث پیشرفت اسلام شد، و همین است كه اگر یك قطره ى از آن در وجود انسانى باشد، او را به موجودى مفید براى اسلام و مسلمین تبدیل مى كند.خطبه نماز جمعه ، 16/1/70
يکشنبه 30/8/1389 - 6:42
دانستنی های علمی
آینده اسف بار منابع طبیعى : روایتى آموزنده  
هر گونه بررسى در زمینه تغییرات جهانى محیط زیست باید دو موضوع عوامل به وجود آورنده این تغییرات و همچنین راههاى مقابله با آنها را مورد تاكید قرار دهد. در عمل ثابت شده است كه چگونگى واكنشهاى بین المللى در قبال معضلات زیست محیطى به میزان درك از ماهیت این معضلات و نیز فعالیتهاى بشرى كه بوجود آورنده آنها هستند، بستگى دارد.
این واكنشها با توجه به شرایط و نوع معضلات به وجود آمده ، متفاوت است . با این حال ، نقش و اهمیت فرایندهاى اقتصادى - اجتماعى و ساختارهاى سیاسى در پیدایش معضلات بین المللى محیط زیست هیچ گاه نباید فراموش شود این فرایندها و ساختارها فعالیتهاى عوامل دخیل در بهره جویى بى رویه از محیط زیست یا تخریب آن را شكل مى دهند یا محدود مى سازند و از این رو باید پیش از ترسیم راههاى مقابله با معضلات زیست محیطى و پذیرش هر گونه مسوولیتى در قبال آن ، شرایطى را كه در آن ، فرایندهاى فوق الذكر فعالند مورد موشكافى قرار داد.
در سال 1986 گرت هاردین پیشنهاد ارزشمندى در زمینه توضیح این امر كه چرا جوامع بشرى با اینكه مى دانند كه در حال بهره جویى بیش از حد از منابع طبیعى هستند و با اینكه آگاهند كه این مساله منافع درازمدتشان را تهدید مى كند، دست از این گونه اقدامات زیانبار خویش بر نمى دارند. این پیشنهاد معروف ، (آینده اسف بار منابع طبیعى ) لقب گرفت . این پیشنهاد، یكى از راههایى را كه به ایجاد معضلات زیست محیطى منجر مى شود بررسى كرده ، به چند شیوه براى مقابله با آن اشاره مى كند. این پیشنهاد به معرفى برخى از چالشهاى موجود در زمینه مقابله با معضلات زیست محیطى بین المللى نیز مى پردازد.
اجازه دهید نظر پیشنهادى هاردین را با استفاده از یك مثال یا روایت فرضى بهره بردارى از منابع شیلاتى مشترك بسط دهیم . به طور خلاصه این پیشنهاد بیان مى دارد كه چگونه ممكن است فعالیتها و اقدامات خردمندانه فردى به اقدامات نابخردانه جمعى منجر شود و به بهره جویى هاى فاجعه آمیزى از منابع طبیعى مشترك تبدیل شود (آینده اسف بار منابع طبیعى ) بیانگر آن است كه فرایند كاهش بى رویه منابع طبیعى تا نابودى كامل این منابع ادامه مى یابد، حتى اگر هر یك از سازمانها و عوامل دخیل در این امر از آن آگاهى كامل داشته باشند و نیت سویى را نیز در سر نپرورانند و تنها به حقوق دیرینه و قانونى خود در استفاده از منابع خدادادى بسنده كنند. اكتفا به اقدامات یك جانبه كشورها یا سازمانهایى كه نگران آینده محیط زیست مى باشند. در مقابله با این معضل راهگشا نیست و رفع معضل ، همكارى تمامى این كشورها یا سازمانها را مى طلبد، چرا كه اگر سایر كشورها یا عوامل با در نظر داشتن منافع خود به طور خودسرانه به بهره جویى بى رویه از منابع طبیعى ادامه دهند، معضل همچنان به قدرت خود باقى مى ماند. ظاهرا اكثر معضلات زیست محیطى جوامع صنعتى ، ساختارى این چنین دارند. صاحبان و مدیران یك كارخانه سعى مى كنند محصولات خود را با نازلترین قیمت به بازار عرضه كنند، حتى اگر این امر عواقب زیانبار زیست محیطى چون دفع آلاینده هاى تصفیه نشده به رودخانه ها یا هوا را به دنبال داشته باشد. از این رو سود حاصل از تولید ارزان به صاحبان و مدیران كارخانه تعلق مى گیرد، در حالیكه این اشخاص ‍ سهمى از هزینه هاى مقابله با آلودگى محیط زیست كه ناشى از فعالیتهاى ایشان و دیگران است را متقبل نمى شوند بدین سبب است كه برخى دولتها با نیروگاههاى موجود در قلمرو خود كه گاز اكسید سولفور تولید مى كنند برخورد جدى نمى كنند، زیرا بادگاز تولید شده را كه عامل اصلى ریزش ‍ بارانهاى اسیدى است به كشورهاى همسایه منتقل مى كند. از سوى دیگر، این دولتها خسارات وارده به جنگلها را كه عامل آن بارانها اسیدى است در هزینه هاى تولید نیروى خویش نمى گنجانند.
روایت آینده از اسف بار منابع طبیعى  
دریا یا دریاچه بزرگى را در نظر بگیرید كه منبع غذایى و در آمد قشر ماهیگیر منطقه است . هر ماهیگیرى مى خواهد براى بهبود وضعیت معیشتى اش ، به میزان مصرف خود و فروش مازاد آن ، ماهى صید كند. قرنها بود كه این روال به خوبى ادامه داشت ، زیرا نه جمعیت چندانى وجود داشت و نه تجهیزات آنچنانى . تجهیزات ماهیگیرى چندان پیشرفته نبود تا به صید بیش از حد ماهى بینجامد اما به تدریج با بهبود شرایط زندگانى ، جمعیت زیاد شد و بدین سبب هم بر تعداد ماهیگیرى نیز پیشرفته تر شد. در سالهاى اخیر ماهیگیرى در دریاها و دریاچه ها به حدى رسیده كه از میزان ماهیها به شدت كاسته شده است و دیگر چرخه حیات و نابودى ماهیها جوابگو نیست
على رغم این امر، تك تك ماهیگیران نه تنها از میزان صید خود نكاسته اند، بلكه آن را افزایش هم داده اند مشكل اصلى در اینجاست كه سود صید ماهى به میزان بیش از حد مجاز، به آن تعداد صیادانى تعلق مى گیرد كه دست به چنین اقدامى زده اند، در صورتیكه در صد اندكى از عواقب و هزینه هاى ناشى از كاهش غیر متعارف ماهیها متوجه آنها مى شود، زیرا این میزان میان تمامى صیادان ، حتى آنهایى كه نقشى در این زمینه نداشته اند، تقسیم مى شود. حتى ماهیگیرهایى كه نسبت به محیط زیست اندكى ترحم دارند نیز از این قاعده مستثنى نیستند. آنها مى دانند كه پس از مرگشان دیگران نیز چنین رویه اى در پیش مى گیرند. آینده اسف بار محیط زیست روایتى است از این حقیقت تلخ كه فرایند صید فزاینده ماهیها بى وقفه و بدون كاهش ادامه مى یابد تا جایى كه دیگر نه ماهى باقى مى ماند و نه قشر ماهیگیرى كه به این ماهیها وابسته باشد.
پیش گیرى از بهره جویى بى رویه ا منابع طبیعى http://www.anghlab.mihanblog.comhttp://www.zolfahgare.mihanblog.com   ام كتاب :محیط زیست

مؤ لف : احمد علیخانى

يکشنبه 30/8/1389 - 6:40
اهل بیت
نام كتاب : سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا كربلا

مؤ لف : محمّد صادق نجمى


كارنامه عبداللّه بن عمر
بهتر است با قیافه واقعى و كارنامه عبداللّه بن عمر قدرى بیشتر آشنا شویم ؛ با قیافه كسى كه از طرفى به حسین بن على علیهما السلام صلح و سازش با یزید بن معاویه را پیشنهاد مى كند و از طرف دیگر از راه تظاهر و ریاكارى سینه حسین علیه السلام را مى بوسد و براى او اشك مى ریزد و از سوى دیگر با اینكه خودش از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل مى كند كه حسین را در راه قرآن خواهند كشت و هركس دست از یارى وى بردارد دچار ذلت و زبونى خواهد گردید و با این كه امام علیه السلام به صراحت به وى مى گوید:((عبداللّه ! از خدا بترس و دست از یارى من برمدار)) او نه تنها به نصرت و یارى امام علیه السلام نمى شتابد بلكه مستقیم راه مدینه را پیش گرفته از آنجا با یزید اعلان وفادارى مى كند و به جاى حزب اللّه ، به حزب شیطان مى پیوندد.
آرى با قیافه واقعى عبداللّه بن عمر آشنا شویم تا از این راه با قیافه واقعى سایر عبداللّه ها و عبداللّه هاى زمان خود آشنا گردیم كه به جاى یارى حسین علیه السلام تظاهر به گریه كرده و آه و ناله سر مى دهند و چه بسا مخفیانه با یزیدها و طاغوتها پیمان وفادارى مى بندند!
1 - عبداللّه بن عمر و مخالفت با امیرالمؤ منان (ع )
پس از كشته شدن عثمان كه همه مسلمانان در مدینه با پیشنهاد و اصرار خودشان با امیر مؤ منان علیه السلام بیعت نمودند، عبداللّه بن عمر جزء گروه هفت نفرى بود كه حاضر نشدند با على علیه السلام بیعت كنند و بهانه او در مخالفت با بیعت این بود كه هروقت همه مسلمانان بیعت كردند، من نیز بیعت خواهم نمود، ولى من باید آخرین كسى باشم كه با على بیعت مى نماید!
مالك اشتر عرضه داشت : یا امیرالمؤ منین ! او چون ترسى از شمشیر و تازیانه تو ندارد به چنین بهانه اى متمسك مى گردد، اجازه بدهید او را تحت فشار قرار بدهیم .
امیر مؤ منان علیه السلام فرمود: من كسى را مجبور به بیعت نمى كنم ، بگذارید آزادانه هر راهى را كه مى خواهد انتخاب كند.
ولى یك روز براى آن حضرت خبر آوردند كه عبداللّه بن عمر براى سرنگون كردن حكومت وى به مكه رفته و مشغول توطئه چینى است . امام ماءمورى فرستاد تا جلو فعالیت ضدانقلابى و ضد حكومتى او را بگیرد و بالا خره عبداللّه بن عمر بدون موفقیت در این راه به مدینه مراجعت نمود و تا آخر، حكومت على علیه السلام را به رسمیت نشناخت و حاضر به بیعت با او نگردید(27)، ولى پس از شهادت امیرمؤ منان علیه السلام با معاویه بیعت كرد و حكومت او را به رسمیت شناخت .
و این بود برخورد و رفتار عبداللّه بن عمر با شخصیتى مانند على علیه السلام و حكومتى مانند حكومت وى و بیعت او با معاویه و پذیرش حكومت او.
2 - عبداللّه بن عمر و بیعت با یزید
هنگامى كه معاویه براى فرزندش یزید از مردم بیعت مى گرفت ، عبداللّه بن عمر به گروه مخالفان پیوست ولى نه معاویه از مخالفت وى بیمناك بود و نه یزید؛ زیرا خود معاویه كه با پسرش در باره مخالفان سخن مى گفت چون نام عبداللّه بن عمر به میان آمد چنین نظریه داد:((فَاَمّا عَبْدُاللّه بْن عُمَر فَهُوَ مَعَكَ فَالْزَمْهُ وَلا تَدَعْهُ؛)) عبداللّه بن عمر اگرچه از بیعت امتناع ورزیده است ولى دلش با تو است قدر او را بدان و از خود مران ))(28).
بر اساس پیش بینى معاویه مخالفت عبداللّه بن عمر با بیعت یزید نه تنها ضررى متوجه او نمى كرد بلكه به موقع ، بزرگترین حمایت و پشتیبانى را از وى به عمل آورد و همان وقت كه باید وارد جبهه مخالف یزید شود و از قیام حسین بن على علیهما السلام حمایت كند آن حضرت را به صلح و سازش ‍ دعوت مى كند تا حكومت یزید هرچه بیشتر تقویت و مستحكم شود و چون در این راه با شكست مواجه مى گردد، با امام علیه السلام خداحافظى كرده ، راهى مدینه مى شود و از آنجا طى نامه اى كه به یزید بن معاویه مى نویسد حكومت و خلافت او را با جان و دل مى پذیرد(29).
و در این بیعت آنچنان قرص و محكم مى ایستد كه چون مردم مدینه پس از شهادت حسین بن على علیهما السلام بر ضد یزید شوریدند و استاندار وى ((عثمان بن محمد)) را بیرون راندند، عبداللّه ، اقوام و عشیره و غلام و فرزند خویش را جمع كرد و طى سخنانى كه به پشتیبانى از حكومت یزید ایراد كرد چنین گفت :
من از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم كه مى فرمود: ((در روز قیامت براى هر فرد پیمان شكن ، پرچمى برافراشته خواهد شد كه معرف پیمان شكنى او گردد)).
عبداللّه به سخنانش چنین ادامه داد: و من بالاتر از این غدر و پیمان شكنى نمى دانم كه با كسى بیعت كنند و سپس به جنگ او برخیزند و لذا اگر بدانم هریك از شما دست از بیعت یزید برداشته و از مخالفین او حمایت كرده اید رابطه من با او قطع خواهد گردید(30).
3 - عبداللّه بن عمر و حجاج بن یوسف
پس از یزید بن معاویه آنگاه كه عبدالملك مروان به خلافت رسید و براى سركوبى ابن زبیر، حجاج بن یوسف را به مكه گسیل داشت ، حجاج وارد مدینه گردید، عبداللّه بن عمر شبانه براى بیعت به سوى حجاج شتافت و گفت :امیر! دستت را بده تا براى خلیفه بیعت كنم .
حجاج سؤ ال كرد: عبداللّه ! این عجله براى چیست و مى توانستى این بیعت را به فردا موكول كنى ؟
عبداللّه گفت : چون از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده ام كه فرمود:((هركس بمیرد در حالى كه امام و پیشوایى نداشته باشد مانند مردمان جاهلیت مرده است )) و ترسیدم كه شب هنگام مرگم فرا رسد و در اثر نداشتن امام ، مشمول گفتار پیامبر شده و از مردگان جاهلیت محسوب شوم .
چون گفتار عبداللّه بن عمر به اینجا رسید، حجاج پاى خود را از لحاف بیرون آورد و گفت : بیا به جاى دست ، پایم را ببوس (31).
یعنى تو كه امروز براى من حدیث پیامبر را مى خوانى در زمان على بن ابى طالب و حسین بن على علیهما السلام چرا این حدیث را در بوته فراموشى قرار دادى ؟
و این است معناى همان جمله اى كه خود عبداللّه از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل كرد كه : خوددارى از نصرت و یارى حسین علیه السلام موجب ذلت و زبونى خواهد گردید.
نتیجه :
این است چهره و قیافه واقعى عبداللّه بن عمر كه تاریخ به ما نشان مى دهد تا بدان وسیله عبداللّه هاى دیگر را در هر عصر و زمان بشناسیم و با خط آنها آشنا گردیده و همیشه از آن برحذر باشیم و باز این تاریخ به عبداللّه هاى زمانها و اعصار و به عبداللّه هاى كنونى ما هشدار مى دهد كه اگر به بهانه هاى واهى حاضر نیستند آزادانه با على علیه السلام دست بیعت دهند باید بیعت معاویه و یزید را جانانه بپذیرند.
و اگر نخوت و تكبر، جهل و عناد به آنها اجازه نمى دهد به یارى حسین علیه السلام بشتابند، باید در انتظار روزى باشندكه شبانه با ذلت و حقارت !راهى خانه حجاج ها گردند.
اینها باید بدانند كه اگر دست مرموز و نامرئى بنى امیه براى نیل به هدفهاى خویش - كه تنها در منزوى بودن اهل بیت امكان پذیر مى باشد - با تبلیغات و هو و جنجال ، عبداللّه بن عمر را یكى از ((مكثرین )) در حدیث و متخصصین در مذهب معرفى مى كند(32) و او نیز چهار نعل به استقبال این جریان مى شتابد باید به مجازات این عمل ننگینش كه وجود وى وسیله بهره بردارى معاویه ها و یزیدها قرار گرفته است به پاى كثیف ترین و جنایتكارترین افراد بشر بوسه بزند:
(ذلِكَ لَهُمْ خِزْىٌ فِى الدُّنْیا وَلَهُمْ فِى اْلاخِرَةِ عَذابٌ عَظَیمٌ )(33)
دو نكته مهم :
در گفتگوى امام علیه السلام و عبداللّه بن عمر دو نكته مهم و حساس جلب توجه مى كند:
نكته اول در سخن امام علیه السلام این است كه از جریان كشته شدن حضرت یحیى و به ارمغان رفتن سر بریده او به یك جنایتكار یاد مى كند و به طورى كه نقل شده است امام در طول سفر خویش از این حادثه تلخ و جنایت بزرگ ، مكرر یاد مى نمود. و مسلم است كه طرح این موضوع از ناحیه آن حضرت بدون اراده و توجه نبوده بلكه وجود یك تشابه تام در میان قیام و مبارزه او و مبارزه حضرت یحیى علیه السلام كه منجر به ارمغان رفتن سر بریده آنان گردید موجب شده است كه آن حضرت از آن حادثه تلخ سخن بگوید.
و اما نكته دوم ، در گفتار عبداللّه بن عمر است كه به هنگام وداع و خداحافظى با امام علیه السلام در حالى كه اشك مى ریخت گفت : یا اباعبداللّه ! تو را به خدا مى سپارم و تو در این راه كشته خواهى شد.
آیا عبداللّه بن عمر از كشته شدن امام در آن سفر بجز این كه از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیده باشد از راه دیگرى مطلع گردیده بود و آیا از مطلبى كه بیگانگان درباره حسین بن على علیهما السلام باخبر بودند خود آن حضرت اطلاعى نداشت ؟ و این همان مطلبى است كه ما در صفحات گذشته مكرر اشاره نمودیم كه امام علیه السلام قطع نظر از موضوع ((علم امامت )) از راه عادى و از طریق خبرى كه به واسطه و بى واسطه از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به وى رسیده بود نسبت به جزئیات جریان عاشورا از اطلاع و آگاهى كامل برخوردار بود.
بخش اول : از مدینه تا مكه : نامه اى به بنى هاشم
متن سخن :
((بِسْمِاللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىّ اِلى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی
وَمَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِى هاشِمٍ،اَمّا بَعْدُ:
فَاِنَّ مَنْ لَحِقَ بِى اِسْتَشْهَدَ وَمَنْ تَخَلَّفَ لَمْ یُدْرِك الْفَتْحَ،
وَالسَّلامُ))(34).
ترجمه و توضیح لغات :
(( قِبَلْ به كَسر قاف و فتح باء:)) نزد، طرف ؛ مى گویند:(( اءَتانِى مِنْ قِبَلِهِ:)) از نزد وى آمد. اِسْتِشْهاد: به شهادت نایل گشتن ؛(( تَخَلَّفَ عَنْهُم :)) به همراه آنان نرفت .
ترجمه و توضیح :
ابن قولویه در كامل الزیارات نقل مى كند كه : حسین بن على علیهما السلام از مكه به سوى برادرش محمد بن حنفیه و سایر افراد از بنى هاشم این نامه را نوشت :
((بِسْمِاللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم :)) از حسین بن على به محمد بن على و افراد دیگر خاندان هاشم كه در نزد وى هستند. اما بعد: هریك از شما كه در این سفر به من ملحق شود به شهادت نایل خواهد گردید و هریك از شما كه از همراهى با من خوددارى ورزد به فتح و پیروزى دست نخواهد یافت والسلام )).
گرچه سید بن طاووس (ره ) از كلینى (رض ) نقل مى كند كه این نامه از ناحیه حسین بن على علیهما السلام پس از آن كه آن حضرت از مكه حركت نموده صادر گردیده است (35)، ولى ابن عساكر و ذهبى همان نظریه ابن قولویه را تاءیید نموده و اضافه مى كنند كه پس از رسیدن این نامه به مدینه عده اى از فرزندان عبدالمطلب به سوى آن حضرت حركت نمودند و محمد بن حنفیه نیز در مكه به آنان ملحق گردید(36).
نتیجه :
به هرحال نتیجه و خلاصه مفهوم این نامه این است كه : حسین بن على علیهما السلام از آغاز ورودش به شهر مكه نه تنها شهادت را براى خویش و كسانى كه به همراه او بودند و یا در آینده بنا بود به او ملحق گردند، حتمى و محقق الوقوع مى دانست (( (فَاِنَّ مَنْ لَحِقَ بى اِسْتَشْهَدَ))) و از هر نوع فتح و پیروزى ظاهرى براى خویش ماءیوس بود بلكه جوّ حاكم را آنچنان مشاهده مى نمود كه بلافاصله پس از شهادت وى نیز، رسیدن به پیروزى ظاهرى و دست یافتن به حكومت براى هیچیك از افراد بنى هاشم و اعضاى خاندان آن حضرت و پایین آوردن خاندان اموى از اریكه قدرت و سلطنت و تغییر دادن شرایط را امكان پذیر نمى دانست (( (وَمَنْ تَخَلَّفَ لَمْ یُدْرِك الْفَتْحَ)،)) ولى او مى دانست كه فتح نهایى و فتح الفتوح تا قیامت در گرو شهادت او و یارانش و مرهون اسارت خاندان و فرزندان اوست .
بخش اول : از مدینه تا مكه : نامه حسین بن على (ع ) به مردم بصره
متن سخن :
((اَمّا بَعْدُ: فَاِنَّاللّه اصْطَفى مُحَمَّداً صلّى اللّه علیه و آله مِنْ خَلْقِهِ
وَاَكْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ وَاخْتارَهُ لِرِسالَتِهِ
ثُمَّ قَبَضَهُ اِلَیْهِ وَقَدْ نَصَحَ لِعِبادِهِ وَبَلغ ما ارْسلَ بِهِ
وكُنّا اَهْلَهُ وَاءوْلیاءَه وَاوْصِیاءهُ وَوَرَثَتَهُ وَاَحَقَّ الناسِ بِمَقامِهِ فى النّاسِ
فَاسْتَاءْثرَ عَلَیْنا قَوْمُنا بِذلِكَ فَرَضینا وكَرِهْنَا الْفُرْقَةَ
وَاَحْبَبْنَا العافِیَةَ وَنَحْنُ نَعْلَمُ انّا اَحَقُّ بِذلِكَ الحقِّ الْمُسْتَحقِّ عَلَیْنا
مِمَّنْ تَوَلاّهُ وَقَدْ بَعَثْتُ رَسُولى اِلَیْكُمْ بِهذاالْكِتابِ
وَاَنَا اَدْعُوكُمْ اِلى كِتابِاللّه وَسُنَّةِ نَبِیِّهِ
فَاِنَّ السُّنَّةَ قَد اُمیتَتْ وَالْبِدْعَةَ قَد اُحْیِیَتْ
فَاِنْ تَسْمَعوا قَوْلى اَهْدِكُمْ اِلى سَبیلِ الرَّشادِ
وَالسَّلامُ عَلَیْكُمْ وَرَحْمَةُاللّه وَبَركاتُهُ))(37)
ترجمه و توضیح لغات :
(( اِسْتَاءْثَرَ: استاءثر على الغیر:)) به خود اختصاص داد. اَحَقَّ: لا یقتر و شایسته تر. تَوَلاّهُ: سرپرستى او را به عهده گرفت . رَشاد: راه راست ، راه سعادت .
ترجمه و توضیح :
بنابه نقل طبرى ، امام علیه السلام پس از ورود به مكه نامه اى كه متن آن از نظر خوانندگان ارجمند گذشت ، به سران قبایل شهر بصره مانند مالك بن مسمع بكرى ، مسعود بن عمرو، منذر بن جارود و... مرقوم داشت كه ترجمه آن چنین است :
اما بعد: خداوند محمد صلّى اللّه علیه و آله را از میان مردم برگزید و با نبوتش بر وى كرامت بخشید و به رسالتش انتخاب فرمود سپس در حالى كه او وظیفه پیامبرى را به خوبى انجام داد و بندگان خدا را هدایت و راهنمایى نمود به سوى خویش فرا خواند (و قبض روحش نمود) و ما خاندان ، اولیا، اوصیا و وارثان وى و شایسته ترین افراد نسبت به مقام او از میان تمام امت بودیم ، ولى گروهى این حق را از ما گرفتند و ما نیز با علم و آگاهى بر تفوق و شایستگى خویش نسبت به این افراد، براى جلوگیرى از هر فتنه و اختلاف و تشتت و نفاق در میان مسلمانان و جلوگیرى از چیره شدن دشمنان بر آنچه پیش آمده بود، رضا و رغبت نشان داده و آرامش مسلمانان را بر حق خویش مقدم داشتیم . و اما اینك پیك خود را به سوى شما مى فرستم شما را به كتاب خدا و سنت پیامبر دعوت مى كنم ؛ زیرا در شرایطى قرار گرفته ایم كه دیگر سنت پیامبر (یكسره ) از میان رفته و جاى آن را بدعت فرا گرفته است ، اگر سخن (دعوت ) مرا بشنوید به راه سعادت و خوشبختى هدایتتان خواهم كرد، درود و رحمت و بركت خدا بر شما باد!
امام علیه السلام این نامه را به وسیله یكى از دوستانش به نام ((سلیمان )) به بصره فرستاد و سلیمان در بصره پس از انجام ماءموریت خویش و رسانیدن نامه آن حضرت ، دستگیر گردید و ابن زیاد یك شب پیش از حركت به سوى كوفه دستور داد او را به دار آویختند.
مساءله اَهَمّ و مُهِمّ
حسین بن على علیهما السلام در این نامه در ضمن دعوت از مردم بصره به همكارى با آن حضرت در مبارزه با اوضاع ضداسلامى و ضدقرآنى به بیان موقعیت اهل بیت و به انحراف كشیده شدن موضوع خلافت و مسیر اسلام ، در رابطه با مبارزه به بیان موازنه و تقدیم داشتن اءهم بر مهم پرداخته و فلسفه سكوت خاندان عصمت را در یك برهه خاص و انگیزه قیام خویش را توضیح مى دهد كه اگر در آن برهه به جاى قیام ، به سكوت گذرانده شده است ، به لحاظ پیدایش جوّ خاصى نه تنها نتیجه اى بر قیام مترتب نمى گردید بلكه دشمنان و منافقان و فرصت طلبان این قیام را به نفع خود تمام مى كردند:((فَرَضینا وَكَرِهْنَا الْفُرْقَةَ)) و بر این اساس بود كه ما آن روز دم فرو بستیم و درب خانه به روى خود بستیم و از این رهگذر جلو فتنه ها و آشوبهاى خطرناك را گرفتیم و مسلمانان را از طریق راهنمایى و تلاشهاى تبلیغى به رشد و ترقى رهنمون گشتیم ، ولى اینك مرحله دیگرى به وجود آمده و اسلام نه در مسیر انحراف بلكه در خطر نابودى قرار گرفته است :((فَاِنَّ السُّنَّةَ قَدْ اُمیتَتْ وَالْبِدعَةَ قَدْ اُحْییَتْ)) قانون پیامبر از میان رفته و بدعتها و خودخواهیها در جاى آن نشسته است و شرایط امروز نیز براى مبارزه با فساد آماده است یعنى اگر در این مبارزه ، خون گروهى از پاكان امت هم ریخته شود، نه تنها دشمن نمى تواند از آن به نفع خویش بهره بردارى كند بلكه در نهایت بهترین ثمرات و ارزشها را به نفع اسلام به بار خواهد آورد.
بخش اول : از مدینه تا مكه : نامه حسین بن على (ع ) در پاسخ نامه هاى مردم كوفه
متن سخن :
((بِسْمِاللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم ،
مِنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِی اِلَى الْمَلاء مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُسْلِمِینَ، اَمّا بَعْدُ؛
فَاِنَّ هانیاً وَسَعیداً قَدِما عَلَىَّ بِكُتُبِكُمْ
وَكانا آخِر مَنْ قَدِمَ عَلَىَّ مِنْ رُسُلِكُمْ
وَقَدْ فَهِمْتُ كُلَّ الَّذِى قَصَصْتُمْ وَذَكَرْتُمْ
وَمَقالَةُ جُلِّكُمْ اَنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا اِمامٌ فَاقْبِلْ
لَعَلَّاللّهَ یَجْمَعُنا بِكَ عَلَى الْهُدى وَالْحَقِّ.
وَقَدْ بَعَثْتُ اِلَیْكُمْ اَخِى وَابْنَ عَمىّ وَثِقَتى مِنْ اَهْلِ بَیْتِى
وَاَمْرتُهُ اَنْ یَكْتُبَ اِلَىَّ بِحالِكُمْ وَاَمْرِكُمْ وَرَاءْیِكُمْ
فَاِنْ كَتَبَ اَنَّهُ قَدْ اِجْتَمَعَ رَاءیُ مَلاِكُمْ وَذَوِى الْفَضْلِ وَالْحِجى مِنْكُمْ
عَلى مِثْلِ ما قَدِمَ عَلَىَّ بِهِ رُسُلكُمْ
وَقَرَاءْتُ فِى كُتُبِكُمْ اَقْدِمُ عَلَیْكُمْ وَشیكاً اِنْ شاءَا للّه
فَلَعَمرى مَاالا مامُ اِلاّ الْعامِلُ بِالْكتابِ وَالا خِذُ بِالْقِسْطِ وَالدّائنُ بِالْحَقِّ للّه
وَالْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِاللّه وَالسَّلامُ))(38).
ترجمه و توضیح لغات :
مَلا: اعیان ، بزرگان قوم . حِجى : عقل و خرد. و شیك : سریع و قریبُالوُقوع . عَمْر (به فتح عین ): حیات و زندگى . لَعَمْرى : به جانم سوگند. دائن : پیرو، ملازم حق . حابِس : از حَبْس به معناى وقف .
ترجمه و توضیح :
چون مردم كوفه از مخالفت حسین بن على علیهما السلام با مساءله بیعت و از آمادگى آن حضرت براى مبارزه با فساد و از ورود آن حضرت به شهر مكه مطلع گردیدند پیكها و نامه هاى انفرادى و طومارهاى فراوانى به آن حضرت فرستادند كه مضمون همه آن نامه ها و سفارشات این بود:
اینك كه معاویه به هلاكت رسیده و مسلمانان از شرّ وى آسوده شده اند ما خود را نیازمند امام و رهبرى مى دانیم كه ما را از حیرت و سرگردانى برهاند و كشتى شكسته ما را به سوى ساحل نجات هدایت و رهبرى نماید و اینك ما مردم كوفه با نعمان بن بشیر فرماندار یزید در این شهر در مقام مخالفت برآمده و هر نوع همكارى را با او قطع نموده ایم و حتى در نماز وى شركت نمى كنیم و منتظر تشریف فرمایى شما هستیم كه آنچه در توان داریم در پیشبرد اهداف شما به كار خواهیم بست و از بذل مال و نثار جان در راه تو كوتاهى نخواهیم نمود.
حسین بن على علیهما السلام در پاسخ این نامه ها كه بنا به نقل بعضى از مورخان تعداد آنها به دوازده هزار بالغ مى گردید چنین مرقوم داشت :
((بِسْمِاللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم ؛)) از سوى حسین بن على به بزرگان و سران اهل ایمان شهر كوفه . اما بعد: آخرین نامه شما به وسیله هانى و سعید به دست من رسید و من به آنچه شما در نامه هاى خود تذكر و توضیح داده اید پى برده ام و درخواست شما در بیشتر این نامه ها این بود كه ما امام و پیشوایى نداریم به سوى ما حركت كن تا خداوند به وسیله تو، ما را به سوى حق هدایت كند.
و اینك ، من برادر و پسر عموى خویش (مسلم بن عقیل ) و كسى را كه در میان خانواده ام مورد اعتماد من است به سوى شما گسیل داشتم و به او دستور دادم كه با افكار شما از نزدیك آشنا شده و نتیجه را به اطلاع من برساند كه اگر خواسته اكثریت مردم و نظر افراد آگاه كوفه همان بود كه در نامه هاى شما منعكس گردیده و فرستادگان شما حضورا بازگو نموده اند، من نیز ان شاءاللّه سریع به سوى شما حركت خواهم نمود. به جان خودم سوگند ! پیشواى راستین و امام به حق كسى است كه به كتاب خدا عمل نموده و راه قسط و عدل را پیشه خود سازد و از حق پیروى كرده وجود خویش را وقف و فداى فرمان خدا كند، والسلام )).
بنابه نقل طبرى و دینورى امام علیه السلام نامه را به وسیله هانى و سعید، دو پیك مردم كوفه به آنها ارسال داشت (39)، ولى به نقل خوارزمى ، امام علیه السلام نامه را به مسلم بن عقیل داد تا به همراه خود به كوفه ببرد. و به وى چنین فرمود: من تو را به سوى مردم كوفه مى فرستم و خدا تو را به آنچه موجب رضا و خشنودى اوست موفق بدارد، حركت كن خدا پشت و پناهت و امیدوارم من و تو، به مقام شهدا نایل گردیم :((وَاَنَا اَرْجُو اَنْ اَكُونَ اَنَا وَاَنْتَ فى دَرَجَةِ الشُّهَداءِ))(40).))
نتیجه :
حسین بن على علیهما السلام در این نامه ضمن پاسخگویى به درخواستهاى مردم كوفه و اعلام اعزام نماینده و معرفى او به عنوان برادر و مورد اعتماد آن حضرت شرایط امام و رهبر اصیلى را كه باید هر مسلمانى از وى تبعیت و پیروى نماید مؤ كدا بیان مى كند كه باید برنامه عمل او كتاب خدا و هدف او اجراى حق و عدالت و وجودش وقف راه خدا باشد.
بخش اول : از مدینه تا مكه : نامه اى به مسلم بنعقیل
متن سخن :
((اَمّا بَعْدُ: فَقَدْ خَشیتُ اَنْ لا یَكُونَ حَمْلُكَ عَلَى الْكِتابِ اِلَىَّ
فِى اْلا سْتِعْفاءِ مِنَ الوَجْهِ الَّذى وَجَّهْتُكَ لَهُ اِلاّ الْجُبْنَ فَامْضِ بِوَجْهِكَ الَّذى وَجَّهْتُكَ فِیهِ وَالسَّلامُ))(41).
ترجمه و توضیح لغات :
(( حَمَلَهُ عَلَى اْلا مْرِ:)) او را براى آن كار واداشت .(( وَجَّهَهُ اِلى فلانٍ:)) او را به نزد فلانى فرستاد. وَجْه : جهت ، سوى .
ترجمه و توضیح :
((مى ترسم انگیزه تو در نوشتن این استعفانامه چیزى جز ترس نباشد ماءموریتى را كه به تو محول نموده ام انجام بده )).
((مسلم بن عقیل )) در نیمه ماه مبارك رمضان (42) طبق فرمان حسین بن على علیهما السلام به قصد كوفه از مكه حركت نمود و در مسیر خود وارد مدینه گردید و در ضمن توقف كوتاهى و زیارت قبر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و تجدید عهد با اقوام و عشیره اش به همراه دو نفر راهنما از قبیله قیس به سوى كوفه روان گردید، این مسافران پس از آنكه مقدارى از مدینه فاصله گرفتند راه را گم كرده و در بیابانهاى وسیع و شنزار حجاز حیران و سرگردان شدند.
پس از تلاش فراوان هنگامى راه را پیدا نمودند كه همراهان مسلم در اثر گرماى شدید و تشنگى جان خود را از دست داده و بدرود حیات گفتند، ولى مسلم بن عقیل توانست خود را به محلى به نام ((مضیق )) كه محل سكونت یك قبیله بیابان گرد بود برساند و از مهلكه نجات یابد.
((مسلم بن عقیل )) پس از رسیدن به ((مضیق )) نامه اى به وسیله یكى از افراد آن قبیله به حضور امام نوشت كه در این نامه در ضمن بیان حادثه هلاكت همراهان و نجات خویش ، از آن حضرت درخواست نمود كه در اعزام وى به كوفه تجدید نظرنموده و در صورتى كه صلاح دید، به جاى او شخص ‍ دیگرى را به این ماءموریت بگمارد؛ زیرا او این پیشامد را به فال بد گرفته و این سفر را سفرى مشئوم مى داند.
((مسلم )) در آخر نامه تذكر داد كه من تا دریافت جواب نامه به وسیله همین پیك در این محل منتظر خواهم بود(43).
امام علیه السلام در پاسخ این نامه چنین مرقوم داشت :((... فَقَدْ خَشیتُ اَن ...؛)) مى ترسم انگیزه تو در نوشتن این نامه و استعفا و اعتذار كردن از ماءموریتى كه بر تو محول كرده ام ، چیزى جز جبن و ترس نباشد ولى این ترس را كنار بگذار و آن ماءموریتى را كه بر تو محول كرده ام انجام و به سفر خویش ادامه بده ، وَالسَّلام )).
ترس از تر
از این گفتار نیروبخش امام چنین استفاده مى شود كه نه تنها خود رهبر و شخصیتى مانند حسین بن على علیهما السلام كه مى خواهد یك تحول و دگرگونى عمیق در جامعه اسلامى به وجود بیاورد نباید كوچكترین ترس و رعب به خود راه دهد، بلكه اطرافیان و كارگزاران او نیز باید داراى چنین شهامتى باشند و الاقیام وى با شكست مواجه گشته و به آن هدف عالى كه مورد نظر اوست نایل نخواهد گردید.
آرى ، ترس امام نه از نیرو و عِدّه و عُدّه دشمن است بلكه ترس او از جبن و حالت ضعفى است كه ممكن است احیانا در نماینده و سفیرش پدید آید!
بخش اول : از مدینه تا مكه : خطبه حسین بن على (ع ) در مكه
متن سخن :
((اَلْحَمْدُللّه وَماشاءَاللّه وَلا قُوّة اِلاّ بِاللّه وصَلّى اللّه عَلى رَسُولِهِ،
خُطَّالْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقلادَةِ عَلى جِیدِالفَتاةِ
وَما اَوْلَهَنِى اِلى اَسْلافى اِشْتِیاقِ یَعْقُوبَ اِلى یُوسُفَ
وَخَیَّرلى مَصْرَعاً اَنَا لاقِیِه كَاَنَّى بِاَوْصالِى تَتَقَطَّعها عُسْلان الْفَلَواتِ
بَیْنَ النّواویس وَكَرْبَلا فَیَمْلا نَّ مِنِّى اَكْراشاً جوفاً وَاَجْرِبَة سُغْباً
لامَحیصَ عَنْ یَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَااللّه رِضانا اَهْل البَیْتِ
نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ وَیُوَفِّینا اُجُورَالصّابِرِینَ
لَنْ تُشذَّ عَنْ رَسُولِاللّه لُحْمَتُهُ
بَلْ هِىَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فى حظِیرَة الْقُدْسِ تُقَرُّبِهِمْ عَیْنُهُ
وَیُنْجَزُبِهِمْ وَعْدُهُ اَلا وَمَنْ كانَ فینا باذِلاً مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِاللّه نَفْسَهُ
فَلْیَرْحَل مَعَنا فَاِنَّى راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْشاءَاللّه ))(44)
ترجمه و توضیح لغات :
خُطَّ: نوشته شده است ، ترسیم گردیده است ، شیار به وجود آمده است . مَخَطَّ: محلى كه در آن اثر و شیار به وجود آید. قِلادَه : گردن بند. فَتاة : دختر،كنیز.
(( مااَوْلَهَنِى )) (فعل تعجب است از وَلَه ): شدت خوشحالى ، اشتیاق . اسلاف (جمع سلف ): نیاكان و گذشتگان خَیَّرلى مصرعا: اغلب كلمه ((خیّر)) را به صورت مجهول مى خوانند ولى صحیح این است كه معلوم خوانده شود یعنى خداوند براى من قتلگاهى معین نموده است . اوصال : اعضاى بدن . عسلان (به ضم عین و سكون سین ) جمع عاسل : به هرچیز متحرك و مضطرب مانند نیزه و گرگ گفته مى شود كه در اینجا معناى دوم منظور است . فلوات (جمع فلات ): بیابان پهناور. اكراش (جمع كرش ): شكمبه . نواویس (جمع ناوس ): در لغت به قبور مسیحیان گفته مى شود و در اینجا منظور روستاى خرابى است كه قبلاً مسیحى نشین و در نزدیكى كربلا واقع بوده . جوف (به ضم جیم ) جمع اجوف ، مانند سود جمع اسود): هرچیز وسیع . اجربه (جمع جراب ): به معناى انبان كه در اینجا كنایه است از شكم . سُغُباً (به ضم اول جمع اسغب از سغب ): گرسنگى . لَن تَشذّ (از شذ): منفرد و متفرق شدن . لحمه (به ضم لام ): نزدیكترین و صمیمى ترین قوم و خویش . حظیرة القدس : بهشت برین . مهجه : خون . موطّن (از توطین ): آماده ساختن .ترجمه و توضیح :
با نزدیك شدن موسم حج كه مسلمانان و حجاج ، گروه گروه وارد مكه مى گردیدند در اوایل ماه ذیحجه امام مطلع گردید كه به دستور یزیدبن معاویه ، عمروبن سعدبن عاص به ظاهر به عنوان امیر حاج ولى در واقع به منظور انجام ماءموریت خطرناكى وارد مكه گردیده است و از سوى یزید ماءموریت دارد در هر كجا و در هر نقطه اى از مكه كه امكان داشته باشد، امام را ترور كند، لذا آن حضرت تصمیم گرفت به خاطر مصون ماندن احترام مكه ، بدون شركت در مراسم حج و با تبدیل اعمال حج به عمره مفرده در روز سه شنبه هشتم ذیحجه از مكه به سوى عراق حركت كند.
امام قبل از حركت این خطابه را در میان افراد خاندان بنى هاشم و گروهى از شیعیان خویش كه در مدت اقامت آن حضرت در مكه بدو پیوسته بودند، ایراد فرمود:
((سپاس براى خداست ، آنچه خدا بخواهد همان خواهد بود و هیچ نیرویى حكمفرما نیست مگر به اراده خداوند و درود خداوند بر فرستاده خویش .
مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردن بند كه لازمه گردن دختران است و من به دیدار نیاكانم آنچنان اشتیاق دارم مانند اشتیاق یعقوب به دیدار یوسف و براى من قتلگاهى معین گردیده است كه در آنجا فرود خواهم آمد و گویا با چشم خود مى بینم كه درندگان بیابانها (لشكریان كوفه ) در سرزمینى در میان نواویس و كربلا اعضاى مرا قطعه قطعه و شكمهاى گرسنه خود را سیر و انبانهاى خالى خود را پر مى كنند. از پیشامدى كه با قلم قضا نوشته شده است ، چاره و مفرى نیست ، بر آنچه خدا راضى است ما نیز راضى و خشنودیم . در مقابل بلا و امتحان او صبر و استقامت مى ورزیم و اجر صبر كنندگان را بر ما عنایت خواهد نمود. در میان پیامبر و پاره هاى تن وى (فرزندانش ) هیچگاه جدایى نخواهد افتاد و در بهشت برین در كنار او خواهند بود؛ زیرا آنان وسیله خوشحالى و روشنى چشم پیامبر بوده و وعده او نیز (استقرار حكومت اللّه ) به وسیله آنان تحقق خواهد پذیرفت .
آگاه باشید كه هریك از شما كه حاضر است در راه ما از خون خویش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقاى پروردگار نثار كند آماده حركت با ما باشد كه من فردا صبح حركت خواهم كرد ان شاءاللّه [تعالى ]
)).
نتیجه :
حسین بن على علیهما السلام در این خطابه و سخنرانى و به هنگام حركت از مكه باصراحت كامل نه تنها از شهادت بلكه از جزئیات شهادت خویش ‍ سخن گفته و یارانش را با صراحت كامل در جریان امر قرار مى دهد تا اگر آنان نیز آماده چنین برنامه اى هستند و حاضرند در راه قرآن از خون خود بگذرند و در نیل به لقاى حق جان فدا كنند آماده حركت باشند.
با علم و آگاهى تن دادن به كشته شدن چرا؟!
اینك این سؤ ال كه از گذشته هاى دور مطرح بوده است خودنمایى مى كند كه با علم و آگاهى به سوى شهادت رفتن و تن دادن به كشته شدن چه مفهومى دارد؟ مگر حفظ خون و حراست از جان ، آن هم خون پاك معصوم و جان عزیز امام واجب نیست ؟
پاسخ این سؤ ال به طور اجمال این است كه : جهاد یكى از مهمترین دستورات اسلام است و شهادت یكى از افتخارات هر مسلمان . و در قرآن مجید ده ها آیه
(45) در رابطه با جهاد و شهادت آمده است و در هیچیك از این آیات این مساءله مشروط و مقید به علم به پیروزى نگردیده است بلكه نبرد و جانبازى در مقابل دشمنان اسلام و شهادت در راه به پیروزى رساندن حق ، یكى از علائم مؤ منان ذكر شده است ، آنجا كه مى فرماید:
((خداوند در مقابل بهشت جان و مال مؤ منان را خریدارى نموده است آنهایى كه در راه خدا نبرد مى كنند و در این راه مى كشند و خود كشته مى شوند این وعده حق است در تورات و انجیل و قرآن و چه كسى است كه در پیمان خود باوفاتر از خدا باشد پس مژده باد بر شما كه چنین معامله اى را با خدا انجام دادید و این سعادتى است بس بزرگ ))(46).
و در آیه بعد این مؤ منهاى جانباز و فداكار را با نُه صفت عالى و ارزنده ستوده و با این بیان از آنان تقدیر نموده است :
(( (التّائِبُونَ الْعابِدُونَ ... اَلْحافِظُونَ لِحُدُودِاللّه )(47).))
كه آنها حافظ حدود و مقررات خدا هستند؛ یعنى این حفظ حدود و مقررات است كه آنها را به این مرحله از فداكارى و از خودگذشتگى واداشته است . به طورى كه ملاحظه مى كنیم در این آیه شریفه مانند آیات دیگر مساءله جهاد مقید و مشروط به پیروزى نیست
(( ((فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ)) گاهى كشتن است و گاهى كشته شدن .
سیره و تاریخ زندگى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نیز شاهد و مؤ ید این مطلب است كه در جنگهایى صددرصد نابرابر و با دشمنى بس قویتر به نبرد مى پرداخت و گاهى عزیزترین افراد خاندان خویش را از دست مى داد. و اگر در جنگ با دشمن اسلام و جهاد در راه خدا پیروزى قطعى و تسلط بر دشمن مسلم باشد اصلاً شهادت و جهاد فى سبیل اللّه مفهوم واقعى خود را از دست مى دهد.
و این وظیفه مهم و جهاد فى سبیل اللّه اگر به همه افراد مسلمانان به صورت یك وظیفه متوجه است براى امام كه مقام پاسدارى قرآن را به عهده دارد و
((علت مبقیه )) یعنى نیروى نگهدارنده اسلام است به عنوان وظیفه اى بالاتر از آنچه تصور مى كنیم متوجه است .
و اگر امام چنین وظیفه اى را انجام ندهد و این سعادت و فوز عظیم را از دست دهد پس چه كسى باید انجام دهد؟
و اگر امام با دادن جان و عزیزان خویش حافظ حدود و مقررات الهى نباشد پس چه كسى باید حافظ این حدود و مقررات باشد؟
آرى حسین بن على علیهما السلام اوضاع و شرایط را براى انجام دادن چنین معامله پرسودى مناسب مى دانست او مى دید سودى كه از این معامله خواهد برد، نجات اسلام و مسلمانان و نجات قرآن و سنت از سیطره یزیدیان و تحول و دگرگونى در تاریخ اسلام است و چه سودى بالاتر از این ، لذا او تصمیم خود را گرفته بود كه ...
و ما در صفحات آینده در این زمینه به مناسبت سخنان امام باز هم بحثهایى خواهیم داشت .

يکشنبه 30/8/1389 - 6:38
اخبار
 گزارش مشرق به نقل از برنا ، ازدواج از سنت های رسول گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) است. اسلام با توجه به شرایط جسمانی و عاطفی زن و مرد قوانین و سنت هایی را قرار داده تا زندگی موفق و با نشاطی را تجربه کنند. خداوند در قرآن، قوانین را موجب آسانی و برکت زندگی مردم می داند و می فرماید: "خداوند، راحتی شما را می خواهد، نه زحمت شما را."1
یکی از این قوانین مربوط به کسب اجازه دختر به هنگام ازدواج از پدر است. اذن پدر در ازدواج، صرفا به جهت احترام نیست، بلکه رضایت و اجازه پدر نوعی حمایت از دختر در تصمیم گیری برای زندگی آینده‌اش است.
از دیدگاه روان شناختی تأثیر موافقت و مخالفت والدین در ازدواج موفق به جایگاه والدین در نزد فرزندان بستگی دارد. براساس فرهنگ دینی و ایرانی، والدین تأثیر زیادی در ذهن و خاطر فرزندان دارند و به همین جهت همراهی کردن خانواده پشتوانه محسوب شده و حضور این عامل موجب دلگرمی جوانان و برخورداری آنها از اطمینان به خود و جرأت عمل و آرامش و سکون می شود.
همچنین راه بهره مندی از پشتوانه ای محکم و تجارب آنها و دلسوزی و نیک اندیشی آنان را هموار می کند و مصلحت اندیشی دلسوزانه و حتی پشتوانه ای اقتصادی فراروی جوانان می گذارد. 2
رضایت و اجازه از پدر دختر به معنای نادیده گرفتن نظر دختر نیست. اسلام به هر دو جنبه نگاه کرده و در ازدواج رضایت پدر دختر را در کنار رضایت دختر اصل شرط می داند، در ازدواج حضرت فاطمه زهرا (س) پیامبر اکرم (ص) علاوه بر رضایت خود رضایت یگانه دخترش را نیز مهم می داند و می فرماید: "ای علی قبل از تو مردان دیگری نیز به خواستگاری فاطمه آمدند. هر گاه من با خود فاطمه این مطلب را در میان می نهادم روی موافق نشان نمی داد، و اکنون بگذار تا این سخن را نیز با خود او در میان بگذارم."3
همچنین رهبر فرزانه انقلاب ازدواجی را که در آن دختر رضایت ندارد و به اجبار به خانه شوهر می رود را زشت می دانند و این نوع ازدواج را خلاف اسلام می دانند و می فرمایند:"در برخی مناطق اراده و خواست زنان در مسائل مربوط به ازدواج ندیده گرفته می شود، اینها همه بر خلاف اسلام است." 4
حکم فقهی این مسأله را خبرنگار خبرگزاری برنا از مراجع اعزام تقلید سؤال نمود که می توانید سؤال و جواب را در ادامه بخوانید.
آیا دختری که درآمد دارد و مستقل است برای ازدواج، نیاز به اجازه پدرش دارد؟
رهبر فرزانه انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی خامنه ای(مدظله العالی): به هر حال در ازدواج دختر باکره بنابر احتیاط واجب باید با اجازه پدر یا جد پدری او باشد و بدون آن بنا بر احتیاط واجب عقد، صحیح نیست.
حضرت آیت الله مکارم شیرازی: در مورد ازدواج دختر باکره، این کار بدون کسب اجاز? ولىّ دختر جایز نیست و منظور از باکره دخترى است که قبلا شوهر نکرده است، خواه عضو بکارت موجود باشد، یا نه.
حضرت آیت الله سیستانی: دخترى که به حدّ بلوغ رسیده و رشیده است، یعنى مصلحت خود را تشخیص مى‏ دهد، اگر بخواهد شوهر کند، چنانچه باکره باشد و متصدى امور زندگانى خویش نباشد، باید از پدر، یا جدّ پدرى خود اجازه بگیرد، بلکه ـ بنابر احتیاط واجب ـ اگر خود متصدى امور زندگانى خویش باشد نیز باید اجازه بگیرد و اجازه مادر و برادر لازم نیست.
همچنین یک تن از مجتهدین و استادان حوزه علیمه این چنین پاسخ داده اند:
آیت الله علوی گرگانی: دختر اگر باکره باشد برای ازدواج باید از پدر خود اجازه کسب نماید و لو اینکه از نظر معیشتی محتاج پدر نباشد و مستقل باشد.
1- قرآن، سوره بقره، آیه 185
2- پرسش و پاسخ های دانشجویی، محمدرضا احمدی
3- زهرا (س) برترین بانوی جهان، آیت الله مکارم شیرازی
4- بیانات رهبر فرزانه انقلاب در جمع مردم ارومیه در استادیوم تختی، 27/6/1375 =مشرق نیوز
يکشنبه 30/8/1389 - 6:36
اخبار
به گزارش گروه دفاع و امنیت مشرق به نقل از فارس،ای بی سی نیوز در گزارشی که توسط کمیسیون بررسی روابط امنیتی و اقتصادی آمریکا و چین منتشر شده نشان می دهد که شرکت های بزرگ مخابراتی در چین با مختل کردن ترافیک اینترنت به مدت 18 دقیقه بخش گسترده ای از ترافیک سایت های حساس دولتی و نظامی آمریکایی را سرقت کرده و به جاسوسی در آنها پرداخته اند.
بر اساس این گزارش، چینی ها 15 درصد از ترافیک آنلاین جهان را به همین منظور سرقت کرده اند و از این طریق به اطلاعات ذی قیمتی در مورد ناسا، سنای آمریکا، نیروهای هوایی ، دریایی و زمینی ارتش این کشور و همین طور وزارت دفاع ایالات متحده دست یافته اند که تاکنون بی سابقه بوده است.
این گزارش کاملاً محرمانه است، اما شبکه تلویزیونی ای بی سی آمریکا موفق شده به پیش نویسی از آن دسترسی پیدا کند. بر اساس این پیش نویس در تاریخ 8 آوریل سال 2010 و به مدت 8 دقیقه شرکت مخابراتی چاینا تله کام چین با دستکاری ترافیک اینترنت موفق شد مسیر اصلی آن را تغییر داده و کل این ترافیک را به سرورهای داخلی خود منتقل کند.
کارشناسان معتقدند انجام چنین عملیاتی مستلزم صرف هزینه های کلان، استفاده از تخصص گسترده و دانش کلان در حوزه آی تی و همین طور بارها تکرار و تمرین بوده است.
پیش از این شرکت های امنیتی اعلام کرده بودند که بی سابقه ترین سرقت های اینترنتی یک سال اخیر در ماه آوریل رخ داده، اما اعلام نشده بود که قربانی اصلی این سرقت ها دولت ایالات متحده بوده است.
برخی منابع خبری دیگر هم اعلام کرده اند که سایت های وابسته به تفنگداران دریایی آمریکا، وزارت بازرگانی، چند اداره دولتی مربوط به هواشناسی و امور اقیانوس ها و دهها اداره دولتی و نظامی کوچک و متوسط دیگر هم در جریان این حمله با موفقیت مورد سرقت اطلاعاتی قرار گرفته اند.
جالب اینکه حتی سایت های شرکت های بزرگ تجاری و آی تی آمریکا مانند دل ، یاهو، مایکروسافت و آی بی ام هم در جریان حملات وسیع وبی سابقه مصون نمانده اند.
مسئولان وزارت کشور و وزارت خارجه آمریکا تاکنون از هرگونه اظهارنظر در این مورد خودداری کرده اند. مقامات آمریکایی قبلاً هم چندین بار از اقدامات روسیه و چین برای نفوذ به سایت های آمریکایی و سرقت اطلاعات حساس و محرمانه خبر داده بودند.
حتی هک شدن گسترده گوگل در اواسط سال 2009 هم به چین نسبت داده شد، هر چند این مساله هرگز ثابت نشد. در جریان حمله دهها سرویس وابسته به گوگل و بیش از 30 شرکت زیرمجموعه آن مورد حمله قرار گرفتند. منبع مشرق نیوز
يکشنبه 30/8/1389 - 6:34
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته