فضیل بن عیاض یكى از جنایتكاران تاریخ بود، كه زندگیش غرق در گناه و انحراف بود و سپس توبه كرد. مى گویند: شخصى به او گفت : اگر در روز قیامت خداوند به تو بگوید: ما غرك بربك الكریم : ((چه چیز تو را به پروردگار كریم و بزرگت ، مغرور ساخت ؟)) در پاسخ چه مى گوئى ؟ فضیل گفت : در پاسخ مى گویم : ((پوششها و پرده هاى فروگذاشته ات مرا مغرور كرد)) (از اینكه تو گناهان را مى پوشانى ، من مغرور شدم ). یكى از دانشمندان بنام ((محمد سماك )) در پاسخ او و افرادى كه چنین فكر مى كنند، دو شعر زیر را گفته است :
ولید عقبة بن ابى معیط، گر چه در ظاهر به اسلام گرویده بود، ولى از نخست شخص بى مبالات و منحرف بود، و چون با عثمان ، خویشاوندى داشت ، عثمان در زمان خلافت خود او را استاندار كوفه نمود. یكى از گناهان او، شرابخورى بود، حتى یكبار شراب خورد، و در نماز صبح امام جماعت شد و در حالت مستى چهار ركعت نماز خواند. مردم كوفه او را در حال مستى دیدند، انگشترش را از دستش بیرون آوردند، نفهمید، او را به مدینه نزد عثمان آوردند و جریان را گزارش دادند و گواهى دادند كه او شراب خورده است . عثمان ، او را تحت نظر خود حفظ كرد و هیچكس جرئت ننمود كه بر او حد شرابخورى (80 تازیانه ) جارى كند. حضرت على (ع ) تازیانه اش را برداشت و نزد ولید رفت ، وقتى نزدیك شد، ولید به آنحضرت ناسزا گفت ، و مى رمید، على (ع ) او را گرفت و نقش بر زمین نمود و تازیانه اش را بلند كرد كه بر او بزند. عثمان به على (ع ) گفت : تو حق ندارى با او (ولید) چنین كنى ؟ امیرمؤمنان (ع ) در پاسخ فرمود: ((حقى بالاتر از این دارم ، چرا كه او گناه كرده ، و از اجراى حق خدا (حد) ممانعت مى نماید...)) سرانجام ولید از استاندارى كوفه ، طرد شد و بجاى او ((سعیدبن عاص )) تعیین گردید. هنگامى كه سعید، وارد كوفه شد، از رفتن به بالاى منبر خوددارى نمود، و گفت : ((باید منبر را بشوئید، چرا كه ولید شخصى پلید و ناپاك و نجس بود)).
ولید بن عقبه ، تا آخر عمر، با على (ع ) دشمنى كرد، و به آنحضرت ناسزا مى گفت : تا آنجا كه او در بستر مرگ ، به امام حسن (ع ) گفت : ((در پیشگاه خدا از آنچه در رابطه با همه مردم برگردنم هست ، توبه مى كنم ، جز در مورد پدر تو (على ) كه توبه نمى كنم )). امام حسن (علیه السلام ) (در موردى ) به او فرمود: ((تو را از اینكه به على (ع ) ناسزا مى گوئى ، سرزنش نمى كنم ، چرا كه آنحضرت تو را به خاطر شرابخوارى ، هشتاد تازیانه زد، و پدرت را به فرمان پیامبر (ص ) در جنگ بدر كشت ، و خداوند در آیات متعدد على (ع ) را مؤمن ، و تو را فاسق خواند)).
یكى از رزمندگان داراى چهار برادر بود، مكرر به جبهه نور برضد جبهه ظلمت بعثى عراق مى رفت تا به شهادت رسید. در وصیتنامه اش نوشته بود: ((خدایا خدایا وقتى كه مرا پاك كردى ، به سوى خود ببر - خدایا خدایا ستارگان رفتند، تو خورشید را نگهدار یعنى رزمندگان به شهادت رسیدند و چون ستارگان غایب شدند ولى تو خورشید را كه وجود امام خمینى است نگهدار)). و خطاب به پدر گفته بود: ((پدرم مى دانم فراق من براى تو سخت است ، زیرا 18 سال براى من زحمت كشیده اى ، ولى صبر كن و برایم گریه نكن ، و اگر گریه كردى براى مصائب امام حسین (ع ) گریه كن ، پدر جان تو پنج پسر دارى با رفتن من ، خمس (یك پنجم ) بچه هایت را دادى - هیچ نگران مباش )).
ابن ابى الحدید (از علماى بزرگ اهل تسنن كه بسال 655 هجرى قمرى از دنیا رفت ) در شاءن حضرت على (ع ) قصیده اى سروده كه به ((قصیده عینیه )) معروف مى باشد، یكى از اشعار آن قصیده این است :
متوكل (دهمین خلیفه و طاغوت عباسى ) از ستمگران بسیار خونریز و متكبر و ستمگر تاریخ است ، وى به خصوص با على (ع ) و آل على (ع ) دشمنى و كینه سختى داشت ، و به ساحت مقدس آنحضرت ناسزا مى گفت ، و از ناصبى هاى بسیار كثیف بود. وى شبى در عالم خواب دید: على (ع ) در میان آتش شعله ور، است ، وقتى بیدار شد، اظهار خوشحالى كرد، چرا كه دشمن على (ع ) بود. تا اینكه از یكى از علمائى كه به تعبیر خواب آگاهى داشت ، خواست ، این خوابش را تعبیر كند، بى آنكه اسم على (ع ) را ببرد. او گفت : ((سزاوار است آنكس كه در عالم خواب در درون آتش دیدى ، پیامبر یا وصى پیامبر (ص ) باشد)). متوكل گفت : ((این تعبیر خواب را از كجا مى گوئى ؟!)). معبّر خواب ، در پاسخ گفت : (در آیه 8 سوره نمل ) قرآن مى خوانیم : فلما جائها نودى ان بورك من فى النار ومن حولها: ((هنگامى كه (موسى ) نزد آتش (در آغاز وحى بر او) آمد، ندائى برخاست كه مبارك باد آن كسى كه در آتش است (گوئى آتش او را احاطه كرده ) و آنكس (فرشتگان ) كه بر اطراف آتش هست نیز مبارك باد)).