• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2622
تعداد نظرات : 577
زمان آخرین مطلب : 5444روز قبل
دعا و زیارت

اگر مى‏خواهى بدانى كه در تو خیر و نیكى وجود دارد یا نه، به قلبت بنگر؛

اگر در آن دوستى و محبت نسبت به بندگان مطیع خداوند و بغض و كینه نسبت به گناه‏كاران یافتى، پس در تو خیر و نیكى است و خداوند تو را دوست دارد».

يکشنبه 21/11/1386 - 18:8
دعا و زیارت

«زمانى كه خداوند بنده‏اى را دوست بدارد،

قلبى پاك و اخلاقى متعادل (به دور از افراط و تفریط) روزى‏اش مى‏كند».

يکشنبه 21/11/1386 - 18:6
دعا و زیارت

 «هنگامى كه خداوند بنده‏اى را دوست بدارد، او را با زیور آرامش و شكیبایى مى‏آراید».

يکشنبه 21/11/1386 - 18:5
دعا و زیارت

در حدیث قدسى آمده است:

 «اگر آنان كه از من روى گردانیده‏اند، مى‏دانستند كه چه قدر منتظر آنان هستم، از شوق مى‏مردند».

؛میزان الحكمه، ج 4، ح 2797


يکشنبه 21/11/1386 - 18:4
دعا و زیارت

مؤمن اندوه در قلب دارد و تبسم بر لب دارد».

يکشنبه 21/11/1386 - 18:3
طنز و سرگرمی

لطیفه‏اى است كه مى‏گوید:

شخصى كار زشتى مرتكب شد وقتى مورد اعتراض قرار گرفت گفت: چه كنم آب و گل مرا این‏گونه سرشته‏اند. ظریفى به او جواب داد و گلت بسیار خوب سرشته شده فقط لگد نخورده است!

شنبه 20/11/1386 - 19:55
دانستنی های علمی

1) نشسته بود زار زار گریه می کرد. همه جمع شده بودند دورمان. چه می دانستم این جوری می کند ؟ می گویم « مصطفی طوریش نیس. من ریاضی رد شدم . برای من ناراحته .» کی باور می کند؟

2) ریاضیش خیلی خوب بود . شب ها بچه ها را جمع می کرد کنار میدان سرپولک ؛پشت مسجد به شان ریاضی درس می داد. زیر تیر چراغ برق.

3) شب های جمعه من را می برد مسجد ارک. با دوچرخه می برد. یک گوشه می نشست و سخن رانی گوش می داد. من می رفتم دوچرخه سواری.

4) پدرمان جوراب بافی داشت. چرخ جوراب بافیش یک قطعه داشت که زود خراب می شد و کار می خوابید. عباس قطعه را باز کرد و یکی از رویش ساخت. مصطفی هم خوشش آمد و یکی ساخت. افتادن به تولید انبوه یک کارخانه کوچک درست کردند. پدر دیگر به جای جوراب،لوازم یدکی چرخ جوراب بافی می فروخت.

5) مدیر دبستان با خودش فکر کرد و به این نتیجه رسید که حیف است مصطفی در آن جا بماند. خواستش و به ش گفت برود البرز و با دکتر مجتهدی نامی که مدیر آن جاست صحبت کند. البرز دبیرستان خوبی بود،ولی شهریه می گرفت.دکتر چند سؤال ازش پرسید . بعد یک ورقه داد که مسئله حل کند. هنوز مصطفی جواب ها را کامل ننوشته بود که دکتر گفت « پسر جان تو قبولی . شهریه هم لازم نیست بدهی.»

6) تومار بزرگ درست کرد و بالایش درشت نوشت:« صنعت نفت در سرتاسر کشور باید ملی شود» گذاشتش کنار مغازه ی بابا مردم می آمدند و امضا می کردند.

7) سال دوم یک استاد داشتیم که گیرداده بود همه باید کراوات بزنند. سرامتحان ، چمران کراوات نزد، استاد دونمره ازش کم کرد. شد هجده ، بالاترین نمره .

8) درس ترمودینامیک ما با یک استاد سخت گیر بود. آخر ترم نمره ش از امتحان شد هفده و نیم و از جزوه چهار . همان جزوه را بعدا چاپ کردند. در مقدمه اش نوشته بود «این کتاب در حقیقت جزوه ی مصطفی چمران است در درس ترمودینامیک.»

9) یک اتاق را موکت کردند. اسمش شد نمازخانه.ماه اول فقط خود مصطفی جرأت داشت آنجا نماز بخواند. همه از کمونیست ها می ترسیدند.

10) بورس گرفت . رفت آمریکا. بعد از مدت کمی شروع کرد به کارهای سیاسی مذهبی. خبر کارهایش به ایران می رسید. از ساواک پدر را خواستندو به ش گفتند « ماترمی چهارصد دلار به پسرت پول نمی دهیم که برود علیه ما مبازه کند.» پدر گفت «مصطفی عاقل و رشیده . من نمی توانم در زندگیش دخالت کنم» بورسیه اش را قطع کردند. فکر می کردند دیگر نمی تواند درس بخواند، برمی گردد.

به نقل از یادگاران كتاب چمران

نوشته رهی رسولی فر انتشارات روایت فتح

شنبه 20/11/1386 - 19:49
دعا و زیارت

امام صادق علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیرزن بی دندانی را دیدند و به او فرمودند پیرزن بی دندان داخل بهشت نمی شود. پیرزن گریه كرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند چرا گریه می كنی؟ گفت من دندان ندارم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خندیدند و فرمودند با این حالت داخل بهشت نمی شوی

شنبه 20/11/1386 - 19:41
دانستنی های علمی

امام راحل(ره) :

«اگر قرآن نبود، درهای معرفت بر ما بسته بود».

شنبه 20/11/1386 - 19:39
دانستنی های علمی

اقبال لاهوری :

«اگر می خواهی خدا با تو سخن بگوید، قرآن بخوان».

شنبه 20/11/1386 - 19:37
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته