• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2831
تعداد نظرات : 1060
زمان آخرین مطلب : 4399روز قبل
سخنان ماندگار
 پیشاپیش: ازکسانیکه از من مـــــــــــتنفرند ! سپاس , آنها مرا قویتر میکنند. از کسانیکه مرا دوســـــــــــــــــــــت دارند! ممنونم , آنان قلب مرا بزرگتر میکنند. ازکسانیکه مرا ترک میکنند! متشـــــــــــــکرم , آنان بمن می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست . از کسانیکه با من مـــــیمانند! سپاسگذارم , آنان به من معنای دوست واقعی را نشان میدهند
جمعه 27/8/1390 - 20:47
داستان و حکایت

روزی مردی، عقربی را دید که درون آب دست و پا می زند. او تصمیم گرفت عقرب را نجات دهد، اما عقرب انگشت او را نیش زد. مرد باز هم سعی کرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد، اما عقرب بار دیگر او را نیش زد.رهگذری او را دید و پرسید: “برای چه عقربی را که نیش می زند، نجات می دهی؟”
مرد پاسخ داد: “این طبیعت عقرب است که نیش بزند ولی طبیعت من این است که عشق بورزم.” چرا باید مانع عشق ورزیدن شوم فقط به این دلیل که عقرب طبیعتا نیش می زند؟
عشق ورزی را متوقف نساز. لطف و مهربانی خود را دریغ نکن، حتی اگر دیگران تو را بیازارند.

جمعه 27/8/1390 - 20:44
آلبوم تصاویر

2daylink

و آنانکه بیت المال و پول بانکها را بردند و انفاق نکردند، بزودی آنان را در کانادا جای خواهیم داد و تو چه میدانی که کانادا کجاست؟
در آنجا رودهای بسیاری زیر درختانش جاریست و حوریان با نوشیدنیهای گوارا منتظر مختلسینند ،
آری این پاداش کسانی است که اختلاس میکنند و جیم میشوند.

جمعه 27/8/1390 - 20:42
طنز و سرگرمی

یکی از دوستام تعریف میكرد مامانم وقتی نماز میخونه با هر الله اكبر بلندی كه میگه یه منظور داره اون موقعه من چك میكنم زیر گاز خاموش باشه، كسی در میزنه، چراغ جایی روشن نمونده باشه و...! یه روز با وجود این كه تمام اینارو چك كرده بودم بازم الله اكبر ادامه داشت، وقتی نمازش تموم شد با عصبانیت گفت مگه كوری نمیبینی گرممه میگم کولر رو روشن كن....!!!!

------------------------

یه افغانیه بود نزدیک خونمون کفاشی میکرد یه بار کفشمو بردم پیشش درست کنه شرع کرد به درد دل که تو افغانستان عاشق یه دختره شدم پول نداشتم اومدم اینجا کار میکنم پولامو میفرستم اونجا داداشم نیگه داره زیاد که شد برم اونجا خونه بگیرم مغازه بگیرم زن بگیرم و اینا
آقا گذشت یهویی یه روز گفت من هفته دیگه میرم و حلالم کن و اینا . یهویی ۲ هفته بعدش دیدم برگشته گقتم چی شد؟ گفت پولو فرستادم داداشم خونه گرفت مغازه گرفت اون دختری که من عاشقش بودم رو هم گرفت !

جمعه 27/8/1390 - 20:41
طنز و سرگرمی
یارو واسه سرشماری اومده میپرسه: توی خونه اینترنت دارین؟
میگم بله! ...
بعد دوباره میپرسه: توی خونه کامپیوتر هم دارین؟
پَ نه پَ با جاروبرقی میریم توی اینترنت!

پارتی بودیم ... ملت اون وسط داشتن دستارو تکون میدادن و میرقصیدن ...
رفیقم میگه دارن میرقصن!؟
پَـــ نَ پَــــ اینجا گیر افتادن! دارن برای هلیکوپتر امداد دست تکون میدن تا نجاتشون بده

رفتیم واسه عروسی باغ اجاره کنیم ... یارو میگه جای امن میخای ؟
پَـــ نَ پَـــ یه باغ بده تجاوز خورش خوب باشه مهمونا روش حساب کردن !

بابام با چکش به جای میخ زده به دستم از درد دو متر رفتم آسمون اومدم پایین ...
تازه میپرسه خورد به دستت؟
پَـــ نَ پَـــ یاد گل خداداد عزیزی به استرالیا افتادم، دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم، عجب گلی بود عجب گلی

یارو با موتور زده بهم ....خوردم زمین سرم شکسته داره خون میاد اومده میگه سرت داره خون میاد؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ من خودنویسم جوهرم پس داده

تو خیابون با دوستم داشتم راه می رفتم، یارو موتوریه گوشیمو از دستم قاپید
دوستم گفت گوشیتو دزدید؟ گفتم پـَـــ نَ پـَــ برد سیستم عاملشو آپدیت کنه فردا میاره

به داداشم میگم سر رات داری میای یه لیوان ابم بیار بهم میگه تشنته میگم:پـَـَـ نَ پـَـَـــ من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم

رفتم مرغ فروشی به فروشنده میگم بال دارین، میگه بال مرغ؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ بال هواپیما، چندتا کوچه پایین تر سقوط کردیم میخوام درستش کنم

دختره داره غرق میشه میگم دستتو بده به من میگه می خوای نجاتم بدی؟!
پَـــ نَ پـَـــ میخوام واست لاک بزنم!

زنگ زدم عکاسی نوبت بگیرم واسه عکس گرفتن ، دختره گوشی رو برداشته ، میگم ببخشید خانم امروز وقت خالی کی دارید ؟ میگه واسه عکس گرفتن ؟ پَـــ نَ پَـــ واسه اینکه با خونواده خدمت برسیم !!! بعد میخنده میگه 6 وقت داریم . بهش میگم قبل از 6 هم کسی نوبت داره ؟ میگه پَـــ نَ پَــــ امروز رو کلا واسه شوهر آیندم خالی کردم .

به بابام میگم تلویزیونو بزن کانال دو ... میگه روشنش کنم ؟
پَـــ نَ پَــــ تو بزن دو ... من هُل میدم روشن شه ....

دارم به خواهر زادم دیکته میگم ... رسیده آخر خط میگه دایی برم سر خط ؟!
پَ نـــ پَ بقیشو رو فرش بنویس !

کمی زود بود، ولی...دعایت گرفت مادر بزرگ !...پیر شدم... !!
جمعه 27/8/1390 - 20:39
داستان و حکایت
میگن یه روز ده نفر داشتن توی جنگل میرفتن. دوتاشون میفتن توی چاه.

تلاش میکنن که بیان بالا اما بقیه داد میزدن که شما نمیتونید بیخیال شین.

یکیشون قبول میکنه و میمیره.

اما اون یکی همچنان تلاش میکنه در حالی که بازم بقیه داد میزدن تو نمیتونی.

بالاخره میرسه بالا.

همه تعجب میکنن. تازه میفهمن که طرف کر بوده.

روی کاغذ مینویسه: دوستان از اینکه منو تشویق کردین تا بیام بالا ممنونم.

پس لازمه بعضی وقتا کر بشیم
جمعه 27/8/1390 - 20:39
شعر و قطعات ادبی
چون برگهای پاییزی 

رویا هایم یکی یکی زرد شدند و 

از شاخه های درخت آرزو به پایین ریختند 

صدای خش خش آنها زیر قدمهای زمان را خوب میشنوم 

من عاشقانه آنها را کاشتم هر کدام را با اشک چشمم پروراندم 

شبها برایشان لالایی گفتم از نامت ...

حال تنها من ماندم و من ...

تنها نشان از آنهمه رویا و خاطرات 

آخرین کلامیست که به تو گفتم ...

دوستت دارم ...
جمعه 27/8/1390 - 20:29
آموزش و تحقيقات
برای بسیاری از افراد برخاستن از خواب صبحگاهی و شروع یک روز، سخت ‌ترین زمان در روز است.

این 7 عادت به شما کمک می ‌کند روز خود را بهتر آغاز کنید.

1- بدن‌ تان را بکشید

بهترین کار این است که قبل از برخاستن، هر یک از اعضا را برای 15 ثانیه بکشید. مثلا از دستان خود شروع کنید و هر یک از انگشتان را بکشید. بعد می ‌توانید پاهای خود را بکشید و در نهایت گردن و کمر را کش و قوسی دهید.

این نوع حرکات سبب نرم شدن ماهیچه و مفاصل، جریان بیشتر خون و اکسیژن‌ رسانی بالاتر به بافت ‌ها می‌ شود.

2- محبت کنید

از خواب بیدار کردن کودکی که هنوز در خواب ناز است یا نوجوانی که تا دیر وقت بیدار بوده و مجبور است صبح زود به مدرسه برود، کار راحت و دلنشینی نیست.

صبح ‌ها کنار تخت فرزندتان بنشینید و با نوازش کردن سر او سعی کنید آرام او را بلند کنید. نوازش نه تنها از ناراحتی ناشی از برخاستن نا به‌ هنگام می‌ کاهد، بلکه به خود شما نیز حس خوبی را القا خواهد کرد که تا پایان روز با شما می ‌ماند.

در ضمن قبل از آن که برای رفتن به محل کار یا درس از خانه خارج شوید، تمامی افراد داخل خانه که به آن ها علاقه دارید را ببوسید. این حرکت محبت ‌آمیز، استرس را کاهش داده و سبب می ‌شود روزتان را با حس خوبی آغاز کنید.

3- تصمیم نگیرید

اگر می ‌خواهید با آرامش از خواب بیدار شوید، سعی کنید موقع برخاستن از خواب به چیزی فکر نکنید و تصمیم انجام کاری را نگیرید.

اگر می‌ خواهید برای روزتان برنامه ‌ریزی کنید، شب قبل این کار را انجام دهید. از شب قبل در مورد لباسی که قرار است فردا بپوشید، صبحانه‌ ای که بخورید، وسیله‌ ای که با آن به محل کارتان بروید و ... فکر کنید.

4- وسایل مورد نیازتان را آماده کنید

تمام لباس ‌ها و وسایلی که باید صبح همراه خود ببرید، لباس‌ هایی که می‌ پوشید، کفش و کیف و در صورت نیاز کتاب یا پرونده‌ های ‌تان را مرتب کنید تا صبح گیج نشوید و مجبور نباشید مدام عجله کنید.

سعی کنید روی یک تابلو برد یا تقویم دستی کارهایی را که باید در طول روز انجام دهید یادداشت کنید و هر روز صبح قبل از خروج از خانه نگاهی به آن بیندازید؛ می ‌توانید حین نوشیدن چای یا قهوه نگاهی به آن بیندازید و وقت ‌تان را تنظیم کنید.

5- دندان‌ های تان را مسواک کنید

بهترین راه برای از بین بردن بوی بد دهان و آغاز یک صبح تازه، مسواک زدن است. در طول شب باکتری‌ های بسیاری در دهان رشد می ‌کنند و چند لحظه مسواک زدن سبب از بین رفتن تمامی آن ها و برطرف شدن بوی بد ناشی از آن ها در دهان می‌ شود.

6- دوش بگیرید

خود را عادت دهید هر روز صبح برای چند دقیقه‌ ای دوش بگیرید. ریختن آب روی بدن سبب کاهش استرس و افزایش آرامش می‌ شود.

7- عجله نکنید

اگر معمولا صبح ‌ها وقت کم می ‌آورید و مجبور هستید کارهای‌ تان را با عجله انجام دهید، ساعت زنگ ‌دارتان را 15 دقیقه زودتر کوک کنید تا با آرامش بیشتری از خواب برخیزید، به نرمی ورزش کنید، به موزیکی ملایم گوش دهید و بتوانید برنامه روزانه ‌تان را چک کنید.
 
جمعه 27/8/1390 - 20:26
داستان و حکایت

آن بالا كه بودم، فقط سه پیشنهاد بود.

 اول گفتند زنی از اهالی جورجیا همسرم باشد. خوشگل و پولدار. قرار بود خانه ای در سواحل فلوریدا داشته باشیم. با یك كوروت كروكی جگری. تنها اشكال اش این بود كه زنم در چهل و سه سالگی سرطان سینه میگرفت. قبول نكردم. راست اش تحمل اش را نداشتم.

بعد موقعیت دیگری پیشنهاد كردند : پاریس خودم هنرپیشه می شدم و زنم مدل لباس. قرار بود دو دختر دو قلو داشته باشیم. اما وقتی گفتند یكی از آنها نه سالگی در تصادفی كشته میشود. گفتم حرف اش را هم نزنید.

 بعد قرار شد كلودیا زنم باشد. با دو پسر. قرار شد توی محله های پایین شهر ناپل زندگی كنیم. توی دخمه ای عینهو قبر. اما كسی تصادف نكند. كسی سرطان نگیرد. قبول كردم.

حالا كلودیا- همین كه كنارم ایستاده است - مدام می گوید خانه نور كافی ندارد، بچه ها كفش و لباس ندارند، یخچال خالی است. اما من اهمیتی نمیدهم. می دانم اوضاع می توانست بدتر از این هم باشد. با سرطان و تصادف. كلودیا اما این چیزها را نمی داند. بچه ها هم نمیدانند.
جمعه 27/8/1390 - 20:25
سخنان ماندگار

Read while others are sleeping
(مطالعه کن وقتی که دیگران در خوابند)

DECIDE while others are delaying
(تصمیم بگیر وقتی که دیگران مرددند)

PREPARE while others are daydreaming
(خود را آماده کن وقتی که دیگران درخیال پردازیند)

BEGIN while others are procrastinating
(شروع کن وقتی که دیگران در حال تعللند)

WORK while others are wishing
(کار کن وقتی که دیگران در حال آرزو کردند)

SAVE while others are wasting
(صرفه جویی کن وقتی که دیگران در حال تلف کردند)

LISTEN while others are talking
(گوش کن وقتی که دیگران در حال صحبت کردند)

SMILE while others are frowning
(لبخند بزن وقتی که دیگران خشمگیند)

PERSIST while others are quitting
(پافشاری کن وقتی که دیگران در حال رها کردند)

جمعه 27/8/1390 - 20:23
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته