حضرت آیت الله سید علی خامنه ای، یك روز قبل از فاجعه هفت تیر در تاریخ 6/4/1360 در مسجد اباذر – در جنوب غربی تهران – در حال سخنرانی مورد سوء قصد قرار گرفت و در یك انفجار ناگهانی زخمی شد. از طراحان این انفجار جواد قدیری بود كه به هنگام فرار از كشور به بعضی از متهمین كه مجدداً دستگیر شده بودند، گفته بود كه فردا یعنی روز 7/4/1360 كار نظام اسلامی تمام است و این تاریخ همان روزی بود كه فاجعه هفتم تیر اتفاق افتاد.[1]

 



حجة الاسلام علی اكبر ناطق نوری درباره واقعه ترور آیت الله خامنه ای می گوید: « آقا كه در مسجد ابوذر ترور شد، در مجلس بودم. وقتی كه خبردار شدم بلافاصله خودم را به بیمارستان بهارلو در میدان راه آهن رساندم. وقتی به بیمارستان رفتم، آقا را برده بودند اتاق عمل، خانمشان هم تشریف آورده بودند. محافظین هم حضور داشتند. آقای جباری راننده آقا بود...او در سرعت عمل و رساندن آقا به بیمارستان خیلی نقش اساسی داشت. ایشان نقل می كرد كه اول آقا را آوردم درمانگاه عباسی، آنجا امكانات نداشتند و نپذیرفتند. سریع به بیمارستان بهارلو آمدیم. پزشكان معتقد بودند اگر آقا پنج دقیقه دیرتر به بیمارستان می رسید كار تمام بود و همچنین انفجار اگر سمت ایشان را گرفته بود قطعاً به قلب ایشان آسیب جدی می رسید. اما خداوند خواست این قلب تپنده نظام از كار نیفتد و خداوند ایشان را به عنوان ذخیره انقلاب نگه داشت و حضرت امام هم پیامی درباره ترور آقا دادند[2] كه بسیار از ایشان تجلیل كردند.»[3]

 



حضرت آیت الله خامنه ای كه در زمان انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر 1360 در بیمارستان بستری بود، خاطرات خود را از این فاجعه این گونه بیان می كند: « اولین بار شاید روز دوم، سوم بود كه من دقیقاً یادم نیست، چون در حال عادی نبودم. جراحی كه من را معالجه می كرد، گفت كه حزب جمهوری منفجر شده و عده ای شهید شده اند. اما اسم مرحوم بهشتی را نبرد. من چون در حال طبیعی نبودم آنقدر به این حساس نشدم و چیزی نفهمیدم. و بعد هم یادم رفت . در حدود روز دوازده، سیزدهم بود كه من اصرار می كردم كه روزنامه و رادیو به من بدهند، كه از اخبار مطلع شوم . برادرانی كه با من بودند، پاسداران و نزدیكان مقاومت می كردند و نمی گذاشتند. من بر اصرار خود اضافه می كردم. آنها می گفتند نمی شود رادیو به اینجا بیاوری، چون دستگاههایی كه به قلب و نبض من وصل بود، می گفتند كه اینها خراب می شود. گفتم خوب روزنامه بیاورید ، روزنامه كه دستگاه ها را خراب نمی كند . روزنامه هم نمی آوردند و من هم خیلی عصبانی شده بودم كه چطورمن چیزی میگویم واطرافیان ودوستان من حاضرنیستند حتی یك روزنامه بخرند وبیاورند .یك روز آقای هاشمی رفسنجانی وحاج احمدآقا به عیادت من آمدند .طبق معمول كه غالبا می آمدند. نمی دانستم كه آمدن اینها را طبیب من خواسته كه آنها بیایند وبه من بگویند .طبیب من رو به من كرد وبه آقای هاشمی گفت: كه ایشان خیلی اصرار دارند كه بهشان رادیو بدهیم. به نظرشما مصلحت است؟ آقای هاشمی گفت: نه .من گفتم :چرا مصلحت نیست؟ ایشان گفتند رادیو اخبار تلخ دارد.جریانات ناراحت كننده دارد.بعد من همینطور فكر كردم یعنی چه؟ رادیو اخبا رتلخ دارد .آقای هاشمی گفتند كه ادامه دارد. و می خواستند جریان رابه یك شكلی به من بفهمانند. بعدا گفتند: مثلا دفتر مركزی حزب منفجر شده عده ای مجروه شدند . آقای بهشتی هم مجروح شده . در ضمن صحبت اسم آقای بهشتی را هم بردند. من بسیار ناراحت شدم. وقتی اسم آقای بهشتی را بردند. شاید هم گریه ام گرفت. یادم نیست. آن روزها هم حال من عادی نبود . یك عمل جراحی سومی هم داشتم. وقتی شنیدم آقای بهشتی مجروح شده از روزنامه و رادیو یادم رفت سوال كنم. از آقای بهشتی پرسیدم .گفتم كه وضعشان چطور است؟ حالشان چطور است؟ گفتند كه آقاب بهشتی حال خوبی نداشتند. من خیلی ناراحت شدم و گفتم كه باید همه امكانات مملكت را بسیج كنیم تا آقای بهشتی را نجات دهیم. بعد من باز آرام نگرفتم. گفتم وضعشان بهتر از من یا بدتر از من است؟ گفتند: چه فرقی می كند، همینطوری است. بالاخره خبرهای بیرون تلخ است و رفتند. بعد از رفتنشان قدری فكر كردم. به ذهنم رسید كه باید مسئله ای باشد. بچه های دور و برم را گفتم و از زیر زبانشان مطلب را كشیدم و حدس زدم كه او شهید شده. و بچه ها گفتند همان اول شهید شدند. گفتند كه وضع من آن موقع چطور بود، تقریباً خیلی بد بود. و من چون نسبت به آقای بهشتی احساسات برادرانه داشتم و یك اعتقاد همه جانبه داشتم. با ایشان سالهای درازی مانوس بودیم. در ایام انقلاب حدود یك سال و نیم تقریباً شب و روز با هم بودیم. مرتب همه كارهایمان و تلاشهایمان با هم مشترك بود. همین برای من خیلی سخت بود.»[4]

 


آیت الله خامنه ای همچنین در تحلیل فاجعه هفت تیر و تاثیرات این فاجعه در داخل و خارج از كشور می گویند: « حادثه دفتر مركزی حزب در داخل تاثیرش خیلی زیاد بود. علت هم این بود كه مردم به حزب و به این مسئولانی كه شهید شدند، علاقه مند بودند. به خصوص بعد از افشاگری مجلس در مورد بنی صدر و اقدام قاطع امام نسبت به بنی صدر از این جریان رو برگردانده بودند و تقریباً به طور یكسره بطلان جریان لیبرالها را فهمیده بودند. وقتی كه این حادثه پیش آمد، میزان وحشیگری جریان مخالف را هم فهمیدند. البته جریان دست اندر كار حادثه 7 تیر، جریان آمیخته ای از لیبرالها و منافقین بود. یكسره از لیبرالها نبود. لكن نشان می داد كه چقدر آنها مردم ناجوانمردی هستند كه حاضرند به خاطر مسائل سیاسی، شخصیتهایی مثل شهید بهشتی و بقیه شهدای 72 تن را در یك حادثه نابود و شهید كنند. این چیزی است كه به طور طبیعی هر كس را تكان می دهد. و متوجه بطلان آن جرانی می كند كه دست اندر كار این مسئله بود. بنابراین حادثه در داخل ایران جریان انقلاب را یكسره و یكپارچه كرد. اگر مردم تا آن زمان بطلان جریان مخالف را فهمیده بودند در حادثه 7 تیر حقانیت مطلق جریان مخالف لیبرالها و منافقین را كه خط امام باشد، احساس می كردند. انعكاس همین در خارج خیلی زیاد بود. سراغ داشت كه از حادثه 7 تیر چیزی علیه نظام جمهوری اسلامی احساس كرده باشند. لابد آن روزهای اول كه من روزنامه را نمی دیدم و از خبرها كامل مطلع نبودم، حتماً افرادی بودند كه آن حادثه را به عنوان زوال و نابودی جمهوری اسلامی تفسیر كرده باشند. لكن از این كه بگذریم ، در دنیا انعكاس آن حادثه، انعكاس مفیدی بود.»[5]


 

 



پی نوشت‌ها:
--------------------------------------------------------------------------------

1- خاطرات حاج احمد قدیریان، همان، ص 179.

1- متن این پیام چنین بود:

بسمه الله الرحمن الرحیم

جناب حجة الاسلام آقای حاج سید علی خامنه ای، دامت افاضاته

خداوند متعال را شكر كه دشمنان اسلام را از گروه ها و اشخاص احمق قرار داده است و خداوند را شكر كه از ابتدای انقلاب شكوهمند اسلامی هر نقشه كه كشیدند و هر توطئه كه چیدند و هر سخنرانی كه كردند ملت فداكار را منسجم تر و پیوندها را مستحكم تر نمود و مصداق «لازال یوید هذا الدین بالرجل الفاجر» تحقق پیدا كرد. اینان هرجا سخن گفتند خود را رسواتر كردند و چه مقاله نوشتند ملت را بیدارتر نمودند و هرچه شخصیت ها را ترور نمودند، قدرت مقاومت را در صفوف فشرده ملت بالاتر بردند. اكنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما كه از سلاله رسول اكرم و خاندان حسین بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و كشور اسلامی ندارید و سربازی فداكار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعت و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می باشید، میزان تفكر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رسانند. اینان با سوء قصد به شما عواطف میلیون ها انسان متعهد را در سراسر كشور، بلكه جهان جریه دار نمودند. اینان آنقدر از بینش سیاسی بی نصیبند كه بی درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند و به كسی سوء قصد كردند كه آوای دعوت او به صلاح سواد در گوش مسلمین جهان طنین انداز است. اینان در این عمل غیر انسانی به جای برانگیختن و رعب ، عزم ملیونها مسلمان را مصمم تر و صفوف آنان را فشرده تر نمودند. آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است كه جوانان عزیز فریب خورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فدای امیال جنایتكاران كنند و آنان را از شركت در جنایات آنان بر حذر دارند؟ آیا نمی دانند كه دست زدن به این جنایات، جوانان را به تباهی كشیده و جان آنان به دنبال خود خواهی مشتی تبهكار از دست می رود؟ ما در پیشگاه خداوند متعال و ولی برحق او، حضرت بقیة الله ارواحنا فداه افتخار می كنیم به سربازانی كه در جبهه و در پشت جبهه كه شبها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالی به سر می برند. من به شما خامنه ای عزیز، تبریك می گویم كه در جبهه های نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم. والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته. روح الله الموسوی الخمینی (صحیفه امام خمینی، ج 14، ص 504 و 503).

2-خاطرات حجة الاسلام و المسلمین علی اكبر ناطق نوری، تدوین: مرتضی میردار، تهران: انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص 220 و 219.

1- مجله سروش، ش 150 ، تیر 1361، صص 74 و 73 .

1- همان.