• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 4142
تعداد نظرات : 10
زمان آخرین مطلب : 1302روز قبل
سلامت و بهداشت جامعه

 

 


سابقه فعالیت‏های كمیته امداد امام خمینی به سال‏های قبل از پیروزی انقلاب و در حدود سال 1342 باز می‏گردد كه تعدادی از انقلابیون كه در زمره یاران امام بودند، مأموریت پیدا كردند به خانواده زندانیان، نیازمندان و مبارزان رسیدگی كنند. این كمك‏ها تا زمان پیروزی انقلاب ادامه یافت و سه هفته پس از پیروزی انقلاب، این نهاد به دستور امام برای دستگیری از محرومان و مستضعفان و یاری آسیب‏دیدگان تشكیل یافت. كمیته امداد تاكنون خدمات قابل‏توجهی در جهت اهداف خیرخواهانه و انسان‏دوستانه انجام داده و توانسته است كمك‏های فراوانی در سراسر كشور به محرومان و آسیب‏دیدگان بنماید. همچنین كمیته امداد در مواقع ضروری، كمك‏های مردمی را به برخی كشورهای اسلامی ارسال می‏كند. كمیته امداد امام خمینی هم اكنون خدمات گسترده‏ای را ارایه می‏دهد كه پرداخت وام قرض الحسنه، تهیه جهیزیه برای نوعروسان خانواده‏های تحت پوشش، كمك به بیماران هموفیلی، كلیوی و تالاسمی، خدمات درمانی و بهداشتی و اجرای بیمه درمانی خانواده‏های تحت پوشش، ارایه خدمات فرهنگی و آموزشی به دانش‏آموزان، دانش‏جویان و طلاب تحت پوشش و نظارت بر فعالیت‏های خودكفایی خانواده‏های تحت پوشش و... از آن جمله‏اند.

دوشنبه 14/12/1396 - 13:32
سلامت و بهداشت جامعه


تقویم تاریخ - 14 اسفند

 


1345ش:دكتر محمد مصدق استاد دانشگاه، سیاستمدار، دولتمرد و ایراندوست نامدار، دشمن سرسخت استعمار ملل و سلطه گران، رهبر جنبش ملی كردن صنعت نفت ایران و رئیس دولت در سالهای 1330، 1331 و پنج ماه اول سال 1332 چهاردهم اسفند 1345 در بیمارستان نجمیه تهران (خیابان حافظ ـ نه چندان دور از چهار راه جمهوری اسلامی) فوت شد. در سالهای حكومت او، ایران كه پرچم مبارزه با استعمار و سلطه را به دوش گرفته بود تحت فشار و تحریم اقتصادی و تهدید نظامی انگلستان بود كه یكی از سه قدرت آن زمان بشمار می رفت. دكتر مصدق در تمامی طول عمر سیاسی خود به دمكراسی، حقوق بشر و آزادیهای مرتبط با آن عمیقا وفادار بود. وی هنگام فوت 87 ساله بود.
دولت دكتر مصدق كه مورد حمایت قاطبه ملت بود در كودتای 28 امرداد سال 1332 که نتیجه توطئه مشترک انگلستان و آمریکا بود برانداخته شد، به زندان افتاد و پس از تحمل دوران زندان تا پایان عمر در روستای احمد آباد ساوجبلاغ (نزدیك كرج) به صورت غیر قانونی تبعید و در حصر قرار داشت.

 
در روزهای واپسین عمر كه شدیدا بیمار بود اجازه داده شده بود به تهران و به بیمارستانی كه فرزندش در آن طبابت می كرد منتقل شود. جز برای اعضای فامیل، وی در اینجا هم ممنوع الملاقات بود و روزنامه نگاران حتی اجازه نزدیك شدن به ساختمان بیمارستان را نداشتند و شبانه روز درخودروهای خود مقابل ساختمان «پارك هتل» نشسته و گوش بزنگ خبر از داخل بیمارستان بودند. پس از فوت نیز دولت وقت، خود یك اطلاعیه چند سطری بسیار كوتاه دراین زمینه به روزنامه ها داد و از آنجا كه از مرده مصدق هم می ترسید اجازه برگزاری محلس ترحیم عمومی نداد. چون گروهی از مردم تهدید كرده بودند كه با پوشیدن لیاس مشكی و یا گفتن تسلیت به یكدیگر با صدای نسبتا بلند ماتم خواهند گرفت؛ ساواك خبرچین های خود را مامور پرونده سازی، مخصوصا در مدارس و سازمانهای دولتی كرده بود تا هركس از دكتر مصدق یاد كند و لباس مشكی پوشیده باشد نامش را گزارش كنند و بعدا دستگیر شود.

 
دكتر مصدق بر پایه عقیده خود كه شاه باید سلطنت كند، نه حكومت در دوران زمامداری اش اختیارات حكومتی را از شاه گرفت. در زمان او انتشار نشریه، تشكیل حزب و برگزاری اجتماعات سیاسی آزاد بود. وی تحریر و توزیع كتب درسی را از انحصار دولت خارج كرد تا كتابهای تاریخ مدارس دیكته دولت و مبلّغ قدرتهای خارجی مسلط بر ایران نباشند.

 
مورخان معروف جهان دكتر مصدق را احیاء گر ناسیونالیسم ایرانی خوانده و نوشته اند كه به همین دلیل، وی حاضر به سازش با بیگانگان بر سر منافع ایران نبود. به نوشته این مورخان كه دكتر مصدق را از مردان بزرگ تاریخ ایران خوانده اند وی در جهان سوم چراغی را روشن كرد كه تا پایان «استعمار كهنه» روشن بود. وی به ملل تحت ستم هشدار داده بود كه پس از استعمار كهن (استعمار اروپایی كه از زمان یافتن راههای دریایی ـ آغاز سده شانزدهم آغاز شده بود)، استثمار و سلطه با لباسی تازه برجای آن خواهند نشست. به عبارت دیگر استعمارگران تنها لباس عوض می كنند و .... پس از پیروزی انقلاب در بهمن ماه 1357، هرساله به مناسبت زادروز و وفات دكتر مصدق در آرامگاه او در احمدآباد كه از ابنیه ملی وطن بشمار آمده است مراسمی با حضور هزاران تن برگزار می شود. در نخستین مراسم از این دست كه در اسفندماه 1357 برگزارشد بیش از یكصد هزار تن از تهران و شهرهای دیگر به احمدآباد رفته بودند. تا پایان سال 1356 بردن نام مصدق در رسانه های وطن، مدارس و سازمانهای دولتی ممنوع بود.

 
طبق برخی گزارش ها، در اسفندماه 1388 (مارس 2010) به دلایل امنیتی، با درخواست اجازه برگزاری مراسم سالروز درگذشت دکتر مصدق همانند هرسال (با حضور انبوه مردم) در روستای احمدآباد (به قول خود وی "قلعه") موافقت نشد.

 

 


 
1342ش:در این روز در سال 1342 و 9 ماه پس از قیام خرداد ماه، محاكمه دسته ای از مخالفان شاه از جمله آیةالله سید محمود طالقانی، مهندس مهدی بازرگان و دكتر یدالله سحابی در محكمه تجدید نظر نظامی كه ریاست آن را ژنرال عباس قره باغی (آخرین رئیس ستاد مشترك ارتش در نظام سلطنتی در سال 1357) برعهده داشت آغاز شد. پیش از اغاز محاكمه، حكومت نظامی در تهران و اصفهان تمدید شده بود تا تظاهراتی صورت نگیرد.

 
 
 
 

 
1893م:پنجم مارس در دوسال مختلف دو مورخ ــ فیلسوف در گذشتند؛ هیپولیته تاین فرانسوی در سال 1893 در 64 سالگی و لودویگ كیده آلمانی در 1941 . كتاب كیده كه در 23 مارس 1858 به دنیا آمده بود تحت عنوان « دیوانگی های امپراتور » برنده جایزه نوبل شد . وی در این كتاب هوسهای ظالمانه گالیكولا امپراتور روم را برنگاشته و حق داده است كه بر ضد حاكم ظالم قیام شود. وی در كتاب دیگرش ثابت كرده است كه پس از هر جنگ ، مردم منفی گرا می شوند كه منفی گرائی باعث عقب ماندن انسان می شود . وی افتادن فاصله میان مردم و دولت را كه باعث بی تفاوتی مردم می شود خطرناك خوانده است زیرا باعث می شود كه هر حبابی را عامل نجات خود بدانند و با چشم بسته به هركس كه با دولت مخالفت كند به پیوندند و خود را از چاله به چاه بیافكنند.

 
 
 
 

 

 

 
1953م:جوزف استالین كمونیست معروف و ربع قرن رهبر بلامنازع اتحاد شوروی ساعت 9 بعد از ظهر پنجم مارس سال 1953 ( مصادف با 14 اسفند 1331 ) پس از چهار روز اغماء درگذشت و فصلی از تاریخ به پایان رسید. وی زاده گرجستان بود.

 
درمارس 2003 در روسیه به مناسبت پنجاهمین سال در گذشت استالین نمایشگاهی تحت عنوان «استالین : یك مرد و یك سمبل» آغاز بكار كرده بود كه با بازدید از آن و گفت و شنود با مردمی كه از آن دیدن می كردند می شد نظر روسها را درباره وی به دست آورد.

 
اسوسییتدپرس خبرگزاری روزنامه های آمریكا در گزارش چهارم مارس 2003 خود از مسكو از قدردانی روسها نسبت به استالین و وفاداری به او ابراز تعجب كرده و نوشته است كه روسها هنوز استالین را «رفیق استالین» می خوانند. طبق این گزارش، روسها پس از ورود به این نمایشگاه ، نخست سراغ مداركی می روند كه وضعیت مزاجی استالین را در چهار روز آخر عمرش نشان می دهد تا مطمئن شوند كه مرگ او بر اثر توطئه مخالفانش نبوده است.

 
«یوری پلی یاكف» مورخ روس و عضو آكادمی علوم روسیه هم از علاقه مندی روسها به استالین كه رفاه برابر برایشان تامین كرد ، آنان را در جنگ جهانی دوم به پیروزی رساند و یكی از دو ابر قدرت جهان ساخت و صنعتی و دارای سلاحهای هسته ای كرد ابراز شگفتی كرده است .

 
«ناتالیا وكشینا» یكی از بازدیدكنندگان نمایشگاه به اسوسییتدپرس گفته است كه روسیه به رهبری چون استالین كه این كشور را از زیر ویرانه ها بالا كشید نیاز دارد.«الكسی فدیاكین» دانشجوی 27 ساله در این زمینه اطهار داشته كه استالین سمبل یك ملت سالم بود.

 
اسوسییتدپرس در همان گزارش نوشته است كه نتیجه یك سنجش افكار در روسیه نشان می دهد 37 در صد روسها معتقدند كه استالین بیش از هر رهبر دیگر به روسیه خدمت كرد، حال آن كه مخالفان این نظر تنها 29 در صد بودند. این خبرگزاری سپس نتیجه گیری كرده است كه دوران بی قانونی (چاپیدن و غارت اموال عمومی) ، اقتصاد غیر مطمئن و خروج روسیه از باشگاه ابر قدرتها باعث شده است كه روسها متوجه گذشته خود شوند و روی كار آمدن«پوتین» به همین دلیل بوده است.

 
 
سران وقت شوروی از راست به چپ وروشیلف ، بولگانین ، مالنكف ، بریا و خروشچف درمارس 1953 در كرملین در كنار جسد استالین به حالت احترام ایستاده اند . جز بریا ، چهار تن دیگر یكی پس از دیگری ــ هركدام برای مدتی رهبر شوروی شدند. جسد استالین تا زمانی كه خروشچف بنای انتقاد از او را گذارد در كنار لنین قرار داشت كه پس از آن در كنار دیوار كرملین مدفون شده است.

 

 


 
2008م:درپی پخش فیلمی از یك كشتارگاه آمریكا در ایالت كالیفرنیا، شماری از نمایندگان مجلس ایالات متحده در نخستین هفته ماه مارس 2008 تصمیم گرفتند كه در این باره كه با سلامت مردم ارتباط دارد، بررسی كامل بعمل آید و مدیر شركت بسته بندی و توزیع گوشت كه آن كشتارگاه را در اختیار داشت به مجلس احضار و حضورا به پرسش های نمایندگان پاسخ گوید.

 
بعدا احضاریه (سپینا Subpoena ) برای مدیر كمپانی گوشت هلمارك وستلاند (Hallmark/Westland Meat Co.) صادر شد و از او اخذ توضیح بعمل آمد.

 
فیلم تهیه شده از كشتارگاه این كمپانی كه از تلویزیون پخش شده و مخاطبان را تحت تاثیر قرارداده و تا مدتی دچار اكراه از خوردن گوشت كرده بود، صحنه هایی را نشان می داد كه كاركنان كشتارگاه گاوهای مردنی را با لیفتراك از زمین بلند می كردند و به مسلخ می بردند. این گاوها كه براثر پیری و یا بیماری قادر به كنترل خود و روی پای ایستادن نبودند ازكامیونهایی كه آنها را به كشتارگاه حمل كرده بودند به زمین افکنده می شدند. این گاوها تنها می توانستند گردن خود را حركت دهند و تقّلای آنها برای برخاستن بی نتیجه بود و این صحنه ها و تصوّر كشتن آنها نه تنها دلخراش بود و وجدان را جریحه دار می كرد بلكه این بیم را به وجود می آورده بود كه توزیع گوشت آنها جهت خوردن ممكن است در مصرف كننده تولید مرض كند.

 
این فیلم ظاهرا از سوی گزارشگران اینوستیگیتیو شبكه های تلویزیونی آمریكا تهیه شده بود.

 
مخاطبان پس از دیدن این گزارش مصوّر گفته بودند كه ازخوردن هرچه استیك و همبرگر بیزار شده اند زیرا كه از این پس با مشاهده غذاهای گوشتی، منظره این گاوهای مردنی و رفتار غیرانسانی با آنها در ذهنشان تداعی خواهد شد. برخی نیز این وضعیت را به حساب آزمندی های كاپیتالیستیك گذارده بودند؛ جمع مال (پول) به هر وضعیت و شكل. ادامه همین آزمندی ها به بحران مالی سال 2009 سقوط بهای سهام و قرارگرفتن بانکها در آستانه ورشکستگی منجر شده است.

 
درباره وضعیت آن کشتارگاه، مسئولان آژانس دولتی مربوط گفته بودند كه بودجه و نیروی انسانی كافی (بازرس) برای مراقبت دائمی از كشتارگاههارا ندارند!. با وجود این، پس از پخش این گزارش كه در فوریه 2008 صورت گرفت، اعلام شده بود كه حدود هفتاد میلیون كیلوگرم گوشت توزیع شده را جهت معاینه مجدد و بررسی های دیگر از جمله تعیین سن تقریبی گاوها هنگام ذبح، از انبارها و فروشگاهها جمع آوری (Recall) كرده اند كه بزرگترین ریكال گوشت در آمریكا بشمار آورده شده است.

 
 
 
 

 
 
1558م:فرانسیسكو فرناندز توتونی را كه از كوبا به اروپا آورده بود پنجم مارس 1558 به صورت سیگار به اروپاییان معرفی كرد. قبلا توتون را در چپق مصرف می كردند. توتون از گیاهان بومی قاره آمریكاست كه كریستف كلمب در سفر اول خود به این قاره در سال 1492 در كوبا متوجه آن شد و دید كه بومیان دود برگهای خشك شده آن را استنشاق می كنند و نوعی حالت انبساط به آنان دست می دهد كه این گیاه نخست به اروپا و سپس به سایر نقاط منتقل شد كه سازمان جهانی بهداشت آن قاتل شماره یك انسان و عامل بیماری های صعب العلاج از جمله سرطان اعلام كرده است.

 

 
2009م:دوم مارس 2009 در نیویورك تایمز فاش شد كه باراك اوباما رئیس جمهور آمریكا سه هفته پیش از این (و درست سه هفته پس از آغاز حكومتش) در نامه محرمانه ای كه در مسكو به دمیتری مدودیف رئیس جمهور روسیه تسلیم شد از اوخواست كه روسیه به ایران برای دستیابی به سلاحهای دوربرد كمك نكند. متن نامه فاش نشده بود.

 
بعدا از شنیده ها چنین برآمد كه «اوباما» به رئیس جمهور روسیه وعده داده بود كه اگر مسكو كمك كند كه ایران موفق به دستیابی به سلاحهای دوربرد و استراتژیك (موشک بالیستیک) نشود و یا اینكه تهران را متقاعد به قطع تولید این گروه از جنگ افزارها كند وی از استقرار پایگاه ضد موشكی در لهستان و جمهوری چك دست برخواهد داشت.

 
دولت روسیه وصول یك نامه محرمانه از اوباما را تایید كرده ولی گفته بود كه به این نامه هنوز پاسخ نداده است.

 

 

 

 
 
1487ش:در پی انتشار چند گزارش مبهم در رسانه های آمریكا درباره بازداشت ركسانا صابری 31 ساله كه از شش سال پیش در تهران به كار گزارشگری به عنوان «فری لنس» سرگرم بود، سخنگوی قوه قضایی جمهوری اسلامی 14 اسفند 1487 تایید كرد كه چنین فردی طبق قرار دادسرای انقلاب در زندان اوین بازداشت است. تایید زندانی بودن ركسانا یك ماه پس از بازداشت او صورت گرفته بود. ركسانا دختر رضا صابری در ایالت داكوتای شمالی (آمریكا) به دنیا آمده است. پدر وی كه در آن ایالت و در شهر«فارگو» زندگی می كند قبلا جریان بازداشت دخترش را به رسانه های امریكا داده بود و این رسانه ها اظهارات اورا با عكس زیر كه رضا را با قاب عكس دخترش نشان می داد چاپ كرده و نوشته بودند که زمانی رکسانا به عنوان دختر داکوتای شمالی انتخاب شده بود.

 
 
 
طبق گزارش های بعدی، ركسانا در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی به ایران رفته و با مجوز وزارت ارشاد به كار گزارشگری به صورت مستقل (فری لنس) مشغول بود و طیفی از رسانه های خارج از ایران خریداران گزارش های او را تشكیل می دادند. طبق همان گزارش ها، وی از یك سال پیش فاقد مجوز كار بود. طبق یك گزارش، بازداشت ركسانا در سی و یكم ژانویه 2009 صورت گرفته بود!.

 
 
 
 
بانو كلینتون وزیر امور خارجه آمریكا سوم مارس 2009 و در جریان دیدار از اسرائیل در مصاحبه ای كه از شبكه ای. بی. سی آمریكا پخش شد نگرانی خود را از ادامه بازداشت ركسانا اعلام كرده بود. كلینتون با لحنی غیر دیپلماتیك و نسبتا خشن افزوده بود: " بازداشت این روزنامه نگار جوان به آن طریق، طبیعت دولت ایران را نشان می دهد!".

 
بانو کلینتون افزوده بود: " من تلاش لازم را خواهم کرد تا بدانم چه وضعیت و پیشامدی منجر به دستگیری این گزارشگر آمریکایی شده است. وزارت امور خارجه را مامور کرده ام تا وضعیت قضایی و محل توقیف رکسانا را بیابد و این وزارت با دولت سویس ـ رابط ما با ایران در تماس است تا اطلاعاتی را که ما خواسته ایم به دست آورد.".

 
وزارت امور خارجه آمریكا نیز چند ساعت بعد اعلام كرده بود كه برای رها شدن ركسانا از بازداشت و بازگرداندن او به وطن (آمریكا) از همه ابزارهایی كه در دسترس دارد استفاده خواهد كرد.

 
هیلری کلینتون که با کمک جامعه یهودیان آمریکا دو دوره سناتور نیویورک شده بود روابط نزدیک و حسنه با دولت اسرائیل دارد. استقبال گرمی که از او در دیدار از اسرائیل در هفته اول مارس 2009 صورت گرفت و قول هایی را که داد موید حمایتش در طول سمت تازه از از آن دولت است.

 
 
 
 
 
 

 

 

 
1985م:در سال 1985 ریچارد ویلی Richard Wiley سی ساله، آمریكایی ساكن شیكاگو، زن 26 ساله اش را با دهها! ضربه كارد كشت، خودش به پلیس تلفن کرد که بروند و اورا دستگیر کنند و بعدا به سی سال زندان محكوم شد. وی پس از 15 سال بودن در زندان، به دلیل رفتار مناسب و اثبات ندامت از عمل خود و اینكه عضو مفیدی برای جامعه خواهد شد مشمول قانون آزادی مشروط زندانیان قرار گرفت و در سال 2000 آزاد شد. ریچارد پس از ورود مجدد به جامعه و یافتن كار و برخورداری از درآمد، 9 ماه بعد در کلیسا با بانو کاترین مونتس Kathryn Motes چهل و یك ساله كه دارای یك پسر هشت ساله به نام كریستوفر Christopher بود و به کار منشی گری اشتغال داشت آشنا شد و ازدواج كرد. کشیش کلیسا گذشته ریچارد را برای کاترین شرح داده بود. زندگی این خانواده كه در حومه شهر شیكاگو اقامت داشتند تا شنبه 28 فوریه 2009 [ظاهرا] به آرامی می گذشت. در این روز از خانه آنان صدای شلیك گلوله شنیده شد ولی همسایگان اعتنا نکرده بودند.

 
 
 
 
غیبت زن و شوهر از حضور در مراسم دعای یکشنبه در کلیسای محل، دوستانشان را نگران کرده بود که بعدا به خانه و سلفون آنان زنگ زده و در انسرینگ پیغام گذاشته بودند. دوشنبه این نگرانی به همکاران این زن و شوهر انتقال یافت که در محل کار حاضر نشده بودند و قضیه به اطلاع پلیس رسانده شد. دو مامور پلیس به خانه ریچارد رفتند. بر در خانه کاغذی چسبانیده شده بود که در آن ریچارد از کسانی که نامه را ببینند و ازجمله پستچی خواسته بود که به پلیس اطلاع دهند که برود و اجساد را خارج سازد. در ورودی خانه قفل نبود.

 
پلیس پس از ورود به خانه در یک اطاق با اجساد کاترین 50 ساله و پسر 17 ساله اش رو به رو شد که هرکدام با اصابت یک گلوله به مغزشان فوت شده بودند و در اطاق پذیرایی جسد ریچارد مشاهده شد که در کنار او المثنای دست ساز تفنگهای بلند دوران جنگ داخلی آمریكا (سالهای نیمه اول دهه 1860) و یك یادداشت 50 صفحه ای رساله مانند قرارداشت. ریچارد پس از کشتن کاترین و کریستوفر با ارّه آهن بری لوله تفنگ را کوتاه کرده بود تا بتواند با آن خودکشی کند. وی سپس به نوشتن یادداشت 50 صفحه ای اش پرداخته بود. ریچارد در این یادداشت ضمن آوردن تاریخچه زندگی خود و مطالب دیگر، علل قتل کاترین و كریستوفر و خودكشی خودرا شرح داده بود. پلیس حدس زده بودكه قتل کاترین و کریستوفر ساعت ها پیش از اتمام یادداشت صورت گرفته بود؛ زیرا كه تحریر آن كار یكی ـ دو ساعت نمی تواند باشد.

 
بررسی جزئیات این یادداشت برای جامعه شناسان می تواند فایده بخش باشد تا مشكلات حیات در عصر تكنولوژی ولی با همان ضعف های اجتماعی ـ اقتصادی قدیم و احیانا کوتاهی دولتمردان و سیاستمداران را در انجام وظایف به دست آورند و راه حل ارائه دهند. شاید هم هدف ریچارد از نوشتن این یادداشت رساله مانند «همین» بوده و دادن هشدار به مدیران جامعه كه اندكی هم در فكر حل مشكلات اساسی انسان و كمك به تكامل انسانیت باشند و به خاطر داشته باشند كه همین انسانهای گرفتار، پلكان ترقی و پولساز آنان بوده اند. انسان به راهنما و مشاور نیاز دارد كه ادامه رو به گسترش رویدادهای جنایی ثابت می كند كه حكومت ها در اندیشه تامین آن نبوده اند و باعث سقوط افراد در چاه اشتباه شده اند؛ از همسرگزینی تا پیشه گزینی و روش زندگانی.

 
 
 

 
2009م:قتل «برناردو (نینو) وی ایرا Bernardo (Nino) Vieira» رئیس جمهور 70 ساله كشور آفریقایی گینه بیسائو Guinea Bissau

(گینه سابق پرتغال) در خانه، و متعاقب قتل رقیب قدیمی اش ژنرال «باتیسته نا وایئه Batiste na Waie» رئیس ستاد ارتش این كشور كوچك یک میلیون و ششصدهزار نفری واقع در غرب آفریقا كه دوشنبه و یكشنبه (دوم و یكم مارس 2009) صورت گرفت یك بار دیگر نشان داد كه قدرت های جهانی و ابزار دست ـ ساخت محافظت از منافع آنها ـ موسوم به سازمان ملل! ـ تنها در آن مناطق از جهان فعالند كه بوی نفت، منابع ثروت دیگر و معاملات بزرگ دهد، نشانه های پیدایش یك معارض تازه و بپاخیزی یك ملت سركوب شده به چشم بخورد و یا احتمال ورود رقیب جهانی به صحنه باشد از قبیل دارفور، عراق، منطقه خلیج فارس، آسیای جنوبی، بالكان، مدیترانه شرقی، شبه جزیره كره و ....

 
سازمان ساخت دولت های فاتح جنگ جهانی دوم كه [روی كاغذ] هدف اصلی از تاسیس آن را حفظ صلح و به خاطر رسیدن به این هدف، حفظ حقوق ملل تعیین كرده اند هنوز نتوانسته است [نخواسته و به مصلحت سازندگانش نبوده] به چند ضعف بزرگ ملل از جمله «كودتا»، «خروج دمكراسی از اصالت»، «قاچاق مواد مخدر»، «تجارت و انتقال انسان از این گوشه به آن گوشه برای سكس و نوكری» و ... با وضع قوانین جهانی دارای ضمانت اجرایی پایان دهد. گینه بیسائو بمانند پاكستان و ... به كشور كودتازده و وجود رقابت دائمی میان سران ارتش و دولت معروف بوده و انتظار وقوع كودتا و توطئه این بر ضد آن وجود داشت. «وی ایرا» دو دهه بر گینه بیسائو مستعمره سابق پرتغال حكومت كرده بود كه از عمر استقلال آن سه دهه و اندی می گذرد و چند سال است كه به معبر و واسطه انتقال كوكایین به اروپا مبدل شده و از این رهگذر پولی هم عاید برخی از مقامات می شود كه بر سر این پول رقابت وجود دارد. گینه بیسائو در قرون 16 و 17 و 18 هم گذرگاه و محل انتقال برده سیاه به قاره آمریکا بود که پرتغالی ها عامل آن بودند. «وی ایرا» كه خود با كودتا برسر كار آمده بود در طول حكومت چند بار با كودتا رو به رو شده بود. وی از قبیله اقلیت و رقیب نظامی اش ژنرال وایئه از قبیله اكثریت بود. گینه بیسائو تنها 27 هزار کیلومتر مربع وسعت دارد. وایئه هنگام خروج از ساختمان محل کار و در پلکان بر اثر انفجار بمب كشته شد. وی برای یک امر فوری به دفتر رئیس جمهور احضار شده بود و عازم آنجا بود كه دچار انفجار بمب شد و جان سپرد. نظامیان هوادار این ژنرال این احضار فوری به دفتر رئیس جمهور و انفجار بمب در پلکان ساختمان را توطئه رقیب تصور کردند، به خانه اش هجوم بردند و پیش از آنکه بتواند فرار کند اورا کشتند. مسائل آفریقا كه عمدتا ناشی از تقسیمات جغرافیایی «من درآوردی» اروپاییان در دوران استعمار ـ استعمار علن ـ است لاینحل رها شده است. نمونه اش وضعیت كنگو مستعمره پیشین بلژیك است كه از زمان لومومبا ـ پنج دهه پیش ـ تغییر نكرده و در آنجا همچنان شورش، قتل و تجاوز و ... ادامه دارد. كودتا و ضعف هایی كه در بالا به آنها اشاره رفت اهانت هایی هستند به حیثیت و شئون بشریت.

 

 


 
2009م:میوتینی Mutiny (شورش نظامی) در قرارگاه واحدهای مرزبانی بنگلادش (BDR) در آخرین هفته فوریه سال 2009 از رویدادهایی است كه تنها پیش از قرن بیستم به چشم می خورد!. این رویداد كه ضمن آن نظامیان نافرمان برخی از فرماندهان خود و بیش از هشتاد تن را و عمدتا با سرنیزه كشتند عمق مسائل بنگلادش را در سی و هشت سالگی اش نشان می داد. تا چهارم مارس اجساد 78 تن و عمدتا افسر ارشد و برخی از اجساد در مسیر فاضلاب به دست آمده بود. این شورش نظامی «داخل پادگانی» در شهر داكا Dhaka پایتخت بنگلادش روی داد و تاچهارم مارس 2009 بیش از یك هزار تن از شورشیان و همدستان آنان دستگر نشده بودند. 668 شورشی با استفاده از مهلتی كه شیخه حصینه رئیس 62 ساله دولت تعیین كرده بود و آخر وقت 28 فوریه منقضی شد خودرا تسلیم كرده بودند. گفته شده است این شورش نظامی كه27 فوریه روی داد و بخشی از شهر داكا را به میدان جنگ تبدیل كرد در پی ردّ درخواست افزایش مواجب و مزایای نظامیان صورت گرفته بود. نظامیان شورشی فرمانده قرارگاه و زنش را به همان شكل كشتند كه كودتاگران در سال 1975 شیخ مجیب الرحمن بنیادگذار بنگلادش و رئیس این كشور با زن و سه پسرش را كشته بودند ـ قتلی فجیع. در زمان آن كودتا، دو دختر شیخ مجیب از جمله «شیخه حصینه Hasineh» رئیس فعلی دولت در خارج از بنگلادش بودند. بانو حصینه كه حزب او (عوامی لیگ) برنده انتخابات اخیر شد از دو ماه پیش از این شورش نظامی باردیگر امور دولت را به دست گرفته است. وی قبلا از 1996 تا 2001 نخست وزیر بنگلادش بود. حصینه یكم مارس 2009 از اف بی آی آمریكا و اینتلیجنس سرویس انگلستان برای یافتن و دستگیری شورشیان فراری استمداد كرد كه تفسیرنگاران ضمن ابراز تعجب بسیار از این حركت، این اقدام بانو حصینه را یك ضعف بزرگ و باقی ماندنی در تاریخ بنگلادش اعلام كرده اند.

 
پاكستان شرقی در سال 1971 و با كمك نظامی هند و در پی یك بپاخیزی مسلحانه و پرتلفات و جنگی داخلی استقلال یافت و نام بنگلادش برخود گذارد. مجیب الرحمن رهبری استقلال طلبان را برعهده داشت. این سرزمین در دوران استعمار انگلستان، بنگال شرقی خوانده می شد.

 

 
 
1291: پاره ای از تاریخ نگاران اروپاپی قتل سعد الدوله «بزرگ وزیر» یهودی ایران را در این روز ( 5 مارس ) نوشته اند كه برخی دیگر زمان این رویداد را چند هفته پیشتر رقم زده اند.

 
 
1836: سمیوئل کلت صنعتگر آمریكایی چند روز بعد از ثبت صنعتی ساخت كلت كالیبر 34 (رولور) از این روز کار تولید انبوه آن را آغاز کرد. این تپانچه در طول عمر 174 ساله خود تكامل و شهرت جهانی یافته است. كلت كه در تاسیسات صنعتی خود جنگ افزار هم تولید می كرد در 19 ژوئیه 1814 در شهر هارتفورد ایالت كانكتیكت متولد و دهم ژوئیه 1862 درگذشت.

 
1845: دستور داده شد شترانی را كه به مبلغ 30 هزار دلار برای استفاده ارتش امریكا خریده بودند چون مفید واقع نشدند در جنوب غربی این كشور رها سازند كه هنوز در این مناطق به صورت وحشی دیده می شوند.

 
1918: كمونیستها كه در پی انقلاب بلشویكی، حكومت روسیه را به دست گرفته بودند در این روز پایتخت را از پتروگراد (سن پترزبورگ) به مسكو انتقال دادند. پیش از پتر یكم، شهر مسكو پایتخت روسیه بود. سن پترزبورگ به دست پتر یكم ساخته شد تا پایتخت او به قلب اروپا نزدیكتر باشد.

 
1942: تیتو ایجاد سومین بریگاد پرولتاریا را در بوسنی اعلام داشت.

 
1959: میان دولت وقت ایران و دولت آمریكا معاهدات نظامی و اقتصادی امضاء شد.

 
1964: طبق دستاوردهای باستانشناسان از منطقه «حسنلو» كه جزئیات آن 14اسفند 1342 اعلام شد جهانیان متوجه شدند كه ایرانیان از 770 سال پیش از میلاد باساختن دژ نظامی و فلزكاری پیشرفته آشنا بودند. این کشفیات همچنین نظرات سابق را تایید كرد كه ایرانیان در جنگها از اسب استفاده می كردند و تمدن پیشرفته ای داشتند.

دوشنبه 14/12/1396 - 13:31
تاریخ

• انعقاد "معاهده پاریس" بین ایران و انگلستان و جدا شدن افغانستان از ایران (1235 ش)

 

 

پس از تصرف هرات در افغانستان توسط قوای ناصرالدین شاه قاجار، دولت انگلستان که از این امر ناراضی بود، به ایران اعلان جنگ داد و جزیره خارک و بوشهر را به اشغال خود درآورد. در این حال درگیری‏هایی بین نیروهای ایرانی و انگلیسی روی داد که به شکست سربازان ایرانی انجامید. از این رو مذاکراتی برای صلح آغاز شد که به عقد معاهده پاریس در فرانسه بین ایران و انگلیس انجامید. به موجب این معاهده ننگین، دولت ایران تعهد سپرد که هرات و تمام خاک افغانستان را تخلیه نماید و از هر ادعایی نسبت به حکومت خود در هرات و تمامی افغانستان دست بردارد. انگلیسی‏ها نیز پذیرفتند که قوای خود را از ایران خارج کنند و اسرای جنگی ایران را آزاد سازند. این معاهده، دست ایران را به کلی از دخالت در افغانستان کوتاه کرد و باعث نفوذ انگلستان در دربار ایران گردید. بنابراین، هرات به کلی از ایران جدا شد و افغانستان نیز با عنوان استقلال یابی، از ایران استقلال یافت. عهدنامه پاریس، ضربه شدید دیگری بود که بر پیکر استقلال سیاسی و اقتصادی ایران وارد آمد و بر اثر آن، که کمتر از معاهدات گلستان و ترکمنچای بین ایران و روسیه نبود،قلمرو حکومتی ایران به کمترین حد خود رسید.

يکشنبه 13/12/1396 - 13:45
تاریخ

در جلسه امروز مجلس شورای ملی دكتر محمدمصدق پیرامون اعلام جرم ها مذاكراتی نمود و ...(1323 ش)


 درخواست كرد پرونده تدین را به مدت 15 روز در اختیار او قرار دهند تا گزارش امر را به مجلس بدهد. نمایندگان این پیشنهاد را نپذیرفتند و مصدق به تعرض از مجلس خارج شد و مصمم شد دیگر به مجلس باز نگردد.

يکشنبه 13/12/1396 - 13:43
تاریخ

 

 

شهید امیرحسین عظیمی، چهارم فروردین‌ماه ۱۳۳۷ش در خانواده‌ای متدین و مذهبی در یکی از محله‌های جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) در شهر ری چشم به جهان هستی گشود. وی از سال ۱۳۴۵ش، تحصیل علم را در مدرسه آغاز کرد و سپس برای ادامه تحصیل راهی دانش‌سرا در حوالی جاده ورامین شد بعد از آن، برای انجام خدمت سربازی به شهرستان گرگان اعزام شد و زجرآور‌ترین دوره سربازی را در دوره طاغوت گذراند. معلم شهید، امیرحسین عظیمی عاشقی بود که لبیک‌گویان به ندای فرزند حسین (ع) پرچم خونین کربلا را بر دوش گرفت و با قلبی آکنده از عشق و ایمان به پروردگار و خشم و کینه نسبت به دشمنان اسلام بر قلب یزیدیان یورش برد و آنان را خوار و ذلیل ساخت و عاقبت مرغ جان‌خسته را از این قفس خاکی‌‌ رها کرد و به ملکوت اعلی شتافت. توران قنادی، مادر شهید با بیان خاطراتی از فرزندش، می‌گوید: زمانی که امیرحسین خدمت سربازی را می‌گذراند، هر جمعه به دیدار وی می‌رفتیم؛ او چنان گریه‌ای می‌کرد که معلوم بود مشقت بیش از حدی را متحمل می‌شود که پایان خدمت سربازی، آزادی از زندان برایش تلقی می‌شد. وی بیان می‌دارد: پسرم تا حدی به لباس‌های شیک و گران اهمیت می‌داد که هر شب با ماشین پدر به بالا‌ترین نقطه تهران برای خرید پوشاک می‌رفت. هر روز بعدازظهر با دوستانش قرار می‌گذاشت تا با ماشین پدرش به فرحزاد، درکه یا دربند بروند و خوشگذرانی سالمی داشته باشند. مادر شهید عظیمی بیان می‌دارد: امیر خیلی دوست داشت پشت فرمان ماشین بنشیند لذا به پدرش گفت تا برایش ماشین بخرد و پدرش در یکی از سفر‌ها به کویت برای او گالانت آلبالویی‌رنگ خرید و به او هدیه کرد. وی اضافه می‌کند: شهید خوش‌گذرانی‌های سالمی داشت و اجازه نمی‌داد حتی سیگار یا فرد نامحرمی در این خوشگذرانی‌ها شریک باشد؛ وی علاقه وافر به اقامه نماز و تعصب شدیدی به رعایت حجاب داشت و همیشه به خواهران و اقوام رعایت حجاب را تذکر می‌داد. قنادی می‌گوید: در یکی از شب‌های ماه محرم، راهی مهدیه تهران شد و به‌طور اتفاقی آن شب سخنرانی حاج شیخ حسین انصاریان بود؛ نشستن پای منبر این روحانی، امیرحسین را به‌طور عجیبی دگرگون کرد و او روز به روز به معبود خویش نزدیک‌تر می‌شد. وی درخصوص ملاک‌های ازدواج شهید بیان می‌دارد: امیرحسین هیچ‌وقت برای ازدواج و تشکیل خانواده صحبت نکرد تا این‌که یک‌بار در سفری که به مشهد مقدس داشتیم، در یکی از رستوران‌های آنجا از یک دختری که با روبند، صورت خود را پوشانده بود و خانواده‌ای مذهبی داشت، خوشش آمد و به ما گفت «اگر می‌خواهید برای من تشکیل خانواده دهید، این دختر را برای من خواستگاری کنید» فکر کردیم او مزاح می‌کند، حرف او را جدی نگرفتیم و او دیگر لباس دامادی بر تن نکرد تا به شهادت رسید. الهه عظیمی، خواهر شهید درخصوص رعایت شئونات اسلامی برادرش بیان می‌دارد: عروسی یکی از بستگان دعوت شدیم. زمانی که وی شرایط و جو حاکم بر آن جشن را دید، بلافاصله بدون این‌که خداحافظی کند به منزل بازگشت و با آن‌ها قطع رابطه کرد. وی ادامه می‌دهد: وی پس از دگرگونی که در باطنش ایجاد شد، پنج‌شنبه هر هفته به حسینیه مهدیه تهران می‌رفت تا از سخنرانی علما و روحانیون بالاخص حاج شیخ حسین انصاریان بهره‌مند شود و روزهای سه‌شنبه به مسجد مقدس جمکران می‌رفت. خواهر شهید عظیمی می‌افزاید: امیرحسین روز به روز تعالی می‌‌گرفت و چهره واقعی خود را نشان می‌داد و ما به این نتیجه رسیده بودیم که او دیگر برای این دنیا نیست. وی می‌افزاید: شهید بعد از دگرگونی، لباس‌های فوق‌العاده شیک و ادکلن‌های بسیار خوش‌بو و گران‌قیمت خود را کنار گذاشت و به مادرم گفت همه آن‌ها را به فقرا انفاق کند و امیرحسین فقط یک دست لباس معمولی بسیجی می‌پوشید به‌طوری‌که شب‌ها آن را می‌شست تا دوباره صبح بپوشد. عظیمی می‌گوید: وقتی به شهید اعتراض می‌کردیم که چرا فقط همین یک دست لباس را می‌پوشی؟ در پاسخ می‌گفت «خداوند مرا ببخشد؛ چقدر دل جوانان با دیدن لباس‌ها و رفاه من شکسته شد و اکنون باید آن کار‌هایم را جبران کنم». وی ادامه می‌دهد: برادرم برای خدمت به خلق خدا به اداره آموزش و پرورش رفت و از آنجا او را به یکی از روستاهای درسن‌‌آباد در اطراف قوچ‌حصار از مناطق محروم خارج از تهران بود، اعزام کردند؛ امیرحسین معلم کلاسی بود که شاگردانش چند دختر و پسر بچه بودند؛ وی ماه‌های پایانی عمر خود را با کودکان محروم می‌گذراند به‌طوری‌که دیگر خود را جدا از آن‌ها نمی‌دانست، حتی از غذای آنان می‌خورد. خواهر شهید عظیمی بیان می‌دارد: یکی از همین روز‌ها که شهید برای تدریس به روستا رفته بود، به منزل بازگشت؛ لباسش گل‌آلود شده بود؛ بعد‌ها فهمیدیم لباس‌های امیرحسین در حین کمک به اهالی سیل‌زده روستای درسن‌‌آباد خاکی شده بود؛ او دیگر از اهالی روستای درسن‌آباد بود. وی اضافه می‌کند: امیرحسین قبل از دگرگونی به آرایش صورت نیز اهمیت زیادی می‌داد و پس از دگرگونی حتی چهره او تغییر کرده بود و چهره‌ای خدایی به خود گرفته بود. عظیمی می‌گوید: برادرم همیشه به دیدار خانواده‌های مستضعف می‌رفت و بدون این‌که آن‌ها متوجه شوند زیر فرش آن‌ها مبلغی پول می‌گذاشت. وی می‌گوید: او به‌قدری دگرگون شده بود که با آغاز جنگ تحمیلی، داوطلبانه برای اعزام به جبهه ثبت‌نام کرد و تا موعد اعزام به جبهه به کسی نگفت. هنگامی که زمان اعزام فرارسید، به ما گفت «در امر رهبر نباید دخالت کرد؛ ایشان دستور جهاد داده‌اند» ما باورمان نمی‌شد که امیرحسین تا این حد تغییر کرده باشد. خواهر شهید عظیمی می‌افزاید: زمانی که برادرم به جبهه رفت، عضو تدارکات بود و علاوه بر آن در جبهه موی سر رزمندگان را کوتاه می‌کرد. وی ادامه می‌دهد: امیرحسین در عملیات‌های والفجر شرکت کرد که در یکی از همین عملیات‌ها ترکش خمپاره به سرش اصابت کرد و بدون این‌که ما خبردار شویم در بیمارستان اهواز بستری شد؛ او با تمام وجود در جبهه فعالیت می‌کرد؛ به‌طوری‌که پس از کندن خندق در یکی از عملیات‌ها ناخن‌های دستانش عفونت کرده بود که با عمل جراحی ناخن‌هایش را کشیده بودند. عظیمی می‌گوید: حال او رو به بهبودی بود که دوباره به جبهه اعزام شد و در این اعزام به‌خاطر اصابت گلوله به ناحیه دست مجروح شد و به‌خاطر کمبود نیرو به دوستانش گفت «به‌تنهایی به عقب برمی‌گردم» وی با دست آسیب‌دیده ۶ کیلومتر مسیر را پیاده طی کرد تا خود را به بیمارستان صحرایی برساند که پس از رسیدن به آنجا به‌خاطر خونریزی شدید و خستگی از هوش رفته بود. وی بیان می‌دارد: امیرحسین دیگر امیرحسین سابق نبود و آرام و قرار نداشت. او خود را برای «عملیات خیبر» و عروج ملکوتی آماده ‌کرده بود. خواهر شهید بیان می‌دارد: امیرحسین قبل از آغاز عملیات با منزل تماس گرفت و گفت «من دیگر برنمی‌گردم؛ احترام مامان و آقاجون را داشته باشید؛ نماز را فراموش نکنید و به مسئله حجاب و سخنان امام خمینی (ره) خیلی توجه کنید.» وی اضافه می‌کند: من در سال دوم دبیرستان تحصیل می‌کردم؛ ساعت ۱۰ صبح روز دوشنبه در کلاس درس بدون بهانه بغض گلویم را می‌فشرد؛ اشک‌هایم خودبخود جاری ‌شد؛ نتوانستم طاقت بیاورم و کلاس را ترک کردم؛ آن ساعت‌‌ همان وقتی بود که مرغ جان امیرحسین به سوی معشوقش پر کشیده بود. عظیمی اضافه می‌کند: به منزل رفتم؛ مادر دست به سرم کشید و آرامم کرد؛ تا روز پنج‌شنبه هیچ خبری از امیرحسین نداشتیم تا این‌که تلگرافی از امیرحسین به دست پدرم رسید که در آن نوشته شده بود من حالم خوب است؛ بعد متوجه شدیم نامه برای چند روز قبل بود. وی بیان می‌دارد: روز جمعه بعد از خوردن ناهار، چشم‌هایم را بستم و خوابم برد؛ در عالم رؤیا دیدم یک دسته کبوتر به آسمان پرواز کردند‌‌ همان لحظه در منزل به صدا درآمد و خبر شهادت امیرحسین را برای ما آوردند. خواهر شهید عظیمی می‌گوید: امیرحسین در تاریخ سیزدهم اسفندماه سال ۱۳۶۲ هجری شمسی در عملیات خیبر، منطقه عملیاتی جزیره مجنون رو در روی دشمن ایستاده بود و می‌جنگید، گلوله به ناحیه پایش اصابت کرد سپس خواست به کمک اسلحه، خود را بلند کند که تیر دشمن بر قلب او اصابت کرد و به شهادت رسید. وی بیان می‌دارد: با خواندن وصیت‌نامه‌ شهید فهمیدم که باید برای حضرت زینب (س) گریه کنم؛ قطعه ۲۶ بهشت زهرا (س) خانه جاودانگی او شد و به ما وصیت کرد بدون حجاب سر مزار من نیایید زیرا زیارت این‌چنینی جز عذاب چیزی برای من ندارد. عظیمی بیان می‌دارد: امیرحسین مصداق کلام امام (ره) بود چرا که حجاب تن را شکسته بود و در تمام حالات و سکنات خود، به خدا نظر داشت.

يکشنبه 13/12/1396 - 13:41
تاریخ


تقویم تاریخ - 13 اسفند

 


530پیش ازمیلاد:كوروش بزرگ بنیادگذار كشور ایران، مردی كه عموم تاریخ نگاران او را «اندیشمند، انساندوست ، دادگستر و مهربان» توصیف کرده اند در مارس سال 530 پیش از میلاد ــ 9 سال پس اعلام امپراتوری ایران فوت شد. وی یازده سال پس از ایجاد دولت واحدی از سه طایفه مهاجر قوم آرین - پارس، ماد و پارت - شهر بابل (در جنوب غربی بغداد امروز و پایتخت یک امپراتوری به همان نام) را تصرف و در آنجا در اكتبر سال 539 پیش از میلاد ایجاد امپراتوری مشترك المنافع ایران را اعلام كرده بود.
امپراتوری ایران در زمان كوروش كه نام او در غرب با قلب تلفظ حروف یونانی، سیروس و سایرس، گفته می شود از هند تا مرمره و از سیردریا (رود سیحون) تا دریای سرخ امتداد داشت که پسر او کامبیر (کامبوزیا = کامبوجیا = کمبوجیه) بر وسعت آن افزود و داریوش بزرگ پدر ناسیونالیسم ایرانی و پسرش خشایارشا قلمرو ایران را گسترش بیشتری دادند که بیش از دو قرن بزرگترین قدرت و تنها ابرقدرت جهان بود با فرهنگ و تمدنی درخشان و بیمانند. كوروش برای اخراج طوایف آرال که از سیردریا گذشته وارد سغدیانا و سرزمین پارسیان در فرارود (تاجیكستان امروز و ...) شده بودند به این منطقه رفته بود كه به سوی او كه سوار بر ارّابه بود و سربازانش را در میدان نبرد هدایت می كرد زوبینی پرتاب شد و عمر وی پایان یافت. با وجود درگذشت كوروش، سربازان او جنگ را بردند و مهاجمان را به آن سوی سیردریا عقب راندند. [سغد اینک یک ایالت تاجیکستان و فرماندارنشین آن، شهر باستانی خجند است]. برخی از مورخان درگذشت کوروش بزرگ را در منطقه فرارود نتیجه بیماری نوشته اند، نه اصابت زوبین. آرالی ها تمدنی عقب مانده و غیر قابل قبول برای ایرانیان داشتند و كوروش مایل به آلوده شدن ایرانیان به این تمدن [از جمله همبستر شدن علنی با زنانشان] نبود. موسس و پدر كشور ایران كه مادرش ماد و پدرش پارس بود در میدانهای جنگ، همیشه در میان سربازان بود و از آنان جدا نمی شد و (اگر نوشته مورخان یونانی درست باشد) جان خود را بر سر همین روش گذارد. او بارها گفته بود كه نباید سرباز جان بركف نهد و بجنگد و افتخار پیروزی نصیب شاه شود كه دور از میدان جنگ در چادر خود درمیان نیروهای محافظ و اسبان آماده برای فرار می آساید.

 
جنازه كوروش همچنان كه وصیت كرده بود به پاسارگاد منتقل و مدفون شد که آرامگاه او تا به امروز باقی مانده و هموطنان پس از 25 قرن همچنان برای ادای احترام نسبت به او به پاسادگاد می روند. كوروش در بابل و پس از صدور اعلامیه ای که امروز نحستین منشور اتحاد ملل و حقوق بشر نام برده می شود وصیت کرده بود صرف نظر از محل مرگ او، باید در پاسارگاد دفن شود. کوروش هنگام تعیین محل دفن خود از این كه برای مدتی بسیار طولانی، جسد او قطعه زمینی را از ثمر دادن باز می دارد از مردم ایران (قبلا) پوزش خواسته بود.

 
كوروش جهانی فكر می كرد و همه ملتها را متساوی الحقوق می دانست و عقیده به ایجاد یك دولت جهانی مجهز به اخلاقیات داشت تا جنگها و خونریزی ها پایان یابد و یک قانون واحد حاكم بر روابط ملتها باشد.

 
اعلامیه او پس از فتح بابل كه سلطانش به آزار دادن سایر ملل و نیز اتباع خود شهرت داشت، نخستین منشور ملل متحد و اعلامیه حقوق بشر شناخته شده و نگهداری می شود. كوروش دین ایرانیان (آیین زرتشت) را به ملل دیگر تحمیل نكرد. وی شورائی از سران ملل تابعه به ریاست خود تشكیل داده بود و امپراتوری او در حقیقت یك جامعه مشترك المنافع بود و شرط عضویت در این جامعه دادن آزادی به مردم محل، بر قراری حكومت قانون، منع بردگی و قطع ظلم و تعدی بود. ارتش كوروش سربازان اسیر را به بردگی نمی فروخت و اموال ملت مغلوب را مصادره و غارت نمی كرد. یهودیان در كتاب مقدس خود كوروش را "آزادیبخش" و او را یك مسیح خوانده اند. كوروش اسیران یهودی دولت بابل را آزاد كرد و به وطن خود بازگردانید و با پول ایران شهرهایشان را كه به دست سلطان بابل ویران شده بود مرمت و نوسازی كرد.

 

 


 
1979م:در جریان اعدام مقامات نظام سلطنتی ایران که از زمان پیروزی انقلاب (بهمن 1357 = فوریه 1979) آغاز شده بود، پنجم مارس 1979 (14 اسفند1357) سپهبد فخر مدرّس (رئیس پیشین دادرسی ارتش)، سرلشكر عبد الله خواجه نوری (رئیس سابق محكمه نظامی)، سرلشكر احمد بیدآبادی (فرماندار نظامی سابق تبریز)، سرتیب علی اكبر یزدجردی (فرماندار نظامی سابق مشهد)، سرهنگ منصور زمانی (رئیس سابق زندان قصر) و سالار جاف (نماینده سابق مجلس از پاوه و اورامان كه از سوی قاضی شرع دادگاه انقلاب مفسد فی الارض و محارب [باخدا] شناحته شده بودند تیرباران شدند. موضوع «اتهام محارب» که از زمان اعتراضات به نتایج انتخابات ژوئن 2009 ایران دوباره به میان آمده و به دستگیرشدگان ناآرامی های ضد دولتی وارد می شود، در سطح جهان صدای انتقاد حقوقدانان، دولتمردان و سیاستمداران را بلند کرده و دولت آمریکا یکی از این منتقدین بوده است. منتقدین در اظهارات و اعلامیه های خود از ایجاد ارتباط میان اعتراض سیاسی به دولت و حرب [جنگ] با خدا ابراز تعجب کرده اند.

 
 
 
 

 
1915م:پرفسور «رابرت دال R. Dahl» متولد 1915 و از دمكراسی نویسان بنام قرن 20 كتاب معروف خود «مقدمه فرضیه دمكراسی» را چهارم مارس سال 1956 منتشر ساخت. كتابهای مهم دیگر او عبارتند از: «چه كسی باید حكومت كند منتشره در 1961»، «دمكراسی و انتقادهایی كه به آن وارد آمده است منتشره در سال 1989» و «درباره دمكراسی منتشره در سال 1998». «پالی راكی»، «دمكراتیك پالیتیكز» دو اثر دیگراین اندیشمند آمریكایی هستند.

 
پرفسور دال كه كار تدریس دمكراسی را از 1946 آغاز كرد عقیده دارد كه میان واقعیت های دمكراسی و ایده آلهای آن فرسنگها فاصله است. او می گوید كه دمكراسی پس از نزدیك به 25 قرن هنوز ــ جز در چند كشور كوچك در اروپای شمالی و غربی و احتمالا كاستاریكا ــ فرضیه است و تا مسئله مشاركت در آن به طور كامل حل نشود به صورت فرضیه باقی خواهد ماند. حتی دولتهایی كه خود را پاسداردمكراسی معرفی می كنند برنامه جامعی برای آموزش دمكراسی به مردم ندارند. دمكراسی باید تدریس و تجربه شود تا مردم آن را از ضروریات زندگانی به حساب آورند.

 
به عقیده دال، دمكراسی از تعدیل توزیع درآمد نمی تواند جدا باشد و از مردمی كه همه حواسشان معطوف به تامین حداقل معیشت است و یا مردمی كه رسانه های عمومی مستقل (حرفه ای) ندارند نمی توان انتظار مشاركت واقعی در دمكراسی را داشت. نامزد انتخابات، هرچند شایسته، مردمدوست و مناسب، وقتی كه وسیله تبلیغ در اختیار نداشته باشد و مردم او واندیشه ها و كارهایش را نشناسند شكست می خورد. گذشته نشان داد نظامهای سوسیالیستی هم كه واژه دمكراتیك را یدك می كشیدند به قدری گرفتار بورو كراسی پیچیده خود و فاصله هیات حاكمه از مردم شده بودند كه در این جوامع شنیدن كلمه دمكراسی برای مردم مشمئز كننده شده بود.

 
به زعم دال، كشوری را كه در آن اكثریت به عقاید و نظرات اقلیت توجه نكند نمی توان دمكراتیك نامید. جامعه ای می تواند خود را دمكراتیك بنامد كه فرهنگ دمكراسی در آن عمومیت یافته و قسمتی از زندگی روزمره مردم شده باشد.

 
دال می گوید كه نباید گفت كاپیتالیسم مترادف با دمكراسی است، زیرا كاپیتالیسم اگر كنترل نشود در جامعه ایجاد نابرابری عمیق می كند و مردم را از دمكراسی متنفر و دست كم نسبت به آن بی اعتنا می كند و در اینجاست كه آمادگی برای قبول دیكتاتوری زیاد می شود زیرا كه اكثریت مردم ذاتا خواهان ثبات و نظم هستند.

 
 

 

 

 
1852م:نیکلای گوگول N. Gogol نویسنده روس سوم مارس 1852 در 43 سالگی درگذشت. وی در مارس 1809 متولد شده بود. گوگول که واقعی نگاری را وارد کار قصه نویسی روسیه کرد درعین حال یک طنزنگار و درام نویس بود. در تاریخ عمومی ادبیات از گوگول به عنون یكی از پدران «واقع نویسی» یادشده است. سه داستان او؛ تاراس بولبا Taras Bulba، خاطرات یک زن و داستان Dead Soils معروفترند. وی سرف ها (کشاورزان وابسته به زمین زراعی که هر دو متعلق به مالک بودند) و اشخاص مشابه (بی اختیار) را Soil نوشته است. معروفترین داستانهای کوتاه او "پالتو" و "بینی" هستند.

 
 
 

 

 

 
1917م:ژانت رانکین Jeannette Pickering Rankin چهارم مارس 1917 به عنوان نماینده ایالت مونتانا وارد کنگره آمریکا شد. او نخستین زنی است که به عضویت قوه مقننه آمریکا درآمده بود. در آن زمان زنان هنوز در همه ایالات آمریکا حق مشارکت در انتخابات را به دست نیاورده بودند. ایالت مونتانا (واقع در شمال غربی ایالت متحده و دیوار به دیوار کانادا) حق رای دادن و رای گرفتن را به زنان این ایالت داده بود. بانو رانکین (رنکین) یک فعال سیاسی، مبارز تامین حقوق مدنی شهروندان و مخالف هرگونه جنگ و جدال بود. وی در اغاز کار نمایندگی کنگره با اینکه عضو حزب جمهوریخواه بود با درخواست «وودرو ویلسون» رئیس جمهور وقت برای ورود آمریکا به جنگ جهانی اول مخالفت کرد. پیرامون رای مخالف او تبلیغ فراوان شد و نظر رای دهندگان مونتانا را نسبت به وی تغییر داد به گونه ایکه در دور بعد به او رای ندادند. بانو رانکین (متولد 1880 و متوفا در 1973) 20 سال بعد دوباره به نمایندگی از ایالت مونتانا به کنگره رفت و این بار تنها عضو قوه مقننه آمریکا بود که با درخواست روزولت برای ورود به جنگ جهانی دوم مخالفت کرد و لایحه دولت تنها با همین یک رای مخالف تصویب شد. بانو رانکین تا پایان عمر از مبارزه برای تامین حقوق مدنی و آزادی ها و نیز مخالفت با جنگ و خونریزی دست نکشید و از راه اندازان بنام تظاهرات ضد جنگ ویتنام بود. وی پیش از ورود به سیاست، مددکار اجتماعی بود و در همین رشته تحصیل کرده بود.

 

 
 

 

 
1936م:یك سال پس از برقراری مجدد نظام وظیفه اجباری در آلمان، هیتلر در این روز از مارس سال 1936 به واحدهای یك لشكر پیاده آلمانی دستور داد كه وارد منطقه غیر نظامی «راینلند» شوند و نشان دهند كه آلمانی ها حاكم بر وطن خود هستند و قراردادهای تحمیلی «ورسای» و «لوكارنو» را دیر زمانی است كه پاره كرده اند.

 
هیتلر هفتم مارس (سه روز بعد) به پارلمان رایش (آلمان) رفت و نمایندگان را كه عموما از اعضای حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان (نازی) به رهبری او بودند در مورد دستوری که داده بود توجیه كرد و گفت كه همسایگان آلمان باردیگر باهم برضد المان نزدیك می شوند و ما نمی توانیم ساكت بنشینیم. ما باید حقوق و شئون برابر با قدرتهای دیگر داشته باشیم و این را كسی به ما نمی دهد باید خودمان آن را به دست آوریم.

 
هیتلر گفت كه از این لحظه آلمان را مقیّد به رعایت هیچ یك از قراردادهای منعقده بعد از جنگ جهانی اول نمی داند.

 
همان روز و پس از انتشار این اظهارات هیتلر در رسانه ها، دولت فرانسه باا نگلستان تماس گرفت، ولی انتونی ایدن وزیر امور خارجه انگلستان تنها به محكوم كردن لفظی حرف و عمل هیتلر بسنده كرد و این کار بر جرات هیتلر افزود. از تماس نخست وزیر فرانسه با استالین هم چیزی عاید نشد.

 
نهم مارس 1936 دولت انگلستان اعلام داشت كه در شرایط موجود نمی تواند به فرانسه كمك نظامی برساند تا هیتلر را با زور وادار به رعایت قراداد «لوكارنو» و خروج واحدهای آلمانی از راینلند كند و به این ترتیب فرانسه را كاملا مایوس كرد. در همین روز هیتلر در یك اجتماع سیصد هزارنفری در مونیخ گفت كه «تاریخ» بعدا درباره این اقدام او (نادیده گرفتن قراردادهای پایانی جنگ جهانی اول) قضاوت خواهد كرد.

 
 
 
 

 
1950م:چهارم مارس سال 1950 كارگران اعتصابی زغال سنگ آمریكا پس از دو ماه به اعتصاب خود كه در فصل سرما صورت گرفته بود پایان دادند. در طول اعتصاب، مداخله ارتش و تهدیدهای دیگر نتوانست این كارگران و اتحادیه های آنان را كه خواهان دستمزد بالاتر و مزایای رفاهی بیشتر بودند وادار به شكستن اعتصاب كند. این اعتصاب به صنایع آمریكا زیان فراوان وارد ساخت.

 
این كارگران پس از موافقت با قسمتی از درخواستهایشان از پنجم مارس 1950 به کار در معادن بازگشتند . عكس بالا، گروهی از كارگران معادن زغال سنگ آمریكا را در پنجم مارس در حال رفتن به سوی معادن محل کارشان نشان می دهد.

 

 


 
2003م:«جورج ویل» مفسر قدیمی و محافظه كار (جمهوریخواه ) آمریكایی در تفسیر هفتگی خود كه یكشنبه دوم مارس 2003 در روزنامه ها انتشار و از شبكه «ای بی سی» پخش شد نوشته بود: تظاهرات جاری ضد تعرض احتمالی به عراق دارای شعار ضمنی واحدی است و آن این است كه نباید به خاطر نفت، خون ریخته شود. هزینه جنگ باعراق و مرمت خرابی های ناشی از جنگ به نفت عراق نمی ارزد. نفت این کشور و آن کشور تفاوت ندارد و اگر ما بخواهیم به خاطر نفت بجنگیم، آسانتر و ارزانتر است كه كانادا و مكزیك ــ دو همسایه نفتخیزمان را به جای عراق مورد حمله نظامی قرار دهیم و یا این كه ونزوئلا را كه تامین كننده بخشی از نفت مصرفی ماست اشغال نظامی كنیم. اگر هدف، از این مقدمه چینی ها برای توجیه تعرض به عراق، "نفت" نیست و چیز دیگری است می توان بدون جنگ و از راه سازش با دولت بغداد به آن نائل شد. شروع جنگ بمراتب آسانتر از پایان دادن به آن است. جنگ دگرگونی های غیر قابل پیش بینی بوجود می آورد و ....

 
به این ترتیب «جورج ویل» هم كه صدای محافظه كاران آمریكا خوانده می شود به صف مخالفان جنگ با عراق پیوست كه بزعم او به مثابه لانه زنبورهاست كه نباید بدون احتیاط به آن نزدیك شد.

 
 

 
2009م:یكشنبه یكم مارس 2009 رابرت گیتس وزیر دفاع ایالات متحده، مایك مولن رئیس ستاد مشترك نیروهای مسلح این کشور، و نیز سخنگوی وزارت امورخارجه دولت واشنگتن به ترتیب و هریك جداگانه درباره گزارش وقت آژانس جهانی نیروی هسته ای اظهار نظر كرده بودند.

 
دریاسالار مایك مولن Adm. Mike Mullen رئیس ستاد مشترك گفت و شنود با شبكه فاكس نیوز |دارای روش محافظه كارانه| گفته بود كه طبق برآورد او، ایران برای ساخت یك بمب اتمی مواد لازم را دراختیار دارد و به نظر او بهتر است كه دست به این كار نزند (بمب را نسازد). مولن در همین روز در مصاحبه با «سی ان ان» مطالب مشابهی بیان کرده بود.

 
از آنجا كه شبكه های تلویزیونی آمریكا از دهها سال پیش در یكشنبه ها با مقامات ارشد و اصحاب نظر میز گرد و «تاك شو» دارند، چند ساعت بعد در چنین برنامه ای در شبكه «ان بی سی» نظر رابرت گیتس درباره اظهارات مولن و گزارش آژانس سئوال شده بود. وی كه عادت به رعایت احتیاط در سخن گفتن دارد اگفته بود كه تا ایرانیان صاحب بمب اتمی شوند هنوز فرصت باقی است و به مساعی دیپلماتیك ادامه خواهیم داد. از سخنگوی وزارت امورخارجه آمریكا كه با هیلری كلینتون به مصر رفته بود در این زمینه سئوال شده بود. وی برآورد دریاسالار مولن را رد نكرد و تنها گفت كه دولت آمریكا نمی داند ایرانیان تا چه میزان مواد لازم برای ساخت یك كلاهك اتمی در اختیار دارند. وی افزوده بود كه برآوردهای دستگاههای اطلاعاتی آمریكا و سازمانهای اطلاعاتی دیگران در این زمینه متفاوت است. این سخنگو گفته بود كه نگرانی آمریكا از نزدیك بودن ایرانیان به ساخت سلاح اتمی افزایش یافته است.

 
گزارش آژانس جهانی نیروی اتمی كه این بحث ها را به میان كشیده بود حكایت از آن داشت كه ایران دارای بیش از یك تن (2222 پاوند) اورانیوم از نوع «كم غنی شده» است. آژانس توضیح بیشتری نداده بود ولی غنی سازی این نوع اورانیوم تا حد ساخت بمب اتمی چندان دشوار نیست.

 
طبق یك معاهده بین المللی، دولت های امضا كننده این معاهده می توانند برای مصارف صنعتی، اورانیوم مورد نیازرا تهیه كنند. بسیاری از اندیشمندان از همان آغاز كار هدف از تدوین چنین معاهده ای را مانع شدن ملل دیگر از «قدرت شدن» و در نتیجه در جهت منافع جهانی قدرت هایی که ابتکار تدوین این معاهده را به دست داشتند خوانده بودند.

 

 


 
2008م:كمتر شنیده شده بود كه یك دختر 16 ساله با دوست پسرش نقشه قتل عام خانواده خود را كه با ادامه رفت و آمد آندو موافقت نداشتند طرح كند و سپس هر دو با كمك دو همشاگردی دختر و پسر خود، این طرح را به اجرا درآورند. چنین رویداد كم سابقه ای سحرگاه شنبه یكم مارس 2008 در یك خانه مزرعه مانند (رنچ) در اموریEmory واقع در شهرستان رینزRains از ایالت تكزاس آمریكا رویداد و وسیعا در رسانه ها انتشار یافت تا عبرت آموز شود كه لازم است از جنبه های انسانشناسی و جامعه شناسی دقیقا مورد پژوهش قرارگیرد تا روشن شود كه مسئله دركجاست كه تمدن بشری تا این حد رو به انحطاط گذارده است.

 
طبق گزارش كلانتر «رینز كاونتی»، دختر 16 ساله خانواده «كافیCaffey» در دبیرستان با پسری 19 ساله به نام Charlie Wilkinson چارلی ویكینسون دوست می شود و چارلی را به خانه می برد و به پدرش «تری كافیTerry Caffey» و مادر 37 ساله اش «پنیPenny» معرفی می كند. این خانواده كه دو فرزند پسر به نام های ماتیو 13 ساله و تایلر 8 ساله داشتند ادامه معاشرت دخترانشان را با چارلی كه كلاه «كاوبوی» بر سر می گذارد به مصلحت ندانستند و دختر را كه پلیس به دلیل كمی سن حاضر به افشاء نام او نشده بود از ادامه رفت و آمد منع می كنند.

 
«دختر» موضوع را با چارلی در میان می گذارد و طرفین ادامه معاشرت به هر بها را انتخاب می كنند و چون تری پدر دختر دست به سختگیری كردن می زند؛ موقتا مناسباتشان را اینترنتی می كنند و به گپ زدن اینترنتی می پردازند كه تری پدر دختر متوجه قضیه می شود و وارد این گپ زدن می شود و به اصطلاح اخلال اینترنتی می كند. «دختر» و چارلی برای مقابله، خیلی آسان و سریع تصمیم به طرح نقشه قتل عام خانواده كافی و براندازی آنان می گیرند؛ طرح را تهیه می كنند و موضوع را با دو دوست خود «Bobbi Gale Johnson بابی گیل جانسون» كه دختری 18 ساله است و چارلز آلنCharles Allen 20 ساله در میان می گذارند و این دو هم قول كمك می دهند. سپس یك تفنگ و یك چاقو تهیه می كنند و سحرگاه یكم مارس وارد خانه «تری كافی» می شوند. این خانواده در آن هنگام در دو اطاق در خواب بودند كه با گلوله و چاقو مورد حمله قرار می گیرند. پنی (مادر خانواده) و دو پسر او كشته می شوند و «تری» با اینكه هدف پنج گلوله قرار می گیرد و از ناحیه سر و پشت و شكم مجروح می شود در تاریكی شب و خون چكان خود را به میان درختان می اندازد و پنهان می شود (كه بعدا در بیمارستان زیر عمل جراحی قرار می گیرد) و مهاجمان فرار می كنند كه بعدا دستگیر و بازداشت می شوند و ....

 

 

 

 
 
1519: هرناندو کوتز Hernando Cortez اسپانیایی با چندصد نظامی و تعدادی توپ گام به مکزیک نهاد تا این سرزمین را که دارای تمدنی درخشان و تاسیسات اداری و سلطان بود تصرف و برخزاین سلطان آزتک Aztec که شنیده بود پر از طلا است دست یابد. در آن زمان آزتکها در بخش شمالی و قوم مایا Maya در جنوب مکزیک زندگی می کردند و دارای نظام حکومتی جداگانه بودند. مشکل آنان این بود که توپ و تفنگ نداشتند. مزیت اروپاییان همین سلاحهای آتشین بود.

 
1754: دكتر بنژامین واتر هاوس سازنده واكسن آبله به دنیا آمد.

 
1916: در پی كناره گیری فرمانفرما از ریاست وزراء، محمد ولیخان تنكابنی (سپهسالار) مامور تشكیل كابینه شد. علت كناره گیری فرمانفرما اختلاف نظراو با روسها بود که نیروی نظامی وارد ایران کرده بودند.

 
1932: ضرابخانه ایران پس از تعمیر اساسی، با ماشین های تازه در جاده قدیم شمیران كار خود را از سرگرفت و كار دادن سفارش ضرب سكه به كشورهای دیگر پایان یافت.

 
1954: نخستین عمل پیوند کلیه در جهان در یک بیمارستان ایالت ماساچوست آمریکا انجام شد.

 
1960: بیش از یكصد هزار افغانی در كابل از خروشچف رهبر وقت شوروی كه به كشورشان رفته بود استقبال كردند. شوروی سیصد میلیون دلار اسلحه به عنوان کمک "بلاعوض" به افغانستان داده بود تا سیاست عدم تعهد (بیطرفی) خودرا حفظ و احیانا از آن دفاع كند.

 
1965: سوریه 9 شركت نفتی فعال در آن كشور از جمله دو شركت آمریكایی را ملی اعلام كرد.

 
1972: شوروی با لیبی پیمان دوستی و همكاری متقابل امضاء كرد.

 
1977: كارت اعتباری پلاستیكی موسوم به «ویزا كارت» برای نخستین بار در تاریخ بانكداری به جریان گذارده شد.

 
1977: زلزله در بوخارست پایتخت رومانی و حومه آن بیش از 1500 تن را کشت.

 
1980: رابرت موگابه از مبارزان کسب استقلال زیمبابوه (رودزیای شمالی) معروف به ناسیونالیست چپ (بعدا مارکسیست) نخست وزیر این کشور شد. وی هفت سال بعد به ریاست جمهوری زیمبابوه انتخاب شد و هنوز (در مارس سال 2010) این سمت را برغم دشمنی شدید و تبلیغات منفی غرب از دست نداده است.

يکشنبه 13/12/1396 - 13:39
سلامت و بهداشت جامعه

 

 

شهید محمدرستم دیدگانی، یکم فروردین‌ماه ۱۳۳۵ش در روستای گاخس از بخش توت‌کابن شهرستان رودبار چشم به جهان هستی گشود. خانواده به‌دلیل ارادت به ساحت مقدس رسول مکرم اسلام (ص) او را «محمد» نامیدند. دومین فرزند خانواده که در دامان پدری متدین و مادری ولایت‌مدار به رشد و بالندگی می‌رسید، در سن هفت سالگی از داشتن آن‌ها محروم و مدتی نزد بستگان به‌سر برد و پس از آن به‌دلیل فقر مالی آن‌ها به یکی از مراکز نگهداری افراد بی‌سرپرست شهرستان رشت سپرده شد. وی تا سال ششم ابتدایی را در رشت به پایان رسانید و در این ایام تنها و بی‌کس است و قوم و خویشانش از او سراغی نمی‌گیرند و او با همه‌کس بیگانه است و او که جز خداوند متعال، یار و نگهداری نداشت جهت تأمین مخارج زندگی و مکانی برای خواب به کارگری پرداخت و تا سال اول متوسطه هم‌زمان با کار و تحصیل از شهر رشت به تهران مهاجرت نمود تا بتواند در محیطی بزرگ‌تر شغل بهتری پیدا نماید که پس از مراجعات مختلف به کارخانجات و شرکت‌ها موفق نگردید به کار مناسب دست پیدا کند و به‌ناچار به کارگری پرداخت. محمد در این ایام به ورزش بوکس می‌پرداخت و از توان بدنی بالایی نیز برخوردار بود. وی در رشته مکانیک موفق به اخذ دیپلم گردید و پس از آن خود را جهت ورود به دانشگاه در رشته انرژی اتمی و مهندسی ارتش آماده نمود که پس از پذیرش و به‌دلیل جو حاکم بر جامعه و خفقان رژیم پهلوی از تحصیل در آن مکان خودداری نمود و در این سال‌ها با افکار دکتر شریعتی و کتاب‌های استاد شهید مرتضی مطهری آشنا گردید و با علاقه خاصی به مطالعه کتاب‌های دینی و مذهبی از جمله نهج‌البلاغه و صحیفه‌ سجادیه پرداخت. شهید بزرگوار در اواخر سال ۱۳۵۶ش همراه و هم‌گام با امت حزب‌الله وارد صحنه مبارزه با رژیم پهلوی گردید و در تظاهرات و راهپیمائی‌ها حضوری مؤثر و پررنگ داشت. در سال‌های حماسه و خون به زادگاهش بازگشت و در انسجام و اتحاد نیروهای مذهبی و مؤمن به کمک دیگر برادران دینی خود پرداخت و با تشکیل گروه‌های اسلامی، مدافعین توحیدی را در محل راه‌اندازی نمود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به‌جهت به‌وجود آمدن تشکل‌ها و احزاب مختلف ضد انقلابی، محمد با تشکیل انجمن اسلامی و احداث کتابخانه در مسجد محل در معرفی انقلاب اسلامی به جوانان و نوجوانان نقش مهم و مؤثری را ایفا نمود. در این بین، منافقین اسلام در برابر قاطعیت و تلاش‌های وافر او که عرصه را بر آن‌ها تنگ نموده بود به‌پا خاسته و چند باری قصد حمله و به شهادت رساندن وی را داشتند که با عنایات خاص خداوند این امر به وقوع نپیوست. دیدگانی در سال ۱۳۵۸ش و با توجه به علاقه‌ای که به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت، لباس سبز پاسداری را بر تن نمود و به‌عنوان عضو شورای فرماندهی سپاه رودبار مشغول به خدمت شد. وی پس از آن به تهران بازگشت و در تاریخ هفتم خردادماه ۱۳۵۸ش به‌عنوان رابط تبلیغاتی حزب جمهوری اسلامی به فعالیت پرداخت. محمد به مدت سه ماه در افغانستان به‌سر برد و با اسم مستعار حمدالله و داوود در درگیری با دشمنان اسلام و کمک به مردم مظلوم افغانستان به دفاع از آن‌ها پرداخت. وی پس از مراجعت به ایران، وارد سپاه پاسداران منطقه ۱۰ تهران شد و با شروع جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در اولین روزهای جنگ خود را به سنگر‌های حق علیه باطل رساند و به مقابله با دشمنان کوردل انقلاب پرداخت. شهید دیدگانی، انسانی متقی و پرهیزگار بود. عشق به ائمه اطهار (ع) و پای‌بندی به مسائل اسلامی آن‌چنان در وجودش ریشه دوانده بود که جز خدا نمی‌دید و جز خدا نمی‌گفت. وی هم‌چون چراغی پرفروغ در مسیر حق و حقیقت گام برمی‌داشت و فروتنی در چهره‌اش هویدا بود. دیده باصفای شهید از زلال معرفت الهی سرشار بود و در گفتارش صداقت موج می‌زد. وی در پیام پربارش که در وصیت‌نامه‌اش برای همگان به ارمغان گذاشته عنوان می‌کند: «مبادا بر کشته‌ای از پویندگان راه خدا حسرت بکشید و در افسوسش دل بسوزانید و بر مشیت حضرت حق خشم بگیرید که دل دشمنان اسلام را شاد خواهید کرد. محمد در نوشته‌های زیبایی که از خود به یادگار گذاشته در طلب شهادت از خالقش چنین بیان کرده است که بارالها خواهان تکه‌تکه شدن گوشت تنم هستم و می‌خواهم در معراج الهی آن‌گونه در برابرت حضور یابم که ذرات وجودم سوار بر باد‌ها در گستره‌ زمین منتشر گردد...» و سرانجام پیکر پاک و مطهرش در تنگه کورک در منطقه عملیاتی سرپل ذهاب، آن‌گاه که فرماندهی محور را بر عهده داشت در تاریخ دوازدهم اسفندماه سال ۱۳۶۱ هجری شمسی، قبل از اذان ظهر وضوی خون گرفت و با اصابت ترکش خمپاره دشمن نماز سرخش را به مولا امام حسین (ع) اقتدا کرد و در سن بیست و شش سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید و هم‌نشین عرشیان الهی گشت. پیکر پاک و مطهر شهید محمدرستم دیدگانی پس از تشییع باشکوه در گلزار شهدای روستای زادگاهش آرام گرفت.

شنبه 12/12/1396 - 9:47
سلامت و بهداشت جامعه

 


بانو كوكب پوررنجبر در سال 1282 ش در شیراز به دنیا آمد و از 16 سالگی به جمع‏آوری مستندات در روش‏های تدریس علوم اسلامی پرداخت. وی پس از اتمام تحصیلات خود به شغل معلمی تعلیمات دینی روی آورد و در اثنای تدریس در مدارس، اعراب‏گذاری و تصحیح نسخ قرآن چاپ پاكستان، هندوستان و دیگر كشورهای اسلامی را آغاز كرد. بانو پوررنجبر با تغییر روش‏های تدریس قرآن و زیباسازی صفحات این كتاب آسمانی از سویی و ویراستاری و صفحه‏آرایی متن آموزشی و درك بصری راحت لغات از سوی دیگر تلاش نمود، تا آموزش قرآن را برای نونهالان و نوآموزان علوم دینی، ساده و آسان‏تر سازد. استاد پوررنجبر در 27 سالگی نابینا شد ولی با دیدن حضرت زهرا(س) در خواب، شفا یافت و عمر خود را وقف قرآن و علوم دینی كرد. ره‏آورد چهل و شش سال خدمت در مراكز دولتی و ملی ایشان، تأسیس مركز آموزش كوكبیه است. ایشان از سال‏های 1338 تا 1363 به منظور تدریس قرآن مجید، ساده‏ترین روش ممكن خودآموزی در شش جلد تحت عنوان خودآموز و روش تدریس قرائت مجید را تألیف نمود. خودآموز گفت‏وگوی حسین و حسن، دیگر اثر این بانوی قرآنی است. خانم پوررنجبر به هنگام فوت، 88 سال داشت.

شنبه 12/12/1396 - 9:46
سلامت و بهداشت جامعه

 

 


در حالی كه ایران اسلامی خود را آماده می‏كرد تا با اجرای عملیات كربلای 7، ضربه‏ای دیگر به دشمن وارد آورد، بر اثر شرارت‏های رژیم بعث عراق، جبهه جنوب بار دیگر به شدت فعال شد و رزمندگان مستقر درمنطقه عملیاتی كربلای 5، منطقه شلمچه را به قتلگاه بعثیان تبدیل كردند. در چنین شرایطی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران، عملیات كربلای 7 را در 12 اسفند 65 با رمز مبارك یا مولای متقیان در عمق خاك عراق واقع در منطقه حاج عمران با اهداف آزاد سازی ارتفاعات مهم منطقه، انهدام ماشین جنگی دشمن، تسلط بر منطقه حاج عمران و ایجاد تسهیلات لازم برای ادامه نبرد در منطقه آغاز نمود. در این عملیات علاوه بر آزادسازی چند ارتفاع و انهدام چندین تیپ و گردان دشمن، مقدار زیادی ادوات، سلاح‏های سبك، نیمه سنگین و انواع خودرو منهدم و مقداری نیز به غنیمت گرفته شد. تعداد كشته و زخمی دشمن نیز بیش از 2300 نفر و 185 اسیر بود.

شنبه 12/12/1396 - 9:45
سلامت و بهداشت جامعه

 


با فرا رسیدن فصل زمستان و احتمال اجرای عملیات جمهوری اسلامی، كه در منطقه جنوب در موقعیت مناسب فصلی انجام می‏گرفت، زمزمه‏های تازه‏ای مبنی بر احتمال گسترش حملات عراق به نفتكش‏ها و حمله به شهرها و اماكن غیرنظامی آغاز شد. عراق در آبان 1363 به طور رسمی اعلام كرد كه اماكن غیرنظامی ایران را هدف حمله قرار خواهد داد. این تهدید كه بعدها تحقق یافت در عین حال كه به منزله تشدید فشار به ایران و در نتیجه، گسترش دامنه جنگ بود، نشان دهنده ناكامی استراتژی عراق در مراحل پیشین نیز بود. بنابراین اگر قصد عراق از ایجاد زیرساخت تولید گازهای شیمیایی، مقابله با حضور گسترده نیروهای داوطلب بود و حمله به نفتكش‏ها برای محروم كردن ایران از درآمد ارزی صورت می‏گرفت، حمله به اماكن غیرنظامی، با ایجاد زیرساخت موشكی و افزایش حملات هوایی، با هدف فشار روانی - اجتماعی مستقیم بر روی مردم و غیرمستقیم بر مسؤولین و تصمیم گیرندگان برای فراهم سازی زمینه‏های پایان جنگ بود. متعاقب انفجار اولین راكت هواپیماهای عراقی درتهران كه كاملاً غیرقابل انتظار بود و نگرانی‏های بسیاری را به وجود آورد، برخی از تحلیل گران، هدف عراق را از این اقدام، وادار ساختن ایران برای دست زدن به یك حمله زمینی زودرس ذكر كردند. در جریان جنگ شهرها، خسارات فراوانی به اماكن غیرنظامی وارد آمد و تعداد زیادی به شهادت رسیدند.

شنبه 12/12/1396 - 9:42
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته