كمیت بن زید اسدى از شعراى بزرگ و از حماسه سرایان سلحشور و آگاه شیعه است كه از امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام ) بهره ها جست و همواره با اشعار پرمعنى خود به حمایت از آنها برمى خاست ، آنهم در روزگارى كه طاغوتهاى اموى ، صداها را در سینه ها و نفس ها را در گلوها خفه كرده بودند. او به حدى از لیاقت رسید كه امام باقر (ع ) درباره او فرمود: لاتزال مؤ یدا بروح القدس مادمت تقول فینا ((همیشه از طرف روح القدس مؤ ید باشى ، تا هنگامى كه در شاءن ما سخن مى گوئى )). استاندار ستمگر كوفه ((خالد بن عبدالله قسرى )) كه از طرف هشام بن عبدالملك دهمین خلیفه اموى در استان عراق ، حكومت مى كرد، نقشه عجیبى را طرح و اجرا كرد كه ((كمیت )) را به قتل برساند، بجرم اینكه از مدح امامان (ع ) مى گوید و بر ضد ستمگران ، افشاگرى مى كند. نقشه استاندار در مورد قتل كمیت ، به انجام نرسید، ولى ماءمورین دژخیم استاندار، او را دستگیر كرده و به زندان افكندند. كمیت در زندان دریافت كه او را اعدام خواهند كرد، مخفیانه براى همسرش پیام داد و او را از جریان آگاه نمود. همسر كمیت كه دختر عموى او بود و از طایفه بنى اسد (كه به شجاعت و وفا معروف مى باشند) نقشه اى براى فرارى دادن كمیت از زندان طرح و اجرا نمود. و آن اینكه : در یكى از روزهاى ملاقات ، لباسهاى كمیت را به تن كرد، و لباسها و نقاب خود را به شوهر پوشاند، یكى دوبار او را ورانداز كرد و گفت : ((هیچ معلوم نیست . فقط مردانگى شانه هایت پیدا است آن هم عیبى ندارد، به نام خدا خارج شو)). كمیت همراه دو زن دیگر از زندان بیرون آمد و كسى از ماءمورین متوجه نشد، جمعى از جوانان بنى اسد كه دورادور مراقب كمیت بودند، او را از محل دور نموده و به یكى از نقاط كوفه بردند و او را سالم به منزل مخفى رساندند. اما در زندان ، وقتى زندانبانها، كمیت را صدا زدند جوابى نشنیدند وارد زندان شدند تا از او خبرى بگیرند، ناگهان با زنى روبرو شدند كه لباسهاى ((كمیت )) را بر تن كرده و كمیت را فرارى داده است . ماءمورین با كمال ناراحتى ، جریان را به استاندار كوفه خبر دادند، استاندار، همسر شجاع كمیت را احضار كرد و او را سخت تهدید نمود كه باید شوهرت را تحویل دهى ، در این كشمكش ، جمعى از جوانمردان بنى اسد نزد استاندار آمده و به حمایت از همسر شجاع كمیت پرداختند، سرانجام ، استاندار، احساس خطر كرد و این بانوى شیردل را آزاد نمود. اما دشمن زخم خورده دست برنداشت ، و در كمین كمیت بود، چند سال از این ماجرا گذشت . سرانجام ضمن توطئه اى جمعى از دژخیمان بنى امیه به او حمله كرده و او را به شهادت رساندند، فرزند كمیت (بنام مستهل ) گوید: ((هنگام شهادت پدرم حاضر بودم ، سه بار گفت : ((اللهم آل محمد)) (خدایا دودمان پیامبر) تا اینكه در راه آرمان آنها شربت شهادت نوشید)). به این ترتیب ((كمیت بن زید اسدى ))، شاعر آگاه و مسئول قرن دوم هجرت ، كه اشعار پرحماسه اش ، آتشى بر خرمن هستى طاغوتها مى افكند، عروس شهادت را در آغوش گرفت . وى بسال 60 هجرى متولد شد و بسال 126 در سن 66 سالگى در زمان خلافت مروان بن محمد به شهادت رسید - یادش به خیر و حماسه اش جاودانه باد.
ذى الكفل ، یكى از پیامبران خدا بعد از حضرت سلیمان (ع ) بود و همچون حضرت داود (ع ) بین مردم قضاوت مى كرد، و هرگز خشمگین نمى شد مگر براى خدا (در موارد نهى از منكر) او در حلم و صبر و تحمل ، عجیب بود به طورى كه در روایات آمده : ابلیس یكى از پیروان خود را كه ((ابیض )) نام داشت ، ماءمور كرد تا از راههاى مختلف وارد شده و ذى الكفل را به غضب درآورد، ولى هر كار كرد او نتوانست این كار را انجام دهد. بعضى نقل مى كنند: شخصى خواست این پیامبر خدا را خشمگین كند، شب ، هنگام خواب به در خانه او رفت و محكم در را كوبید، ذى الكفل پشت در آمد و آن را باز كرد، آن شخص گفت : ببخشید من مساءله اى داشتم مى خواستم بپرسم ولى وقتى شما را دیدم فراموش كردم ، ذى الكفل با كمال مهربانى به او فرمود: ((برو هرگاه مساءله یادت آمد بیا و بپرس )). آن شخص عمدا در همان شب ، سه بار به در خانه ذى الكفل آمد و در را محكم كوبید، و در هر سه بار وقتى با آنحضرت روبرو شد، گفت : مساءله را فراموش كردم ، ذى الكفل اصلا خشمگین نشد و فرمود: ((برو هر وقت مساءله یادت آمد بیا و بپرس )).
قیس بن عاصم به حضور رسول خدا (ص ) آمد و عرض كرد: در زمان جاهلیت هفت دخترم را زنده به گور كردم (حال چه كنم ؟). رسول اكرم (ص ) فرمود: بجاى هر یك از آنها، یك برده آزاد كن . او عرض كرد: من شتردار هستم ، نه برده دار. پیامبر (ص ) فرمود: بجاى هر یك از آنها، یك شتر به عنوان هدیه به مكه ببر و قربانى كن . موضوع دختركشى و زنده به گور كردن آنها در جاهلیت نه تنها یك كار معمولى آنها بود، بلكه به آن افتخار مى كردند، چنانچه شاعر آنها گوید:
حكیمى به خانه شخص بى سوادى وارد شد، دید خانه او بسیار مجلل و باشكوه است و داراى فرشها و زیبائیها است ، اما صاحب آن خانه ، بى سواد است و هیچ بهره اى از علم و دانش ندارد، به صورت او تف كرد. صاحب خانه معترضانه گفت : ((اى حكیم این چه كار زشتى بود كه با من انجام دادى ؟)). حكیم گفت : ((بلكه این كار براساس حكمت بود، زیرا آب دهان را به پست ترین مكان خانه مى اندازند، و من در خانه تو جائى را پست تر از او نیافتم )). بى سواد از سخن و عمل حكیم ، عبرت گرفت و دریافت كه پستى و زشتى نادانى و بى سوادى با رنگ و روغن زدن خانه ، از بین نمى رود.
پس از آنكه هجرت پیامبر (ص ) از مكه به مدینه ، و سپس هجرت مسلمانان به سوى مدینه شروع شد، مردم مدینه كه آنها را ((انصار)) گویند، از مهاجران ، استقبال كرده و با جان و مال به حمایت از آنها برخاستند. پیامبر (ص ) پس از پیروزى بر یهود بنى نضیر (كه در سال پنجم هجرت واقع شد) به انصار فرمود: اگر شما مایل باشید، اموال و خانه هایتان را با مهاجران تقسیم كنید، و در این غنائم جنگى با آنها شریك شوید، و اگر مى خواهید اموال و خانه هایتان مال خودتان باشد ولى از این غنائم ، چیزى به شما نرسد. انصار در پاسخ گفتند: ((هم اموال و هم خانه هایمان را با آنها تقسیم مى كنیم و هر چشم داشتى به غنائم جنگى نداریم ، و مهاجران را بر خود مقدم مى شمریم )). این ایثارگرى و فداكارى انصار موجب شد كه آیه 9 سوره حشر در شاءن و مقام و ستایش انصار، نازل گردید، كه در قسمتى از این آیه مى خوانیم :...ویؤ ثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصة و من یوق شح نفسه فاولئك هم المفلحون .: ((آنها (انصار) مهاجران را بر خود مقدم مى دارند، هر چند در فقر سختى بسر برند، و كسانى را كه خداوند آنها را از حرص و بخل نفس ، باز داشته ، رستگارند)). به این ترتیب خداوند بزرگ ، انصار را به خاطر مهمان نوازى و ایثار و فداكاریشان نسبت به مهاجران مى ستاید، و به ما مى آموزد كه در سختیها و مشكلات (مانند مهاجرت جنگ زده ها در سرزمینهاى مورد هجوم دشمن به سرزمینهاى دیگر و...) مهمان نواز نیكى نسبت به مهاجران باشیم ، و تا حد ایثار و توان از آنها حمایت كنیم . و با فداكاریهاى دستجمعى و مردمى ، بارهاى سنگین اجتماعى را از دوش حكومت اسلامى برداریم و خود دوشى براى آن بارها باشیم ، تا چرخهاى اقتصاد كشور به طور طبیعى به گردش خود ادامه دهد
در قرآن در سوره كورت ، آیه 20 و 21 در وصف جبرئیل مى خوانیم : ذى قوة عند ذى العرش مكین - مطاع ثم امین . یعنى : ((جبرئیل صاحب نیرو است ، و در پیشگاه صاحب عرش (خدا) داراى مقام بسیار عالى است ، او فرمانروا و امین و درستكار است )). در حدیث آمده : پس از نزول این دو آیه ، رسول خدا (ص ) به جبرئیل فرمود: پروردگار تو چه زیبا تو را ستوده ، آنجا كه مى فرماید: ((صاحب نیرو، در پیشگاه صاحب عرش (خدا) داراى مقام بس عالى است ، و فرمانرواى امین و راستگو مى باشد؟)). اى جبرئیل ! قوت و نیروى تو، و امانت و صداقت تو چیست ؟ جبرئیل عرض كرد: اما (نمونه اى ) از نیروى من ، بدانكه من از طرف خداوند به سوى شهرهاى قوم لوط (براى عذاب رسانى به آن قوم ) مبعوث شدم ، آنها در چهار شهر بودند و هر شهرى داراى چهارصد هزار جنگجو بود، غیر از كودكان ، من آن شهرها را از زمین برداشتم و به آسمان بردم ، تا آنجا كه فرشتگان آسمان صداى خروسها و سگهاى آنها را شنیدند، و سپس به زمین آوردم و زیرورو كردم . و اما نمونه اى از امانت و صداقت من ، اینكه : ((هیچ دستورى به من داده نشد كه كمترین خطائى در اجراى آن دستور بكنم )).