• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 477
تعداد نظرات : 128
زمان آخرین مطلب : 5359روز قبل
دانستنی های علمی
بخــت بیــدار !


روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می كرد كه همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میكرد "بخت با من یار نیست" و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد.
پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار كردن بخت خود به فلان كشور نزد جادوگری توانا برود.
او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: "ای مرد كجا می روی؟"
مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"
گرگ گفت : "میشود از او بپرسی كه چرا من هر روز گرفتار سر دردهای وحشتناك می شوم؟"
مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.
او رفت و رفت تا به مزرعه ای وسیع رسید كه دهقانانی بسیار در آن سخت كار می كردند.
یكی از كشاورزها جلو آمد و گفت : "ای مرد كجا می روی ؟"
مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"
كشاورز گفت : "می شود از او بپرسی كه چرا پدرم وصیت كرده است من این زمین را از دست ندهم زیرا ثروتی بسیار در انتظارم خواهد بود، در صورتی كه در این زمین هیچ گیاهی رشد نمیكند و حاصل زحمات من بعد از پنج سال سرخوردگی و بدهكاری است ؟"
مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.
او رفت و رفت تا به شهری رسید كه مردم آن همگی در هیئت نظامیان بودند و گویا همیشه آماده برای جنگ.
شاه آن شهر او را خواست و پرسید : "ای مرد به كجا می روی ؟"
مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"
شاه گفت : " آیا می شود از او بپرسی كه چرا من همیشه در وحشت دشمنان بسر می برم و ترس از دست دادن تاج و تختم را دارم، با ثروت بسیار و سربازان شجاع تاكنون در هیچ جنگی پیروز نگردیده ام ؟"
مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.
پس از راهپیمایی بسیار بالاخره جادوگری را كه در پی اش راه ها پیموده بود را یافت و ماجراهای سفر را برایش تعریف كرد.
جادوگر بر چهره مرد مدتی نگریست سپس رازها را با وی در میان گذاشت و گفت : "از امروز بخت تو بیدار شده است برو و از آن لذت ببر!"
و مرد با بختی بیدار باز گشت...

به شاه شهر نظامیان گفت : "تو رازی داری كه وحشت برملا شدنش آزارت می دهد، با مردم خود یك رنگ نبوده ای، در هیچ جنگی شركت نمی كنی، از جنگیدن هیچ نمی دانی، زیرا تو یك زن هستی و چون مردم تو زنان را به پادشاهی نمی شناسند، ترس از دست دادن قدرت تو را می آزارد.
و اما چاره كار تو ازدواج است، تو باید با مردی ازدواج كنی تا تو را غمخوار باشد و همراز، مردی كه در جنگ ها فرماندهی كند و بر دشمنانت بدون احساس ترس بتازد."
شاه اندیشید و سپس گفت : "حالا كه تو راز مرا و نیاز مرا دانستی با من ازدواج كن تا با هم كشوری آباد بسازیم."
مرد خنده ای كرد و گفت : "بخت من تازه بیدار شده است، نمی توانم خود را اسیر تو نمایم، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور كرده است!"
و رفت...

به دهقان گفت : "وصیت پدرت درست بوده است، شما باید در زیر زمین بدنبال ثروت باشی نه بر روی آن، در زیر این زمین گنجی نهفته است، كه با وجود آن نه تنها تو كه خاندانت تا هفت پشت ثروتمند خواهند زیست."
كشاورز گفت: "پس اگر چنین است تو را هم از این گنج نصیبی است، بیا باهم شریك شویم كه نصف این گنج از آن تو می باشد."
مرد خنده ای كرد و گفت : "بخت من تازه بیدار شده است، نمی توانم خود را اسیر گنج نمایم، من باید بروم و بخت خود را بیازمایم، می خواهم ببینم چه چیز برایم جفت و جور كرده است!"
و رفت...

سپس به گرگ رسید و تمام ماجرا را برایش تعریف كرد و سپس گفت: "سردردهای تو از یكنواختی خوراك است اگر بتوانی مغز یك انسان كودن و تهی مغز را بخوری دیگر سر درد نخواهی داشت!"
شما اگر جای گرگ بودید چكار می كردید ؟
بله. درست است! گرگ هم همان كاری را كرد كه شاید شما هم می كردید، مرد بیدار بخت قصه ی ما را به جرم غفلت از بخت بیدارش درید و مغز او را خورد.
 



دیوانگی است قصه‌ی تقدیر و بخت نیست
از نام سرنگون شدن و گفتن این قضاست

در آسمان علم، عمل برترین پر است
در كشور وجود هنر بهترین غناست

میجوی گرچه عزم تو ز اندیشه برتر است
میپوی گرچه راه تو در كام اژدهاست


شعر از : پروین اعتصامی

سه شنبه 5/9/1387 - 18:53
دانستنی های علمی
29 سال دوری و انتظار برای یافتن مادر !



این تصویر تزئینی است


زن جوانی كه مادرش او را در كودكی به خانواده‌ای در تهران سپرده بود، اینك پس از 29 سال دوری از والدین، جستجوی خود را برای یافتن مادرش آغاز كرده است.

او می‌گوید: بنا بر شناسنامه‌ای كه دارم، نامم زهراست و 27 بهمن 56 در یكی از محله‌های تهران به دنیا آمده ام. پدرم موسی و مادرم ثریابیگم است. از دوران تولدم چیز زیادی به خاطر نمی‌آورم. یادم می‌آید دو ساله كه بودم، همراه زن مهربانی كه به او ثریا می‌گفتم، وارد یك خانه قدیمی در یكی از كوچه‌های جنوب تهران شدیم، وقتی مقابل آن خانه ایستادم، دختری كه از من بزرگتر بود، در را باز كرد و من با دیدن این دختر، خودم را پشت چادر گلدار مامان ثریا پنهان كردم.

وقتی وارد حیاط خانه قدیمی شدیم، روی تخت كنار حیاط، یك پدر و پسر نشسته بودند. آنها به محض دیدن من گفتند این دختر چقدر كوچولو و دوست‌داشتنی است. پسر خانواده، سیب قرمزی را كه داخل بشقاب روی تخت گذاشته بود، برداشت و با مهربانی در میان دستان كوچكم گذاشت. مامان چادرش را روی لبه تخت انداخت و من را روی پاهایش گذاشت. موهایم را نوازش كرد و به همه گفت: این زهراست و از این به بعد با ما زندگی خواهد كرد.

از آن روز به بعد، عضو آن خانواده و خواهر كوچولوی دختر و پسر خانواده شدم. آنها من را خیلی دوست داشتند و تنهایم نمی‌گذاشتند. من هم خیلی به آنها علاقه داشتم.

شب‌ها با لالایی مامان ثریا می‌خوابیدم و صبح‌ها وقتی موهایم را نوازش می‌كرد، از خواب بیدار می‌شدم. زندگی خوب و آرامی داشتم تا این كه وقتی شش ساله بودم، پای یك زن كه به او خاله نرگس می‌گفتیم، به منزلمان باز شد. با آمدن وی اوضاع كمی تغییر كرد. مامان او را دوست خودش معرفی كرد و گفت باید خاله صدایش بزنم.

نمی‌دانم چه چیزی میان من و خاله نرگس بود كه ما را به هم وابسته می‌كرد، اما مامان ثریا از این وابستگی نگران بود و نمی‌گذاشت من با خاله نرگس تنها باشم و هر وقت خاله نرگس می‌خواست من را برای تفریح بیرون ببرد، اجازه نمی‌داد و حتما خودش هم با ما می‌آمد. خیلی برایم جای سؤال بود كه چرا مامان وقتی‌ خاله نرگس پیش ما بود، نمی‌گذاشت زیاد با هم ارتباط داشته باشیم و هیچ گاه برای این پرسش، پاسخی پیدا نكردم.

شش ساله بودم كه یك روز خاله نرگس طبق عادت همیشگی به منزلمان آمد، اما این بار مثل همیشه نبود و حتی پاسخ سلام من را نداد. او بی‌آن كه به من توجهی كند، سراغ بابا رفت و من هم با تعجب پشت در اتاقی رفتم كه خاله نرگس آنجا بود. خیلی سعی كردم سر از حرف‌های بابا و خاله ‌نرگس دربیاورم، اما نشد و بعد صدای داد و فریاد خاله را شنیدم. بابا می‌گفت بهتر است دیگر به دیدن دخترم نیایی و او را فراموش كنی. حرف‌های آنها خیلی گنگ و نامفهوم بود و نمی‌فهمیدم چه می‌گویند و از كدام دختر صحبت می‌كنند.

یكدفعه در اتاق باز شد و خاله نرگس بی‌آن كه از پدرم خداحافظی كند، كفش‌هایش را پوشید و پله‌ها را دو تا یكی كرد و پایین آمد. هر چه صدایش كردم، توجهی نكرد و به سمت سطل زباله داخل حیاط رفت و چیزی از داخل كیفش درآورد، بعد آن را تكه‌تكه كرد و داخل سطل انداخت و در را محكم بست و برای همیشه رفت.

گریه كردم و صدایش زدم اما بی‌فایده بود. از مامان و بابا سراغ خاله نرگس را گرفتم، اما آنها جوابی به من ندادند و گفتند دیگر درباره او صحبت نكنم و او را فراموش كنم. آن روز روی تختخوابم آنقدر گریه كردم كه خوابم برد و روز بعد، هراسان از اتاقم بیرون آمدم و به سمت سطل زباله داخل حیاط رفتم. آشغال‌های داخل آن را این سو و آن سو كردم تا این كه یك قطعه عكس پاره‌پاره پیدا كردم.

تصویر یك زن جوان و دختر كوچولویی كه بغلش بود، در آن عكس سالم مانده بود. عكس متعلق به خاله نرگس بود، ولی نفهمیدم كودك كنارش، چه كسی بود. عكس خاله نرگس را بی‌آن كه مامان ثریا متوجه شود، برداشتم و بردم داخل اتاقم و زیر لباس‌هایم پنهان كردم و در خلوت و تنهایی‌ام با او صحبت می‌كردم. دلم برای خاله نرگس تنگ شده بود. احساس عجیبی داشتم. نمی‌دانم چرا اینقدر به آن عكس وابسته بودم و نمی‌خواستم آن را از من بگیرند.

روزها جای خود را به ماه‌ها و ماه‌ها به سال‌ها می‌سپردند و من بزرگ و بزرگ‌تر می‌شدم، اما دوری خاله نرگس همچنان بر دلم سنگینی می‌كرد. سال‌ها به سرعت باد گذشتند و رفتند و به نوجوانی رسیدم. انگار مشكلاتم تمامی نداشت. وقتی دوازده ساله بودم، بزرگترین حامی‌ام، مامان ثریا را از دست دادم و زندگی بر سرم آوار شد.

خواهر و برادرم ازدواج كرده بودند و بابا هم سال‌ها پیش از پیش ما رفته بود و من و مامان ثریا مانده بودیم، اما او هم مرا تنها گذاشت و رفت و من ماندم و خاطرات تلخ و شیرین زندگی.

پس از فوت مامان ثریا، دیگر حتی حوصله خودم را هم نداشتم و از همه كس و همه چیز بدم می‌آمد. حوصله مدرسه رفتن هم نداشتم، ولی یاد و خاطره خاله نرگس امیدی دوباره به من می‌داد و تحمل مشكلات را برایم راحت‌تر می‌كرد. مدتی تنها زندگی كردم تا این كه یكی از اقوام مامان ثریا به خواستگاری‌ام آمد و با وی ازدواج كردم و ثمره آن یك دختر و یك پسر شد.

حتی پس از ازدواج هم نتوانستم از یاد و خاطره خاله نرگس بیرون بیایم. گمان می‌بردم چیزی بین من و او باید باشد كه رشته محبت را این‌چنین عمیق می‌كند. لحظات شاد زندگی مشتركم هم چندان به درازا نكشید و سه سال پیش به خاطر اختلاف‌هایی كه با شوهرم پیدا كردم، از او جدا شدم و ناچار سرپرستی فرزندانم به وی سپرده شد و من بار دیگر تنها ماندم.

هر از گاه به دیدن فرزندانم می‌رفتم و هنگام بازگشت به منزل دلواپس آنها می‌شدم. عید فطر امسال تصمیم گرفتم همراه دخترم به مشهد سفر كنم تا شاید كمی آرام بگیرم، بنابراین به منزل شوهر سابقم رفتم و از او خواستم اجازه دهد دخترم را با خودم به مسافرت ببرم كه قبول كرد و خواست پیش از سفر، رازی را بازگو كند. گیج و مبهوت بودم كه كدامین راز را او سال‌ها از من پنهان كرده بود. به دیوار تكیه زدم و سرجایم میخكوب شدم. زبانم بند آمده بود و نمی‌فهمیدم از چه رازی می‌خواهد حرف بزند.

شوهر سابقم كمی آرامم كرد و ادامه داد، می‌دانی چرا خاله نرگس خانه‌ای را كه در آن زندگی می‌كردی برای همیشه ترك كرد و سپس ادامه داد: یادت می‌آید می‌خواستی بدانی میان تو و این زن چه ارتباطی وجود دارد، آن زن، خاله نرگس مادر تو بود. با شنیدن این جمله، سرجایم میخكوب شدم. نفسم بالا نمی‌آمد و قدرت صحبت كردن نداشتم. یكهو بغضم تركید و گریه كردم. باورم نمی‌شد، زنی كه همیشه به دیدنم می‌آمد، مادرم بوده و سال‌ها بود كه من او را جستجو می‌كردم.

اكنون بی‌صبرانه در انتظار دیدار زنی هستم كه احساسم به من گفته بود او مادر من است. كاش او هم بداند هر روز به امید یافتن او از خانه خارج می‌شوم تا شاید نشانی از او پیدا كنم، اما افسوس ...


منبع :
جام جم

سه شنبه 5/9/1387 - 18:53
دانستنی های علمی

رمز و راز واژه های زشت و زیبا در زندگی !
عاقلانه ترین کلمه "احتیاط " است
حواست را جمع کن

دست و پا گیر ترین کلمه "محدودیت" است
اجازه نده مانع پیشرفتت شود

سخت ترین کلمه "غیر ممکن" است
اصلا وجود ندارد

مخرب ترین کلمه "شتابزدگی" است
مواظب پل های پشت سرت باش

تاریک ترین کلمه "نادانی" است
آن را با نور علم روشن کن

کشنده ترین کلمه "اضطراب" است
آن را نادیده بگیر

صبور ترین کلمه "انتظار" است
همیشه منتظرش بمان

با ارزش ترین کلمه "بخشش" است
سعی خود را بکن

قشنگ ترین کلمه "خوشرویی" است
راز زیبایی در آن نهفته

سازنده ترین کلمه "گذشت" است
آن را تمرین کن

پرمعنی ترین کلمه "ما" است
آن را به کار ببر

عمیق ترین کلمه "عشق" است
به آن ارج بده

بی رحم ترین کلمه "تنفر" است
با آن بازی نکن

خودخواهانه ترین کلمه "من" است
از آن حذر کن

نا پایدارترین کلمه "خشم" است
آن را در خود فرو بر

بازدارنده ترین کلمه "ترس" است
با آن مقابله کن

با نشاط ترین کلمه "کار" است
به آن بپرداز

پوچ ترین کلمه"طمع " است
آن را در خود بکش

سازنده ترین کلمه "صبر" است
برای داشتنش دعا کن

روشن ترین کلمه "امید" است
همیشه به آینده امیدوار باش

سه شنبه 5/9/1387 - 18:44
دانستنی های علمی
مشکلات زندگی
استادی در شروع کلاس درس، لیوانی پر از آب را به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند. بعد از شاگردان پرسید : به نظر شما وزن این لیوان چقدر است؟
شاگردان جواب دادند تقریبا 50 گرم.
استاد گفت : من هم بدون وزن کردن، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست .
اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی نمی افتد.
استاد پرسید خوب، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم، چه اتفاقی می افتد؟
یکی از شاگردان گفت : دست تان کم کم درد میگیرد.
استاد گفت : حق با توست. حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه؟
شاگرد دیگری جسورانه گفت : دست تان بی حس می شود عضلاتتان به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند و مطمئنا“ کارتان به بیمارستان خواهد کشید و از این حرف همه شاگردان خندیدند .
استاد گفت : خیلی خوب است. ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است؟
شاگردان جواب دادند : نه پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود؟ در عوض من چه باید بکنم؟
شاگردان گیج شدند! یکی از آنها گفت : لیوان را زمین بگذارید.
استاد گفت : دقیقا“ مشکلات زندگی هم مثل همین است اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید اشکالی ندارد.
اما اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید، اعصابتان به درد خواهند آمد، اگر بیشتر از حد نگه شان دارید، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.
فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است. اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب، آنها را زمین بگذارید! به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هر مسئله و چالشی که برایتان پیش می آید ،برآیید ...
 

دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری. زندگی همین است ...

سه شنبه 5/9/1387 - 18:40
دانستنی های علمی
 


چرا ما انسانها خواب می بینیم ؟

تعابیر خواب های ما چیست ؟

چه رازهایی در خواب و رؤیا نهفته است ؟


علاقه به خواب و رویا پیشینه ای به قدمت تاریخ بشریت دارد. یکی از کتاب های آسمانی مانند ""قرآن"" و ""انجیل"" سرشار از داستان های مختلف در مورد خواب و رویا می باشد که شامل اولین رویاها که تقریبا 1900 سال قبل از میلاد مسیح به وقوع پیوستند نیز می باشد. مردم یونان، روم و بابل به خواب و رویا اعتقاد محکمی داشتند به ویژه در شب های جنگ. آنها تصور می کردند که خدا از طریق رویا به آنها راه پیروزی را نشان می دهد. امروزه اعتقاد به خواب و رویا و تفسیر آن مانند گذشته عمیق نمیباشد. در آغاز قرن 20 زیگموند فروی خواب را به این صورت تعریف کرد: ""راهی ملکوتی به ضمیر ناخودآگاه."" او تصور خود را از رویا نشات گرفته از احساسات سرکوب شده فرد به ویژه امیال جنسی می دانست. امروزه بر این باورند که تعبیر فروید اندکی ساده انگارانه بوده. اما به راستی ما برای چه خواب می بینیم؟
خواب هایی که می بینیم معمولا نوعی واکنش نسبت به افکار، فعالیتها و احساساتی هستند که در طول روز داشتیم. آنها بازتاب افکاری هستند که برای یکی دو روز گذشته در ذهن ما خطور می کردند. رویاها ظاهرا یکی از بخش های جدا نشدنی موجودیت ما هستند. چندی پیش آزمایشی انجام شد که در طی آن به افراد بالغ داروهایی داده میشد که اجازه حرکت سریع مردمک چشم در خواب (REM) را از آنها می گرفت. زمانی که چشم چنین حرکتی دارد، فرد مورد نظر خواب می بیند. حذف توانایی خواب دیدن تضادهای اخلاقی شدیدی را در افراد تحت آزمایش ایجاد کرد. آنها به شدت مضطرب و خشن شده بودند و نمی توانستند به راحتی بر روی مطلبی تمرکز کنند. در این آزمایش همچنین ثابت شد که هر چه فردی جوانتر باشد رویا برای حفظ سلامت او نقش محوری تری را بازی می کند.

مطالعه و تحقیق دانشمندان در زمینه خواب و رویا به یکسری نتایج جهان شمول ختم شده. اول اینکه تمام افراد حتی آنهایی که این امر را انکار می کنند خواب می بینند. خواب دیدن به اندازه نفس کشیدن یک امری بدیهی است. کودکان خیلی بیشتر از بزرگترها خواب می بینند.
نوزادان در حدود 70% از خواب خود را در حال دیدن رویاهای متعدد هستند. در مقایسه، بزرگسالان تنها در 25% از خواب خود رویا می بینند. در برخی موارد ثابت شده است که حیوانات نیز خواب می بینند.


تحقیقات نشان می دهد که خواب هر فردی دارای 2 مرحله مختلف می باشد. در ابتدا افراد به خواب سبک فرو می روند. از آن به بعد به طور تدریجی وارد مراحل بعدی شده تا به مرحله ای می رسیم که به عنوان IV شناخته می شود. این مرحله یک قدم پیش تر از مرحله خواب سنگین (REM) است. در این مرحله با وجود اینکه چشم ها بسته هستند اما مردمک با حرکات تندی همراه می باشد. درست مثل این است که چشم ها در حال نگاه کردن به فیلمی هستند که بر روی پرده بسته پلک ها در حال نمایش است. در طول این مرحله مغز همانطور که در بیداری فعالیت می کند از خود واکنش نشان می دهد. و در این زمان است که عمل خواب دیدن اتفاق می افتد.

تقریبا در حدود 90 دقیقه زمان لازم است تا فرد به خواب عمیق فرو رود. زمانی که مرحله REM سپری شد مجددا این فرایند تکرار می شود. در چرخه اول این مرحله چیزی در حدود 5 دقیقه است. این میزان در طول چرخه افزایش پیدا می کند و در آخرین مرحله ممکن است تا حدود 50 دقیقه نیز به طول انجامد. بنابراین در یک شب فرد به طور نرمال در طول 20 تا 90 دقیقه خواب می بیند.

خواب ها به راحتی فراموش می شوند. در حقیقت ما فقط خواب های آخری را که می بینیم به یاد می آوریم. همه ما اغلب خواب می بینیم و این امر باعث می شود تا در زمان بیداری به یک تعادل نسبی دست پیدا کنیم. خواب یک رویداد ویژه با یک معنای خاص نیست. چیزی است که هر شب برای تمام افراد پیش می آید. افراد بسیار زیادی هستند که خوابهای شما را برایتان تعبیر می کنند. اما حقیقت اینجاست که تفاوت و تضادهای بیشماری در بین تعابیر متفاوت وجود دارد. شاید یک کارشناس به شما بگوید که تعبیر خواب شما این است در حالی که کارشناس دیگر تعبیر کاملا متفاوتی از آن برای شما بیاورد. مشکل دیگر این است که روان درمانگرهای هر کشور با توجه به فرهنگ خود و نمادها و سمبلهایی که برای خود دارند به تعبیر و تفسیر خواب ها میپردازند. این امر مجددا باعث می شود که یک خواب تعابیر کاملا متفاوتی داشته باشد.
امروزه تحلیلگران قصد دارند تا به افراد آموزش دهند خودشان خواب هایشان را تعبیر کنند. هر کس از افکار، احساسات و تجربیات خود بیشتر از هر فردی آگاه است و بنابراین می تواند تحلیل درست تری از خوابش داشته باشد. به عبارت دیگر ما میتوانیم خواب هایمان را هر طوری که دلمان می خواهد تعبیر کنیم.

مجمع عمومی علوم اظهار می دارد که رویا یکی از ضروریات برای تمرین ضمیر ناخودآگاه می باشد. آنها اخطار داده اند که نباید تحلیل های غیر اصولی از خواب ها داشته باشیم. آنها پیشنهاد می کنند که رویاهایتان را خیلی جدی نگیرید و فقط سعی کنید از آنها لذت ببرید چرا که مرحله ای ضروری از خواب شما هستند.

سه شنبه 5/9/1387 - 18:31
دانستنی های علمی
6 تکنیک مفید در جهت کنترل احساسات

اکنش های احساسی می توانند تاثیر شگرفی بر هر بخش از زندگی ما داشته باشند. در طول زندگی، فرایند اجتماعی شدن و بالغ شدن یک سیستم فیلترینگ در مغز ما ایجاد میکند. هر چیزی که وارد احساسات ما می شود، قبل از اینکه ما از آن مطلع شویم، فیلتر می شود.

این فیلترها بر اساس رفتارها، باورها، ارزشها، احساسات، الگوها، و تصورات ما از خودمان شکل می گیرد. از آنجا که این فیلترها در درون ما هستند، ما معمولاً از وجود آنها آگاهی نداریم اما آنها سخت سر جای خودشان قرار دارند و بر هر چیزی که می بینیم، درک می کنیم، تجربه میکنیم، همه آدم ها، اخبار و همه چیز تاثیر می گذارد.

تمرین کنترل احساسات به این معناست که از فیلترهای درونی خود آگاهی پیدا کنید و بتوانید از این طریق واکنش های خود را کنترل کنید. باید با طریقه پاسخگویی بدنتان در مقابل یک واکنش احساسی آشنا شوید. این یکی از راه هایی است که با آن می توانید تشخیص دهید و تایید کنید که یک واکنش احساسی قوی در حال اتفاق افتادن است.

مثلاً وقتی یک نفر شما را دروغگو خطاب می کند (یا هر حرف دیگر که راستی و درستی شما را زیر سوال می برد) چه اتفاقی می افتد؟ وقتی کسی درمورد شما از توهین های نژادی استفاده می کند، چطور؟

توهین هایی که باعث می شود در برابر درستی خود، ایده هایتان یا کسانی که با آنها در ارتباط هستید، حالت تدافعی به خود بگیرید، می تواند یک واکنش فوری در شما ایجاد کند. در زیر به 6 تکنیک اشاره می کنیم که به شما کمک می کند احساساتتان را تحت کنترل خود درآورید :

1. حرفی که فرد مقابلتان می زند می تواند احساسات شما را به شکل مثبت یا منفی تحریک کند. در هر دو صورت، همیشه این خطر وجود دارد که اختیارتان را از کف بدهید. به همین دلیل در وهله اول لازم است که واکنش احساسی خود را به مخاطبتان تشخیص دهید. فقط آن زمان است که می توانید شروع به پاسخگویی به آن کنید. برخی علائم می تواند منجر به بالا رفتن تپش قلب و تنفس شما شود، شاید میل شدیدی به قطع کردن حرف طرف مقابلتان و بالا بردن صدای خود پیدا کنید، خط فکری خود را از دست می دهید، یا عضلاتتان سفت و سخت می شوند.

2. وقتی تشخیص دادید که یک واکنش احساسی شدید در حال نمودار شدن است، باید جهت آن انرژی منفی را تغییر دهید. تنفس، توجه شما را دوباره به موضوع اصلی برمی گرداند و شما را از آنچه که موجب ناراحتیتان شده بود، دور می کند. تنفس عمیق می تواند به شما کمک کند، ناراحتی و عصبانیتی که به خاطر حرف طرف مقابلتان در شما ایجاد شده بود را از بین ببرید. اگر حرفی که طرفتان زد، واقعاً شما را اذیت کرده است، سعی کنید تمرکزتان را از روی آن بر روی تنفستان منتقل کنید و داخل و خارج شدن آن را کنترل کنید. این نوعی تمرین مدیتیشن است و مطمئن باشید که کمک زیادی به کنترل احساساتتان می کند. بعلاوه تنفس عمیق راه های دیگری هم برای تغییر تمرکزتان وجود دارد. مثلاً می توانید روی چیزهای خوب، زمانهایی که احساس خیلی خوبی داشته اید فکر کنید.

3. اگر کسی چیزی به شما گفت که ناراحت شدید، همیشه به طرف مقابل لبخند بزنید و بعد از او بخواهید که کمی در مورد این عقیده اش توضیح بدهد و مسئله را باز کند.

4. با کار کردن روی حداقل یکی از نتایج مثبت آن رابطه، این تغییر احساس را از بین ببرید.

5. با کسی مشاوره کنید. وقتی قرار باشد به کسی کمک کرده و با او مشاوره کنید، دیگر نمی توانید عصبانی باقی بمانید.

6. بعد از تمام شدن گفتگو، از خودتان سوال کنید. وقتی دوباره به حال و هوای آرام همیشه برگشتید، کمی به گفتگویتان فکر کنید و ببینید چه چیز احساسات شما را تحریک کرده است. تا می توانید وارد جزئیات شوید. سوال کردن از خودتان به شما کمک می کند دفعه بعد به چنین موقعیت هایی بهتر واکنش دهید.
یادتان باشد در زندگی همه ما روزهای بد وجود دارد. تصور کنید که چقدر احساس بدی پیدا می کنید اگر بعدها خبر فوت یا ورشکستگی فردی که حرفهایش موجب ناراحتیتان شده، را بشنوید. پس سعی کنید یا هدف آن فرد را از بیان گفته ها پیدا کنید و یا به کلی نادیده اش بگیرید.

يکشنبه 3/9/1387 - 18:47
کامپیوتر و اینترنت

پخش کننده های جدید اپل:
iPod nano 4G و iPod Touch 2.0

دیشب شرکت اپل در یک کنفرانس خبری محصولات جدید خود را معرفی کرد. iPod nano 4G پخش کننده جدید موسیقی این شرکت است که دیشب رسما معرفی شد. این وسیله که در واقع نسل چهارم از سری آی پاد محسوب میشود باریک ترین آی پاد در میان اعضای خانواده خود است و با حافظه 8 و 16 گیگابایت عرضه خواهد شد.
آی پاد نانو نسل چهارم در 9 رنگ مختلف ارایه میشود. صفحه نمایش آن کمی بزرگ تر شده و به 2 اینچ ارتقا یافته است و دارای طول عمر باطری 24 ساعت برای موسیقی و 4 ساعت برای پخش ویدیو است.
سیستم لیست موسیقی هوشمند جدید هم از امکانات اضافه شده به آی پاد جدید اپل است.
نکته ای که آقای جابز در کنفرانس دیشب بر روی آن تاکید داشت، قابل بازیافت بودن آی پاد جدید است. به گفته آقای جابز در ساخت این آی پاد از پی وی سی استفاده نشده و شیشه به کار رفته در آی پاد نیز فاقد آرسنیک است.
iPod nano 4G با قیمت 149 دلار برای مدل 8 گیگابایتی و 199 دلار برای مدل 16 گیگابایتی فروخته خواهد شد.
در کنفرانس دیشب آی پاد تاچ جدیدی هم معرفی شد. آی پاد تاچ پخش کننده موسیقی اپل است که کاملا شبیه آیفون ساخته شده است. iPod touch 2.0 نسبت به مدل قبلی نازک تر و با پشتی آلومینیومی عرضه میشود.
دکمه جدید کنترل صدا و اسپیکر داخلی جدید از امکانات اضافه شده محسوب میشوند.
امکان جالب دیگر اضافه شدن یک رسیور Nike+ است. از طریق این رسیور هنگام دویدن سرعت و مسافت طی شده بر روی آی پاد تاچ نمایش داده میشود. البته برای استفاده از این رسیور باید کفش مخصوص نایک را هم داشته باشید.
طول عمر باطری آی پاد تاچ نسخه دوم به 36 ساعت در حالت پخش موسیقی و 6 ساعت برای پخش ویدیو افزایش پیدا کرده است.
چه خبر از قیمت؟ 199 دلار برای 8 گیگابایتی  
299 دلار برای 16 گیگابایتی  
و 399 دلار برای مدل 32 گیگابایتی

يکشنبه 3/9/1387 - 18:45
کامپیوتر و اینترنت

سری جدید گوشی های سونی اریکسون با مدل G705 تا اوایل سال 2009 به بازار عرضه خواهد شد 

چند وقت پیش منتظر محصول جدید سونی اریکسون بودیم. شایعات زیاد بود و حرف و حدیث های زیادی از قابلیت های مدل جدید و قیمت آن به گوش می رسید. همین چند ساعت پیش بود که بالاخره از محصول جدید گوشی سونی اریکسون با مدل G705 پرده بر داری شد. معرفی میکنم:
G705 با صفحه نمایشگر 2.4 اینچی که به صورت لغزنده از روی صفحه کلید شماره گیرش کنار می رود قرار است در دستانمان جای گیرد. از ویژگی های این محصول می توان به پشتیبانی از شبکه های بی سیمی نظیر WiFi و مجهز بودن به GPS به همراه نقشه های Google map جهت استفاده بر روی سیستم عامل های تلفن همراه اشاره کرد.
دارندگان می توانند جهت استفاده از بستر های مخابراتی از باند هایGSM/GPRS/EDGE 850/900/1800/1900 استفاده کنند.حجم حافظه داخلی این مدل 1 گیگا بایت و از نوع M2 memory در نظر گرفته شده.
از امکانات جانبی دیگر این مدل می توان به FM tuner داخلی جهت استفاده از فرکانس های رادیویی دلخواه و همچنین امکانات تحت وبی نظیر RSS Reader   و HTML Browser نام برد.در ضمن لنز 3.2 مگا پیکسلی هم می تواند گالری زیبایی از لحظات به یاد ماندنی تان ایجاد کند.
همین! ای کاش از قیمت هم خبری داشتم تا برایتان بگویم.باید صبر داشته باشید و تا اوایل سال 2009 تحمل کنید.

يکشنبه 3/9/1387 - 18:44
کامپیوتر و اینترنت

ساعت سورئال- مذاب یا پیچ خورده

درست می بینید، چشمان شما مشکلی ندارند. در حقیقت این ساعت پیچیده است تا افراد را گیج کند و به دردسر بیاندازد. طراحان این ساعت آن را از نقاشی های سورئال سالوادور دالی الهام گرفته اند و آن را به گونه ای طراحی کرده اند که انگار با گذشت زمان در حال ذوب شدن است.
این ساعت ذوب نشده است، بلکه بطور کامل حول محور خود چرخیده است. این ساعت زمان را به شکل دقیق و بدون مشکل نشان می دهد. فقط اگر به آن خیره شوید احتمالا با مشکل سردرد و پرش چشم دست به گریبان خواهید بود.

يکشنبه 3/9/1387 - 18:36
کامپیوتر و اینترنت

Zune امروز flash player جدید خود را
با 8 گیگا بایت حافظه معرفی کرد 

همیشه حجم حافظه برای موسیقی ها و یا عکس های مورد علاقه مان کم می آید! چه حافظه کامپیوتر , چه حافظه گوشی موبایل و چه حافظه فلش درایو ها. 8 گیگا بایت چه طور است؟ فکر نکنم که دیگر کم بیاید.
امروز کمپانی zune نسل جدید flash player خود را با حجم حافظه 8 گیگا بایت به بازار عرضه کرد. این محصول در سه رنگ آبی, نقره ای و مشکی رنگ بندی شده و از FM Tuner جهت استفاده از فرکانس های رادیویی دلخواه نیز بهره مند است. این حجم حافظه 8 گیگا بایتی قابلیت ذخیره 2000 track  و 25000عکس و 25 ساعت مداوم ارائه کلیپ های ویدیویی را دارد.از همه مهمتر دارندگان این محصول می توانند به صورت wireless به شبکه های آنلاینی نظیر zune متصل شده و آهنگ های خود را آپدیت کنند. برای کودکان هم سرگرمی دارد. آنها هم می توانند از بازی های نصب شده بر روی این محصول استفاده کنند و کمتر بهانه بگیرند. اما من پیشنهاد می کنم که آنها را از این نکته خبر دار نکنید!
قیمت تمام شده این محصول 149.99$ اعلام شد.

يکشنبه 3/9/1387 - 18:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته