منت ز خلقی برای لقمه ای نان می کشیم دیگری نان می دهد ما ناز اینان می کشیم چون توکل نیست کار ما بدست مردم است خواجه ما را منتظر ما ناز دربان می کشیم
آمد اما در نگاهش آن نوازشها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستي رويا نبود