• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 609
تعداد نظرات : 775
زمان آخرین مطلب : 4183روز قبل
مصاحبه و گفتگو

الیکا عبدالرزاقی

 
ضربان قلبم به هزار می‌رسد!
تا این لحظه در زندگی‌اش سه بار پایش شکسته، آرزو دارد ای کاش یک باشگاه 24 ساعته برای خانم‌ها وجود داشت، می‌گوید یك بازیگر خوب واقعا نیازی به چهره خوب ندارد و حتی گاهی ممكن است بازیگری بینی خیلی بزرگی داشته باشد و این بینی بزرگ یك چهره اشرافی برای او ساخته باشد یا یك ابهت خاص به او داده باشد....
اعتراف می‌کند یك هفته‌ای است كه تصمیم جدی گرفته به پوستش رسیدگی كند و می‌گوید: اتفاقا پیش یك دكتر پوست رفتم و گفتم كه من تقریبا هر روز گریم می‌شوم و اصولا در زندگی‌ام ضدآفتاب استفاده نكرده‌ام! می‌گوید آدم استرسی‌ای نیست اما در بازیگری برای رفتن روی صحنه دقیقا قبل از گفتن 1-2-3 چیزی به اسم قلب قلبش، به جای قلب یك تلمبه عجیب و غریب و بزرگ می‌زند كه نفس‌اش را بند می‌آورد طوری كه ضربان قلبش به هزار می‌رسد، این مدل اوست!
مدل «الیکا عبدالرزاقی» که این روزها نقش فخرالتاج را در مجموعه قهوه تلخ بازی می‌کند. بازیگری صمیمی؛ خوش برخورد و مهم‌تر از همه صادق چیزی که این روزها خیلی کم پیدا می‌شود اما او این مدلی است! گفت‌وگوی خواندنی ما را با ایشان می‌خوانید.
قبل از سریال قهوه تلخ چهره‌ات برای مردم آشنا نبود، ساده‌تر بگویم اینكه شهرت زیادی نداشتی اما در سال 1389 تبدیل به یك چهره آشنا برای مردم شدی، با این شهرت چه می‌كنی؟ زندگی‌ برایت راحت‌ شده یا سخت‌تر؟
شهرت... شهرت، شهرت خیلی چیز خوبی است. فكر می‌كنم هر بازیگری دوست دارد كه دیده شود، نه تنها چهره‌اش بلكه هنرش هم دیده شود. به همین علت همه بازیگرها تلاش خود را می‌كنند كه خودشان و هنرشان را به نمایش بگذارند و برای مردم آشنا باشند. این شهرت شیرین است اما این شهرت از جهاتی تاثیرات منفی و مخرب هم دارد. به عنوان نمونه من به عنوان یك بازیگر در طول این سال‌ها ـ تقریبا 13 سال شده ـ تازه امسال متوجه شدم كه چقدر سخت است یك نفر یك تنه بخواهد جوابگوی عده زیادی از آدم‌های اطرافش باشد، آدم‌هایی كه تازه با تو آشنا شده‌اند، تازه به بازی تو علاقه‌مند شده‌اند، یا اینكه بتوانی با تمام خبرنگارها و مطبوعات و... یكسان برخورد كنی و برای هم وقت بگذاری. این یكی از معضلاتی است كه من فكر می‌كنم همه بازیگرها با آن روبه‌رو هستند و بعد از یك مدتی این اتفاق می‌افتد كه به اصطلاح بعضی‌ها، خودشان را می‌گیرند، در صورتی كه اصلا چنین چیزی وجود ندارد. مساله این است كه دیگر توانی وجود ندارد كه بتوانی جواب تمام تلفن‌ها را بدهی یا همیشه خوش‌برخورد باشی. اینها باعث می‌شود كه یك خرده زندگی سخت شود و آن وقت باید قدرت بدنی و قدرت ذهنی خود را زیاد كنی كه همیشه شاد، مهربان و خوشحال باشی كه قبول كنید یك وقت‌هایی سخت است. در نظر بگیرید شما سرصحنه هستید، تلفنت در حال زنگ‌خوردن است. با یك خبرنگار هم قرار گفت‌وگو داری. تازه میهمان سرصحنه هم داری و هزار جور چیز مختلف كه این وسط وجود دارد و در تمام طول این مدت یك دخترخاله عزیز هم زنگ می‌زند. در آن لحظه ترجیح می‌دهی كه آن لحظه جواب او را ندهی و سرفرصت به او زنگ بزنی كه ممكن است فراموش كنی و اگر هم همان موقع جواب بدهی ممكن است كه آنقدر سریع و سرسری و بی‌احساس با او صحبت كنی كه او بگوید: چرا این اینجوری شده؟!
این تاثیرات واقعا وجود دارد و قابل‌لمس است. 

 پس بیشترین مشكل مشهور شدن تلفن‌هاست؟!
نه، ولی خب این تلفن‌ها نظم زندگی را به هم می‌ریزد و آسایش انسان را می‌گیرد. من قبلا هیچ‌وقت تلفنم را خاموش نمی‌كردم و همیشه فكر می‌كردم كه اگر كسی صبح زود به آدم زنگ بزند حتما كار مهمی دارد ولی اخیرا متوجه شدم هر كسی كه صبح زود زنگ می‌زند خبرنگار است. (با خنده)

 برخورد و رفتار مردم با تو در كوچه و خیابان چگونه است؟
من كلا وقتی به خیابان می‌روم یا هر جای دیگر مانند گالری، تئاتر، پاساژ و... تا وقتی كه یادم نیست كه من الان یك بازیگرم (آدم معروفی هستم) هیچ مشكلی ندارم ولی وقتی كه متوجه توجه مردم می‌شوم به دلیل احساس خجالتی كه دارم دیگر نمی‌توانم خیلی‌كارها را انجام دهم. نمی‌توانم به مغازه‌ای كه 70 درصد تخفیف زده سرك بكشم (با خنده) در صورتی كه من هم مانند همه دوست دارم حراجی‌ها را امتحان كنم. یك اتفاق جالبی هم كه چند بار برایم افتاد این بود كه قیمت یك جنس را اشتباه شنیدم و زمان حساب كردن متوجه شدم كه خیلی گران‌تر از آن چیزی است كه من شنیدم ولی متاسفانه دیگر خجالت می‌كشیدم بگویم آقا این خیلی گران است و آن را نمی‌خواهم و به اجبار آن را خریدم البته در كنار این اتفاقات كمی ناخوشایند در این مدت كادو هم خیلی گرفتم كه این از مزایای شهرت است.

 از خرید گفتی. كلا رابطه‌ات با خریدكردن چطور است؟
من از آن دسته از افرادی هستم كه همیشه وقتی كه مجبور به خرید هستم عزا می‌گیرم طوری كه احساس می‌كنم باید به بیمارستان بروم و بستری شوم.

 واقعا؟
واقعا. خرید به همین اندازه برایم سخت است. به همین خاطر سعی می‌كنم وقتی وارد یك مغازه می‌شوم خریدم را انجام دهم و بعد بیرون بیایم و اگر با كسی كه علاقه دارد به تمام مغازه‌ها برود تا یك چیزی بخرد بیرون بروم همش غر می‌زنم.

 و اما یك سوال تكراری، شهرت یا محبوبیت؟
چیزی كه من خیلی دوست دارم و امیدوارم كه لیاقتش را داشته باشم این است كه می‌بینم هر كسی كه به طرفم می‌آید برخورد خوبی دارد و احساس خوبی را به من انتقال می‌دهد، مردم هیجان‌زده می‌شوند و خیلی راحت و با محبت به سمت من می‌آیند طوری كه من هم شرمنده می‌شوم و هم خیلی خوشحال، خوشحال از اینكه آنها احساس معذب بودن نمی‌كنند و یك جور راحتی دارند كه خیلی شیرین است. فكر اینكه بین مردم محبوبیت داشته باشی خیلی خوب و بزرگ است. اگر یك نفر فقط مشهور باشد ولی احساس محبوبیت نكند لذتی را كه یك هنرمند از محبوبیت دارد نمی‌برد. من خوشبختانه این احساس را دارم و از مردم انرژی می‌گیرم.

شغل بازیگری زمان مشخصی ندارد. یك زمان بیكار هستی و یك زمان شدیدا درگیر كار. با این قضیه چگونه كنار آمدی؟
به هر حال این از ویژگی‌های این شغل است. این ویژگی باعث می‌شود در زندگی بی‌وقت شوی، اما خوشبختانه عوامل پروژه قهوه تلخ به دلیل طولانی‌بودنش برنامه‌ریزی خوبی دارند تا كار برای هیچ‌كس خسته‌كننده نشود، همه به كارهایشان می‌رسند. خیلی كم پیش آمده كه ما در طول این 1 سال و نیم كه در حال ضبط این سریال هستیم مجبور شده باشیم زمان طولانی و پشت‌سر هم سركار باشیم. برنامه‌ریزی طوری است كه همه‌، وقت آزاد دارند و می‌توانند به كارهایشان برسند، اما در بیشتر فیلم‌ها و پروژه‌ها بازیگرها خیلی از اوقات مجبور می‌شوند روزی 17 تا 18 ساعت كار كنند و اصلا چیزی به نام برنامه روزانه و اوقات فراغت وجود ندارد. شما فكر كنید كسی كه از 24 ساعت 17 تا 18 ساعت آن را كار كند وقت آزادش حتما استراحت و خوابیدن است.

 این خستگی‌ها روی بازی و صورت بازیگر چه تاثیراتی می‌گذارد؟
یكی از ابزار كار یك بازیگر صورت و حافظه‌اش است. منظور از صورت، چهره نیست بلكه سلامت صورت و شادابی آن است كه وقتی 18 ساعت كار می‌كنی و زمانی برای رسیدگی به خودت نداری حتما این سلامت و شادابی دچار مشكل و كمبود می‌شود، یا اینكه وقتی سركار هستی از خستگی زیاد هر چیزی را كه به شما تعارف كنند می‌خوری، شیرینی، شكلات و... هر چیزی كه احساس می‌كنی قند خونت را بالا می‌آورد و به بدنت انرژی می‌دهد. اینها بعد از یك مدت طولانی كه به این شكل كار كنی باعث می‌شود كه یك دفعه افت تمام انرژی‌هایت را با هم احساس كنی.
ای كاش یك باشگاه بدنسازی 24 ساعته برای خانم‌ها وجود داشت كه من هر وقت از شبانه‌روز كارم تمام شد بتوانم یك ساعتی به این باشگاه بروم و یك ورزش سبك انجام دهم، شنا كنم و بتوانم بدنم را از آن كوفتگی و خستگی كار نجات بدهم و بعد به خانه بروم تا احساس سلامتی داشته باشم ولی متاسفانه چنین باشگاهی وجود ندارد. 

 به نظر شما برای یك بازیگر قیافه‌اش بیشتر اهمیت دارد یا هنرش؟
زیبایی یك چهره چیزی است كه تا حدود زیادی خدادادی است و اینكه ما چطوری با خودمان برخورد می‌كنیم یك چیز شخصی است. برخورد با پوست و اجزای صورت، جراحی كردن و... به خود فرد برمی‌گردد، اما یك بازیگر خوب واقعا نیازی به چهره خوب ندارد. بازیگر علاوه بر استعداد نیاز به ویژگی خاص دارد كه این ویژگی فقط در صورت نیست. گاهی ممكن است بازیگری بینی خیلی بزرگی داشته باشد و این بینی بزرگ یك چهره اشرافی برای او ساخته باشد یا یك ابهت خاص به او داده باشد و او با همان استیل بازیگر شود و برخی نقش‌ها را بازی كند كه تماشاچی آن را دوست داشته باشد ولی متاسفانه بیشتر این بازیگران بعد از دو، سه تا كار بینی‌شان را جراحی می‌كنند و چون از لحاظ چهره برای تماشاچی دیگر آن آدم قبلی نیستند و این چهره بازی آنها را هم تحت‌الشعاع قرار می‌دهد، كم‌كم محبوبیت خود را از دست می‌دهند.

 در سریال قهوه تلخ گریم‌های شما سنگین است. آیا پوست‌تان صدمه ندیده؟
خدا را شكر لوازم گریمی كه در پروژه قهوه تلخ توسط مهرداد شكرابی استفاده می‌شود خیلی خوب است و همه گروه گریم مواظب نظافت وسایل و ابزار كارشان هستند. من تا به حال نشده ببینم وسیله‌ای كه استفاده می‌كنند ضدعفونی نشده باشد یا چند بار استفاده شود، واقعا خیلی رعایت می‌كنند، اما به هر حال گریم سنگین است و مدت زمان طولانی آن پوست را اذیت می‌كند و حتما لازم است كه رسیدگی قبل و بعد روی پوست انجام شود، من حتما باید صورتم را عمیقا با شیرپاك‌كن تمیز كنم و بعد از تونیك استفاده كنم و الان هم در سنی هستم كه دیگر به كرم دور چشم و بعضی از كرم‌های مخصوص نیاز دارم و باید رسیدگی‌هایم را بیشتر كنم.

 الان این كارهایی را كه گفتی انجام می‌دهی؟
راستش را بگویم؟ یك هفته است كه تصمیم جدی گرفتم به پوستم رسیدگی كنم، پیش یك دكتر پوست رفتم و گفتم كه من تقریبا هر روز گریم می‌شوم و اصولا در زندگی‌ام ضدآفتاب استفاده نكرده‌ام! و به دلیل اینكه درحالت عادی زندگی‌ام هیچ چیزی به عنوان كرم روی پوستم نزده‌ام در نتیجه پوستم به نسبت بیشتر در معرض خطر بوده، دكتر مقداری كرم به من داد و در كنار آنها دستوراتی را داد كه من انجام بدهم. قبلا تنها رسیدگی ‌به پوستم، بخور دادن صورتم با گیاهان دارویی بود و اینكه هر میوه‌ای كه می‌خوردم آن را روی پوستم می‌گذاشتم. خلاصه اینكه بنده تازگی‌ها بیشتر به خودم توجه می‌كنم و البته مجبور هستم كه فیزیوتراپی هم بروم.

 چرا فیزیوتراپی؟
من تا این لحظه در زندگی 3 بار پایم شكسته! یكبار به دلیل شیطنت، یكبار به دلیل استرس قبل از اجرا و یكبار هم به خاطر مسابقه دو كه در خانه آنقدر دویدم كه قبل از اجرا انگشت پایم شكست و با همان انگشت شكسته مسابقه دادم و برنده شدم. این شكستگی‌ها زمستان‌ها درد می‌گیرد. من برای كم‌كردن این درد، فیزیوتراپی می‌روم كه خیلی به من كمك می‌كند و می‌توانم راحت و با اعتماد به‌نفس كارم را انجام دهم.

 گفتی كه استرس، اصلا نمی‌شود شما را دختری تصور كرد كه استرس دارد. فخرالتاج و استرس؟!
من آدم استرسی‌ای نیستم ولی در بازیگری برای رفتن روی صحنه دقیقا قبل از گفتن 1-2-3 من چیزی به اسم قلب ندارم، به جای قلبم یك تلمبه عجیب و غریب و بزرگ می‌زند كه نفسم را بند می‌آورد طوری كه ضربان قلبم به هزار می‌رسد، این مدل من است! ولی خوشبختانه این استرس فقط مربوط به قبل از ضبط و اجراست و به محض اینكه 1-2-3 را می‌گویند تمام می‌شود.

بدترین رفتاری كه داری و فكر می‌كنی باید آن را ترك كنی، چیست؟
مكث- هیجان‌زدگی، البته من با آن مشكلی ندارم ولی مثل اینكه باید كنترلش كنم.

 چطور؟
آخه این هیجان‌زدگی گاهی اوقات مشكل‌ساز می‌شود. من نمی‌دانم هیجان‌‌زده بودن چه جور خصلتی به حساب می‌آید اما به دلیل هیجان‌زده شدن من گاهی وقت‌ها آدم‌ها دچار سوءتفاهم می‌شوند. به عنوان نمونه من خیلی احساس راحتی و نزدیكی می‌كنم و با آغوش باز و صادقانه برخورد می‌كنم كه این باعث به وجود آمدن تصورهایی می‌‌شود. به عنوان نمونه اینكه من خیلی متظاهرم یعنی این چیزی كه هستم نیستم یا اینكه یك سوءتفاهم مخصوصا برای بعضی‌‌ها كه بعد از یك مدتی مرا می‌بینند به وجود می‌آید و برایشان غیرقابل باور است.
برای من كه بعد از 13 سال بازیگری الان پیش آمده كه با سریال قهوه تلخ معروف شدم دیگر آن دست‌‌وپا گم‌كردن وجود ندارد. من سال‌هاست كه كار می‌كنم و احساس من این است كه نتیجه زحمت‌هایم را می‌بینیم. شاید یك ذره این حرف خودخواهانه باشد ولی نتیجه تمام این سال‌هایی است كه دیده نشدم.
دیده نشدن یك بازیگر دلیل بر بی‌استعدادی او نیست. باید آن موقعیت نصیبش شود. شاید او شانسی را كه خیلی‌ها آورده‌اند نیاورده، موقعیت‌ها عجیب و غریب است و نمی‌شود روی آنها حساب كرد. خود من پارسال قبل از قهوه تلخ می‌خواستم مدیریت یك آموزشگاه زبان را بر عهده بگیرم و كلا از فكر اینكه به بازیگری ادامه بدهم خارج شده بودم.

اگر قیافه‌ات شبیه به گذشته فخرالتاج بود، چهره‌ات را جراحی نمی‌كردی؟
من آدم سخنوری نیستم ولی امیدوارم كه منظورم را خوب بیان كنم. من معتقدم كه چهره زیبایی ندارم ولی چهره‌ام قابلیت‌های مختلفی دارد و از آن راضی هستم و كاملا دوستش دارم یعنی اگر یك نفر به من می‌گوید دهانت خیلی بزرگ است من اصلا با این قضیه مشكلی ندارم. تازه لبخندهای گشاد هم می‌زنم. در زمینه چهره‌ام خیلی‌خیلی اعتماد به نفس دارم. اصلا فكر نمی‌كنم كه ای كاش من آن شكلی بودم و... خدا را شكر كه ایراد بزرگی در چهره‌ام نیست كه بخواهم برطرفش كنم یا اینكه بلایی سر صورتم نیامده كه مجبور به جراحی باشم چون خیلی‌ها به خاطر مسایلی كه اتفاق می‌افتد مجبور به جراحی می‌شوند، اما...
اما آن صورتی كه شما به آن اشاره كردید یك چیز عجیب و غریب است. شاید اگر قابلیت خاصی برای چهره‌ام درست می‌كرد كه در كارم مرا فرد خاصی می‌كرد نه به آن دست نمی‌زدم اما درغیر این صورت حتما آن را عمل می‌كردم.
منبع: salamatiran.com
سه شنبه 6/2/1390 - 15:45
موفقیت و مدیریت

اساساً فکر کردن کار خوبی است و با اینکه بعضی از مردم به ‌اندازه کافی اینکار را نمی‌‌کنند، برخی در این زمینه واقعاً زیاده ‌روی می‌کنند. از هر دو جنسیت زن و مرد در هر دو این دسته‌ها داریم. امروز می‌خواهیم درمورد کسانی حرف بزنیم که خیلی فکر می‌کنند.

بعضی‌ها آنقدر فکر می‌کنند که خود را خسته مضطرب و بیمار می‌کنند. این افراد گرایش دارند که هر مسئله ساده ‌ای را پیچیده، هر چیز آسانی را سخت و هر مشکل کوچکی را بزرگ و بغرنج جلوه دهند. آنها عادت دارند وقتشان را برای آنالیز بیش از حد هر چیز و هر کس هدر دهند. آنها متخصص تفسیر غلط حرف‌های همه هستند و اگر کوچکترین راهی وجود داشته باشد که احساساتشان جریحه ‌‌دار شود، آن را پیدا می‌کنند. حتی به دنبال آن می‌گردند. آنها معمولاً افرادی وسواسی و ایدآلیست هستند. بیش از حد نگران می‌شوند. تقریباً درمورد همه چیز و همه کس. آنها سعی می‌کنند همیشه همه را خوشنود نگه دارند و می‌خواهند که تغییر ایجاد کنند اما این فرایند تغییر آنها را می‌ترساند. برای خراب کردن امیال و آرزوهایشان به بقیه آدم‌ها نیاز ندارند، خودشان هم خوب از پس آن برمی‌آیند. آنها همان‌هایی هستند که بیش از حد فکر می‌کنند.

اگر احساس می‌کنید خصوصیاتی که در بالا ذکر کردیم را در خود می‌بینید، احتمالاً شما هم به این دسته افراد تعلق دارید. در زیر نکاتی آورده‌ ایم که به شما کمک می‌کند با این مشکل خود کنار بیایید.



 

1.       از صبر کردن برای ایدآل هر چیز خودداری کنید. جاه‌ طلب بودن خیلی خوب است اما خواستن ایدآل غیرواقعبینانه و غیرعملی است. باید به دنبال پیشرفت مداوم باشید و برای دست یافتن به تغییرات مثبت تلاش کنید.

2.       فکر و خیال نکنید. روی فکر و خیال تکیه نکنید، برحسب واقعیات عمل کنید.

 

3.       فعال‌تر باشید. از تئوری بیرون بیایید و وارد عمل شوید. از همین الان! هر روز حداقل یک کار انجام دهید که شما را به هدفتان نزدیک‌تر کند. حتی اگر از آن واهمه دارید. اجازه ندهید ترس توانایی‌هایتان را پایین بیاورد یا بر زندگیتان حکومت کند.

 

4.       درست‌ترین سوال‌ها را از خودتان بپرسید. سوال‌هایی که شما را از نظر ذهنی در وضعیتی مثبت، عملی، کاربردی و متمرکز بر راه‌ حل قرار دهد. مشکل را درک کنید اما تمرکزتان بر راه‌ حل باشد.

 

5.       یک مدیر داشته باشید (یک مربی، دوست، یکی از آشنایان و ...) که بازخورد مرتبط، خاص، معقول و غیراحساسی به شما بدهد. خودتان نمی‌توانید درمورد خودتان بیطرف باشید. این فرد باید کسی باشد که حرف‌هایی به شما بزند که باید بشنوید نه حرف‌هایی که دوست دارید بشنوید.

 

6.       برای اینکه از متوسط به عالی تبدیل شوید، برنامه بریزید و کاملاً به آن پایببند شوید. رفتارهای عالی خود را پیدا کنید و به آنها متعهد بمانید.

 

7.       دست از توجیه کردن برای کارهایی که نمی‌کنید بردارید. صادقانه تلاش کنید که تلاش صادقانه بسیار موثر است.

8.       دفترچه ثبت موفقیت داشته باشید. نوشتن افکار، تصمیمات، رفتارها و نتایجی که به دست می‌آورید راهی عالی برای حفظ نگرش، ایجاد تمرکز و انگیزه است. همچنین راه خوبی است که بفهمید چه چیزی برای شما موثرتر است.

 

9.       از افکارتان بیرون بیایید. جایی آرام و زیبا فرای افکارتان پیدا کنید. جایی که آرامش، امنیت، لذت و آزادی وجود داشته باشد. دست یافتن به این نیاز به تلاش و تمرین دارد اما با تمرین می‌توانید تقریباً در هر مکانی و هر زمانی اینکار را انجام دهید. تا زمانی که امتحان نکنیم نمی‌دانیم که دست از فکرکردن برداشتن چقدر سخت است.برای رفتن به فرای ذهنمان باید هرج‌ و‌ مرج ذهنمان را دور بریزیم. ذهن جای خسته ‌کننده‌ ای است و بعضی وقت‌ها لازم است که از آن به تعطیلات برویم. اگر با این ایده دست ‌و پنجه نرم می‌کنید، سعی کنید خودتان را در آهنگی که دوست دارید غرق کنید.

 

10.   بعضی از افکاری که در ذهنتان می‌چرخد باید بیرون ریخته شود، بعضی از آنها گیر کرده‌ اند و می‌ترسند بیرون بیایند. به افکار ذهنتان مثل یک بلوک آپارتمان نگاه کنید. به طبقه دوم این آپارتمان نگاه کنید، همینطور که در راهرو راه می‌روید، از پشت در آپارتمان شماره 22 صدای پیرزن دیوانه می‌آید که، "اینطوری باید آنرا انجام می‌دادی دیوانه...!" کمی اینطرف‌تر، آپارتمان زن پر حرفی است که همیشه در خانه ‌اش را باز می‌گذارد و یکدفعه بیرون می‌پرد و حواستان را پرت می‌کند. انتهای راهرو مردی زندگی می‌کند که همیشه شما را می‌ترساند، "اگر می‌دیدی چقدر احمق به نظر می‌رسیدی دیگر هیچوقت آنکار را انجام نمی‌دادی." این آدم‌ها درواقع آن افکاری هستند که میل و انگیزه شما را با احساس گناه و اضطراب از بین می برند. شناسایی این افکار خیلی ساده است، ساکنینی که خیلی وقت است اجاره خانه ‌شان را نپرداخته‌ اند و هیچ منفعتی برای شما ندارند و برای بقیه ساکنین خوب آپارتمان هم ایجاد مشکل می‌کنند و باید سریعاً آنها را بیرون بیندازید.

همین الان شروع کنید. آزاردهنده‌ ترین ساکنین آپارتمان را شناسایی کنید و حکم تخلیه ‌شان را تحویلشان دهید. اگر همکاری نکردند، گوششان را بگیرید و به زور بیرونشان کنید. این ساکنین خیلی وقت است که آنجا مانده‌اند و می‌دانند که چطور می‌توانند فریبتان دهند. اما شما تسلیم نشوید. یادتان باشد ساکنین عالی دیگری دارید که باید به آنها رسیدگی کنید.

بیرون انداختن این ساکنین جا را برای آوردن ساکنین بهتر باز می‌کند. این آپارتمان را از آنِ خودتان کنید. آن را دوباره به زندگی برگردانید. دکوراسیون آن را عوض کنید، حتی می‌توانید برایش استخر هم درست کنید. این آپارتمان مال شماست—این شما هستید که تصمیم می‌گیرید چطور آن را بازسازی کنید.

سه شنبه 6/2/1390 - 15:37
ایرانگردی

 

بقعه و بارگاه و صحن گسترده امامزاده صالح (ع) به مساحت سه هزار متر مربع یکی از بزرگترین و باشکوه ترین امامزاده های ایران و از فرزندان بلافصل حضرت امام موسی کاظم (ع) و برادر امام رضا (ع) معرفی شده است.بقعه و بارگاه و صحن گسترده امامزاده صالح (ع) به مساحت سه هزار متر مربع یکی از بزرگترین و باشکوه ترین امامزاده های ایران و از فرزندان بلافصل حضرت امام موسی کاظم (ع) و برادر امام رضا (ع) معرفی شده است.
امام زاده صالح (ع) بر اساس کتیبه بالای سردر صحن و زیارت نامه از فرزندان بلافصل حضرت امام موسی کاظم (ع) و برادر امام رضا (ع) معرفی شده است اما در کتب انساب دو حسن صالح به عنوان واردشدگان به ری نوشته اند:
۱) حسن صالح بن محمد بن احمد بن حسن بن علی بن حسن بن عمر بن امام زین العابدین (ع).
۲) حسن صالح بن حسن بن عیسی بن یحیی بن حسین بن زیاد بن امام زین العابدین (ع) که ممکن است امامزاده صالح مزبور یکی از این دو نفر باشد. به هر حال این امامزاده، امامزاده ایست پرآوازه و صاحب نام، نه تنها در تهران بلکه در ایران و حوزه های شیعه نشین جهان که هر سال تعداد زیادی از مشتاقان، ارادتمندان و شفاخواهان از گوشه و کنار ایران، عراق، پاکستان، افغانستان و لبنان را به خود می طلبد.
بقعه و بارگاه و صحن گسترده امامزاده صالح (ع) به مساحت سه هزار متر مربع یکی از بزرگترین و باشکوه ترین امامزاده های ایران است. بنای اصلی و اولیه بقعه به صورت چهارگوش و مربع شکل بزرگ و باشکوهی است که فضای درونی آن ۴۲۲ هزار و ۵۰ متر مربع وسعت داشته و دارای دیوارهای قطوری است که با توجه به وضع طاق نماها از نظر سبک و شیوه معماری به بناهای دوران ایلخانی همانند و به احتمال زیاد در سده هفتم و هشتم هجری و قدیم تر ساخته شده است. گنبد شلجمی شکل آن با کاشی های زیبا پوشیده شده است. این گنبد در سال ۱۳۲۳ شمسی به همت حسن فداکار تعمیر و کاشیکاری آن به صورت اولیه تجدید شده است.
احداث گنبد کنونی همراه با تزیینات و مقرنس کاری و نقاشی های ظریف و اصلاحات داخل حرم، تعمیرات و پاره ای الحاقات و به طور کلی استحکام بخشی را به هاکو میرزا ملقب به بهادرخان پسر حسنعلی میرزا شجاع السطنه و نوه فتحعلی شاه نسبت داده اند.
بنا به شواهد در امامزاده صالح کتیبه ای به سال ۷۰۰ هجری قمری وجود داشته که ظاهرا در تعمیرات و تغییر مدخل بنا از میان رفته است که بنا بر آن همزمان با پادشاهی غازان خان نخستین ایلخان مسلمان مغول و مروج اسلام در میان مغولان بوده است.
مدخل ورودی کنونی بنا نیز از خیرات هلاکوخان نوه فتحعلی شاه قاجار است که به جای ورودی سابق که به طرف مغرب امامزاده باز می شد به سمت شمال انتقال داده شده و ایوان و رواقی نیز در همین بخش شمالی به ساختمان افزوده شده است.
در داخل حریم وسیع امامزاده صالح صندوقی چوبین وجود دارد که احتمالا به دوران اواخر صفوی یا افشار تعلق دارد و ضریح ممتاز نقره ای آن که اضلاع شرقی و شمال شرقی و غربی آن دارای محفظه مشبک مزین به نقره و ضلع جنوبی آن مشبک چوبی است از وقفیات مرحوم آقای میرزا سعیدخان وزیر امور خارجه اواخر قاجار است.

عکس- چنار معروف امامزاده صالح تجریش در عهد قاجار

 

سه شنبه 6/2/1390 - 2:2
ایرانگردی
جشنواره لاله ها با عرضه 400 هزار شاخه از انواع گل لاله در رنگهای گوناگون در ماه اردیبهشت  در روستای گرماب گچسر جاده چالوس استان البرز در معرض بازدید عموم قرار می گیرد.

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

 

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

 

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

تصاویر باغ لاله های گچسر

 

سه شنبه 6/2/1390 - 1:42
مصاحبه و گفتگو

تیرانداز متولد ۱۳۴۹ و دارای مدرک کارشناسی ارشد کارگردانی و بازیگری از دانشکده سینما و تئاتر است. با او به بهانه ایفای نقشش در سریال تلویزیونی ستایش….

 

مخاطب، ‌نقش ‌منفی را بیشتر می‌پسندد
آنهایی که سریال جمعه شب شبکه ۳ تلویزیون را دنبال می‌کنند، می‌دانند که سیما تیرانداز ایفاگر نقش محوری انیس در سریال ستایش است.

از او تا‌کنون مجموعه‌های تلویزیونی موفقی چون وکلای جوان، دومین انفجار، باران عشق و حلقه سبز را شاهد بوده‌ایم.
او در عرصه سینما و تئاتر هم فعالیت پررنگی داشته و جایزه بهترین بازیگر زن از دهمین جشنواره تئاتر فجر برای نمایش «مرگ یزد‌گرد» را دریافت کرده است.
او هم‌اکنون نمایش «خانمچه و مهتابی» به کارگردانی هادی مرزبان را روی صحنه دارد.
تیرانداز سال‌ها در تئاتر فعالیت کرده و خود را فرزند تئاتر می داند اما بازی او در فیلم بانو ساخته داریوش مهرجویی باعث شد او توانمندی های خود را در سینما به نمایش بگذارد، اما بانو راهی برای جذب تیرانداز به سینما نبود.
بازی او در سریال‌ حلقه سبز به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا تیرانداز را بین عموم مردم به شهرت رساند و باعث محبوبیت او شد.
او در این سریال نقش پرستاری را بازی می کرد که می‌توانست با روح مرد معلولی که به مرگ مغزی دچار شده بود ارتباط برقرار کند.
نقش مقابل تیرانداز در حلقه سبز را حمید فرخ نژاد بازی می‌کرد.
تیرانداز متولد ۱۳۴۹ و دارای مدرک کارشناسی ارشد کارگردانی و بازیگری از دانشکده سینما و تئاتر است. با او به بهانه ایفای نقشش در سریال تلویزیونی ستایش هم صحبت شدیم.

کارنامه سینمایی‌تان نشان می‌دهد که بیشتر در فیلم‌های به اصطلاح مخاطب خاص بازی کرده اید. فیلم‌هایی مثل پاداش سکوت، شکلات داغ، بانو، سایه‌های هجوم و… خودتان به این‌گونه فیلم‌ها تمایل دارید یا این که فکر می‌کنید در بین کارهای دیگر محصولات ارزشمندی دیده نمی‌شود؟
برای من واقعا پیش آمده است که در این فیلم‌ها بازی کنم. دوستان ما در برنامه «هفت» به کارهای عامه پسند لقب مبتذل می‌دهند. اما من معتقدم این دوگونه سینما باید پا به پای هم کار بکنند. هم سینمای مخاطب خاص و هم سینمای عامه پسند، باید فعال باشند. تماشاگر باید حق انتخاب داشته باشد. ما وظیفه داریم فرهنگسازی کنیم و سطح فرهنگ جامعه را بالا ببریم. اما در نهایت تماشاگر باید خودش انتخاب کند.
برای من هم این طوری پیش آمده است، وگرنه خودم خیلی به فیلم کمدی علاقه دارم. فیلم‌های کمدی را دنبال می‌کنم. در سینما بخش مهمی از انتخاب نقش به شانس بازیگر بستگی دارد.
خودتان به عنوان یک بازیگر در انتخاب هایتان چه معیارهایی دارید؟
من اول از همه به نقش اهمیت می‌دهم. نقش را در کلیت اثر می‌بینم. به نظر من اصلا اشکال ندارد بازیگر در سینمای عامه پسند یا بدنه حضور پیدا کند. در آن طرف دنیا هم سینمای عامه پسند وجود دارد.
یک شانس دیگر شما هم این بوده که در آثار کارگردان‌های مطرحی چون حاتمی‌کیا و مهرجویی بازی کنید. این معیار چقدر برایتان اهمیت دارد؟
خدا را شکر که این اتفاق افتاده است. من کمتر ریسک می‌کنم. هیچ بازیگری بدش نمی‌آید که با کارگردان‌های خوب کار کند. من خوش شانس بودم. ولی همیشه در کنارش از کار کردن با کارگردان‌های جوان استقبال می‌کنم.
به نظر من جوان‌ها یک سری حسن دارند؛ از تجربه کردن نمی‌ترسند و ریسک پذیرند.
من از همکاری با جوان‌ها ترسی ندارم. اما خیلی پیش نیامده است. در فیلم «شکلات داغ» با حامد کلاهداری که کار اولش را می‌ساخت، همکاری کردم.
آقای سعید سلطانی، کارگردان سریال ستایش هم کارگردان خوب، انسان و فهمیده‌ای هستند. این سومین تجربه‌ای است که با او داشتم. قبلا در سریال‌های خانه‌ای در تاریکی و جوانی به کارگردانی او بازی کرده‌ام.
بازی در سریال ستایش چطور به شما پیشنهاد شد؟
تقریبا یک سال قبل از طرف آقای اصغر هاشمی با من تماس گرفتند و سریال ستایش را به من پیشنهاد کردند. البته قرار بود اسمش به «سنگ و صخره» تغییر پیدا کند. این سریال قرار بود ۱۸ قسمتی باشد. نقشی را که به من پیشنهاد کردند یک نقش خاکستری بود که در مقابل ستایش قرار می‌گرفت. آقای اصغر هاشمی، سال قبل گروه را ترک کرد و به جایش آقای سلطانی آمد. پس از آن سریال ۱۸ قسمتی ستایش تبدیل به ۵۰ قسمت شد. داستان ستایش بسط پیدا کرد. نقش انیس در ۱۸ قسمت خیلی پر رنگ بود. اما در داستان ۵۰ قسمتی می‌بینیم که ستایش خانه را ترک می‌کند و جریان چیز دیگری می‌شود. گاهی وقت‌ها تهیه‌کننده به تو یک قولی می‌دهد اما قولش اجرایی نمی‌شود. از یک بخشی داستان ستایش به مسیر دیگری می‌رود و از خانه حشمت فردوس خارج می‌شود. اگر می‌دانستم داستان ۵۰ قسمت می‌شود شاید اصلا در آن بازی نمی‌کردم.
یک بازیگر در مواجهه با این مشکل چه کاری می‌تواند انجام دهد؟
متاسفانه الان این قضیه باب شده است. وقتی سر صحنه می‌روی و ۲۰ قسمت را می‌خوانی، می‌گویند ۱۰ قسمت دیگر هم دارد به فیلمنامه اضافه می‌شود. تو هیچ کاری نمی‌توانی بکنی. چون قرار داد بسته‌ای و به تهیه‌کننده و کارگردان اعتماد کرده‌ای. تو به عنوان یک بازیگر موظفی سر کار بمانی. بازیگران تنها گروهی هستند که در یک گروه بازیگری نمی‌توانند عوض بشوند. من نقشم را دوست دارم، چون برایش تلاش کرده‌ام اما قرار نبود داستان عوض شود.
زمانی که پیشنهاد بازی در ستایش را پذیرفتید، چه بخشی از فیلمنامه‌اش نوشته شده بود؟
۱۰ قسمت از فیلمنامه آماده بود. بعدا تمام ۱۸ قسمتش آماده شد. بعد از آن هم فیلمنامه ۵۰ قستمی شد.
با توجه به این که فیلمنامه ستایش روایتی داستانگو و پر اوج و فرود دارد، خودتان چه پیش‌بینی‌ای درباره میزان موفقیت آن نزد مخاطبان داشتید؟
من همان موقع هم می‌دانستم که ستایش بشدت با مخاطب ارتباط برقرار می‌کند.
همیشه قصه‌گویی در شرق جذاب است. مردم شرق نشین داستان‌های هزار و یک شب را دوست داشته‌اند. همیشه در کشور ما سریال‌های داستانگو موفق‌تر بوده‌اند.
همزمان با ستایش بازی دیگری نداشتید؟
من معمولا دو سه تا کار را با هم انجام نمی‌دهم. اصلا نمی‌فهمم که بازیگر چطور می‌خواهد خودش را بین چند نقش تقسیم کند. من این توانایی را ندارم و بلد هم نیستم. همزمان با بازی در ستایش فقط کار تدریس را انجام می‌دادم. به عنوان یک بازیگر نمی‌توانم درک کنم وقتی داری با یک نقشی زندگی می‌کنی چطور می‌خواهی بروی در یک نقش دیگر هم بازی کنی؟
تا اینجا انیس را به عنوان زنی شناخته‌ایم که یک کمی بدجنس است و در کار دیگران فضولی می‌کند. قبول دارید که سویه‌های منفی نقش انیس پر رنگ‌تر است؟‌
من ۳ ماه با اصغر هاشمی همکاری کردم. تاکید او این بود که نگوییم انیس آدم خیلی سیاهی است. معمولا نقش‌های منفی در سریال‌های ایرانی جذاب‌تر هستند. چون نقش‌های مثبت آنقدر مثبت‌اند که باورپذیر نیستند. ما چنین آدم مثبتی نداریم. من نمی‌دانم این آدم‌های خوب از کجا آمده‌اند؟ خود ما در زندگی عادیمان ممکن است دروغ بگوییم یا حسادت کنیم. معمولا وجه تیرگی آدم‌ها در نقش‌های منفی باورپذیرتر می‌شود. به همین دلیل نقش‌های منفی موفق‌ترند. نمونه موفقش نقش حسن پورشیرازی در سریال «نرگس» بود که شوکت نام داشت.
همه شوکت را بیشتر از خود نرگس دوست داشتند، چون نرگس فداکار و ناز و مهربان بود و هیچ بدی نداشت.
البته رضا عطاران معمولا کلیشه را می‌شکند. من عطاران را در کارگردانی و نویسندگی به شدت قبول دارم. آدم‌های خوب او به همان اندازه که خوبند، بد هم هستند. آدم‌های بد او هم به همان اندازه که بدند، خوبند.
آدم‌های کارهای عطاران قابل باورند. اما در بیشتر سریال‌های ایرانی آدم‌ها قابل باور نیستند. آدم بد خیلی بد است و آدم خوب خیلی خوب است.
خودتان با نقش‌های منفی راحت تر کنار می‌آیید یا نقش‌های مثبت؟
من فکر می‌کنم بازی در نقش منفی خیلی سخت تر است. برای من بازی در نقش‌هایی که جای کار دارند، مهم‌تر از مثبت یا منفی بودن آن است. در نقش منفی خیلی مهم است که منفی بودن کلیشه‌ای نباشد. من سعی کردم این نکته را رعایت کنم، البته قضاوتش با بیننده است. باید ببینیم مخاطب چه نظری داشته است.
برخی بازیگران می‌گویند نقش‌های مثبت را بیشتر دوست دارند. چون فکر می‌کنند مردم آنها را در نقش‌های مثبت بیشتر دوست دارند. شما چنین حسی ندارید؟
برای من بیشتر خود بازیگری مهم است تا این که مردم بخواهند مرا دوست داشته باشند. معمولا به طول نقش دقت نمی‌کنم. دنبال این نیستم که نقش مثبت بازی کنم یا از اول تا آخر سریال حضور داشته باشم.
برای من سر و کله زدن با نقش مهم است. در فیلم «شکلات داغ» نقش زنی را بازی کردم که ارمنی صحبت می‌کرد. در سریال ستایش هم بعدها تماشاگر می‌بیند که انیس چه کارهای عجیب و غریبی انجام می‌دهد. تماشاگر نقش منفی را دوست دارد.
با توجه به این که انیس خانواده قدیمی و سنتی داشت در ایفای نقشش بیشتر به چه نکاتی توجه می‌کردید؟
زمان تاریخی که انیس در آن زندگی می‌کرد، خیلی در شخصیت آن تاثیر نداشت. انیس اصلا از خانه بیرون نمی‌رود. ما خیلی کم او را بیرون از خانه می‌بینیم. برای من این نکته مهم بود که بخش خاکستری نقش دربیاید و منفی بودنش باور پذیر باشد. من نمی‌خواهم داستان را لو بدهم. انیس دائم به فکر توطئه است و می‌خواهد برای اعضای خانه نقشی را بازی کند که اصلا نیست.
داستان ستایش قرار است تا زمان حال ادامه پیدا کند. ما انیس را در مقطع زمانی حال هم می‌بینیم. هنوز این صحنه‌ها را بازی نکرده‌ام.
چطور تلاش کردید به انیس نزدیک شوید و ویژگی‌های اخلاقی بدجنسی و فضولی او را باورپذیر کنید؟
از لحظه‌ای که النگوهای انیس را در دستم کردم حس انیس بودن در من به وجود آمد.
انیس نتیجه کاری است که حشمت فردوس دارد انجام می‌دهد. شخصیت حشمت فردوس اصلا مثبت نیست. آدمی است که سر منشا همه مشکلات می‌شود. او مصداق ضرب‌المثل «از ماست که برماست» است. انیس آیینه حشمت فردوس است. هنوز انگیزه‌های پنهانی انیس مشخص نشده است.
انیس به خاطر رفتار حشمت فردوس دارد چنین رفتاری از خودش نشان می‌دهد.
شخصیت‌پردازی انیس منوط به چیدن این مهره‌ها در کنار هم بود. انیس نقطه مقابل ستایش است، این دو مقابل هم قرار می‌گیرند. برای من انیس به اندازه ستایش جذاب است.
شما در سریالی بازی کردید که بستر تاریخی‌اش دوران دهه ۶۰ است. در رفتارهای انیس با دیگران مناسبات خانوادگی آن دوران دیده می‌شود. چگونه سعی کردید خودتان را در فضای آن دوره و زمانه قرار دهید؟
مناسبات خانوادگی امروز اصلا در سال ۶۸ نبود. من آن زمان نوجوان بودم و با همان مناسبات بزرگ شدم. الان زمانه خیلی تغییر کرده است. به عنوان یک بازیگر با آن دوره ناآشنا نیستم. خانواده ما هم یک جورهایی سنتی بود. ما هم جلوی پدربزرگ و مادربزرگ مان پایمان را دراز نمی‌کردیم و به آنها احترام می‌گذاشتیم. به آنها مرتب سر می‌زدیم. این شکل از زندگی در برخی جاها هنوز وجود دارد اما در تهران این شکل زندگی از بین رفته است. تهران قضیه‌اش با همه جا فرق دارد. تهران مورد عجیب و غریبی است که درباره شرایط اجتماعی و فرهنگی‌اش باید ساعت‌ها صحبت کرد.
آن زمان مادر بودن یک موضوعیت دیگری داشت. الان زن و مرد جفتشان دارند با هم کار می‌کنند. در یک بانک گاهی وقت‌ها تعداد کارمندان زن و مرد برابر است. در دانشگاه‌ها تعداد دانشجویان زن بیشتر است. الان شکل زندگی سنتی گذشته را نمی‌بینیم که خرج خانه را فقط مردها بدهند.
الان یک ملغمه‌ای از زندگی مدرن و سنتی شده‌ایم. زن‌ها در بیرون از خانه کار می‌کنند در داخل خانه هم کار می‌کنند.
اگر کارهای شما را در ۲ کفه ترازو بگذاریم کفه‌ای که مربوط به تئاتر می‌شود نسبت به سینما و تلویزیون سنگین‌تر است. معمولا لابه‌لای نمایش‌هایتان در فیلم‌ها و سریال‌های معدودی بازی می‌کنید. علاقه‌تان به تئاتر از کجا ناشی می‌شود؟‌
علاقه شخصی من به تئاتر بیشتر است. اما این‌طور نیست که فقط تئاتر بازی کنم.
من بازیگری را از تئاتر شروع کرده‌ام. در همه جای دنیا هم تئاتر به عنوان یک هنر مادر و برتر بازیگری شناخته می‌شود. تئاتر پایه بازیگری را به بازیگر یاد می‌دهد. در سینما و تلویزیون فقط تکنیک‌ها عوض می‌شود و شما باید تکنیک‌ها را یاد بگیرید. البته در ایران برخی دوستان سینمایی نسبت به تئاتر خیلی کم لطف هستند.
البته جدیدا در بین بازیگران سینما گرایش شدیدی به تئاتر دیده می‌شود. ستاره‌های سینما سعی می‌کنند هر چند سال یک بار در حداقل یک تئاتر حضور پیدا کنند. منظورتان از کم لطفی دقیقا چیست؟
در بین بازیگران ارزش تئاتر شناخته شده‌تر است. کم لطفی که به آن اشاره کردم بیشتر شامل فیلمبردار‌ها و کارگردان‌ها و این‌جور آدم‌ها می‌شود. در ایران همه بازیگرها به ارزش هنر تئاتر واقف هستند.

تجربه نشان داده که بازیگران تئاتر وقتی به سینما می‌آیند نقش آفرینی‌های موفق‌تری دارند. به نظر شما رمز و راز موفقیت بازیگران تئاتری در چیست؟
کسی که در تئاتر کار کرده بیشتر روی تکنیک‌های حسی کار کرده و پخته‌تر شده است.
استیل روی سن ایستادن، نحوه ارائه حس و نحوه استفاده از بدن را آموخته است.
در تئاتر همواره در یک لانگ شات بازی می‌کنیم. در سینما به مدد دوربین در کلوزآپ هم قرار می‌گیریم. در سینما کارگردان است که انتخاب می‌کند اما در تئاتر تماشاگر انتخاب می‌کند.
بازیگری که از سینما شروع می‌کند تکنیک به مددش می‌آید. در سینما اشکالات بازیگری مثل راه رفتن، نحوه صحبت کردن و نگاه کردن و زاویه‌های بد صورت به مدد تدوین حذف می‌شود. سینما بازیگرها را تنبل می‌کند. اما تئاتر این طوری نیست.
در تئاتر باید خوب راه بروی. چون همیشه تماشاگر در لانگ شات تو را می‌بیند. به خاطر همین است که بازیگران تئاتر معمولا موفق‌تر هستند. در تئاتر نمی‌توانی بی‌حس بودن چهره‌ات را بپوشانی.
البته بعضی وقت‌ها هم تئاتری‌ها در معرض این اتهام قرار می‌گیرند که چرا در سینما و تلویزیون به اصطلاح تئاتری بازی کرده‌اند. یعنی واکنش‌های درشت داشته‌اند و…
آن شیوه بازیگری تئاتر مربوط به هزار سال پیش است. این روش الان منسوخ شده است. الان با نگاهی به همه تئاترهای روی صحنه می‌بینیم دیگر هیچ‌کس از آن بازی‌های غلو شده بدن استفاده نمی‌کند

سه شنبه 6/2/1390 - 1:34
آلبوم تصاویر
سه شنبه 6/2/1390 - 1:30
سلامت و بهداشت جامعه
1 ـ

بیمار حق دارد در اسرع وقت درمان و مراقبت مطلوب، مؤثر و همراه با احترام كامل را بدون توجه به عوامل نژادی فرهنگی و مذهبی از گروه درمان انتظار داشته باشد.

2 ـ

بیمار حق دارد محل بستری، پزشك، پرستار و سایر اعضای گروه معالج را در صورت تمایل بشناسد.

3 ـ

بیمار حق دارد در خصوص مراحل تشخیص، درمان و سیر پیشرفت بیماری خود اطلاعات ضروری را شخصاً و یا در صورت تمایل از طریق یكی از وابستگان از پزشك معالج درخواست نماید به طوری كه در فوریت‌های پزشكی این امر نباید منجر به تأخیر در ادامه درمان یا تهدید جانی بیمار گردد.

4 ـ

بیمار حق دارد قبل از معاینات و اجرای درمان اطلاعات ضروری در خصوص عوارض احتمالی و یا كاربرد سایر روش‌ها را در حد درك خود از پزشك معالج دریافت و در انتخاب شیوه نهایی درمان مشاركت نماید.

5 ـ

بیمار حق دارد در صورت تمایل شخصی و عدم تهدید سلامتی آحاد جامعه طبق موازین قانونی رضایت شخصی خود از خاتمه درمان را اعلام و یا به دیگر مراكز درمانی مراجعه نماید.

6 ـ

بیمار حق دارد جهت حفظ حریم شخصی خود از محرمانه ماندن محتوای پرونده پزشكی، نتایج معاینات و مشاوره‌های بالینی جز در مواردی كه براساس وظایف قانونی از گروه معالج استعلام صورت می گیرد اطمینان حاصل نماید.

7 ـ

بیمار حق دارد از رازداری پزشك و دیگر اعضای تیم معالج برخوردار باشد لذا حضور بالینی افرادی كه مستقیماً در روند درمان شركت ندارند موكول به كسب اجازه بیمار خواهد بود.

8 ـ

بیمار حق دارد از دسترسی به پزشك معالج و دیگر اعضای اصلی گروه معالج در طول مدت بستری، انتقال و پس از ترخیص اطمینان حاصل نماید.

9 ـ

بیمار حق دارد با كسب اطلاع كامل از نوع فعالیت‌های آموزشی و پژوهشی بیمارستان كه بر روند سلامتی و درمان او مؤثرند تمایل و رضایت شخصی خود به مشاركت درمانی را اعلام و یا در مراحل مختلف پژوهش از ادامه همكاری خودداری نماید.

10 ـ

بیمار حق دارد در صورت ضرورت اعزام و ادامه درمان در سایر مراكز درمانی، قبلاً از مهارت گروه معالج، میزان تعرفه‌ها و پوشش‌ بیمه‌های خدمات در مركز درمانی مقصد مطلع گردد.

 معاونت سلامت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكی

سه شنبه 6/2/1390 - 1:17
دانستنی های علمی

در اقیانوس اطلس، منطقه شگفت انگیزی وجود دارد که تاکنون، تعداد زیادی از هواپیماها و کشتی ها، بی آنکه نشانه ای از خود برجای گذارند، به طرز اسرارآمیزی در آنجا ناپدید شده اند.این منطقه مرگبار که اصطلاحا «مثلث برمودا» یا «مثلث شیطان» نامیده می شود، از شمال به جزیره «برمودا» از باختر به « فلوریدا» و از سوی خاور به نقطه ای از اقیانوس اطلس محدود میشود. حوادث شگفت انگیزی که در این نقطه از عالم اتفاق افتاده، دانشمندان را بر آن داشته است تا در «مثلث برمودا» به مطالعه و کاوش بپردازند و در رابطه با این حوادث، نظریات گوناگون ارائه دهند، ولی این کوشش ها، تا کنون کمکی به حل معما نکرده است.

 

شادسرا -
جذاب ترین وب سایت تفریحی

در حدود ساعت ۵/۱۰ شامگاه ۲۹ ژانویه ۱۹۴۸ هواپیمای بزرگ چهار موتوره بریتانیا موسوم به «استار تایگر» هنگامی که با ۲۶ مسافر و خدمه بر فراز « مثلث برمودا» پرواز می کرد، ناگهان به طرز اسرارامیزی ناپدید شد و دیگر هیچ خبری از آن به دست نیامد.
چند دقیقه قبل، تنها یک پیام رادیویی از خلبان هواپیما دریافت شده بود که اعلام کرده بود «هوا خوب است و هیچ مانعی وجود ندارد».
با این حال، هواپیمای « استار تایگر» ناپدید گردید و معلوم نشد چه بلایی بر سر آن آمد.
در ساعت ۴۵/۷ دقیقه بامداد روز ۱۷ ژانویه ۱۹۴۹ کاپیتان با هواپیمای خود از فرودگاهی در جزیره «برمودا» به هوا برخاست تا به «کینگستون» واقع در«جامائیکا» برود، ولی این هواپیما نیز هنگام عبور از فراز «مثلث برمودا» به سرنوشت هواپیمای قبلی دچار گردید.

شادسرا -
جذاب ترین وب سایت تفریحی

کاپیتان ۴۰ دقیقه پس از پرواز، طی یک تماس رادیویی، وضع هوا را عالی توصیف کرد و با اطمینان گفت که به موقع به « جامائیکا» خواهد رسید.
ولی این آخرین پیامی بود که از خلبان هواپیما دریافت شد و پس از آن، فقط سکوتی اسرار آمیز بر قرار گردید.
برای یافتن این هواپیما، قطعات شکسته آن، و یا حتی آثار روغن و بنزین بر سطح آب که می توانست سرنخی به دست دهد، جستجوی گسترده ای به عمل آمد، لیکن این جستجو کاملا بی فایده بود.
پیش از ناپدید شدن این دو هواپیما، حادثه شگفت انگیزی در مثلث برمودا رخ داده بود که توجه همگان را به خود جلب کرد و در حقیقت وجه تسمیه «مثلث برمودا» از آنجا ناشی شد.
در روز ۵ دسامبر ۱۹۴۵ پنج بمب افکن از نوع «اونجر» به منظور انجام یک پرواز تمرینی که پرواز شماره ۱۹ نامیده میشد، از پایگاه نظامی «فورت لودردیل» واقع در «فلوریدا» به هوا برخاستند. طبق برنامه، آنها می بایستی یک مسیر مثلث شکل را طی کنند و دوباره به پایگاه بازگردند.
قبلا چندین بار چنین تمرینی را انجام داده بودند، از این رو این ماموریت بر ایشان دشوار نبود. از سوی دیگر، خلبانان و خدمه این پنج بمب افکن را افرادی با تجربه و ماهر تشکیل می دادند. و همه هواپیماها مجهز به بهترین دستگاه بی سیم و تجهیزات هوانوردی بودند.

شادسرا -
جذاب ترین وب سایت تفریحی

در ساعت ۱۰/۲ دقیقه آن روز، هر پنج بمب افکن به هوا برخاستند و با آرایشی زیبا و سرعتی در حدود ۲۰۰ مایل در ساعت به سوی خاور به پرواز در آمدند.
در ساعت ۴۵/۳ دقیقه، حادثه وحشتناکی رخ داد. ستوان «تایلو» فرمانده این اسکادران طی تماس رادیویی با برج مراقبت فریاد زد:
-برج مراقبت… وضع اضطراری پیش آمده… انگار ما از مسیر خود منحرف شده ایم… ما قادر نیستیم زمین را ببینیم… تکرار می کنم … ما قادر نیستیم زمین را ببینیم.
مسئول برج مراقبت پرسید:
-حالا در چه موقعیتی هستید؟
-موقعیت خود را به درستی نمی دانیم … اصلا نمی دانیم کجا هستیم. به نظر میرسد راه را گم کرده ایم.
مسئول برج مراقبت از این سخن بر خود لرزید. چگونه ممکن بود پنج هواپیما، با سرنشینان پر تجربه خود، در شرایطی که هوا کاملا مساعد بود راه خود را گم کنند.
برج مراقبت گفت:
-طاقت داشته باشید. به سوی غرب پرواز کنید.
ستوان « تایلور» پاسخ داد:
-ما اصلا نمی دانیم غرب کجاست… همه دستگاه ها از کار افتاده… همه چیز شگفت انگیز است. هیچ جهتی را نمی توانیم تشخیص دهیم.
حتی اقیانوس شکل دیگری به خود گرفته است…
چند لحظه بعد، دوباره صدای ستوان« تایلور» به گوش رسید که دیوانه وار فریاد زد:
-ما وارد آب های سفید می شویم… خطر همچون دشنه ای به سوی ما می آید… کمک… کمک …
و این آخرین پیام ستوان « تایلور» بود و صدای او برای همیشه خاموش شد.
مسئولان فرودگاه، وضع اضطراری اعلام کردند و یک هواپیمای «مارتین مرینر» با ۱۳ سرنشین و مجهز به کلیه وسایل نجات از زمین برخاست تا به جستجوی پنج هواپیمای بمب افکن بپردازد، ولی شگفت اینکه این هواپیما نیز به همان سرنوشت پنج بمب افکن دچار گردید و برای همیشه ناپدید شد.
در ساعت ۴/۷ دقیقه بعد از ظهر آن روز، برج مراقبت نیروی دریایی در «اوپالوکا» پیام ضعیفی دریافت کرد که مربوط به یکی از هواپیماهای پرواز شماره ۱۹ بود. عجیب آن بود که به موجب پیش بینی، موجودی بنزین آخرین هواپیما می بایستی تقریبا دو ساعت پیش تمام شده باشد، در حالی که هنوز در آسمان بود.
سپیده دم روز بعد، ۲۴۲ فروند هواپیما و ۱۸ فروند کشتی به جستجوی هواپیماهای گمشده پرداختند، ولی اثری از آنها نیافتند. انگار این هواپیماها، قطره ای شده و به درون اقیانوس فرو رفته بودند.
هرگاه فرض کنیم که این پنج هواپیمای بمب افکن، در آسمان با یکدیگر تصادف کرده اند، می بایستی قطعات شکسته هواپیما و یا آثار و علائمی از این تصادف پیدا میشد و از سوی دیگر هنگامیکه ستوان«تایلور» وضع اضطراری اعلام کرد، برخی از خدمه هواپیما می توانستند به وسیله چتر نجات، خود را از مهلکه رهایی بخشند، یا پس از سقوط در آب از وسایل ایمنی نظیر تشک های بادی و جلیقه های نجات استفاده کنند، در حالی که معلوم نیست چرا هیچ یک از این اقدامات صورت نگرفت. هواپیمای «مارتین مرینر» که به کمک این پنج هواپیما شتافته بود، به گونه ای ساخته شده بود که می توانست روی آب بنشیند، در حالی که این هواپیما نیز بی آنکه با برج مراقبت تماس بگیرد، به طرز اسرارآمیزی ناپدید شد.
واقعیت حادثه تا به امروز کشف نشده و این ماجرا همچنان در شمار یکی از اسرار حل نشده عالم، باقی مانده است. پس از این رویداد، تعداد زیادی هواپیما و کشتی همراه با سرنشینان آنها در منطقه مثلث برمودا ناپدید شده اند که تا کنون اثری از آنها به دست نیامده است و این حوادث موجب شده که دانشمندان نظریات گوناگون در رابطه با «مثلث برمودا» ارائه دهند.
پاره ای از این دانشمندان بر این اعتقادند که از مثلث برمودا، دریچه ای به دنیای دیگر گشوده می شود و این کشتی ها و هواپیماها از آن دریچه به بعد دیگری که برای ما ناشناخته است منتقل می شوند.
و گروهی دیگر گناه این حوادث را به گردن موجودات فضایی می اندازند و می گویند که ساکنان کرات دیگر، کشتی ها و هواپیماها را با سرنشینانش برای تحقیق به کرات خود می برند.
برخی دیگر نیز با توجه به فرضیه فرو رفتن قاره افسانه ای آتلانتیس به زیر آب، بر این باورند که در اعماق آب های مثلث برمودا، بلور عظیمی وجود دارد که اشعه ای قوی تر از لیزر از آن ساطع می شود و این اشعه کشتی ها و هواپیماها را ذوب می کند. در نقشه های قدیمی قاره ای به نام « آتلانتیس» به چشم می خورد که امروزه اثری از این خشکی وجود ندارد و دانشمندان حدس می زنند بر اثر وقوع فاجعه ای که ماهیت آن هنوز بر بشر معلوم نیست، در منطقه «مثلث برمودا» به اعماق اقیانوس فرورفته باشد.
به نظر می رسد که این منطقه طی زمان های متمادی گذشته نیز در افسانه ها به منزله مکانی ترسناک وجود داشته و حتی خیلی قبل از تاریخ کشف آن و بعد از آن تاریخ تا صدها سال با عناوین «دریایی از مقبره ها»، «مثلث شیطان»، «مثلث مرگ»، «دریای بدبختی»، «گورستان آتلانتیک» نامیده می شده است.
شومی و بدشگونی مثلث برمودا حتی در عصر فضا نیز باعث تعجب انسانهایی چون کریستف کلمب و فضانوردان آپولو ۱۳ که یکی کاشف در زمین و دیگری در فضاست، شده است.
اینکه چرا وقایع عجیب این منطقه گزارش نمی شود، شاید به دلیل ایجاد رعب و وحشت عمومی باشد، شاید هم چون دلیل اصلی وقایع معلوم نیست، اتفاقات مربوطه بازتاب نمی یابد. البته در اغلب گزارشات ارائه شده هم سانسورهایی وجود دارد که اصل وقایع را سرپوشیده نگه می دارد.
آیا این مثلث دوباره قربانیان دیگری می گیرد؟
آیا بشر موفق به کشف راز آن خواهد شد؟
و بسیاری آیاها و پرسش های بی جواب دیگر که مسلما در ذهن شما هم وجود دار

این منطقه مرگبار که اصطلاحا «مثلث برمودا» یا «مثلث شیطان» نامیده می شود، از شمال به جزیره «برمودا» از باختر به « فلوریدا» و از سوی خاور به نقطه ای از اقیانوس اطلس محدود میشود. حوادث شگفت انگیزی که در این نقطه از عالم اتفاق افتاده، دانشمندان را بر آن داشته است تا در «مثلث برمودا» به مطالعه و کاوش بپردازند و در رابطه با این حوادث، نظریات گوناگون ارائه دهند، ولی این کوشش ها، تا کنون کمکی به حل معما نکرده است.در حدود ساعت ۵/۱۰ شامگاه ۲۹ ژانویه ۱۹۴۸ هواپیمای بزرگ چهار موتوره بریتانیا موسوم به «استار تایگر» هنگامی که با ۲۶ مسافر و خدمه بر فراز « مثلث برمودا» پرواز می کرد، ناگهان به طرز اسرارامیزی ناپدید شد و دیگر هیچ خبری از آن به دست نیامد.چند دقیقه قبل، تنها یک پیام رادیویی از خلبان هواپیما دریافت شده بود که اعلام کرده بود «هوا خوب است و هیچ مانعی وجود ندارد».با این حال، هواپیمای « استار تایگر» ناپدید گردید و معلوم نشد چه بلایی بر سر آن آمد.در ساعت ۴۵/۷ دقیقه بامداد روز ۱۷ ژانویه ۱۹۴۹ کاپیتان با هواپیمای خود از فرودگاهی در جزیره «برمودا» به هوا برخاست تا به «کینگستون» واقع در«جامائیکا» برود، ولی این هواپیما نیز هنگام عبور از فراز «مثلث برمودا» به سرنوشت هواپیمای قبلی دچار گردید.کاپیتان ۴۰ دقیقه پس از پرواز، طی یک تماس رادیویی، وضع هوا را عالی توصیف کرد و با اطمینان گفت که به موقع به « جامائیکا» خواهد رسید.ولی این آخرین پیامی بود که از خلبان هواپیما دریافت شد و پس از آن، فقط سکوتی اسرار آمیز بر قرار گردید.برای یافتن این هواپیما، قطعات شکسته آن، و یا حتی آثار روغن و بنزین بر سطح آب که می توانست سرنخی به دست دهد، جستجوی گسترده ای به عمل آمد، لیکن این جستجو کاملا بی فایده بود.پیش از ناپدید شدن این دو هواپیما، حادثه شگفت انگیزی در مثلث برمودا رخ داده بود که توجه همگان را به خود جلب کرد و در حقیقت وجه تسمیه «مثلث برمودا» از آنجا ناشی شد.
در روز ۵ دسامبر ۱۹۴۵ پنج بمب افکن از نوع «اونجر» به منظور انجام یک پرواز تمرینی که پرواز شماره ۱۹ نامیده میشد، از پایگاه نظامی «فورت لودردیل» واقع در «فلوریدا» به هوا برخاستند. طبق برنامه، آنها می بایستی یک مسیر مثلث شکل را طی کنند و دوباره به پایگاه بازگردند.قبلا چندین بار چنین تمرینی را انجام داده بودند، از این رو این ماموریت بر ایشان دشوار نبود. از سوی دیگر، خلبانان و خدمه این پنج بمب افکن را افرادی با تجربه و ماهر تشکیل می دادند. و همه هواپیماها مجهز به بهترین دستگاه بی سیم و تجهیزات هوانوردی بودند.در ساعت ۱۰/۲ دقیقه آن روز، هر پنج بمب افکن به هوا برخاستند و با آرایشی زیبا و سرعتی در حدود ۲۰۰ مایل در ساعت به سوی خاور به پرواز در آمدند.در ساعت ۴۵/۳ دقیقه، حادثه وحشتناکی رخ داد. ستوان «تایلو» فرمانده این اسکادران طی تماس رادیویی با برج مراقبت فریاد زد:-برج مراقبت… وضع اضطراری پیش آمده… انگار ما از مسیر خود منحرف شده ایم… ما قادر نیستیم زمین را ببینیم… تکرار می کنم … ما قادر نیستیم زمین را ببینیم.مسئول برج مراقبت پرسید:-حالا در چه موقعیتی هستید؟-موقعیت خود را به درستی نمی دانیم … اصلا نمی دانیم کجا هستیم. به نظر میرسد راه را گم کرده ایم.مسئول برج مراقبت از این سخن بر خود لرزید. چگونه ممکن بود پنج هواپیما، با سرنشینان پر تجربه خود، در شرایطی که هوا کاملا مساعد بود راه خود را گم کنند.برج مراقبت گفت:-طاقت داشته باشید. به سوی غرب پرواز کنید.ستوان « تایلور» پاسخ داد:-ما اصلا نمی دانیم غرب کجاست… همه دستگاه ها از کار افتاده… همه چیز شگفت انگیز است. هیچ جهتی را نمی توانیم تشخیص دهیم.حتی اقیانوس شکل دیگری به خود گرفته است…چند لحظه بعد، دوباره صدای ستوان« تایلور» به گوش رسید که دیوانه وار فریاد زد:-ما وارد آب های سفید می شویم… خطر همچون دشنه ای به سوی ما می آید… کمک… کمک …و این آخرین پیام ستوان « تایلور» بود و صدای او برای همیشه خاموش شد.مسئولان فرودگاه، وضع اضطراری اعلام کردند و یک هواپیمای «مارتین مرینر» با ۱۳ سرنشین و مجهز به کلیه وسایل نجات از زمین برخاست تا به جستجوی پنج هواپیمای بمب افکن بپردازد، ولی شگفت اینکه این هواپیما نیز به همان سرنوشت پنج بمب افکن دچار گردید و برای همیشه ناپدید شد.در ساعت ۴/۷ دقیقه بعد از ظهر آن روز، برج مراقبت نیروی دریایی در «اوپالوکا» پیام ضعیفی دریافت کرد که مربوط به یکی از هواپیماهای پرواز شماره ۱۹ بود. عجیب آن بود که به موجب پیش بینی، موجودی بنزین آخرین هواپیما می بایستی تقریبا دو ساعت پیش تمام شده باشد، در حالی که هنوز در آسمان بود.
سپیده دم روز بعد، ۲۴۲ فروند هواپیما و ۱۸ فروند کشتی به جستجوی هواپیماهای گمشده پرداختند، ولی اثری از آنها نیافتند. انگار این هواپیماها، قطره ای شده و به درون اقیانوس فرو رفته بودند.
هرگاه فرض کنیم که این پنج هواپیمای بمب افکن، در آسمان با یکدیگر تصادف کرده اند، می بایستی قطعات شکسته هواپیما و یا آثار و علائمی از این تصادف پیدا میشد و از سوی دیگر هنگامیکه ستوان«تایلور» وضع اضطراری اعلام کرد، برخی از خدمه هواپیما می توانستند به وسیله چتر نجات، خود را از مهلکه رهایی بخشند، یا پس از سقوط در آب از وسایل ایمنی نظیر تشک های بادی و جلیقه های نجات استفاده کنند، در حالی که معلوم نیست چرا هیچ یک از این اقدامات صورت نگرفت. هواپیمای «مارتین مرینر» که به کمک این پنج هواپیما شتافته بود، به گونه ای ساخته شده بود که می توانست روی آب بنشیند، در حالی که این هواپیما نیز بی آنکه با برج مراقبت تماس بگیرد، به طرز اسرارآمیزی ناپدید شد.واقعیت حادثه تا به امروز کشف نشده و این ماجرا همچنان در شمار یکی از اسرار حل نشده عالم، باقی مانده است. پس از این رویداد، تعداد زیادی هواپیما و کشتی همراه با سرنشینان آنها در منطقه مثلث برمودا ناپدید شده اند که تا کنون اثری از آنها به دست نیامده است و این حوادث موجب شده که دانشمندان نظریات گوناگون در رابطه با «مثلث برمودا» ارائه دهند.
پاره ای از این دانشمندان بر این اعتقادند که از مثلث برمودا، دریچه ای به دنیای دیگر گشوده می شود و این کشتی ها و هواپیماها از آن دریچه به بعد دیگری که برای ما ناشناخته است منتقل می شوند.و گروهی دیگر گناه این حوادث را به گردن موجودات فضایی می اندازند و می گویند که ساکنان کرات دیگر، کشتی ها و هواپیماها را با سرنشینانش برای تحقیق به کرات خود می برند.برخی دیگر نیز با توجه به فرضیه فرو رفتن قاره افسانه ای آتلانتیس به زیر آب، بر این باورند که در اعماق آب های مثلث برمودا، بلور عظیمی وجود دارد که اشعه ای قوی تر از لیزر از آن ساطع می شود و این اشعه کشتی ها و هواپیماها را ذوب می کند. در نقشه های قدیمی قاره ای به نام « آتلانتیس» به چشم می خورد که امروزه اثری از این خشکی وجود ندارد و دانشمندان حدس می زنند بر اثر وقوع فاجعه ای که ماهیت آن هنوز بر بشر معلوم نیست، در منطقه «مثلث برمودا» به اعماق اقیانوس فرورفته باشد.


شادسرا -
جذاب ترین وب سایت تفریحی

به نظر می رسد که این منطقه طی زمان های متمادی گذشته نیز در افسانه ها به منزله مکانی ترسناک وجود داشته و حتی خیلی قبل از تاریخ کشف آن و بعد از آن تاریخ تا صدها سال با عناوین «دریایی از مقبره ها»، «مثلث شیطان»، «مثلث مرگ»، «دریای بدبختی»، «گورستان آتلانتیک» نامیده می شده است.شومی و بدشگونی مثلث برمودا حتی در عصر فضا نیز باعث تعجب انسانهایی چون کریستف کلمب و فضانوردان آپولو ۱۳ که یکی کاشف در زمین و دیگری در فضاست، شده است.اینکه چرا وقایع عجیب این منطقه گزارش نمی شود، شاید به دلیل ایجاد رعب و وحشت عمومی باشد، شاید هم چون دلیل اصلی وقایع معلوم نیست، اتفاقات مربوطه بازتاب نمی یابد. البته در اغلب گزارشات ارائه شده هم سانسورهایی وجود دارد که اصل وقایع را سرپوشیده نگه می دارد.آیا این مثلث دوباره قربانیان دیگری می گیرد؟آیا بشر موفق به کشف راز آن خواهد شد؟و بسیاری آیاها و پرسش های بی جواب دیگر که مسلما در ذهن شما هم وجود دارد .
سه شنبه 6/2/1390 - 1:8
خواص خوراکی ها

آشنایی با خواص نوشیدنی کفیر

     مصرف نوشیدنی‌های تخمیری با وجود انواع ویتامین‌ها و مواد مغذی می‌تواند جانشین مناسبی برای نوشیدنی‌های مصنوعی که با انواع رنگ‌های مصنوعی، شکر و مواد شیمیایی تولید می‌شوند، باشد، چون علاوه بر اینکه خطرات آنها را ندارد، منافع زیادی برای سلامتی دارد.
دانه‌های کفیر، در ظاهر شبیه تکه‌هایی از گل کلم یا مرجان و رشته‌ای از دانه‌ها با قطر دایره 20- 3 میلی متر هستند.
کفیر بر گرفته از کلمه کف« Kef » در زبان ترکی است و به معنای خوشی و لذت است.
خواص درمانی کفیر:
اصلاح سیستم گوارش در زمان مصرف داروهای آنتی بیوتیک
افزایش حرکات دودی روده و درمان یبوست
جلوگیری از بیماری پوکی استخوان
درمان آلرژی‌ها
درمان اسهال و ضد عفونی کننده محیط روده
درمان بیماری عدم تحمل لاکتوز در کسانی که نمی‌توانند شیر بخورند
درمان بیماری‌های گوارشی
درمان فشار‌خون
درمان کودکان مبتلا به بیش فعالی یا هایپر‌اکتیویتی
سرشار از ویتامین‌های گروه ب مانند نیاسین ، پیردوکسین و اسید فولیک
غنی از کلسیم ، فیبر و پروتیئن
مؤثر در زیبایی پوست ( مورد استفاده در کرمها و پاک کننده های آرایشی)
مقاوم کردن سیستم ایمنی بدن در مقابل عوامل بیماری زا
ممانعت از نفخ روده‌ای
ممانعت کننده از اثر پرتودهی رادیولوژیک
هضم راحت‌تر شیر و جذب بهتر مواد مغذی موجود در آن
• فرآیند تولید کفیر به دو صورت سنتی و صنعتی، اندکی متفاوت می‌باشد که بازدهی روش صنعتی به مراتب بیشتر خواهد بود.
گردآوری : گروه سلامت سیمرغ
منبع : hamshahrionline.ir
سه شنبه 6/2/1390 - 0:48
خواص خوراکی ها

ارزش غذایی‌ گوشت شتر

 این گوشت از نظر قیمت با گوشت گاو تفاوت چندانی ندارد و از لحاظ شكل ظاهری شبیه گوشت گوسفند و گاو است.
امروزه بسیاری از شهرنشینان به علت عادت نداشتن به مصرف گوشت شتر از خوردن آن اجتناب می‌كنند. برخی خانم‌های خانه‌دار هم بر این باورند كه این گوشت سفت و دیرپز بوده و ارزش غذایی ندارد. حال پرسش اینجاست، ارزش غذایی گوشت شتر چه میزان است؟

ویژگی‌های گوشت شتر
گوشت شتر منبع بسیار خوبی از مواد مغذی است و از جهت تركیبات شیمیایی با گوشت سایر دام‌های اهلی مقداری تفاوت دارد. این گوشت در مقایسه با گوشت گاو از میزان پروتئین و چربی كمتری برخوردار است و در مقایسه با سایر گوشت‌های دیگر حاوی سدیم بیشتر و پتاسیم كمتری است.
مقدار ویتامین B كمپلكس و برخی عناصر معدنی نظیر فسفر و كلسیم آن بسیار زیاد است. اما باید افزود كه نسبت آهن و روی آن كمتر از گوشت سایر دام‌های اهلی است و نسبت كلسیم این گوشت در عضلات ران آن زیادتر است.

ویتامین‌های گروه B این گوشت در تقویت اعصاب تاثیر زیادی دارد و روی آن در تقویت قوای جنسی و جلوگیری از اختلالات در رشد جنین كارآمد است.
كالری بسیار بالای گوشت شتر قوای بدنی و استقامت را زیاد می‌كند و توصیه می‌شود كه بانوان باردار و شیرده، دانش‌آموزان، ورزشكاران و افراد كهنسال از خوردن آن غافل نشوند.

ویژگی اصلی و متمایزكننده گوشت شتر در مقایسه با دیگر گوشت‌ها، فقدان مواد هورمونی و آنتی‌بیوتیك در آن است چرا كه این حیوان در طبیعت آزاد و به دور از پرورش دامی رشد می‌كند. همچنین وجود مواد طعم‌دهنده و معطر در گوشت این حیوان موجب تحریك و ترشح غدد بزاقی و شیره معده شده و در نتیجه قدرت جذب را افزایش می‌دهد.

معمولا از قلم و كوهان شتر در درمان درد پا و كمر و دردهای روماتیسمی استفاده می‌شود.
از گوشت شتر به همراه كوهان آن كه چربی خالص بوده و تقریبا 82 درصد از وزن كل چربی بدن شتر را تشكیل می‌دهد در تهیه انواع خورش، آبگوشت و خوراك استفاده می‌شود. دل، جگر، قلوه، مغز، زبان و دیگر احشای این حیوان نیز از نظر ارزش تغذیه‌ای تقریبا مانند دیگر دام‌های اهلی است.

توصیه‌ها
گوشت شترهای كم‌سن و سال كه بین یك تا 3 ساله هستند از جهت مزه، طعم و نرمی شبیه گوشت گوساله است، اما دلایلی كه باعث شده مردم گمان كنند این گوشت دیرپز است، استفاده از گوشت شتر پیر است. هر چه عمر شتر بالا برود پیوند بین بافت‌های گوشت آن افزایش یافته و حرارت پخت دیرتر بر آن تاثیر می‌گذارد. در ضمن گوشت شتر پیر برای سرخ كردن هم مناسب نیست چرا كه میزان كلاژن آن زیاد و حین سرخ كردن ناپز می‌ماند.

كوهان شتر چربی خالص است. زیاده‌روی در مصرف آن برای تمام افراد خصوصا افراد با چربی خون بالا بسیار مضر است.
گوشت شتر در اكثر نقاط به صورت فله‌ای عرضه می‌شود، بنابراین هنگام تهیه آن دقت كنید كه ظاهر گوشت لزج، چسبنده و مترشح نباشد و عضلات سفت و قوام طبیعی داشته باشند.

هر نوع بوی غیرطبیعی و نامطبوع مانند ترشیدگی، تعفن و كپك‌زدگی علامت فساد گوشت است. خشك و چروكیده بودن از علایم نگهداری گوشت در شرایط نامناسب و غیربهداشتی است. این گوشت با دیگر فرآورده‌های آن (دل، جگر، قلوه و ...) باید حتما در داخل یخچال‌های ویترین‌دار نگهداری شود.
منبع : jamejamonline.ir
سه شنبه 6/2/1390 - 0:44
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته