• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1291
تعداد نظرات : 73
زمان آخرین مطلب : 5622روز قبل
دعا و زیارت
1) مزد خواستن حضرت ابراهیم و دیدنش ملكوت آسمانها و زمین

در كتاب جواهر السنیه از حضرت امام صادق علیه السلام روایت است كه فرمود در شبى از شبهاى ظلمانى كه هفت ساعت از شب گذشته بود حضرت ابراهیم على نبیا و اله و علیه السلام از خانه اش بیرون آمده متوجه درگاه الهى شد عرض كرد پروردگارا براى تو یك بیت و هفتاد مسجد بنا كرده ام ، از جانب پروردگار به ابراهیم ندا رسید كه مزد تو در نزد من است ، ابراهیم به طرف آسمان و زمین و مشرق و مغرب و زیر پا نظر انداخت چیزى ندید بار دیگر همان سخن را عرض كرد باز همان جواب را شنید عرض كرد خدایا مزد من چیزى نرسید پس ندا رسید كه یا ابراهیم آیا شكم گرسنه اى از شیعیان على را سیر كرده اى یا عورت یا بدن برهنه اى را از ایشان پوشانیده اى كه زیادى مزد مى طلبى ابراهیم علیه السلام عرض كرد پروردگارا آیا على به وجود آمده یا بعد از این موجود خواهد شد ندا رسید كه بعد از این از ممكن غیب پا به مملكت وجود خواهد گذاشت یا ابراهیم آیا مى خواهى كه على را ببینى عرض كرد نعم یا رب پس حق تعالى رفع حجابها از پیش چشم او نمود سرادق عرش به نظرش درآمد و همین است كه خداوند در كلام خود مى فرماید: (( و كذالك نرى ابراهیم ملكوت السموات و الارض )) همچنین است كه نمودیم به ابراهیم ملكوت آنها و زمینها راحضرت ابراهیم قندیل بزرگى از قندیلهاى عرش را دید عرض كرد الهى این چند قندیل است حق تعالى فرمود در این قندیل روح حبیب من محمد صلى الله علیه و آله است پس عرض كرد این قندیل دیگر چیست ؟ فرمود كه در این روح على بن ابیطالب است علیه السلام است عرض كرد این قندیل دیگر چیست كه بعد از آن است خطاب رسید كه در آن روح فاطمه زهرا علیها السلام دختر سید انبیاء المصطفى صلى الله علیه و آله است عرض كرد این دو قندیل دیگر چیست ؟ خطاب رسید كه در آن روح حسن و حسین علیه السلام كه اولاد گرامى ایشانند، عرض كرد این قندیل دیگر كه بعد از ایشان است چیست ؟ خطاب آمد كه در آن ارواح نه گانه فرزندان محمد و على است پس عرض كرد: (( ما هذه القنادیل المشبكة التى لایعلم عددها غیرك )) یعنى این قندیلهاى مشبكه بسیار كه عدد آنها را كسى غیر از تو نمى داند چیست ؟ خطاب رسید كه در اینها ارواح بندگان صالح از شیعه هاى على هستند ابراهیم عرض كرد كه خدا مرا از شیعیان على گردان و این است كه خداى تعالى مى فرماید: (( و ان من شیعته لابراهیم )) یعنى از جمله شیعه على هر آینه ابراهیم است (3).

شنبه 23/9/1387 - 16:23
دعا و زیارت
خوش داشتند حرمت میهمان كربلا  
مظلومیت از آنجا شروع شد كه مردم كوفه در ظاهر پیشنهاد رهبرى و قیام را به حضرت امام حسین علیه السلام دادند، چقدر نامه هاى پیاپى به حضرت نوشتند و در آن نامه ها ضمن گلایه از حكومتهاى سابق و جنایات آنها اظهار داشتند: ما رهبرى نداریم ، به طرف ما بیا، شاید خداوند بخاطر شما ما را بر حق گرد آورد، ما با حاكم شهر در جمعه و عید همراه نمى شویم ، همینكه خبر آمدن شما بما برسد، حاكم شهر را به طرف شام بیرون مى كنیم ،
امثال این نامه ها پیاپى نزد حضرتش مى آمد، و در این میان بسیارى از كسانى كه بعدا جزء لشكر عمر ابن سعد شدند نیز نامه ها فرستادند همانند شبث ابن ربعى و عمرو ابن حجاج و حجار ابن ابجر.
نوشتند كه زمین سرسبز و میوه ها رسید، هر وقت خواستى بیا كه بر لشكر آماده وارد مى شوى ، و در نامه دیگر نوشتند بشتاب كه مردم منتظر شما هستند، آنها بجز شما به كسى علاقه ندارند، بشتاب ، بشتاب ، بشتاب .
(226)
مؤ لف گوید: واى بر آنها، آرى لشكرشان آماده بود، اما بر علیه امام حسین ، منتظر بودند، اما براى شهادت حضرت و یارانش ،
بیا شهر كوفان سراسر گل است
چمنها پر از سارى و بلبل است
زمین چون زمرد هوا همچو سیم
گلاب آید از جوى و مشك از نسیم
صفاى گلستان به دیدن رسید
ثمرهاى بستان به چیدن رسید
بیا بال بگشا دلى شاد كن
تفرج در این جنت آباد كن
سپاهى به پیش آیدت بنده وار
كه اندیشه او را نجوید كنار
شنبه 23/9/1387 - 16:22
دعا و زیارت
خداوند از پیامبر در مصائب اهل البیت پیمان گرفته است  
امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى پیامبر را به معراج بردند، به حضرت گفته شد: خداوند تبارك و تعالى شما را در سه چیز امتحان مى كند تا ببیند صبر شما چگونه است !
پیامبر اكرم فرمود: من به فرمان تو اى پروردگار تسلیم هستم ، توان صبر هم جز بواسطه شما ندارم ، آن سه چیز كدام است ؟
به حضرت گفته شد: اولین آنها گرسنگى است و اینكه نیازمندان را بر خود و خانواده ات مقدم دارى ! پیامبر عرضه داشت : قبول كردم و راضى شدم و تسلیم شدم و توفیق و صبر از شماست ، اما دومى : تكذیب و ترس شدید و فداكردن خون خود در جنگ با كفار با مال و جان خود و صبر بر مصیبتهائى كه به شما مى رسد از آنها، و از منافقین كه موجب مجروح و دردمندى شما در عملیات جنگى مى شود.
پیامبر عرضه داشت : خدایا پذیرفتم و راضى شدم و تسلیم گردیدم و توفیق صبر از شماست ، و اما سومى آنها امورى است كه اهل بیت تو بعد از تو به آن مبتلا مى شوند، اما برادرت على ، از امت تو به او بدگوئى و فشار و توبیخ ، و محرومیت و انكار حق و ستم میرسد، و در آخر آن هم كشته میشود، پیامبر عرضه داشت : خدایا قبول كردم و راضى شدم و توفیق و صبر از شماست ، (سپس خطاب آمد) اما دختر شما، مورد ستم قرار میگیرد و محروم مى شود از حقى كه تو به او مى دهى (فدك ) و او را در حالى كه باردار است مى زنند، بر او و حریم او و منزل او بى اجازه وارد مى شوند، آنگاه به ذلت و اهانت دچار مى شود و هیچكس را نمى یابد كه جلوگیر باشد، و در اثر ضربه اى كه بر او وارد میشود آنچه در شكم دارد سقط مى كند و بخاطر همان ضربه از دنیا مى رود،
پیامبر عرضه داشت : انا لله و انا الیه راجعون ، خدایا قبول كردم و تسلیم شدم و توفیق و صبر از شماست ، (سپس خطاب آمد) براى فاطمه از برادرت دو پسر خواهد بود، كه یكى از آنها با دسیسه كشته مى شود، او را غارت كرده و مورد حمله قرار مى گیرد، این كار را امت تو با او مى كنند، پیامبر عرضه داشت : خدایا قبول كردم و تسلیم شدم ، انا لله و انا الیه راجعون و از توست توفیق و صبر، (سپس خطاب آمد) و اما پسر دیگر او، امت تو او را براى جهاد دعوت مى كنند، اما او را با شكنجه مى كشند، فرزندانش و هر كه با او است از خانواده اش كشته مى شوند، حرم او را غارت مى كنند، از من (خداوند) كمك مى خواهد ولى حكم من صادر شده به شهادت براى او و همراهان او
شنبه 23/9/1387 - 16:21
دعا و زیارت
عشق محمد بس است و آل محمد 
ماه فروماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلك را كمال و منزلتى نیست
در نظر قدر با كمال محمد
وعده دیدار هر كسى به قیامت
لیله اسراى شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسى و عیسى
آمده مجموع در ظلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان كه بیفتد
تا بدهد بوسه بر نعال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد
شاید اگر آفتاب و ماه نتابد
پیش دو ابروى چون هلال محمد
سعدى اگر عاشقى كنى و جوانى
عشق محمد بس است و آل محمد
و یا روایت كرده اند از عائشه كه گفت : روز عیدى بود، عده اى از سیاهان مشغول بازى با ابزار لعب و جنگ بودند، (نمایش مى دادند) نمى دانم من از پیامبر درخواست كردم یا پیامبر خود فرمود: آیا مى خواهى نگاه كنى ؟ گفتم : آرى ، حضرت مرا پشت خود قرار داد به گونه اى كه گونه من بر گونه پیامبر بود، سپس آنها را تشویق نمود، تا اینكه من خسته شدم ، بمن فرمود: آیا كافى است ؟ گفتم : آرى ، فرمود: پس برو. (213)
آیا هیچ دیندار غیرتمندى حاضر است كه این اباطیل را به اشرف مخلوقات نسبت دهد و سپس كتاب خود را مهمترین كتاب پس از قرآن بنامد،
آرى این همه تهمتهاى ناروا به پیامبر اكرم نتیجه اى جز توجیه اعمال زشت فرمانروایان اموى و عباسى ، در اعمال ننگین آنها نداشت ، و در این میان آنقدر از این روایات دروغین و ناهنجار بر نبى مكرم جعل كرده اند، كه قلم از نگارش آن حیا مى كند، آخر كدام غیرتمندى حاضر مى شود كه با همسر خود در معرض دید عموم ، مسابقه بدهد، آن هم چند بار، تا چه رسد به پیامبر عظیم الشاءن اسلام ، آن هم در حالى كه فرماندهى سپاهى را به عهده دارد و در سفر است ، همچنانكه احمد حنبل در مسند ج 6 ص 264 آورده است .
(214)
شنبه 23/9/1387 - 16:20
دعا و زیارت
شبكه ضد دین و كودتاى خزنده  
كسى كه در تاریخ اسلام از بعد از پیامبر اكرم تا زمان امام حسین علیه السلام و بعد از حضرت ، دقت كند، قرائن و دلائل بسیارى از وجود یك شبكه مخفى بر ضد دین بدست مى آورد،
برخى افراد ناخواسته ، آب به آسیاب دشمن ریخته اند و نیت آنها ممكن است كه امورى مانند، دنیاطلبى و یا حسد و یا مقام بوده ، اما اعمال آنها باعث شده است تا به این كودتاى خزنده بر علیه دین كمك كنند.
آنچه ما بر آنیم این است كه آشكار كنیم دین در زمان سیدالشهداء در موقعیت بسیار حساس قرار داشت ، و منشاء این خطر نیز در اثر انحرافات و مسامحه و سهل انگارى سابقین در صدر اسلام بوده است ، اما اینكه هدف خلفا از این سهل انگارى چه بوده است ، آیا صلاح اندیشى و اجتهاد محض بوده ؟! یا اهداف دیگرى را دنبال مى كردند، مساءله دیگرى است و این بحث را مجال آن مساءله نیست .
شنبه 23/9/1387 - 16:20
دعا و زیارت
وحشت ابن زیاد و اعتراف عمر سعد و برادر ابن زیاد 
وقتى امام حسین كشته شد و عبیدالله ابن زیاد، انتقام خود را گرفت و از خون خاندان پیامبر سیراب شد، مردم تازه بیدار شده بودند، مخصوصا پس از آن سخنرانیهاى مهیج و شورانگیز دختر امیرالمؤ منین زینب كبرى علیهاالسلام ، و به عمر ابن سعد و عبیدالله ، نفرین مى كردند، عبیدالله خواست كه سندى بر علیه او در میان نباشد، به عمر ابن سعد گفت : آن نوشته اى كه در آن فرمان قتل حسین بود به من بده ، عمر ابن سعد گفت : وقتى به دنبال انجام دستور تو بودم آن نوشته گم شد، عبیدالله گفت : باید بیاورى ، عمر ابن سعد گفت : گمشده ، عبیدالله دوباره گفت : باید بیاورى ، عمر ابن سعد گفت : آن نوشته گذارده شده و بر پیرزنهاى قریش در مدینه خوانده مى شود تا عذرى باشد از آنها سپس گفت : بخدا سوگند كه من نسبت به حسین تو را نصیحتى كرده بودم كه اگر پدرم سعد ابن ابى وقاص را چنان نصیحت مى كردم حق او را ادا كرده بودم ،
در این میان برادر عبیدالله بنام عثمان صدا زد: راست مى گوید، بخدا كه دوست داشتم مردى از اولاد زیاد نمى ماند و همه مردان اولاد زیاد تا قیامت ذلیل مى شدند، اما حسین كشته نمى شد، عبیدالله این سخنان را شنید ولى اعتراضى نكرد.
(192)
شنبه 23/9/1387 - 16:19
دعا و زیارت
اعترافات قاتل سیدالشهداء به عظمت حضرت  
پسر فاطمه در میان قتلگاه افتاده بود، لحظات آخر عمر شریفش سپرى مى شد، تیرها از اطراف مانند بالى بدن مقدسش را فراگرفته بودند، خون بسیارى كه از بدن شریفش سرازیر شده بود، حضرت را ضعیف كرده بود، مدتى بود كه در قتلگاه بود، كسى نزدیك نمى شد، هر كس مى خواست از گناه كشتن پسر فاطمه دورى كند، شمر صدا زد واى بر شما منتظر چه هستید؟ او را بكشید.
سنان ابن انس همو كه قبلا نیزه اى سهمگین بر پشت حضرت زده بود كه از سینه مباركش سر زده بود، از اسب پیاده شد و در حالى كه با شمشیر بر حلقوم شریف حضرت مى زد گفت : بخدا قسم من سر تو را جدا مى كنم در حالى كه مى دانم تو پسر پیامبر خدا هستى و از تمامى مردم در پدر و مادر برترى و سپس كرد آنچه كرد
شنبه 23/9/1387 - 16:18
دعا و زیارت
شبث ابن ربعى و اعتراف او 
شبث ابن ربعى كه یكى از جنایتكاران داستان كربلاست ، در رفتن به جنگ با امام حسین از خود كراهت نشان مى داد وقتى ابن زیاد، به دنبال او فرستاد، خود را به مریضى زد، اما وقتى با تهدید ابن زیاد روبرو شود قبول كرد و با هزار سوار به كربلا آمد، او بعد از داستان كربلا در ایام تعصب مى گفت : خداوند به اهل این شهر (كوفه ) خیر ندهد و كار آنها را محكم نكند آیا تعجب نمى كنید كه ما پنج سال با على ابن ابیطالب و فرزند او با خاندان ابوسفیان جنگیدیم ، اما عاقبت بر پسرش حمله كردیم در حالى كه او بهترین روى زمین بود، با او بخاطر آل معاویه و پسر سمیه زناكار (عبیدالله بن زیاد) نبرد كردم ، گمراهى بود چه گمراهى ، (190)
شبث ابن ربعى كه یكى از جنایتكاران داستان كربلاست ، در رفتن به جنگ با امام حسین از خود كراهت نشان مى داد وقتى ابن زیاد، به دنبال او فرستاد، خود را به مریضى زد، اما وقتى با تهدید ابن زیاد روبرو شود قبول كرد و با هزار سوار به كربلا آمد، او بعد از داستان كربلا در ایام تعصب مى گفت : خداوند به اهل این شهر (كوفه ) خیر ندهد و كار آنها را محكم نكند آیا تعجب نمى كنید كه ما پنج سال با على ابن ابیطالب و فرزند او با خاندان ابوسفیان جنگیدیم ، اما عاقبت بر پسرش حمله كردیم در حالى كه او بهترین روى زمین بود، با او بخاطر آل معاویه و پسر سمیه زناكار (عبیدالله بن زیاد) نبرد كردم ، گمراهى بود چه گمراهى ، (190)
شنبه 23/9/1387 - 16:18
دعا و زیارت
شبث ابن ربعى و اعتراف او 
شبث ابن ربعى كه یكى از جنایتكاران داستان كربلاست ، در رفتن به جنگ با امام حسین از خود كراهت نشان مى داد وقتى ابن زیاد، به دنبال او فرستاد، خود را به مریضى زد، اما وقتى با تهدید ابن زیاد روبرو شود قبول كرد و با هزار سوار به كربلا آمد، او بعد از داستان كربلا در ایام تعصب مى گفت : خداوند به اهل این شهر (كوفه ) خیر ندهد و كار آنها را محكم نكند آیا تعجب نمى كنید كه ما پنج سال با على ابن ابیطالب و فرزند او با خاندان ابوسفیان جنگیدیم ، اما عاقبت بر پسرش حمله كردیم در حالى كه او بهترین روى زمین بود، با او بخاطر آل معاویه و پسر سمیه زناكار (عبیدالله بن زیاد) نبرد كردم ، گمراهى بود چه گمراهى ، (190
جمعه 22/9/1387 - 21:35
دعا و زیارت
مى دانم ، اما حكومت رى را چه كنم ؟  
هنگامى كه به فرمان ابن زیاد آب را بر حرم حسینى بستند و عطش به اصحاب فشار آورد، یكى از یاران حضرت به حضرت عرض كرد: اى پسر پیامبر به من اجازه دهید تا با ابن سعد راجع به آب صحبت كنم ، شاید كه از این تصمیم برگردد، حضرت فرمود: خودت مى دانى ، آن مرد نزد عمر ابن سعد آمد ولى سلام نكرد، عمر ابن سعد گفت : اى برادر همدانى چرا سلام نكردى ، مگر مرا مسلمان نمى دانى ؟ آن مرد گفت : اگر همچنانكه مى گوئى مسلمان بودى به طرف عترت پیامبر به قصد كشتن آنها حركت نمى كردى ، و این آب فرات است كه سگها و خوكها از آن مى نوشند، اما حسین ابن على و برادران و زنها و خاندان او از تشنگى مى میرند و تو مانع شده اى كه بیاشامند، با این حال مى پندارى كه خدا و پیامبر را قبول دارى ؟!
عمر ابن سعد سر خود را پائین انداخت سپس گفت : اى برادر همدان من مى دانم كه اذیت كردن ایشان حرام است و سپس در حالى كه اشعارى مى خواند گفت : عبیدالله مرا به كارى خواند و نمى دانم حكومت رى را رها كنم یا حسین را بكشم كه بى تردید در كشتن او آتش است ، سپس گفت : اى مرد دلم اجازه نمى دهد كه حكومت رى را به دیگرى واگذار كنم ، آن مرد برگشت و به حضرت سیدالشهداء عرض كرد: اى پسر پیامبر، عمر ابن سعد به كشتن شما در مقابل حكومت رى تن داده است
جمعه 22/9/1387 - 21:35
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته