• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 663
تعداد نظرات : 403
زمان آخرین مطلب : 3348روز قبل
خواستگاری و نامزدی
اگر بدانم که مرا دوست داری و تنها آرزویت من هستم تا آخرعمرم عاشقانه برایت 
میخوانم ترانه عشق را ! 
اگر بدانم که یک لحظه به من می اندیشی ،تمام لحظه هایم به این می اندیشم که 

چگونه اینهمه عشق و محبت را به تو ابراز کنم ! 
اگر بدانم که به انتظار من نشسته ای ، تو بگو تا آخر عمر به انتظارم بنشین ، من تا 
آخرین حد این انتظار منتظر آمدنت مینشینم! 
اگر بدانم که برایت ارزش دارم و همه زندگی ات هستم ، تا آخرین نفس به پای تو 
می نشینم و تا آخرین نفس ، یک نفس فریاد میزنم دوستت دارم! 
اگر بدانی که چقدر دوستت دارم دلتنگی که سهل است دلت برای یک لحظه درکنارهم 
بودن پرپر میزند! 
اگر بدانی که تنها آرزوی من تویی ، روزی صدها بار آرزو میکنی که به آرزویم برسم! 
اگر بدانی که همه لحظه های زندگی ام به تو می اندیشم ، تک تک لحظه ها را 
می شماری و به عشق آن لحظه ها زندگی میکنی 
اگر بدانی که برایم یک دنیا ارزش داری ، سفری به دور دنیا میروی تا بفهمی چقدر 
برایم عزیزی 
اگر بدانی که میدانم ، بدون تو میمیرم ، مرا اینگونه در حسرت عشقت نمیگذاری 

شنبه 29/12/1388 - 1:58
خانواده

مرا ببخش . . . 

به خاطر تمام حرفهایى که به تو نگفتم 

مرا ببخش 

به خاطر نداشتن واژه هایى زیبا تا ثابت کنم 

که همیشه با خود و با تو صمیمى خواهم بود 

و اگر نمى توانى آن را در عشقم حس کنى 

پشیمان هستم که به اندازه ى کافى نثارت نکردم 

اما به خاطر عشق خود پشیمان نیستم 

به خاطر احساس خود نیز پشیمان نیستم 

آنگونه که دستانت را لرزان ساختم و قلبم مى شتابد 

تمامشان را دوباره انجام مى دهم 

چیزى را پس نخواهم داد 

چرا که با عشق تو هزاران زندگى را در یک زندگى گذرانده ام 

و هرگز نمى توانم 

براى عشق پشیمان باشم 

شاید ساعاتى تو را غمگین کرده ام 

اما به تمامى آن خاطرات مى اندیشم 

مى دانم که مى بایست مى یافتم 

بهترین را برایت 

و اکنون قول خواهم داد 

و اگر این را در چشمانم نمى بینى 

در باقى زندگیم پشیمان خواهم بود 

همه ى ما اشتباه مى کنیم 

مهم نیست که چقدر سخت تلاش مى کنیم 

اما قلب ها مى شکنند 

هنگامى که پشیمانى به سراغمان مى آید 

و ما یکدیگر را به دلیلی نمى بخشیم 

شنبه 29/12/1388 - 1:57
خواستگاری و نامزدی
پیش تر ها عشق زیبا روی بود . 
جاری و آرام ، مثل رود بود 
آه ، اما عشقهامان زرد شد 
گرمی کاشانه هامان سرد شد 
روزهای غرق نیلوفر گذشت 
غصه هامان باز هم از سر گذشت 
آه ، اگر یک لحظه دل یاری کند 
قلب هامان غصه داری می کنند 
من تمام شب صدایش می کنم 
با شقایق آشنایش می کنم 
حیف قلبهامان خالی است 
عشقهامان چون خزان شادی است

شنبه 29/12/1388 - 1:56
خواستگاری و نامزدی
به خاطر عشق ازدواج نکنید 


به خاطر عشق ازدواج نکنید. عشق شرط کافی برای ازدواج کردن نیست . برای ازدواج کردن به مواردی غیر از عشق نیازهست . گزینه هایی همچون تفاهم ، درک یکدیگر، قبول داشتن شخص مقابل از نظر شخصیتی ، و از نظر فکری و … اگر عاشق هم هستید و می‌خواهید ازدواج کنید عشق را کنار بگذارید و دلایل دیگری برای ازدواج پیدا کنید . اینکه " من ازش خوشم میاد ، عاشقشم ، یا اون یا هیچکس دیگه " حرفهایی هستند که اصلا در قاموس ازدواج نمی‌گنجند . 


عشق فقط به بهتر شدن روزهای بعد از ازدواج کمک می‌ کند . عشق می‌ تواند آن آخرین حلقه ای باشد که اگر زندگی مشترکتان در حال فروپاشی باشد ، ممکن است شما را نگه داشته تا خودتان را اصلاح کنید . عشق را دلیلی برای ازدواج نکنید . چشم های عاشقتان را باز کنید و ببینید که اگر فردا صبح عاشق نباشید آیا حاضرید یک دقیقه با کسی که قبلا عاشقش بودید زندگی کنید یا نه. دوران عاشقیتان را به جای اینکه صرف کارهای رمانتیک یا عشوه‌های عاشقانه کنید ، صرف شناختن همدیگر کنید ، صرف پیدا کردن تفاهم با همدیگر کنید . همیشه فرصت برای کارهای رمانتیک و عشوه‌های عاشقانه هست 
---------------------------------------------

شنبه 29/12/1388 - 1:55
خانواده
میدونی چیه ؟ 

وقتی که رفتی . . . منم رفتم ! 

واسه چی بمونم 

باورت نمیشه ، می دونم 

آخه برنگشتی که ببینی . . . 

رفتی و نگاه تو رو 

تو دلم خاطره کردم 

خاطره ای سنگین 

که برام همیشه بغض بمونه 

تا لااقل گریه کردن یادم نره 

شنبه 29/12/1388 - 1:54
شعر و قطعات ادبی
بگذار تا مقابل روی تو بنگریم 
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم 

شوق است در جدایی و جور است در نظر 
هم جور به كه طاقت شوقت نیاوریم 

روی ار بروی ما نكنی حكم از آن توست 
باز آی كه روی در قدمانت بگستریم 

ما را سری است با تو كه گر خلق روزگار 
یكسر شوند و سر برود هم بر آن سریم 

گفتی ز خاك بیشترند اهل عشق من 
از خاك بیشتر نه كه از خاك كمتریم 

ما با توایم و با تو نه ایم اینست ابوالعجب 
در حلقه ایم با تو و چون حلقه بر دریم 

نه بوی مهر می شنویم از تو ای عجب 
نه روی آنكه مهر دگر كس بپروریم 

از دشمنان برند شكایت به دوستان 
چون دوست دشمن است شكایت كجا بریم 

ما خود نمی رویم روان از قفای كس 
آن میرود كه ما به كمند وی اندریم 

سعدی تو كیستی كه در این حلقه كمند 
چندان فتاده اند كه ما صید لاغریم 

شنبه 29/12/1388 - 1:48
رويا و خيال

گل و خار 

غنچه از خواب پرید و گلی تازه به دنیا آمد 
خار خندید و به گل گفت سلام و جوابی نشنید 
خار رنجید ولی هیچ نگفت 
ساعتی چند گذشت 
گل چه زیبا شده بود 
دست بی رحم كه آمد نزدیك 
گل مغرور ز وحشت پژمرد 
لیك ناگاه ! 
خار در دست خلید و گل از مرگ رهید ! 
صبح فردا خار با شبنمی از خواب پرید ! 
گل صمیمانه به او گفت سلام 
خار صمیمانه به او گفت : علیك ! 

شنبه 29/12/1388 - 1:46
ادبی هنری

با غمت ای آشنا هر شب هم آغوشم مکن.....هرچه می خواهی بکن اما فراموشم مکن 

یک دنیا فدای هر چی مهربونه......یک دل فدای هرکی اینو میخونه 

وقتی کسی به دل نشست نشستنش مقدس است...حتی اگرنخواهدت نفس کشیدنش بس است 

هدفم بود که هرگز نشوم عاشق کس....گل رخسار تو دیدم هدفم باطل شد 

آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت ..... عمر بی حاصل ما این همه افسانه نداشت 

میشه تنهایی بازی کرد...میشه تنهایی سفر کرد...ولی خیلی سخته تنهایی رو تنهایی تحمل کرد 

وفا باید وگرنه یار بسیار.......گلی خواهم وگر نه خار بسیار 
گلی که در سایه اش بنشینم.....وگرنه سایه دیوار بسیار 

زدم فریاد خدایا این چه رسمیست....رفیقان را جداکردن هنر نیست 
رفیقان قلب انسانند خدایا......مگر بدون قلب می توان زیست 

شنبه 29/12/1388 - 1:45
دانستنی های علمی

سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت 
بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام 
سال خرم ، فال نیكو ، مال وافر ، حال خوش 
اصل ثابت ، نسل باقی ، تخت عالی ، بخت دوام 

شنبه 29/12/1388 - 1:44
ادبی هنری
شیشه ای می شکند ... 

یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ 

مادری می گوید...شاید این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد 


باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه ی پنجره را زود شکست. 


کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست، عابری خنده کنان می آمد... 

تکه ای از آن را بر می داشت... مرحمی بر دل تنگم می شد... 

اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت، قصه ام را نشنید... 

از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است ؟؟ 

شیشه ای می شکند ... 


یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ 

مادری می گوید...شاید این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد 

باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه ی پنجره را زود شکست. 

کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرورشکست، عابری خنده کنان می آمد... 

تکه ای از آن را بر می داشت... مرحمی بر دل تنگم می شد... 

اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت، قصه ام را نشنید... 

از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است ؟؟

شنبه 29/12/1388 - 1:43
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته