از غم عشق تو فرزانه کجا باید رفت
مست و لا یعقل و دیوانه کجا باید رفت
در دلم میل به جز قامت رعنای تو نیست
بهر دیدار تو دردانه کجا باید رفت
شده روزم شب ظلمانی و پایان نرود
جز خرابات و به میخانه کجا باید رفت
سوختم از غم هجران تو ای شمع وجود
در پی شمع چو پروانه کجا باید رفت
گشته ام گرد جهان لیک ندیدم رویت
به تماشای تو مستانه کجا باید رفت
جان ندارم که تو جانی به تن خسته ی من
بی نشان در ره جانانه کجا باید رفت
همه گویند مرا خانه ی معشوق کجاست
گر نبینم تو و این خانه کجا باید رفت
در رهت زخم زبان از همگان بشنیدم
ایمن از طعنه ی بیگانه کجا باید رفت
بلبلان نغمه سرایند اگر گل بینند
چو نباشد گل و گلخانه کجا باید رفت
آتش عشق تو سوزانده دل کاشف را
صنما با دل ویرانه کجا باید رفت