• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 639
تعداد نظرات : 863
زمان آخرین مطلب : 5435روز قبل
دعا و زیارت

 

جن:

كتاب: معارف قرآن جلد (3ـ 1) صفحه 295

نویسنده: استاد مصباح یزدى

مقدمه:

یكى از موجودات غیر محسوس این عالم جن است كه در آیات قرآن به وجود برخى از ویژگیهاى آن اشاره شده است، در این مقاله نیز پیرامون این موجود و ویژگیهایش با استفاده از آیات قرآن بحث گردیده است.

از موجودات غیر محسوس دیگر عالم، بجز فرشتگان، كه قرآن نام مى‏برد و براى ما در شرایط عادى، قابل درك حسى نیست، یكى نیز جن است:

جن كه در اصل معنا، گویا مفهوم «پوشیدگى» دارد، به همین مناسبت كه از چشم انسان پوشیده است، گاهى جان هم نامیده مى‏شود.در قرآن هر دو بكار رفته و شواهدى وجود دارد كه مقصود از هر دو كلمه در قرآن، یكى است.از جمله‏ى این شواهد آنكه: گاهى در مقابل انسان جن و گاهى جان بكار مى‏رود:

الرحمن/33: «یا معشر الجن و الانس» .

اى گروه جن و انسان...

الرحمن/39: «فیؤمئذ لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان» .

پس آنروز، گناه انسان و جن پرسیده نشود...

به علاوه در قرآن داریم كه جان از آتش آفریده شده است و شیطان نیز ـ كه از جن است ـ اعتراف مى‏كند كه از آتش آفریده شده است و این نیز تأییدى دیگر است.

به هر حال، درباره‏ى این موجود، در قرآن بحث‏هایى شده است از جمله اینكه ماده خلقت اینان، «نار» است اما آیا منظور همین آتشى است كه در اثر تركیب اجسام قابل احتراق با اكسیژن به وجود مى‏آید یا چیزى شبیه به آن، همانطور كه در مورد «ماء» گفتیم كه اصل خلقت موجودات زنده از آنست، یا همین تركیب اكسیژن و ئیدروژن مراد است و یا چیزى شبیه آن، چنانكه درباره‏ى نطفه هم در قرآن، ماء اطلاق مى‏شود.

حجر/27: «و الجان خلقناه من قبل من نار السموم» .

جان را از پیش از آتش زهرآگین (1) ، آفریدیم.

این آیه دلالت دارد بر اینكه «جان» از آتش آفریده شده و نیز خلق آن پیش از انسان بوده است.

رحمن/15: «و خلق الجان من مارج من نار» .

و جن را از آمیخته‏ى از آتش آفرید.

بجز نكته‏هاى آیات مذكور در فوق، از آیه‏اى در سوره‏ى انعام نكته‏ى سومى نیز در مى‏یابیم و آن اینكه تعدادى از جن انسان‏هایى را تابع خویش مى‏توانند كرد:

: «یا معشر الجن قد استكثرتم من الانس» .

اى گروه جن، غلبه كرده‏اید بر آدمیان (2) .

نكته‏ى مهم دیگرى كه از آیات در مى‏یابیم، اینستكه جن نیز مانند انسان، «مكلف» است، موجودى است مختار و انتخابگر و بر سر دو راهى قرار مى‏گیرد و باید یكى را انتخاب كند .اگر حق را پذیرفت به پاداش نیك مى‏رسد و اگر باطل را، به عذاب:

ذاریات/56: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» .

[ما جن و انس را نیافریدیم مگر براى آنكه (خدا را) عبادت كنند.] دلالت دارد بر اینكه جن و انس در تكلیف به عبادت، شریك هستند.

و از این آیه‏ى سوره‏ى انعام نیز بر مى‏آید كه بر جن نیز پیامبرانى مبعوث بوده و پیام الهى را به آنان رسانده‏اند:

انعام/130: «یا معشر الجن و الانس، الم یائكم رسل منكم یقصون علیكم ایاتى؟» .

اى گروه جن و آدم، آیا پیامبرانى از میان شما بر نخاسته‏اند كه آیات مرا بر شما حكایت نمایند؟

قرآن، از قول خود جن، نقل مى‏فرماید كه آنان دو دسته‏اند و خوب و بد دارند:

جن/11: «و انا منا الصالحون و منا دون ذلك كنا طرائق قددا» .

و اینكه از ما (گروهى) شایستگانند و گروهى جز آن، ما دسته‏هاى گوناگونیم.

جن/15ـ 14: «و انا منا المسلمون و منا القاسطون، فمن اسلم فاؤلئك تحروا رشدا، و اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا» .

و اینكه برخى از ما مسلمان و برخى «قاسط» هستند، پس آنانكه مسلمانند، رستگارى را پى جستند و اما «قاسط» ها هیزم دوزخند.

از این دو آیه، نیز معلوم مى‏گردد كه اینان هم مكلفند و هم اگر كسانى از ایشان كافر شوند به همان عذاب دوزخى كه انسانها دچار مى‏شوند، دچار مى‏گردند و حتى تعبیر هیزم دوزخ كه براى آنان در این آیات بكار رفته در جاى دیگر، براى انسان نیز، بكار برده شده است :

بقره/24، تحریم/6: «وقودها الناس و الحجارة» .

سوخت آن (دوزخ) آدمى و سنگ است.

چند آیه صریح نیز داریم كه برخى از جن، به دوزخ مى‏روند، از جمله این آیه:

اعراف/38: «قال ادخلوا فى امم قد خلت من قبلكم من الجن و الانس فى النار» .

گفت (به مجرمان) : شما نیز در زمره‏ى كسانى كه پیش از شما وارد آتش، شدند از جن و انس، به دوزخ بروید!

پى‏نوشت‏ها:

1ـ یا «كشنده» .

2ـ استدلال به این آیه براى كثرت تعداد جنیان نسبت به انسان، تمام نیست بلكه این آیه ظاهرا به همان معناست كه در متن گفتیم یعنى بسیارى از انسان‏ها را تابع خود كردید. به قول زمخشرى معنى این آیه، از باب قد استكثر الامیر من الجنود است یعنى امیر، بسیارى از سپاه را زیر فرمان خود آورد.

يکشنبه 25/12/1387 - 20:32
اخبار

احمدیان در گفتگو با مهر: نوروز می‌تواند یک دیپلماسی فرهنگی و سیاسی باشد
استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس گفت: نوروز می‌تواند بعنوان یک عنصر دیپلماسی نوین برای همگرایی در کشورهای حوزه نوروز به کار گرفته شود .

دکتر امیر احمدیان که با خبرنگار مهر گفتگو می‌کرد در پاسخ به این سؤال که جایگاه نوروز در جشنهای فرهنگ ایرانی - اسلامی چیست ؟ گفت: نوروز بعنوان یک نماد انسانی و والا و سپاس به درگاه یزدان به پاس نعماتی که خداوند به انسان ارزانی داشته است بهترین و والاترین جایگاه را در فرهنگ ایرانی اسلامی دارد.

وی افزود : نوروز می‌تواند بعنوان یک عنصر دیپلماسی نوین برای همگرایی در کشورهای حوزه نوروز بکار گرفته شود . با نگاهی دیگر گونه به این عنصر دیپلماسی ارزشمند می‌توان از آن بعنوان نزدیکی ملتها به یکدیگر بهره گرفت در حالیکه جهان مسیحیت با بهره گیری از آئین های کریسمس و ژانویه می تواند ملل مختلف جهان رادر چهار گوشه گیتی با فرهنگهای متفاوت و ساختارهای حکومتی مختلف و زبانهای گوناگون به یکدیگر پیوند دهد چرا ما در جهان اسلام از این عنصر وحدت بخش نوروز بهره نگیریم .

دکتر امیر احمدیان در ادامه تصریح کرد : با نگاهی به صبغه نوروز در آئینهای اسلامی و تأکید ائمه معصومین علیهما السلام برای بزرگداشت نوروز هنوز هم نتوانسته‌ایم از تمامی ظرفیتهای این عنصر بهره بگیریم . چرا برخی‌ها کوشش می‌کنند تا نوروز را از ذهنها بزدایند در حالی که با بزرگداشت نوروز دلها همه بهاری می‌شوند و با یکدیگر مهربان می‌شوند.

این استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس اظهار داشت: به نظر می‌رسد در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نوروز باید بعنوان یک عنصر اساسی به کار گرفته شود . تأکید مکرر بر آن است که نوروز را در سطحی بسیار گسترده تر بعنوان جشن و آئینی ملی پاس بداریم و در اشاعه آن از همه امکانات موجود رسانه ای بهره بگیریم .

امیر احمدیان درباره این سؤال که از مقایسه نوروز با جشن های سال نو دیگر فرهنگها چه استنباطی می توان داشت ؟ گفت : از مقایسه نوروز با دیگر جشنها می توان نتیجه گرفت که نوروز در بهترین فصل سال و در آغاز رویش دوباره طبیعت جشن گرفته می‌شود در حالیکه جشنهای سال نو مسیحی در فصل زمستان و در میانه فصل انجماد است . رویش در نوروز و نوزایی طبیعت یادآور میعاد است که انسان را به یاد این نکته می‌اندازد که مردگان هم می‌توانند دوباره زنده شوند. ما باید کاری کنیم که قلبهای مرده را دوباره زنده کنیم. 

يکشنبه 25/12/1387 - 20:31
دعا و زیارت

خلقت جن

"و الجان خلقناه من قبل من نار السموم".

راغب در باره كلمه"سموم"گفته: باد داغى است كه اثر سمى دارد.و اصل‏كلمه"جن"به معناى پوشاندن است، و همین معنا در همه مشتقات كلمه جریان دارد (1) نظیر جن، چون از نظر پوشیده است، و مجنة و جنة(سپر)چون آدمى را از شمشیر دشمن‏مى‏پوشاند، و جنین، و جنان - به فتح جیم - (قلب)، چون از نظرها پنهان است و همچنین‏در این جمله قرآن: "جن علیه اللیل" (2) و مشتقات دیگر آن، این معنا جریان دارد.

"جن"طایفه‏اى از موجوداتند كه بالطبع از حواس ما پنهانند، و مانند خود ماشعور و اراده دارند، و در قرآن كریم بسیار اسمشان برده شده، و كارهاى عجیب و غریب‏و حركات سریع از قبیل كارهایى كه در داستانهاى سلیمان انجام دادند به ایشان نسبت‏داده شده، و نیز مانند ما مكلف به تكالیفند، و چون ما زندگى و مرگ و حشر دارند و همه‏اینها از بسیارى از آیات متفرق قرآنى استفاده مى‏شود.

و اما"جان"و اینكه آیا جان هم همان جن است و یا به گفته ابن عباس (3) پدرجن است همانطور كه آدم پدر بشر مى‏باشد، و همان ابلیس است، و یابه گفته راغب (5) نسل جنى ابلیس و یا نوع مخصوصى از جن است، اقوال مختلفى است‏كه بیشترش بى دلیل است.

آنچه كه تدبر در آیات قرآن كریم به دست مى‏دهد این است كه در دو آیه موردبحث"جان"را مقابل"انس"گرفته و آن دو را دو نوع گرفته، و همین دو نوع گرفتن‏آن دو دلیل و یا حداقل اشاره دارد بر اینكه یك نوع ارتباطى در خلقت آن دو هست، ونظیر دو آیه مورد بحث، آیه"خلق الانسان من صلصال كالفخار و خلق الجان من مارج‏من نار" (6) است.

سیاق آیات مورد بحث هم خالى از دلالت‏بر این معنا نیست كه ابلیس از جنس‏جن بوده، و گر نه جمله"و الجان خلقناه من قبل..."لغو مى‏شد.در جاى دیگر ازكلام خود هم فرموده كه ابلیس از جن بود، و آن آیه"كان من الجن ففسق عن امر ربه" (7) است، از این آیه به خوبى بر مى‏آید كه جان(در آیه مورد بحث)همان جن بوده، و یایك نوعى از انواع آن بوده، در غیر این دو آیه دیگر اسمى از جان برده نشده، و هر جابحثى از موجود مقابل انسان اسمى رفته به عنوان جن بوده، حتى در مواردى كه عمومیت‏كلام، ابلیس و همجنسان او را هم مى‏گرفته - مانند آیه"شیاطین الانس و الجن" (8) و آیه"و حق علیهم القول فى امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس" (9) و آیه"سنفرغ لكم ایه‏الثقلان" (10) و آیه"یا معشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض‏فانفذوا" (11) - به لفظ جن تعبیر شده است.

و ظاهر این آیات با در نظر گرفتن اینكه میان انسان و جان در یكى، و انسان وجن در دیگرى مقابله افتاده این است كه جن و جان هر دو یكى باشد و تنها تعبیر دو تااست.

و نیز ظاهر مقابله‏اى كه میان جمله"و لقد خلقنا الانسان..."و جمله"و خلقنا الجان من قبل..."برقرار شده این است كه همانطور كه جمله اولى در صددبیان اصل خلقت‏بشر است، جمله دومى هم در مقام بیان همین معنا باشد.پس نتیجه‏این مى‏شود كه خلقت جان در آغاز از آتشى زهرآگین بوده است.

حال آیا نسلهاى بعدى جان هم مانند فرد اولشان از نار سموم بوده، بخلاف آدمى‏كه فرد اولش از صلصال و افراد بعدش از نطفه او، و یا جن هم مانند بشر است، از كلام‏خداى سبحان نمى‏توان استفاده كرد، زیرا كلام خدا از بیان این جهت‏خالى است.تنهاچیزى كه در آن بچشم مى‏خورد و مى‏توان از آن استشمام پاسخى از این سؤال نمود، این‏است كه یك جا براى شیطان ذریه سراغ داده و فرموده: "ا فتتخذونه و ذریته اولیاء من‏دونى" (12) و جاى دیگر هم نسبت مرگ و میر به آنها داده و فرموده: "قد خلت من قبلهم من‏الجن و الانس" (13) .

و از این دو نشانى مى‏توان فهمید كه تناسل در میان جن نیز جارى است، زیرامعهود و مالوف از هر جاندارى كه ذریه و مرگ و میر دارد، این است كه تناسل هم داشته‏باشد، چیزى كه هست این سؤال بدون جواب مى‏ماند كه آیا تناسل جن هم مانند انس‏و سایر جانداران با عمل آمیزش انجام مى‏یابد و یا به وسیله دیگرى؟.

در جمله"خلقناه من قبل"اضافه قطع شده و تقدیر: "من قبل خلق الانسان"بوده، و چون قرینه مقابله دو خلقت در كار بوده از ذكر مضاف الیه صرف نظر شده است.

و اگر در آیه مورد بحث مبدا خلقت جن از نار سموم دانسته شده، با آیه سوره‏الرحمن كه آن را"مارجى از نار"نامیده و فرموده: "و خلق الجان من مارج من نار"منافات ندارد، زیرا مارج از آتش، شعله‏ایست كه همراه دود باشد، پس دو آیه در مجموع‏مبدا خلقت جن را باد سمومى معرفى مى‏كند كه مشتعل گشته و به صورت مارجى ازآتش در آمده.

معناى كلمه"بشر"و نكته‏اى كه در التفات از تكلم به غیب در آیه: "و اذا قال ربك"هست

پس معناى دو آیه این مى‏شود: سوگند مى‏خوریم كه ما خلقت نوع آدمى را ازگلى خشكیده كه قبلا گلى روان و متغیر و متعفن بود آغاز كردیم، و نوع جن را از بادى‏بسیار داغ خلق كردیم كه از شدت داغى مشتعل گشته و آتش شده بود.

پى‏نوشتها:

(1)مفردات راغب ماده"سمم".

(2)شب پرده بر او پوشانید.سوره انعام، آیه 76.

(3)تفسیر ابن عباس، ص 217 و مجمع البیان، ج 6، ص 334.

(4)مجمع البیان، ج 6، ص 334 و تفسیر فخر رازى، ج 19، ص 180.

(5)مفردات راغب، ماده"جن".

(6)انسان را از گل خشكیده چون سفال و جن را از آتشى زبانه‏دار آفرید.سوره الرحمن، آیه 14 و 15.

(7)از جن بود پس از امر پروردگارش سر باز زد.سوره كهف، آیه 50.

(8)سوره انعام آیه 12.

(9)وعده عذاب خدا بر كفار در امتهاى گذشته از جن و انس عملى شد.سوره فصلت، آیه 25.

(10)به زودى به كار شما مى‏پردازیم اى جن و انس.سوره الرحمن، آیه 31.

(11)اى گروه جن و انس اگر مى‏توانید كه به اطراف و نواحى زمین و آسمانها نفوذ كنید، بكنید سوره الرحمن، آیه 33.

(12)آیا به جاى من، شیطان و ذریه او را اولیاء خود مى‏گیرید؟سوره كهف، آیه 50.

(13)قبل از ایشان اقوامى از جن و انس بودند كه از بین رفتند.سوره فصلت، آیه 25.

ترجمه تفسیر المیزان جلد 12 صفحه 223 علامه طباطبایى رضوان

يکشنبه 25/12/1387 - 20:30
دعا و زیارت

 

ویژگیهاى جن از نظر قرآن

گفتارى پیرامون جن (آنچه در باره جن در آیات قرآن آمده است)

كلمه"جن"به معناى نوعى از مخلوقات خداست كه از حواس ما مستورند، و قرآن‏كریم وجود چنین موجوداتى را تصدیق كرده، و در آن باره مطالبى بیان كرده:

اول اینكه: این نوع از مخلوقات قبل از نوع بشر خلق شده‏اند.

دوم اینكه: این نوع مخلوق از جنس آتش خلق شده‏اند، همچنان كه نوع بشر از جنس‏خاك خلق شده‏اند، و در این باب فرموده: "و الجان خلقناهم من قبل من نار السموم" (1) .

سوم اینكه: این نوع از مخلوقات مانند انسان زندگى و مرگ و قیامت دارند، و در این‏باب فرموده: "اولئك الذین حق علیهم القول فى امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس" (2) .

و چهارم اینكه: این نوع از جانداران مانند سایر جانداران نر و ماده و ازدواج و توالد وتكاثر دارند، و در این باره فرموده: "و انه كان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن" (3) .

پنجم اینكه: این نوع مانند نوع بشر داراى شعور و اراده است، و علاوه بر این، كارهایى‏سریع و اعمالى شاقه را مى‏توانند انجام دهند، كه از نوع بشر ساخته نیست، همچنان كه درآیات مربوطه به قصص سلیمان(ع)و اینكه جن مسخر آن جناب بودند، و نیز در قصه‏شهر سبا آمده است.

ششم اینكه: جن هم مانند انس مؤمن و كافر دارند، بعضى صالح و بعضى دیگرفاسدند، و در این باره آیات زیر را مى‏خوانیم"و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون" (4) ، "اناسمعنا قرانا عجبا یهدى الى الرشد فامنا به" (5) ، "و انا منا المسلمون و منا القاسطون" (6) ، "و انامنا الصالحون" (7) ، و"قالوا یا قومنا انا سمعنا كتابا انزل من بعد موسى مصدقا لما بین یدیه

............................................

(1)جان را ما قبلا از آتشى سموم آفریده بودیم.سوره حجر، آیه 27.

(2)اینان كسانیند كه همان عذابهایى كه امت‏هاى گذشته جنى و انسى را منقرض كرده بود، برایشان حتمى شده.سوره احقاف، آیه 18.

(3)و اینكه مردانى از انس بودند كه به مردانى از جن پناه مى‏بردند.سوره جن، آیه 6.

(4)من جن و انس را خلق نكردم مگر براى اینكه مرا عبادت كنند.سوره ذاریات، آیه 56.

(5)سوره جن، آیه 1 و 2.

(6)سوره جن، آیه 14.

(7)سوره جن، آیه 11.

المیزان جلد 20 صفحه 60 علامه طباطبایى رضوان الله تعالى علیه

يکشنبه 25/12/1387 - 20:29
دعا و زیارت
 

قلمروى شیطان

ممكن است تصور شود كه اگر در آیین زردشتى فكر ثنوى «یزدان و اهریمن‏» وجود دارد در دین اسلام هم عقیده «خدا و شیطان‏» به صورت دو قطب مخالف یكدیگر مطرح است چه فرق است میان اهریمن كیش زردشتى و شیطان دین اسلام؟

میان اندیشه اهریمن در كیش زردشتى و آیین مزدایى و اندیشه شیطان در آیین اسلام تفاوت از زمین تا آسمان است این مطلب نیازمند به توضیح مختصرى است.

در تعلیمات اوستایى از موجودى به نام «انگره مئنیو» یا اهریمن نام برده شده است و خلقت همه بدیها و شرور و آفات و موجودات زیان آور از قبیل بیمارها، درنده‏ها، گزنده‏ها، مارها و عقربها و همچنین زمینهاى بى‏حاصل، خشكسالى و امثال آنها به او نسبت داده شده است نه به «آهورا مزدا» كه خداى بزرگ است و نه به «سپنت مئنیو» كه رقیب «انگره مئنیو» است.

از بعضى تعلیمات اوستایى ظاهر مى‏شود كه اهریمن خود یك جوهر قدیم ازلى است مانند آهورا مزدا، و به هرچه آفریده آهورا مزدا نیست آهورا مزدا او را كشف كرده است ولى او را نیافریده است اما از بعضى تعلیمات دیگر«اوستا» مخصوصا قسمتى از «كاتاها» كه معتبرترین اجزاى اوستا است روشن مى‏گردد كه آهورا مزدا دو موجود آفرید: یكى‏«سپنت مئنیو» یا خرد مقدس و دیگرى «انگره مئنیو» یا خرد خبیثث(اهریمن).

و به هر حال آنچه از اوستا ظاهر مى‏شود و مورد اعتقاد زردشتیان بوده و هست این است كه موجودات و مخلوقات جهان به دو دسته خیر و شر تقسیم مى‏شوند. «خیرات‏» آنها هستند كه هستند و بایست‏باشند و خوب است كه باشند و وجودشان براى نظام عالم لازم است اما «شرور» آنها هستند كه هستند اما نبایست‏باشند وجود آنها سبب نقص عالم شده است و این شرور به هیچ وجه مخلوق آهورا مزدا نیستند بلكه مخلوق اهریمن‏اند خواه خود اهریمن مخلوق آهورا مزدا باشد و خواه نباشد.

پس به هر حال اهریمن خالق و آفریننده بسیارى از مخلوقات جهان است; قسمتى از جهان آفرینش جزء قلمروى او است و او خود یا یك اصل قدیم ازلى است و شریك و مثل آهورامزدا است در ذات و یا مخلوق او است ولى شریك او است در خالقیت.

ولى در جهان بینى اسلامى اساسا جهان به دو دسته خیر و شر منقسم نمى‏گردد; در جهان آفریده‏اى كه نبایست آفریده شده باشد و یا بد آفریده شده باشد وجود ندارد همه چیز زیبا آفریده شده و همه چیز به جا آفریده شده و همه چیز مخلوق ذات احدیت است.

قلمروى شیطان «تشریع‏» است نه «تكوین‏» یعنى قلمروى شیطان فعالیتهاى تشریعى و تكلیفى بشر است‏شیطان فقط در وجود بشر مى‏تواند نفوذ كند نه در غیر بشر قلمروى شیطان در وجود بشر نیز محدود است‏به نفوذ در اندیشه او و بدن او نفوذ شیطان در اندیشه بشر نیز منحصر است‏به حد وسوسه كردن و خیال یك امر باطلى را در نظر او جلوه دادن قرآن این معانى را با تعبیرهاى «تزیین‏»، «تسویل‏»، «وسوسه‏» و امثال اینها بیان مى‏كند و اما اینكه چیزى را در نظام جهان بیافریند و یا اینكه تسلط تكوینى بر بشر داشته باشد یعنى به شكل یك قدرت قاهره بتواند بر وجود بشر مسلط شود و بتواند او را بر كار بد اجبار و الزام نماید، از حوزه قدرت شیطان خارج است تسلط شیطان بر بشر محدود است‏به اینكه خود بشر بخواهد دست ارادت به او بدهد:

انه لیس له سلطان على الذین امنوا و على ربهم بتوكلون انما سلطانه على الذین یتولونه. (1)

«همانا شیطان بر مردمى كه ایمان دارند و به پروردگار خویش اعتماد و اتكا مى‏كنند تسلطى ندارند تسلط او منحصر است‏به اشخاصى كه خودشان ولایت و سرپرستى شیطان را پذیرفته و مى‏پذیرند.»

قرآن از زبان شیطان در قیامت نقل مى‏كند كه در جواب كسانى كه به او اعتراض مى‏كنند و او را مسوول گمراهى خویش مى‏شمارند مى‏گوید:

و ما كان لى علیكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلا تلمونى و لومو انفسكم. (2)

«من در دنیا قوه اجبار و الزامى نداشتم حدود قدرت من فقط «دعوت‏»بود. من شما را به سوى گناه خواندم وشما هم دعوت مرا پذیرفته و اجابت كردید، پس مرا ملامت نكنید، خویشتن را ملامت كنید كه به دعوت من پاسخ مثبت دادید ارتباط من با شما صرفا در حدود «دعوت‏» و «اجابت‏» بوده و بس‏».

فلسفه و حكمت این اندازه تسلط شیطان بر بشر،«اختیار» انسان است. مرتبه وجودى انسان ایجاب مى‏كند كه حر و آزاد و مختار باشد موجود مختار همواره باید بر سر دو راه و میان دو دعوت قرار گیرد تا كمال و فعلیت‏خویش را كه منحصرا از راه «اختیار» و «انتخاب‏» بدست مى‏آید تحصیل كند.

از جهان دو بانگ مى‏آید به ضد تا كدامین را تو باشى مستعد آن یكى بانگش نشور اتقیا و آن دگر بانگش نفور اشقیا

در جهان بینى اسلامى هیچ موجودى نقشى در آفرینش به صورت استقلال ندارد قرآن براى هیج موجودى استقلال قابل نیست هر موجودى هر نقشى را دارد بصورت واسطه و مجرا واقع شدن براى مشیت و اراده بالغه الهیه است قرآن براى فرشتگان نقش واسطه بودن براى انفاذ مشیت الهى در خلقت قائل است ولى براى شیطان حتى چنین نقشى نیز قائل نیست تا چه رسد به آنكه او را در خالقیت مستقل بداند آنچنانكه در اوستا اهریمن خالق مستقلى است در برابر آهورا مزدا.

از اینرو اینكه معمولا كلمه شیطان را در ترجمه متون اسلامى به «اهریمن‏» یا «دیو» ترجمه مى‏كنند، غلط فاحش است. كلمه شیطان مرادفى در فارسى ندارد و باید عین لفظ در ترجمه بیاید.

شیطان ازنظر قرآن به هیچ وجه قطبى درمقابل خداوند نیست‏حتى قطبى برابر فرشتگان كه به اذن پروردگار دست اندركار خلقت‏اند و مجرى مشیت الهى در آفرینش اشیاء نیز نیست.

به طور كلى تصور مردم ما از «جن‏» با تصویرى كه قرآن از جن مى‏دهد متفاوت است جن در قرآن موجودى است مانند انسان و مكلف به تكالیفى ماننند تكالیف انسان ولى موجودى نامرئى; اما جن در تصور عامه مردم موجودى است در ردیف فرشته قرآن جن را با انس (انسان) ردیف مى‏كند و عامه مردم با فرشته. شیطان به نص قرآن از نوع جن است در جهان بینى اسلامى فرشتگان نقشى اجرائى در نظام تكوین دارند برخلاف جن كه از این نظر هیج نقشى ندارد دریف قرآن «جن و ملك‏» در ادبیات اسلامى به اعتبار اشتباهى است كه مسلمین از سابقه ذهنى با مفاهیم به اصل مطلب برگردیم جهان بینى اسلامى برخلاف جهان بینى زردشتى و مانوى و مزدكى یك قطبى است‏شیطان از نظر قرآن مصداق الذى احسن كل شى‏ء خلقه. (3) و همچنین مصداق ربنا الذى اعطى كل شى‏ء خلقه ثم هدى (4) است.

وجود شیطان و شیطنت و اضلال او خود مبنى بر حكمت و مصلحتى است و به موجب همان حكمت و مصلحت‏شیطان شر نسبى است نه شر حقیقى و واقعى و مطلق.

از همه شگفت تر این است كه بر حسب منطق قرآن خدا خودش به شیطان پست‏«اضلال‏» و «گمراه سازى‏» را اعطاء فرموده است. در این باره قرآن كریم مى‏فرماید:

واستقرز من استطعت منهم بصوتك واجلب علیهم بخیلك و رجلك و شاركهم فى الاموال و الاولاد و عدهم و ما یعدهم الشیطان الاغرورا (5)

دراینجا خدا شیطان را مخاطب ساخته به وى فرمان مى‏دهد كه:

«هر كه از فرزندان آدم مى‏توانى بلغزان، با سواره نظام و پیاده نظامت‏بر آنان بتاز، در ثروت و فرزند شریكشان شو و نویدشان ده; شیطان جز دروغ و فریب نویدشان نمى‏دهد.

گوئى شیطان آمادگى خود را براى تحویل گرفتن پست اضلال اعلام مى‏دارد آنجا كه مى‏گوید:

فبما اغویتى لاقعدن لهم صراطك المستقیم ثم لا تینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم و لا تجد اكثرهم شاكرین. (6)

«به این سبب كه مرا گمراه ساختى بر سر راه ایشان خواهم نشست آنگاه از پیش رو و از پشت‏سرشان و از راست و از چپشان خواهم آمد و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهى یافت.»

البته معنى و مفهوم اضلال و قلمروى شیطان در این پس همان است كه قبلا اشاره شد و نه بیشتر یعنى هیچگونه اجبار و الزامى نسبت‏به بشر در كار نیست هر چه هست «وسوسه‏» است و «دعوت‏» است و «تزیین‏» است و «تسویل‏».

تذكر این نكته لازم است كه مقصود ما از اینكه تكوین از قلمروى شیطان خارج است این نیست كه شیطان هیچ نقشى در تكوین ندارد مگر ممكن است موجودى در شیطان نه خالق مستقل بخشى از موجودات قطبى در برابر خداوند است و نه در نظام طولى جهان مانند فرشتگان نقشى از تدبیر و اداره كائنات به او سپرده شده است، و نه تسلطش بر بشر در حدى است كه بتواند او را به آنچه مى‏خواهد مجبور نماید. قرآن براى شیطان و جن نقشى در تكوین قائل است اما مجموعا از نقش انسان برتر و بالاتر نیست.

مقصود اصلى ما از این بحث این است كه قرآن مساله شیطان را به شكلى طرح كرده است كه كوچك‏ترین خدشه‏اى بر توحید ذاتى و اصل لیس كمثله شى‏ء (7) همچنین بر توحید در خالقیت و اصل الا له الخلق و الامر (8) ، قل الله خالق كل شى‏ء (9) و لم یكن له شریك فى الملك (10) وارد نمى‏سازد. (11)

پاورقى‏ها

1- نحل / 99 و 100

2- ابراهیم / 22

3- سجده / 7

4- طه / 50

5- اسراء / 64

6- اعراف / 16 و 17

7- شورى / 11

8- اعراف / 54

9- رعد / 16

10- اسراء / 111

11- براى بحث‏شیطان رجوع شود به تفسیر «المیزان‏» جلد8 صفحات 34 - 58 ذیل آیات اول سوره اعراف; و به كتاب «خدمات متقابل اسلام و ایران‏» تالیف نگارنده این كتاب.

يکشنبه 25/12/1387 - 20:27
دعا و زیارت

گفتارى در باره شیطان و عمل او

موضوع ابلیس نزد ما امرى مبتذل و پیش پا افتاده شده كه اعتنایى به آن نداریم، جزاینكه روزى چند بار او را لعنت كرده و از شرش به خدا پناه مى‏بریم و بعضى افكار پریشان خودرا به این جهت كه از ناحیه او است تقبیح مى‏كنیم.و لیكن باید دانست كه این موضوع‏موضوعى است بسیار قابل تامل و شایان دقت و بحث، و متاسفانه تاكنون در صدد بر نیامده‏ایم‏كه ببینیم قرآن كریم در باره حقیقت این موجود عجیب كه در عین اینكه از حواس ما غایب‏است و تصرفات عجیبى در عالم انسانیت دارد چه مى‏گوید، و چرا نباید در صدد برآییم؟چرا

در شناختن این دشمن خانگى و درونى خود بى‏اعتناییم؟دشمنى كه از روز پیدایش بشر تاروزى كه بساط زندگیش برچیده مى‏شود بلكه حتى پس از مردنش هم دست از گریبان او برنمى‏دارد و تا در عذاب جاودانه دوزخش نیندازد آرام نمى‏گیرد.آیا نباید فهمید این چه موجودعجیبى است كه در عین اینكه همه حواسش جمع گمراه كردن یكى از ماها است و در همان‏ساعتى كه مشغول گمراه كردن او است عینا به همان صورت و در همان وقت‏سرگرم گمراه‏ساختن همه بنى نوع بشر است؟در عین اینكه از آشكار همه با خبر است از نهان آنان نیز اطلاع‏دارد، حتى از نهفته‏ترین و پوشیده‏ترین افكارى كه در زوایاى ذهن و فكر آدمى جا دارد با خبراست.و علاوه بر اینكه با خبر است مشغول دسیسه در آن و گمراه ساختن صاحب آن نیز هست.

(اشاره به اهمال و قصور مفسرین در بحث از شیطان و شناختن او)

آیا تعجب در این است كه ما چنین بحثى را عنوان كردیم و یا در این است كه چرامفسرین تاكنون اسمى از آن نبرده‏اند؟و اگر هم احیانا متعرض آن شده‏اند به پیروى از روشى‏كه دانشمندان صدر اول اسلام داشته‏اند تنها متعرض اشكالاتى شده‏اند كه مردم عوام در برخوردبا آیات این داستان متوجه آن مى‏شوند، و در این چهار دیوارى هر طایفه‏اى بر آنچه فهمیده‏استدلال و جنگ و جدال كرده و فهم طایفه دیگر را تخطئه نموده بر آن ایراد كرده و به شمارش‏اشكالات مربوط به داستان پرداخته است.

1 - چرا خداوند ابلیس را آفرید؟او كه مى‏دانست وى چكاره است؟

2 - با اینكه ابلیس‏از جن بود چرا خداوند او را با ملائكه محشور و همنشین كرد؟

3 - با اینكه مى‏دانست او اطاعتش‏نمى‏كند چرا امر به سجده‏اش كرد؟

4 - چرا او را موفق به سجده نكرد و گمراهش نمود؟

5 - چرابعد از آن نافرمانى او را هلاك نكرد؟

6 - چرا تا روز قیامت مهلت داد؟

7 - چرا او را مانند خون‏در سراسر وجود آدمى راه داده و بر او مسلطش كرده است؟

8 - چرا به لشكریانى تاییدش نمود وبر همه جهات حیات انسانى او را مسلط نمود؟

9 - چرا او را از نظر و احساس بشر پنهان كرد؟

10 - چرا همه كمك‏ها را به او كرد و به آدمیان كمك نكرد؟

11 - چرا اسرار خلقت بشر را از اوپوشیده نداشت تا چنین به اغواى او طمع نبندد؟

12 - با اینكه او دورترین و دشمن‏ترین مخلوقات‏بود چطور با خدا حرف زد و خداوند هم با او تكلم كرد؟آیا همانطور كه بعضى‏ها گفته‏اند ازراه معجزه بوده یا آثار و علایمى ایجاد كرده كه ابلیس از دیدن آن آثار به مراد او پى برده (1) ؟

13 - ورودش به بهشت از چه راهى بوده؟

14 - چگونه ممكن است در بهشت كه مكان قدس وطهارت است وسوسه و دروغ و گناه واقع شود؟

15 - با اینكه حرفهایش مخالف گفتار خداوند بود چرا آدم آن را پذیرفت؟

 

............................................

 

(1)تفسیر تبیان ج 4 ص 360

16 - و با اینكه خلود در دنیا مخالف با اعتقاد به معاد است چگونه طمع‏در خلود كرد؟

17 - با اینكه آدم در زمره پیغمبران بود چطور ممكن است معصیت كرده باشد؟

18 - با اینكه توبه كار مانند كسى است كه گناه نكرده است چطور توبه آدم قبول شد و لیكن به‏مقامى كه داشت بازنگشت؟و چگونه...؟و چگونه...؟

اهمال و كوتاهى مفسرین در این موضوع جدى و حقیقى، و بى بند و بارى آنها دراشكال و جواب به حدى رسید كه در جواب از این اشكالات بعضى از آنان به خود جرات دادندكه بگویند مقصود از آدم در این داستان آدم نوعى است، و داستان یك داستان خیالى محض‏است (1) .و یا بگویند مقصود از ابلیس قوه‏اى است كه آدمى را به شر و فساد دعوت مى‏كند (2) .ویا بگویند صدور فعل قبیح از خداوند جایز است، و همه گناهان از ناحیه خود او است.و اواست كه آنچه را خودش درست كرده خراب مى‏كند، و بطور كلى، خوب آن چیزى است كه اوبخواهد و به آن امر كند و بد آن چیزى است كه او از آن نهى كند (3) .و یا بگویند اصلا آدم اززمره پیغمبران نبوده و یا بطور كلى انبیا معصوم از گناه نیستند، و یا قبل از بعثت معصوم نیستند وآدم آن موقع كه نافرمانى كرد مبعوث نشده بود (4) و یا بگویند همه این صحنه‏ها براى امتحان‏بوده است (5) .

باید دانست تنها چیزى كه باعث بى‏فایده بودن این مباحث‏شده این است كه این‏مفسرین در این مباحث بین جهات حقیقى و جهات اعتبارى فرق نگذاشته و مسائل تكوینى رااز مسائل تشریعى جدا نكرده‏اند، و بحث را درهم و برهم نموده، اصول قراردادى و اعتبارى راكه تنها براى تشریعیات و نظام اجتماعى مفید است در امور تكوینى دخالت داده و آن را، حكومت داده‏اند.

(چند مطلب كه باید در بحث از مساله شیطان و حقائق دینى و تكوینى مربوط به آن بیان شود)

(1 - وجود نفسى اشیاء خیر است)

ما اگر بخواهیم در پیرامون این مساله و حقایق دینى و تكوینیى كه در آن است آزادانه‏بحث كنیم باید قبلا چند جهت را تحریر نماییم:

1 - باید دانست تمامى اشیایى كه متعلق خلق و ایجاد قرار گرفته و یا ممكن است قراربگیرد وجود نفسى‏شان(وجودشان بدون اینكه اضافه به چیزى داشته باشد)خیر است.بطورى

............................................

(1)تفسیر المنار ج 1 ص 282 - 267 و ج 8 ص 353

(2)تفسیر المنار ج 1 ص 275 - 267

(3)تفسیر القرطبى ج 4 ص 2611، و تفسیر الكبیر ج 14 ص 40 - 39

(4)تفسیر الكبیر ج 2 ص 178 - 177، و تفسیر المنار ج 8 ص 354

(5)مجمع البیان ج 4 ص 65 ط تهران

كه اگر به فرض محال فرض كنیم شرى از شرور متعلق خلقت و ایجاد قرار گرفته و موجود شودپس از موجود شدنش حالش حال سایر موجودات خواهد بود، یعنى دیگر اثرى از شر و قبح در آن‏نخواهد بود، مگر اینكه وجودش اضافه و ارتباط به چیز دیگرى داشته باشد، و در اثر این ارتباطنظامى از نظامهاى عادلانه عالم وجود را فاسد و مختل سازد، و یا باعث‏شود عده‏اى دیگر ازموجودات از خیر و سعادت خود محروم شوند، اینجاست كه شرهایى در عالم پدید مى‏آید.

و اینكه در بالا گفتیم: "بدون اینكه وجودشان اضافه به چیزى داشته باشد"مقصودمان‏همین معنا بود.بنا بر این اگر موجودى از قبیل مار و عقرب دیدیم كه از نظر اضافه‏اى كه به مادارند مضر به حال ما است باید بدانیم كه بطور مسلم منافعى دارد كه از ضررش بیشتر است وگر نه حكمت الهى اقتضاى وجود آن را نمى‏كرد و در این صورت وجود چنین موجودى هم خیرخواهد بود.

و آیه"تبارك الله‏رب العالمین" (2) و آیه"و ان من شى‏ء الا یسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبیحهم" (3) نیز به آن‏اشاره دارد.

(2 - ارتباط اجزاى عالم خلقت به نحو تساوى و تماثل نیست بلكه حكمت و نظام عالم مقتضى وجود مراتب مختلف است)

2 - عالم خلقت با همه وسعتى كه در آن است تمامى اجزایش به یكدیگر مربوط ومانند یك زنجیر اولش بسته و مربوط به آخرش مى‏باشد، بطورى كه ایجاد جزئى از آن مستلزم‏ایجاد و صنع همه آن است، و اصلاح جزئى از اجزاى آن به اصلاح همه آن مربوط است، همچنانكه فرموده: "و ما امرنا الا واحدة كلمح بالبصر" (4) و این ارتباط لازمه‏اش این نیست كه‏جمیع موجودات مثل هم و ربطشان به یكدیگر ربط تساوى و تماثل باشد، زیرا اگر همه اجزاى‏عالم مثل هم بودند عالمى به وجود نمى‏آمد بلكه تنها یك موجود تحقق مى‏یافت، و لذا حكمت‏الهى اقتضا دارد كه این موجودات از نظر كمال و نقص، و وجدان مراتب وجود و فقدان آن، وقابلیت رسیدن به آن مراتب و محرومیت از آن مختلف باشند.

آرى، اگر در عالم، شر و فساد، تعب و فقدان، نقص و ضعف و امثال آن نبود بطور مسلم

............................................

(1)آن كسى كه هر چه آفرید نیكویش آفرید.سوره سجده آیه 7

(2)بسیار پر خیر است‏خداوندى كه براى عالمیان یگانه پروردگار است.سوره اعراف آیه 54

(3)و هیچ چیز نیست مگر اینكه تسبیح‏گوى به حمد خدا است، و لیكن شما تسبیح آنها رانمى‏فهمید.سوره اسرى آیه 44

(4)سوره قمر آیه 50

از خیر، صحت، راحت، وجدان، كمال و قوت نیز مصداقى یافت نمى‏شد، و عقل ما پى به‏معانى آنها نمى‏برد، چون بطور كلى عقل هر معنایى را از مصادیق خارجى آن انتزاع مى‏كند اگردر عالم مصداقى از شقاوت، معصیت، قبح، ذم و عقاب و امثال آن نبود، سعادت، اطاعت، حسن، مدح و ثوابى هم تحقق نمى‏یافت، و همچنین اگر دنیایى نبود آخرتى هم وجود نداشت، مثلا اگر معصیتى نبود یعنى نافرمانى امر مولوى مولى به هیچ وجه ممكن نبود قهرا انجام خواسته‏مولى امرى ضرورى و اجبارى مى‏شد، و اگر انجام دادن فعلى ضرورى و غیر قابل ترك باشددیگر امر مولوى به آن معنا ندارد، و خواستن مولى چنین فعلى را تحصیل حاصل است.

و وقتى امر مولوى معنا نداشت اطاعت هم مصداق نخواهد داشت، و وقتى اطاعت ومعصیتى نبود مدح و ذم، ثواب و عقاب، وعد و وعید و انذار و بشارتى هم نخواهد بود، و وقتى‏اینگونه امور نبود دین و شریعت و دعوتى هم نخواهد بود، و وقتى دینى در كار نبود نبوت ورسالتى هم نخواهد بود، و وقتى نبوت و رسالتى نباشد قهرا اجتماع و مدنیتى هم نخواهد بود، اجتماع هم كه نباشد انسانیتى نیست و همچنین و بر همین قیاس فرض نبود یك چیز مستلزم‏فرض نبود جمیع اجزاى عالم است.

(اگر شیطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود و صراط مستقیمى فرض نمى‏شد.آیات مربوط به داستان سجده آدم تصویرى است از روابط بین نوع انسانى و نوع ملائكه و ابلیس)این معنا كه معلوم شد اینك مى‏گوییم اگر شیطانى نبود نظام عالم انسانى هم نبود، ووجود شیطانى كه انسان را به شر و معصیت دعوت كند از اركان نظام عالم بشریت است، ونسبت به صراط مستقیم او به منزله كناره و لبه جاده است، و معلوم است كه تا دو طرفى براى‏جاده نباشد متن جاده هم فرض نمى‏شود.اینجاست كه اگر دقت‏شود معناى آیه"قال فبمااغویتنى لاقعدن لهم صراطك المستقیم" (1) و آیه"قال هذا صراط على مستقیم ان عبادى‏لیس لك علیهم سلطان الا من اتبعك من الغاوین" (2) به خوبى روشن گشته و صدق ادعاى‏ما معلوم مى‏گردد.

با در نظر گرفتن این دو جهتى كه ذكر شد اگر در آیات راجع به داستان سجده آدم‏دقت‏شود معلوم خواهد شد كه این آیات در حقیقت تصویرى است از روابط واقعیى كه بین نوع‏انسانى و نوع ملائكه و ابلیس است، چیزى كه هست این واقعیت را به صورت امر، اطاعت، استكبار، طرد، رجم و سؤال و جواب بیان كرده، و نیز معلوم خواهد شد كه تمامى اشكالاتى‏كه شده - و ما پاره‏اى از آن را در بالا نقل كردیم - ناشى از كوتاهى در تفكر و دقت بوده است.

............................................

(1)سوره اعراف آیه 16

(2)سوره حجرات آیه 42

لذا مى‏بینیم بعضى از مفسرین(صاحب المنار)هم وقتى در مقام جواب از آن‏اشكالات برمى‏آید به این معنا تنبه یافته و مى‏گوید كه"این داستان اشاره به فطرت و طبایع‏انسان و ملائكه و ابلیس مى‏كند"باز در اثر كوتاه آمدن در تحقیق و تدبر، رشته صحیحى را كه‏تنیده بود پنبه كرده و مى‏گوید"امر ابلیس به سجده و نهى آدم از خوردن از درخت، امر و نهى‏تشریعى نبوده بلكه تكوینى بوده است" (1) غافل از اینكه امر و نهى تكوینى قابل تخلف ومخالفت نیست، امر تكوینى یعنى ایجاد، و نهى تكوینى یعنى عدم ایجاد و با این حال چگونه‏ممكن است امر تكوینى باشد و ابلیس آنرا اطاعت نكند؟و چطور ممكن است نهى تكوینى‏باشد و آدم از امتثال آن سرپیچى نماید؟

(3 - بهشتى كه آدم قبل از هبوط در آن بوده بهشت جاودان نبوده بلكه بهشت برزخى بوده كه غرائز بشرى در آنجا ظاهر و هویدا مى‏شده)

3 - از داستان بهشت آدم به تفصیلى كه در سوره"بقره"گذشت چنین بر مى‏آید كه‏قبل از اینكه آدم در زمین قرار گیرد خداوند بهشتى برزخى و آسمانى آفریده و او را در آن جاى‏داده، و اگر او را از خوردن از درخت مزبور نهى كرد براى این بود كه بدین وسیله طبیعت بشرى‏را آزموده معلوم كند كه بشر جز به اینكه زندگى زمینى را طى كرده و در محیط امر و نهى وتكلیف و امتثال تربیت‏شود، ممكن نیست به سعادت و بهشت ابدى نائل گردد، و جز باپیمودن این راه محال است به مقام قرب پروردگار برسد.از اینجا نیز معلوم مى‏شود كه هیچكدام‏از اشكالاتى كه بر این داستان وارد كرده‏اند وارد نیست، براى اینكه بهشت آدم بهشت جاودان‏نبوده تا اشكال شود به اینكه بهشت جاى اولیاى خدا است نه جاى شیطان.و یا اشكال شود به‏اینكه بهشت جاى خلود است و كسى كه وارد آن شد دیگر بیرون نمى‏شود پس آدم چطور بیرون‏آمد؟و نیز بهشت دنیایى و مادى نبوده تا مانند سرزمین‏هاى دیگر دنیا جاى زندگى دنیوى باشدو اداره آن زندگى تنها به وسیله قانون و امر و نهى مولوى ممكن باشد، بلكه بهشت برزخى وجایى بوده كه سجایا و اخلاق و خلاصه غرایز بشرى - نه فقط آدم(ع) - ظاهر و هویدامى‏شده.

باز به اول كلام برگشته و مى‏گوییم: پروردگار متعال در باره حقیقت و ذات این‏موجود شریرى كه نامش را ابلیس نهاده جز مختصرى بیان نفرموده، تنها در آیه"كان من‏الجن ففسق عن امر ربه" (2) جن بودن او را بیان كرده، و در جمله"خلقتنى من نار"از قول‏خود او حكایت كرده كه ماده اصلى خلقتش آتش بوده.و اما اینكه سرانجام كارش چیست و

............................................

(1)تفسیر المنار ج 8 ص 354 ط بیروت.

(2)سوره كهف آیه 50

جزئیات و تفصیل خلقت او چگونه بوده؟صریحا بیان نكرده است.لیكن آیاتى هست كه‏مى‏توان از آنها چیزهایى در این باره استفاده كرد، از آن جمله آیه"لاقعدن لهم صراطك‏المستقیم، ثم لاتینهم من بین ایدیهم و من خلفهم و عن ایمانهم و عن شمائلهم و لا تجداكثرهم شاكرین" (1) است كه حكایت قول خود او است، و از آن استفاده مى‏شود كه وى‏نخست در عواطف نفسانى انسان یعنى در بیم و امید، و در آمال و آرزوهاى او، و در شهوت وغضبش تصرف مى‏نماید و آنگاه در اراده و افكارى كه از این عواطف برمى‏خیزد.

قریب به معناى این آیه، آیه شریفه"قال رب بما اغویتنى لازینن لهم فى الارض" (2) است، زیرا معناى این آیه این است كه: من امور باطل و زشتى‏ها و پلیدى‏ها را از راه میل ورغبتى كه عواطف بشرى به آن دارد در نظر آنان زینت داده، به همین وسیله گمراهشان‏مى‏كنم، مثلا زنا را كه یكى از گناهان است از آنجایى كه مطابق میل شهوانى او است درنظرش آن قدر زینت مى‏دهم تا به تدریج از اهمیت محذور و زشتى آن كاسته و همچنان‏مى‏كاهم تا یكباره تصدیق به خوبى آن نموده و مرتكبش شود.

نظیر آیه فوق، آیه"یعدهم و یمنیهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا" (3) و همچنین آیه"فزین لهم الشیطان اعمالهم" (4) مى‏باشد.

(قلمرو اغوا و اضلال شیطان، ادراك انسانى و ابزار كار او عواطف و احساسات بشرى است)همه این آیات بطورى كه ملاحظه مى‏كنید دلالت دارد بر اینكه میدان عمل تاخت و تازشیطان همانا ادراك انسانى، و ابزار كار او عواطف و احساسات بشرى است.و به شهادت آیه"الوسواس الخناس الذى یوسوس فى صدور الناس" (5) اوهام كاذب و افكار باطل را شیطان‏در نفس انسان القا مى‏كند.

البته این القائات طورى نیست كه انسان آنرا احساس نموده میان آنها و افكار خودش‏فرق بگذارد، و آن را مستند به كسى غیر از خود بداند، بلكه بدون هیچ تردیدى آن را نیز افكارخود دانسته و عینا مانند دو دو تا چهار تا و سایر احكام قطعى از خود و از رشحات فكر خودمى‏داند.و هیچ منافاتى ندارد كه افكار باطل ما هم مستند به خود ما باشد و هم بگوییم كه

............................................

(1)سوره اعراف آیه 17

(2)سوره حجر آیه 39

(3)وعده‏شان مى‏دهد و امیدوارشان مى‏كند، و لیكن شیطان وعده‏شان نمى‏دهد مگر به فریب.

سوره نساء آیه 120

(4)پس شیطان عمل‏هایشان را در نظرشان زینت داد.سوره نحل آیه 63

(5)سوره ناس آیه 5

شیطان آن را در ما القا كرده، همانطورى كه بسیارى از افكار و تصمیمات ما در اثر خبرى كه‏دیگرى داده و یا حكمى كه كرده در ما پدید آمده است، و ما در عین حال آن را از خود سلب‏ننموده استقلال و اختیار خود را در آن انكار نمى‏نماییم، و اگر آن فكر و آن تصمیم را عملى‏كردیم و توبیخ و سرزنشى بر آن مترتب شد تقصیر را به گردن كسى كه آن خبر را آورده و یا آن‏دستور را داده نمى‏اندازیم.ابلیس هم در قیامت همه گناهان را به گردن خود بشر مى‏اندازد وقرآن از او چنین حكایت مى‏كند: "و قال الشیطان لما قضى الامر ان الله وعدكم وعد الحق‏و وعدتكم فاخلفتكم و ما كان لى علیكم من سلطان الا ان دعوتكم فاستجبتم لى فلاتلومونى و لوموا انفسكم ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخى انى كفرت بما اشركتمون من‏قبل ان الظالمین لهم عذاب الیم" (1) .

بطورى كه ملاحظه مى‏كنید در این آیه شیطان گناه و ظلم را به خود بشر نسبت داده واز خود سلب كرده، و خود را به تمام معنا بى‏طرف قلمداد نموده، و گفته است"تنها كارى كه‏من كرده‏ام این بوده كه شما را به گناه دعوت كرده و به وعده دروغى دلخوش ساختم".آیه‏شریفه"ان عبادى لیس لك علیهم سلطان الا من اتبعك من الغاوین" (2) نیز هر قدرت وسلطنتى را از ابلیس نفى نموده، فعالیت‏هاى او را تنها در كسانى مؤثر مى‏داند كه خودشان باپاى خود به دنبال شیطان به راه بیفتند.نظیر آیه فوق آیه شریفه"قال قرینه ربنا ما اطغیته ولكن كان فى ضلال بعید" (3) است كه از قول ابلیس حكایت مى‏كند كه در قیامت مى‏گوید:

پروردگارا من او را به نافرمانیت مجبور نكردم بلكه او خودش در گمراهى بعیدى بود.

(تصرفات ابلیس در ادراك انسان تصرف طولى است نه عرضى و با استقلال انسان در كارهایش منافاتى ندارد)خلاصه سخن اینكه: تصرفات ابلیس در ادراك انسان تصرف طولى است، نه در عرض‏تصرف خود انسان، تا منافات با استقلال انسان در كارهایش داشته باشد، او - بطورى كه از آیه

............................................

(1)شیطان پس از آنكه حساب خلایق رسیده شد مى‏گوید: خداوند در دنیا در باره این(بعث ونشور و این بهشت و دوزخ) به شما وعده حق داد و من(به باطل)وعده‏تان دادم و خلف وعده كردم و لیكن‏شما را در گمراهى مجبور نكردم، این شما بودید كه به اختیار، دعوتم را پذیرفتید، پس مرا سرزنش مكنید، بلكه خود را ملامت كنید، و امروز من نمى‏توانم به فریاد شما برسم همچنانكه شما هم نمى‏توانید بداد من‏برسید.امروز كفر مى‏ورزم و انكار مى‏كنم اعتقادى را كه شما در باره من داشتید و مرا شریك خداى تعالى‏مى‏پنداشتید.آرى، براى ستمكاران عذابى است دردناك.سوره ابراهیم آیه 22

(2)بطور مسلم تو بر بندگان من تسلطى نخواهى داشت، مگر آن گمراهانى كه به میل خود تو راپیروى مى‏كنند.سوره حجر آیه 42

(3)سوره ق آیه 27

"16"سوره"اعراف"و آیه"39"سوره"حجر"استفاده شد - تنها مى‏تواند چیزهایى را كه‏مربوط به زندگى مادى دنیا است زینت داده و به این وسیله در ادراك انسان تصرف نموده، باطل را به لباس حق در آورد، و كارى كند كه ارتباط انسان به امور دنیوى تنها به وجهه باطل‏آن امور باشد، و در نتیجه از هیچ چیزى فایده صحیح و مشروع آن را نبرد.و معلوم است كه چنین‏كسى در طرز تفكرش و در طرز استفاده از امور دنیوى و همچنین اسباب مربوط به زندگى، خود رامستقل دانسته، و همین فكر او را به كلى از حق و زندگى صحیح و حقیقى غافل مى‏سازد.

وقتى انسان كارش به جایى رسید كه از هر چیزى تنها وجهه باطل آن را درك كند، و از وجه‏حق و صحیح آن غافل شود رفته رفته دچار غفلتى دیگر مى‏گردد كه ریشه همه گناهان است وآن غفلت از مقام حق تبارك و تعالى است.خداى تعالى در باره اینگونه اشخاص مى‏فرماید:

"و لقد ذرانا لجهنم كثیرا من الجن و الانس لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون‏بها و لهم اذان لا یسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون" (1) .

بنا بر این، خود را مستقل دیدن، و از پروردگار خود غافل شدن، و جمیع اوهام و افكارباطل و هر شرك و ظلمى كه مترتب و متفرع بر آن است همه از تصرفات شیطان است.گر چه‏چنین شخصى از آنجایى كه خود را مستقل مى‏داند این اوهام و افكار را هم از خود دانسته، وشرك و ظلم را نیز عمل خود مى‏پندارد.و باید هم چنین بپندارد، زیرا معنى فریب شیطان‏خوردن و در تحت ولایت او در آمدن همین است كه گمراه بشود و نداند چه كسى او را گمراه‏كرده"انه یریكم هو و قبیله من حیث لا ترونهم انا جعلنا الشیاطین اولیاء للذین لا یؤمنون" (2) .

(ولایت‏شیطان بر آدمیان در ظلم و گناه و ولایت ملائكه بر آدمیان در اطاعت و عبادت)قرآن كریم نظیر این ولایتى را كه شیطان در گناه و ظلم بر آدمیان دارد براى ملائكه دراطاعت و عبادت اثبات نموده، مى‏فرماید: "ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم‏الملائكة ان لا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التى كنتم توعدون، نحن اولیاءكم فى‏الحیوة الدنیا" (3) البته این دو نوع ولایت منافاتى با ولایت مطلق پروردگار كه آیه"لیس لكم

............................................

(1)ما بسیارى از جن و انس را آفریده‏ایم كه پایان كارشان به دوزخ منتهى مى‏شود، اینان كسانیندكه با داشتن دل نمى‏فهمند، و با داشتن چشم نمى‏بینند، داراى گوش‏هایى هستند لیكن با آن نمى‏شنوند.

اینان مانند چارپایان بلكه گمراه‏تر از چارپایانند، آنان غفلت‏زدگانند.سوره اعراف آیه 179

(2)او و گروه وى بطور مسلم شما را از آنجایى كه خودتان احساس نكنید مى‏بینند، آرى ماشیطان‏ها را اولیاى كسانى قرار داده‏ایم كه ایمان نمى‏آورند.سوره اعراف آیه 27

(3)كسانى كه گفتند پروردگار ما خدا است و پاى گفته خود هم ایستاده و استقامت نمودندفرشتگان بر آنان نازل شده نوید مى‏دهند كه مترسید و غمگین مباشید، و به بهشتى كه خدایتان وعده داده‏دلخوش باشید(و مطمئن بدانید كه)ما در زندگى دنیا اولیاى شما هستیم.سوره حم سجده آیه 31

من دونه من ولى و لا شفیع" (1) آن را اثبات مى‏كند ندارد.

............................................

(1)نیست براى شما غیر از خداوند دوست و مددكارى.سوره سجده آیه 4

بارى، این ولایت همان احتناك و لگام زدنى است كه شیطان وعده داده، و قرآن از اوچنین حكایت مى‏كند: "قال ا رایتك هذا الذى كرمت على لئن اخرتن الى یوم القیمة‏لاحتنكن ذریته الا قلیلا، قال اذهب فمن تبعك منهم فان جهنم جزاؤكم جزاء موفورا، واستفزز من استطعت منهم بصوتك و اجلب علیهم بخیلك و رجلك و شاركهم فى الاموال والاولاد و عدهم و ما یعدهم الشیطان الا غرورا" (2) و بطورى كه از آیات قرآن بر مى‏آید براى اولشكرى است كه او را در هر كارى كه بخواهد مدد مى‏كنند، از آن جمله آیه شریفه"انه یریكم‏هو و قبیله من حیث لا ترونهم" (3) است.و اگر در آیه"و لاغوینهم اجمعین" گمراهى همه رابه خود او نسبت داده براى این است كه هر قدر هم لشكریانش زیاد و نقشه اعمال آنها مختلف‏باشد نتیجه اعمالشان كه همان وسوسه در دلها و گمراه ساختن مردم است‏یكى است، همچنانكه مساله توفى و گرفتن جان‏ها را هم به ملك الموت نسبت داده و فرموده: "قل یتوفیكم‏ملك الموت الذى و كل بكم" (4) و هم به اعوانش مستند كرده و فرموده: " حتى اذا جاءاحدكم الموت توفته رسلنا و هم لا یفرطون" (5) .

هم بر مى‏آید (6) كه‏لشكریانش همه از جنس خود او یعنى از طایفه جن نیستند، و بعضى از آنان از جنس بشرند،

............................................

(2)شیطان به پروردگار خود گفت: مرا خبر ده آیا این است آنكه بر من برترى و فضیلت دادى؟

حتما اگر تا روز قیامت زنده‏ام بگذارى همه فرزندان وى را جز اندكى لگام خواهم زد خداى متعال فرمود:

برو كه هر كه از ایشان تو را پیروى كند جزاى او و تو جهنم خواهد بود كه سزایى است تمام، حال هر كه راكه توانستى به آواز خودت بكشان و با سواران و پیادگان خود آنان را محاصره كن و در مالها و فرزندانشان‏شریك شو و وعده‏هاى دروغیشان ده، آرى شیطان پیروان خود را جز به دروغ و فریب وعده نمى‏دهد.سوره‏اسرى آیه 64

(3)سوره اعراف آیه 26

(4)بگو شما را ملك الموتى قبض روح مى‏كند كه از طرف پروردگار موكل بر شما است.سوره‏سجده آیه 11

(5)تا آنكه یكى از شما را مرگ فرا رسد فرستادگان ما او را قبض روح مى‏كنند، و در این ماموریت‏كوتاهى نمى‏نمایند. سوره انعام آیه 61

(6)آنكه در دل مردم وسوسه مى‏كند چه آن شیطان از جنس جن باشد یا انسان.سوره ناس آیه 6

همچنانكه از آیه"ا فتتخذونه و ذریته اولیاء من دونى و هم لكم عدو" (1) استفاده مى‏شود كه وى‏نیز مانند سایر جانداران، ذریه و فرزند دارد، و اما اینكه كیفیت پیدایش فرزندان او چگونه است؟

معلوم نیست، و آیه مزبور از آن ساكت است.

از آیات كریمه قرآن در باره ابلیس و خصوصیات كارهاى او و لشكریانش دو نكته‏دیگر استفاده مى‏شود: یكى این است كه لشكریان او در كندى و تندى در عمل همه مثل هم وبرابر هم نیستند، بعضى تند و بعضى كند هستند، به شهادت اینكه در جمله"و اجلب علیهم‏بخیلك و رجلك"بعضى از لشكریان او را سواره و بعضى را پیاده معرفى كرده است.

نكته دیگر اینكه لشكریان او از جهت اجتماع و انفراد در عمل نیز مختلفند، بعضى تنهاكار مى‏كنند و بعضى به كمك یكدیگر كارى را از پیش مى‏برند، به دلیل آیه"و قل رب‏اعوذ بك من همزات الشیاطین، و اعوذ بك رب ان یحضرون" (2) و احتمالا آیه"هل انبؤكم على‏من تنزل الشیاطین تنزل على كل افاك اثیم یلقون السمع و اكثرهم كاذبون" (3) .

(خلاصه بحث در باره شیطان و وسوسه اندازى او)

خلاصه بحث این شد كه: ابلیس موجودى است از آفریده‏هاى پروردگار كه مانندانسان داراى اراده و شعور بوده و بشر را دعوت به شر نموده و او را به سوى گناه سوق مى‏دهد.

این موجود قبل از اینكه انسانى به وجود آید، با ملائكه مى‏زیسته و هیچ امتیازى از آنان نداشته‏است و پس از اینكه آدم(ع) پا به عرصه وجود گذاشت وى از صف فرشتگان خارج‏شده بر خلاف آنان در راه شر و فساد افتاد، و سرانجام كارش به اینجا رسید كه تمامى انحرافها، شقاوتها، گمراهیها و باطلى كه در بنى نوع بشر به وقوع بپیوندد همه به یك حساب مستند به وى‏شود، بر عكس ملائكه كه هر فردى از افراد بشر به سوى غایت‏سعادت و سر منزل كمال و مقام‏قرب پروردگار راه یافته و مى‏یابد هدایتش به یك حساب مستند به آنها است.

مطلب دیگرى كه از بحث ما بدست آمد این بود كه ابلیس را در كارهایش اعوان ویارانى است از فرزندان خود و از جن و انس كه هر كدام به طریق خاصى اوامر او را اجرامى‏كنند و او به آنان دستور مى‏دهد كه در كار بنى نوع بشر مداخله نموده از دنیا و هر چه در آن

............................................

(1)آیا با این حال او و بچه‏هاى او را سواى من اولیاى خود اتخاذ مى‏كنند، با اینكه آنان دشمنان‏شمایند؟سوره كهف آیه 50

(2)و بگو پروردگارا پناه مى‏برم به تو از وسوسه‏هاى شیطان‏ها، و پناه مى‏برم به تو از اینكه به نزد من‏آیند.سوره مؤمنون آیه 98

(3)آیا شما را خبر بدهم از اینكه شیطان‏ها بر چه كسانى نازل مى‏شوند آنان نازل مى‏شوند بر هردروغ‏ساز گناه پیشه، كسانى كه مسموعات خود را نشر مى‏دهند و بیشترشان دروغگویند.سوره شعراء آیه 223

است هر چیزى كه با زندگى بشر ارتباط دارد در آن تصرف نموده، باطل آن را به صورت حق وزشت آن را به صورت زیبا وانمود كنند، ایشان نیز اوامر او را امتثال نموده در دلهاى بشر و دربدن‏هاى‏شان و در اموال و فرزندان و سایر شؤون زندگى دنیوى‏شان به گونه‏هاى مختلفى تصرف‏مى‏كنند، گاهى دسته جمعى و گاهى منفرد، زمانى به كندى و زمانى دیگر بسرعت، گاهى بدون‏واسطه و گاهى به وسیله اطاعت و زمانى به وسیله معصیت به كار گمراه ساختن او مى‏پردازند.

و نیز بدست آمد كه تصرفات ابلیس و لشكریان او طورى نیست كه براى بشر محسوس‏باشد - یعنى بفهمد كه چه وقت ابلیس در دلش وارد مى‏شود و چگونه افكار باطل را در قلب وى‏القا مى‏كند، و یا اذعان كند كه این فكر از خودش نیست و شخص دیگرى در دل او القاكرده - پس نه كارهاى شیطان و لشكرش مزاحم رفتار انسان است و نه ذوات و اشخاص ایشان‏در عرض وجود وى مى‏باشد جز اینكه خداوند به ما خبر داده كه ابلیس از جن است و او ولشكرش از آتش آفریده شده‏اند و به هر حال گویا آغاز و انجام وجود وى با هم اختلاف دارد.

المیزان جلد 8 صفحه 41 علامه طباطبایى رضوان الله

يکشنبه 25/12/1387 - 20:26
دعا و زیارت
  تفاوت سینمای دفاع مقدس با سینمای جنگ

 محمد محسنی تنکابنی

 

اگر جنگ ما نیز از زمره جنگ‏هایى بود كه در این قرون اخیر در كره زمین رخ داده است، بنده خود از نخستین كسانى بودم كه از نظر گاهى مخالف با جنگ فیلم مى‏ساختم.

شهید سید مرتضى آوینى

 سینمای دفاع مقدس را نباید با سینمای جنگ یكسان دانست، سینمای جنگ ملزومات و ساختارها و غالب های خاص خودش را دارد كه سینمای شكل گرفته با عنوان سینمای دفاع مقدس هیچ یك از آنان را نمی پذیرد.

 سینمای دفاع مقدس را میتوان مطمئنا منحصر به جنگ تحمیلی ایران و عراق دانست چرا که سینمای شكل گرفته پیرامون مساله دفاع مقدس برگرفته از همین واقیت جنگ تحمیلی است.

 نماد سینمای ملی و فیلمسازی ایرانی و وجود نماد و نشانه های هویتی ملی – مذهبی در ژانر دفاع مقدس بسیار واضح تر و نمایان تر از دیگر ژانر های كار شده در سینمای ایران است و همچنین نقطه آغاز شکل گیری و شروع خلاقیت نسل جدید و جوان فیلمساز بعد از انقلاب اسلامی و نقطه اشتراک نظام جمهوری اسلامی و فیلمسازان قبل از انقلاب برای پرداختن به موضوع دفاع مقدس بعنوان فیلم سینمایی در همین ژانر و آثار سینمایی دفاع مقدس دیده می شود.

 مسئله جنگ و دفاع مقدس به دلیل تحمیلی بودن آن و مطرح شدن مسئله دفاع و حفظ ناموس و مملكت باعث شده بود تا تمامی فیلمسازان و هنرمندان به هر شكلی با این مسئله درگیر شوند چرا كه دیگر جنگ با تمام وجوه زندگی مردم جامعه پیوند خورده بود. از زن و بچه گرفته تا پیر و جوان همگی خواسته و نا خواسته درگیر مسئله جنگ بودند كه دیگر با زندگی روزمره آنان پیوند خورده بود و فیلمسازان و هنرمندان اگر دغده آرمانهای دفاع مقدس را هم نداشتند به دلیل مواجه بودن با این مسئله به این موضوع پرداختند.

 آغاز و شکل گیری مباحث هنر دینی و سینمای بومی با چشم انداز جهانی نیز در این ژانر كلید خورد و دفاع مقدس مسئله ای برای طرح و آغاز این جریان شده بود و در واقع مسئله دفاع مقدس به دلیل ایرانی بودن و كاملا بومی بودن آن اذهان را به سمت هنر بومی و هنر دینی سوق داد.

 سردمدار این جریان و رهبری فکری و عملی آن نیز با اندیشه ها و آثار هنرمند شهید سید مرتضی آوینی در سینمای ایران شکل گرفت و در واقع با شروع به کار مجموعه ارزشمند روایت فتح، سینمای دفاع مقدس ایران هویت مستقل خود شناخت.

 اما در مورد سینمای جنگ باید گفت که اساس شکل گیری ژانر جنگ بر دو پایه است:

 اول ، نگاه به ژانر جنگ از روی اكشن و قدرت تعلیم دیدگی و بازوان سترگ سربازان و تكاوران و نمایش صحنه های حماسی

 دوم ، مذموم بودن كشتن نفوس انسان ها

 بطور مشخص در جنگ جهانی اول فیلمهایی از دسته اول را شاهد بودیم و در جنگ جهانی دوم فیلمهایی که در مورد متفقین ساخته شدند بیشتر از نوع اول و فیلمهایی هم که در مورد متحد ین و نازیها تولید شدند بر پایه دوم استوار بودند.

 ژانر جنگ، همواره یکی از ژانرهای جذاب و مهم سینما به شمار می رود . با شروع جنگ جهانی این ژانر فعالیت خود را با جدیت بیشتری ادامه داد و تا کنون  آثار زیادی در این زمینه ساخته شده است.

 آثاری مثل ((در جبهه غرب خبری نیست)) ساخته لوئیس مایلستون فیلمساز توانای آمریکایی که با این فیلم در سال ۱۹۳۰موفق به کسب جایزه اسکار نیز شد . یا فیلم ((راه های افتخار )) ساخته استنلی کوبریک کارگردان صاحب سبک سینما . کوبریک در این فیلم عده ایی سرباز را نشان میدهد که دولت فرانسه شکست در عملیاتی را به گردن آنها انداخته است  و همچنین فیلم ((جوخه )) اثر الیور استون که از تحسین برانگیز ترین آثار سینمای جنگ می باشد . فیلم های دیگری نیز نظیر(( نجات سرباز رایان)) ،(( غلاف تمام فلزی)) ، ((صلیب آهنی)) و ... ساخته شده اند که همگی در بردارنده وقایع و اتفاقات تلخی از جنگ می باشد.

 در فیلم جنگی، سربازان جنگ یك كشور، قهرمان جلوه می نمایند و در فیلم دیگر، سربازان یا چریك های كشور مقابل افرادی مظلوم و قهرمان به تصویر كشیده میشوند و در هر صورت، همه گونه های جنگی سینما به حالات، حركات، كنش ها و واكنش های جبهه متجاوزین یا جبهه مورد تجاوز قرار گرفته، می پردازند.

 اما سینمای مربوط به جنگ تحمیلی ایران را هم میتوان از جنبه فیلمهایی که در آن ساخته شده است که مطابق با یک زمانبندی تاریخی نیز هست به دو دسته کلی تقسیم بندی کرد که دسته اول بیشتر در همان ژانر سینمای جنگ قرار میگرفتند و دسته دوم بیشتر در ژانر جدید سینمای دفاع مقدس.

 سینمای جنگ ایران با شروع جنگ تحمیلی فعالیت خود را آغاز کرد و توانست به سرعت در بین مردم به محبوبیت برسد . اکثر فیلم هایی که در اوایل جنگ تحمیلی ساخته می شد با هدف تقویت روحیه عمومی مردم شکل میگرفت به گونه ایی که موضوع اکثر آنها شبیه به هم بود به صورتی که گروهی ارتشی به خاک دشمن نفوذ کرده و پس از نابود کردن تجهیزات آنها با کمترین تلفات به کشور باز می گشتند . البته این عمل در آن برحه زمانی بسیار قابل تحسین بود چون همانگونه که در بالا ذکر شده ساخت اینگونه فیلم ها برای بالا بردن روحیه مردم بسیار لازم بوده است .  فیلم هایی مثل(( پایگاه جهنمی)) ،(( عقاب ها)) ،((برزخی ها)) ، ((گذرگاه)) و .... از این نوع فیلم ها بودند.

 بعد از سپری شدن سال های پر التهاب اولیه جنگ تحمیلی دیدگاه فیلم سازان نسبت به مقوله جنگ عوض شد و فیلم سازان جوانی روی کار آمدند . حاصل این دوران را می توان در فیلم هایی مثل(( دیار عاشقان)) ، ((پرواز در شب)) ،(( دیده بان)) ،(( مهاجر)) و ... مشاهده کرد که بعضاً با استقبال مردم نیز مواجه می شدند . این آثار واقعیات جنگ ، رشادت ها و ایثارهای رزمندگان ایرانی را به خوبی نشان می دهد و به جنبه معنوی دفاع مقدس نیز می پردازد.

 اما از همان آغاز جنگ نیز شهید آوینی با فیلمسازی مستند در جنگ تحمیلی سینمای حنگ ایران را متحول کرد و ژانر و موضوع جدید سینمای دفاع مقدس را با نگاهی متفاوت به مقوله جنگ تحمیلی و حضور رزمندگان اسلام در آن پایه گذاری کرد که بعدها بیشتر توسط شاگردان خودش توسعه یافت.

 نقطه آغاز سینمای داستانی دفاع مقدس نیز فیلم دیده بان حاتمی کیا بود. حاتمی کیا که خود شاگرد مکتب فیلمسازی آوینی بود، اولین فیلم سازی است که در سینمای دفاع مقدس شخصیت پردازی واقع گرایانه را در میان نیروهای خودی جدی گرفت.

 با پایان جنگ تحمیلی فیلم سازان جنگ امکانی برای پرداختتن به برخی از واقعیت ها و شخصیت های خاص جنگ ها، شکست ها و پیروزی ها را به دست آوردند و سینمای جنگ یک دگرگونی مضمونی و محتوایی را تجربه کرد و بیشتر به سینمای دفاع مقدس نزدیک شد.

 اما در خصوص تفاوت های فیلم جنگی و فیلم دفاع مقدس بد نیست به برخی از مهمترین نشانه های این دو نوع ژانر اشاره کنیم.

 رزمندگان دفاع مقدس از جنبه روحی و شخصیتی مقدسین مردم بودند. اینها شهادت را نه به دلیل اینكه اگر خود نمیرند دشمن آنها را می‏كشد و نه به دلیل آن كه خانه و مزرعه شان توسط دشمن ویران شده است و نه به دلیل اجتناب ‏ناپذیر بودن جنگ در دفاع از خانه شان انتخاب کرده بودند بلکه آن را یک امر معنوی و ماورایی می پنداشتند.

 سینمای دفاع مقدس علاوه بر وجود مقدساتی از قبیل اسلام، میهن، ولایت، جهاد، شهادت و... بدلیل وجود سربازان و جنگاورانش مقدس است.

 تفاوت نوع نگاه مردم پشت جبهه که تاثیر بسیار زیادی هم بر فیلم دارد در دفاع مقدس و دیگر جنگ ها نیز قابل تامل است.

 مردم ایران بدلیل نگاه ماورایی و معنوی به جنگ بعنوان جهاد و شهادت به جبهه ها اعزام میشدند و از همین روی مردم خراسان و مازندران و... که بسیار هم از منطقه جنگی دور بودند بیشتر از خود مردم خوزستان و کردستان و... عازم جبهه ها می شدند.

 رزمندگان حاضر در جبهه ها که عملا کارکتر های اصلی فیلمهای جنگی و دفاع مقدس نیز میباشند بدلیل دید قدسی و معنوی که در آنها وجود داشته عملا مضمون فیلم را هم به موضوعات معنوی و دینی سوق میدهند که در نتیجه اکثر فیلمهای دفاع مقدس به نوعی با سینمای دینی و معنا گرا نزدیکی پیدا میکند و گره میخورد در صورتی که در فیلمهای جنگی چنین مساله ای الزامی ندارد.

 فیلم دفاع مقدس اگر بخواهد بعد از جنگ و یا در زمان جنگ هم به مسائل اجتماعی و پس زمینه های جنگی و اثرات آن هم بپردازد به ناچار با مردمی طرف است که خود یا در همین جنگ با همین نوع نگاه حضور داشته اند و یا با همین دید عزیزانشان را به جبهه ها فرستاده اند و یا با آن همراه بودند و لذا دوباره همین سبقه معنوی و قدسی در آن نمایان میشود در صورتی که در فیلم جنگی نزدیکترین موضوع به این جریان را میتوان سینمای دفاع نامید که تنها نشان دهنده مظلومیت و ناچار شدن مردم در برابر هجوم را نام برد که بارزترین نمونه های آن در مورد جنگ جهانی دوم و هجوم وحشیانه نازیها قابل مشاهده است.

 سینمای جنگ، هم كشتن دارد هم كشته شدن، عین جنگ، امّا هم كشتن رزمندگان ما با دیگران فرق داشت و هم كشته شدن آنها، این جا كسی برای لذّت انتقام و خالی كردن گرفتگی‏های روحی شلیك نمی‏كرد و هنگام رفتن از این دنیا با حسرت از آن جدا نمی‏شد.

 هرچند وجه حماسی جنگ بسیار مهم است اما یك بسیجی داوطلب كه چون شیر می‏جنگد و به مرگ لبخند می‏زند، با یك سرباز ویتنامی كه دلی پر از كینه از سرباز آمریكایی دارد و شجاعانه می‏جنگد و همچنین شجاعت یك تكاور آمریكایی كه مست قدرت بازو و اسلحه و احتمالاً شراب انگور است و هر سه شجاعانه می‏جنگند قابل مقایسه نیستند و در این بین تفاوتی وجود دارد كه همان تفاوت سینمای روایتگر دفاع مقدس‏مان است، با دیگر روایت‏ها از جنگ و دفاع، هر سه شجاعند، هر سه می‏دانند هر لحظه ممكن است مرگ آنها را در آغوش گیرد، هر سه خوب می جنگند؛ اما روحیات و انگیزه های جنگیدن آنها با هم تفاوت دارد.

 شهید آوینی میگوید: همه جنگ ها بد است مگر جهاد فى سبیل اللّه و لذا چون دفاع مقدس ما مسلخ و مقتل عُشّاق و عرصه حضور دلیران حق پرستى چون همت و خرازى و دیگران كه از مقام خلیفة الهى بشر دفاع مى كردند، بوده است سینمای دفاع مقدس ما با سینمای جنگ تفاوتهای آشکار و بارزی دارد و اگر اینچنین نبود وظیفه سینماگران نیز آن بود كه به جای مهاجر و دیده بان و سفر به چزابه ، غلاف تمام فلزى بسازند و نظام نیهیلیستى ارتش هاى دنیا را به استهزا بگیرند. 

تفاوت فیلمسازان دفاع مقدس و نوع نگاه آنها به فیلم دفاع مقدس با فیلمسازان جنگی و نگاه آنها به مقوله سینمای جنگ. نوع نگاه فیلمساز دفاع مقدس به این موضوع نگاهی است که با نوع نگاه رزمندگان و ماهیت دفاع مقدس گره خورده است و از همان زاویه به مساله می نگرد که رزمندگان اسلام با جنگ نگاه میکنند و در واقع او تنها زیبایی ها و شکوه و عظمت جنگ را میبیند در صورتی که فیلمساز جنگی به تبع غلبه نگاه مادی بر هنر مدرن تنها زشتی ها وسیاهی های جنگ را میبیند و بازتاب آن است، در صورتی که همین مساله ای را که او میبیند در نگاه هنرمند دفاع مقدس و مخاطبان ایرانی آن چیزی جز خیر و زیبایی نیست چرا که آن مرگ میبیند و این شهادت و...

 از اینرو در بحث دفاع مقدس كه یكی از حساس ترین و مقدس ترین مساله جامعه ما است كه سینما نیز وارد آن شده است به ناچار لزوم دور شدن حدیث نفس از آن دیده می شود و در واقع سینمای دفاع مقدس زمانی كه بخواهد روایت گری چیزی غیر از انچه كه در دفاع مقدس رخ داده است باشد دیگر سینمای دفاع مقدس نخواهد بود و وارد ژانر سینمای جنگ شده است.

همچنین یک نکته قابل توجه در مورد مساله سینمای جنگ و دفاع مقدس این است که از آنجایی که هرچند سینمای دفاع مقدس در حال حاضر تنها مربوط به جنگ تحمیلی ایران و عراق و فیلمهایی است که در مورد آن ساخته شده اند ولی از آنجایی که تفاوت اصلی این سینما با سینمای جنگ در نوع نگاه فیلمسازان آن است، سینمای جنگ را میتوان حتی در مورد فیلمهایی که در مورد جنگ تحمیلی و دفاع مقدس ساخته شده اند را نیز فیلمهای جنگ خواند و نه دفاع مقدس بعنوان مثال همین نوع نگاه مادی و یا ماورایی فیلمساز است که درفیلم عروسی خوبان (محسن مخملباف) تنها با موجی ها و معلولان و سیاهی هان جنگ روبرو میشویم و در فیلم های روایت فتح (سید مرتضی آوینی) با هجوم انسانها در خیابانهای شهر برای اعزام به جبهه.
 

يکشنبه 25/12/1387 - 19:48
دعا و زیارت

١٠٦ كافر یعنى كسى كه منكر خدا است، یا براى خدا شریك قرار مى‏دهد، یا پیغمبرى حضرت خاتم الانبیا محمد ابن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم را قبول ندارد، نجس است، و همچنین است اگر در یكى از اینها شك داشته باشد. و نیز كسى كه ضرورى دین یعنى چیزى را كه مثل نماز و روزه، مسلمانان جزو دین اسلام مى‏دانند منكر شود، چنانچه بداند آن چیز ضرورى دین است و انكار آن چیز برگردد به انكار خدا یا توحید یا نبوت، نجس مى‏باشد. و اگر نداند، احتیاطا بایداز او اجتناب كرد، گرچه لازم نیست.

١٠٧ تمام بدن كافر، حتى مو و ناخن و رطوبت هاى او نجس است.

١٠٨ اگر پدر و مادر و جد بچه نابالغ كافر باشند آن بچه هم نجس است،و اگر یكى از اینها مسلمان باشد، بچه پاك است.

١٠٩ كسى كه معلوم نیست مسلمان است‏یا نه پاك مى‏باشد، ولى احكام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلا نمى‏تواند زن مسلمان بگیرد و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.

١١٠ اگر مسلمانى به یكى از دوازده امام دشنام دهد یا با آنان دشمنى داشته باشد، نجس است.

يکشنبه 25/12/1387 - 15:52
دعا و زیارت
دوستان  عزیز  هر  سوال  در  حیطه ی  توضیح امساءل دارید  احکام  ومرجع  تقلید   بپرسید  چون  بنده  فایلpdf  مرجع   تقلید  بزرگان  دین  را  دارم. 

١١١ شراب و هر چیزى كه انسان را مست مى‏كند، چنانچه به خودى خود روان باشد، نجس است. و اگر مثل بنگ و حشیش روان نباشد، اگر چه چیزى در آن بریزند كه روان شود، پاك است.

١١٢ الكل صنعتى كه براى رنگ كردن درب و میز و صندلى و مانند اینها بكارمى‏برند، اگر انسان نداند از چیزى كه مست كننده و روان است درست كرده‏اند، پاك مى‏باشد.

١١٣ اگر انگور و آب انگور به خودى خود جوش بیاید حرام، ولى نجس نیست، مگر آنكه معلوم شود كه مست كننده است. و اگر به واسطه پختن جوش بیاید،خوردنش حرام است، ولى نجس نیست.

١١٤ خرما و مویز و كشمش و آب آنها اگر جوش بیاید، پاك و خوردن آنها حلال است.

يکشنبه 25/12/1387 - 15:51
دعا و زیارت

رها کنید دگر صحبت مداوا را
فراق اگر نکشد ، وصل می کشد ما را

تمام عمر تو ما را نظاره کردی و ما
ندیده ایم هنوز آن جمال زیبا را

شراره های دلم اشک شد ز دیده چکید
ببین چگونه به آتش کشید، دریا را

قسم به دوست که یک موی یار را ندهم
اگر دهند به دستم ، تمام دنیا را

به شوق انکه ز کوی تو ام نشان آرد
به چشم خویش کشیدم غبار صحرا را

جنون کشانده به جایی مرا که نشناسم
طریق کعـبه و بتخانه و کلیسا را

تمام عمر به خورشید و ماه ناز کنم
اگر به خانه تاریک من نهی پا را

نسیم صبح ز راهی که امدی برگرد
ببر سلام ز من آن عزیز زهرا را

يکشنبه 25/12/1387 - 15:49
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته