مرا به وسعت تشکیل
برگها ببرید...
یک سال آقا با گروهی از دوستان به زیارت امام رضا ع رفته بود ، وقتی که با همراهان به زیارت میرفت زود تر به خانه ای
که کرایه کرده بودند بر میگشت و مشغول جارو کردن و آماده کردن چای میشد تا دوستانش از حرم برگردند .وقتی دوستان برگشتند
از امام پرسیدند: چرا شما زیارت رامختصر کردید و زود برگشتید؟ فرمودند : ثواب این کارها کمتر از زیارت نیست .
خانم ، شما که همیشه صحبت کردن با تلفنتان
چند ساعت طول میکشید چطور شد این بار فقط یک ساعت حرف زدید ؟ آخه ...آخه شماره رو اشتباهی گرفته بودم !
خرابات آشیان مرغ جان است
خرابات آستان لا مکان است
خراباتی خراب اندر خراب است
که در صحرای او عالم سراب است
خراباتی است بی حد و نهایت
نه آغازش کسی بیند نه غایت
ازو هر غمزه دام ودانه ای شد
وز او هر گوشه ای میخانه ای شد
امام خمینی رحمه الله علیه همیشه هنگام نماز از
عطر وبوی خوش استفاده میکردند و شاید بدون بوی خوش به نماز نایستاده بودند حتی در نجف
هم که نماز شب را در پشت بام منزل میخواندند
شیشه ی عطری همراه خود می بردند .
عبارت بالا هنگامی بهکار برده میشود که آدمی در انجام کار دشواری تهور و جسارت را به حد نهایت رسانیده باشد. البته آن تهور و جسارت در اینجا منظور نظر است و میتواند مصداق ضربالمثل بالا واقع شود که مبتنی بر اجبار و اظطرار بوده و عامل عمل را کارد به استخوان رسیده باشد. در اینگونه موارد اگر عواقب شوم متصوره را متذکر شوند و عامل را از اقدام به آن کار خطیر بازدارند جواب به ناصح کشفق این است که: ”بالاتر از سیاهی رنگی نیست“. و منظورش از سیاهی شکست یا مرگ است که میخواهد بگوید از آن ترس و بیم ندارد. پیداست وقتی که معلوم شود منظورش از سیاهی چیست طبعاً ریشهٔ تاریخی مطلب به دست خواهد آمد...