اگر دلت کوه آتشفشان است چگونه انتظار داری در دست هایت گل بروید.
گریه بر هر درد بی درمان دواست
چشم گریان چشمه ی فیض خداست
مولوی
چون وا نمی کنی گرهی خود گره مباش
ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
صائب تبریزی
سنگین نمی شد این همه،خواب ستمگران
می شد گر از شکستن دلها،صدا بلند
کردگارا!
گفتگو با تو،عطرآگین کند موج نفس ها را
آنچه خرّم می کند گلزار دل را،گفتگو باتوست
نیمه شب ها دوست می دارم به درگاهت نیایش را
جهان بزرگ است و آدمیزاد کوچک،اما انسان می تواند چنان بزرگ شود که جهان در برابرش کوچک گردد.
شتاب دور از اندیشه،سرعت درانهدام است با عجله خود را منهدم نکنید!
سخن تو اگر نگویی،اسیر توست،اگر بگویی امیر تو،با اندیشه او را از اسارت به امارت برسان.
شما آن نیستید که فکر می کنید،بلکه آن طوری که فکر می کنید هستید.
انسان کاملاً همان می شود که اغلب بدان فکر می کند.