• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2664
تعداد نظرات : 2458
زمان آخرین مطلب : 3969روز قبل
تاریخ

در روز هفتم محرم الحرام سال 61 هجری، عبیدالله ابن زیاد در نامه ای به عمر بن سعد دستور داد تا آب فرات را بر امام حسین(ع) و اصحابش ببندند و نگذارند قطره ای آب به خیمه گاه آن حضرت برسد.

در این روز عبیدالله ابن زیاد نامه ای به عمر بن سعد لعنت الله علیهما فرستاد و به او دستور داد تا با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) و آب فرات فاصله ایجاد کرده و اجازه نوشیدن حتی قطره ای آب را به امام و یارانش ندهند، همانگونه که از آب دادن به عثمان بن عفان خودداری شد. 

عمر بن سعد نیز فورا عمرو بن حجاج را با چندین سوار در کنار شریعه فرات مستقر کرد و مانع دسترسی امام حسین(ع) و یارانش به آب شدند. 

در این هنگام مردی به نام عبد الله بن حصین ازدی که از قبیله بجیله بود فریاد برداشت که، ای حسین! این آب را دیگر بسان رنگ آسمانی نخواهی دید! بخدا سوگند که قطره ای از آن را نخواهی چشید تا از عطش جان دهی! 

امام حسین(ع) فرمود: خدایا! او را از تشنگی بکش و هرگز او را مشمول رحمت خود قرار مده! حمید بن مسلم می گوید: به خدا سوگند که پس از این گفت و گو به دیدار او رفتم در حالی که بیمار بود، قسم به آن خدایی که جز او پروردگاری نیست، دیدم که عبد الله ابن حصین آن قدر آب می آشامید که شکمش بالا می آمد و آن را بالا می آورد! و باز فریاد می زد: العطش! باز هم آب می خورد تا شکمش آماس می کرد، ولی سیراب نمی شد! و چنین بود تا به هلاکت رسید. 

واقعه ناجوانمردانه بستن آب به روی آل الله سه روز پیش از عاشورا روی داد. 

البته حضرت اباالفضل العباس(ع) از سیاهی شب استفاده می کرد و برای خیمه ها آب می آورد، ولی از بامداد تا شامگاه عاشورا هیچ آبی به خیمه گاه نرسید. 

ایرنا

چهارشنبه 22/8/1392 - 13:58
تاریخ

روز ششم محرم سال 61 هجری قمری دستخوش حوادث گوناگونی بود که می توان به بنی اسد و سستی در یاری امام حسین (ع) اشاره کرد.

در روز ششم، حبیب بن مظاهر به امام (ع) عرض کرد: یابن رسول الله! در این نزدیکی طائفه ای از بنی اسد سکونت دارند که اگر اجازه دهی من به نزد آنان روم و ایشان را به سوی شما دعوت کنم، شاید خداوند شر این گروه را از تو با حضور بنی اسد از کربلا دفع کند! امام اجازه دادند و حبیب بن مظاهر، شبانگاه نزد آنان رفت و به آنان گفت: بهترین ارمغان را برای شما به همراه آورده ام، شما را به یاری پسر پیامبر خدا دعوت می کنم، او یارانی دارد که هر یک از آنها بهتر از هزار مرد جنگی اند و هرگز او را تنها نخواهند گذارد و او را به دشمن تسلیم نکنند، عمر سعد با لشکریان انبوه او را محاصره کرده است، چون شما قوم و عشیره من هستید شما را به این راه خیر راهنمایی می کنم، امروز از من فرمان برید و به یاری او بشتابید تا شرف دنیا و آخرت از آن شما باشد.

به خدا سوگند یاد می کنم که اگر یک نفر از شما در راه خدا با پسر دختر پیامبرش در اینجا کشته شود و شکیبایی ورزد و امید ثواب از خدای داشته باشد، رسول خدا در علیین بهشت رفیق و همدم او خواهد بود.

آنگاه نود نفر از مردان بنی اسد، یک یک بپاخاستند و برای یاری امام حرکت کردند. در آن هنگام ، مردی نزد عمر بن سعد رفته و او را از جریان کار آگاه ساخت و او نیز مردی به نام ازرق را با چهار صد سوار بسوی آنان روانه ساخت که در دل شب و در کنار فرات راه را بر بنی اسد که فاصله چندانی با امام (ع) نداشتند، بستند.

مردان بنی اسد با سواران ابن سعد در آویختند، حبیب بن مظاهر بر ازرق بانگ زد که: وای بر تو! بگذار دیگری غیر از تو این ظلم را بر گردن بگیرد.

هنگامی که طایفه بنی اسد دانستند که تاب مقاومت با آن گروه را ندارند، در سیاهی شب پراکنده شدند و به قبیله خود بازگشتند، مبادا عمر سعد شبانه بر آنها بتازد.

حبیب به خدمت امام (ع) آمد و جریان را گفت، امام حسین(ع) فرمودند: ˈلا حول و لا قوه الا باللهˈ

* در روز ششم محرم الحرام، عبید الله بن زیاد نامه ای به عمر سعد نوشت که: من از نظر زیادی لشکر اعم از سواره و پیاده و تجهیزات چیزی را از تو فروگذار نکرده ام، توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من می فرستند. 



* وضعیت لشکر دشمن 

چون مردم می دانستند که جنگ با امام حسین(ع) در حکم جنگ با خدا و پیامبر اوست، تعدادی در اثنای راه از لشکر دشمن جدا شدند و فرار کردند.

نوشته اند که؛ فرمانده ای که از کوفه با هزار رزمنده حرکت کرده بود، چون به کربلا می رسید فقط سیصد یا چهار صد نفر همراه او بودند و بقیه در میان راه فرار کرده بودند.



* نامه امام حسین(ع) از کربلا به محمد بن حنفیه 

امام باقر (ع) فرموده اند: امام حسین (ع) از کربلا نامه ای برای محمد بن حنفیه فرستادند که متن آن چنین بود: ˈبه نام خداوند بخشنده مهربان نامه ای است از حسین بن علی به محمد بن علی و دیگر بنی هاشم. اما بعد، مثل اینکه دنیا اصلا وجود نداشته و آخرت همیشگی و دائمی بوده و هست.ˈ

ایرنا

چهارشنبه 22/8/1392 - 13:57
تاریخ

در روز پنجم ماه محرم سال 61 هجری قمری عبیدالله بن زیاد کسی را به دنبال شبث بن ربعی فرستاد که در دارالاماره حضور یابد.

شبث بن ربعی خود را به بیماری زده بود و می‏خواست که ابن زیاد او را از رفتن به کربلا معاف دارد، ولی عبیدالله بن زیاد برای او پیغام فرستاد که: مبادا از کسانی باشی که خداوند در قرآن فرموده است: چون به مومنین رسند گویند: از ایمان آورندگانیم، و هنگامی که به نزد یاران خود - که همان شیاطینند - روند، اظهار دارند ما با شماییم و مومنین را به سخره می‏گیریم و به او خاطر نشان کرد که اگر بر فرمان ما گردن می‏نهی و در اطاعت مایی، در نزد ما باید حاضر شوی. 

شبث بن ربعی، شبانگاه نزد عبیدالله آمد ابن زیاد به او مرحبا گفته و در نزد خود نشاند و گفت: باید به کربلا روی، پس شبث قبول کرد و عبیدالله او را به همراه یک هزار سوار به سوی کربلا گسیل داشت.

سپس عبیدالله بن زیاد به شخصی به نام زحر بن قیس با پانصد سوار ماموریت داد که بر جسر صراه (محلی در راه کربلا) ایستاده و از حرکت کسانی که به عزم یاری امام حسین از کوفه خارج می‏شوند، جلوگیری کند.

در این روز با توجه به تمام محدودیت هایی که برای نپیوستن کسی به سپاه امام حسین علیه‏السلام صورت گرفت، مردی به نام عامر بن ابی سلامه از برابر زحربن قیس و سپاهیانش گذشت، زحر بن قیس به او گفت: من از تصمیم تو آگاهم که می‏خواهی حسین را یاری کنی، باز گرد! ولی عامر بن ابی سلامه بر زحری بن قیس و سپاهش حمله ور شد و از میان سپاهیان گذشت و کسی جرات نکرد تا او را دنبال کند. عامر خود را به کربلا رساند و به امام حسین علیه‏السلام ملحق شد تا به درجه رفیع شهادت نایل آمد، او از اصحاب امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه‏السلام بود که در چندین جنگ در رکاب آن حضرت شمشیر زده است.

ایرنا

چهارشنبه 22/8/1392 - 13:55
تاریخ

در روز چهارم محرم، عبیداللّه‏ بن زیاد مردم کوفه را در مسجد جمع کرده و به سخنرانی پرداخت و ضمن آن مردم را برای شرکت در جنگ با امام حسین(ع) تشویق و ترغیب کرد.

عبیدالله بن زیاد برمنبر رفت و گفت: ای مردم، شما آل سفیان را آزمودید و آنها را چنان که می خواستید یافتید و یزید را می شناسید که دارای سیره و طریقه ای نیکوست و به زیردستان احسان می کند و عطایای او بجاست و پدرش نیز چنین بود و اینک یزید دستور داده است که بهره شما را از عطایا بیشتر کنم و پولی را نزد من فرستاده است که در میان شما قسمت کنم و شما را به جنگ با دشمنش حسین(ع) بفرستم، این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت کنید.

سپس از منبر پایین آمد و برای مردم کوفه عطایایی مقرر کرد و دستور داد تا در تمام شهر ندا کنند که مردم برای حرکت آماده باشند و خود و همراهانش به سوی نخیله حرکت کرد و حصین بن تمیم و حجار بن ابجر و شبث بن ربعی و شمر بن ذی الجوشن را به کربلا فرستاد تا عمر بن سعد را در جنگ با حسین کمک کنند.

پس از اعزام عمر بن سعد به کربلا، شمر بن ذی الجوشن نخستین فردی بود که با چهار هزار نفر سپاهی آزموده، برای جنگ با امام حسین(ع) اعلام آمادگی کرد و بعد یزید بن رکاب کلبی با دو هزار نفر و حصین بن تمیم با چهار هزار نفر و مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر و نصر بن حرث با دو هزار نفر که جمعا 19 هزار نفر می شدند را فرستاد. 

در تعداد کل لشکریانی که به همراه عمر بن سعد در کربلا حضور پیدا کردند تا با امام حسین (ع) بجنگند، اختلاف است، اما نکته ای که نباید فراموش کرد این است که تعداد نظامیان جیرخواری که از حکومت وقت، حقوق و لباس و سلاح و لوازم جنگی دریافت می کردند سی هزار نفر بوده است.

ایرنا

چهارشنبه 22/8/1392 - 13:53
تاریخ

پس از آنکه حر بن یزید ریاحی، امام حسین(ع) و یاران ایشان را در سرزمین کربلا در محاصره خود قرار داد و مانع حرکت آنان شد، عبیدالله بن زیاد عامل یزید در کوفه، فرماندهی سپاه یزید را بر عهده عمر بن سعد گذاشت.

عمر بن سعد در روز جمعه سوم محرم الحرام سال 61 قمری به همراه چهار هزار نیروی جنگی وارد کربلا شد و فرماندهی را بر عهده گرفت.

در برخی منابع تاریخی آمده است: قبیله عمر بن سعد (بنی زهره) نزد او آمده و او را سوگند دادند تا از این کار (داوطلب جنگ با امام حسین(ع) شدن) بر حذر باشد تا باعث دشمنی میان آنها و بنی هاشم نشود. از طرفی یکی از دو فرزندش به نام ˈحفصˈ او را به مقاتله با امام حسین(ع) تشویق می کرد و دیگری او را بر حذر می داشت. از این رو ˈحفصˈ همراه پدر برای جنگ با حسین(ع) به کربلا آمد.

عمر بن سعد پیش از واقعه کربلا، منصب حکومت ری را از عبیدالله گرفته بود ولیکن با پیش آمد مخالفت اباعبدالله الحسین(ع) با یزید و امتناع از بیعت و حرکت آن حضرت به سوی کوفه، عبیدالله حکومت ری را مشروط به خاتمه بخشیدن به قضیه امام حسین(ع) کرده بود.

عمر بن سعد به خاطر دستیابی به حکومت منطقه وسیع ایالت ری (که هرگز به آن نایل نیامد) فرماندهی سپاه یزید را پذیرفت و مرتکب جنایت بزرگ غیرانسانی شد.

عمر بن سعد شخصی را نزد حضرت فرستاد تا از علت آمدنش به این سرزمین جویا شود. حضرت فرمود: مردم شهر شما به من نامه نوشته و مرا دعوت کرده اند و اگر از آمدنم ناخوشنودید باز خواهم گشت! عمر بن سعد تا از پیام امام(ع) مطلع شد، گفت: امیدوارم خدا مرا از جنگ با حسین برهاند! از روزی که عمر بن سعد وارد سرزمین کربلا شد، پیوسته لشکریانی از سوی عبیدالله بن زیاد برای وی فرستاده می شد. 

بنابر روایتی تا ششم محرم، متجاوز از 20 هزار نفر در سپاه عمر بن سعد گرد آمدند.

ایرنا

چهارشنبه 22/8/1392 - 13:51
تاریخ

امام حسین (ع) در روز ترویه یعنی هشتم ذی الحجه سال 60 قمری از مکه معظمه به سوی عراق مهاجرت فرمود و پس از چند روز، لشکریان عبیدالله بن زیاد به فرماندهی حر بن یزید ریاحی با آن حضرت رو به رو شده و مانع حرکت آن حضرت به سوی کوفه شدند.

گرچه حر بن یزید، ماموریت داشت با امام حسین (ع) برخورد شدید کند ولیکن رفتار وی با آن حضرت بر رفق و مدارا بود. به همین جهت حر و لشکریانش در نماز جماعت امام حسین (ع) شرکت می کردند و به خطبه های دلنشین وی گوش جان می سپردند و این دو سپاه، چند روز بدون هیچ گونه مشکلی در کنار هم بودند. 

اما عبیدالله بن زیاد که عطش فراوان برای جنگ با اباعبدالله الحسین داشت، نامه ای به حر بن یزید نوشت و وی را مامور سخت گیری بر امام حسین (ع) کرد. حر بن یزید نیز طبق فرمان، راه را بر امام حسین و یارانش مسدود کرد و آنان را به سوی منطقه خشک و بی حاصل به نام کربلا هدایت کرد و در آنجا آنان را در محاصره خویش قرار داد. قافله امام حسین (ع) چون به سرزمین کربلا رسیدند، آن حضرت پرسید: این زمین چه نام دارد ؟ عرض کردند: کربلا. آن حضرت تا نام کربلا را شنید، فرمود: این، موضع کرب و بلا و محل محنت و عنا است، فرود آیید که اینجا منزل و محل خیمه های ما است و این زمین، جای ریختن خون ما است و در این مکان قبرهای ما واقع خواهد شد. جدم رسول خدا مرا به این امور خبر داد. 

به ناچار آن حضرت و یاران و اصحابش در روز پنج شنبه دوم محرم الحرام سال 61 قمری در آن سرزمین فرود آمدند و حربن یزید نیز با سپاهیانش در مقابل آن حضرت، خیمه زدند. 

آن حضرت، اهل بیت خود را جمع کرده، نظری بر آنها افکند و گریست. سپس فرمود: خدایا! ما را از حرم جدمان راندند، و بنی امیه در حق ما ستم روا داشتند. خدایا! حق ما را از ستمگران بستان و بر دشمنان پیروز گردان. 

عبیدالله بن زیاد در این روز (دوم محرم) نامه ای بدین مضمون برای حضرت نوشت: خبر ورود تو به کربلا رسید. من از جانب یزید بن معاویه مامورم سر بر بالین ننهم تا تو را بکشم و یا به حکم من و حکم یزید بن معاویه باز آیی! والسلام. 

امام (ع) فرمود: این نامه را جوابی نیست! زیرا بر عبیدالله عذاب الهی لازم و ثابت است. 

امام حسین(ع) چون نامه ابن زیاد را خواند، فرمود: رستگار نشوند آن گروهی که خشنودی مردم را با غضب پروردگار خریدند.(خشنودی مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند.) 

ایرنا

چهارشنبه 22/8/1392 - 13:50
تاریخ

تاریخ قمری گرچه پیش از اسلام نیز در میان برخی ملت ها از جمله اعراب رایج بود، اما پس از ظهور دین مبین اسلام، به عنوان تاریخ رسمی در آمد. اکنون این تاریخ، تاریخ مشترک بیش از یک میلیارد مسلمان در جهان است.

** وقایع اول محرم سال 61 هجری قمری 

چهارشنبه اول محرم الحرام سال 61 هجری قمری، گروهی از اهل کوفه در قصر بنی مقاتل خیمه زده بودند. 

حضرت امام حسین(ع) از آنها پرسید: آیا به یاری من می آیید؟ 

بعضی گفتند: دل ما رضایت به مرگ نمی دهد و بعضی دیگر گفتند: ما زنان و فرزندان زیادی داریم. مال بسیاری از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت این جنگ نداریم، لذا از یاری تو معذوریم. 

حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند و شبانه حرکت کنند. 

امام حسین(ع) همانگونه که سوار بر مرکب بود، مختصری به خواب رفت. پس از بیداری کلمه استرجاع(انالله و اناالیه راجعون) را تکرار می کرد. 

علی اکبر(ع) جلو رفت و علت را جویا شد. 

حضرت فرمود: اسب سواری جلو من در خواب ظاهر شد و گفت: این قوم شبانگاه در حرکت است و مرگ به استقبالشان می آید. 

علی اکبر (ع) گفت: پدرم! آیا ما بر حق نیستیم؟ 

حضرت فرمود: سوگند به خدا که ما بر حقیم. 

علی اکبر (ع) گفت: پس ما را باکی از مرگ نیست. 

امام (ع) فرمود: خدا تو را جزای خیر دهد. 

امام حسین (ع) در این منزل به عبیدالله جعفی چنین فرمود: پس اگر ما را یاری نمی کنی، خدای را بپرهیز از اینکه جزو کسانی باشی که با ما می جنگد. سوگند به خدا اگر کسی فریاد ما را بشنود و ما را یاری نکند، خدا او را در آتش می افکند. 



** اول محرم مصادف با آغاز سال قمری است. به سال قمری، هلالی هم گفته می شود. 

از آن جهت که قمر از هلال، یک دور خود را در مدت 29 روز 12 ساعت و 43 دقیقه می پیماید و یک سال قمری، 354 روز است. ماه های این سال، عبارتند از: محرم، صفر، ربیع الاول، ربیع الثانی، جمادی الاولی، جمادی الثانی، رجب، شعبان، رمضان، شوال، ذی قعده و ذی حجة. 

مسلمانان، مبدا سال قمری را هجرت سرنوشت ساز پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) از مکه به مدینه قرار دادند؛ به همین جهت به این تاریخ، تاریخ هجری قمری می گویند. 



** آغاز محاصره پیامبر اکرم (ص) و بنی هاشم در شعب ابی طالب (سال هفتم بعثت) از دیگر رویدادهای روز اول ماه محرم است. 

ایرنا

چهارشنبه 22/8/1392 - 13:46
اهل بیت

اهل بیت(ع) در مذاکرات ذره‌ای از حقوق جامعه اسلامی کوتاه نیامدند و آنچنان با صلابت و قدرت به بیان شرایط خود می‌پرداختند که گویی در مذاکره تصمیم‌گیرنده اصلی آنها بودند.

خبرگزاری فارس: اهل بیت(ع) چگونه مذاکره می‌کردند

به گزارش خبرنگار تکیه‌خبر خبرگزاری فارس، میلاد عچرش یادداشتی به مناسبت فرار رسیدن ماه محرم و همزمانی با مذاکرات هسته‌ای نوشته است:

مبارزه حق و باطل در تاریخ بشری و در مکتب‌های الهی، سابقه‌ای طولانی دارد. باطل چه در زمینه افکار و عقاید، چه در بُعد رفتاری و اخلاقی  و چه در محور اجتماعی و حکومتی، غده‌ای بوده که همه انبیاء و اوصیاء و امامان با آن مبارزه کرده‌اند.

سنت الهی نیز بر این بوده که با نیروی حق، باطل را نابود می‌ساخته است.

 «بَلْ نَقْذِفُ بِالحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ»[1]

خدا حق است و شرک و شرکاء باطل، اسلام حق است و کفر و نفاق باطل، حضرت رسول (ع) و امامان حق‌اند و مخالفانشان باطل، عدالت و صدق حق است و جور و فریب، باطل و در نهایت حکومت اسلامی حق است و سلطه‌های طاغوتی باطل.

 *مذاکرات پیشوایان دین به گواهی تاریخ

امام حسین(ع) بعنوان محور قیام عاشورا و پرچمدار ندای «هیهات من الذله» [2] در مقاطعی از جریان کربلا با جبهه باطل پای میز مذاکره نشست، این امر تنها در زمان امامت حسین بن علی(ع) اتفاق نیافتاد، بلکه ائمه دیگر نیز-که به تفصیل خواهد آمد-با نمایندگان جبهه باطل به گفت وگو و مذاکره نشستند تا جایی که امام حسن(ع)زمامت حاکم جور را پذیرفت و حکومت را  به او تسلیم کرد (البته با شرائطی).

 سؤال اینجاست که ملاک و مبنای مذاکره با معاندین اسلام چیست؟و آیا مذاکره با آنها گزینه‌ای همچون بقیه گزینه‌ها، قابلیت اجرا در هر زمان و وضعیتی را دارد؟

در ادامه نمونه‌هایی از مذاکرات پیشوایان دینی ذکر می‌کنیم.

 1- مذاکره‌ای که نتیجه آن «صلح حدیبیه» شد. 

در سال ششم هجرت، پیامبر اسلام تصمیم گرفت برای انجام «عمره» عازم مکه شود. مسلمانان از هنگام هجرت تا آن روز موفق به انجام دادن حج یا عمره نشده بودند. این سفر مذهبی علاوه بر جنبه‌های معنوی، نوعی نمایش مذهبی بود که آثار تبلیغی داشت؛ زیرا هم توجه زائران و حاضران در مکه را به خود جلب می‌کرد و هم فزونی یاران پیامبر را نشان می داد. پیامبر اسلام در ماه ذی‌القعده همراه مسلمانان روانه مکه شد. قریش از حرکت پیامبر اسلام آگاه شدند و تصمیم گرفتند از ورود آنان به مکه جلوگیری کنند و بدنبال آن با نیروی نظامی از مکه بیرون آمدند. پیامبر هم ناگزیر در  سرزمین «حدیبیه» متوقف شد.[3] سرانجام سهیل بن عمرو به نمایندگی از طرف قریش نزد پیامبر آمد و با آن حضرت به مذاکره و به نتایجی هم رسیدند که تحت عنوان صلح حدیبیه مشهور شد.[4]

 2-  مذاکره‌ای که در آن «امیرالمومنین» تغییر کرد!

 معاویه مدت‌ها قبل از خلافت علی(ع) مقدمات خلافت را در شام برپا کرده بود. وقتی امیرالمومنین(ع) به خلافت رسید، فرمان عزل او را صادر کرد و یک لحظه نیز با ابقای او بر حکومت شام موافقت نکرد. نتیجه این عزل و اختلاف آن شد که سپاه عراق و شام در صفین به نبرد پرداختند و می‌رفت که سپاه علی(ع) پیروز و سربلند شوند اما پس از اصرار زیاد از جانب اکثر یاران بی بصیرت علی(ع)، امام ناچار تن به مذاکره بامعاویه و آن هم به نمایندگی ابوموسی اشعری داد. فشار بر امیرالمومنین (ع) جهت پذیرفتن مسأله مذاکره و حکمیّت به مرحله‌ای رسید که اگر نمی‌پذیرفت شاید رشته حیات او گسسته می‌شد و مسلمانان با بحران شدیدی روبرو می‌شدند.[5] 

و این چنین شد که بار دیگر پیشوایان صداقت و راستی، از دست یاران سست اراده و مکّاران روزگار، جام زهر نوشیدند. علی (ع) شمشیر در غلاف نمود و با اندوه فراوان سوی خیمه‌اش رفت! و جنگی که می‌رفت بنیان حیله و نفاق را از دامان امت اسلام بزداید.با اقدام‌های خواص عافیت طلب سپاه اسلام، شکست را به دامان جبهه حق کشاند و معاویه را از چند قدمی مرگ، با عنوان «امیرالمومنین»! راهی دارالحکومه کرد و بنی امیه را برای 90 سال بر سرنوشت مسلمانان و میراث رسول خدا(ص) مسلط کرد.[6]

3- مذاکره‌ای که در آن «معاویه» زمامدار حکومت شد

 امام حسن(ع) پس از بر حذر داشتن معاویه از توطئه بر علیه حکومت اسلامی در نامه‌ای او را به بیعت فراخواند اما معاویه پاسخ منفی داد[7] وقتی معاویه طبل جنگ را به صدا درآورد. امام حسن(ع) تصمیم نهائی برای جنگ گرفت، مردم را در میدان شهر جمع کرد و خطبه‌ای خواند و همگی را به جهاد فراخواند.[8] سستی یاران حضرت از روزهای آغازین جنگ با معاویه به به خوبی احساس می‌شد.[9]

امام حسن(ع) «عبیدالله بن عباس »را بعنوان فرمانده خود اعزام کرد امّا عبیدالله به معاویه پیوست.[10] با توجه به خیانت فرماندهان و اشراف و جهاد گریزی مردم کوفه و از طرفی شایعات و تبلیغات طرفداران معاویه و تطمیع یاران امام حسن(ع) با زر و سکه و وعده حکومت به افراد تأثیرگذار، امام مجتبی جهت حفظ خاندان پیامبر و ارزش‌های اسلامی و پاسداری از خون و مال و ناموس شیعیان، رضایت به مذاکره و مصالحه با معاویه داد.[11]

  *کدام مذاکره؟!

پیشوایان دین اسلام در نزاع با جبهه باطل به جهت اعتلاء کلمه حق در تمام مراحل از موضع عزت و قدرت صحبت می‌کردند و نه از جهت ضعف و تسلیم اوامر جبهه باطل شدن. اگر جایی هم با اصرار و تهدید اصحاب و خواص بی‌بصیرت خویش پای میز مذاکره می‌آمدند؛ در واقع «نرمشی قهرمانانه» از خود به جای می‌گذاشتند و مصلحت اسلام و جبهه حق را در نظر گرفته و از آن قدمی عقب نشینی نکردند. با تأمل در نقش بی بدیل معصومین در سه شاهد تاریخی که قبلاً ذکر کردیم، این امر واضح خواهد شد که آنها در مذاکرات ذره‌ای از حقوق جامعه اسلامی کوتاه نیامدند و آنچنان با صلابت و قدرت به بیان شرائط خود می‌پرداختند که گویی در مذاکره تصمیم گیرنده اصلی آنها بودند.

 شاهد اول: متن پیمان صلح حدیبیه

 برخی موارد که در مذاکره پیامبر و قریش تعیین شد و همگی از جانب علو و بزرگی اسلام به تأیید طرفین رسیده است:

 -قریش و مسلمانان متعهد مى‏شوند که مدت ده سال جنگ و تجاوز را بر ضد یکدیگر ترک کنند، تا امنیت اجتماعى و صلح عمومى در نقاط عربستان مستقر گردد.

 -مسلمانان و قریش مى‏توانند با هر قبیله‏اى که خواستند پیمان برقرار کنند.

 - محمد (ص) و یاران او امسال از همین نقطه به مدینه باز مى‏گردند، ولى در سال‌هاى آینده مى‏توانند آزادانه، آهنگ مکه نموده و خانه خدا را زیارت کنند، مشروط بر اینکه سه روز بیشتر در مکه توقف ننمایند و سلاحى جز سلاح مسافر، که همان شمشیر است همراه نداشته باشند.

- مسلمانان مقیم مکه، به موجب این پیمان مى‏توانند آزادانه شعائر مذهبى خود را انجام دهند و قریش حق ندارد آنها را آزار دهد و یا مجبور کند که از آئین خود برگردند و یا آئین آنها را مسخره نماید.

 - امضاءکنندگان متعهد مى‏شوند که اموال یکدیگر را محترم بشمارند، و حیله و خدعه را ترک کرده و قلوب آنها نسبت به یکدیگر خالى از هرگونه کینه باشد.

 - مسلمانانى که از مدینه وارد مکه مى‏شوند، مال و جان آنها محترم است.

 شاهد دوم: تعیین حدود مذاکرات توسط علی بن ابیطالب (ع)

امیرالمومنین (ع) وقتی در حلقه محاصره اصحاب خویش مجبور به قبول حکمیت و معرفی ابوموسی اشعری به نمایندگی خود، از او می‌خواهد که طبق موازین قرآن و عدالت مذاکره و عمل کند.[12]

 حضرت علی (ع)در سال 38 هجری از پیش شرط‌های خود در مذاکره با معاویه سخن به میان آورد؛

 «از آن دو پیمان گرفتیم که در برابر قرآن تسلیم باشند، و از آن تجاوز نکنند و زبان آن دو با قرآن و قلب‏هایشان پیرو کتاب خدا باشد ... با آنها شرط کرده بودیم که به عدل حکم کرده و به حق عمل کنند. ما به حقّانیت خود ایمان داریم در حالى که آن دو از راه حق بیرون رفتند و حکمى بر خلاف حکم خدا صادر کردند.»[13]

 شاهد سوم: با شکوه ترین نرمش قهرمانانه[14]

 امام مجتبی(ع) هم چنان که گذشت با توجه به غربت و نبود یاران مؤمن و با وفا هنگامی که پای میز مذاکره می‌رود ذره ای از مواضع خویش کوتاه نمی‌آید، به نحویکه اگر بنای ایشان بر جهاد بود-با توجه به فضای موجود- همان مواردی را مطالبه می‌کرد که در مذاکره آورد. امام مجتبی(ع) تنها با به فکر نجات اسلام و مسلمین و برگزیدن مؤثرترین شیوه و مشی مبارزه بود.

 با یک نظر کوتاه به موضوعاتى که امام (ع) در قرارداد قید نموده و براى تحقق آنها پافشارى مى‏کرد، مى‏توان به تدبیر فوق‌العاده‏اى که حضرت در مقام مبارزه سیاسى براى گرفتن امتیاز از دشمن به کار برده، پى برد.

 ماده اول: حسن بن علی (ع) حکومت و زمامداری را به معاویه واگذار می‌کند، مشروط به آنکه معاویه طبق دستور قرآن مجید و روش پیامر (ص) رفتار کند.

 ماده دوم: بعد از معاویه، خلافت از آن حسن بن علی (،) خواهد بود و اگر برای او حادثه‌ای پیش آید، حسین بن علی (ع) زمام امور مسلمانان را در دست می‌گیرد. نیز معاویه حق ندارد کسی را به جانشینی خود انتخاب کند.

 ماده سوم: بدعت ناسزاگویی و اهانت نسبت به امیرمؤمنان(ع) و لعن آن حضرت در حال نماز باید متوقف شود و از علی (ع) جز به نیکی نباید یاد شود.

 ماده چهارم: مبلغ پنج میلیون درهم که در بیت‌المال کوفه موجود است از موضوع تسلیم حکومت به معاویه مستثنا است و باید زیر نظر امام مجتبی (ع) مصرف شود. معاویه باید در تعیین مقرری و بذل مال، بنی هاشم را بر بنی امیه ترجیح دهد.

 همچنین باید معاویه از خراج «دارابگرد» مبلغ یک میلیون درهم درمیان بازماندگان شهدای جنگ جمل و صفین که در رکاب امیر مؤمنان (ع) کشته شدند، تقسیم کند.

 ماده پنجم: معاویه تعهد می‌کند که تمام مردم، اعم از سکنه شام و عراق و حجاز، از هر نژادی که باشند، از تعقیب و آزار وی در امان باشند و از گذشته آنها صرف نظر کند و احدی از آنها را به سبب فعالیت‌های گذشته‌شان بر ضد حکومت معاویه تحت تعقیب قرار ندهد، و مخصوصاً اهل عراق را به خاطر کینه‌های گذشته آزار نکند.[15]

 امامی که پای میز مذاکره نیامد

 در دوران ده ساله امامت حسین بن علی(ع) که در صحنه سیاسی با معاویه روبرو بود. نامه‌های متعددی بین او و معاویه ردوبدل شده است که نشان از موضع گیری سخت و انقلابی امام حسین (ع) در برابر معاویه است.

 

امام به دنبال هر جنایت و اقدام ضد اسلامی معاویه، او را به شدت مورد انتقاد و اعتراض قرار می‌داد که از مهمترین این موارد موضوع ولیعهدی یزید بود[16] بالاخره معاویه تاب مقاومت در برابر روحیه جهادی امام حسین(ع) را نیاورد و پس از آنکه بارها از حسین بن علی با بهانه‌های مختلف دعوت به مذاکره و سازش می‌کرد، در سال 61 هجری مقابل سپاه اندک امام حسین(ع) صف آرایی کرد.

 در شب عاشورا، امام حسین (ع)، ابن سعد را برای مذاکره فرا خواند. امام حسین به همراه20تن از یارانشان و عمربن سعد نیز به همین مقدار به میانه اردوگاه دو لشکر آمدند. آنگاه امام حسین(ع) از یارانش خواست تا از محل مذاکره دور شوند و عمربن سعد نیز با یاران خود چنین کرد[17]. امام حسین(ع) در این مذاکره حجت را بر عمربن سعد تمام کرد، فرمود بیا این کار را انجام نده، او هم گفت: خانه‌ام را خراب می‌کنند، حضرت فرمود: من به تو خانه می‌دهم، گفت: قرار است به من فلان چیز را بدهند؛ حضرت فرمود: من به تو اینها را می‌دهم. تمام بهانه‌ها را از او گرفتند. این یعنی خلاء سلاح دشمن و اتمام حجت کردن. ترجمان اهل بیت از «مذاکره»، خلاء سلاحِ دشمن و آگاهی دادن به مردم دنیا است.

 سازش بله؛ اما مذاکره نه؛ سازش عقب نشینی است، ارتجاء است، لکن لذا با این بیان «مذاکره» با مقاومت تنافی‌ای ندارد. مذاکره برای عقب نشینی دشمن و تنویر فضای عمومی، نه تنها مذموم نیست بلکه مورد تحسین قرار گرفته به شرطی که در آن سازش با جبهه باطل صورت نگیرد و ذره ای از مواضع برحق خویش کوتاه نیامد.

 *تاریخ تکرار شدنی است!

 بنا به فرموده امام خمینی«ما می‌گوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما تصمیم داریم پرچم «لااله الا الله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم» یادمان باشد که به گواهی تاریخ یاران بی‌بصیرتی که ولیّ خدا را مجبور به مذاکره کردند، پس از چند صباحی امام خود را «مُذل‌المومنین» خواندند!پس ضرورتی در مذاکره با مستکبر نیست و در فرض ضرورت اگر در چارچوب مبانی اهل بیت(ع) و ولیّ فقیه نباشد قطعاً محل تضییع حقوق جبهه حق و مستضعفین عالم خواهد بود.

در عصر امام خمینی (ره) لازم است به ندای رهبر آزادگان جهان گوش فرا دهیم که: «حتی اگر در تمام امریکا مسجد بسازند و بالای گلدسته‌ها شعار الله اکبر قرار بدهند هیچ وقت شعار مرگ بر امریکا را فراموش نکنید چون آمریکا شیطان بزرگ است. از خدا می‏خواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ امریکا و شوروی را به صدا درآوریم.(18)

 

پی‌نوشت‌ها:

 [1] سوره انبیا آیه 18

 [2] «أَلا إِنَّ الدَّعِىَّ بْنَ الدَّعِىَّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ یَأْبَى اللّهُ لَنا ذلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنـُوفٌ حَمِیَّةٌ وَ نُفُوسٌ آبِیَـةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الْکِرامِ»

 آگاه باشید که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهىِ شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم، زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلّت را بپذیریم دریغ دارند، دامنهاى پاک مادران و مغزهاى با غیرت و نفوس با شرافت پدران، روا نمى‌دارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کریمان و نیک منشان مقدّم بداریم. کتاب سخنان حسین بن علی /از مدینه تاکربلا / محمد صادق نجمی/ ص 196.

 [3] پیشوایی/مهدی/تاریخ اسلام ص262-263

 [4] طبری/ص78

 [5] پیشوائی/مهدی/سیره پیشوایان/ص98

 [6] خامنه‌ای /سید علی /خواص و لحظه‌های تاریخ ساز ج1 ص112

 [7] ابن ابی الحدید/شرح نهج البلاغه/ج16ص24

 [8] اصفهانی/ابوالفرج/مقاتل الطالبین/ص16

 [9] ابن ابی الحدید/شرح نهج البلاغه/ج16ص38

  [10] مجلسی/محمد باقر/بحارالانوار/ج44 ص61

 [11] مجلسی/محمد باقر/بحارالانوار/ج44 ص147

 [12] هرچند ابوموسی اشعری در امور محوله از سوی مولای متقیان کوتاهی کرد

 [13] امام علی (ع)/ نهج‌البلاغه /خطبه 177/ و من کلام له عفی معنى الحکمین فَأَجْمَعَ رَأْیُ مَلَئِکُمْ عَلَى أَنِ اِخْتَارُوا رَجُلَیْنِ فَأَخَذْنَا عَلَیْهِمَا أَنْ یُجَعْجِعَا عِنْدَ اَلْقُرْآنِ وَ لاَ یُجَاوِزَاهُ وَ تَکُونُ أَلْسِنَتُهُمَا مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَکَا اَلْحَقَّ وَ هُمَا یُبْصِرَانِهِ وَ کَانَ اَلْجَوْرُ هَوَاهُمَا وَ اَلاِعْوِجَاجُ رَأْیَهُمَا وَ قَدْ سَبَقَ اِسْتِثْنَاؤُنَا عَلَیْهِمَا فِی اَلْحُکْمِ بِالْعَدْلِ وَ اَلْعَمَلِ بِالْحَقِّ سُوءَ رَأْیِهِمَا وَ جَوْرَ حُکْمِهِمَا وَ اَلثِّقَةُ فِی أَیْدِینَا لِأَنْفُسِنَا حِینَ خَالَفَا سَبِیلَ اَلْحَقِّ وَ أَتَیَا بِمَا لاَ یُعْرَفُ مِنْ مَعْکُوسِ اَلْحُکْمِ

 [14] حسن از بذل جان خود دریغ نداشت، و حسین در راه خدا جانبازتر از حسن نبود. چیزى که هست، امام حسن(ع) جان خود را در یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید، شهادت کربلا واقع شد؛ شهادتى که پیش از آنکه حسینى باشد. حسنى بود!

 آل یاسین/شیخ راضی/صلح امام حسن با شکوه‌ترین نرمش قهرمانانه تاریخ ص20-21 ترجمه امام خامنه‌ای

 [15] مجلسى، بحارالانوار، ، ج 44، ص 10

  [16] پیشوایی/مهدی/سیره پیشوایان/ص177

 [17] قمی/شیخ عباس/منتهی الامال/فصل پنجم

[18] صحیفه امام خمینی/جلد 21/ سالگرد کشتار خونین مکه و قبول قطعنامه 598

سه شنبه 21/8/1392 - 17:58
بیماری ها

حمیدرضا‌ صادقی,آبریزش بینی,سینوزیت,واکسن آنفلوآنزا

جام جم آنلاین: بیماری سرماخوردگی یک بیماری شایع با عامل ویروسی است. کودکان کم‌سن و سال‌تر به طور متوسط سالانه شش تا هشت بار در سال سرما می‌خورند، ولی حدود 10 درصد کودکان ممکن است در سال حداقل 12 بار به این بیماری مبتلا شوند.

هرچه سن کودک بیشتر می شود موارد ابتلا کاهش می یابد. همچنین کودکانی که در مهدهای کودک نگهداری می شوند بیشتر دچار سرماخوردگی می شوند.

این بیماری معمولا از طریق استنشاق قطرات معلق در هوا و تماس مستقیم افراد منتقل می شود. با توجه به گوناگونی ویروس ها و ایجاد نشدن ایمنی پایدار پس از ابتلا، کودک ممکن است به فاصله کوتاهی مجددا مبتلا شود و گاهی این فاصله آنقدر کوتاه است که والدین گمان می کنند عفونت فرزندشان طولانی شده و نسبت به درمان مقاوم است.

نشانه های بالینی

معمولا نشانه های سرماخوردگی یک تا سه روز پس از تماس با ویروس رخ می دهد. اولین نشانه قابل توجه، احساس درد یا خراشیدگی در گلوست و در ادامه بتدریج درد گلو کم شده، انسداد و آبریزش بینی بارزتر می شود.

از علائم دیگر تب است که معمولا خفیف است مگر آن که عوارض سرماخوردگی مانند سینوزیت و عفونت گوش پدیدار شود.

مدت بیماری معمولا یک هفته است، هرچند در 10 درصد موارد ممکن است تا دو هفته نیز ادامه یابد.

آبریزش از بینی در روزهای اول شفاف است و در روزهای بعدی بتدریج تغییر رنگ و قوام می دهد و به گفته والدین چرکی می شود، ولی این تغییرات معمولا نشانگر عفونت باکتریایی و سینوزیت چرکی نیست، بلکه به طور طبیعی در سیر یک سرماخوردگی ساده رخ می دهد.

تشخیص

این بیماری اغلب بر اساس معاینه و شرح حال تشخیص داده می شود، ولی باید آن را از آلرژی بینی که با خارش، عطسه و آبریزش مزمن بینی همراه استف افتراق داد؛ همچنین باید تشخیص سینوزیت را بویژه در موارد افزایش تب یا طولانی شدن مدت علائم در نظر داشت.

درمان

برای سرماخوردگی، درمان اختصاصی وجود ندارد. درمان های رایج عموما بر پایه علامت درمانی است که در مورد استفاده از آنها در کودکان توافق نظری وجود ندارد، زیرا تاثیر فراوانی در کاهش مدت بیماری ندارند. برای درمان علامتی می توان از آنتی هیستامین، تب بر ، ضدسرفه و داروهای کاهنده احتقان بینی استفاده کرد.

ترکیبات نعنا، عسل و اوکالیپتوس در کاهش حملات سرفه موثرند. در مواردی تاثیر فلز روی و گیاه اکیناسه در بهبود سرماخوردگی مشاهده شده، ولی تاثیر آن در کودکان هنوز کاملا اثبات نشده است.

استفاده از بخور گرم و ویتامین C امروزه توصیه نمی شود چون در تحقیقات جدید تاثیری از آنها مشاهده نشده است.

مصرف آنتی بیوتیک ها زمانی لازم می شود که سرماخوردگی ویروسی با عوارضی مانند عفونت گوش یا سینوزیت همراه شود، در غیر این صورت هیچ تاثیری بر بهبود علائم یا کاهش مدت بیماری ندارند.

در آخر باید خاطر نشان کرد که استفاده از واکسن آنفلوآنزا برای پیشگیری از سرماخوردگی زمانی موثر است که علت بیماری ویروس آنفلوآنزا باشد و باید توجه داشت که آنفلوآنزا سهم کمی در میان ویروس های ایجاد کننده سرماخوردگی دارد.

دکتر حمیدرضا صادقی - متخصص اطفال

سه شنبه 21/8/1392 - 17:57
آموزش و تحقيقات

محققان بیمارستان کودکان بوستون، موفق شدند که به مهمترین سوال دانشمندان پاسخ دهند: چرا با افزایش سن، امکان ترمیم بافت های مختلف کاهش می یابد؟

گزارش گروه اخبار علمی ایرنا به نقل از پایگاه ساینس دیلی حاکی است امکان ترمیم بافت های غضروفی، استخوانی، پوستی و بافت های نرم در کودکی بیشتر است و با افزایش سن، این بافت ها با سرعت بسیار پایینی ترمیم می شوند. دلیل این فرآیند همواره برای دانشمندان ناشناخته بود تا اینکه محققان بوستون، پاسخ علمی این سوال را دریافتند.

فعال سازی یک ژن نهفته به نام ˈLin28aˈ که در سلول های بنیادی جنین فعال است، باعث رشد مجدد مو و سایر بافت های نرم می شود. این ژن تکاملی در جنین فعال است و به مرور زمان، فعالیت آن کم می شود.

محققان بر این باورند که یافته جدید، راه را برای درمان صدمات مختلف در بزرگسالان فراهم می کند.

مدیر این پروژه تحقیقاتی بر این باور است که ژن Lin28a همان اکسیر جوانی است که بشر همه عمر خود را صرف یافتن آن کرده است.

این ژن در سراسر طیف موجودات زنده اعم از، پستانداران، حشرات و دوزیستان وجود دارد. این ژن باعث افزایش فرآیند متابولیک بدن می شود و تحقیقات اولیه در این زمینه روی موش های آزمایشگاهی اجرا شده است.

نتایج این تحقیقات در شماره اخیر نشریه ˈCellˈ منتشر شده است.

سه شنبه 21/8/1392 - 17:56
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته