• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3839
تعداد نظرات : 784
زمان آخرین مطلب : 4446روز قبل
طنز و سرگرمی
داستان


• اووووووووووه !!! پس اشتباه بریدم!

• كسی ساعت مچی منو ندیده؟!

• دیشب تا دیر وقت مهمونی بودم. یادم نمی آد هیچوقت تو عمرم آن قدر ........ !

• وای! صفحه ی 47 دستورالعمل جراحیم پاره شده!

• منظورت چیه كه باید پای چپشو می بریدیم؟

• الو؟ سلام عزیزم. چی؟! منظورت چیه كه طلاق می خوای؟!

• فوراً یه عكس از این زاویه بگیر. این یكی از عجایب خلقته!

• بهتره این تیكه رو نگه داریم. ممكنه برای تشریح به درد بخوره!

• ولی كتاب من اینجوری نمی گه! كتاب تو چاپ چندمه؟!

• فوراً اون تیكه گوشت رو برگردون!

• صبر كن ببینم! اگه این طحالشه، پس اون چی بود؟!

• پرستار لطفاً اون گوشت رو به من بده. اون گوشته ... همون چه می دونم... اون عضوی که نمی دونم چی بود دیگه!

• اوه! زود دوباره همه ی بخیه ها رو باز كنین. یكی از پنس ها كمه!

• اگه فقط یادم می اومد كه این كارو چه جوری هفته ی پیش توی كلاس بازآموزی انجام دادند خوب بود!

• لعنتی! بازم چراغ ها خراب شد!

• می دونی؟ پول خیلی هنگفتی میشه توی تجارت كلیه به جیب زد. اوه! اینجا رو! این آقا یه كلیه اضافه داره!

• همه برن عقب وایسن! لنز چشمم افتاد بیرون!

• میشه قلبش رو یه مدت از تپیدن بندازی؟ تمركزم رو به هم می زنه!

• خیلی خب بچه ها... این برای همه مون می تونه یه تجربه ی جدید باشه!

• می دونستی این مریض خودشو یك میلیون دلار بیمه ی عمر كرده؟ الان زنش تلفن زد و گفت !!

• اشكالی نداره. همون قیچی رو بده. كف زمین رو كه تمیز كردن. نه؟!

• یادته بخش تشریح می گفت حاضره 1000 دلار برای یه جسد تر و تمیز بده؟!

• چی؟! منظورت چیه كه اینو واسه عمل نیاورده بودن؟!

• كاش عینكم رو توی خونه جا نمی ذاشتم!

• این مریض بیچاره اگه اشتباه نكنم زن و بچه داره. نه؟!

در انتخاب رشته آگاهانه عمل کنید.(قسمت دوم)

• پرستار نگاه كن ببین این آقا برای اهدای عضو ثبت نام كرده بوده یا نه؟!

• خدای من! منظورت چیه كه ازش برای قبول مسئولیت مرگ امضا نگرفتین؟!

• نگران نباشین. فكر می كنم این تیغ به اندازه ی كافی تیز باشه!

• چیه؟ چرا اینطوری نگاه می كنین؟! تا حالا ندیدین یه دانشجو اینجا جراحی كنه؟!

• من که نمی دونم این چه عضویه! ولی به هر حال زود بذارش وسط بسته یخ!

• عجله كنین. من نمی خوام این قسمت سریال رو از دست بدم!

• این گاز خنده خیلی باحاله. می شه یه كم دیگه شو امتحان كنم؟!

• پس بچه كو؟! مگه مریضو برای سزارین نیاورده بودن؟! اینجا اتاق عمل شماره چنده؟!

• هی پرستار! یه ست جراحی دیگه روی اون یكی میز باز كن. اون مریض هنوز داره تكون می خوره!

• مطمئنی كه بعداً ازمون شكایت نمی كنه؟!

• معلومه كه من این عمل رو قبلاً هم انجام دادم پرستار. تقریباً 20 سال پیش بود!



پنج شنبه 31/6/1390 - 0:55
سلامت و بهداشت جامعه

تاثیر غذاها در تعیین جنسیت جنین

جنسیت فرزند

تحقیقات انجام شده در خارج نشان داده است که تغذیه نیز تا حدودی در تعیین جنسیت نقش دارد.

به دلیل تنوع و تفاوت عادت های غذایی در کشورهای مختلف، رژیم غذایی استانداردی برای تعیین جنسیت جنین وجود ندارد. اما طبق تحقیقات می توان از تعادل یون های منیزیم، سدیم، پتاسیم و کلسیم در بدن استفاده کرد.

 

girl-or-boy

زمان شروع برنامه غذایی

برای شروع رژیم، حداقل دو پریود ماهانه قبل از تاریخ پیش بینی شده برای بارداری، مورد نیاز است، یعنی حداقل ۲ ماه قبل از بارداری.

رژیم باید تا زمانی که بارداری با انجام تست های آزمایشگاهی دقیقاً مشخص شود، ادامه داشته باشد.

اجرای این رژیم های غذایی در چه مواردی ممنوع است؟

ابتدا باید مطمئن شوید که ممنوعیتی برای اجرای رژیم نداشته باشید.

مثلاً رعایت رژیم غذایی برای پسردار شدن در موارد: فشار خون بالا، ناراحتی های قلبی و نارسایی های کلیوی ممنوع است.

رعایت رژیم غذایی برای دختردار شدن در موارد: اختلالات عصبی، بالا بودن کلسیم خون و نارسایی های کلیوی ممنوع است.


برای پسردار شدن چه باید خورد؟

برای پسردار شدن باید از مواد غذایی حاوی سدیم و پتاسیم بالا استفاده کرد و مصرف کلسیم محدود گردد. مواد غذایی زیر توصیه می شود:

مرکبات- زردآلو- آناناس- موز- هلو- گلابی- سیب- گوجه سبز- آلو- خیار- خرما- گیلاس- تمشک- توت فرنگی- انجیر- خربزه- آب میوه و سبزی- حبوبات- کنگرفرنگی- گوجه فرنگی- پیاز- چغندر قرمز- زیتون- قارچ- کلم- ذرت- نخودسبز- سیب زمینی- سبوس- گندم- شاه بلوط- تره شاهی- کنسرو ماهی- ژامبون- کره- ماء الشعیر- کلوچه- نوشابه گازدار- نقل- قهوه- چای- مایونز.

برای دختر دار شدن چه باید خورد؟

برای دختر دار شدن باید از مواد غذایی حاوی کلسیم بالا استفاده شود و مصرف سدیم و پتاسیم محدود گردد. مواد غذایی زیر توصیه می شود :

پنیر سفید- ماست – شیر – تخم مرغ – بادام و بادام زمینی بدون نمک – گردو – لوبیا سبز – مارچوبه – کاهو سبز – ماکارونی – گوشت ۱۰۰ گرم در روز – ماهی که با بخار پخته شده باشد و آبش کاملاً گرفته شده باشد.

نکاتی که باید در نظر داشت

هر گونه انحراف از رژیم توصیه شده، شانس موفقیت را کم می کند.

این رژیم بایستی توسط زن رعایت شود و نوع تغذیه ی مرد به طور مطلق تاثیری در مکانیسم این عمل ندارد، ولی مصرف آن توسط زوجین موجب آسانی اجرای آن می شود. در ضمن ترکیب یونی داروهایی که زن در طول مدت اجرای رژیم دریافت می کند، موثر است، به ویژه قرص هایی که به شدت غنی از سدیم هستند.

توصیه می شود مصرف تمام قرص های ضد بارداری در دوران اجرای رژیم متوقف شود. بنابراین برای پیشگیری از بارداری از سایر روش ها همراه با روش نزدیکی منقطع استفاده گردد.

البته بایستی تحقیقات بیشتری در این زمینه انجام شود، چون ممکن است در مواردی پاسخ ندهد.

منبع : دکتر سید علی کشاورز – متخصص تغذیه




پنج شنبه 31/6/1390 - 0:54
آلبوم تصاویر

http://www.taktarh.com/wp-content/uploads/2010/12/Drawing_in_a_Drawing_by_BenHeine.jpg

http://www.taktarh.com/wp-content/uploads/2010/12/Pencil_Vs_Camera___1_by_BenHeine.jpg

http://www.taktarh.com/wp-content/uploads/2010/12/feeling_bad_by_benheine-d337cbz.jpg

http://www.taktarh.com/wp-content/uploads/2010/12/Pencil_Vs_Camera___3_by_BenHeine.jpg

http://www.taktarh.com/wp-content/uploads/2010/12/Pencil_Vs_Camera___4_by_BenHeine.jpg

http://www.taktarh.com/wp-content/uploads/2010/12/Pencil_Vs_Camera___2_by_BenHeine.jpg
پنج شنبه 31/6/1390 - 0:47
آلبوم تصاویر

.

پنج شنبه 31/6/1390 - 0:43
طنز و سرگرمی
عاقبت چاه مکن بهر کسی اول خودت دوم کسی
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
لطفا شکیبا باشید



پنج شنبه 31/6/1390 - 0:40
لطیفه و پیامک

شوهری خوب، پدری عالی اما برقکاری بد!

یادبودی از سوی پسران (بجز ریکاردو که هیچ پولی نپرداخته)

پنج شنبه 31/6/1390 - 0:39
تست های هوش و روان شناسی و سرگرمی

در این تصویر به جز خط‌های عمودی سفید و مشکی، چه تصویری را مشاهده می‌کنید؟

 

داستان

 

 

 

برای مشاهده تصویر پنهان در این مطلب

می‌توانید

از مانیتور چند

قدم فاصله بگیرید

حالا به ما بگویید در این تصویر چه مشاهده کردید؟

پنج شنبه 31/6/1390 - 0:37
بیوگرافی و تصاویر بازیگران
داستان

نام :
چارلی اسپنسر چاپلین
تاریخ تولد : 16 آپریل 1889
محل تولد : واورث لندن ، انگلستان
تاریخ فوت : 25 دسامبر 1977 درvevey سوئیس
نام های هنری : چارلی ، چارلوت ، ولگرد کوچک
قد : 165 سانتیمتر

بیوگرافی مختصر :
چارلی اسپنسر چاپلین یا همان چارلی چاپلین در 26 آپریل 1889 در شهر والورث لندن واقع در انگلیس به دنیا آمد. چارلی چاپلین یکی از محوری ترین و مطرح ترین ستاره های روزهای اولیه هالیوود به شمار میرود . او هم در جلوی دوربین و هم در پشت دوربین ، زندگی جالبی داشت .اکثرا چاپلین را به عنوان نمادی برای فیلم های صامت می شناسند و اغلب با شخصیت محبوبش یعنی " ولگرد کوچک " آشنا بودند. مردی بود با یک سبیل نصفه ، کلاه لبه دار، عصای از جنس بامبو و آن طرز راه رفتن مسخره و خنده دارش که زیبایی خاصی به کارهایش می بخشید.
پدر و مادر چاپلین ، یعنی : چارلز و هانا چاپلین ، که هر دو هم بازیگر بودند ، در ژوئن سال 1885 با هم ازدواج کردند اما قبل از اینکه چارلی به 3 سالگی برسد درنیویورک از هم جدا شدند. و پس از مدتی پدر چارلی که حتی فرزندش را به سختی میشناخت در گذشت .
هانا پس از آن سعی کرد که حرفه اش را دوباره احیاء کند ، به همین دلیل دوباره به سالن بزرگ لندن بازگشت و در آنجا به همراه چارلی که تنها 4 ساله داشت به اجرای نمایش و موسیقی می پرداخت . اما در یکی از اجراهای زنده تئاتر لندن که برای سربازان اجرا می شد ، یکی از اجسامی که سربازان مست به روی صحنه پرت میکردند به سر مادر چارلی اصابت کرد و هانا خون آلود و اشک ریزان به پشت صحنه رفت و مدیر صحنه چارلی 5 ساله را برای سرگرم کردن سربازان به روی صحنه فرستاد که چارلی با خواندن آوازی ، مورد تشویق همگان قرار گرفت. پس از این حادثه بیماری مادر چاپلین آغاز شد و پس از مدتی دچار بیماری روانی شد که دریکی از آسایشگاههای نزدیک لندن او را به مدت 30 سال بستری کردند. چارلی و برادر ناتنی اش " سیدنی چاپلین " با وجود مشکلات مادرشان زندگی خود را در داخل و خارج موسسات خیریه و محل کار مادرشان ، گذراندند. در نتیجه چارلی درس را رها کرد و در سن 8 سالگی به طور رسمی وارد عرصه بازیگری شد.


زندگی نامه :

چارلی در 11 سالگی به همراه برادرش ، نمایش پانتومیمی را به نام " سیندرلا " اجرا کرد. اما پس از مدتی برادرش برای پیوستن به نیروی دریایی چارلی و مادرش را ترک کرد . و چارلی با حقوق اندکی که برادرش میفرستاد ، ناچار در یکی از محله های فقیر نشین لندن اقامت داشت. تا اینکه در سن 18 سالگی او به عنوان دلقک به گروه تئاتر "Fred Karno " پیوست و در سال 1910 برای اجرای نمایش به همراه گروه به دور آمریکا سفر کرد. وی در دسامبر 1913 به کالیفرنیا سفر کرد و در آنجا یکی از کارگردانان معروف کمدی به نام " مارک اسنت " که کارهای چاپلین را در نیویورک دیده بود ، به نمایندگی از کمپانی فیلم سازی " کی استون " قرار دادی را با وی امضا کرد. چاپلین در " کی استون " به خوبی ظاهر شد و 35 فیلم را کارگردانی کرد تا اینکه در نوامبر 1914 او کمپانی " کی استون " را ترک کرد و با استودیوی " Essanay " قرار داد بست . در آنجا نیز 15 فیلم را ساخت . و در سال 1915 بود که چارلی کمدی افسانه ایی خود را به نام " ولگرد کوچک " خلق کرد و تصویری که امروزه از چارلی چاپلین در ذهن ما وجود دارد مربوط به همین کمدی تلخ و شیرین " ولگرد کوچک " است . همچنین در سال 1916 با استودیوی " “ Mutual همکاری کرد و در آنجا نیز 12 فیلم را کارگردانی کرد. در ژوئن 1917 ، چارلی با اولین استودیوی ملی ، قرار دادی را امضا کرد و پس از آن او استودیوی اختصاصی و کمپانی تولید فیلم خودش را در هالیوود راه اندازی کرد. که این کار سبب شد تا فیلم های موفقی همچون " مهاجر " (1917) ، " کودک " (1921) ، " روز دستمزد " (1922) و ... را خلق کند که افتخارات زیادی را کسب کرد. بعد از ساخت فیلم "مهاجر" ، چارلی بر این عقیده بود که هیچ فیلمی به اندازه "مهاجر" او را متاثر نکرده است . در این کمدی فوق العاده ، مهاجران به مجسمه آزادی خیره می شدند ، که بعدها مشابه این صحنه را در فیلم های زیادی از حمله " پدر خوانده 2 " مشاهده کردیم .
شاهکار دیگر چاپلین کمدی بلندی بود به نام " کودک " ، در این فیلم ، چارلی نقش ولگردی را بازی می کند که کودک گمشده ایی را پیدا کرده و تصمیم میگیرد که او و همچنین کودکان بی سرپرست دیگری را بزرگ کند و نکته جالب تر این است که این فیلم چند هفته بعد از مردن اولین فرزندش ساخته می شد ، به همین خاطر این واقعه به طور نا خود آگاه بر روی تلخی فضای فیلم تاثیر گذاشته بود. زندگی و حرفه ی چاپلین همیشه پر از رسوایی و جنجال بود.اولین رسوایی بزرگ چارلی ، در طول جنگ جهانی اول رخ داد ، که در این میان وفا داری وی به انگلستان ، یعنی کشور خودش زیر سوال رفت . او هرگز کاری برای ایالات متحده نکرد ، اما برخی ادعا کردند که چاپلین (مدد کار پرداخت) به ایالات متحده شده است . به همین منظور بسیاری از شهروندان انگلیسی او را ترسو و خائن می نامیدند و همچنین از طرف دیگر رئیس اداره اف بی آی " جی ادگار هوور " و همچنین مجلس سازمان ملل متحد آمریکا معتقد بودند که چارلی در فیلم هایش تبلیغات کمونیستی انجام میدهد . برای همین همه نسبت به چارلی بد بین شده بودند . در سال 1940 چارلی بعد از فیلم "دیکتاتوری بزرگ" ، برای اولین بار در یک فیلم ناطق حضور یافت ، که این عمل او نشانه جنبش و فعالیت وی تلقی میشد . در این فیلم ، چاپلین نمایشنامه ی طنز آمیزی را از کاریکاتور " آدولف هیتلر" بازی کرد. برخی فکر میکردند که این فیلم ضعیف ساخته شده است و نا موفق خواهد بود ولی با این حال این فیلم بیش از 5 میلیون دلار به فروش رسید و نامزد دریافت 5 جایزه اسکار شد. رسوایی بعدی چارلی در سن 22 سالگی اش اتفاق افتاد . در نتیجه با وجود فشارها و شایعه پراکنی های زیادی که علیه وی صورت گرفت ، او بازیگری را در سال 1942 کنار گذاشت .



در ماه می سال 1943 کودکی را به چارلی نسبت دادند ! اما چارلی این قضیه را انکار کرد و از اینکه پدر آن بچه نبود اطمینان کامل داشت . در سال 1944 در طول جلسات متعدد دادگاه ، بالاخره آزمایش خون نشان داد که چارلی پدر آن بچه نیست ، اما با وجود انجام آزمایش دادگاه چارلی را به پرداخت 75 دلار در هفته ، تا زمانی که کودک به 21 سالگی برسد ، محکوم کرد. چاپلین در طول جنگ جهانی دوم ، سعی کرد بسیار سنجیده رفتار کند تا خاطرات بد جنگ جهانی اول و بدبینی های مردم دوباره تکرار نشود . به هر حال دولت نیز چاپلین را از نظر اخلاقی ، سیاسی و پیوندهای کمونیستی مورد بررسی قرار داد . سرانجام هنگامی که چارلی و خانواده اش در سال 1952 برای اجرای نمایش به لندن سفر کرده بودند ، او از ایالات متحده آمریکا اخراج شد و دیگر اجازه ی ورود به این کشور را نداشت . در واقع دولت هیچ مدرکی که ثابت کند چارلی یک تهدید ملی محسوب میشود را پیدا نکرد . و در عوض چارلی و همسرش تصمیم گرفتند که برای زندگی به سوئیس بروند و مقیم آنجا شوند. در مقایسه با شخصیت های خشن آن زمان ، چارلی مردی بود آرام که همیشه به همین وضع خود را نگه داشته بود و به همین روال زندگی میکرد. او همچنین با وجود اینکه میلیونر شده بود ، اما باز هم به زندگی بسیار ساده و فقیرانه اش ادامه میداد.در سال 1921 دولت فرانسه ، از چارلی به خاطر کارهای بی نظیر و موفقیت آمیزش در فیلم سازی و بازیگری تقدیر کرد و در سال 1952 به درجه " لژیونر افتخار" دست یافت . همچنین در سال 1972 با افتخار برنده جایزه اسکار ، به عنوان " بهترین فیلم ساز قرن " شد. و همچنین در سال 1975 ، از سوی امپراطوری بریتانیا ، لغب " شوالیه خنده " به وی اعطا شد و نشان افتخار نیز دریافت کرد.
از دیگر آثار چارلی چاپلین میتوان به قطعه های موسیقی ای اشاره کرد که او اکثرا از آنها در ساخت فیلم هایش استفاده می کرد . همچنین دو کتاب با موضوع شرح حال خود به نام های "اتوبیوگرافی من " در سال 1964 و " زندگی من در تصویر" در سال 1974 ، نگارش کرد. سرانجام چارلی چاپلین در 25 دسامبر 1977 در منزل خودش در سوئیس به مرگ طبیعی در گذشت . اما یک سال پس از فوتش ، جسدش را از داخل قبر سرقت کردند و به مدت 3 ماه خبری از جسد چارلی نبود ، تا اینکه با تلاش پلیس جسدش پیدا شد و وی را مجددا به خاک سپردند ، اما این بار او را در یک اتاقک احاطه شده از سیمان دفن کردند. فیلم های او نشان می دهد که حتی با کوچکترین و مسخره ترین کارها ، مثل پا لگد کردن یا مسخره راه رفتن و... ، می توان چشم انداز مثبتی را در زندگی و این جهان پر هرج و مرج ایجاد کرد.

وضعیت ازدواج چارلی چاپلین :

چارلی 4 بار ازدواج کرد ، که حاصل این 4 ازدواج 11 فرزند بود.

میلدرد هریس : در 23 اکتبر 1918 چارلی با 29 سال سن ، با میلدرد هریس 17 ساله ازدواج کرد که حاصل این ازدواج یک پسر بود به نام " نورمن اسپنسر چاپلین " که وقتی متولد شد به علت معلولیت شدید ، فقط 3 روز زنده ماند. سرانجام در4 آپریل 1921 چارلی و هریس از هم جدا شدند.

لیتا گری : در 26 نوامبر 1924 چارلی با 35 سال سن ، با " لیتا گری" که فقط 16 سال داشت ازدواج کرد ، که حاصل این ازدواج دو پسر به نام های "سیدنی چاپلین" و "چارلز چاپلین " بود که سرانجام در27 آگوست سال 1927 چارلی و لیتا از هم جدا شدند.

پائولتا گادارد : در 1 ژوئن 1936 چارلی با 47 سال سن با " پائولتا گادارد" که 26 سال سن داشت ازدواج کرد و این دو هیچ فرزندی نداشتند تا اینکه در 4 ژوئن 1942 از هم جدا شدند.

اونا اونیل : سرانجام در 16 ژوئن 1943 چارلی آخرین ازدواجش را در سن 54 سالگی با "اونا اونیل " دختر نمایشنامه " نویس یوجین اونیل" که فقط 17 سال داشت انجام داد. که حاصل این ازدواج 8 فرزند به نام های : جرالدین چاپلین – مایکل چاپلین – ژوزفین چاپلین – ویکتوریا چاپلین – یوجین چاپلین – امیلی چاپلین – جین چاپلین و کریستوفر چاپلین بود. چارلی تا پایان عمرش یعنی 25 دسامبر 1977 با " اونا اونیل " زندگی کرد.



برخی جملات از زبان چارلی چاپلین :
  • از دشمن خود یکبار بترس و از دوست خود هزار بار .
  • حتی بهترین فرزندان نیز دشمن جان پدر و مادر اند.
  • اگر روزی خیانت دیدی ، بدان که قیمتت بالاست .
  • نقاش کامل آن است که از هیچ برای خود سوژه بسازد .
  • خوشبختی فاصله این بدبختی تا بدبختی دیگر است .
  • انسان اگر فقیروگرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد .
  • مردمان روی زمین استوار ، بیشتر از بندبازان روی ریسمان نااستوار سقوط می کنند .
  • وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به شما نشان میدهد ،شما هزار دلیل برای خندیدن به آن نشان دهید.
  • اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم بیدار نشود و اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود.
  • شاید زندگی آن جشنی نباشد که تو آرزویش را داشتی ،اما حالا که به آن دعوت شده ای ، تا میتوانی زیبا برقص.
  • دنیا آنقدر وسیع است که برای همه مخلوقات جا هست. به جای آن که جای کسی را بگیرید، تلاش کنید جای واقعی خودتان را بیابید.
  • فیلمسازان باید به این نکته نیز بیاندیشند که فیلمهایشان را در روز رستاخیز با حضور خودشان نمایش خواهند داد.
  • من دریافته ام که ایده های بزرگ هنگامی به ذهن راه می یابند که مصمم به داشتن چنین ایده هایی باشیم .
  • خودپسندی زنها بزرگترین علت بدبختی ایشان و نابودی خانواده هاست . هیچ چیز به اندازه خودپسندی زنها بنیان خانواده را نابود نکرده است .
  • این یکی از تضادهای زندگی ما است ،که آدم همیشه کاراشتباه را در بهترین زمان ممکن انجام میدهد .
  • شکست خوردن ناراحتی ندارد . آدم باید شجاع باشد تا بتواند از خودش یک احمق بسازد .
  • درخشان ترین تاجی که مردم بر سر می نهند در آتش کوره ها ساخته شده است .
  • بزرگ ترین الماس جهان آفتاب است،که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد .
  • ازدواج مثل بازار رفتن است تا پول و احتیاج و اراده نداری به بازار نرو .حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادی بخش است .

برخی نکات درباره چارلی چاپلین :
  • کلاه و عصای چارلی در سال 1987 به قیمت 150 هزار دلار فروخته شد.
  • حتی با وجود اینکه میلیونر شده بود، اما باز هم در یک اتاق کهنه هتل زندگی میکرد.
  • فیلم های چاپلین در لیست 100 فیلم برتر تاریخ ، از سوی نشریه انگلستان انتخاب شده بود.
  • در3 مارس 1978 ، جسد چاپلین به سرقت رفت ، که پس از مدت ها در 18 می توسط پلیس پیدا شد.
  • او یک برادر ناتنی به نام "سیدنی چاپلین" داشت.
  • فرزند اولش وقتی به دنیا آمد ، معلولیت شدید داشت و بیش از 3 روز زنده نماند.
  • او اولین بازیگری بود که بر روی جلد مجله " تایم " در 6 جولای 1925 ظاهر شد.
  • در جشن قرن در 3 فوریه 1998 تمبر یاد بودی از چاپلین به چاپ رسید.
  • اکثر موسیقی ها و صداها در فیلم های چارلی چاپلین توسط خودش ساخته شده بود.
  • او در کودکی از یک بیماری خیلی جدی هفته ها رنج میبرد و بستری بود . و مادرش شب ها کنار پنجره می نشست و از کوچه و خیابان و... برای چارلی تعریف میکرد و او از این کار مادرش خیلی خوشحال میشد و یکی از دلایلی که وی کمدین شد همین بود.
  • فیلم مورد علاقه ی او "Bronenosets potyomkin " نام داشت .
  • چارلی به عنوان یکی از 9 ستاره ی بزرگ فیلم سازی و بازیگری تاریخ در زمینه سرگرمی و کمدی محسوب میشد.
  • آخرین فرزندش در سن 73 سالگی اش به دنیا آمد ، که کریستوفر چاپلین نام داشت.
  • در سال 1972 در چهل و چهارمین مراسم اسکار ، چارلی موفق به دریافت جایزه اسکار افتخاری گردید و هنگامی که برای دریافت جایزه به روی صحنه ظاهر شد ، در حالی که اشک می ریخت به مخاطبانش تعظیم کرد و برایشان بوسه فرستاد و جمع حاضرین او را به شدت تشویق کردند.
  • در سال 1973 نیز او موفق به دریافت جایزه اسکار بهترین فیلم ساز شد.
  • در سال 2005 جایزه دوربین طلایی به وی تعلق گرفت ، که پسرش "جرالدین چاپلین " برای دریافت جایزه رفت و سخنرانی کرد.
  • چاپلین از سوی انستیتوی فیلم آمریکا ، در لیست 10 بازیگر نقش اول مرد ، در 50 فیلم بزرگ و افسانه ای دنیا ، قرار گرفت.- با وجود سال های متوالی که در ایالات متحده کار و زندگی کرد ، او هرگز به شهروندی ایالات متحده آمریکا تبدیل نشد.
برخی از جوایز و افتخارات وی :
  • برنده جایزه اسکار بهترین موسیقی ارجینال برای فیلم لایم لایت در سال ۱۹۷۳.
  • نامزد دریافت جایزه اسکار در رشته‌های بهترین فیلم، بهترین فیلم نامه ارجینال و بهترین بازیگر نقش اول برای فیلم دیکتاتور بزرگ در سال ۱۹۴۱.
  • نامزد دریافت جایزه اسکار در رشته بهترین فیلم نامه ارجینال برای فیلم موسیو وردو در سال ۱۹۴۸.
  • دریافت جایزه اسکار بهترین دستاورد هنری برای فیلم سیرک در سال ۱۹۲۹.
  • دریافت جایزه افتخاری یک عمر فعالیت هنری در سال ۱۹۷۲.
  • برنده جایزه افتخاری شیر طلایی از جشنواره ونیز در سال ۱۹۷۲.

فیلمو گرافی چارلی چاپلین :

A Countess from Hong Kong (1967)
A King in New York (1957)
Limelight (1952)
Monsieur Verdoux (1947)
The Great Dictator (1940)
Modern Times (1936)
City Lights (1931)
The Circus (1928)
Camille (1926/II)
The Gold Rush (1925)
A Woman of Paris: A Drama of Fate (1923)
The Pilgrim (1923)
Pay Day (1922/I)
Nice and Friendly (1922)
The Idle Class (1921)
The Nut (1921/I)
The Kid (1921)
A Day"s Pleasure (1919)
Sunnyside (1919)
The Professor (1919)
Shoulder Arms (1918)
The Bond (1918)
Triple Trouble (1918)
A Dog"s Life (1918)
The Adventurer (1917/I)
The Immigrant (1917)
The Cure (1917)
Easy Street (1917)
The Rink (1916)
Behind the Screen (1916)
The Pawnshop (1916)
The Count (1916)
One A.M. (1916)
The Vagabond (1916)
The Fireman (1916)
The Floorwalker (1916)
Burlesque on Carmen (1916)
Police (1916)
A Burlesque on Carmen (1915)
A Night in the Show (1915)
Shanghaied (1915/I)
The Bank (1915)
A Woman (1915)
Work (1915)
His Regeneration (1915)
By the Sea (1915)
The Tramp (1915)
A Jitney Elopement (1915)
In the Park (1915)
The Champion (1915)
A Night Out (1915/I)
His New Job (1915)
His Prehistoric Past (1914)
Getting Acquainted (1914)
Tillie"s Punctured Romance (1914)
His Trysting Place (1914)
His Musical Career (1914)
Gentlemen of Nerve (1914)
Dough and Dynamite (1914)
Those Love Pangs (1914)
The New Janitor (1914)
The Rounders (1914)
His New Profession (1914)
The Masquerader (1914/I)
Recreation (1914)
The Face on the Bar Room Floor (1914)
The Property Man (1914)
Laughing Gas (1914)
Mabel"s Married Life (1914)
Mabel"s Busy Day (1914)
The Knockout (1914)
Her Friend the Bandit (1914)
The Fatal Mallet (1914)
A Busy Day (1914)
Caught in the Rain (1914)
Caught in a Cabaret (1914)
Twenty Minutes of Love (1914)
Mabel at the Wheel (1914)
The Star Boarder (1914/II)
Cruel, Cruel Love (1914)
His Favorite Pastime (1914)
Tango Tangles (1914)
A Film Johnnie (1914)
Between Showers (1914)
Mabel"s Strange Predicament (1914)
Kid Auto Races at Venice (1914)
Making a Living (1914

منبع : سینما سنتر
پنج شنبه 31/6/1390 - 0:33
اخبار

داستان

او مادر است ؛ مادری از تبار سرود آتش ؛ او  خواند آخرین ترانه عشق را و دید آخرین تکاپوی ماهی ها را بر خاک.  مادر دیدمت امروز وقتی دست هایت را و دهانت را کنار یادهای نافراموش، آویختی. در چشم هایت درد بود؛ درد آویختن از گریبان خشکیده ؛نه هنوز مادر؛ باور نداری نمی گذاریم نامت مچاله شود .

مادر محمد؛ امروز در خونین شهر نیستی تو تنهاییت را به نوای باقیمانده ات را بر شاخه های کهنه، آتش زده ایی. مادر باور می کنی آنجا دیگر خرمشهر تو نیست ؛ آنجا را بعثی ها؛ خانه ات را در مشت ها فشرده اند و خیابان هایت را. مادر لهجه بندری ات، در باد دیگر نمی رقصد.

مادر اینجا تهران است میدان گرگان؛ تو با عکس فرزندانت نفس می کشی. تو ایستاده ای همچون آفتاب. هر چند گلویت و حافظه ات را در زیر باران موشک ها و خمپاره ها جای گذاشتی اما مشامت را نه.

مادر تو به یاد داری که زنان این شهر را آواره بیابان ها کردند و مردانش را خاکستر. گهواره علی محمد  و محسنت را سوزاندند و تو را ؛ با نوای مادرانه ات تنها گذاشتند.

دیدم امروز عکس نخلی را بر دیوار . همان نخل های قطعه قطعه ؛ راستی مادر آن پوتین کدام جگر گوشه ات بود که بر دیوار آویخته بودی و نگاه خیره ات را مهمان آن کردی! پوتین محمد جهان آرا؛ محسن جهان آرا یا علی جهان آرا؟

راستی ببخشید مادر ؛ فاطمه ات گفت که علی زیر شکنجه ساواک تنها در 22 سالگی جانش را فدا کرد و کمر تو را خم. از او حتی سنگ قبر هم نداری. سنگ قبر تو تنها نشان آن پیرمرد گورکنی است که شاید برای آرامش دلت گفت ، پسرت اینجاست.

او مادر است ؛ مادری از تبار سرود آتش ؛ او  خواند آخرین ترانه عشق را و دید آخرین تکاپوی ماهی ها را بر خاک.  مادر دیدمت امروز وقتی دست هایت را و دهانت را کنار یادهای نافراموش، آویختی. در چشم هایت درد بود؛ درد آویختن از گریبان خشکیده ؛نه هنوز مادر؛ باور نداری نمی گذاریم نامت مچاله شود .

مادر شهیدان جهان آرا، اینها تنها توصیفاتی از او بود؛ وقتی به درب گشوده خانه اش رسیدیم با صدای آرامش و با لهجه خرمشهری اش دعوتمان کرد؛ او 10 سال است به بیماری آلزایمر مبتلا است و تنها به عکس های فرزندان شهیدش نگاه می کند و نام محمدش را زمزمه.

فاطمه فرزندش از او برایمان گفت: مادرم 16 ساله بود که ازدواج کرد و ساکن خرمشهر شد. پدرم خیاط بود و او اولین فرزندش احمد را در 17 سالگی به دنیا آورد و در نهایت خداوند هشت پسر و پنج دختر به او هدیه کرد.

مادر نکند از آن روز می دانستی سه هدیه به خدا داری. فاطمه می گوید: عاشق مسجد بودی و نخل. عاشق نماز اول وقت. همیشه می گفت قرآن آیه جهاد دارد.

آخ مادر. مادر!تو وقتی خاک سرخ را زیر چکمه های تجاوز دیدی سکوت شهر را با نام محمد و محسن درهم شکستی. "نماز ظهر را در صحن مقدس آسمان بخوانید؛ ما خرمشهر را خرم  می خواهیم؛ نه خونین و زخمی" این ها جمله هایت به محمد بود .

درست است؛ فاطمه گفت : برادرهایم به پشتوانه دعای مادر گروه حزب الله خرمشهر را تشکیل دادند و یک پیمان نامه نوشتند که در حضور مادر با خونشان امضا شد؛ اولین سختی مادرم دستگیری محمد بود و یک سال زندانی. بعد از آزاد شدن دیپلم گرفت و در دانشگاه تبریز رشته مدیریت  دانشجو شد اما آنجا طاقت نیاورد و گروه مبارزه منصورون را با محسن رضایی و حاج آقا رشید تشکیل دادند اما علی را در سال 55 دستگیر کردند و مادر کفش های آهنین پوشید و درزندان ها به دنبال علی. بعد از او احمد و خواهرم هم دستگیر شدند.

به مادر نگاه می کنم . در نگاهش هنوز هم  شراره آزادگی موج می زند؛ او دعوت بلورین استقامت و ایثار است. دستانش بوی بهشت می دهند . مادر نمی دانی با تعریف های فاطمه است چه قدر از ایمان تو به وجد آمده ام، چه قدر متحیرم از این همه صبر و ایستادگی و استقامت.

بر می گردیم در خرمشهر و  بوی تن داغ نخل ها. علی سال ها در زندان و تحمل شکنجه شهید شد و مادرم تنها با عکسش در بهشت زهرا دعایش کرد. تنها گورکن با دیدن عکسش به مادر گفته بود او اینجاست در همین قدر و ما سال ها در بالای سر همان خانه اشک ریختیم. بعدها که شکنجه گر او اعتراف کرد که علی را شکنجه داده واز او هیچ صدایی بلند نشده است "مادرم لبخند زد."

آخ مادر! برایت پیروزی بود و شیرت را حلالش کردی. می دانم وقتی این را شنیدی غبار محنت از چهره ات پاک شد! دستان خسته و زخمی ات را سایبان قلبت کردی و برایش دعا.

عروسی محمد و خطبه عقدش را بالای سر علی خوانده ای ، فاطمه گفت. می دانم آنها را آنجا بردی تا نفس بکشند و بوی خوش قدم های صمیمی اشان را در ریه هایت جاری کنی. مادر آن روز می دانستی راه درازی در پیش داری ؛ نه؟!

فاطمه با بغض می گوید: مادر  مشهد بود از آنجا  تماس گرفت و پرسید که محمد از جنوب آمده یا نه؟ تعجب کردیم به او گفتیم محمد قرار است بیاید؟ صدا قطع شد ساعتی بعد شنیدیم هواپیمای فرماندهان سقوط کرده است. همسرشان پسر دومشان را باردار بودند تلفن زنگ زد و گفتند: محمد هم در هواپیما بوده .

به مشهد زنگ زدیم و به مادر گفتیم که محمد زخمی شده؛ مادرم گفت: من می دانم ایشان شهید شده است. مادر گفت: من خواب علی را دیده ام. او با لباس احرام آمده و می گوید من آمده ام محمد را به مکه ببرم. به او گفتم مرا با خودت ببر، گفت نه برای شما زود است فقط آمده ام دنبال "محمد".

عجب مادر غمدیده و داغداری! مادری نجیب و صبور!

مادرم بعد از آزادسازی خرمشهر به ما می گفت: قد راست کنید! شانه هایتان را محکم نگه دارید.

آخ مادر. مادر!تو وقتی خاک سرخ را زیر چکمه های تجاوز دیدی سکوت شهر را با نام محمد و محسن درهم شکستی. "نماز ظهر را در صحن مقدس آسمان بخوانید؛ ما خرمشهر را خرم  می خواهیم؛ نه خونین و زخمی" این ها جمله هایت به محمد بود .

مادر سخت است بگویم تو  کشورت را به خون تپیده می خواستی، کوچه هایت را بدون بن بست، کبوترهایت را بی حصار، آسمانت را آبی، نخل هایت را سر بلند، خانه هایت را آباد. می بالم به تو مادر به سرافرازی ات. به غرورت. به مردانگی و غیرت فرزندانت.

محسن هم  اسیر شد و مادرم تمام وجب به وجب خرمشهر را برای یافتن او گشت . مادر می بینمت در خرمشهر که برای رهایی فرزندت جار زدی!  رو به آسمان فریاد زدی آنقدر که که ابر از مویه های تو گریست . نمی فهمم مادر دردت را . اما می دانم تنها سه سال است به تو که فراموش کرده ای می گویند محسنت شهید است و هنوز نه از او پلاکی است و نه تکه استخوانی !

"چرا سیاه پوشیدی" شنیدم این را به فاطمه بعد از شهادت همسر جانبازش هم گفتی. خودت هم سیاه نپوشیدی. فاطمه گفت.

مادربه دلیل فراموشی هر چند ماه یکبار خاطراتی را یادش می آید که بسیار آزارش می دهد . می گوید: صدای موشک ها را می شنوی . خانه امان بدون سقف شد و صدای فریاد دردش از ترکش بلند می شود. او دوست دارد به خرمشهر برود اما تن بیمارش این توان را از ما گرفته است.

وقتی تلویزیون آهنگ ممد نبودی ببینی را پخش می کند ؛ او آرام آرام می گرید.

به مادر نگاه می کنم و تنها می گوید: بفرمایید! مادر می خواهی بگویی فراموش کرده ای خرمشهر را! مادر یادت می آید که کدامین شب، شب بوها را به رایحه رایج مهربانی ات دعوت کرده ای.

مادر قلم توانای وصف تو را ندارد پس سلام به تو ای مادر خرمشهر! هنوز که هنوز است، چهره آفتاب خورده و گرده زخم خورده تو، یادآور لهجه غلیظ غیرت و غربت تو و بلندی همت هفت آسمانی توست.

سلام بر تو ای مادر! ای حضور جاودانه فریاد! ای تجلی تماشایی عشق و شعور! مادر فراموش کرده ای.  آن روزهایی که امواج با شکوه شانه هایت به شدت تکان می خورد و هر آشوبی را همچون خسی به میقات دوردست ترین حادثه ها می برد.

مادر! نامت، هنوزکه هنوز است پر از ترکش است و یادت هنوز که هنوز است پر از حماسه است. آن شب چه شبی بود که در آن آتشبارهای سنگین و منورهای رنگین از هر آتشی گدازنده تر و از هر منوری، روشن دل تر بودی و دل آشوب تر، که قرن هاست همسایه حماسه حسینی و همنشین عشقی.

مادر! می گویند هر شهیدی که به خاک بیفتد، کبوتری از آن نقطه به هوا بر خواهد خاست که مقصدش کربلاست و آن کبوتر خونین بال قاصدی از جانب سیدالشهداء علیه السلام است تا با پرواز روح مطهر شهید به سوی آسمان ها همراه شود.اما من می دانم در آن وقت مبارک که پیشانی محمد ؛ محسن و علی  بر خاک افتاد و خطوط شهادت بر آنها نقش بست، هزاران کبوتر از مقتلشان به آسمان پر کشیدند که هر یک حامل دعایی از تو بودند.

مادر! می گویند هر شهیدی که به خاک بیفتد، کبوتری از آن نقطه به هوا بر خواهد خاست که مقصدش کربلاست و آن کبوتر خونین بال قاصدی از جانب سیدالشهداء علیه السلام است تا با پرواز روح مطهر شهید به سوی آسمان ها همراه شود.اما من می دانم در آن وقت مبارک که پیشانی محمد ؛ محسن و علی  بر خاک افتاد و خطوط شهادت بر آنها نقش بست، هزاران کبوتر از مقتلشان به آسمان پر کشیدند که هر یک حامل دعایی از تو بودند.

می دانم مادر . آغوش مهربانت زخم خنجر دشمن است، اما تو آن رودی که اقیانوس ها را نیز تاب برآشفتنت نیست؟ مادر، چشم بگردان و گوش بخوابان بر دروازه های شهر بشنو آواز خوش پیروزی را، بشنو فریادهای مسجد جامع را و هم نوا شو با لحظه های آبی آزادی.امروز بشنو شهر خون و قیام آزاد شد.

راستی خدایا.. جایی بهتر از بهشت هم سراغ داری؟
برای زیر پای این مادر می خواهم .

روحش شاد

پنج شنبه 31/6/1390 - 0:25
داستان و حکایت
داستان

اشتباه نکنید این فرد نه یک سیاستمدار بود و نه رییس یک سازمان بین‌المللی.

باید داستان را از اول مرور کنیم و به تاریخ اول سپتامبر سال 1983 برگردیم:

اول سپتامبر سال 1983 بود و جنگ سرد بین ابرقدرت‌های جهان -شوروی و آمریکا- با شدت تمام دنبال می‌شد ، یک هواپیمای خطوط هوایی کره از فرودگاه جان اف ‌کندی نیویورک به مقصد سئول کره جنوبی حرکت می‌کرد.
در نیمه راه ، هواپیمای مسافری به اشتباه وارد حریم هوایی شوروی شد. جت‌های روسی به این هواپیما نزدیک شدند، خلبانان جت‌های روسی نمی‌دانستند که هواپیما حاوی مسافرهای عادی است ، آنها به هواپیما اخطار کردند که اگر خودش را معرفی نکند ، به آن شلیک خواهند کرد ولی در نهایت پاسخی دریافت نکردند....
گفته می‌شود در واقع پرسنل پرواز هواپیما اخطار جنگنده‌های روسی را دریافت نکرده بودند ، البته تا به امروز تئوری‌های زیادی در این مورد وجود دارد. یک ساعت گذشت و جت‌ها همچنان ، هواپیما را همراهی می‌کردند تا اینکه از مقامات روسی دستور رسید که هواپیما نابود شود. این کار انجام شد و در نتیجه 269 مسافر کشته شدند...


بعد از اینکه همه متوجه فاجعه شدند ، مقامات روسی سعی کردند عمل خود را توجیه کنند ولی رونالد ریگان رییس جمهور وقت آمریکا روس‌ها را بربر دانست و کار آنها را «جنایتی علیه بشر که نباید فراموش شود» تلقی کرد.
تنش بین ابرقدرت‌های به حداکثر خود رسیده بود و نظامیان هر دو جبهه در حالت آماده‌باش نظامی قرار گرفته بودند.
در یک شب سرد در 26سپتامبر سال 1983، استانیسلاو یوگرافوویچ پتروف یک سرهنگ دوم نیروهای موشکی استراتژیک سر کارش بود او به جای همکارش که به علتی نتوانسته بود در محل کار ظاهر شود ، پست می‌داد و آسمان شوروی را پایش می‌کرد...
کمی از نیمه‌شب گذشته بود که پتروف هشداری از یک کامپیوتر گرفت : یک موشک اتمی از سوی آمریکا شلیک شده و مقصدش مسکو است!!!

پروتکل نظامی از پیش تعریف‌ شده روس‌ها در چنین شرایطی این بود که همه سلاح‌های اتمی برای انجام یک ضد حمله به صورت سریع و آنی فعال شوند و پس از آن به مقامات نظامی و سیاسی اطلاع داده شود.
صدای آلارم‌ها در پناهگاهی که پتروف در آن بود به گوش می‌رسید و نورهای قرمز به نشانه شناسایی موشک اتمی آمریکایی‌ها به وسیله ماهواره‌های روسی همه جا روشن بودند.
ولی پتروف حس می‌کرد هشدار کامپیوترها درست نباشد ، او فکر کرد که اگر آمریکا واقعا قصد حمله به شوروی را داشته باشد از همه موشک‌هایش استفاده می‌کند و با پرتاب صرفا یک موشک ، فرصت ضدحمله را به روس‌ها نمی‌دهد.

لحظاتی بعد استرس در پناهگاه بیشتر شد و همه افسرها در تشویش بودند چرا که کامپیوترها ، موشک‌های دوم ، سوم ، چهارم و پنجم را هم شناسایی کرده بودند.
پتروف دو راه پیش رو داشت : به غریزه‌اش اعتماد کند و همه اخطارهای کامپیوترها را ناشی از اشتباه آنها بداند و یا طبق پروتکل نظامی ، سیستم موشکی شوروی را فعال کند و آغازگر جنگی شود که بی‌شک موجب مرگ میلیون‌ها نفر می‌شود.
پتروف کار اول را انجام داد!!!

با گذشت دقایقی معلوم شد که حق با پتروف بوده است.همه اینها ناشی از خطای کامپوتر و نقص در یک قطعه چند دلاری بود.پتروف حالا یک قهرمان بود ، او از جنگ اتمی پیشگیری کرده بود ، افسران دور و برش ، تصمیم شجاعانه او را ستودند.
ولی مقامات کرملین اینگونه فکر نمی‌کردند ، او به هر حال از پروتکل نظامی تخطی کرده بود ، اگر تصمیم او اشتباه از آب در می‌آمد ، جان میلیون‌ها نفر از شهروندان شوروی را به خطر می‌انداخت. بنابراین تصمیم گرفته شد که پتروف به بازنشستگی پیش از موعد برود ، با حقوقی حدود 200 دلار در ماه!
تا سال 1988 به خاطر حفظ اسرار نظامی کسی از تصمیم قهرمانانه پتروف آگاه نشد ، در این زمان یکی از افسران حاضر در آن پناهگاه کتابی در مورد واقعه نوشت و همه چیز را توضیح داد.

هیچ کس نمی‌داند که اگر پتروف ،آن افسر 44ساله‌ ،آن شب در آن پناهگاه نبود ، چه اتفاقی می‌افتاد و باز کسی نمی تواند حدس بزند اگر همکار آقای پتروف آن روز در شیفت خودش حاضر می‌شد چه تصمیمی می‌گرفت ولی مسلم است که پتروف بیشتر از هر شخص دیگری باعث نجات جان انسان‌ها شده است.

شاید اگر آن تصمیم پتروف نبود ، الان من و شما در پشت مانیتورهایمان در حال خواندن این متن نبودیم!!!

داستان

پنج شنبه 31/6/1390 - 0:24
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته