لطیفه و پیامک
جز او به هیچ واقعه ای دل نبسته ایم / موعود جمعه، جمعه موعود می رسد . . .
.
.
.
جمعه یعنی یک غروب وعده دار / وعده ترمیم قلب یاس زار
جمعه یعنی مادر چشم انتظار / درهوای دیدن روی نگار
جمعه یعنی یه سماء دلواپسی / می شود مولا به داد ما رسی . . . ؟
.
.
.
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد / بیتو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بیتو میگویند تعطیل است کار عشقبازی / عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
تعجیل در فرجش صلوات
.
.
.
یکی ازجمعه ها جان خواهد آمد / به درد عشق درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل بگیرید /که بر این خانه مهمان خواهد آمد . . .
(اللهم عجل لولیک الفرج)
.
.
.
از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام / گل کرد خار خار شب بی قراری ام
تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو / دیدم هزار چشم در آیینه کاری ام . . .
.
.
.
از میان اشک ها خندیده می آید کسی / خواب بیداری ما را دیده می آید کسی
با ترنم با ترانه با سروش سبز آب / از گلوی بیشه خشکیده می آید کسی . . .
اللهم عجل لولیک الفرج
.
.
.
در اضطراب چه شبها که صبح شان گم شد / چه روزها که گرفتار روز هـفتم شد
چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید / و جمعه روز تـفرّج برای مردم شد
.
.
.
از هجر تو طبیعت ما گریه می کند / چشم تمام آینه ها گریه می کند
چشم انتظار آمدنت شیر خوارهای است / گهوارهای به کرب و بلا گریه می کند . . .
یا مهدی
.
.
.
یا این دل شکستة ما را صبور کن / یا لا أقل به خاطر زینب ظهور کن
دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من! / این جاده های شب زده را غرق نور کن . . .
.
.
.
بازهم – صحبت فرداست قرارِ ما ها / بازهم – خیر ندیدیم از این فردا ها
چقدر پای همین وعده ی تو پیرشدند / جگر “مادر ها ” موی سر “بابا ها “
یا مهدی ادرکنی
.
.
.
یک شعر زیبا ( حتما بخوانید )
خدا خالق عشقه / محمد گل عشقه / علی مظهر عشقه / زهرا وجود عشقه
حسن نماد عشقه / حسین سالار عشقه / عباس ساقی عشقه
زینب شاهدعشقه / سجاد راوی عشقه / باقر کلام عشقه
صادق احیای عشقه / کاظم صابرعشقه / رضا ضامن عشقه
تقی جمال عشقه / نقی پاکی عشقه / حسن بقای عشقه
مهدی قیام عشقه
اینم دعای عشقه: اللهم عجل لولیک الفرج
پنج شنبه 31/6/1390 - 15:20
داستان و حکایت
یکی از دوستان گفتگوی جالب و شنیدنی با آقای شیطان داشتند که می خواستند شما نیز در جریان این گفتگوی زیبا و عبرت انگیز باشید :
به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد.
پرسیدم: «چرا می خندی؟»
پاسخ داد: «از حماقت تو خنده ام می گیرد»
پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟»
گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام»
با تعجب پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!»
جواب داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است؛ تو را زمین می زند.»
پرسیدم: «پس تو چه کاره ای؟»
پاسخ داد: «هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد؛ فعلاً برو سواری بیاموز»
پنج شنبه 31/6/1390 - 15:18
عقاید و احکام
قضاى احتیاطى نمازها
س: اگر بخواهم احتیاطاً نمازهاى گذشتهام را دوباره بخوانم باید به چه نیتى بخوانم؟
ج) به نیّت قضاى احتیاطىنشسته خواندن نماز قضا
س: آیا نماز قضا را مىتوان نشسته خواند؟
ج) با تمکن از ایستادن، صحیح نیست.
قضاى نماز و روزه میت مرد توسط زن
س: آیا نماز و روزه قضاى میت مرد حتماً باید توسط مرد بجا آورده شود یا اینکه زن هم مىتواند آن را به جا آورد؟
ج: زن مىتواند نماز و روزه میت را ـ خواه مرد باشد یا زن ـ انجام دهد.
ترتیب در نمازهاى استیجارى
س: در نماز استیجارى اگر مثلاً شش ماه فقط نماز صبح و شش ماه نماز ظهر و عصر و شش ماه نماز مغرب و عشا خوانده شود صحیح است یا باید به ترتیب روزانه باشد؟
ج) مانع ندارد مگر آن که در اجاره ترتیب خاصى شرط شده باشد.
ناتوانى از قضاى نماز و روزه
س: در صورتى که فرد توانایى بجا آوردن قضاى روزه و نمازهاى فوت شده خود را نداشته باشد (نه از لحاظ مالى و نه جسمى) تکیف او چیست؟
ج) در مورد قضاى نماز اگر امید به خوب شدن ندارد، واجب است به هر کیفیتى که مىتواند آن را انجام دهد و در هر صورت اگر انجام نداد باید وصیّت کند تا پس از مرگ او بر طبق وظیفه عمل شود. ولى در صورت امید به خوب شدن، احتیاط آن است که تأخیر بیندازد و در زمان خوب شدن آن را انجام دهد، ولى در مورد قضاى روزه اگر به هیچ وجه تا آخر عمر نتواند، باید وصیّت کند که از مال خودش براى قضاى آنها اجیر بگیرند، بلکه اگر مال نداشته باشد ولى احتمال بدهد کسى بدون آن که چیزى بگیرد آنها را انجام مىدهد، باز هم واجب است وصیّت نماید.
منبع: پایگاه مقام معظم رهبری
پنج شنبه 31/6/1390 - 15:16
دانستنی های علمی
انسان فقط نباید خداشناس باشد؛ بلکه دشمن شناس هم باید باشد تا بتواند مسیر سعات و تکامل را طی کند.
جهنم
یکی از نکات بسیار مهم در زندگی، دشمن شناسی است، به طوری که قرآن کریم بر این مسئله تأکید می کند که مواظب باشید دشمن را دوست خود قرار ندهید، همچنین از امام علی(علیه السلام) نقل شده که دشمن را کوچک نشماریم؛ ولو اینکه ضعیف باشد.
دشمن را شناسایی کنید!
با توجه به آیات و روایات، ما دو نوع دشمن داریم؛ دشمن درونی و دشمن بیرونی .
هرگاه انسان دشمن خود را رودرروی خود ببیند، طبعا از خود دفاع میکند و مواظب است تا کمترین ضربه را از ناحیه دشمن متحمل شود. اما دشمن پنهان درونی بدترین دشمنان است، چرا که انسان از آن غافل میشود و از نقشههای او کمتر آگاهی مییابد. دشمن خانگی ضربات مهلکتری را به ما وارد میکند، لذا بر ماست ابتدا دشمن درون را شناخته و از نقشههای او آگاهی پیدا کنیم و پس از سرکوبی او با عزمی استوار بر دشمن بیرون بتازیم.
دشمن درونی در درون ما وجود دارد و در همه جا با ماست و می توان هوای نفس، غضب و شهوت را نام برد.
انسان فقط نباید خداشناس باشد؛ بلکه دشمن شناس هم باید باشد تا بتوانند مسیر سعات و تکامل را طی کند، چرا که در قرآن کریم این مطلب را بیان داشته و بیان می کند که شیطان دشمن بیرونی انسان هاست:آیا ما با شما عهد نکردیم که از شیطان اطاعت نکنید؛ زیرا شیطان دشمن آشکار شماست.
«إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلإِنْسَانِ عَدُوًّا مُّبِینًا ؛ همانا شیطان برای انسان دشمنی آشکار است. » (اسراء: ۵۳)
شیطان موجودی شرور و گمراهکننده است که با نفوذ به درون انسان به وسوسه و اغواگری میپردازد. او همراهی شوم و همدمی نامیمون است که انسان را به کارهای زشت تشویق و بدیهای او را نیز زیبا جلوه میدهد تا به توبه موفق نگردد. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرمودند: ” لاعدو یحاربه اعدی کن ابلیس ؛ انسان در جنگ، با دشمنی کینهتوزتر از شیطان روبهرو نیست.”قرآن کریم نیز تصریح میکند که شیطان را دشمن خود بگیریم.
اهمیت و ضرورت دشمنشناسی
” من نام لم ینم عنه ؛ هر کس از دشمن خود غفلت کند (دشمنان) از او غافل نخواهند بود. ” (نهجالبلاغه، کتاب ۲۶)
موضوع دشمنشناسی در اسلام، از اهمیت والایی برخوردار است و از همین رو واژه عدو و اعداء در قرآن بارها تکرار شده و آیات متعدد، چهره دشمنان اسلام و راههای مقابله با شیوههای نفوذ آنان را به خوبی تبیین نموده است این آموزههای قرآنی هم دشمنان ما را به ما میشناساند و هم شیوههای مبارزه با آنان را.
روایتی از امام صادق (علیه السلام) است که می فرمایند : اگر کسی پنج ویژگی چون نیت صادق، ذکر تسبیح زیاد، صبر در مصیبت، رضایت به تقدیر الهی و پسندیدن برای مردم هرآنچه را که برای خود می پسندد را دارا باشد، هیچ گاه شیطان حریفش نمی شود و نمی تواند او را از راه راست منحرف کند
شکایت کردن از شیطان را فراموش کن !
انسان نمی تواند از شیطان شکایت کند؛ چون شیطان اعلام کرده بود که من برای منحرف و جهنمی کردن شما به دنیا آمدهام، همچنین در سخنرانی که در روز قیامت می کند خطاب به انسان ها می گوید: من را ملامت نکنید؛ بلکه باید خودتان را ملامت کنید.من تنها شما را دعوت کردم ، خداوند نیز راه را ه شما نشان داد و دعوتتان کرد ، این خود شما بودید که با اختیار و انتخاب به دنبال من آمدید .
راه های فرار از شیطان
روایتی از امام صادق (علیه السلام) است که می فرمایند : اگر کسی پنج ویژگی چون نیت صادق، ذکر تسبیح زیاد، صبر در مصیبت، رضایت به تقدیر الهی و پسندیدن برای مردم هرآنچه را که برای خود می پسندد را دارا باشد، هیچ گاه شیطان حریفش نمی شود و نمی تواند او را از راه راست منحرف کند.
پوشش عیبها با لباس تقوا
« یا بَنی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ (۲۶/ اعراف) اى فرزندان آدم! لباسى براى شما فرستادیم که اندام شما را مىپوشاند و مایه زینت شماست اما لباس پرهیزگارى بهتر است! اینها (همه) از آیات خداست، تا متذکّر (نعمتهاى او) شوید! »
شیطان همانگونه که لباس از تن پدر ما آدم بیرون آورد تا عیبش آشکار شود، مىخواهد لباس تقوا را از پیکر ما فرزندان آدم نیز برکند.
خدا ،انسان ،تقوا ،خودسازی
لباسى که عیبهاى معنوى انسان را مىپوشاند لباس تقوا است که بهترین لباسها می باشد و نباید انسان تنها به آن لباسی که بدنش را مىپوشاند اکتفاء کند : « وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ- و لباس پرهیزگارى از هر لباسی بهتر است.» مراد از هر لباسی، لباسهایی است که بدن را مىپوشاند، هر چند به آن لباسها نیز باید توجه داشت.
پس می توان بیان کرد که نیاز بدن به لباس، آن قدرها نیاز به تفکّر و تعمق ندارد که نیاز روح به جامه تقوا .
بدن را سم زدایی کنید !
کار شیطان صدور «سم» به درون انسان است. اگر کسی که میخواهد دیگری را با سم از پای درآورد، آن را در جیب شخص بگذارد، تأثیری در وی ندارد یا اگر سم را به او بخوراند و او بالا بیاورد، باز هم اثری ندارد. دستگاه گوارش باید سم را بپذیرد و آن را جذب کند تا پس از ورود به خون، اثر زیانبار خود را به جای بگذارد.
وسوسهها نیز چنین است: هوا، هوس و شهوت رانیهای گوناگون که رقیقترین و سبکترین آن در جوان ها و سنگینترین آن در سالمندان، بهصورت حبّ جاه و مقام مشاهده میشود، نشانه تأثیر سم است.
اگر کسی از تعاریف و القابی که به او میدهند، لذت ببرد، معلوم میشود که سم در او اثر کرده است. وجود مبارک امیرمومنان علیهالسلام در عهدنامه مالک اشتر فرمود: شیطان همواره در پی حیله است؛ وقتی کسی از تو تعریف میکند، باید مواظب باشی، چون در خط مقدم آتش شیطان قرار گرفتهای.
بخش قرآن تبیان
منابع :
سایت خبر نیوز
سایت شیعه آنلاین
سایت آیت ا لله مجتهدی
آیت الله جوادی آملی، نسیم اندیشه، ج۱، ص۱۲۴
پنج شنبه 31/6/1390 - 15:15
اخبار
زنی پس از ۱۷ ساعت مردن دوباره زنده شد ! پزشک وی هم نمیتواند توجیه کاملی را از این اتفاق عجیب داشته باشد.به گزارش از فارس، خانم “وال توماس” که در ویرجینیای غربی زندگی میکند، بعد از دو حمله قلبی و از کار افتادن فعالیتهای مغزی برای بیشتر از ۱۷ ساعت، دوباره زنده شد و هم اکنون پرونده وی به عنوان یک معجزه پزشکی مطرح است.
قلب “توماس” در حدود ساعت ۱ و سی دقیقه بامداد شنبه از کار افتاد و پزشکان متوجه شدند که دیگر ضربانی ندارد. علایم ریگورمورتیس به تدریج در وی شروع به ظاهر شدن کرد و برای ادامه تنفس به وی دستگاه وصل شد.
“جیم” فرزند خانم “توماس” میگوید:” پوست او شروع به سخت شدن کرده و انگشتانش در حال جمع شدن بود. مرگ در وجود او خانه کرده بود.”
پزشکان اعلام کردهاند که پس از انتقال این خانم ۵۹ ساله به بیمارستان بدن وی سرد شده بود و ۲۴ ساعت طول کشید تا دوباره گرم شود. بعد از انجام عملیات احیا، قلب این خانم باز هم از کار افتاد.
خانواده وی آخرین وداع را با وی انجام دادند، دستگاهها از وی جدا شده و بحث اهدای عضو مطرح بود. ۱۰ دقیقه بعد خانم “توماس” بیدار شده و شروع به صحبت کردن کرد.
خانم “توماس” به یک کلینیک در کلیولند منتقل شد تا پزشکان وضعیت وی را بررسی کنند اما پزشکان نیز هیچ حالت عجیبی را در وی مشاهده نکردند.
پنج شنبه 31/6/1390 - 15:9
اخبار
اینجا مصراته است و پدری بر بالین کودکش. شهری که بارها به دست قذافی و نیروهای ناتو بمباران شده است.آیا می شود این عکس را دید و دل آتش نگیرد ؟! خداوند هر چه زودتر جان افراد بی وجدان و جنایت کاری همچون قذافی و دیگر ستم کاران را بگیرد تا هیچ مردمی در چنین ظلمی گرفتار نیایند و ظهور مهدی موعود را نزدیک تر نماید تا عدالت واقعی در جهان برپا شود (انشالله)
.
.
.
این عکس برای افراد احساسی مناسب نیست
.
.
.
پنج شنبه 31/6/1390 - 15:1
اخبار
پلیس روسیه چهارشنبه اعلام کرد فردی که از دوستش خواسته بود او را زنده دفن کند تا جرأتش را نشان دهد و مقاومتش را محک بزند در این تجربه عجیب و غریب جان خود را از دست داد.
آلکسی لوبینسکی از اداره آگاهی محلی در مورد این ماجرا گفت به گفته دوست قربانی، این فرد سی و پنج ساله از ساکنان منطقه بلاگوچنسک Blagovechtchensk در خاور دور روسیه که می خواست مقاومت خود را بسنجد با اصرار از دوستش خواسته است به وی کمک کند تا یک شب را زنده زیر خاک سپری کند.
این دو نفر گودالی را در باغی حفر کردند و تابوتی را که خود ساخته بودند و به لوله هایی برای ورود و خروج هوا مجهز بود در آن قرار دادند.
قربانی با یک پتو، بطری آب و تلفن همراه در تابوت می خوابد.
دوست قربانی روی گودال را با تخته های چوبی می پوشاند و پس از دریافت تماس از دوستش و اطمینان یافتن از زنده بودن او به خانه می رود اما صبح که برای بیرون آوردن او می آید با جسدش مواجه می شود.
به گفته بازرسان پلیس، رگباری شدیدی شب شروع به باریدن می کند آب باران لوله هایی را که این فرد برای تنفس خود در تابوت تعبیه کرده بود می بندد.
تابستان گذشته نیز یکی از ساکنان منطقه ولوگدا که برای خلاص کردن خود از ترس مردن خود را دفن کرده بود بر اثر خفگی جان خود را از دست داد.
پنج شنبه 31/6/1390 - 14:56
اخبار
تصمیم با عجله و قرار دادن احساسات به جای عقل و تفکر ممکن است خوشحالی را به غمی تبدیل نماید که رهایی از آن برای شخص غیر ممکن باشد.در مطلبی که میخوانید مهریه ای از طرف دختری معلوم شده است و بدون اطلاع خانواده پسر جوان با احساسات تصمیم گرفته و مهریه ی عجیب همسرش را قبول می کند.با هم به مطالعه ی این مطلب عجیب و کاملا واقعی می پردازیم ؛ باشد که عبرتی برای سایر جوانان گردد تا با تعقل و تفکر در تصمیمات خود اقدام کنند نه احساسات گذرا :
رسیدگی به این پرونده جنجالی به دنبال درخواست عجیب زن جوانی آغاز شد که ادعا میکرد چشمهای شوهرش مهریه اوست ! نوعروس وقتی در برابر قاضی شعبه ۲۷۹ مجتمع قضایی عدالت ایستاد درباره خواستهاش گفت: مهریهام ۵ هزار سکه طلا و چشمهای شوهرم است البته سکهها را میبخشم اما چشمهای شوهرم را میخواهم! قاضی دادگاه با شنیدن درخواست عجیب زن جوان از او خواست درباره چگونگی تعیین مهریهاش بیشتر توضیح دهد. شاکی نیز گفت: دو سال پیش در سفر به دبی با «هومن» و خانوادهاش آشنا شدیم. پدر او تاجری معروف و سرشناس است که دلش میخواست عروسش هم از خانوادهای همتراز خودشان باشد.
پس از این آشنایی من و هومن به هم علاقهمند شده و خیلی زود مقدمات خواستگاری و نامزدیمان فراهم شد. در مراسم نامزدی، خانواده داماد اعلام کردند پنج هزار سکه طلا به عنوان مهریه عروس در نظر گرفتهاند که این موضوع موجی از شادی و حیرت فامیل و آشنایان را همراه داشت.
اما من نگران بودم و میدانستم مهریهام هر چه باشد آنها توان مالی پرداختش را دارند. بنابراین دلم میخواست مهریهام آنقدر خاص و تعهدآور باشد که همسرم هیچگاه نتواند از قید و بند آن خودش را رها کند. بنابراین تا چند روز در فکر بودم تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم یکی از اعضای بدن شوهرم را به عنوان مهریه در نظر بگیرم تا او همیشه مطیع و سر به راه باشد و… بنابراین چند ماه بعد که پای سفره عقد نشستیم، بیمقدمه به عاقد گفتم مهریهام چشمهای همسرم است اما همان موقع جنجال بزرگی به پا شد. بعد هم در میان نگاههای ملامتبار میهمانان و زخم زبانهای اطرافیان خطبه عقد جاری شد اما در دلم آشوبی برپا بود، چرا که چند سال پیش خواهرم در ازدواج شکست خورده بود و نمیخواستم این موضوع بار دیگر در خانواده ما تکرار شود. میخواستم مهریهام طوری باشد که شوهرم نتواند ترکم کند و ازدواجمان تا پایان عمر پایدار و برقرار باشد.
زن جوان ادامه داد: «هومن» آنقدر به من علاقه داشت که سرانجام یک ماه بعد از عقد تسلیم خواستهام شد و بدون اطلاع دیگران به دفترخانه رفته و چشمهایش را مهریهام کرد. بعد هم قول و قرار گذاشتیم هیچگاه این راز را نزد خانواده یا فامیلمان بازگو نکنیم. سپس مراسم جشن عروسی در یکی از مجللترین هتلهای شهر برگزار شد و زندگی مشترکمان را شروع کردیم. اما افسوس که شیوه زندگی همسرم به هیچ عنوان مورد نظر و دلخواه من نبود و این موضوع رنجم میداد. اختلاف سلیقه و تفاوت رفتارهایمان به گونهای بود که مدام با هم مشاجره داشتیم. تا اینکه در جریان یکی از این مشاجرات همیشگی به مادر «هومن» گفتم که چشمهای پسرش را درمیآورم و راز پنهان مهریهام را فاش کردم و… قاضی دادگاه پس از شنیدن اظهارات «یاسمین» دستور تعیین وقت دادرسی و احضار همسرش را صادر کرد. داماد جوان در جلسه دادگاه با ناراحتی گفت: در زندگیام نخستین بار عشق را با «یاسمین» تجربه کردم. تمام خواستههایش را با جان و دل پذیرفتم. حق مسکن، حق طلاق، حق ادامه تحصیل و انتخاب نوع شغل و حضانت فرزند را به او واگذار کردم تا با آرامش خیال در خانه مشترکمان احساس امنیت کند. حتی دور از چشم خانوادهام به محضر رفتیم و مهریه عجیبش را پذیرفتم.
اما با شروع زندگی مشترکمان پی به رفتارها و عادات عجیب همسرم بردم. او مقررات سنگین و دست و پاگیری برایم وضع کرده بود که خستگی کار و تجارت را برایم دوچندان میکرد بطوری که باید گزارش لحظه به لحظه کار و زندگیام را به او ارائه میدادم. میدانم که «یاسمین» به خاطر علاقه شدید به من و زندگیمان پیگیر کارهایم بود اما سوءظن شدیدش باعث شد همه فامیل و آشنایان از من فاصله بگیرند.
حالا هم اختلافمان آنقدر عمیق شده که خانوادهام از من خواستهاند هر چه زودتر تکلیف همسرم را روشن کنم. قاضی دادگاه پس از شنیدن اظهارات طرفین با ختم رسیدگی پرونده اعلام کرد: طبق قانون شرع اعضای اصلی بدن قابل جدا کردن نیست و تعهد مالی ایجاد نمیکند، چرا که چشم زمانی که زنده و قابل استفاده برای فرد باشد، باارزش است و نمیتواند مورد رهن و گرو قرار گیرد. ضمن آنکه مهریه همان است که عقد براساس آن صورت گرفته و داماد فقط محکوم به پرداخت پنج هزار سکه طلا است. از سوی دیگر سردفتر اسناد رسمی نیز به دلیل تخلف در ثبت چنین مهریهای به کانون سردفتران و دادسرای ویژه کارکنان دولت معرفی خواهد شد تا موضوع از جنبه قضایی نیز رسیدگی شود.
پنج شنبه 31/6/1390 - 14:55
اخبار
دخترجوانی با مراجعه به پلیس اظهار داشت : در ایستگاه موردنظر از اتوبوس پیاده شدم اما در حالی که به سمت خانه در حرکت بودم فهمیدم آن پسر جوان تعقیبم می کند. او در کوچه ای خلوت صدایم زد و با پرسیدن سوالی در مورد نشانی یک خیابان سر صحبت را باز کرد.پسرجوان سپس شماره تلفن همراهش را روی تکه کاغذی نوشت و آن را به دستم داد.
من فردای آن روز نیز او را نزدیک خانه مان دیدم و دوباره با هم صحبت کردیم. نمی دانم با کدام عقل به این پسر جوان زنگ زدم و با هم ارتباط تلفنی برقرار کردیم.
«پیمان» با حرف های احساسی اش مرا شیفته خود کرد.چند ماه گذشت و یک روز مادرم که متوجه تغییر حرکات و رفتارم شده بود، پرسید مشکلی داری یا اتفاقی افتاده؟ که گفتم به پسری جوان علاقه مند شده ام.
مادرم تاکید کرد که در حال حاضر در این باره چیزی به پدرم نگوییم. اما او مشتاق بود پیمان را ملاقات کندمن به پیشنهاد مادرم یک روز که پدرم و برادرم به شهرستان رفته بودند، پسر مورد علاقه ام را به خانه مان دعوت کردم، ولی مادرم مرا به داخل آشپزخانه صدا زد و گفت: این پسر نمی تواند همسر مناسبی برای آینده ات باشد و فکر نمی کردم این قدر بی سلیقه باشی، هر چه زودتر او را دست به سر کن برود. من به داخل اتاق پذیرایی برگشتم و پس از آن که پیمان یک لیوان شربت خورد از او خواستم که برود.
دختر جوان گفت: پیمان رفت و هنوز چند دقیقه نگذشته بود که فهمیدم این پسر حقه باز مبلغ ۳۰۰ هزار تومان وجه نقد و طلاجات مادرم را از داخل کشوی میز سرقت کرده است.پلیس وی رادستگیر کرد ومشخص شد او سابقه چندین فقره سرقت رابا همین ترفند داشته است.
پنج شنبه 31/6/1390 - 14:54
اخبار
مرد نظافتچی وقتی با زن میلیونر سر سفره عقد نشست باور نداشت در چه دردسرهای بزرگ گرفتار خواهد شد.
چندی پیش به پلیس، ماجرای عجیب دعوای ۲ زن در یکی از خیابانهای شمال تهران مخابره شد که در آن یک زن باکلاس و هووی فقیرش به جان هم افتاده بودند.
پلیس در صحنه درگیری هر دو زن را دستگیر کرد و آنها برای بررسی قضایی به پروندههایشان پیش روی بازپرس نیکصفت از شعبه ۵ دادسرای شمیرانات قرار گرفتند.
زن جوانی که لباسهایش نشان میداد نسبت به هوویش در شرایط مالی مناسبی نیست با ناراحتی به بازپرس پروند شوهرم برای انجام کارهای نظافت به خانههای مردم میرفت و خرج زندگیمان از این راه تامین میشد.
شوهرم وقتی گفت یک زن میلیونر به او پیشنهاد ازدواج داده است از من خواست موافقت کنم. او میگفت برای مدت کوتاهی زن میلیونر را به عقد موقت خود درآورده و پس از آن با گرفتن پول از او جدا میشود. من هم ناچار شدم به خاطر شرایط بد زندگیمان بپذیرم. شوهرم میگفت زن میلیونر پیشنهاد داده یکی از خانههایش را به نام همسرم بزند.
این زن ادامه داد: ابتدا پذیرفتم و خوشحال شدم چون تصور میکردم شرایط زندگیمان تغییر میکند اما وقتی پی بردم همسرم او را به عقد دائم خود درآورده و با هم زندگی میکنند نتوانستم وجود زن دیگری را تحمل کنم.
وی افزود: شوهرم را از دست دادهام. دیگر وجودم برایش مهم نیست. کمتر به خانه میآید و به هیچکدام از وعدههایش عمل نکرده است. من هم به خانه مجلل هوویم رفتم و از او خواستم که دست از سر شوهرم بردارد. با هم درگیر شدیم و کتککاری کردیم.
مرد جوان نیز به بازپرس گفت: چندی پیش برای کار به خانه اعیانی زنی رفتم؛ این زن تنها زندگی میکرد و ثروت زیادی داشت. پس از چند روز او از من خواستگاری کرد و گفت چند خانه دارد و درآمدش خوب است و اگر با او ازدواج کنم یکی از خانههایش را به نام من میزند.
مرد در ادامه گفت: با آنکه این زن ۱۰ سال از من بزرگتر بود اما پیشنهاد وسوسهکنندهاش موجب شد موضوع را با همسرم درمیان بگذارم و از وی خواستم درباره این پیشنهاد تصمیم بگیرد. برای ما که زندگیمان به سختی میگذشت فرصت خوبی بود تا از این وضع نجات پیدا کنیم.
همسرم نیز پیشنهاد را قبول کرد و گفت باید خانهاش را به نام ما بزند اما زن میلیونر از من خواست او را عقد دائم کنم تا خانهاش را به نام من بزند. من هم به همسرم چیزی نگفتم اما وقتی این موضوع را متوجه شد با من تماس گرفت و شروع به ناسزاگویی کرد. سعی داشتم آرامش کنم اما بیفایده بود. همسرم با عصبانیت به خانه همسر دومم رفت و با هم درگیر شدند.
من نیز در بین این دوراهی گرفتار شدهام. همسر اولم را دوست دارم و فقط به خاطر پول و خوشبختی او تن به ازدواج دوم دادم اما هرگز تصور نمیکردم چنین اتفاقی بیفتد. پس از اظهارات این مرد، ۲ زن از یکدیگر به اتهام فحاشی و ضرب و شتم شکایت کردند و پرونده در حال رسیدگی است
پنج شنبه 31/6/1390 - 14:53