• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 976
تعداد نظرات : 130
زمان آخرین مطلب : 4957روز قبل
دانستنی های علمی

روایت شده : هنگامى كه آیه 27 و 28 سوره (تكویر) نازل شده :
ان هو الاّ ذكر للعالمین - لمن شاء منكم ان یستقیم .
((نیست این قرآن ، مگر مایه پند و بیدارى براى جهانیان ، براى هركس از شما كه بخواهد، راه راست در پیش گیرد).
ابوجهل كه از سران ((مكتب تفویض )) بود، گفت : ((خوب شد، این همان مذهبى است كه من ، بر آن هستم ، كه خداوند، امور را به مخلوقاتش ‍ واگذارده است ).
در ردّ مكتب بى پایه او، آیه 29 همین سوره نازل گردید:
و ما تشائون الاّ ان یشاء اللّه رب العالمین : ((و نمى خواهید جز آنچه را خداوندى كه پروردگار جهانیان است ، بخواهد)).

جمعه 2/5/1388 - 23:54
دانستنی های علمی
ابو بصیر گوید: از امام صادق (ع ) پرسیدم ماجراى وادى یابس (بیابان شنزار) كه سوره عادیات در مورد ستودن جنگاوران قهرمان اسلام نازل شده كه در این وادى ، (در سال هشتم هجرت ) جنگیدند چیست ؟
امام صادق فرمود:(( اهالى بیابان یابس كه دوازده هزار نفر سواره نظام بودند باهم ، پیوند محكمى و ناگسستنى بستند كه همه دست به دست هم نهند و تا سر حد مرگ پیش رفته و محمد (ص ) و على (ع ) را بكشند)).
جبرئیل جریان را به رسول اكرم (ص ) اطلاع داد رسول اكرم (ص ) نخست ابوبكر را و سپس عمر را با سپاهى به سوى آنها فرستاد و آنها بى نتیجه باز گشتند.
پیامبر (ص ) این بار على (ع ) را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوى وادى یابس رهسپار نمود.
حضرت على با سپاه خود سرازیر وادى شدند، به دشمن خبر رسید كه سپاه اسلام به فرماندهى على (ع ) روانه میدان هستند.
دویست نفر از مردان مسلح دشمن ، به میدان تاختند على (ع ) با جمعى از اصحاب به سوى آنها رفتند، آنها گفتند شما كیستید و از كجا آمده اید؟ و چه تصمیم دارید؟
على (ع ) در پاسخ فرمود: (( من على بن ابیطالب پسر عموى رسول خدا (ص ) و برادر او و رسول او به سوى شما هستم ، شما را گواهى به یكتائى خدا و بندگى و رسالت محمّد (ص ) دعوت مى كنم ، اگر ایمان بیاورید، در نفع و ضرر، شریك مسلمین هستید)).
آنها گفتند: سخن تو را شنیدیم ، آماده باش و بدانكه ما تو و اصحاب تو را خواهیم كشت .
على (ع ) به آنها فرمود:((واى بر شما، مرا به بسیارى جمعیت خود و پیوند خود تهدید مى كنید ؟ بدانید ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما كمك مى جوئیم و لا حول و لا قوة الاّباللّه العلى العظیم .
دشمن به پایگاههاى خود بازگشت و مستقر شد، على (ع ) نیز همراه اصحاب به پایگاه خود رفته و مستقر شدند، وقتى كه شب شد، على (ع ) دستور داد مسلمانان حیوانات خود را آماده كنند و افسار و زین و جهاز شتران را مهیا كنند و در آماده باش كامل براى حمله صبحگاهى به سر برند.
وقتى كه سفیده سهحر دمید، على (ع ) با اصحاب خود نماز خواند، سپس ‍ به سوى دشمن شبیخون زد و آنچنان آنها را غافلگیر كرد كه آنها تا هنگام درگیرى نمى فهمیدند كه مسلمین از كجا بر آنها آنچنان سریع دست یافته اند، و آنها زیر دست و پاى سواران سلحشور اسلام در آمدند، كه هنوز دنباله سپاه اسلام نرسیده بودند، پیش تازان اسلام ، جنگاوران دشمن را به هلاكت رسانده و على (ع ) شخصا هفت نفر از دلاوران پیشتاز دشمن را از پاى در آورد، در نتیجه زنان و كودكانشان اسیر شدند و اموالشان بدست مسلمین در آمد.
جبرئیل امین پیروزى على (ع ) و سپاهیان اسلام را به پیامبر (ص ) خبر داد، آنحضرت به منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى ، مردم مسلمان را از فتح مسلمین با خبر كرد، و به آنها اطلاع داد كه تنها دو نفر از مسلمین به شهادت رسیده اند.
پیامبر (ص ) و همه مسلمین از مدینه بیرون آمده و به استقبال على (ع ) شتافتند و در یك فرسخى مدینه با سپاه على (ع ) روبرو شدند، حضرت على هنگامى كه پیامبر را دید از مركب پیاده شد، پیامبر (ص ) نیز از مركب پیاده شد، و بین دو چشم على (ع ) را بوسید، و مسلمنان استقبال كننده نیز مانند پیامبر (ص ) از مقام على (ع ) تجلیل كردند. و غنائم جنگى و اسیران و اموال دشمن كه بدست مسلمین رسیده بود مورد تماشاى مسلمین قرار گرفت .
جبرئیل امین نازل شد و سوره عادیات (صدمین سوره قرآن ) به میمنت این پیروزى نازل كرد: و العادیات ضبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صبحا، فاءثرن به نقعا، فوسطن به جمعا.
اشك شوق از چشمان پیامبر (ص )، سرازیر شد، و در اینجا بود كه آن گفتار معروف را به على (ع ) فرمود:
یا على لولا اننّى اشفق ان تقول فیك طوائف من امّتى ما قالت النصارى فى المسیج عیسى بن مریم لقلت فیك الیوم مقالا لا تمرّ بملاء من الناس الاّ اخذوا التّراب من تحت قدمیك .
((اگر نمى ترسیدم كه گروهى از امت من مطلبى را كه مسیحیان در باره حضرت مسیح (ع ) گفته اند، در باره تو بگویند، در حق تو سخنى مى گفتم كه از هر كجا عبور كنى خاك زیر پاى تو را براى تبرك برگیرند)) در آغاز سوره عادیات كه به مناسبت این پیروزى نازل شده پنج سوگند است كه در پنج آیه آمده و ترجمه آن را در اینجا مى آوریم : ((سوگند به اسبان دونده كه به سوى میدان نفس زنان به پیش مى روند، و بر اثر برخورد سم آنها به سنگها، برق از آنها مى جهد، وصبحگاهان برق آسا بر دشمن حمله مى برند و با حركت سریع خود ذرات غبار را در فضا مى پراكنند و دشمن را در حلقه محاصره قرار مى دهند)) پس دسته جمعى به قلب دشمن حمله ور مى شوند
جمعه 2/5/1388 - 23:54
دانستنی های علمی
سمیه كنیز ابو جهل بود، او حقانیت اسلام را در یافت ، و در همان آغاز بعثت ، قبول اسلام كرد، ابوجهل آنقدر به او تازیانه زد كه از اسلام برگردد، او همچنان استوار و راسخ در عقیده اسلام باقى ماند.
ابوجهل روزى او را بقدرى زد كه او بى هوش به زمین افتاد، پس از مدتى به هوش آمد، ولى گفت :((آئین من همان آئین محمّد (ص ) است ). وقتى كه ابوجهل با سرسخت ترین شكنجه ها نتوانست سمیه را از آئین حق باز دارد، تصمیم گرفت او را به قتل برساند.
او را كنار خانه كعبه آورد، مشركان مكه اجتماع كردند، در برابر مردم به او گفت : ((دو راه در پیش دارى 1- برگشتن از اسلام 2- كشتن ، ولى سمیه حاضر نشد از دین اسلام باز گردد.
ابوجهل در حضور مردم نیزه خود را به شدّت درسینه ((سمیه )) فرو كرد كه از پشتش بیرون آمد، و به این ترتیب به شهادت رسید و به نقل دیگر ((به دستور ابوجهل ، دو شتر آوردند و هر پاى او را به یك شتر بستند، و شترها را برخلاف هم راندند و آن بانوى شجاع دو شقّه شد و به شهادت رسید)). شوهرش یاسر قبلا به شهادت رسیده بود، فرزند او عمّار یاسر است كه در جنگ صفین شهید شد
جمعه 2/5/1388 - 23:53
دانستنی های علمی
یكى از علماء وارسته ، داراى جلسات درس بود، شاگردان از خرد و كلان در آن جلسات شركت مینمودند، و از آموزشهاى او بهره مند مى شدند، او در میان شاگردان ، به یكى از شاگردانش كه نوجوان بود، احترام بیشتر مى كرد و او را دیگران مقدم مى داشت .
تا این كه روزى یكى از شاگردان ، از آن عالم وارسته پرسید: (( چرا این نوجوان را آن همه احترام مى كنى او را بر دیگران مقدم مى دارى با این كه ما سن و سال بیشترى نسبت به او داریم ؟!)).
آن عالم وارسته ، چند مرغ آوردند، آن مرغها را بین شاگردان تقسیم نمود و به هركدام كاردى داد و گفت :(هر یك از شما مرغ خود را در جایى كه كسى نبیند، ذبح كرده و بیاورد).
وقت موعود فرا رسید، و همه شاگردان ، مرغ خود را ذبح كرده و نزد استاد آوردند، امّا آن نوجوان ، مرغ رازنده آورد.
عالم به او گفت : چرا مرغ خود را ذبح نكردى ؟
او در پاسخ گفت : ((شما فرمودید در جائى ذبح كنید كه كسى نبیند، من هر جا رفتم دیدم خداوند مرا مى بیند)).
عالم و شاگردانش ، به تیزنگرى و مراقبت او، پى بردند و او را تحسین كردند و دریافتند كه آن عالم وارسته چرا این جون را آنهمه احترام مى كند
جمعه 2/5/1388 - 23:52
دانستنی های علمی
 در جنگ تحمیلى ایران و عراق ، یكى از رزمندگان سپاه جمهورى اسلامى ایران مى گفت : خاطره پرشور و سوزى دارم و آن اینكه : شب جمعه بود، رزمندگان در مسجد جزیره مجنون براى دعاى كمیل اجتماع كرده بودند، مسجد تاریك بود، فقط خواننده دعا از نور شعله فانوسى كه در كنارش بود، استفاده مى كرد، در این میان برادر رزمنده اى كنار من نشسته بود و آنچنان زار زار مى گریست وهمراه دعاى عرفانى كمیل ، با خدا راز و نیاز مى كرد، كه گوئى عزیزترین افراد خود را از دست داده است ، مقام عالى شهادت را با این گریه اش از خدا مى خواست .
این چنین از دنیا و مادر و پدر و برادر و ماشین و...بریده بود و دل به خدا داده بود، و اینگونه داراى روحیه عالى بود، كه از این افراد در جبهه بسیارند. دعا و راز ونیاز مجهّزترین اسلحه رزمندگان است كه بااین حال به یارى حضرت مهدى فاطمه (عج ) مى شتابند، دعا و مناجات ، همچون چاشنى است كه خرج توپ را از درون لوله آن خارج مى سازدو چون صاعقه اى خرمن هستى دشمن خونخوار را مى سوزاند.
جمعه 2/5/1388 - 23:52
دانستنی های علمی
ابو بصیر گوید: از امام صادق (ع ) پرسیدم ماجراى وادى یابس (بیابان شنزار) كه سوره عادیات در مورد ستودن جنگاوران قهرمان اسلام نازل شده كه در این وادى ، (در سال هشتم هجرت ) جنگیدند چیست ؟
امام صادق فرمود:(( اهالى بیابان یابس كه دوازده هزار نفر سواره نظام بودند باهم ، پیوند محكمى و ناگسستنى بستند كه همه دست به دست هم نهند و تا سر حد مرگ پیش رفته و محمد (ص ) و على (ع ) را بكشند)).
جبرئیل جریان را به رسول اكرم (ص ) اطلاع داد رسول اكرم (ص ) نخست ابوبكر را و سپس عمر را با سپاهى به سوى آنها فرستاد و آنها بى نتیجه باز گشتند.
پیامبر (ص ) این بار على (ع ) را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوى وادى یابس رهسپار نمود.
حضرت على با سپاه خود سرازیر وادى شدند، به دشمن خبر رسید كه سپاه اسلام به فرماندهى على (ع ) روانه میدان هستند.
دویست نفر از مردان مسلح دشمن ، به میدان تاختند على (ع ) با جمعى از اصحاب به سوى آنها رفتند، آنها گفتند شما كیستید و از كجا آمده اید؟ و چه تصمیم دارید؟
على (ع ) در پاسخ فرمود: (( من على بن ابیطالب پسر عموى رسول خدا (ص ) و برادر او و رسول او به سوى شما هستم ، شما را گواهى به یكتائى خدا و بندگى و رسالت محمّد (ص ) دعوت مى كنم ، اگر ایمان بیاورید، در نفع و ضرر، شریك مسلمین هستید)).
آنها گفتند: سخن تو را شنیدیم ، آماده باش و بدانكه ما تو و اصحاب تو را خواهیم كشت .
على (ع ) به آنها فرمود:((واى بر شما، مرا به بسیارى جمعیت خود و پیوند خود تهدید مى كنید ؟ بدانید ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما كمك مى جوئیم و لا حول و لا قوة الاّباللّه العلى العظیم .
دشمن به پایگاههاى خود بازگشت و مستقر شد، على (ع ) نیز همراه اصحاب به پایگاه خود رفته و مستقر شدند، وقتى كه شب شد، على (ع ) دستور داد مسلمانان حیوانات خود را آماده كنند و افسار و زین و جهاز شتران را مهیا كنند و در آماده باش كامل براى حمله صبحگاهى به سر برند.
وقتى كه سفیده سهحر دمید، على (ع ) با اصحاب خود نماز خواند، سپس ‍ به سوى دشمن شبیخون زد و آنچنان آنها را غافلگیر كرد كه آنها تا هنگام درگیرى نمى فهمیدند كه مسلمین از كجا بر آنها آنچنان سریع دست یافته اند، و آنها زیر دست و پاى سواران سلحشور اسلام در آمدند، كه هنوز دنباله سپاه اسلام نرسیده بودند، پیش تازان اسلام ، جنگاوران دشمن را به هلاكت رسانده و على (ع ) شخصا هفت نفر از دلاوران پیشتاز دشمن را از پاى در آورد، در نتیجه زنان و كودكانشان اسیر شدند و اموالشان بدست مسلمین در آمد.
جبرئیل امین پیروزى على (ع ) و سپاهیان اسلام را به پیامبر (ص ) خبر داد، آنحضرت به منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى ، مردم مسلمان را از فتح مسلمین با خبر كرد، و به آنها اطلاع داد كه تنها دو نفر از مسلمین به شهادت رسیده اند.
پیامبر (ص ) و همه مسلمین از مدینه بیرون آمده و به استقبال على (ع ) شتافتند و در یك فرسخى مدینه با سپاه على (ع ) روبرو شدند، حضرت على هنگامى كه پیامبر را دید از مركب پیاده شد، پیامبر (ص ) نیز از مركب پیاده شد، و بین دو چشم على (ع ) را بوسید، و مسلمنان استقبال كننده نیز مانند پیامبر (ص ) از مقام على (ع ) تجلیل كردند. و غنائم جنگى و اسیران و اموال دشمن كه بدست مسلمین رسیده بود مورد تماشاى مسلمین قرار گرفت .
جبرئیل امین نازل شد و سوره عادیات (صدمین سوره قرآن ) به میمنت این پیروزى نازل كرد: و العادیات ضبحا، فالموریات قدحا، فالمغیرات صبحا، فاءثرن به نقعا، فوسطن به جمعا.
اشك شوق از چشمان پیامبر (ص )، سرازیر شد، و در اینجا بود كه آن گفتار معروف را به على (ع ) فرمود:
یا على لولا اننّى اشفق ان تقول فیك طوائف من امّتى ما قالت النصارى فى المسیج عیسى بن مریم لقلت فیك الیوم مقالا لا تمرّ بملاء من الناس الاّ اخذوا التّراب من تحت قدمیك .
((اگر نمى ترسیدم كه گروهى از امت من مطلبى را كه مسیحیان در باره حضرت مسیح (ع ) گفته اند، در باره تو بگویند، در حق تو سخنى مى گفتم كه از هر كجا عبور كنى خاك زیر پاى تو را براى تبرك برگیرند)) در آغاز سوره عادیات كه به مناسبت این پیروزى نازل شده پنج سوگند است كه در پنج آیه آمده و ترجمه آن را در اینجا مى آوریم : ((سوگند به اسبان دونده كه به سوى میدان نفس زنان به پیش مى روند، و بر اثر برخورد سم آنها به سنگها، برق از آنها مى جهد، وصبحگاهان برق آسا بر دشمن حمله مى برند و با حركت سریع خود ذرات غبار را در فضا مى پراكنند و دشمن را در حلقه محاصره قرار مى دهند)) پس دسته جمعى به قلب دشمن حمله ور مى شوند
جمعه 2/5/1388 - 23:52
دانستنی های علمی

هنگامى كه در جنگ جمل ، على (ع ) بدون اسلحه به میدان رفت و زبیر را طلبید و با او اتمام حجت نمود (كه در داستان قبل بیان شد ) و سپس به صف سپاه اسلام بازگشت .
یاران به آنحضرت عرض كردند: (( زبیر، یكّه سوار قریش است و قهرمان جنگ مى باشد، و تو دلاورى او را بخوبى مى دانى ، پس چرا بدون شمشیر و زره و سپر و نیزه ، به سوى میدان رفتى ؟! در حالى كه زبیر، خود را غرق در اسلحه نموده بود)).
امام على (ع ) در پاسخ فرمود: (( او قاتل من نیست ، بلكه قاتل من ، مردى بى نام و نشان ،و بى ارزش و نكوهیده نسب است ، بى آنكه به میدان دلیران آید، از روى غافلگیرى ، خواهد كشت (یعنى او تروریست است ) )).
و اى بر او كه بدترین مردم این جهان است ، دوست دارد مادرش در سوگوارش بنشیند، او همانند ((احمر)) پى كننده ناقه حضرت ثمود است ، كه این دو در یك خط هستند منظور حضرت ، ابن ملجم ملعون بود، و آنحضرت در این گفتار خبر از شهادت خود داد.

جمعه 2/5/1388 - 23:52
دانستنی های علمی
مرحوم عارف وارسته و فیلسوف صمدانى حاج میرزا على آقا قاضى در سال 1285 هجرى قمرى دیده به جهان گشود، و در سال 1366 در سن 81 سالگى در نجف اشرف ، در گذشت .
وى استاد سیر و سلوك و اخلاق بود، و استاد علامه طباطبائى ، در این موضوع ، مدتى شاگرد او بود.
مرحوم استاد علامه طباطبائى نیز 81 سال و 18 روز عمر كرد (1321 - 1402 هجرى قمرى ) استاد علامه كه در نجف اشرف سالها نزد استاد حاج میرزا على آقا، تلّمذ كرده بود، روزى از كرامات استاد خود سخن مى گفت از جمله گفت :
((من و همسرم از خویشاوندان نزدیك مرحوم حاج میرزا على آقاى قاضى بودیم ، او در نجف براى صله رحم و احوال پرسى از حال ما به منزل ما مى آمد، ما كرارا صاحب فرزند شده بودیم ، ولى همگى در همان دوران كوچكى فوت كرده بودند، روزى مرحوم قاضى به منزل ما آمد در حالى كه همسرم حامله بود، و من از وضع او آگاه نبودم ، موقع خداحافظى به همسرم گفت : دختر عمو! این بار این فرزند تو مى ماند و او پسر است و آسیبى به او نمى رسد و نام او عبد الباقى است ))
من از سخن مرحوم قاضى خوشحال شدم و خدا به ما پسرى لطف كرد و برخلاف كودكان قبلى ، باقى ماند و آسیبى به او نرسید و نام اورا ((عبدالباقى )) گذاردیم
جمعه 2/5/1388 - 23:51
دانستنی های علمی

نقل شده : حضرت موسى (ع ) در مجلسى نشسته بود ناگهان ابلیس به محضر آن حضرت رسید، درحالى كه كلاه رنگارنگ درازى بر سر داشت ، وقتى نزدیك شد از روى احترام ، كلاه خود را از سر برداشت و سپس به سر گذاشت وگفت : السّلام علیك .
موسى (ع ) فرمود: تو كیستى ؟، او جواب داد:((من ابلیس هستم )).
موسى - خدا تو را بكشد، براى چه به اینجا آمده اى ؟
ابلیس - آمده ام بخاطر مقام ارجمندى كه در پیش گاه خدا دارى بر تو سلام كنم .
موسى - با این كلاه رنگارنگ چه مى كنى ؟
ابلیس - با این كلاه ، دلهاى فرزندان آدم (ع ) را آلوده و منحرف مى كنم (وقتى آنها به زرق و برق دنیا كه نمودارش در این كلاه وجود دارد، دل بستند، براحتى از صراط حق ، منحرف خواهند شد).
موسى - چه كارى است كه اگر انسان انجام دهد، تو بر او چیره مى شوى ؟
ابلیس - همگامى كه انسان خود بین باشد و عملش را زیاد بشمرد، و گناهانش را فراموش كند ( بر او چیره مى گردم ) و تو را از سه خصلت بر حذر میدارم 1- با زن نامحرم خلوت نكن كه در این صورت من حاضرم تا انسان را به گناه بى عفتى وا دارم 2- با خداوند اگر پیمان بستى حتما آن را ادا كن 3- وقتى متاع یا مبلغى به عنوان صدقه ، خارج كردى ، فورا آن را به مستحق بپرداز، زیرا تا صدقه داده نشده من حاضرم كه صاحبش را پشیمان كنم . سپس ابلیس ، پشت كرد و رفت در حالى كه مى گفت : یا ویلناة علم موسى ما یحذّر به بنى آدم : ((واى بر من ، موسى (ع ) دانست امورى را كه بوسیله آن ، انسانها را از آلودگى بر حذر مى دارد)).

جمعه 2/5/1388 - 23:51
دانستنی های علمی
روزى یكى از بستگان امام سجاد(ع ) در حضور جمعى ، بر سر موضوعى بر امام سجاد(ع ) سخنان نامناسب گفت .
امام سجاد(ع ) سكوت كرد، سپس آن شخص رفت ، امام سجاد(ع ) به حاضران فرمود: (( آنچه را این مرد گفت ، شنیدید، و من دوست دارم كه همراه من بیایید و نزد او برویم ، تا جواب او را بدهم و شما بشنوید)).
حاضران ، موافقت كردند، امام سجامد(ع ) با آنها رهسپار شدند، در راه مكرر مى فرمود و الكاظمین الغیظ (از صفات پرهى زكاران فرو بردن خشم است ) (آل عمران 134).
حاضران فهمیدند كه آن حضرت ، پاسخ درشت به او نخواهد داد، همچنان با آنحضرت حركت كردند تا به منزل آن مرد بدگو رسیدند، او را صدا زدند، او از خانه خارج گردید، امام سجاد(ع ) به او فرمود: ((اى برادر! اگر آنچه به من نسبت دادى در من هست ، از درگاه خدا، طلب آمرزش مى كنم ، و اگر در من نیست ، از خدا مى خواهم كه تو را ببخشد)).
آن مرد، سخت تحت تاءثیر بزرگوارى امام قرار گرفت ، و به پیش آمد و بین دو چشم امام را بوسى د و عرض كرد: (( بلكه من سخنى به تو گفتم كه در تو نبود، ومن سزاوار به آن سخن هستم ))
به این ترتیب امام سجاد(ع ) درس بردبارى و حفظ رابطه خوى شاوندى و كنترل خشم را به ما آموخت
جمعه 2/5/1388 - 23:51
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته