• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 518
تعداد نظرات : 242
زمان آخرین مطلب : 4234روز قبل
دعا و زیارت

«غفاّر» صیغه مبالغه ازمصدر(غفر،غفران ومغفرت) گرفته شده وبه معنای: بسیارآمرزنده و پوشاننده و بخشنده آمده است.

شاید بتوان گفت یكی ازعللی كه این اسم بعد ازصفت «مصّور» آمده، بحث پوشاندن وآمرزش زشتی ها از سوی خدای سبحان است، زیرا یكی از اركان اصلی اسم مصّور مبحث حُسن و جمال و زیبایی خواهی بود، پس رواست كه در ترتیب، بعد ازاین اسم بیاید، به تعبیری یعنی خداوند به لطف و فضل خویش، زشتی ها را می پوشاند تا زیبایی ها تجلّی و ظهور یابند، و درنهایت آرزو و خواست زیبایی خواهی در انسان ارضاء شود.

تجلّی خدای سبحان دراین اسم وقتی است كه بنده گناه كرده و به ضرر و زیان آن معترف است، لذا با این صفت به دادش می رسد و او را از این خسران عظیم محافظت می كند تا كمالاتش دچار توقف نشود. اكثر الفاظ مشتق از مغفرت در قرآن در مورد خداوند بكار رفته است و سه صفت بارز آن عبارتند از:

الف- ألغافر:  

«... غافر الذّنبِ قابِل التّوب شَدیدِ العقاب ذِی الطّول...»(الغافر/2)

«خداوندی كه پوشاننده وآمرزنده گناه، پذیرندۀ توبه، دارای عذاب سخت و صاحب انعام و احسان است...»

ب- الغفور:

« و ربّك الغفور ذو الرحمة...»(الكهف/58)

« و پروردگار تو بس آمرزنده و صاحب رحمت و عطوفت است...»

ج- الغفّار:

«و انّی لغفّار لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثمّ اهتدی...»( طه/82)

«من قطعاً بسیارآمرزنده هستم برای كسی كه توبه كند و به بهترین وجه ایمان بیاورد و كارهای شایسته بكند و سپس راه یاب شود و تا آخر به این راه ادامه دهد...»

استغفار یكی ازابزارهای مهمی است كه خداوند آن را به انسان معرفی می كند تا او را متذكّر گرداند وازغفلت و سرگشتگی رهایی یابد و به طاعت وعبادت آراسته و مزّین گردد و شایستۀ نظروعنایت خدای سبحان واقع شود، انسان مؤمن با شناخت این صفت می داند كه هرگاه غافل شود وازمسیرصراط به بیراهه زند، باید استغفاركند وبه راه بازآید. این اسم مبارك می كوشد انسان را در حالت بندگی دائمی حفظ كند، و چرا كه كمال بندگی آن است كه به محض فرمان، اطاعت و فرمانبری نماید. بزرگترین هدف و آرزوی انسان مؤمن نیز این كمال بندگی است و چون فرمانبری و اطاعت انسان گاهی بوسیلۀ معصّیت و گناه دچار اختلال می شود، خدای سبحان نظر به رحمت بیكرانش، این باب را گشوده تا بنده اش دچار یاس و نومیدی نگردد.

پس غفران یعنی پوشاندن و نادیده گرفتن هرآنچه كه زشت و ناپسند است و در مورد انسان یعنی پوشاندن و آمرزش گناهان و هرآنچه كه ذات و ظاهر او را نازیبا و بد تركیب می كند.

قطعاً شما با افراد بسیاری در طول روز سرو كار دارید، گاهی در روابط عادی اجتماعی خود افرادی را می بینید كه سر و سیمای ژولیده و نامرتب و كثیفی دارند و بوی تعفّن بدنشان شما را آزار می دهد، اگر ناچار شوید مدتی با او باشید، هرطور شده می كوشید، با كمترین بهانه از دست او خلاص شوید، در آن مدت اندك كه دارید تحملّش می كنید، مجبورید آن هیئت و سروسیما و... را ببینید دچار تهوّع می شوید، لذا چشمهایتان را به زمین می دوزید و سعی می كنید بهر صورت كمتر آن زشتی ها را ببینید، زیرا دیدن زشتی ها، ملال آور است. عكسش هم جاری است وقتی به انسانی می نگری كه سروصورت آراسته ای دارد و رایحۀ دل انگیزش مشامت را می نوازد، دوست داری به هر بهانه ای كه شده با او ارتباط برقرار كنی...!

پس زیبایی خواهی ریشه دردرون وفطرت آدمی دارد.. آدمیان بگونه ای آفریده شده اند كه ذاتاً زشتی ها را نمی پسندند.. اگر جائی از بدنشان تركیب نازیبایی داشته باشد، می كوشند بهر شكلی كه شده آن را بپوشانند، حال با لباس باشد یا با مو و مواد آرایشی و .. این ظاهر انسان است كه تا این حّد مورد اهتمام است اما انسان موجودی است دوبعدی كه از قالبی زمینی و نَفسی آسمانی تركیب یافته است، خداوند همانطور كه برای زیبایی ظاهرش حكمتهایی درنظر گرفته جنبۀ درونی و باطنی او را نیز رها نكرده است، زشتی ها و پستی ها را به او نمایانده تا دچار معصیت نگردد، امّا چون گاه گاهی غفلت او را به بیراهه می كشاند، با كلید غفران به یاریش می شتابد تا آن جنبه، بمانند ظاهرش زیبا گردد. انسان مؤمن با شناخت این صفت پر بركت می داند كه معاصی، زیبایی های درونی را می آلاید و در فردای قیامت آبروریزی و رسوایی و خواری د رپی دارد و موقعیت و منزلتش سقوط خواهد كرد. پس این صفت بخلاف سایر اسماء الله، جنبۀ جهادگرانه وعبادی اش متوجه نفس است.

نظر به اهمیت پاكسازی آثار گناه بر نفس و روان انسان، یكی از سوره های قرآن (الغافر) نام گرفته است و این یعنی اهمیّت فوق العاده (غفران)، هرچند در آیات فراوانی به تناسب مقام و موقعیّت، بحث غفران مرتباً تكرار شده است امّا تشخّص آن با اختصاص یك سوره نشان از اهمیّت به سزای آن دارد.

در آیۀ دوم از این سوره، خداوند خود را (غافر) خوانده و می فرماید:

«غافر الذنّب قابل التّوب...» (الغافر/2)

یعنی او پوشاننده و آمرزندۀ گناهان و پذیرندۀ توبۀ بندگان است و در سورۀ «طه» آیۀ 82 هم می فرماید:

«و انّی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحاً ثمّ اهتدی».

یعنی:« من بسیار آمرزندۀ كسانی هستم كه توبه می كنند و ایمان می آورند و عمل صالح انجام می دهند و راهیاب می شوند».

شروط پوشاندن معاصی:

خداوند در این آیه شرط پوشاندن و نادیده گرفتن معاصی را در چهار چیز می داند:

1- توبه

2- ایمان

3- عمل صالح

4- راهیابی و ادامۀ مسیر

بحث غفران در قرآن وقتی مطرح است كه موضوعی در مورد انسان ذكر شده كه با گناه در ارتباط است، خداوند غفران معاصی را تنها از آن خود می داند و می فرماید فقط من پوشانندۀ گناهان شما هستم و من تنها كسی هستم كه می تواند آثار معاصی شما را بزداید یا آن را نادیده بگیرد. پس جنبۀ عبادی و كاربردی این صفت فوق العاده بالاست.

در داستان خلقت آدم علیه السلام می خوانیم كه خداوند به او امر می كند به آن درخت معهود نزدیك نگردد وگرنه منزلت و كرامتش تنزل یافته و از بسیاری از نعمات و كمالات محروم خواهد شد، اما آدم غافل شد و دچار وسوسه و فریب شیطان گشت. نتیجۀ گناهانش را عیناً مشاهده كرد و ازعملكردش نادم و پشیمان گشت، دست به دعا و تضرع برداشت كه خدایا مرا بیامرز. و خداوند توبه اش را پذیرفت اما آن موقعیت و مقام عالی را در بهشت از دست داد، هرچند این داستان بصورت سمبلیك در قرآن بیان شده و در بحث انسان شناسی مورد توجه است امّا گوشه ای از آن كه فوق العاده مهم است و به بحث توبه و غفران اختصاص دارد. انسان مؤمن در جهان بینی اسلامی به مرحله ای می رسد كه می بیند گناه مانع كمال است و او را ازمنزلت و مقامش درنزد خداوند تنّزل می دهد، با نورآگاهی و معرفتی كه دردرون اندوخته است، متوجّه می شود كه معصیت و گناه سمّ قاتل است، لذا توبه و انابت نوعی پشیمانی و شرم از ارتكاب گناه محسوب می شود.

لذا با رجعت به درگاه خداوند اعتراف و اقرار می كند كه عملكردش ناصواب بوده است سپس خداوند را توبه پذیر و غفاّر می بیند. غافر بودن خداوند، یعنی اینكه او توبه پذیر است و آثار گناهی كه بنده براثر نافرمانی و معصیت مرتكب شده و قلبش را تاریك گردانده و درارتباط با خداوند ایجاد پارازیت و مانع نموده را می زداید، زیرا اوست كسی كه زشتی ها و پلیدی ها را از بین می برد.

اینكه آمرزش و مغفرت می خواهیم یعنی خدایا من غافل بوده ام و در حین گناه ذاكر نیستم و می دانم تو مراقب و ناظر اعمال من هستی، پس به لطف خویش از گناهانم درگذر چرا كه تو بسیار آمرزنده و توبه پذیری! پس نكته اساسی در مسأله غفار این است كه با انجام هرمعصیتی ظلمتی بر نفس حاكم می شود و حركت كمالی اش متوقف می شود و با هر پشیمانی و توبه و استغفاری، مجدداً آن ارتباط برقرار می شود تا زشتی معصیت زدوده شود و تدریجاً آثار معاصی باعث گمراهی نشود. یكی از دعاهای كلیدی ما در نماز هم این است كه خدایا ما را در زمرۀ گمراهان و غافلان قرار مده زیرا می دانیم معاصی زاویۀ ضلالت و گمراهی را حادتر می كند و در آن صورت از همنشینی با كاروان صدیقان و صالحان و اولیاء او در بهشت محروم خواهیم شد.

حظ و بهرۀ عبد از اسم مبارك «الغفّار»

«والذینَ اذا فَعَلُوا فحشة او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم و من یَغفر الذُّنوبَ الا اللهُ ولم یصروا علی ما فعلوا وهم یعملونَ*اولئك جزاؤهم مّغفرة مّن ربّهم و جنّتُ تجری من تحتها الانهر خلدین فیها و نعم اجر العلمین*» (آل عمران/136-135)

«و كسانی كه چون دچار گناه شدند، یا برخویشتن ستم كردند، به یاد خدا می افتند و آمرزش گناهانشان را خواستار می شوند- و بجز خدا كیست كه گناهان را بیامرزد؟- و با آگاهی بر چیزی كه انجام داده اند پافشاری نمی كنند( و به تكرار گناه دست نمی یازند). آنچنان پرهیزگارانی پاداششان آمرزش خدایشان و باغهای(بهشتی) است كه در زیر (درختان) آنها جویبارها روان است و جاودانه در آنجاها ماندگارند، و این چه پاداش نیكی است. كه بهرۀ كسانی می گردد كه اهل عملند( ودربرابرفرمان خدا كار می كنند).»

بیگمان انسانی كه درپی آمرزش است و آرزویش آن است كه غفران خداوند شامل حالش گردد، فردی است مؤمن، امّا گاهی غفلت و جهل انسان را بسوی ارتكاب معاصی می كشاند و با اغوای شیطان راه را گم می كند، امّا وقتی به یاد خدا می افتد، شروع به استغفارمی كند و پشیمان می گردد و متذكرمی شود و برانجام گناه اصرارنمی ورزد، چون می داند سرانجام گناه و گناهكاران چیست!

«انّما التّوبة علی الله للذین یعلمون السّوء بجهلةٍ ثمّ یتوبون من قریب فاولئك یتوبُ اللهُ علیهم و كان اللهُ علیماً حكیما» ( النساء/17)

«بیگمان خداوند تنها توبه كسانی را می پذیرد كه از روی نادانی به كار زشت دست می یازند، سپس هرچه زودتر برمی گردند. خداوند توبه و برگشت آنان را می پذیرد، و خداوند آگاه و حكیم است.»

ارتباط میان گناه و استغفار:

آیات مذكوراشارۀ مستقیمی به ارتباط میان گناه و استغفار دارند، یكی از ویژگی های همیشگی انسان، آن است كه گاهگاهی به سبب جهل وغفلت،دچار معصیت می شود، او درابتدای امربه خود ستم می كند- ظلم به نفس- سپس به حقوق الهی تعدی می كند، زیرا مالك نفس خدای سبحان است. وانسان با گناه كردن درملك او تصرّف سوء روا می دارد درحالیكه، كارنفس، آنچنانكه درجهان بینی دینی می خوانیم، كسب معرفت و كمال دراین دنیا است نه گناه كردن ودچارمعصیت شدن! این نفس را خدای سبحان قطعاً پاك وبی آلایش آفریده، یعنی به اعتباری مخلوق اوست، اما وقتی انسان معصیت می كند، تاثیرسوئی برآن برجا می گذارد وموجب می شود ازمسیرعبودیت وفرمانبری منحرف شود و با این كار مستوجب ضرروخسران مبین گردد. آدم وحوا وقتی مرتكب گناه شدند برآن اصرار نورزیدند وبلافاصله بیاد خدا افتادند وپشیمان گشتند وبا آموزش مستقیم خداوند دست دعا وانابت واستغفار بسوی اوبلند كردند، خداوند هم توبۀ ایشان را پذیرفت. اما استغفار پیامبر- صلی الله علیه وسلم- واستغفر لذنبك- برای طی نمودن مسیركمال است یعنی درجاتی بسیار متعالی درمسیرصراط  برای او مطرح است، كه هرگاه به فضل وتوفیق الهی موفق می شد، مدارجی را طی كند، بلافاصله می دید كه به نسبت قبل، مراتب ودرجاتی هم مطرح است كه می باید آنها را هم طی كند لذا بخاطر اینكه شاید درطی آن مراحل قصوری نشان داده باشد، استغفار می كرد هم برای خودش و هم سایرمؤمنین! پس ضرروخسران دردرجۀ اول متوجه خود انسان است زیرا ما با گناه كردن، فرصت زیاد و توانایی های روحی وجسمی وغیرۀ خود را درمسیركمال ازدست می دهیم، انسان مؤمن باید متوجه باشد كه خداوند به نسبت معصیت و گناه بندگانش، ناراضی وناخشنود است ودوست ندارد كه بنده اش گناه كند زیرا با این كارازاوسلب رحمت می شود وغفران رحمت از او دریغ می گردد. ازآنجایی كه انسان ذاتاً محاسبه گراست وهمواره حساب سود و زیان خود را دارد، متوجه ضرروزیان هم می شود پس به خدا پناه می برد و با زبان حال می گوید: خدایا من به سبب جهل وغفلت دچارگناه شدم، گناهم رابرمن مگیر! توكریمی! تورحیمی! توغفوری!.. خداوندا به گناهانم معترفم! پس قلم عفوبرگناهانم بكش ومرا بیامرز! اعتراف به گناه نشان ازتواضع وخشوع وذلت است دربرابرخدایی كه ملكوت آسمانها وزمین درتحت قدرت اوست، به تعبیردیگر یعنی: خدایا من دربرابر گناهانم وكنترل شهوات، ضعیف عمل كرده ام، به لطف خویش مرا مشمول عفو ورحمت قرار بده. خداوندا برمن رحم آور.خداوند هم براورحم می آورد اما شرط پذیرش توبه اش را اصلاح گذشته می داند و می فرماید:

«فمن تاب من بعدِ ظُلمه واصلح فانَ الله یتوبُ علیه ان الله غفوُرُ رحیمٌ* الم تعلم انّ اللهَ لهُ مُلكُ السّموات والارض یعذبُ من یشاءُ لمن والله علی كل شیء قدیُرُ» ( المائده/ 40-39)

«كسی كه پس ازارتكاب گناه، پشیمان شود وتوبه كند و(با انجام اعمال نیكو) به اصلاح (حال خود) بپردازد، خداوند توبه او را می پذیرد، بیگمان خداوند بسیارآمرزنده ومهربان است.* مگرنمی دانی كه سلطنت آسمانها وزمین( وهرچه درآنها است) ازآن اوست؟ هركسی را كه بخواهد مجازات می كند، وهركسی را كه بخواهد می بخشد، وخدا برهرچیزی تواناست».

دراین آیه ازگناه«ظلم به خود» تعبیرشده است، ظلم دربرابر«عدل» قراردارد وبمعنی تصرّف درمُلك دیگری است، یعنی انسان با ارتكاب گناه ومعصیت به مُلك خداوند كه نفس است، تعدّی وتجاوزمی كند وازحركت كمالی بازش می دارد. ودرموقعیت پست ونازلی قرارش می دهد، اما وقتی توبه كرد وبه اصطلاح آنچه ازدست رفته (وجبران مافات) پرداخت، پرتو انوارالهی دوباره اورا فرامی گیرد ومسیرش را نورانی می كند.

اما استغفارهم دراوقاتی پذیرش آن بیشترمورد توجه خدای سبحان قرار دارد، قرآن دراین زمینه درمورد مؤمنانی كه تقوا پیشه كرده اند ومستحق بهشت گشته اند می فرماید:

«... الصّابرین والصّادقین والقانتین والمُنفقین والمستغفرین بالاسحار»(آل عمران/17)

«... آنان كسانی هستند كه(درراه طاعت وعبادت ودوری ازگناه ومعصیت وتحمل مشتقات وناملایمات) بردبار،(درنیت،كرداروگفتار) درستكار، و(با خشوع وخضوع) برطاعت وعبادت مداوم وماندگار، و(از آنچه می توانند وبدان دسترسی دارند) بخشاینده ودرسحرگاهان آمرزش می خواهند...»

ودرآیۀ دیگری می فرماید: «كانوا قلیلاً من الّیل ما یهجعُون* و بالاسحارهُم یستغفرون»(الذاریات/18-17)

«آنان اندكی ازشب می خفتند ودربامدادن درخواست آمرزش می كردند.»

یعنی: مؤمنان درخلوت بامدادن، با خداوند نوعی ارتباط شبانه برقرار می كنند وازاوطلب غفران می نمایند زیرا می دانند توبه برترین ومهمترین «عمل صالح» است!

ازاعمالی كه مورد آمرزش قرار نمی گیرد،«شرك» است. قرآن دراین مورد می فرماید:

«انّ الله یغفر ان یشرك به و یغفرُ مادُون ذلك لمن یشاءُ»(نساء/48)

البته غفران فقط درمورد مؤمنان مطرح است ومشركان مورد بخشش وعنایت قرار نمی گیرند وما اینجا به بحث شرك نمی پردازیم. بلكه بحث دراینجا خاص مؤمنانی است كه مرتكب گناه ومعصیت شده اند وبا توجه درپی جبران مافات برآمده اند!

استغفار موجب جاری شدن رحمت وبركت می شود:

به آیات زیر توجه كنید:

«فقلت استغفروا ربكم انّهُ كانَ غفّاراً* یُرسل السّماءَ علیكّم مدرارًا* و یمُدِدكم بأمولِ و بنینَ و یجعل لّكم جنّتٍ و یجعل لكم انهرا*»(نوح/12-11-10)

«(نوح گفت:) وبدیشان گفته ام: ازپروردگارخویش طلب آمرزش كنید كه او بسیار آمرزنده است(وشما رامی بخشاید)...(اگر چنین كنید) خدا ازآسمان بارانهای پرخیروبركت را پیاپی می باراند. وبا اعطاء دارایی وفرزندان شما را كمك می كند ویاری می دهد وباغهای سرسبزوفراوان بهرۀ شما می سازد، رودبارهای پرآب در اختیارتان می گذارد.»

بیشترپیامبران علیهم السلام دستورات ثابتی درمورد انسانها داشته اند، یكی ازاین دستورات دركنارامربه عبودیّت و اجتناب از طاغوت، امربه استغفاربوده است، زیرا گناه امری است كه درگذشته وحال وآینده نسبت به تمام انسانها مطرح بوده وهست. خداوند نظربه رحمت و فضل خویش این باب راگشوده تا بندگانش هرگاه دچار لغزش وخطا شوند، بسوی اوبازگردند وبا این كار هم به صورت مادی وهم بصورت معنوی بهره هایی دریافت دارند. شما اگربه محتوای نماز باران یا دعاهای نمازهای یومیّه خصوصاً دعای میان دوسجده یا ادعیه بعد ازنماز و... توجه كنید، می بینید كه انسان پیوسته امرشده تا طلب غفران كند. پس بهرۀ عبد ازاین اسم می تواند دو جنبه داشته باشد:

الف- بُعد فردی

ب- بُعد اجتماعی

دربعد فردی، عبد می تواند با اتخاذ پاره ای از تدابیروفراهم نمودن بعضی ازشرایط، میزان بهره وری اش را افزایش دهد، مهمترین پیش زمینه به شكل اساسی وریشه ای، كنترل شهوات وهوی وهوس است. به حج ومناسكش بنگرید، اساس ولبّ حج طلب غفران معاصی دردنیا وآخرت است، تا عبد درنهایت پاكی وطهارت آمادۀ كوچ به جهان دیگرشود، قربانی ها وصدقاتی كه درایام حج - چه به صورت واجب وچه به صورت مستحب - مطرح است، همه برای این است كه تا او ازدنیا قطع امید كرده وبه نفع آخرتش كنار بكشد. پس افزایش بهره وری ازاین اسم درآن است كه بكوشیم با تمسّك به این صفت به صورت پیشگیرانه تاریكی معصیت را ازنفس دوركنیم وبا عبادت واطاعت وتقوا، بهرۀ نورانی اش را درمسیر صراط فراهم كنیم تا زمینه برای كشف وشهود بیشترآماده گردد، یكی ازبارزترین خصوصیات كشف وشهود آن است كه خطا به آن راه ندارد ودانش، آگاهی وعلمی كه ارائه می دهد، یقینی است. دربعد اجتماعی هم، انسان مؤمن متوجه می شود كه نباید به دیگران ضرربرساند، بلكه باید برایشان جالب منافع ودافع مضارّ باشد. اومی داند كه غیبت، تهمت، سخن چینی، جاسوسی وغیره اضراربه نفس ودیگران را درپی دارد وكبایر یا صغایری هستند كه مسیررا بررویش می بندند و وقتی با ذم و نهی شریعت ازآنها روبرومی شود، می كوشد تا مرتكب چنین معاصی نشود! پس ازمدتی با انجام این خصایل نیكو، فواصل اجتماعی كم شده وذهنها وروحها به هم گره خورده والفت وانس خلاءها را پركرده وبرادری واخوت جای تمام احقاد وكینه ها وبغضها را می گیرد..!شما اگربه این توصیۀ بزرگان بنگرید كه انسانی 99 عیب داشته وفقط یك حُسن ازاو مشاهده شد، باید چشم از تمام آن عیوب بپوشیم وتا می توانیم آن حُسنش را نمایان سازیم وشكوفایش كنیم، متوجه می شوید كه اسلام چقدر به مسالۀ غفران ونادیده گرفتن عیوب دیگران توجه دارد. آری: تجلّی صفت غفاردربنده یعنی این! انسان ذاتاً زیباپسند است به خوبی ها عشق می ورزد وبصورت فطری گناه وزشتی را ناپسند می شمارد.

امام غزالی رحمه الله درهمین زمینه داستان كوتاه وزیبایی ازعیسی علیه السلام وحواریون نقل می كند كه روزی گذرشان به جایی افتاد، خوكی را مرده یافتند، كه بوی تعفنش همه جا را گرفته وهمگان را آزرده ساخته بود، هریك از حواریون شروع به عیب وایراد گرفتن ازقسمتی ازبدن او كردند، عیسی علیه السلام فرمود: به دندانهایش بنگرید كه چگونه به سان مروارید زیبا وسپیداست. عیسی علیه السلام به دوستانش آموخت كه منفی نگر نباشند وعیوب وگناهان دیگران راعمده نكنند، بلكه محاسن را ببینند وآنها را جلوه گر سازند! اصولاًروح زیبایی خواهی وخیرخواهی وخودخواهی مثبت درانسان ایجاب می كند كه محاسنش آشكار شود ومعایبش نادیده گرفته شود.

دنبال عیوب دیگران بودن هیچ مشكلی را حل نمی كند زیرا وحدت اجتماعی یكی از ارزشهای ایده آل تمام انسانهاست، واین ارزش بدون درك وتمسك بدین صفت میسر نمی شود، وقتی ما عیوب ونقایص افراد واحزاب وگروههای اجتماعی مردم را عمده نكردیم،آن وقت جامعه با آرامش بیشتری به حركت خود ادامه خواهد داد وبا تمركز فكری وتشكیلات بیشتری با مشكلات مردم روبرو خواهد شد. آری! هیچكس بی عیب ونقص نیست، اما زیاد وكم دارد، مهّم این است كه با دیدۀ اغماض به گناهان وخطاهای دیگران بنگریم وتا حدودی كه مضرّت جمعی نداشته باشد با عفووگذشت برخورد كنیم! شاید بهترین مصداق دراین مورد، ابوبكرصدیق رضی الله عنه باشد،چنانكه می دانید آیۀ 22سورۀ النوردرشأن اونازل شد آنجا كه می فرماید:

« وَلَا یَأتَلِ أُوْلُواْ الفضل منكُم والسّعةِ أن یؤتوا أولی القربی والمسَكینَ والمُهجرینَ فی سبیل الله ولیَعفُوا ولیصفحُوا ألا تُحبّونَ أن یغفَر اللهُ غفوُرُ رّحیم»(النور/22)

« كسانی كه ازشما اهل فضیلت وفراخی نعمتند، نباید سوگند بخورند، اینكه بذل وبخشش خود را ازنزدیكان ومستمندان ومهاجران درراه خدا بازمی گیرند باید عفوكنند وگذشت نمایند. مگردوست ندارید خداوند شما را بیامرزد؟(همانگونه كه دوست دارید خدا ازلغزشهایتان چشم پوشی فرماید، شما نیزاشتباهات دیگران را نادیده بگیرید وبه اینگونه كارهای خیر ادامه دهید)، وخدا آمرزگارمهربان است.»

تاریخنگاران اسلامی آورده اند، مِسطَح پسرخالۀ ابوبكركه ازفقرای مهاجرین بود وزندگیش ازمحل كمكهای ابوبكرتأمین می شد، درماجرای افك ازكسانی بود كه درشایعه پراكنی نقش داشت. این كاراوخیلی برابوبكرگران آمد. زیرا ازكسی چون او، كه ازابوبكرجزخوبی ونیكی ندیده بود، توقع چنین كاری نمی رفت. ابوبكر قبل ازنزول آیات برائت، تغییری در روش وتصمیمش نسبت به احسان به او نداده بود، بعد ازاعلان این مطلب ازسوی پیامبرصلی الله علیه وسلم كه خداوند برائت عایشه رضی الله عنها را نازل فرموده، ابوبكررضی الله عنه سوگند یاد كرد كه ازاوهیچ خیروبركتی به  مِسطح نرسد. خداوند دراین آیه اورا صاحب فضل معنوی، فراخی درگستردگی نعم وامكانات مادی می خواند وفرمان می دهد كه نباید چنین سوگندی یاد كند، وبعد با خطاب دلنواز: آیا دوست ندارید كه خدا شما را ببخشد؟ وی را به بخشش وگذشت فرا می خواند. روایت شده به محض تلاوت این آیه از سوی رسول خدا صلی الله علیه وسلم برابوبكر رضی الله عنه گفت: آری!دوست دارم كه خدا مرا ببخشد، وبعد سوگند یاد كرد كه از هیچ خیر واحسانی دریغ نورزد.

امام غزالی رحمه الله درسخنانی زیبا می فرماید:«مؤمن اگرجاسوسی وغیبت كند وهمواره به دنبال عیب دیگران باشد وتلاش كند آنها را نمایان سازد، اولین عذابی كه درهمین دنیا با آن روبه رو می شود آن است كه ازنوررحمت الهی درطی طریق درمسیر صراط محروم وبی نصیب می ماند».

پس دستاوردهای اجتماعی وسیاسی این صفت به نسبت عبد بسیارپرخیرو بركت است زیرا وحدت اجتماعی را كه لازمۀ پیوند جوامع است به وجود می آورد، یعنی درمیان آحاد جامعه نوعی قدرت وهمگرایی بوجود می آورد كه با تسلط وسیطره تمام مشاكل ومعضلات اجتماعی را هموار می سازد. لذا ضروری است دراین مورد جنبۀ اجتماعی قضیه را بیشترمورد توجه قرار دهیم. اگرتاكنون كوتاهی كرده ایم و به عیوب دیگران چشم دوخته ایم، ازاین به بعد چشمهایمان را ببندیم. اگربصورت ناخواسته اسرار مردم را نزدمان افشا كردند آن را بصورت همان راز،سربسته نگه داریم وتلاش كنیم كمالات، زیباییها ومحاسنشان نمایان شود. یعنی درست بمانند نورافشان هایی باشیم كه بریك بنای قدیمی وزیبا تابانده می شوند كه چگونه زیبایی های آن بنا را دوچندان می كنند. شما حتماً نورپردازیهای رنگین را درشب های تاریك دیده اید كه چگونه با رقص نورشان محیط را زیبا ودلفریب جلوه می دهند. پس به یاری خداوند بكوشیم نور ایمان واخلاق را برجامعه پرتو افكنیم تا به آرامش وامنیتی كه لازمۀ پیشرفت وكمال است دست یابیم.                                                                                           برگرفته از صلاح الدین نت
يکشنبه 22/6/1388 - 4:10
دعا و زیارت

1- جهل و نادانی:

خداوند تو را آزاد آفرید، پس سعی کن همیشه آزاد بمانی ( امام شافعی رحمه الله علیه)

جهل و نادانی و عدم آگاهی انسان از امور زندگی خود، همواره از مهمترین عوامل واپسگرایی در اجتماع و بدبختی اوست. کسیکه به حقایق موجود علمی ندارد و از دانش زندگی بی بهره هست و در مورد حقوق خود و اجتماع چیزی نمی داند، همواره بعنوان مانع اصلی در راه تکامل فکری خویش و جامعه باقی خواهد ماند.

وقتیکه انسان نمی تواند یا نمی خواهد بر دانش خود بیافزاید و نمی خواهد از آنچه که هست و می اندیشد فکر خود را فراتر ببرد، یا اندیشه خود را در برابر تحولات فکری رایج در جامعه مسئول نمی داند، یا گمان می کند همان اندیشه و عقیده ای که در گذشته داشته و برای همیشه او را کفایت می کند، و جوابگوی تمامی مشکلات فکری او خوهد بود، جامعه محل ازدحام عناصری خواهد بود که آزاد اندیشی و اندیشه را محکوم کرده و در نتیجه به مقابله هر نوع تحول فکری خوهند پرداخت.

مسلما این عناصر به هر گروه یا طبقه یا طیفی در جامعه تعلق داشته باشند، عامل عقب ماندگی  حزب خود خواهند شد. آنها نخواهند توانست با حرکتهای رو به جلوی سایر گروه ها که تفکری آزاد و پر تکاپو  دارند، همنوایی کرده و بدین ترتیب ضعفی عظیم را در ساختار گروه  خود پدیدار خواهند نمود. امثال این گروه نخواهد توانست، مثل سایر گروه ها در جامعه، فعال و پاسخگوی سئوالات روز باشد و طبیعی است که برای رفع این نقص و این ضعف، که بدنبال آن همواره انگشتهای انتقاد را بسوی خود نشان رفته خواهد دید، مجبور است، با نسبت دادن خود به سایر حرکتها و شخصیتهای مورد احترام در جامعه این خلاء را جبران کند و صعف استدلال خود را بپوشاند. نقطه مقابل جهل و نادانی، که سبب سقوط آدمی و ایجاد حاکمیتی در آستانه انحطاط  و ورشکستی برای اوست، علم و آگاهی است: علم و آگاهی چیزی نیست جز اینکه انسان تلاش کن، همواره بیش از اینکه می داند و می پندارد و اعتقاد دارد، بیاموزد. و ارزش انسانی خود را بالاتر از این ببیند که برای علم و آگاهی خود خط قرمزی قایل شده  و گمان کند اگر بیش از این بیاندیشد یا بیاموزد، به خطا رفته است.

بگو پروردگارا بر علمم بیفزا!  سوره طه - ۱۱۴

آیا کسانیکه می دانند و با کسانیکه نمی دانند برابرند؟ تنها کسانیکه دارای عقل سالم هستند، پند پذیرند. سوره زمر - ۹

خداوند مقام و درجات مومنان و کسانیکه علم به آنان بخشیده شده است، بالا می برد. سوره مجادله - ۱۱

اصولا هنگامیکه انسان از علم و اندیشه در تعیین سرنوشت و جایگاه خویش استفاده نکند و براین باور باشد که اگر وارث تفکرات پدران و گذشتگان خود باشد، برای سعادت او کافیست و با این بهانه درب هر گونه اندیشه و تفکر را تخته نماید و به نیاز افزایش علم اعتقاد نداشته باشد، در جهل به سر می برد.

به گواه تاریخ، مشکل اساسی تمامی انسانهای که در برابر انبیاء الهی می ایستادند و استدالال آنها را برای اندیشه و تعقل در باب حقیقت هستی نمی پذیرفتند و نسبت به خیر و شر عاقبت عمل خود بی تفاوت بودند، همین جهل و نادانی بوده است.

چنین مردمانی دعوت پیامبران و فرستادگان خدا را، برای اندیشیدن در مورد خوب و بد کار خود و عقایدشان رد کرده و می گفتند، آن چیزی که می دانیم و در حد آن چیز که می اندیشیم برای ما کافیست یا همانگونه می اندیشیم که پدرانمان می اندیشند. چنین مردمانی با هر نوع آزاد اندیشی از جانب انبیاء و تحرک فکری که به پیروی از این پیامبران در جامعه بوجود می آمد، به ستیز بر می خواستند و عاقبت از این پیامبران می خواستند که یا دیار آنها را ترک کنند، یا از عقاید جدید و اصلاحی خود دست بردارند: گقتند آیا نزد ما آمده ای تا ما را از آنچه پدرانمان را بر آن یافته ایم، روی گردانی؟ و شما  و برادرت بر ما حکمفرما شوید؟ ما هرگز به شما ایمان نمی آوریم. سوره یونس - ۷۸

عدم توانایی این مردمان در پاسخگویی به سئوالات و انتقاداتی که نسبت به اعمال ناشایست رایج در آن اجتماع، از جانب انبیاء صورت می گرفت، و ضعفی که بدلیل عدم منطق داشتند، همواره یکی از عوامل محبوبیت و جلب توجه به کار پیامبران از سوی افراد آزاد اندیش بوده است. زیرا انسانهای آزاده همواره بدنبال حقیقت هستند و انتخاب خود را نه از روی تعصب، بلکه از روی شعور انجام می دهند.

خداوند جهل و نادانی را عامل عقب گرد و پسرفت فکری  عمل گمراهان در این دنیا، و عامل فلاکت و بدبختی آنها در دیار باقی می خواند و از تمامی مسلمین می خواهد که از عاقبت این جهل و نادانی درس بگیرند و اجازه ندهند، قبیله و اجتماع آنها به درد چنین مردم سیه روزی دچار شوند:

 حق را با باطل نیامیزید و حقیقت را پنهان مکنید. سوره بقره  - ۴۲

اگر حق را گوش می دادیم یا درک و فهم حقایق را می داشتیم، از زمره دوزخیان نمی بودیم. سوره ملک - ۱۰ این آیه به ما می گوید عدم توکل به اندیشه و تفکر خویشتن که عمل نجات آدمی در آزمایشهای گوناگون است و اتکاء به عقاید و گفته های دیگران که ممکن است سالها از زمان حیات و موقعیت زیستی آنها گذشته باشد، و بیم از اطمینان و اعتمام به نیروی خدا دادی تعقل، زنگ جهل و نادانی را به صدا در آورده و همواره سد محکی در برابر حقیقت طلبی آدمی خواهد بود.

هوشیاری، آگاهی و اندیشیدن راه نجات هر انسان و هر اجتماع، در هر مقطع از زمان می باشد و در برابر آن، جهل و نادانی عامل سقوط و تباهی هر فرد یا گروهی است. انسان باید همواره به جهتی حرکت کند که او را در مسیر اندیشه و تعقل قرار داده و سعادت خود را تنها در چنین محیطی جستجو کرده و مهمتر از همه اینکه فرصت این آزادی و این حقوق را برای دیگر همنوانش فراهم کند. و به همان اندازه باید از منش و طیفی که راه تعقل او را سد می کند و از او می خواهد بدون اندیشیدن، سعادت و بهشت خود را جستجو کند، گریزان باشد. حقیقت این است که اندیشه و تعقل برای آدمی آفریده شده است و بیکار نمودن او در هر مقطعی و اعتماد به عناصر دیگر، در جایی که عقل می تواند جایگاهی داشته باشد، برای آدمی نتیجه ای جز تیره  روزی در بر نخواهد  داشت. بعنوان مثال حضرت براهیم(ع) مظهر احترام به عقل است و پیامبری بود که برای اثبات معاد از خداوند دلیل خواست. قران کریم در آیه ۱۰ سوره ملک، از زبان زیانکاران و دوزخیان می گوید: چون درک و فهم حقایق را نداشتیم، از زمره زیانکاران شدیم و در جایی دیگر علم و روشن بینی افراد را از نعمتهای خدا دادی تلقی می کند. فرصت اندیشیدن که تنها راه فرار از جهل و نادانی است، حق مسلم هر انسانی می باشد. هر انسانی در هر جایگاه و مرتبه ای این حق را دارد که آزادانه بیندیشد و برای سرنوشتی که در خط پایان آن، خود بتنهایی خود باید پاسخگو باشد از نیروی تعقل و اراده خویش بهره گیرد. و همواره به این عقیده مومن باشد که افزایش آگاهی و علم، و آموختن درسی نو از زندگی، هیچگاه سبب گمراهی و گرفتاری نخواهد شد و بر عکس، نادانی و جهالت بطور مداوم، انسان را در معرض خطا و تبهکاری و زیان قرار خواهد داد. امام شافعی ( رحمه الله علیه)، می گوید: کسیکه خواهان این دنیاست باید بدنبال علم برود و کسیکه خواهان آن دنیاست، باز هم باید بدنبال علم و دانش برود. یعنی هیچ هدفی از جهل و نادانی بدست نمی آید و انسان در هر شرایطی نیازمند دانش و آگاهی است.

2 – استبداد:

نتیجه اتکاء به جهل و عدم خودباوری و اطمینان نکردن به نقس عزتمند انسانی، روی کار آمدن استبداد است. استبداد همواره مانع از گفتگو و اظهار نظر خواهد شد و بساطی فراهم خواهد کرد، که در آن فرهنگ خودرایی از درون خانه ها شروع می شود. بطوریکه در حریم خانه یکنفر که مرد آن خانه باشد، دستور می دهد و دیگران فقط اطاعت می کنند. در قبیله نیز تنها رئیس قبیله دستور می دهد و دیگران فقط اطاعت می کنند. و طبیعتا در جامعه نیز ممکن است چنین استبداد بوجود آید.

فرعون گفت: من خداوند بزرگتر شما هستم. – النازعات : 24

نوع جدید استبداد که در نظام های امروزی جهان بیشتر مشهور است، استبداد فرد و شخص مشخصی نیست، بلکه استبداد یک حزب یا یک گروه و ایدیولوژی است، که به سرکوبی گروهها و احزاب و عقاید مخالف می پردازند و آنها را در نطفه خفه می کند. با تاملی در قرآن می بینیم که استبداد و خود رایی توجهی به حق سخن گفتن از جانب دیگران، همواره وجود داشته و با گذشت زمان تنها چهره آن عوض شده است. قرآن کریم برای نمونه فرعون را مثال می زند که چگونه با خود کامگی و خودرایی، قوم خود را به اسارت گرفت و آنها را برده و مطیع خود ساخت:

آیا مصر با تمام امکاناتش از آن من نیست؟ زخرف : 51

ای اطرفیان! غیز از خودم برای شما خدایی نمی بینم! – قصص : 38

پس قوم خود را به ناخردی گرفت و آنان هم از او فرمان بردند، زیراکه مردمی بدکار و بیرون از فرمان خداوند بودند. – زخرف : 54

قرآن مدعی است که فرعون از نابخردی و جهل و نادانی قوم خود استفاده کرد و بدین ترتیب آنها را به اسارت خویش در آورد، و چون آن مردم به این فرمان ذلت بار که انسانیت آنها را نفی می کرد و آنها را برده و غلام فرعون  می ساخت، تن دادند، مردمانی بدکار بودند. اصولا قبول بندگی استبداد، بمعنای قبول بندگی غیر خداست و انسانهایی که استبداد پذیرند، بیش از اینکه به طاعت و عبادت و قبول بندگی خداوند یکتا گردن نهند، در پی رضایت و خوشایند فرد مستبد هستند، اینست که خداوند در قرآن کریم اینچنین به این مردم حمله می کند واین روش آنها را عامل فلاکتشان می داند.

بدنبال خدا معبود دیگری را به یاری مخوان. خدایی جز او نیست و غیر از ذات او همه چیز ناوبد شونده است. – قصص : 88

با ظهور استبداد که ریشه آن جهل و نادانی و استبداد پذیری خود مردمان است، خوبی، عدالت و انصاف و تمامی محاسن اجتماعی و فردی که خداوند انسان را به آن فرخوانده است، و از طریق انبیاء راستین این دستور را ابلاغ نموده است، جملگی تحت الشعاع میل و اراده و خواسته فرد حاکم  قرار گرفته و بدون تردید رضای خداوند در مرتبه دوم قرار می گیرد. در چنین قضایی مومن به خدا و مکتب او زدوتر از اینکه بندگی و غلامی پروردگار خویش را بپذیرد و پایبند به احکام و دستور او باشد، ابتدا بندگی فرد حاکم را می پذیرد و رضایت او را بر رضایت خدای خود ترجیح می دهد. چنین افرادی گمان می کنند که اگر طاعت و بندگی حاکم را بجای آورند، اطاعت و بندگی خدای خود را بجای آورده اند و رضایت او را دقیقا با رضایت خدای خود برابر قرار می دهند. غافل از اینکه خداوند تمام انسانها را مثل هم و از یک سرشت آفریده و همه با هم برابرند و حاکم و پادشاه از همان نیروی احساسات و تعقل و اندیشه برخوردار است که سایر افراد عادی نیز از آن بهره مندند، و انسان همواره کوچکتر از آن خواهد بود که رضایت او با رضایت خدا برابر و مساوی باشد. علاوه بر این اگر این امر صحت داشته باشد و رضایت فردی با رضایت پروردگار برابر باشد خداوند به صراحت آنرا اعلام می کند، و از مردم می خواهد که سعادت خویش را در آن فرد یا گروه خاص جستجو کند. ما پروردگار با صراحت خطاب به بندگان خود میگوید:

آیا تو را از کسانی جز خدا می ترسانند؟ - زمر : 36

جز خدا معبودی نیست، پس مومنان باید بر خدا توکل کنند و بس. – تغابن : 13

کسیکه بر خدا توکل کند، خدا برای او کافیست – طلاق : 3

و از زبان شعیب پیامبر، خطاب به قومش می گوید:

من تا آنجا که می توانم جز اصلاح خویش و شما چیزی را نمی خواهم و توفیق من هم جز با خدا نیست. تنها بر او توکل میکنم و فقط بسوی او بر می گردم – هود 88

در این آیات متشابه قرآن، راه سعادت و رستگاری انسان به صراحت در این خلاصه شده است، که آدمی بدون هیچ قید و شرطی تنها به خدا توکل کند و به او روی آورد. در این آیات نام هییچ شخص و گروهی نیست که خداوند آن را شریک خود ساخته و رضایت خویش را در رضایت آنها خلاصه کند. ولی می بینیم که در طول تاریخ همواره جهت حرکت حاکمان بر خلاف این دستور قرآن بوده است و طبقات حاکم هموره سعی در اثبات این قضیه داشته اند، که رضایت الهی و تکامل ایمان در به رضایت خود و خاندان یا تفکر خاص خویش پیوند دهند. در چنین قضایی دین اسلام که آسانگیری و خالصانه بودن رمز موفقیت آن است، از چارچوب این سادگی خارج شده و محدودیتهای غیر الهی و غیر آسمانی بر آن چسبیده خواهد شد. متاسفانه باید قبول کرد که حاکمان مستبد تا حدودی در اجرای این طرح خود موفق بوده اند، توانسته اند مردمی را تربیت کنند آنها را تحویل اجتماع دهند که خوب و بد گروه حاکم را بی چون چرا پذیرفته و آنرا جزء عقاید خویش تلقی می نمودند. و هر چه در دین خود مومن تر بوده اند، به همان اندازه به موجودیت گروه حاکم متعصب تر. یعنی دین را به انسانها متصل کرده و آنرا از خاستگاه آسمانی اش به حاکمیت زمینیان وابسته می نمودند.

تضاد بین استبداد و آزادی اندیشه و انتقاد، از آنجا ناشی می شود که استبداد حاکمیت خود را بر یک طبقه یا یک جامعه، خالصانه ارائه نمی کند. یعنی از جهل و استبداد پذیری مردم نهایت بهره وری را می برد. چنین حاکمیتی همواره با روحیه انتقاد پذیری  آزاد اندیشی در ستیز است، زیرا این روحیه، تقدس استبداد را زیر سئوال می برد و در مورد خوب و بد عملکرد آن دست به قضاوت می زند، و از او می خواهد راجع به تبهکارییش پاسخگو باشد و مردم را به نظارت عمومی دعوت می کند.

 اما ماهیت استبداد و لازمه دوام آن اینست که روحیه ای بر مردم حاکم باشد که فرد یا گروهی را از جهات نژادی، قبیله ای یا مذهبی نقدس بخشیده و مردم خود را از قضاوت در مورد خوب و بد اعمال آنها، معذور بدانند. چنین افرادی چنان در گرداب جهالت غوطه ورند و ذات خود را کوچکتر از این می پندارند، که قادر باشند از استبداد تقدس یافته در میان خود، سئوالی کنند یا از او توضیح بخواهد. غافل از اینکه تکیه زدن یک انسان بر هر نوع تخت فرمانروایی، نمایانگر شایستگی تام و الهی بودن او نیست، بلکه حکومت نوعی مدیریت و امانت الهی است و هر کسی در قبال قدرت و اختیارای که به او اعطاء شده باید پاسخگو باشد و اگر توانایی چنین امری را ندارد، فرد دیگر ی جایگزیت آن گردد، زیرا هدف خدمت است نه حاکمیت.

نقطه مقابل تفکر استبدادی، روش مکتب انبیاء و اولیاء الهی است که خالصانه و بدور از هر گونه حق کشی، طلم، تبعیض و استثمار و مال اندوزی به پیشوای قوم و پیروان خود می رسیدند، و بر خلاف فرعنونها و پادشاهان که هر گونه پرسش و سئوالی را توهین به خود تلقی می کردند، به سوالات، ایرادات و حتی تهمتهای مخالفان خود جواب می دادند، و چون اخلاص در عمل داشتند و فجایع و تبهکاریهای فرعونی را مرتکب نمی شدند، از هر گونه پاسخگویی در مورد اعمال و کردار شان ابایی نداشتند، بطوریکه قرآن کریم بدون واهمه ای به اتهامات گوناگون مشرکین علیه پیامبر صلی الله علیه وسلم پاسخ می دهد.

با مقایسه بین انبیاء و فرعونها و پادشاهان این نتیجه حاصل می شود که فرعونها اگرچه دارای تقدس و احترام بوده اند، ولی این تقدس و احترام را از جهل و ناآگاهی مردمی می گرفتند و طبیعی بود که از مطرح شدن هر گونه سئوال و ظهور آزاد اندیشی در جامعه وحشت داشته و همواره به سرکوب مخالفان فکری می پرداختند، ولی در عوض انبیاء الهی که اعمال آنها عاری از هر گونه پلیدی و تعدی و تجاوز بوده است و با آگاهی بخشیدن به مردم نسبت به کار ها و عقاید باطلشان به فرماندهی و پیشوایی رسیده بودند، نه تنها از مطرح شدن هر گونه سئوال، و رشد فکری مردم وحشت نداشتند، بلکه از این حرکت فکری مردم در جهت اثبات حقانیت خدای خویش و رسالتشان و ابطال عقاید خرافاتی و نادرست قومشان بهره می بردند و مبنای حرکت آنها تحرک افکار جامد و پوسیده در جامعه بوده است.

در روایاتی اسلامی داستانی نقل می شود که طی آن شخصی بنام طفیل بن عمرو قصد طواف خانه خدا را می کند. در آن هنگام رسول خدا صلی الله علیه وسلم مشغول تبلیغ در مکه بود و مشرکین مانع از رسیدن سخن او به گوش مردم می شدند، وقتیکه آنها از قصد طفیل برای طواف آگاه می شوند، به او پنبه ای می دهند تا در گوش خود بگذارد. زیرا به اعتقاد آنها در مکه ساحری پیدا شده که باسخنان خود مردم را جادو می کند. طفیل سخن آنها را می پذیرد و پنبه را در گوش قرار داده و به طواف کعبه می پردازد. در هنگام طواف بدون اینکه چیزی را بشنود، مردمی را می بیند که مشغول صحبت کردن با پیامبر صلی الله علیه وسلم هستند. با خوی مگوید من مردی عاقل هستم به سخنان او گوش فرا می دهم اگر نیک بود می پذیرم و اگر بد بود رد می کنم. پنبه ها را از گوش در آورده به سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم گوش فرا می دهد، و چون آنرا عین حقیقت می بیند آنرا می پذیرد و به آن حضرت صلی الله علیه وسلم ایمان می آورد. قرآن کریم در رد استبداد و خودکامگی در مورد استبداد پذیری قوم هود علیه سلام می فرماید:

بدنبال پیروی از هر زورگوی ستیزه جوی رفتند – هود: 59

اقتباس از کتاب: آزادی اندیشه و بیان از دیدگاه قرآن

يکشنبه 22/6/1388 - 4:10
دعا و زیارت

اهل کـتاب ومؤمـنان

تفسیر آیات 62 بقره، 69 مائده، 17 حج

 إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَیعنی: کسانی که ایمان داشتند (پیش از این به پیغمبران، و آنان که به محمد باور دارند) و یهودیان، و مسیحیان، و ستاره‌پرستان و فرشته ‌پرستان، هر که به خدا و روز قیامت ایمان داشته و کردار نیک انجام داده باشد. چنین افرادی پاداشتان در پیشگاه خدا محفوظ بوده و ترسی بر آنان نیست و غم و اندوهی بدیشان دست نخواهد داد.(1)

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلا هُمْ یحْزَنُونَیعنی: بی‌گمان کسانی از مسلمانان و یهودیان و صابئان و مسیحیان (اهل نجات هستند و) خوف و هراسی (از عذاب دوزخ در جهان جاویدان) و غم واندوهی (بر عمر سپری شده در جها گذارن) ندارند آنان که به خدا و قیامت ایمان داشته باشند و کار شایسته انجام دهند.(2)

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَى وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یفْصِلُ بَینَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌیعنی: قطعاً خداوند روز قیامت داوری خواهد کرد در میان مؤمنان و یهودیان و ستاره‌پرستان و مسیحیان و زردتشتیان و مشرکان، (و برحق و ناحق را بدانان می‌شناساند.) مسلماً خداوند حاضر و ناظر بر هر چیزی است.(3)

پیروان ادیان گذشته این آیات را دلیلی می‌دانند بر اینکه آن‌ها پیروان حقند و دین آن‌ها مقبول خداوند واقع می‌شود و آن‌ها با مسلمانان به بهشت خواهند رفت. دلیلشان هم این است که می‌گویند خداوند در این آیات از آن‌ها در کنار مؤمنان یاد فرموده است. و آن‌ها را از اینکه به خدا و روز آخرت ایمان دارند، ستوده است و در پایان این آیات آمده است که اجر و پاداش آن‌ها نزد خداست، نه ترسی بر آن‌هاست و نه نگرانی خواهند داشت.

نوع برداشت از آیات فوق نادرست است و با آیات صریح دیگر منافات دارد که از عدم قبول دین آن‌ها نزد خدا بعد از بعثت پیامبر اکرم(ص) خبرداده و آن‌ها را از خلود در دوزخ بیم می‌دهند.

حقیقتاً اگر یهودیان و مسیحیان این معنای باطل را از آیات استخراج نمایند، کار بسیار ناروا و زشتی را مرتکب گشته‌اند، زیرا دست به مکر و فریب و تزویر و تحریف معانی قرآن زده‌اند.
آیات فوق به هیچ وجه بیانگر قبول این ادیان از سوی خداوند بعد از آمدن اسلام نیستند چرا که این ادیان با آمدن پیامبران جدید منسوخ گشته‌اند؛و به دلایل زیر آن‌ها در روز آخرت اهل نجات نمی‌باشند: اولاً فرموده از میان یهودیان و مسیحیان و صابئین کسانی اهل نجاتند که به خدا و روز آخرت به حق ایمان داشته باشند. و از لوازم ایمان به خدا، ایمان به همه کتاب‌های آسمانی – و از جمله قرآن – و ایمان به همه‌ی پیامبران – از جمله حضرت محمد(ص) می‌باشد. هر که بعدازبعثت پیامبراسلام(ص) به قرآن به عنوان کلام الهی وبه حضرت محمد(ص) به عنوان آخرین فرستاده‌ی خداوند ایمان نداشته باشد، در واقع ایمانش به خداوند کامل و حقیقی نیست. آیا یهودیان و مسیحیان امروزی به پیامبر اسلام و قرآن ایمان راسخ دارند؟ اگر خیر پس اهل نجات نیستند واگر بله چنانچه در عمل [آگاهانه وعامدانه] از او پیروی نمی‌کنند وبا فرامین وی مخالفت می ورزند،باز دچار عذاب دوزخ خواهند گشت.

آیات فوق شرط دیگر مقبولیت آن‌ها نزد خداوند را داشتن عمل صالح ذکر می‌کند. و عمل صالح به عملی گفته می‌شود که خشنودی خدا را در پی داشته باشد و مطابق معیارهای باشد که خداوند در آخرین شریعت خویش بیان فرموده است. اما اگر کسی عملی را بر اساس ادیان منسوخ گذشته انجام دهد، مادامیکه در آخرین شریعت خدا مورد تایید واقع نشده باشد، عمل صالح گفته نمی‌شود و مورد قبول ایزد هم قرار نمی‌گیرد.

یهودیان و مسیحیان امروزی خدا را آنگونه که خود – جل و تعالی شأنه – می‌خواهد، پرستش نمی‌کنند و به او ایمان ندارند و اعمال نیک خود را با ایمان راستین پیوند نمی‌زنند فلذا مصداق آیات فوق قرار نخواهند گرفت.

مصادیق آیات فوق عبارتند از:

1-صابئین که پیروان حضرت ابراهیم بودند و بعد از او به پیامبردیگر و نیز به پیامبر آخر زمان حضرت محمد رسول الله (ص) ایمان آورده و دین اسلام را پذیرفته‌اند.

2-وَالَّذِینَ هَادُوا : منظور از «وَالَّذِینَ هَادُوا» یهودیانی هستند که حضرت عیسی(ع) را درک کرده و به او ایمان آورده‌اند وازاو پیروی نمودند. و نیز یهودیانی که پیامبر اسلام را هم درک کرده و به او ایمان آورده به دین او ملتزم گشته‌اند.

3-  وَالنَّصَارَى : و منظور از «وَالنَّصَارَى» نیز مسیحیانی هستند که در زمان بعثت پیامبر اسلام در قید حیات بودند و چون او را حق یافتند، به او ایمان آورده و مسلمانان گشتند.

 4-در پایان لازم است آیات فوق را در کنار آیات زیر مطالعه نماییم که می‌فرمایند:

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإِسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمْ الْعِلْمُ بَغْیاً بَینَهُمْ...یعنی: بی‌گمان دین (حق و پسندیده) در پیشگاه خدا اسلام (یعنی خالصانه تسلیم فرمان الله شدن) است (و این، آیین همه‌ی پیغمبران بوده است) و اهل کتاب (در آن) به اختلاف برنخاستند مگر بعد از آگاهی (بر حقیقت و صحت آن؛) این کار هم به سبب ستمگری و سرکشی میان خودشان بود وکسی که به آیات خدا (اعم از آیات دیدنی در آفاق و انفس، یا آیات خواندنی در کتاب‌های آسمانی پشت کند و) کفر ورزد (بداند که) بی‌گمان خدا زود حسابرسی می‌کند.(4)

وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنْ الْخَاسِرِینَ یعنی: و کسی که غیر از (آیین و شریعت) اسلام، آیینی بر گزیند، از او پذیرفته نمی‌شود، و او در آخرت از زمره‌ی زیانکاران خواهد بود.(5)
در پایان به منظور تبیین هرچه بیشتر بحث ،آیه‌ی 120 سوره‌ی بقره را ذکر می‌نماییم که می‌فرماید:
وَلَن تَرْضَى عَنكَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ یعنی: یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خوشنود نخواهند شد، مگر اینکه از آیین (تحریف شده و خواست‌های نادرست ایشان) پیروی کنی. بگو: تنها هدایت الهی هدایت است. و اگر از خواست‌ها و آرزوهای ایشان پیروی کنی، بعد از آنکه علم و آگاهی یافته‌ای (و با دریافت وحی الهی، یقین و اطمینان به تو دست داده است.) هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برای تو نخواهد بود (و خدا تو را کمک و یاری نخواهد کرد.

برگرفته از پایگاه اطلاع ‌رسانی اصلاح.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پاورقی‌ها:

(1)- قرآن کریم: سوره‌ی بقره، آیه‌ی 62.

(2)- قرآن کریم: سوره‌ی مائده، آیه‌ی 69.

(3)- قرآن کریم: سوره‌ی حج، آیه‌ی 17.

(4)- قرآن کریم: سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی 19.

(5)- قرآن کریم: سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی 85.

يکشنبه 22/6/1388 - 4:9
دعا و زیارت

آنچه نزد مسلمین بعنوان علم بلاغت خوانده می شود(معانی ،بدیع و بیان) بیش از هر چیز مبتنی بر اسالیب قرآن بوده است .چنانچه در باره نعوت کلام و اوصاف بلاغت و فصاحت همواره عالی ترین شواهد از قرآن عرضه می شود و این نکته مویید آنست که تاثیر قرآن در تکوین و در تحول نقد ادبی مسلمین بسیار زیاد بوده است.  تاثیر آن در اذهان شعرا و اهل ادب اجتناب نا پذیر است. شعرا پارسی زبان از همان آغاز پیدایش شعر پارسی- دری تحت تاثیر آن بوده اند.شعرا، ادبا و دانشمندان نه فقط از معنی و قصص آن اخذ کرده اند بلکه استعارات و مجازات آن رانیز به کار برده اند.(33)

چون ادبیات پرتوی از انعکاس تاریخ علمی، اجتماعی و سیاسی روزگار خویش است، بنابران، تجربه ها و آزمایشهای شعرا به عباره دیگر، الهام های آنان تحت تاثیرمحیط اجتماعی زمان می باشد. از جمله عطار که مرد مومن و مخلص راستین بود آگاهی کامل به تفسیر قرآن ،حدیث و قصه های مذهبی داشت. مثنوی های وی که مورد تحقیق است، مشحون به مضامین است که از آیات قرآن و یا احادیث سرچشمه گرفته است و گاه به روایت شادر وان فروزانفر(34) مسایل فقهی و مضامین مستعاراز علم کلام در شعرش پیدا می شود. البته عطار خدا را می پرستید اما نه پرستش زاهدانه بلکه عاشقانه و از روی کمال معرفت، عشق الهی در اشعارش شور و غوغا می آفریند، از شوق چون دریا به جوش می آید و میگوید.

گر از هر جزوه من چشمی شود باز

نبیند جز ترا در پرده ی راز

به همین ترتیب اشعار مولانا جلال الدین بلخی- رومی به مضامین آیات قرآن کریم زینت یافته است.

نگه کن ذره ذره گشته پویان

بحمدش خطبه تسبیح گویان

زهی انعام ولطف کار ساری

که یک یک ذره را با اوست رازی

اشاره است  بر این آیه: نسبح له السموات..(هفت آسمان وی زمین ویهرچه در آنهاست همه به ستایش وی ذکر خدا مشغولند وی موجود نیست در عالم جز آنکه ذکرش تسبیح وی ستایش حضرت اوست و لیکن شما تسبیح آنهارا نمی دانید او بسیار بردبار و آمرزنده (گناهخلق) است.

توحید گوی او نه بنی آدم است وبس

هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد

(سعدی)

زنفخ هور فردا جاودانی

فرو میرد چراغ  آسمانی

از وقایع روز قیامت در قرآن آمده:  و نفخ فی الصور.

مرده را از زنده پیدا آورد

زنده از مرده به صحرا آورد

ناظر بر این آیه است: یخرج الحی من المیت ویخرج.

مثنوی در حقیقت یک کتاب حکمت، فلسفه و اخلاق، ذوق، حال، تربیت و علوم اجتماعی است(35 ) و لبریز از اسرار حقایق حیات می باشد که با زندگی پیش می رود، درست مثل امواج دریا که پشت سر همدیگر میرسند ولی در میان آنها فرق فراوان وجود دارد. مثنوی نمونه ای است از آنچه در قرآنکریم است، زیرا در قرآنکریم هم از بیان حق تعالی و حقایق معنوی است. آیه، آیه احکام ، آیه اشاره به صبر است. آیه دیگر به خوف ورجا. به هر حال آیه ها مرتب و مدون نیستند. کتاب مثنوی شریف نیز به همین کیفیت است. به همین جهت با همه وضوحی که مولانا در افاده مثنوی بکار برده است، بیشتر ابیات آن از نظر فهم دشوار است.(36)

مطابق شمارش که قاضی تلمذ حسین در مرآت المثنوی کرده و در هندوستان چاپ شده است، در مثنوی معنوی 745 حدیث نبوی تفسیر و توضیح شده است. 528 آیه از آیات قرآنی در مثنوی به طریق اشاره ویا به تصریح مذکور است که مولانا آنها را شرح و تفسیر کرده است.(37)

مولانا مانند سنایی که بطور ضمنی، حدیقه "الهی نامه"خود را قرآن پارسی(38) می نامد و همچون دانته (شاعر ایتالیایی) که کمدی الهی خودرا "کتاب مقدس"(39) می خواند، مولوی هم اثر خود را بدون خود ستایی در دیباچه دفتر سوم، کتاب مثنوی الهی(ربانی) تلقی می کند.

مولانا در دیباجه عربی دفتر اول، کتاب مثنوی را اصول، اصول، اصول دین در کشف اسرار، اصول و یقین می خواند و آنرا فقه اکبر، شرح ازهر وبرهان اظهر خداوند می شمرد. آنرا جنان جنان می خواند، در یکجا آنرا به رود نیل تشبه می کند که آبشخور برد باران و گروندگان به حق است، در جای دیگر آنرا هادی خلق می نامد و آنرا در عین حال شفا صدور و جلاء اذهان و کشاف قرآن وصف می کند.

اما نا گفته نباید گذاشت کسانیکه خواسته اند مثنوی را از راه عرفان محی الدین یا از طریق فلسفه یونان بیان کنند، اشتباه کرده اند، زیرا بیان مولانا از هر دو جهت بر کنار و بالاتر است. چنانکه فرموده اند" القرآن یفسرما بعضه بعضاً" یعنی قرآن قسمتی، قسمتی دیگر را تفسیر می کند. علت هم اینست که مسایل در مثنوی اگرچه مرتب نیست ولی مکرر به اجمال تفسیر شده است یعنی مولانا برحسب استعداد مستمع گاهی مطلبی را در یک بیت طرح فرموده است تا نکاتی را به خواننده و شنونده بدهد و او را برای تحقیق مساله آماده کند، بعد مسایل دیگر را برای تفنن و برای استیناس شنونده و خواننده در بین آورده است .اشعار سنایی، عطار و بخصوص احیای علوم دین امام غزالی، پایه های اصلی فکر مولاناست و پس از آن آثار سلطان العلما(پدر مولانا)، معارف برهان محقق و مقالات شمس تبریز(40)

قصه یوسف و زلیخا که به استناد خود قرآن احسن القصص نامیده شده، به نظم زیبا و دلپزیر بوسیله عبدالرحمن جامی نبشته شده که شاهکار ادبیات است. به همین منوال تاثیر قرآن را در آثار و نظم و نثر سایر شعرا و نویسندگان قدیم و معاصر دری چون عطار، سعدی، حافظ، بیدل، دهلوی، کاشفی، اقبال لاهوری، سنایی، خواجه عبدالله انصاری، خاقانی، ناصرخسرو، امام فخر رازی،غزالی، نظامی، قاری عبدالله، بیتاب، خلیلی ویصد ها تن دیگریبه کثرت می توان یافت که به نحوه خاص بازتاب وتجلی یافته است. "علاوتاً قرآن غیر از مقام خود به عنوان مصحف مذهبی و دینی از لحاظ زبانشناسی در انکشاف زبان عربی نقش محوری داشته و اساس انکشاف صرف و نحو و لغات آنرا تشکیل می دهد".(41)

از فیض و تاثیر کلام الله وکتاب مبین، آثر گرانبهای در ادب پارسی و عرفان و تصوف بوجود آمده که تا جهان باقیست، مورد تحسین اهل ذوق و دانش قرار داشته و به حیث شهکار پر فروغ ادب  باقی خواهد ماند.

تاثیر قرآن در شعر مولانا، بطور قطع وحد اشد موجود است. مولوی حکیمی است عارف و شاعری است عالم که در علوم ظاهری و باطنی یگانه روزگار خود بوده است و تمام آثارش آموزنده و رهگشاست. در مورد شان والای او در عرفان و ادب همین نشانه بس است که عبدالرحمن جامی مثنوی اش را از حیث عمق معانی به قرآن و شیوه تبلیغی او را به روش انبیا مانند کرده اند و در بزرگداشت او چنین سروده است.(42)

آن فریدون جهان معنوی

بس بود برهان ذاتش مثنوی

من چه گویم وصف آن عالی جناب

نیست پیغمبر ولی دارد کتاب

علم و معارف قرآنی برای اهل دل همچون مرکب است که ایشان برآن سوارند وبه نیروی آن طی طریق می کنند، و اهل ظاهر و دنیا طلبان را همچنون بار گران است که آنان را سنگین دل و مغرور وخودبین می سازد.

ومقصود حافظ که گفت:

عشقت رسید به فریاد ور خود بسان حافظ

قرآن زبر بخوانی با چارده روایت

 

این است که حتی اگر قرآن را از حفظ با چارده روایت فرا خوانی و از عشق حق خالی باش ، رستگار نخواهی بود، مگر آنکه عشق تو را دریابد و به فریاد تو رسد زیرا:

گر نور عشق حق به دل وجانت اوفتد،

بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

(حافظ)

گرچه مطالعه این موضوع که تاکدام حدود شعرا و ادبای پارسی- دری تحت تاثیر آیات قرآنی و احادیث نبوی قرار گرفته اند ایجاب مطالعه و پژوهش جداگانه و بیشتر را می کند، تاهر کدام از شعرا و ادبا را در ادوار مختلف ادبی و تاریخی و حتی اشعار آنها را طور علیحده مورد بررسی قرار دهیم که از حوصله این مقاله خارج است. با آنهم لازم است در اینجا چند نمونه از آیات قرآنی و بازتاب آن در اشعار شعرای پارسی-دری تذکر داده شود.

زدودی گنبد خضرا کند او 

یهی نرگس بینا کند او (43)

ناظر بر این آیه است: ثم استوا الی السما ء وهی دخان (44)

و آنگاه به خلقت آسمانها توجه کامل فرمود که آسمانها دود بود. 

قل لوکان البحر،بخشی از آیه 159 سوره کهف بدین مضمون

(ای رسول ما ظاهر بینان کوته نظر را) بگوی که اگردریا مرکب شود تا کلمات پرورگار ترا برنگارند بی گمان آب دریا به پایان آید و کلمات پروردگار همچنان باقی ماند، هرچند دریای دیگری را نیز به مدد آورند. 

نظیر این مضمون در سوره لقمان آیه 27 نیز با کمی تفاوت آمده است و مولانا آیه اخیرالزکر را در بیان راه بی نهایت عشق و ظرفیت نامتناهی دل عارف در مثنوی آورده است

هفت دریا گر شود کلی مدید،

نیست مر پایان شدن را هیچ امید

باغ و بیشه گرشود یکسر قلم

زین سخن هرگز نگردد هیچ کم

آن همه حبر و قلم فانی شود،

وین حدیث بی عدد باقی بود (45)

کلمه "الست" مخفف کلمه اَلَستُ به معنی آیا من نیستم؟"، از آیه 171 سوره اعراف اخذ شده است، مضمون آیه چنین است: (ای رسول ما، به یاد آر) هنگامی را که خدای تو از پشت فرزندان آدم ذریات آنها را برگرفت و آنان را بر خود گواه ساخت که: من پروردگار شما هستم؟ همه گفتند: بلی ، ما به خدایی تو گواهی دهیم.

در ادب فارسی ترکیباتی چون "روز الست"، "بامداد الست"، "شراب الست"، "مست الست"، مهد الست" و نظایر آنها همه اشاره به این پیمان بندگی و پروردگاری بین انسان و خدا است.

ما مست الستیم به یک جرعه، چو منصور

اندیشه و پروای سرِ دار نداریم

(شمس)

نماز شام قیامت به هوش باز آید،

کسی که خورده بود زبامداد الست  

(سعدی)

خرم آن دل که، همچو حافظ

جامی زمی الست گیرد

(حافط)

آنجا که الست آمد، ارواح بلی گفتند،

این مذهب و ملتها می دان که نبود آنجا

(شمس)

و چون این یاد آوری همه را در "بزم الست"، همکیش  ودارای پروردگار واحد می کند، عارفان آنرا" باده وحدت" گفته اند (46) 

دو آیه است در صفت روز قیامت، بدین مضمون:

«اذاالسما  »روزیکه آسمان شگافته شود( انشقاق، 1 سوره عمه)

«اذازلزلت الارض   » روزیکه زمین، به سخت ترین لرزه خود به لرزه درآید (زلزال،1سوره عمه)

روزی بیاید که عالم صورت سخت بلرزد و این دیوار ها که آفتاب وحدت را متکثر کرده اند فرو ریزند و همه یک نور شوند و به اصل خود باز گردند و این افتراق در عالم ماده عین اجتماع در عالم معناست.

باز شیری با شکر آمیختند

عاشقان با یکدیگر آمیختند

رنگ معشوقان و رنگ عاشقان

جمله همچو سیم و زر آمیختند

روز و شب را از میان برداشتند

آفتابی با قمر آمیختند

چون بهار سرمدّی حق رسید

شاخ خشک وشاخ تر آمیختند

(دیوان شمس)

این مضمون که حقیقت یکی است و تعینات عالم کثرت چون شیشسه های رنگارنگ نور سپید ابدیت را تکثر می کنند. در یکی از اشعار شیلی، شاعر روانتیک انگلیس در قرن نزدهم، به زیبایی تمام آمده است که به علت مشابهت تام سخن او با اشعار عارفان پارسی گو، ترجمه این قطعه منظوم ذکر می شود.

آن گوهر یگانه باقی است جاویدانه

وین جلوه های کثرت برخیزد از میانه

انوار آسمانها رخشان کند زمین را

تا سایه های ظلمت بگریزد از زمانه

نور سپید مستی بر گنبد جهان تافت

صد رنگ شد پدیدار زان گوهر یگانه(47)

«سیما هم فی وجوههم»(آیه 29 سوره فتح) در اوصلف یاران رسول که:

بر رخسار ایشان آثار سجود (و شکوه بندگی) هویداست.

متن و محتو و تفسیر های گوناگون از این آیه در آثار مولانا و دیگر عارفان آمده است:

حق چو "سیما" را معرف خوانده است

چشم عارف سوی سیما مانده است

(مثنوی)

هست سیمایی ایشان از سجود

کی بود سجده سیما را وجود

(عطار)

زچشمم لعل رمانی چو می بارند، می خندند

زرویم راز پنهانی چو می بینند، می خوانند

(حافظ)

اشک چشم من به سرخی بر بیاض روی زرد

قصه دل می نویسد، حاجت گفتار نیست

(سعدی)

فهرست منابع وماخذ:

 ـ قرآنکریم - سوره علق: آیه 1-5

ـ  تفسیر نمونه، ج 27، صص  152- 160

ـ همان،  ص 391

ـ همان، ج 1 ، سوره بقره، ص  مقدمه

ـ همان ص 118 

ـ لوندی پال، اسلام، قرآن ص 24-25 

ـ همان   ص 117 

ـ شریعتی علی 1342  ، تاریخ شناخت ادیان ج 15 چاپخانه رشته خانی، ص 221  

ـ قرآن مجید، سوره بقره  آیه 23 

ـ پورت، جان دیون، عذر تقصیر به پیشگاه محمد( ص)  وقرآن ، ص 111 

ـ قرآنکریم ، سوره حشر ، آیه 16 

ـ ویلیمز ، الدن جان 0 1994 ، جهان اسلام ، چاپ امریکا، ص 3 

ـ لایل ، کارل سازمانهای امپراطوری تمدن اسلام  ، ص مقدمه  

ـ مجمع البیان، ج 10 ، سوره مدثر 

ـ قمشه ای ، داکتر حسین محی الدین الهی، ( ص مقدمه)

ـ اسپاسیتو، جان لام،1998 ، اسلام- صراط المستقیم (چاپ سوم) ،دانشگاه آکسفورد ص 19 

 ـ شماره 13 همین فهرست 

ـ شریعتی علی 1362 ، تاریخ شناخت ادیان ج 14چاپخانه رشته خانی، ص 221  

ـ شماره 15 همین فهرست

ـ کازرونی، داکتر سید احمد حسینی، 1378 عشق در مثنوی معنوی همراه با پژوهش در شعر فارسی، انتشارات زوار، تهران ص 120

ـ قرآنکریم سوره شمس، آیه 8

ـ روانشناسی در خدمت سیاست صص 31- 32 

ـ قرآنکریم،  سوره قیامه، آیه 1 و 2 

ـ قرآن مجید سوره مایده، آیه 71 

ـ شماره 21 همین فهرست

ـ زرین کوب، داکتر عالحسین ،1363 ، شعر بی فروغ و شعر بی نقاب، چاپ خانه زیبا ص70-71

ـ شرح واحوال ونقد وتحلیل شیخ عطار، ص 49   

ـ کازرونی،داکتر سید احمد حسینی، 1378 عشق درمثنوی معنوی همراه با پژوهش در شعر فارسی، انتشارات زوار، تهران ص 120 

ـ  همان ص 117 

ـ  همان ص 118 

ـ مجموعه مقالات فروزانفر ص 388  

ـ همان 

ـ ماخذ شماره 25 همین فهرست، ص 118 

ـ ماخذ شماره 25 همین فهرست، ص 118   

ـ ماخذ شماره 25 همین فهرست، ص 118

ـ اسرار نامه ص 192 

ـ قرآنکریم سوره فصیلت آیه 44 

Farad

 

يکشنبه 22/6/1388 - 4:9
دعا و زیارت

"و در روى زمین قطعه زمینهائى در كنار هم قرار دارد،در حالی کهدر آنها باغهای انگور، کشت و درخت های خرما ا نوع  صنو و غـیر صن وجود دارد، که همه با یک آب آبیاری میشوند ولی از نظر غذائی آنها را بر یکدیگر برتری میدهیم! دراین موارد برای کسانیکه فکر میکنند نشانه هائی وجود دارد ". ـ جدارهاى کوچک کنار هم ناهمگون هستند:در زمان محمد انسان می دانست که خاکهای زمین با هم فرق میکنند، ولی اینکه خاک دو مزرعه کوچک چسـبیده به هم نیز دقـیـقـاً یکی نیستند، از عـلـم امـروزی بشر است که با امکانات پیچیده علمی امروزی آنرا بدست آورده استــصفات و خصوصیات میان درختان به صِنو و غیر صِـنـو بودن آنها بستگی دارد. صفات و خصوصیات میان درختان به صنو و غیر صنو بودن آنها بستگی دارد:درختی که از درخت دیگر روئیده باشد صِـنـْـو نامیده می شود و درختی که از بذر روئیده باشد غیر صنو نامیده می شود. آیه صفات و خصوصیات درختان را به صنو و غیر صنو بودن آنها مربوط می داند. واقعیت هـم همین است. درخت صِنو (یعنی درختیکه از درخت دیگری روئیده باشد) تمامی صفات و خصوصیاتوراثتی درخت مادر خود را دربـردارد. یعنی از نظر رنگ، طـعـم، مـزه و غــیـره دقـیـقـاً مانـنـد درخـت مـادر است. ولی درخـتی که از بذر روئیده باشد، صفات و خصوصیات آن ترکیبی است از صفات و خصوصیات درخت مادر بعلاوه صـفـات و خصوصیات درخت پدر (که به درخت مادر تـلـقـیح شده است ـ در

 دروقت ریختن باران بعضى از بكتریا قوت زیاد در خود می آبد

موارد مزبور نشانه هائی وجود دارد:{وفی الأرض قطعٌ متجاورات وجنّاتٌ من أعنابٍ وزرعٌ ونخیلٌ صنوانٌ وغیر صنوان یسقى بماء واحد ونفصّل بعضها على بعض فی الأكل إنّ فی ذلك لآیات لقوم یعقلون} [ سوره رعد] آیه 4 (منظور از وجود "نشانه ها"، وجود هدایت خداوندی است). آیه این موضوع را مطرح می کند که در صورت نبودن هدایت پشت پدیده ها اگر بنا می بود چیزی بروید، در یک خاک و از یک آب منطقاً می بایست فقط یک نوع گیاه می رویید، نه اینکه مثلاً درخت خرما در انواع خاکها بروید.چنانکه می دانیم در موجودات زنده از جمله گیاهان عنصری وجود دارد که گیاه را هدایت می کند. این عنصر که ژن نامیده می شود اطلاعاتی از ویژگیهای پدیده خود را با خود دارد که بنابر آن اطلاعات، پدیده خود را هدایت می کند.خداوند در سوره انعام مى فرماید: " و این اوست که از ابر باران میفرستد، با آن جوانه های انواع رستنیها را در میآوریم، و از جوانه ماده سبز را درمی آوریم، که با آن ماده سبز دانه های خوشه ای درست میکنیم، و از تاره های نـخل پَـنگهای خـوردنی درست می کنیم، و باغهای انگور و زیتون و انار که ترکیبات مشترک زیادی دارند ولی همانند نمائی نمی کنند را درست می کنیم" مفهوم آیه: همه گیاهان ماده سبز درست می کنند که آن بنوبه خود دانه و ثمر درست می کـند:در سلول گیاهی کیسه های غشائی هست که در آن موادی درست می شود که کلروفـیل نامـیـده می شود. کلروفـیل به معنی «ماده سبز گیاهی و سبزینه» است که معادل آن در عربی «خـَضِـر» است (یعنی همان چیزیکه در آیه مطرح شده است). این ماده سبز (خضر) انرژی نوری خورشید را جذب می کند  و به انرژی شیمائی تـبـدیـل می کند. ریشه های گیاه آب و مواد معدنی را از خـاک می مکـنـد کـه بـطـرف بـرگـها رسـانـده می شـوند و بـرگـهـا نیز از هوا دی اکسید می گیرند، بعد خَـضِر (یعـنی کـلـروفـیلها)،  مواد غـذائی مورد نیاز درخت را تولید می کنند که به سراسر آن صادر می شـود و بدنه درخت و مــیــوه و ثــمــر آن را درست می کـند.کیسه غشائی (کلروپلاست) که درسلول قرار دارد بطور متوسط یک پانصدم میلیمتر است. سلول برخی از گیاهان صدها عدد از آن دارند. درون آن انبوهی غـشـاء وجود دارد. که در آنها خَـضِـر (ماده سبز، کـلـروفـیـل) وجود دارد.

ــ نخل، انگور، زیتون و انار ترکیبات مشترک زیادی دارند ولی همانند نمائی نمی کنند: ثمر نخل و انگور و انار و زیتون ضمن اینکه هـمانـنـد نـمـائی نمی کـنـنـد تـرکـیـبـات مـشـتـرک زیادی دارند. از جـمـلـه:هـمـه آنها روغن، آب، پروتئین، مـواد معدنی و مواد قـندی دارند.  {وأنبتنا فیها من كل شیءٍ مّوزون} [سوره حجر ]آیه 19" و در زمین هر نوع گیاهی را در تعادل و توازنی آفریدیم"همه درختان و گیاهان از مواد اساسی مشترکی سـاخـتـه شده اند از جمله: کربن ـ اکسیژن ـ نیتروژن و فسفـر. تنها اختلاف میان انواع گـیـاهـان و انـواع درخـتان با همدیگر در اندازه هر یک از عناصر مزبور در آنهاست. یعنی هـر کدام از آنها 

  
 در تعادل و توازنی از عناصر مزبور  هستند.

رطبیا خرما:خرما از نظر پزشكی بسیار با ارزش است( دائرة المعارف پزشكی اسلام) آرام بخش و ملیّن و محرك قلب است و از فراموشی جلوگیری می كند. برای ناراحتیهای تنفسی به طور كلی و به ویژه برای تنگی نفس( آسم) مفید است. خرما لینت آور، مدِرّ و مقوی قویه باه است. و با توجه به تمام خواص و تركیباتش می توان آن را غذایی كامل و نیروبخش دانست. ضماد آرد هسته خرما برای شفای بیماریهای چشمی مخصوصاً ورم قرنیه و چشم درد مفید است.الله تبارك وتعالى مى فرماید: و تنه نخل را تکان بده، رطب تازه را بر تو خواهد ریخت. بخور و بیاشام و به آرامش و شادابی برس...". سوره مریم :25- 26 .آیه خطاب بهمریم مادر عیسی مسیح است که هنگام ولادت حضرت عیسی از مردم فاصله میگیرد و بجای دوری از شهر می رود تا وضع حمل

 کند و اندوهگین بوده است. خداوندخطاب به وی می گوید رطب تازه بخورد و توان و آرامش پیدا کند و شادمان بشود. رطب ثمر درخت خرما پیش از خرما شدن است. و آنچه در تصویر می بینیم مرحله نیمه رطب بودن آنست، و تقریباً 400 نوع درخت خرما وجود دارد که ثمرهای آنها اندازه ها و رنگها و مزه های گوناگون دارد. در این آیات چند اعجاز علمی وجود دارد:ــ آرامش و شادمانی در رطب. رُطـَب یکی از مراحل ثمر نخل است (قبل از خرما شدن آن). این غذا از میزان  بالائی از  مواد کربوهیدرات برخوردار است و مواد قندی آن به 75 درصد می رسد. بدن با استفاده از آن انرژی و گرمای بالائی را تولید می کند. رطب میزان بالائی از پروتئینها، ویتامینها و املاح معدنی گوناگونی مانند کلسیوم و سدیم دارد که بدن به آنها احتیاج دارد. و بدن را گرم و شاداب می کند. و چنانکه میدانیم وضعیت روحی زن هنگام زایش تأثیر زیادی روی راحتی یا سختی زائیدن دارد. بمیزانی که راحت باشد و مشکلاتی نداشته باشد، عمل زایش را راحتر انجام میدهد. و هر چه گرفتاری و ناراحتی های روحی و گرفتاری داشته باشد عمل زائیدن برای وی سختر میشود.ــ خوردن رطب در آسـتانـه زایـش: درِ رحـم پـیـش از زایـمـان دو و نـیم س

انتیمتر مکعب است ولی هنگام زائیدن به بیش از 750 سانتیمتر مکعب میرسد. رطب موادی دارد که باعث انبساط رحم میشود و زایش را آسانتر و راحت تر میکند.رطب احشاء درون روده ها را نرم و تمیز میکند، و این امر باعث راحت تر و آسانتر شدن زایمان میشود. ــ نوشیدن پس از خوردن: رطب و هر شیرینی دیگری برای اینکه بتواند خوب و سریع حل و جذب بشود، انسان باید پشت سر آن آب بخورد.ـــ رطب از جمله مواد غدائی است که خیلی سریع هضم و حل و جذب میشود. رطب از دهان تا تبدیل شدن به انرژی فقط بیست دقیقه طول میکشد.پـرورش و رشـد دانـه: در قرأن کریم ذكر شده است: { وترى الأرض هامدة فأنزلنا علیها الماء اهتزت وربت وأنبتت من كل زوج بهیج } [سوره حج] آیه 5 " و زمین را بی گـیـاه می بـیـنـی ولی هـمـیـنـکـه آب بر آن نازل می کنیم به جـنـب و جـوش درمی آیـد و می پـرورانـد و انـواع گـیـاهـاننـشـاط انـگـیـز را می رویـانـد

  

"!اعجاز علمى : با نازل شدن آب بر زمین، زمین به جنبش در می آید، پروریده می شود و میرویاند: در خاک دانه های بسیار ریزی وجود دارد که ما آنها را نمی بینیم. قطر آنها از جمله حول و حوش 3 هزارم میلیمتر است. هر کدام از آنها از معادن مختلف تشکیل شده اند و شکل هر یک از آنها به شکل صفحه صفحه (لایه لایه) روی هم است. از آنجا که دانه ها از معادن مختلف تشکیل شده اند همینکه باران بر آنها ببارد صفحه ها بار الکتریسیته مختلف بخود می گیرند و این باعت ایجاد جنبش آن صفحه ها میشود. و جنبش آنها باعث نفوذ آب میان آنها میشود. بعد دانه ها با مواد غذائی درون خود که از مادر به ارث برده اند پروریده می شوند و بعد می رویند. دقیقاً همان مراحل و وضعیتی که قرآن گفته است.

محقق : دكتر نظمى خلیل أبو العطاء

يکشنبه 22/6/1388 - 3:55
دعا و زیارت
جفت بودن گیاهان مختلف یكه در خود اعجاز كامل دارد
 
   
 

در هستی گیاهان وجود دارد که بعضی ها رایحه خوب ودیگری رایحه بد,گیاهانی که رایحه و بوی خوشی از خود در محیط پراکنه کنند همیشه آدمی را در رویاهای شیرین و حالتی از سرزندگی و شادی و نشاط عمیقی فرو میبرند که با توضیح قبلی آنها را میتوان برای سلامت روان و شادی و طراوط روح استفاده نمود و به بدنبال آن سرزندگی و نشاط جسمی را نیز کسب کرد. وَفِی الأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاء وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الأُكُلِ إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ)[سورة الرعد الآیات: 3،4]. و او كسى است كه زمین را گسترد; و در آن كوه‏ها و نهرهایى قرار داد; و در آن از تمام میوه‏ها دو جفت آفرید; (پرده سیاه) شب را بر روز مى‏پوشاند; در اینها آیاتى است براى گروهى كه تفكر مى‏كنند! انسانها گاهی یا رایحه یا بو های خاصی ارتباطاط معنوی عمیق و سرشار از خاطره برای خود میسازند که هر گاه همان رایحه به مشامشان میرسد باز همان خاطراط را در ذهن و روان خود مرور میکنند. همینطور و با همین تفصیل برای گیاهان دارویی نیز میتوان این نکته را بیان کرد که هر گاه فرد دچار بیماری شود که با مصرف برخی داروهای گیاهی رو بهبودی نهد هر چند که بر طبق اصول فارموکوپه ها یا داروشناسان مصرف نکرده باشد اما بهبودی نسبی را یافته باشد از آن پس هر گاه مشابه همان بیماری برای فرد اتفاق بیفتد همینکه فرد از نظر روحی و بعد تلقینی خود را ارضا نماید که با فلان گیاه دارویی بالاخره رو به بهبودی مینهد همین اندیشه کافیست تا روح فرد در بازسازی جسمی فرد بیمار دستبکار شود و فرد بهبودی نسبی را بازیابد.  همه اینها وقتی به اتفاق میفتدکه فرد از نظر روحی آمادگی درمان را داشته باشد. یعنی مردم در زمانهای قبل از این اطلاع نداشتند كه گیاهان حاوی جفت هستند(نر و ماده).لینه

تصویر صنوبر با دانهای خود

 گیاه شناس فرانسوی در اواسط قرن 18 میلادی موفق به كشف این مساله شد كه زوجیت گیاهان یك قانون عملی وهمگانی است و كیاهان نیز همچون حیوانات از طریق امیزش نطفه نر و ماده بارور می شوند. ترنجبین: و ابر را بر شما سایبان قرار دادیم; و "من‏" ( شیره مخصوص و لذیذ درختان ) و "سلوى‏"( مرغان مخصوص شبیه كبوتر) را بر شما فرستادیم; (و گفتیم:) «از نعمتهاى پاكیزه‏اى كه به شما روزى داده‏ایم بخورید!» (ولى شما كفران كردید!) آنها به ما ستم نكردند; بلكه به خود ستم مى‏نمودند. [سوره بقره] آیه 57 بر اساس تحقیقات علمی كه تاكنون انجام شده، می توان گفت كه منّی كه در قرآن آمده از دو گونه مختلف گیاه به دست می آمده است. یكی گیاهی به نام "الحاج" یا "عاقول"(خارشتر) به نام علمی"الحاجی موروروم" كه بوته ای خاردار و خوراك مناسبی برای شتر است و از این رو "شوك الجمل" و یا در فارسی "شتر خار" نام دارد. طول این بوته معمولاً كمتر از یك متر است اما ریشه های بسیار بلند دارد كه گاهی تا عمق بین 5 تا 7 متر در زمین فرو می رود. علاوه بر صحرای سینا وبلاد شام و دیگر كشورهای عربی این گیاه در ایران و هند و پاكستان نیز دیده می شود و بیشتر در شوره زار می روید. ایران امروزه منبع اصلی منّ است كه محصول آن ترنجبین نامیده می شود.خرما، اوست كه باغهاى معروش ( باغهایى كه درختانش روى داربست‏ها قرار دارد)، و باغهاى غیرمعروش ( باغهایى كه نیاز به داربست ندارد) را آفرید; همچنین نخل و انواع زراعت را، كه از نظر میوه و طعم با هم متفاوتند; و (نیز) درخت زیتون و انار را، كه از جهتى با هم شبیه، و از جهتى تفاوت دارند; (برگ و ساختمان ظاهریشان شبیه یكدیگر است، در حالى كه طعم میوه آنها متفاوت مى‏باشد.) از میوه آن، به هنگامى كه به ثمر مى‏نشیند، بخورید! و حق آن را به هنگام درو، بپردازید! و اسراف نكنید، كه خداوند مسرفان را دوست ندارد! [سوره انعام ایه] 141

خرما از نظر پزشكی بسیار با ارزش است( دائرة المعارف پزشكی اسلام) آرام بخش و ملیّن و محرك قلب است و از فراموشی جلوگیری می كند. برای ناراحتیهای تنفسی به طور كلی و به ویژه برای تنگی نفس( آسم) مفید است. خرما لینت آور، مدِرّ و مقوی قویه باه است. و با توجه به تمام خواص و تركیباتش می توان آن را غذایی كامل و نیروبخش دانست. ضماد آرد هسته خرما برای شفای بیماریهای چشمی مخصوصاً ورم قرنیه و چشم درد مفید است.سدر،اما آنها (از خدا) روى‏گردان شدند، و ما سیل ویرانگر را بر آنان فرستادیم، و دو باغ (پربركت) شان را به دو باغ (بى‏ارزش) با میوه‏هاى تلخ و درختان شوره گز و اندكى درخت سدر مبدل ساختیم![ سوره سبا] ایه چوب سدرالواری مرغوب است. چوبی است درخشان، روشن و با دوام و به علت داشتن رزینی به نام روغن سدر دارای بویی خوش است. به این دلایل بود كه در دوران قبل از مسیح معابد بزرگ با چوب سدر ساخته می شد. نیاز به دقت بسیار برای نظافت و شستشوی چنین بناهایی نبود. نقل شده كه قصر باشكوه سلیمان از چوب این درخت شگفت انگیز ساخته شده بود و هشتاد هزار كارگر را برای بریدن و بردن چوب این درخت به اورشلیم به كار گرفته بودند

سیر:و آن زمان را كه گفتید: ای موسی، ما بر یك نوع طعام نتوانیم ساخت، از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین می روید چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند.[بقره ایه] ۶۱سیر را به علت خواص دارویی آن همه می شناسند و به علت فراوانی آن كه در دسترس همه قرار دارد آن را به عربی تریاق الفقرا ( پادزهری برای فقیران) می نامند. سیر برای مداوای امراض مختلف و برای معالجه فشار خون مفید است. گیاهی است گرم، محرك، ضد نفخ، قاعده آور ( برای زنان) ضد درد استخوان، ضد كرم، مقوّی، و برای درمان تنگی نفس بسیار مؤثر است. سیر برای درمان ناراحتی های روده ای به عنوان ماده ای ضد عفونی كننده به كار می رود. در مورد سل ریوی عصاره سیر سرفه های شدید را كاهش می دهد. و به عنوان ماده ای خلط آور به كار می رود و برای سرباز كردن دمل نیز مؤثر است. بوی مشمئز كننده سیر كه برای برخی از افراد زننده است، از طریق تنفس و حتی پوست بدن فرد پس از مصرف آن قابل حس است. به رغم این، كارشناسان گیاهان دارویی در سرتاسر جهان این گیاه را به عنوان یكی از مهمترین داروهای گیاهی تلقی می كنند. این گیاه در میان بسیاری از فرهنگها در طول هزاران سال هم مصرف غذایی و هم مصرف دارویی داشته است. كارگران ساختمانی كه اهرام مصر را می ساختند برای مراقبت از خود در قبال بیماریها مقدار معتنابهی سیر مصرف می كردند. گوركنان اوایل قرن نوزدهم در فرانسه دم كرده سیر خرد شده را به صورت عرق مصرف می كردند تا ابتلای آنها به طاعون را كه جان بسیاری از انسانها را در اروپا تلف كرد، پیشگیری كند. در طول جنگ جهانی اول و دوم به سربازان سیر داده می شد، تا از بیماری قانقاریا پیشگیری شود. پیاز : و آن زمان را كه گفتید: ای موسی، ما بر یك نوع طعام نتوانیم ساخت، از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه از زمین می روید چون سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برویاند.[ بقره] ایه ۶۱ انجیر:قسم به انجیر و زیتون (یا: قسم به سرزمین شام و بیت المقدس)، انجیر ماده ای سرشار از موادغذایی است و چون الیافی ندارد خوردن آن مخصوصاً پس از بهبود از بیماریهای طولانی تجویز می شود. گذشته از حدود شصت درصد مواد قندی موجود در آن، دارای مقدار محسوس جوهرلیمو و اسیدمالیك نیز می باشد. آنزیم مهمی به نام فیسین Ficinنیز در انجیر دیده می شود. انجیر غذایی است كامل و به سادگی هضم می شود. از نظر طبی ماده ای است كه سنگ كلیه و صفرا را برطرف می كند و در رفع انسداد خفیف كبد و طحال مؤثر است. این میوه برای بهبود بواسیر و نقرس تجویز می شود و برای نارسایی كبد نیز مفید است. درحدیثی حضرت محمد صلی الله علیه و آله به بیماران مبتلا به بواسیر توصیه می كند كه مرتباً انجیر بخورند[ سوره تین] ایه  انار،او كسى است كه از آسمان، آبى نازل كرد، و به وسیله آن، گیاهان گوناگون رویاندیم; و از آن،

 

تصویر ى خوشه صنوبر 

ساقه‏ها و شاخه‏هاى سبز، خارج ساختیم; و از آنها دانه‏هاى متراكم، و از شكوفه نخل، شكوفه‏هایى با رشته‏هاى باریك بیرون فرستادیم; و باغهایى از انواع انگور و زیتون و انار، (گاه) شبیه به یكدیگر، و (گاه) بى‏شباهت! هنگامى كه میوه مى دهد، به میوه آن و طرز رسیدنش بنگرید كه در آن، نشانه‏هایى (از عظمت خدا) براى افراد باایمان است: [سوره انعام] ایه ۹۹انار ماده ای غذایی مطبوع و دارای خواص طبی بسیار است. دارویی مقوی برای قلب است و برای التهاب معده و جلوگیری از درد دل نافع است. آب انار شربتی مبّرد و بسیار عالی است و به هنگام اسهال تشنگی را برطرف می كند. در درمان اسهال ساده و اسهال خونی مؤثر است. آب انار برای انواع ناخوشیها از قبیل التهاب قولون، كم خونی، یرقان، فشارخون، بواسیر و درد مفاصل دارویی مفید است. و اگر با عسل خورده شود صفرا را كم می كند. در بسیاری از ناراحتیهایی كه با روش هومیاپاتی ،یك روش درمانی كه در آن بیماران را با داروهایی درمان می كنند كه همان داروها در بدن سالم علایم همان بیماری را ایجاد می كند.( فرهنگ پزشكی انگلیسی- فارسی، احدوت)- معالجه می شوند میوه انار تجویز می شوند انگور،باغهایى سرسبز، و انواع انگورها، [سوره نبا] ایه ۳۲انگور یكی از بهترین منابع طبیعی گلولز و فروكتوز است و 20درصد انگور را این مواد تشكیل می دهد. علاوه بر قندها، انگور دارای اسید تارتاریك و اسید مالیك فراوان است. مواد معدنی مانند سدیم، پتاسیم، كلسیم، و آهن به مقدار زیاد در آن وجود دارد. در صورتی كه پروتئین و چربی آن بسیار ناچیز است. بوی مخصوص انگور به علت ژرانیول و لینالول موجود در آن است. اخیراً تركیب دیگری به نام ویتامین Pاز آن تهیه می شود گفته می شود این ویتامین در جلوگیری از خونریزیهای ناشی از بیماری قند بسیار موثر است، تورم وریدی و تصلب شرائین بدن را به خوبی بهبود می بخشد انگور به علت مواد معدنی موجود در آن خاصیتی محرك، هاضم، آرام بخش، اشتها آور، مبرّد و مدّر دارد.

 

زوجیّت در همه چی

به مثالی دیگر در این زمینه توجّه كنید:

پروردگار متعال در آیهء 49 سورهء ذاریات می‌فرماید:{وَمِنْ كُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ}

«و از هر چیزی دو گونه (نر و ماده) آفریدیم تا شاید كه شما عبرت گیرید»

معاصران نزول قرآن كریم، از این آیهء مباركه چنین استنباط می‌كردند كه پروردگار متعال به قدرت مطلقهء خود، اشیای متنوع را در تقابل با هم آفریده است.

از حسن تابعی روایت شده است كه نامبرده، «زوجین» را به شب و روز، آسمان و زمین، ماه و خورشید، بر و بحر و زند‌گی و مرگ تفسیر نموده و در این راستا اشیای دیگری را نیز بر می­شمرد و نهایتاً هر كدام آنها را زوج دیگری معرفی ­كرده و در آخر می­گوید: فقط خدای عزّوجلّ است كه فرد بوده و هیچ مثل و مانندی ندارد اما بقیهء كائنات همه در برابر خود مقابلی دارند.

با آنكه این گونه برداشت نیز از آیهء كریمه نوعاً صحیح است، اما علم جدید می‌آید تا از آیهء كریمه تفسیر علمی نوینی ارائه نماید؛ و آن این است كه: زوجین در این آیه بر حقیقت خود حمل می‌شود. یعنی اینكه مراد از آن، دو جنس مخالف از نظر نری و ماده‌گی می‌باشد؛ زیرا هیچ چیز در دایرهء هستی نیست مگر اینکه نر و ماده‌یی دارد؛ اعم از انسان، حیوان، نبات، جماد و غیره... چه آنها كه ما می‌دانیم و می­شناسیم و چه آنها كه ما نمی‌دانیم. چنانکه جدیدترین تئوری در مورد اصل و بنیاد آفرینش نیز می‌گوید: بنیاد تمام كائنات متشكل از دو زوج است كه این دو زوج به زبان علم جدید، عبارت از «الكترون» و «پروتون» می‌باشند.

بلی؛ همهء موجودات، چه آنها كه ما می‌شناسیم و چه آنها كه نمی‌شناسیم، از زندگی به شیوهء زوجیّت یا نرینه‌گی و مادینه‌گی برخوردار اند. چنانکه آیهء كریمهء 36 سورهء یس نیز می‌گوید:

{سُبْحَانَ الَّذِی خَلَقَ الأزْوَاجَ كُلَّهَا مِمَّا تُنْبِتُ الأرْضُ وَمِنْ أَنْفُسِهِمْ وَمِمَّا لا یَعْلَمُونَ}

«پاك خدایی كه از آنچه زمین می‌رویاند و نیز از خودشان، و از آنچه نمی‌دانند، همه را نر و ماده گردانیده است»

البته این اعجاز خیره‌كنندهء علمی دیگری از اعجازهای قرآن است كه علم جدید با تمام خضوع در برابر آن ایستاده است.

و از نوع دوم:

در نوع دوم از آیات متعلق به اعجاز علمی قرآن كریم، با آیاتی رو به رو می‌شویم كه تا ظهور نهضت‌های علمی اخیر بشر، انسان قدیم، انسان عصر بعثت و بعد از آن نیز، از موضوعات مطرح ‌شده در آنها مطلقاً هیچگونه شناخت و معرفتی نداشته است. بنابراین قرآن كریم با طرح این موضوعات و ارائهء این قوانین علمی، در واقع از اسرار بسیار مهمی پرده برداشته است كه اكتشافات علمی جدید به تفسیر آنها كمك شایانی نموده اند.

البته در عناوین بعد با طرح نمونه‌های بیشتری از این دست و به طور عام، به هر دو نوع از انواع اعجاز علمی قرآن كریم خواهیم ‌پرداخت.

 

يکشنبه 22/6/1388 - 3:55
دعا و زیارت

درخت زیتون  به عنوان شجره مبارکه در قران کریم هفت بار ذکر شده است, ونبی پاک صلی الله عله وسلم در باره زیتون فرمودند:" روغن زیتون را بخورید و بدن را با آن چرب كنید ." و این بحث را با آیات مبارکه و احادیثی از پیامبراكرم صلی الله عله وسلم , مزین می کنیم., ودر اخیر اقوال دانشمندان را ذکر کرده از پیشرفت دانش معلومات زیادی برایتان بیان خواهیم کرد.واین درخت مصدر طرقی اقتصاد بسیار از کشورها شده است .

اولا : زیتون در قرآن کریم: خداى متعال مى فرماید: (وَهُوَ الَّذِیَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ نَبَاتَ كُلِّ شَیْءٍ فَأَخْرَجْنَا مِنْهُ خَضِرًا نُّخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُّتَرَاكِبًا وَمِنَ النَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِیَةٌ وَجَنَّاتٍ مِّنْ أَعْنَابٍ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ انظُرُواْ إِلِى ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَیَنْعِهِ إِنَّ فِی ذَلِكُمْ)[1]. واو کسی است که آسمان آب فرو میفرستد, وما به وسیلۀ آن آب, همۀ رستنیها را میرویانیم واز رستنیها سبزینه بیرون میآوریم, واز آن سبزینه, دانه های تنگاتنگ یکدیگر, واز شگوفه های درخت خرما خوشه های آویزان نزدیک بهم ودر دسترس, باغهای انگور وزیتون وانار پدید میسازیم که همگون ویا غیر همگونند. بنگرید به میوۀ نارس ورسیدۀ یکایک آنها, آنگاه که میوه دادند. بیگمان در این نشانه ها ودلایل است برای کسانی که ایمان میآورند." ( سوره انعام آیه 99)

خداى متعال مى فرماید : (وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَ جَنَّاتٍ مَّعْرُوشَاتٍ وَغَیْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ كُلُواْ مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِین)[2].او كسیاست كه باغهاى معروش ( باغهایى كه درختانش روى داربست‏ها قرار دارد)، و باغهاى غیرمعروش ( باغهایى كه نیاز به داربست ندارد) را آفرید; همچنین نخل و انواع زراعت را، كه از نظر میوه و طعم با هم متفاوتند; و (نیز) درخت زیتون و انار را، كه از جهتى با هم شبیه، و از جهتى تفاوت دارند; (برگ و ساختمان ظاهریشان شبیه یكدیگر است، در حالى كه طعم میوه آنها متفاوت مى‏باشد.) از میوه آن، به هنگامى كه به ثمر مى‏نشیند، بخورید! و حق آن را به هنگام درو، بپردازید! و اسراف نكنید، كه خداونداسراف کننده گان را دوست نمی دارد! (سوره انعام أیه 141 ) خداوند می فرماید : (اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَكَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)[3] خدا روشنگر آسمانها وزمین است نور خدا, به چاچراغی میماند که در آن چراغی باشد وآن چراغ در حبابی قرار گیرد, حباب در خشانی که انگار ستارۀ فروزان است, واین چراغ افروخته شود از درخت پر برکت زیتونی که نه شرقی ونه غربی است انگار روغن آن بدونتماس با آتش دارد شعله ور میشود, نوری است بر فراز نوری! خدا هر که را بخواهد به نور خود رهنمود میکند . خداوند برای مردمان مثلها میزند, وخداوند آگاه از هر چیزی است.    (سوره نور آیه 35)

شرح كلمات:

ینعه : رسیده

كمشكاة : چراغ دان, قندیل, چلچراغ.

كوكب دری: فروزان چون درٌ.

لا شرقیة ولا غربیة : این درخت نه در قسمت شرقی باغ است که خورشید بروی او افتد ونه در قسمت غربی.در سلول گیاهی کیسه های غشائی هست که در آن موادی درست می شود که کلروفـیل نامـیـده می شود. کلروفـیل به معنی «ماده سبز گیاهی و سبزینه» است که معادل آن در عربی «خـَضِـر» است (یعنی همان چیزیکه در آیه مطرح شده است). این ماده سبز (خضر) انرژی نوری خورشید را جذب می کند ( Long day plnts)و به انرژی شیمائی تـبـدیـل می کند. ریشه های گیاه آب و مواد معدنی را از خـاک می مکـنـد کـه بـطـرف بـرگـها رسـانـده می شـوند و بـرگـهـا نیز از هوا دی اکسید می گیرند، بعد خَـضِر (یعـنی کـلـروفـیلها)،  مواد غـذائی مورد نیاز درخت را تولید می کنند که به سراسر آن صادر می شـود و بدنه درخت و مــیــوه و ثــمــر آن را درست می کـند.درخت زیتون تک درختی است در سرزمین باز وبلندی که از هر سو آفتاب بدان میتابد. خداوند پاک می فرماید: (وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ {1} وَطُورِ سِینِینَ {2} وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ)[4].  قسم به تین و زیتون.و سوگند به طورسینین. و سوگند به این شهر امن و امان. مراد به تین وزیتون اصلی نبات مقصود نمی باشد , بلکه منبت آنها مقصود است .ونیز خداوند پاک می فرماید: (یُنبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّیْتُونَ وَالنَّخِیلَ وَالأَعْنَابَ وَمِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ إِنَّ فِی ذَلِكَ لآیَةً لِّقَوْمٍ یَتَفَكَّرُون)[5].خداوند بوسیله آن زراعت وزیتون وخرما وانگور وهمه میوه ها را برای شما میرویاند, بیگمان در این نشانه روشنی استبرای کسانی که بیندیشند.  ونیز خدای متعال می فرماید: (ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا {26} فَأَنبَتْنَا فِیهَا حَبًّا {27} وَعِنَبًا وَقَضْبًا {28} وَزَیْتُونًا وَنَخْلًا {29} وَحَدَائِقَ غُلْبًا {30} وَفَاكِهَةً وَأَبًّا {31} مَّتَاعًا لَّكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ)[6] سپس زمین را می شگافیم واز هم باز میکنیم, در آن  دانه ها را می رویانیم ورَز ها وگیاهان خوردنی را, ودرختان زیتون وخرما را , وباغهای پر درخت وانبوه را, ومیوه وچراگاه را برای استفاده وبهره مندی شما وچهارپایان شما. (سوره عبس آیه 26 – 32)

خداوند پاک می فرماید :(وشجرة تخرج من طور سیناء..): و درختی كه از طور سینا می روید و از آن روغن و غذایی برای خورندگان فراهم می گردد.     ( سوره مومنون آیه 20) 

شرح الکلمات:

شجرة : درخت زیتون

تنبت بالدهن: تولید روغنی ونان خورشی میکند

صبغ للآكلین:نان خورشی

مراد همان روغن است .

 

 

 

معنای علمی:

بعد از این که تمام آیه های قران کریم را ذکر نمودیم , می به سراغ بحث علمی بیبینم که دانشمندان در ای باره چه می گویند. ااکثری دانشمندان می گویند که روغن زیتون سرشار از انواع ویتامین ها است و دارای فسفر و گوگرد و كلسیم و آهن و پتاسیم و منگنز است داروهایی كه از روغن زیتون و سیر تهیه می شوند برای انواع دردهای رماتیسمی مفید است. سنگهای كیسه صفرا به وسیله خوردن روغن زیتون از بین می روند. همه گیاهان ماده سبز درست می کنند که آن بنوبه خود دانه و ثمر درست می کـند: نخل، انگور، زیتون و انار ترکیبات مشترک زیادی دارند ولی همانند نمائی نمی کنند: ثمر نخل و انگور و انار و زیتون ضمن اینکه هـمانـنـد نـمـائی نمی کـنـنـد تـرکـیـبـات مـشـتـرک زیادی دارند. از جـمـلـه: هـمـه آنها روغن، آب، پروتئین، مـواد معدنی و مواد قـندی دارند

ـ درخت زیتون:شجره مباركه است .

ـ  درخت زیتون:تولید روغنی ونان خورشی میکند.

 ثانْا: زیتون در سنت نبوی صلی الله علیه وسلم :

در حدیثی ازابی اسید می خوانیم:" روغن زیتون را بخورید و بدن را با آن چرب كنید كه از درخت مباركی است."ااین حدیث را ترمذی واحمد وامام حاکم روایت کرده است) زیتون در این حدیث مراد از روغن آن است ,شجره مباركه درخت زیتون را می گویند. حضرت عایشه می گوید  نبی صلی الله علیه وسلم وقتی که میخواست احرام برای حج بیپوشد, غسل میکرد , وسر مبارک را بخطمی وصابونک غسل می داد, وسرش را چرب می کرد".

ابن عباس رضی الله عنه می فرماید: روغن زیتون مانند كره و روغن ذرت یك چربی است.این روغن یكی از دو روغنی است كه از میوه‌ استخراج می‌‌گردد و بدون عملیات اضاٿی قابل مصرٿ می باشد وروغن زیتون را در چرب کردن ودباغت دادن وهم چون مواد سوخت نیز استفاده می شود , وهیچ چیز در آن بی فاید نمی باشد.

ابن سینا می گوید: زیتون درخت بزرگ می باشد, که در بعضی کشورهای حوض متوسط می روید واز آن روغن استخراج می کنند... داکتر صبری در کتاب خویش( غذا ودواء) می گوید: زیتون در سابق کشت می شد ومردمان قدیم از زیتون استفادۀ زیادی می کردند. داکتر حسان شمسی باشا از الدوس هکسلی نقل می کند ومی گوید اگر نقاش می بودم چند سال را در نقاشی درخت زیتون سپری می نمودم.

زیتون وعلوم جدید: درخت زیتون ( Olea Tree) از مجموعه ای درختان کهن واز خانواده (Family :Oleaceae) بوده و در جهان کهنتابع (Order:Cantortae) واز رتبه گیاهان دانه داردر مملکت گیاهان می باشد.

شکل ظاهری زیتون:

درخت زیتون از راههای مختلفی تکثیر می‌‌شود اما معمولاً روش قلمه زدن یا خوابانیدن شاخه ارجح می‌‌باشند ؛ این درخت در خاکهای مساعد به آسانی درخت بید ریشه می‌‌کند و زمانیکه قطع می‌‌شوند مکنده‌ها رااز ریشه جدا می‌‌کند.شاخه‌های مختلف این درخت را به اندازه‌های چند اینچی برش می‌‌دهند و بصورت نسبتاً عمیقی در زمینهای کود داده شده که می‌‌کارند ؛ قطعات کوچک‌تررا گاهی اوقات بطور افقی داخل شیارهای کم عمقی قرار می‌‌دهند که اگر با چند اینچ خاک پوشیده شوند به سرعت جوامهایی شبسه مکنده روی آنها ظاهر می‌‌شود. وارتفاع آن  بیش از 15 متر می‌‌رسد. درختان زیتون حتی زمانیکه بدون هرس رشد آزادانه دارند دارای رشد بسیار آهسته‌ای هستند اما هنگامیکه امکان رشد طبیعی را در طول چند سال پیدا می‌کنند گاهی اوقات قطر تنه آنها به میزان چشمگیری افزایش می‌‌یابد.

ارزش غذایی و درمانی روغنزیتون:

روغن زیتون دارای رشته خواصی است که ضد اکسیدان بودن از آنجمله است ولی این که بگوییم روغن زیتون اثر دارویی دارد, وروغن آن متکون از( Fatty Acids) والجلیسرول ( Glycerol).می باشد.

وجدول پاین را نظر کنید:

لكل 100جرام از زیتون:

      1.     بروتینات 1.5گرام

2       روغن 13.5گرام

       3     مواد شیْرنی دار 4گرام

      4.        بوتاسیوم 91 ملی گرام

      5.        كالسیوم 61ملی گرام

      6.        مگنسیوم 22ملی گرام

      7.        فوسفور 17ملی گرام

      8.        آهن 1ملی گرام

      9.        مس22ملی گرام

   10.      ألیاف 4.4 گرام

   11.      كاروتین 180 میكروگرام

   12.      ویتامین أ300واحد

روغن زیتون بعد از تحلیل:

1. اسید أولییك Oleic Acid 

2. اسید بالمتیك Palmitic Acid 

3. اسید ینولییكLinoleic Acid 

4. اسید استیاریك stearic Acid 

5. اسید میرستیكMyrisitic Acid 

تحلیلى خیلى مهم كه صاحب كتاب انجام داده است:

1.روغن كتان ( linseed Oil)

2.روغن فول سودانى ( Peanut Oil)

3.  روغن سمسم ( Sesame Oil)

4. روغن ىانه پنبه ( Cotton Seed Oil)

5.روغن فول صویا( Soyabean Oil)

6.روغن زیتون ( Olive Oil)

فوائد روغن زیتون:

حاوی میزان زیادی روغن غیراشباع مونو می باشد.

حاوی مواد شیمیایی گیاهی است که باعث کاهش کلسترول و خطرا ابتلا به سرطان می شود.

حاوی میزان زیادی آنتی اکسیدان است.

دوام و مدت نگاهداری آن نسبت به روغن های دیگر بیشتر است و حتی می توان آن را فریز کرد.

زیتون نقرس و رماتیسم را درمان می‌کند ، برگ زیتون با اثر مقوی درمان کننده فشار خون و زخم‌های عفونی است. شیرابه‌ای قندی تحت نام (مان زیتون) از ساقه این درخت ترشح می‌شود که مصرف خوراکی دارد. همچنین برگ زیتون نیز حاوی گلوکزید،‌مواد قندی، مواد تلخ، کلروفیل، اسید گالیک، تائن، موم و مانیت است. روغن زیتون، سوزش و درد ناشی ازسوختگی را تسکین داده و از بروز تاول جلوگیری می‌کند. کمپرس پوست در موارد آفتاب زدگی، سرمازدگی، گزش مار، عقرب و حشرات با روغن زیتون سبب تسکین درد و سوزش و التیام می‌شود. همچنین ماساژ پوست با روغن زیتون، تعریق زیاد را کاهش داده،‌مژه و ابرو را تقویت می‌کند. این درحالی است که ماساژ پوست سر با روغن زیتون سبب تقویت پوست و مو گشته و شوره سر را برطرف می‌سازد و موهای سپید شده را سیاه می‌نماید. چند قطره روغن زیتون سریعا خارش و سوزش چشم و پلک راتسکین داده و آبریزش چشم را برطرف ساخته و قوه بینایی را تقویت می‌کند. ونبی صلی الله علیه وسلم چه خوب فرمودند: روغن زیتون را بخورید و بدن را با آن چرب كنید"

اهمیت اقتصادی زیتون:

در عصر حاضر این میوه کستردگی فراوانی در جهان پیدا کرده است و اگرچه ناحیه مدیترانه که خواستگاه آن است همچنان تولید کننده عمده زیتون می‌‌باشد، این درخت اکنون در نواحی بسیار زیادی که برای توزیع کنندگان اولیه آن ناشناخته است با موفقیت کشت می‌‌گردد. پرورش زیتون خصوصیت اصلی کشاورزی آمیخته مدیترانه می‌‌باشد وبه علت مناسبت روغن زیتون به‌عنوان محصولی صادراتی، نقش زیادی در توسعه اقتصادی کشورهای خاور میانهایفا کرده است

يکشنبه 22/6/1388 - 3:54
دعا و زیارت

{وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ آیَاتٌ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ}[الجاثیة:5]

« و در چرخش بادها برای افراد اندیشمند استدلال وجود دارد». 

بادها در اطراف زمین همانطور که آیه مطرح کرده در واقع در یک سیستم جهانی در چرخش  میباشند. آنها هوای گرم را از مناطق استوائی به نواحی قطبی و هوای سرد را از نواحی قطبی به مناطق استوائی منتقـل می کنند، که به این ترتیب به دمای هوا توازن و تعادل می بخشند. در قـطبها هـوای سرد پائین می آید و بطرف نواحی استوائی حرکت می کند. در مـناطق اسـتـوائی هـوای گرم بالا می رود و در سطوح بالاتر جوی ضمن چرخش در یک منطقه رفته رفته هـوای گرم را رو به قـطبها می برند.

چرخش بادها چه استدلالی را در بر دارد؟ چیزی که ما امروزه می دانیم اینست که چرخش بادها و وزیدن آنها برخلاف همدیگر باعث می شود که ویرانی ببار نیاید. اگر بادها فقط در یک جهت می وزیدند همه چیز ویران میشد.

بادها عمل لقاحها را انجام می دهند:

{وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً }[الحجر:22]

« و بادها را برای لقاح دادن ها می فرستیم و بعد از ابر آب پائین می فرستیم»!

نکته آیه: بادها لقاحهای گوناگونی را انجام می دهند و از جمله باعث بارندگی می شوند:

(جمع بودن «لَـواقِـح» به معنی: تلقـیح دهنده ها، به این معنی است که بادها بیش از دو نوع عمل «تلقـیح» انجام می دهند).

ــ بـادهـا ذرات نامرئی بخار آب موجود در هوا را به ذرات دود و هوا و غبار و نمک و غیره می زنند و آنها را دور ذرات مزبور جمع می کنند، (بدون موارد مزبور ذرات بخار بهم نمی پیوندند).

ــ بادها ابرها را جمع و متراکم می کنند.

ـــ بادها موجب بار الکتریکی مثبت و منفی شدن ابر می شوند.

ــ بادهـا بـا حـرکت دادن ابـر باعـث مـی شـوند که جریان برق ذرات بخار آب را بهم ترکیب کند. با تـرکـیـب ذرات بخار قـطره های ریز تشکیل می شود که تا حد سقـوط کردن سنگین می شوند و سقوط می کنند، و در مسیر سقوط خود با ذرات دیگـر برخورد می کنند و آنها را جذب می کنند و بزرگ و بزرگ تر می شوند، و بصورت قـطره (باران) سقوط می کنند

همه کارکردهای مذکور باد، نوعی عـمـل بارورسازی است. (یعنی: معنی واژه لـقـاح همه آن موارد را دربر می گیرد).

همینطور بادها درختان و گـیاهان را تـلـقـیـح می دهند که برخی از تخمها و هاگهای آنها از جمله قارچها میکروسکوپی هستند.

يکشنبه 22/6/1388 - 3:54
دعا و زیارت

در این آیه مباركه خدواند پاک به حضرت مریم خطاب می فرماید: ( وَهُزِّی إِلَیْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْكِ رُطَبًا جَنِیًّا) [سورة مریم : 25]. "تنهۀ خرمارا بجنبان وبتکان, تا خرما نورس دست چینی بر تو فرو بارد".

 خرما از نظر پزشكی بسیار با ارزش است , ونیز دین مبین اسلام این را از جملۀ مهمترین میوه جات قرار داده است,فضیلت خرما در احادیث بسیار ذکر شده است, چنانچه نبی اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: خیر تمراتكم البُرنیُّ ، یذهب الدّاء ." بهترین خرما ها برند است, زیرا که درد را دور می کند . این حدیث را حاکم روایت کرده است( 4/ 204 )وجامع الكبیر(13737)والبخارى (3298) ونیز ابن ماجه روایت می کند که پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: " كُلوا البلح بالتمر فإنَّ الشیطان یقول بقی ابن آدم یأكل الجدید بالعتیق". غورۀ سبز خرمارا با رطب بخوریند, زیرا که  شیطان می گوید ابن ادم جدید را با کهنه می خورد".  الحدیث رواه ابن ماجة (3330) و الحاكم (4/121) . رسو ل الله صلی الله علیه وسلم, خودشان به خرما اهمیت زیادی داده اند تا آنجائی که در حیاتشان می خوانیم افطار خویش را با خرما آغاز می کرده اند ودر سحر نیز به خرما روزه می گرفتند, ومردمان را به خوردن خرما تشویق می کردند وهانطور که می بینم متخصصین تغذیه امروز فواید زیادی را از خرما کشف کرده اند. خرما موادی دارد که باعث انبساط رحم میشود و زایش را آسانتر و راحت تر میکند. چنانچه در این آیه مبارک واضح است : (وَهُزِّی إِلَیْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْكِ رُطَباً جَنِیّاً)(مریم:25) "تنهۀ خرمارا بجنبان وبتکان, تا خرما نورس دست چینی بر تو فرو بارد". ونبی اکرم صلی الله علیه وسلم فرمودند: " أطعموا نساءكم التمر فإن من كان طعامها التمر ، خرج ولدها حَلِیم"جامع الكبیر (3381).حضرت عائشه رضی الله عنها از نبی اکرم صلی الله علیه وسلمروایت كرده كه فرمود: " إنَّ فی العجوة العالیة شفاءً" . رواه مسلم (14/3) و أحمد (6/152) .  خُرما درختی است از تیره  جزو تیره نخلها که میوه اش جزو میوه‌های سته می‌‌باشد یعنی تمام قسمت بریکاری آن گوشتی و محتوی مواد غذائی است. دارای هسته‌ای سخت وپوست نازک وشیرین که به شکل خوشه‌ای بزرگ از شاخه آویزان گردد وبرگهای آن بزرگ است. ارتفاع نخل به 10 تا 20 متر وشاید هم بیشتر می‌‌رسد.        

طرز استفاده:

خرما میوه ای است دارای پتاسیم ، روی ، منگنز، و ویتامینA – B - را داراست. تحقیقات درباره ی خرما نشان داده که این میوه. می تواند پیش گیری بسیاری از سرطان ها مانند سرطان کولون، معده و غیره را در پی داشته باشد.یکی از خواص خرما ملین بودن آن است. البته اگر  چند عدد خرما را در 2 لیوان آب جوش خیس کرده و صبح و شب آن را صورت گرم بنوشید و یا مقداری خرما میل کنید و بلافاصله یک تا دو لیوان آب گرم روی آن بنوشید .  خرما را به عنوان میوه نیز می توانید مصرف کنید. هم چنین حتما برای خواب راحت تر و آرامش بیشتر شام خود را در حدود ساعت 7 بعد ازظهر خورده و قبل از خواب یک عدد خرما و یک لیوان شیر گرم میل کنید.

ترکیبات شیمایی:

ـ خرما میوه ای است بهشتی و بسیار مقوی که مواد معدنی بسیاریی   در خود دارد

ـ دارای مواد تولید کنندۀ انرژی, از قبیل شکر f  و گلوکوز  می باشد

ـ دارای آهن وفسفر است   

ـ دارای کلسیوم که مقوی کنندۀ استخوانها می باشد   

 محتوای شگوفه خرما:

ـ قندی نیشکر

ـ پروتئین

ـ فسفر, کلسیوم, آهن .

ـ ویتامین B  و D.

ـ  خرماموادی دارد که باعث انبساط رحم میشود و زایش را آسانتر میکند

فواید خرما

 ـ آرامش و شادمانیدر خرما

ـ از مواد کربوهیدرات برخوردار است

ـ بدن با استفاده از آن انرژیو گرمایبالائیرا تولید میکند

ـ میزان بالائیاز پروتئینها، ویتامینها و املاح معدنیگوناگونیمانند کلسیوم و سدیم دارد که بدن به آنها احتیاج دارد

ـ و چنانکه میدانیم وضعیت روحیزن هنگام زایش تأثیر زیادیروی راحتییا سختیزائیدن دارد.

ـ خرما از جمله مواد غدائی است که خیلی سریع هضم و حل و جذب میشود.

ـ خرما از دهان تا تبدیل شدن به انرژی فقط بیست دقیقه طول میکشد.

ـ خرما احشاء درون روده ها را نرم و تمیز میکند.

ـ نوشیدن پس از خوردن: خرما و هر شیرینی دیگری برای اینکه بتواند خوب و سریع حل و جذب بشود، انسان باید پشت سر آن آب بخورد.

ـ خاصیت دیگر خرما، خنثی کردن اسید اضافی معده است از آنجا که که زیادیی اسید معده باعث ترش کردن و دل درد می شود.

چند احادیثی در باره خرما : 

علاوه بر ارزشهای غذایی و طبی از نظر تاریخی و فرهنگی درخت خرما را می توان " لطفی الهی" نسبت به " آدمی" دانست و شاید به همین علت است كه در قرآن مجید به طور مكرر با احترام از آن یاد شده است.

قال النبی صلى الله علیه وسلم: (من اصطبح بسبع تمرات عجوة لم یضره ذلك الیوم سم ولا سحر) رسول اكرم صلى الله علیه وسلم فرمودند كه: کسیکه هر صبح هفت دانه خرما بخورد و یا ‏هفت دانهء خرمای خوب، همان روز از تسمم در امان است و سحر بر وی اثر نمیکند.‏
‏* در حدیث دیگری آمده است: خانه ای که در آن خرما نیست اهل آن گرسنه است.‏
‏* ثابت است که او (صلى الله علیه وسلم) خرما را با مسکه، با نان و گاهی هم به تنهای صرف میکردند.‏ 

حضرت  انس بن مالك از رسول خدا صلی الله علیه وسلم روایت كرده كه فرمود:" از خوردن غذای عشاء خودداری نكنید، حتی اگر شامل چند دانه خرما باشد. غفلت از خوردن غذای عشاء عمر را كوتاه می كند."( سنن، ابن ماجه)

حضرت أمّ منذر روایت كرده كه زمانی رسول خداصلی الله علیه وسلم به حضرت علی کرم الله وجه سفارش كرد كه زیاد خرما مخور زیرا به تازگی از بیماری شفا یافته ای و ضعیف هستی.( مسند احمد حنبل)

منبع : كتاب : التداوی بالنبات و الطب النبوی : تألیف الدكتور عبد الباسط محمد السید أستاذ مادة الجراثیم و المكروبات فی الجامعات المصریة .

ندوة للدكتور عبد الباسط السید على قناة الجزیرة فی برنامج بلا حدود بتاریخ 04/12/2002 تم إعادة صیاغتها بتصرف .

يکشنبه 22/6/1388 - 3:54
دعا و زیارت

صفحات قرآن را یكی پس از دیگری ورق می‌زنم اما به سوره‌ای می‌رسم كه در ضمن قرائت آن سئوالی بس شگفت‌انگیز ریسمان تفكراتم را به خود جلب می‌كند آری سوره نمل است اما چرا نمل؟ در سوره‌ای كه تنها در یك آیه‌اش سخن از مورچه است چرا باید اسم سوره نمل (مورچه )نهاده شود؟ اما پس از اندكی تفكر زمانی كه به وقایع می‌نگرم و یا صفحات كتب را ورق می‌زنم ناخود‌ آگاه این آیه بر لبانم جاری می‌شود كه ربنا ما خلقت هذا باطلاً موجودی بسیار ریز نقش كه شاید فراوان زیر دست و پای ما له و لورده شده اما از اندك نظر و تاملی به حقیقت و زندگی وی غافل بوده‌ایم حیوان ریز نقشی كه می‌توان او را به عنوان یكی از معلمین انسانها یاد كرد كه سراسر زندگی‌اش مملو از دروسی است كه همه انسانها بر وجه عام و دعوتگران الهی بر وجه خاص باید از این موجود ریزنقش درس‌های بزرگ بیاموزند لذا بر آن شدم مهمترین درسهایی كه می‌توان از مورچه گرفت را بر اوراق مرقوم دارم شاید فائد دعوتگران دین الهی افتد. صبحگاهان در جهت كسب روزی از خانه به در زده و نهایت سعی و تلاشش را به كار می‌بندد تا لقمه‌ای بیابد و فرزندانش را سیر نماید و در این مسیر چه بسا جان خود را نیز فدا كند اما چیزی دهشت‌انگیز كه در این موجود دیده می‌شود توكل این حیوان به خداوند و صبر و تحمل در مقابل شدائد و سختی‌ها می‌باشد/ گاهی اوقات یك مورچه با تحمل سختی‌ها و مشكلات فراوانی از یك ساختمان چند طبقه بالا می‌رود اما به اسباب مختلفی از بالا سقوط می‌كند و تمام زحمت‌هایش به هدر می‌روند اما خسته نمی‌شود ویأس و ناامیدی بر درونش رخنه نمی‌كند بلكه بار دیگر همان راه را در پی گرفته و از صفر شروع می‌كند و اگر در این مسیر بارها و بارها بیفتد بار دیگر از بدایت شروع می‌كند دروسی كه این واقعه می‌توان گرفت این است كه شخص دعوتگر زمانی كه در مسیر دعوت گام می‌نهد ابتداء باید به خداوند توكل كند و چنانچه در این مسیر با سختی‌ها و مصائب و مشكلاتی مواجه شد بر آنها صبر پیشه كند. امكان دارد شخص داعی از مسیری كه سالها با مشقات و مشاكل فراوانی گذر كرده سقوط كند نه سقوط مكانی بلكه سقوط مكانتی. و تمامی زحمات چندین و چند ساله وی توسط انسانهای جاهل و نادان هدر شوند. اما جای ناامیدی نیست آری باید بسان این مورچه كه چگونه در محقق ساختن اهداف خود ناامید نمی‌شود نباید مأیوس شد. از تصویری كه خداوند در سوره نمل بیان می‌كند انگشت حیرت به دندان می‌گزم و در صنع خداوند متعجبم از آن مورچه كوچك.

مورچگان همه در سعی و تلاشند اما ناگهان احساس خطر می‌شود. آری سلیمان و لشكریانش نزدیك می‌شوند ناگهان دعوتگری مبارز و مهربان ندا می‌زند: ]یا ایها النمل ادخلوا مساكنكم لا یحطمنكم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون[ای ملت مورچگان به لانه‌هایتان بشتابید تا مبادا سلیمان و لشكریانش شما را له و لورده كنند زیرا آنان از شما بی‌خبرند. این فریادی است كه از اعماق درون این مورچه‌ بیرون می‌آید فریادی آكنده از شفقت و دلسوزی نسبت به هم نوعان زیرا این حیوان را یارای آن نیست كه ببیند هم نوعش در زیر چكمه‌های اغیار له و لورده می‌شود لذا در پی اطلاع آنان بر می‌آید و از خطری كه آنها را تهدید می‌كند آنها را مطلع می‌كند امروزه شخص داعی در مقابل چالشها و تهدیداتی كه مسلمانانی از روی نادانی و بی‌خبری و یا اغیار و دشمنان اسلام به وسیله آن مبادی ارزشی و اخلاقی وجسمی ما را نشانه گرفته‌اند سكوت كرده‌اند چرا؟ آیا ارزش ما كمتر از آن مورچه‌ای است كه برای همنوعانش دلسوزی می‌كند. یك دعوتگر زمانی كه احساس می‌كند خطری هم نوعش را تهدید می‌كند نباید كنج عزلت گزیند و سكوت اختیار كند بلكه باید در جهت راهنمایی مسلمین و اطلاع آنها و یاری رساندن به آنان بكوشد. اما بدینجا قضیه ختم نمی‌شود چیزی دیگر جلب توجه می‌كند آن هم طرز برخورد و ادب این مورچه است ]وهم لایشعرون[ای ملت مورچگان مبادا گمان ببرید كه سلیمان و لشكریانش از روی تعمد و قصد بر شما حمله‌ور می‌شوند اینگونه نیست بلكه حقیقت این است كه آنها از شما بی‌خبرند. ادب و احترام در سخنان این دعوتگر موج می‌زند و جالب اینجاست كه علامه ابن قیم در كتاب مفتاح دار السعاده می‌گوید در این آیه كه خداوند از زبان مورچه نقل می‌كند10 اسلوب ازاسالیب خطابی نهفته شده است 1- ندا 2- تنبیه 3- تسمیه 4- امر 5- نص 6- تحذیر 7- تخصیص 8- تفهیم 9- تعمیم 10- اعتذار كه به صورت مختصر جامع و كامل مقصود خود را به دیگران می‌رساند. درسی كه از این واقعه می‌گیریم این است كه یك شخص دعوتگر در تعامل با دیگران باید عذر طلب باشد زمانی كه گفته می‌شود «التمس لاخیك عذراً» بیانگر همین واقعه است یك داعی نباید كه به محض مشاهده اشتباه به توبیخ و سرزنش مدعوین بپردازد چه بسا در لشكر سلیمان كسانی پیدا می‌شدند كه از روی تعمد بر روی این مورچگان پا بنهند اما مورچه‌ با كمال ادب و بزرگواری می‌گوید ]و هم لایشعرون[حتماً احساس نمی‌كنند و انسان با شایدها و شایدهای دیگر برادر مسلمانش را معذور بداند. و از دیگر دروسی كه یك انسان باید از زندگانی مورچه بیاموزد قناعت بی‌اندازه این حیوان می‌باشد زمانی كه مورچه دانه‌ای را یافت آن را به چهار قسمت تقسیم نموده و در انبار ذخیره می‌كند و به هنگام نیاز تنها به مقدار نیازش آنها را از انبار بیرون می‌آورد و بقیه به عنوان ذخیره در همان محل باقی می‌گذارد تا اینكه در روز مبادا نیازهایش را برطرف كند. درست همان كاری كه حضرت یوسفuمردم مصر را به آن دستور داد كه در مصرف غذا قناعت كنند و به مقدار نیاز از آن برگیرند و بقیه را در انبارها ذخیره نمایند تا در سالهای قحطی از لحاظ تغذیه با مشكل روبه‌رو نشوند یك انسان در مسیر زندگی باید قناعت را سرلوحه زندگی‌اش قرار دهد به مانند مورچگان از وسایل معیشتی بیش از اندازه مصرف نكند و به فكر آینده باشد. و از دیگر صفتهای این حیوان كه باعث شگفت و دهشت انسانها می‌شود اهمیت دادن به صداقت و بد پنداشتن دروغ ودروغگویی است. علامه ابن قیم در كتاب مفتاح دار السعاده از یكی از عارفان نقل می‌كند كه ایشان می‌گوید: روزی مورچه‌ای را دیدم كه خود را به تكه‌ای از یك ملخ نزدیك كرد و خواست آن را بلند كند اما به تنهایی قادر به این كار نبود لذا از آنجا رفت و پس از مدتی مشاهده نمودم كه با گروهی به سمت ملخ می‌آیند زمانی كه مورچه‌ها را را مشاهده كردم ملخ را از زمین برداشتم و مورچگان هنگامی كه به جایگاه ملخ رسیدند چیزی را نیافتند و برگشتند. پس از رفتن آنها بار دیگر ملخ را در همان مكان قرار دادم و باز همان مورچه آمد و نتوانست آن را بلندكند و برگشت و گروهی را همراه خود آورد اما باز هم من ملخ را بلند كردم و مورچه‌ها دست خالی برگشتند بار دیگر ملخ را در همان مكان قرار دادم و باز مورچه آمد و نتوانست آن را بلند كند و برگشت و برای بار سوم مورچه‌ها آمدند و باز من ملخ را برداشتم. برای بار سوم كه مورچه‌ها چیزی را نیافتند گرداگرد و حول آن مورچه حلقه زده و او را محاصره كردند همگی به طرف او حمله برده و او را تكه تكه كردند. این داستانی است كه علامه ابن قیم به نقل از یكی از عارفین در كتابش مفتاح دار السعاده ذكر می‌كند درست است كه مورچه این داستان بی‌گناه كشته شد اما چیزی جای شگفتی دارد و قابل اهمیت است این واقعیت است كه مورچگان به صداقت و راستگوی اهمیت می‌دهند و از دروغ و دروغگویی متنفرند و درس دیگری كه از این داستان می‌گیریم حلم و بردباری این مورچه‌ها است كه برای بار اول و دوم آن مورچه را مجازات نكردند بلكه به وی مهلت دادند تا بلكه بی‌گناهی‌اش را اثبات كند گرچه خود سخنان مورچه را شنیده و چیزی را نیافته بودند اما از مجازات آن مورچه سرباز زدند زیرا شاید ملخی وجود داشته باشد و آنها اشتباه كرده باشند اما برای مرتبه سوم كه چیزی را نیافتند گمان بردند كه آن مورچه به آنها دروغ می‌گوید لذا او را تكه تكه كردند در این خصوص می‌آموزیم كه انسان‌ نسبت قضایایی كه ما حول آنها اتفاق می‌افتد نباید عجولانه بر كرسی حكم بنشیند و قضاوت كنند بلكه حلم و بردباری را سرلوحه كارشان قرار دهند و به اشخاص بیگناه مهلت دهند تا بی‌گناهی خویش را به اثبات برسانند. و دروس دیگری كه از زندگانی مورچه می‌گیریم تضرع و زاری وی به درگاه خداوند می‌باشد دار القطنی و حاكم از ابو هریرهtروایت می‌كند كه پیامبرeفرمودند: «مورچه را به قتل نرسانید زیرا روزی سلیمان برای طلب باران خارج شد ناگهان مورچه‌ای را دید كه بر پشت خوابیده و دستانش را به آسمان بلند كرده و می‌گوید بار الها ما آفریده‌ای از آفریده‌های تو می‌باشیم كه بی‌نیاز از فضل و رحمت تو نیستم خداوندا ما را به سبب گناهان بندگان گناهكارت مؤاخذه مكن و بارانی بر ما فرو فرست، كه درختانی برای ما برویاند و ما از ثمره آنها برای خود غذاهایی بر چینیم زمانی كه حضرت سلیمان این دعای مورچه را شنید به لشكرش فرمود برگردید زیرا همین دعا برای شما كفایت شد و آب داده شدید به وسیله كسی غیر از خودتان» مورچه‌ها همیشه تسبیح خدا را می‌گویند در صحیح بخاری حدیثی وجود دارد كه ابوهریره از پیامبرeروایت می‌كند كه مورچه‌ای پیامبری از پیامبران خدا را نیش زد سپس آن پیامبر امر كرد تا روستای مورچگان را آتش بزنند پس از این واقعه خداوند به آن پیامبر وحی نمود كه به خاطر نیش مورچه‌ای امتی از امتها كه خداوند را تسبیح و تقدیس می‌كردند به آتش كشاندی.

و از صفتهای دیگر مورچه‌ شكر نعمتهای خداوند می‌باشد كه گفته شده مورچه‌ای كه با سلیمان برخورد كرد به مورچه‌های دیگر گفت به لانه‌هایشان بروند كه مبادا شكوه و جلال و عظمت سلیمان و لشكریانش آنها را به فتنه بیندازد و سبب شود كه ناسپاسی نعمتهای خداوند را بكنند و از دیگر صفات مورچه دعای خیر نمودن به دعوتگران و راهنمایان می‌باشد درحدیثی وجود دارد كه پیامبرeدر فضیلت شخص عالم می‌فرماید : همانا خداوند و فرشتگان و اهل آسمان‌ها و زمین‌ها. حتی مورچه‌ در لانه‌اش و ماهی در دریا برای معلمی كه انسان را به سوی خیر راهنمائی می‌كند دعای خیر می‌نمایند و درس دیگر كه از این حیوان ریز نقش می‌توان گرفت پایبند بودن به نظم و مقررات می‌باشد سید قطب در تفسیر فی ظلال می‌گوید: هر یك از مورچگان با نظم و نظام شگفتی به انجام وظیفه مشغول است انسان‌ها غالباً نمی‌توانند نظم و نظام همسان آنها را داشته باشند و از آنها تقلید و پیروی نمایند با وجود اینكه به انسان فهم مترقی و درك متعالی داده شده است و از شگفتی‌های دیگر كه در این موجود ضعیف وجود دارد و هر انسانی باید از آن درس بگیرد تعامل و همكاری در مسیر بر طرف كردن مشكلات و نیازهای یكدیگر می‌باشد. هنگامی كه مورچه‌ای چوب یا دانه و یا چیزی دیگر را یافت كه قادر به حمل آن نبود و جماعت و گروهی از مورچه‌ها را دید كه از كنارش می‌گذرند از آنها تقاضای كمك می‌كند و آنان نیز بدون هیچ بهانه‌ای و بدون گریز از این كار با صمیمیت كامل او را در حمل آن شیء و رساندن به خانه‌اش یاری می‌كنند همه انسانها و خصوصاً دعوتگران باید در مسیر پیشرفت دعوت اینگونه عمل كنند و با طیب خاطر و صمیمیت بی‌پایان یكدیگر را در انجام دادن مسایل مهم زندگی و فائق آمدن بر مشكلات یاری رسانند. و درس دیگری كه از این حیوان می‌گیریم انس گرفتن این حیوان با بسیاری از حیوانات غیر از خودش می‌باشد كه به ما می‌آموزد كه نسبت به یكدیگر مانوس باشیم استاد سعید حوی در تفسیرش می‌نویسد انواع مختلفی از مورچه‌ها و حشرات كوچك دیگری در یك مكان زندگی می‌كنند و مورچه‌ها در لانه‌هایشان با حشرات كوچك فراوانی انس می‌گیرند بیش از 2000 نوع از حشرات مختلف یافته شده كه در لانه‌های مورچگان زندگی می‌كنند كه در انس گرفتن به حیوانات مختلف حتی از انسانها نیز پیشی گرفته‌اند. واز دیگر مسائلی كه سعید حوی در مورد مورچه ذكر می‌كند اهمیت دادن آن به نظافت و بهداشت است ایشان می‌گویند كه مورچه روزانه بیش از 20 مرتبه به نظافت بدن و جسمش می‌پردازد. در پایان این را ذكر می‌كنم كه برای بیان شرف مورچه این حدیث بسنده می‌كند در سیره ابن هشام در مبحث غزوه حنین حدیثی از جبیر بن مطعمtروایت شده كه ایشان می‌فرماید: قبل از اینكه مسلمانان در معركه حنین شكست بخورند هنگامی دو گروه مشغول به جنگ بودند ناگهان یك چیز سیاه رنگی از آسمان فرو آمد و میان ما گروه مشركین قرار گرفت زمانی كه به آنها ‌نگریستیم دریافتیم كه مورچه‌های سیاهی می‌باشند كه دشت را پر كرده‌اند شكی نداشتم كه آنها فرشتگان الهی می‌باشند كه برای شكست دشمنان آمده بودند.

جمعه 20/6/1388 - 2:41
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته