• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 3839
تعداد نظرات : 784
زمان آخرین مطلب : 4442روز قبل
طنز و سرگرمی

پزشکان معمولا خاطرات جالبی از کار و بیمارانشان دارند.

علت جالب بودن این خاطرات یا بخاطر برخوردهای بانمکی است

که بیماران با پزشک یا بیماریشان می کنند

یا کمبود اطلاعات پزشکی است یا شاید وقوع بعضی اتفاقات

در فضایی که سایه مرگ و بیماری در آن وجود دارد خود به خود تبدیل به طنز می شود.

اما مهم اینجاست که یک پزشک عمومی با ذوق اهل شهرکرد هر از چندگاهی

خاطراتش را از این ماجراها در وبلاگش می نویسد که بسیار خواندنی هستند:

گلوی بچه رو که نگاه کردم مادرش گفت:

آقای دکتر! گلوش چرک داره؟ گفتم: چرکش تازه میخواد شروع بشه.

گفت: این بچه همیشه همینطوره٬ همیشه عفونتش اول شروع میشه بعد زیاد میشه!

به دختره گفتم: مشکلتون چیه؟ با یه صدای گرفته گفت:

هیچی فقط چند روزه که اصلا صدام درنمیره!!

به دختری که با استفراغ اومده بود گفتم:

اسهال هم دارین؟ گفت: حالتشو دارم اما نمیاد!!

یه خانم حدودا ۵۰ ساله دختر حدودا ۱۸ سالشو آورده بود.

به دختره گفتم: مشکلتون چیه؟ گفت: دلهره دارم.

مادرش زد زیر خنده و بعد گفت: مامان! دل پیچه ، نه دلهره!

پرسیدم: چیز ناجوری نخوردین؟ مادرش گفت: چرا «چیسپ» خورده

و این بار نوبت دختر بود که بزنه زیر خنده و بگه: مامان چیپس نه چیسپ!

به آقائی که با سردرد اومده بود گفتم:

قبلا هم سابقه داشتین؟ گفت: مثلا چه سابقه ای؟

بعد گفتم: توی خونه داروئی نخوردین؟ گفت: مثلا چه داروئی؟

نسخه شو که نوشتم گفتم: دیگه هیچ ناراحتی نداشتین؟ گفت: مثلا چه ناراحتی؟

به خانمه گفتم:اشتهاتون خوبه؟ گفت: هروقت بتونم غذا بخورم میتونم بخورم!

پیرمرده گفت: همه بدنم درد میکنه غیر از آرنج دست چپم.

گفتم: یعنی آرنج دست چپتون درد نمیکنه؟ گفت: نه آرنج دست چپم «خیلی» درد میکنه!

خانمه اومد و گفت: برام یه آزمایش بنویس. گفتم: چه آزمایشی؟

گفت: نمیدونم. چندوقت بود که هر دو دستم درد میکرد.

چند هفته پیش از این دستم آزمایش خون گرفتم بعد دردش افتاد

حالا میخوام بگم از این دستم هم خون بگیرن ببینم دردش می افته؟!

به خانمه گفتم: باید یه آزمایش بدین. گفت: نمیدم!

گفتم: چرا؟ گفت: میترسم بفهمم یه مرض ناجوری دارم!

برای آبسه دندون برای مریض کپسول نوشتم بعد گفت:

چند روزه گلوم هم درد میکنه.

گفتم: خوب اگه عفونت داشته باشه با همون کپسول بهتر میشه.

گفت: اون کپسولو که برای دندونم نوشتین چکار به گلو داره؟!

خانمه میگفت: توی آزمایشگاه درمونگاه آزمایش دادم گفتند عفونت داری

اما بیرون آزمایش دادم گفتند سالمه! آزمایشهاشو نگاه کردم دیدم توی درمونگاه

آزمایش ادرار داده و بیرون آزمایش خون!

خانمه میگفت: فکر کنم باز گلوی بچه ام چرک کرده.

گفتم: از کجا فهمیدین؟ گفت: آخه از دیروز داره دهنش بوی کپسول میده!

خانمه میگفت: بچه ام چند روزه یبوست داره براش شیاف هم گذاشتم خوب نشد.

گفتم: چه شیافی براش گذاشتین؟ گفت: استامینوفن!

مریضهای درمانگاه تمام شدن و از مطب میام بیرون یه هوائی بخورم.

مسئول پذیرش که اهل همونجاست داره با یکی از اهالی روستا صحبت میکنه

و ازش میپرسه: داروهائی که دکتر دومی براتون نوشت با دکتر اولی فرق داشت؟

روستائی محترم میگه: خوب معلومه٬ مگه کود حیوونهای مختلف با هم فرق نمیکنه؟

خوب داروهای دکترها هم با هم فرق میکنه!!

یه پسر جوون با فشار خون پائین اومده بود. گفتم: میتونین بمونین سرم بزنین؟

گفت: نه. گفتم: آمپول میزنین؟ گفت: نه. خانم جوونی که باهاش بود گفت:

آقای دکتر لطفا یه شربت ماستی (آلومینیم ام جی اس) براش بنویسین

گفتم: چرا؟ گفت: آخه میگن چیزهای شیرین فشار خونو بالا میبرن!

روز شنبه این هفته یه زن و شوهر بچه شونو آورده بودند.

گفتم: چند روزه که مریضه؟ پدره گفت: دو روزه

مادرش گفت: نه سه روزه پدره با عصبانیت به مادرش گفت:

آخه جمعه که تعطیله!!

مرده با کمردرد اومده بود، وقتی میخواستم نسخه بنویسم گفت:

آقای دکتر! بی زحمت هرچی میخواین بنویسین فقط پماد ننویسین! گفتم: چرا؟

گفت: آخه همه خونواده مون رفته اند مسافرت هیچکسی نیست که برام پماد بماله!

به خانمه گفتم: کجای سرتون درد میکنه؟

دستشو گذاشت روی سرش و گفت: همین جا درست توی لگن سرم

جمعه 1/7/1390 - 0:14
طنز و سرگرمی
این ۳۰ مورد رو که انجام دادید بعدش حتما یک چکی بکنید ببینید کلید پاور مودم ADSLتون وصل هست یا نه شاید اصلا مشکل قطعی اینترنت خودتون باشید !

۱٫ بشینید و مگس بپرونید ! وقتی اینترنت قطع میشه این کارها رو انجام بدید! ( طنز ) ۲٫از ۱ تا ۱ میلیون بشمارید وقتی اینترنت قطع میشه این کارها رو انجام بدید! ( طنز ) ۳٫ مجموعه تصاویری رو که در سیستمتون دارید اسم هاش رو عوض کنید و مرتب کنید ۴٫خوب اون رو دوباره به هم بچسبونید ! وقتی اینترنت قطع میشه این کارها رو انجام بدید! ( طنز ) ۵٫ چند تا فیلم تماشا کنید ۶٫ کارهای شخصیتون رو انجام بدین ۷٫ نوشیدنی آرام بخش بخورید ۸٫ یاد بگیرید چطوری میشه رقصید وقتی اینترنت قطع میشه این کارها رو انجام بدید! ( طنز ) ۹٫تمرین موسیقی انجام بدین ۱۰٫ یه زنگی به دوستای قدیمی بزنید ۱۱٫ اتاقتون رو تمیز کنید ! ۱۲٫حالا دیگه وقتشه که یه دوش بگیرید وقتی اینترنت قطع میشه این کارها رو انجام بدید! ( طنز ) ۱۳٫یه جای دنج پیدا کنید و کتاب بخونید ۱۴٫ برید بیرون و با دوستاتون کارهای خوب بکنین ۱۵٫ دیکشنری باز کنید و ۱۰۰ تا لغت جدید یاد بگیرید ۱۶٫ سعی کنید اسم یک فولدر رو روی کامپیوتر به con تغییر بدید ۱۷٫ به سعی تون ادامه بدید وقتی اینترنت قطع میشه این کارها رو انجام بدید! ( طنز ) ۱۸٫ رجیستری ویندوز رو باز کنید و سعی کنید تمام کلیدهایی که با حرف a شروع میشند رو حذف کنید وقتی اینترنت قطع میشه این کارها رو انجام بدید! ( طنز ) ۱۹٫دفتر تلفن تون رو مرتب کنید ۲۰٫ یک کمی هم چیزی بخورید ۲۱٫ با گیم های روی موبایل خودتون رو سرگرم کنید اگر قارچ خور باشه چه بهتر ! وقتی اینترنت قطع میشه این کارها رو انجام بدید! ( طنز ) ۲۲٫ یک چیزی رو تیکه تیکه کنید وقتی اینترنت قطع میشه این کارها رو انجام بدید! ( طنز ) ۲۳٫ هارد کامپیوتر رو دیفرگ کنید ۲۴٫ یک زنگی به ISPتون بزنید ۲۵٫ تو آینه نگاه کنید و سعی کنید باحال به نظر بیاید وقتی اینترنت قطع میشه این کارها رو انجام بدید! ( طنز ) ۲۶٫ میتونید یه سر برید باشگاه ۲۷٫ تمام ساعت هایی که در اطرافتون هست رو با هم تنظیم کنید ۲۸٫ توی مرورگرتون یک صفحه خالی باز کنید و مدام F5 بزنید وقتی اینترنت قطع میشه این کارها رو انجام بدید! ( طنز ) ۲۹٫ یه فنجون چای، قهوه، نسکافه بخورید ۳۰٫ یک نوت پد باز کنید و سعی کنید ۳۰ کار جدیدی که میشه وقتی اینترنت قطع میشه انجام داد رو توش بنویسید این ۳۰ مورد رو که انجام دادید بعدش حتما یک چکی بکنید ببینید کلید پاور مودم ADSLتون وصل هست یا نه شاید اصلا مشکل قطعی اینترنت خودتون باشید ! وقتی اینترنت قطع میشه این کارها رو انجام بدید! ( طنز ) چون اونور آبی ها رو نمیدونم ولی تو ایران کلا هیچوقت اینترنت قطع نمیشه اگر هم شد نباید اینقدر سخت گرفت شاید به احترام دانشمندانی هست که اینترنت رو اختراع و ابداع کردند

جمعه 1/7/1390 - 0:12
طنز و سرگرمی

میدونی بچه ی قورباغه و لک لک چی میشه ؟

قلک !!!

_______________________

می دونین فرق بین زن ورادیو چیه؟

اره هردوشون هرچی دلشون بخواد می گن ولی هیچی نمی خوان بشنوند !

_______________________

کدام عضو مرد است که هیچ استخوانی ندارد ، پررنگ است ، دوست دارد تلمبه بزند ، و در عشق بازی نقش مهمی دارد؟؟؟؟

.

.

.

اون عضو قلب است ، البته نظر شما هم مهم است…

_______________________

یه کلاغ تو آسمون تخم میزاره ولی تخمش نمی افته پایین اگه گفتی چرا ؟

.

.

.

عوض اینکه مثل گاو همینجوری بری پایین یکم فکر کن

خوب اسکول شورت پاش بوده

_______________________

می دونی miscall چیه؟؟
.

.

.
واحد اندازه گیری زعفروونه دیگه مثلا میگن یه miscall زعفرروون!!!

_______________________

میدونی تفاوت شهرداری با صداوسیما چیه؟!
.
.
.
اولی آشغال جمع میکنه و دومی آشغال پخش میکنه…

_______________________

فرق باتری با مادر زن در چیست ؟
.
.
.
باتری حداقل یک قطب مثبت دارد اما مادر زن هیچ چیز مثبتی ندارد!!!

_______________________

مار و زرافه با هم ازدواج می کنن بچه شون می شه قورباغه !!! اگه گفتی چرا ؟
.
.

.
چون بچه دار نمی شدن بچه شونو از پرورشگاه میارن!

_______________________

پنج دادش یه تاکسی میخرن بعد یک ماه ورشکست میشن میدونین چرا ؟

.

.

.

چون پنج تایی با هم میرفتن مسافر کشی !

_______________________

میدونین چرا زن ها کمتر فوتبال بازی میکنن ؟

.

.

.

چون کمتر زنی حاضر میشه با ده تا زن دیگه یه جور لباس بپوشه

جمعه 1/7/1390 - 0:11
طنز و سرگرمی
نام: کمال
کلاس :دوم دبستان
موزو انشا: عزدواج!
هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم. تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است. حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند.
در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم. از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود.
در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است ! اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم.
مهریه و شیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند. همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود. دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود..
خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند! اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد.
زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. میگفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید. ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم.
اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است. قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان! البته زندان آدم را مرد می کند.عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است! این بود انشای من
جمعه 1/7/1390 - 0:9
طنز و سرگرمی

ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده, واستادم دم جاده یکی ۲ لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بقل گفت آقا بنزین برای ماشینت می خوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم

*

بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا ۴۰ درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟ اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم
پـَـَـ نــه پـَـَــ خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف دشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم

یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتن بیای باهم بخوریم

به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم

در پارکینگ و باز کردم برم تو یارو اومده جلوش پارک کرده میگه می خوای بری تو؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ درو باز کردم هوای کوچه عوض شه

تا کمر رفتم تو موتور ماشینم که ببینم چه مرگشه ، رفیقم اومده میگه
داری تعمیرش میکنی ؟
پــــ نه پـــــ دارم با گِیج روغن درد و دل میکنم

با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم بکوبیمش ۳ طبقه بسازیم

کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده: آیا مطمئن هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام ازش نگهداری کنم بزرگ بشه، بشه عصای دستم نور چشام

مرغ عشقم مرده و درحالی که پاهاش روبه بالاس افتاده کف قفس. دوستم اومده می گه : اِ مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ کمر درد داشته دکتر گفته باید طاق باز دراز بکشه کف قفس

کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه

به مامانم میگم قوری کجاست ؟ میگه میخوای چای بخوری ؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش درومد!!!!!! ـ

داریم لوازم میزاریم توی ماشین که بریم مسافرت
همسایمون میگه دارید میرید مسافرت؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ قراره از امشب توی ماشین زندگی کنیم

میگه امتحانِ چی داری؟؟؟ میگم وصایا,,, میپرسه وصایای امام؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ وصایای الیزابت تیلور

تو این گرما که سگ تب میکنه رفتم سوپر مارکت میگم یه ایستک بدید یارو میگه خنک باشه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ گرم بده میریزم تو نعلبکی خنک بشه

بابا بخند دیگه......

جمعه 1/7/1390 - 0:4
طنز و سرگرمی
کنون رزم جومونگ و رستم شنو، دگرها شنیدستی این هم شنو
به رستم چنین گفت اون جومونگ!
ندارم ز امثال تو هیچ باک
که گر گنده ای من ز تو برترم
اگر تو یلی من ز تو یلترم
رستم انگار بهش برخورد، یهو قاطی کرد و گفت:
منم مرد مردان ایران زمین
ز مادر نزادست چون من چنین
تو ای جوجه با این قد و هیکلت
برو تا نخورده است گرز بر سرت
جومونگ چشماشو اونطوری گشاد کرد و گفت:
تو را هیچ کس بین ایرانیان
نمی داندت چیست نام و نشان
ولی نام جومونگ و سوسانو را
همه میشناسند در هر مکان
تو جز گنده بودن به چی دلخوشی
بیا عکس من را به پوستر ببین
ببین تی وی ات را که من سوژشم
ببین حال میدن در جراید به من
منم سانگ ایل گوکه نامدار
ز من گنده تر نامده در جهان
تو در پیش من مور هم نیستی
کانال ۳ رو دیدی؟ کور که نیستی
در اینحال رستم پهلوان، لوتی نباخت و شروع به رجز خوانی کرد:
چنین گفت رستم به این مرد جنگ
جومونگا ! تویی دشمنم بی درنـگ
چنان بر تنت کـــوبم ایـــن نعلبکی
که دیگر نخواهی تو سوپ، آبــکی
مگـــر تو نـــدانی که مـن کیستم؟
من آن (تسو) سوسولت! نیستم
منم رستم، آن شیر ایــران زمین
(بویو) کوچک است در نگاهم همین
بعد از رجز خوانی رستم پهلوان، جومونگ از پشت تپه ای که آنجا پنهان شده بود آمد:
جومونگ آمد از پشت تل سیاه
کنارش(یوها) مــادر بی گنـاه!
بگفت:هین! منم آن جومونگ رشید
هم اینک صدایت به گوشــم رسید
سوسانو هماره بود همسرم
دهــم من به فرمان او این سرم
چون او گفته با تو نجنگم رواست
دگر هر چه گویم به او بر هواست!
و بعد از حرفهای جومونگ درد دل رستم آغاز گردید:
و این شد که رستم سخن تازه کرد
که حرف دلش گفت (پس کو نبرد؟!)
بگفت ای جومونگا که حرف دل است
که زن ها گـــرفتند اوضــاع به دست
که ما پهلوانیم و این است حالمان
که دادار باید رسد بر دل این و آن!
و اینچنین شد که دو پهلوان همدیگر را در آغوش گرفتند
موفق باشید.:.
پنج شنبه 31/6/1390 - 23:59
طنز و سرگرمی

جمله ای قدیمی وجود دارد که می گوید قانون بد بهتر از بی قانونی است اما اینکه برخی قانون ها در کشورهای مختلف دنیا بد هستند یا نه بستگی به آداب و رسوم آن ملت ها دارد.

۱-در شانگهای داشتن ماشین قرمز ممنوع است.

۲-در یکی از شهرهای سوئیس بستن درب خودرو با صدای بلند ممنوع است.

۳-در فرانسه ازدواج با افراد مرده آزاد است.

۴-در آلاسکا نگاه کردن به گوزن از هواپیما ممنوع است.

۵-در شهر پوکاتلو در آمریکا نخندیدن خلاف قوانین است.

۶-در غرب ویرجینیا اگر حیوانی را زیر کنید،میتوانید به طور قانونی آن را برای شام به خانه ببرید.

۷-در ماساچوست رفتن به رختخواب بدون اینکه دوش بگیرید ممنوع است.

۸-در فلوریدا مجازات دزدیدن اسب طناب دار است.

۹-در کلیولند گرفتن موش بدون داشتن مجوز شکار ممنوع است.

۱۰-در بنگلادش بچه های بالای ۱۵ سال میتوانند به خاطر تقلب در امتحانات پایانی زندانی شوند

آخریش خوبه!

پنج شنبه 31/6/1390 - 23:58
اخبار

پخش سریال «ستایش» به کارگردانی سعید سلطانی که جمعه شب‌ها از شبکه سه سیما روی آنتن می‌رود، از نیمه گذشت.
سعید سلطانی در گفت‌وگو با خبرنگار سرویس تلویزیون ایسنا با اعلام این خبر افزود: «ستایش» ۴۷ قسمت است که تا به حال ۲۹ قسمت از آن روی آنتن رفته است.
وی با بیان اینکه مشخص نیست «ستایش» در ماه رمضان پخش می‌شود، گفت: اگر «ستایش» در ماه رمضان روی آنتن برود، پخش «ستایش» در مهرماه به پایان می‌رسد.
به گزارش ایسنا، پخش «ستایش» از ۱۲ آذر ماه سال گذشته آغاز شد. این مجموعه که توسط آرمان زرین‌کوب تهیه شده از سال ۸۷ کلید خورده است. «ستایش» یک داستان اجتماعی را روایت می‌کند.
داریوش ارجمند، مهدی پاکدل، محمود عزیزی، زهرا سعیدی، رامین کبریتی، نرگس محمدی، مهدی سلوکی، سیما تیرانداز، شایسته تهرانی، قربان نجفی و شیوا خنیاگر بازیگران اصلی سریال «ستایش» هستند

پنج شنبه 31/6/1390 - 23:55
مصاحبه و گفتگو

دوست ندارم دو شغله باشم
مجید صالحی بازیگر خوش‌اخلاقی است. در چند برخوردی که با او داشتم متوجه شدم زود با همه صمیمی می‌شود. اما مصاحبه گرفتن با او انصافا کار طاقت‌فرسایی بود. در روزهایی به سراغش رفتم که فرصت سرخاراندن نداشت.
مجید صالحی در تب و تاب به پایان رساندن ساخت سریال نوروزی‌اش برای شبکه تهران بود و بجز سریالش به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کرد. برنامه کاری او این‌گونه بود که صبح‌ها در پشت و جلوی دوربین فعالیت می‌کرد. او یک تنه هم دکوپاژ می‌کرد و هم خودش جلوی دوربین ظاهر می‌شد. شب‌ها هم می‌رفت لوکیشن روز بعد را می‌دید. تنها فرصتی که برای مصاحبه داشتیم داخل سرویس بود.
البته او داخل سرویس هم فیلمنامه را ورق می‌زد. در فرصت کوتاهی که دست داد با مجید صالحی درباره سریال «موج ‌و صخره» که قرار است امسال نوروز از شبکه ۵ سیما پخش شود هم‌صحبت شدیم.

اگر موافقی درباره ترکیب بازیگران سریال جدیدت صحبت کنیم. خیلی از بازیگرانی که پای ثابت سریال‌های نوروزی هستند در سریال موج و صخره حضور ندارند. در عوض با بازیگرانی چون زیبا بروفه و نیما شاهرخ‌شاهی مواجهیم که کار نوروزی تلویزیونی نداشته‌اند. چطور به این ترکیب از بازیگران رسیدی؟
من شخصا به این ترکیب نرسیدم. همیشه برای انتخاب عواملم از افراد دور و برم مشورت می‌گیرم. کنار هم می‌نشینیم و با هم بحث می‌کنیم تا به یک نتیجه مشترک برسیم. خودم هم دوست داشتم سریالم قالب جدیدی داشته باشد. می‌خواستم گروه بازیگران جدیدی شکل بگیرد که برای بیننده تازگی داشته باشد.
دوست داشتم ساختارشکنی کنم. خودم یک نقش کلیشه‌ای را همیشه بازی کرده‌ام که دیگر نمی‌خواهم تکرارش کنم.
قصه ما کمدی مطلق نیست. قصه شیرینی است. من نمی‌خواستم یک کمدی مثل خانه به دوش، ترش و شیرین، زن بابا و سه در چار بسازم. در این سریال‌ها که اشاره کردم گفتم به عنوان بازیگر یا کارگردان حضور داشته‌ام. کمدی امسال من یک فضای دیگری دارد. جنس کمدی من با اینها فرق دارد. واکنش مردم به خانه به دوش خنده بود. در سریال‌های سه در چار و زن بابا جنس کمدی به گونه‌ای بود که در هر سکانس مخاطبش را می‌خنداند. اما در کمدی موج و صخره، من ادعا ندارم که می‌خواهم مردم را به قهقهه بیندازم. از الان اعتراف می‌کنم که این‌جور کمدی را دوست دارم. البته خودم تا به حال چنین تجربه‌ای نداشته‌‌ام.
درباره علی صادقی صحبت کن. تا به حال با هم چند کار مشترک داشته‌اید که آخرینش «بعدازظهر سگی سگی‌» بود. علی صادقی چطور انتخاب شد و هدفت از انتخاب او چه بود؟
علی بازیگر خوب و محبوبی است. با او در سریال سه در چار تجربه همکاری داشتم که اتفاق خوبی برای جفتمان بود. فیلمنامه سریال موج و صخره،‌ ۵ سال پیش نوشته شد. از همان زمان علی صادقی را در نظر گرفته بودم. این سریال قرار بود ۵ سال پیش ساخته شود. وقتی دوباره خواستیم آن را بسازیم دیدم متنش بیات شده. در ضمن توقعات مردم در این مدت عوض شده است، بنابراین دوباره بازنویسی‌اش کردیم.
البته از علی صادقی خواستم در این سریال جدی بازی کند. در عید خواهید دید که او خیلی نقش کمیک پررنگی ندارد.
چرا جزیره کیش را برای سریال‌سازی انتخاب کردی؟
قصه ما در کیش می‌گذرد. دلیل خاصی نداشت. تنها دلیلش همین بود. قصه ما درباره دختر و پسری است که برای ماه عسل به کیش می‌روند و برایشان اتفاقاتی می‌افتد.
در این سریال جذابیت‌های توریستی کیش را هم به تصویر می‌کشی؟
بله. می‌شود از این مزیت جزیره هم استفاده کرد. اما مساله این است که در شهر کیش مسوولان جزیره خیلی از ما حمایت نکردند؛ بنابراین ما خیلی روی این مساله انرژی نگذاشتیم. من هم بیشتر به خود قصه فکر می‌کنم. البته ناخودآگاه خود کیش هم در این کار دیده می‌شود. ولی قصد من این نبوده که بیایم یک سریال با هدف جذب توریست و این حرف‌ها بسازم.
تو در این سریال، هم کارگردانی را به‌عهده داری و هم خودت یکی از بازیگران هستی. این دوشغله بودن کارت را سخت نمی‌کند؟
چرا، خیلی سخت است. من خودم دوست ندارم به قول شما دوشغله باشم. برای سریال سه در چار، در پنج شش قسمت آخر جلوی دوربین رفتم. در تله‌فیلم «نیش» خودم حتی یک سکانس هم بازی نکردم. بازیگری و کارگردانی همزمان یک کار اشتباه است. من به دیگران کاری ندارم، اما درباره خودم چنین نظری دارم. بازیگری و کارگردانی هر کدام تمرکز خاص خودش را می‌خواهد. برای هر کدام باید جداگانه زمان گذاشت. من الان انرژی‌ام را روی بازی و کارگردانی تقسیم کرده‌ام. وقتی جلوی دوربین هستم از بچه‌های گروه نظرشان را می‌پرسم و کمک می‌گیرم. از اول قرار نبود من بازی کنم. چند نفر از دوستان نامزد بودند که درگیر بودند و نتوانستند بیایند. مجبور شدم خودم بازی کنم.
به نظر تو، سریالی که در عید روی آنتن می‌رود باید چه وی‍ژگی‌ای داشته باشد؟
ویژگی مشخصی تعریف نشده است که من بگویم سریال نوروزی حتما باید این چیزها را به ترتیب داشته باشد. عید نوروز ما ایرانیان گاهی همراه ماه رمضان است و یک موقع ماه محرم. در ایام عید «شب دهم» و کارهای دفاع مقدسی مثل «خوش رکاب» هم ساخته و پخش شده‌اند. سریال عید معمولا باید مفرح و سرگرم‌کننده باشد. من خودم به مفرح بودن اهمیت می‌دهم.
برای رساندن کار به آنتن فرصت محدودی دارید. این عجله و شتاب کارهای مناسبتی اذیتت نمی‌کند؟
من آدمی نیستم که مناسبتی کار کنم، در ناخودآگاه ذهنت باید به رسیدن کار به آنتن فکر کنی. معمولا کارهای عید در دقیقه ۹۰ کلید می‌خورند. البته در این سریال آقای معصوم‌زادگان، مدیر گروه فیلم و سریال شبکه تهران و دکتر احمدی، مدیر شبکه تهران خیلی کمک کردند و سنگ تمام گذاشتند. هر سریالی سختی‌های خودش را دارد. باید نیمه پر لیوان را هم ببینیم که از کار خیلی حمایت شده است.
اگر سریال خوب بشود به خاطر حمایت و همدلی دوستان بوده است. اگر این سریال ضعیف بشود به خود من برمی‌گردد.
با توجه به این که دومین کارگردانی‌ات را تجربه می‌کنی احتمالا اضطراب ضعیف شدن کار را هم داری. یعنی می‌ترسی که مخاطب سریالت را نپسندد. درست است؟
طبیعتا این استرس همیشه هست. البته موفقیت کار امسال من در این نیست که بیننده قهقهه بزند. ما آمده‌ایم تجربه‌ای کسب کنیم و یک جنس کمدی دیگر خلق کنیم. متن ما اجازه نمی‌دهد یک کمدی سطحی کار کنیم.
طی این چند روز که در جزیره کیش بودم دیدم خیلی با وسواس کار می‌کنی. معمولا برداشت‌هایت را مرتب تکرار می‌کنی و مراقبی که همه چیز سر جای خودش باشد. این وسواس و دقت از کجا ناشی می‌شود؟
من از تهیه‌کننده عذرخواهی می‌کنم که ممکن است به خاطر شیوه کار کردن من زمان تصویربرداری سریالش طولانی‌تر بشود. مساله این است که یک عده آدم به من اعتماد کرده‌اند و شرافتشان را جلوی دوربین گذاشته‌اند. من به اینها تعهد دارم. باید با دقت و ظرافت کار کنم که مبادا شرمنده‌شان شوم. این بازیگرها هر کدام جایگاه بالایی دارند. از رضا ناجی که خرس نقره‌ای دارد گرفته تا بقیه. امیدوارم این وسواسی که شما می‌گویید نتیجه مثبتی داشته باشد.
اگر موافقی درباره فعالیت‌هایت در سالی که گذشت، صحبت کنیم. تو در فیلم بعدازظهر سگی سگی‌ بازی کردی که واکنش مثبت بیشتر منتقدان را در پی داشت. درباره حضورت در این فیلم صحبت کن.
من یک سال و نیم بود که اصلا با مطبوعات گفت‌وگو نمی‌کردم. اما این فیلم باعث شد دوباره با رسانه‌ها صحبت کنم. من به جرات می‌گویم که ۹۰ درصد منتقدان فیلم را دوست داشتند. تماشاچی‌ها وقتی از سالن بیرون می‌آمدند از دیدن فیلم راضی بودند.
نکته جالب بازی‌ات این بود که یک نقش جدی را بازی می‌کردی. یعنی در قالب یک شخصیت خشک، جدی و عبوس فرورفته بودی که با بقیه نقش‌هایت فرق داشت. مجید صالحی نقش آدمی را بازی می‌کند که به هیچ وجه لبخند نمی‌زند. عجیب نیست؟
آقای کیایی از من خواسته بود بار کمدی بر دوش من نباشد. حتی می‌گفت حرکت‌هایی که در کمدی‌های دیگر انجام داده‌ای اینجا نباید از خودت نشان بدهی. یک جورهایی جلوی من را می‌گرفت. می‌گفت تو باید پیشبرنده قصه باشی. دیگران هم به من گفته‌اند که تو در این فیلم متفاوت بوده‌ای. اینها باعث می‌شود من انگیزه پیدا کنم و در کارهای دیگرم دقت بیشتری داشته باشم. در این فیلم رضا عطاران، علی صادقی و امیر نوری بیشتر نقش کمدی داشتند.
من این فیلم را دوست دارم. خیلی پیش آمده که نقش‌های متفاوت بازی کنم. اما همه شرایط با هم فراهم نشده.
اما فکر می‌کنم از آن طرف خیلی وقت‌ها شرایط فراهم شده که همان نقش کلیشه‌ات را تکرار کنی.
بله. خیلی‌ها از من می‌خواستند همان تکیه‌کلام‌های فیلم‌های دیگرم را تکرار کنم. می‌گفتند با همان لهجه فلان فیلمت بازی کن.
من خودم فیلم «شاخه گلی برای عروس» را تا به حال کامل ندیده‌ام. فیلم «هر چی تو بخوای» را از اولش هم می‌دانستم فروش خوبی ندارد. برای همین راجع به آن بحث نمی‌کردم. اما فیلم بعدازظهر سگی سگی را خیلی دوست داشتم.
من سی‌دی فیلم شاخه گلی برای عروس را دارم. اگر خواستی بدهم ببینی!
ممنون. سی‌دی‌اش را خودم دارم، اما سعی کردم نبینم.
فکر می‌کنی چرا سینمای ما چند سالی است که دیگر نمی‌تواند مخاطبان انبوه را به سالن‌های سینما بکشاند؟
من حس می‌کنم بین اتحادیه تهیه‌کنندگان و پخش‌کنندگان و دیگر سینماگران باید یک همدلی به وجود بیاید.
در خیابان شریعتی سینما فرهنگ و سینما جوان که چند متر با هم فاصله دارند هر ۲ چند فیلم مشترک را اکران می‌کنند و مردم همان محدوده از دیدن برخی فیلم‌ها محروم می‌شوند. این مساله روی فروش فیلم‌ها تاثیر می‌گذارد. هر فیلم پرفروشی قطعا به گیشه فیلم‌های دیگر کمک خواهد کرد. فرهنگ فیلم دیدن در سینما را باید جا بیندازیم. در آمریکا، هم اینترنت پرسرعت دارند و هم سریال‌های جذاب، ولی سالن سینمایشان همیشه بیننده دارد. کشورهای دیگر هم همین‌طورند. به قول آقای احمدرضا درویش، ما در جام جهانی نمی‌توانیم بگوییم امسال برزیل اول است یا فرانسه. اما در سینما همه پذیرفته‌اند که سینمای آمریکا با بقیه کشورها فاصله محسوس دارد. در آنجا فرهنگ فیلم دیدن در سالن برای مردم جاافتاده است.
در سینما فیلم دیدن لذت خاص خودش را دارد. صنعت سینما باید حفظ بشود. سینما و تلویزیون مکمل یکدیگر هستند. همه باید همدلی داشته باشند تا این سینما دوباره رونق بگیرد. الان بخشی از فرهنگ یک مملکت را از روی سینمایش می‌شناسند.
به نظر من سینما هم به اندازه فوتبال می‌تواند معرف یک کشور باشد. الان برزیل را در همه جای دنیا از روی فوتبالش می‌شناسند. من به یک کشور خارجی رفته بودم. یک ژاپنی وقتی نام ایران آمد اسم ابوالفضل جلیلی را آورد. یعنی ایران را از سینمایش می‌شناخت. در روسیه با یک فرانسوی صحبت می‌کردم. او با من درباره فیلم کیارستمی‌ بحث می‌کرد.
بهترین و بدترین خاطره مجید صالحی در سالی که گذشت چه بود؟
الان هیچ چیزی یادم نمی‌آید. با تو که دارم صحبت می‌کنم نمی‌دانم امروز چند شنبه است.
برای سال ۹۰ چه برنامه‌هایی داری؟
برنامه‌هایم در سال جدید بستگی به کیفیت سریال نوروزی‌ام دارد. باید ببینم مردم از این سریال استقبال می‌کنند یا نه. اگر کار من ضعیف از آب در بیاید تلویزیون کارهای خوب دیگری هم دارد.
از سریال‌های قبلی نوروز کدامیک را بیشتر پسندیدی؟
«چاردیواری» و «زن بابا» را دوست داشتم. این‌طور که شنیده‌ام امسال این دو بزرگوار هم برای عید سریال دارند. آقای مقدم و سعید آقاخانی جزو کارگردان‌های خوب ما هستند. آنها کارشان جواب داده است و موفق بوده‌اند. من خوشحالم که در جمع این بزرگان هستم

پنج شنبه 31/6/1390 - 23:52
مصاحبه و گفتگو
گفتگو با عمو پورنگ در نوروز سال 90
شما شاید بخندید، اما هنوز خیلی از روحیات کودکانه در من زنده است. من خیلی دوست دارم عیدی بگیرم. خیلی‌ها ممکن است بخندند. بگویند مرد به این گندگی عیدی گرفتن ندارد که. بابا باید….

من هنوز هم ۱۸ساله ام

چند ماه پیش به پشت صحنه برنامه «بوستان دوستان پورنگ» رفتم تا با او درباره ساختار و محتوای برنامه اش صحبت کنم، اما موضوع مصاحبه دوباره مان عید نوروز بود. در این مصاحبه چندان کاری به شیوه های اجرای او نداشتیم. داریوش فرضیایی از شیطنت هایش در دوران کودکی گفت و خاطراتی که از آیین باستانی نوروز دارد.

در این گفت وگو سعی کردم به پاسخ این سوال برسم که یک مجری چطور می تواند اینقدر شاد و پرشور و نشاط باشد. فرضیایی، شادترین مجری حال حاضر تلویزیون است. او سعی می کند در برنامه هایش بخشی از این شادی را به بینندگانش هم منتقل کند. معمولا استادان روزنامه نگاری می گویند تغییرات رفتاری مصاحبه شونده را باید داخل پرانتز نوشت. در این مصاحبه چون عموپورنگ دائما شاد و خندان بود، از نوشتن این که کجاها خندید خودداری کردیم!

این گفت وگو در پشت صحنه برنامه «بوستان دوستان پورنگ» انجام شد.

عمو پورنگ لحظه سال تحویل و سر سفره هفت سین چه آرزویی می کند؟

این را صادقانه می گویم نه از روی خودنمایی، آرزو می کنم همه مردم در رفاه و شادی و نشاط باشند. مطمئن باشید وقتی دیگران شاد باشند من هم شادم. شما هم شادید. وقتی همه آرام و بشاش باشند این آرامش روی شما هم تاثیر می گذارد.

خب همه دوست دارند شاد باشند. راه رسیدن به این شادی چیست؟

ما شاد شدن را خیلی دشوار کرده ایم. شادی را در دست انداز قرار داده ایم و توی دالان ها بردیمش. از نظر من شادی همان لحظه ای است که تو به هیچ چیزی فکر نمی کنی. به این فکر می کنی که تن سالم داری و نفس می کشی. آن لحظه ای است که دم را غنیمت می دانی. الان معنای شادی عوض شده است. الان شادی یعنی پول زیاد، تفریح زیاد و داشتن امکانات فراوان. در صورتی که خیلی ها این امکانات را دارند اما قلب شاد ندارند.

می گویند شادی مثل پروانه ای است که نباید دنبالش بدوی. باید آرامش داشته باشی تا پروانه خودش بیاید روی شانه هایت بنشیند. درست است؟

بله. کاملا قبول دارم. بچه ها با داشتن یک عروسک کهنه دست ساز شاد و خوشحال می شوند. نمی خواهم بگویم که آدم بزرگ ها هم باید شادیشان در یک عروسک باشد، اما آدم بزرگ ترها می توانند شادیشان را در چیزهای قشنگ و ساده پیدا کنند. می توانند با یک کارت تبریک دستنویس شاد بشوند.

ما با خودمان می گوییم طرف با این همه سرمایه چرا یک کارت تبریک خشک و خالی فرستاده. چرا سکه و تراول ضمیمه اش نکرده است.

تا حالا چند برنامه در ایام عید اجرا کرده ای؟

نشمرده ام، اما پنج شش سالی می شود که عیدها در خدمت بچه ها هستم.

در این برنامه ها به لحاظ موضوعی بیشتر روی چه مسائلی تاکید می کنید؟

در عید به موضوعاتی مثل عیدی گرفتن، آداب دید و بازدید و احترام به بزرگ ترها می پردازیم.

به بچه ها یادآوری می کنیم که در بهار همه چیز نو می شود. پس باید غم و کدورت را کنار گذاشت. من خیلی دوست دارم که نوروز ما سنتی بماند و مدرن نشود. نوروز سنتی یعنی همان تخم مرغ های رنگی و دید و بازدیدهایی که روستایی ها انجام می دهند. اول صبح کوچک ترها به دیدن بزرگ ترها می رفتند و هدیه می گرفتند.

منظورت از نوروز مدرن تبریک گفتن عید با پیامک است؟

بله. الان طرف زورش می آید به دید و بازدید برود، می نشیند پشت رایانه با دوستش چت می کند یا این که با این موبایل ها پیامک می زند. قبلا این چیزها نبود. من حتی با نامه نوشتن هم مخالفم. به نظر من آدم باید زحمت بکشد، مسافتی را برود، دوستانش را ببیند و برگردد. لذت عید به این است.

بیشتر دوست داری عیدی بدهی یا بگیری؟

شما شاید بخندید، اما هنوز خیلی از روحیات کودکانه در من زنده است. من خیلی دوست دارم عیدی بگیرم. خیلی ها ممکن است بخندند. بگویند مرد به این گندگی عیدی گرفتن ندارد که. بابا باید عیدی من را بدهید! حالا حتما که نباید پول باشد. یک شاخه گل هم بدهید قبول است. بعضی ها می خندند و این قضیه را جدی نمی گیرند. بعضی ها خجالت می کشند به یک آدم بزرگ عیدی بدهند. در صورتی که برادر به برادر باید عیدی بدهد.

حالا خودت هم به بزرگ ترها عیدی می دهی؟

من دارم از خودم هم انتقاد می کنم. نمی خواهم فقط دیگران را زیرسوال ببرم. من سعی می کنم این فضا را بشکنم. چند وقت پیش تولد مادرم بود. برای اولین بار برایش در ۷۹ سالگی جشن تولد گرفتم. خودش خبر نداشت. البته نه جشنی که شما تصورش را می کنید. همه جمع شدیم. ۲ کیلو کیک هم خریدیم و به مادرم گفتیم تولدت مبارک. بچه خواهرم برف شادی می زد.

بعد از تحویل سال، اول از همه به چه کسی عیدی می دهی؟

اول به پدر و مادرم، بعد به خواهرها و برادرزاده هایم. به برادرهایم عیدی نمی دهم، چون سنشان زیاد است. اول از همه صورت مادرم را می بوسم و بغلش می کنم.

به دیگران عید را چطوری تبریک می گویی؟

رو در رو تبریک می گویم. تبریک پیامکی را دوست ندارم. موبایلم را می بندم، چون می دانم بارانی از پیامک برایم می آید. همه یک سری جملات ثابت را از روی هم کپی می کنند. صد تا پیامک یک جور می آید. من دوست دارم هر کس زاییده فکرش را برایم بفرستد؛ مثلا بزند به یادت بودم. عیدت مبارک.

میانه ات با سبزی پلو با ماهی روز اول سال چطور است؟

بعضی وقت ها پیش آمده این غذا را بخورم و بعضی وقت ها نشده. الان چهار پنج سالی است که سبزی پلو با ماهی نخورده ام. سن مادرم بالا رفته. من هم انتظار ندارم سبزی پلو با ماهی را با آن ظرافت برای من بپزد.

مگر خودت بلد نیستی درست کنی؟

ماهی را بلدم؛ اما سبزی پلو را نه.

کاری ندارد که یک کم سبزی را قاتی پلو می کنی و ادامه ماجرا!

بله، گفتنش راحت است. به خود شما هم بدهند درست کنی به جای سبزی پلو یک چیز دیگری می شود. باید سبزی را پاک کنی و تفت بدهی و از این جور کارها. من بلد نیستم.

تا حالا عید شمال بوده ای؟

من هیچ عیدی شمال نبوده ام. بیشتر تهران بودم یا خارج از کشور. ۵ سال ممتد هم بازیگر برنامه زنده رادیو بودم. با خانم ژاله صادقیان و آقای نصرت الله اکبری برنامه اجرا می کردیم.

برایت سخت نبود لحظه سال تحویل در حال کار باشی؟

نه اتفاقا خیلی خوش گذشت. لحظه سال تحویل همه گریه می کردیم. همه دعا می کردیم مخصوصا برای مریض ها. لحظه سال تحویل چون هیچ کس ما را نمی دید راحت تر می توانستیم گریه کنیم.

این اشکی که می ریزی اشک شوق است یا حسرت؟

اشک شوق است، اشک حسرت نیست. در آن لحظه سال تحویل یک حس قشنگی به تو دست می دهد.

بعضی ها می گویند تبریک گفتن عید کاری بی معناست. مگر یک سال پیرتر شدن هم تبریک گفتن دارد؟

نه، من می گویم ما یک سال عمر از خدا گرفته ایم. یک سال بیشتر عمر کرده ایم و بیشتر بندگی خدا را کرده ایم. پس باید جشن بگیریم. شما چرا ۴۰ سالگی تان را جشن می گیرید؟ چون عقل تان در این سن کامل می شود.

حالا راستش را بگو، عقل تو کامل شده است؟

من سنم را نمی گویم. من ۱۸ سال دارم. اصلا فرض کن تاریخ تولد من ۱۳۲۰ باشد. چه اهمیتی دارد. مهم این است که من ۱۸ سال دارم. چرا وقتی این را می گویم همه می خندند؟ ما به سن شناسنامه ای آدم ها نباید کاری داشته باشیم. من ۱۸ سال دارم. وقتی من این را تکرار کنم یک امید و نشاطی را به دیگران منتقل می کنم.

دارم خودم را با یک دنیای شاد هماهنگ می کنم. کسی نباید بگوید چون تو سنت بالا رفته باید کنار بروی. به نظر من خلاقیت و پویایی ربطی به سن ندارد. یک نفر ۷۰ سالش است و هنوز هم دیگران را از ذهنش تغذیه می کند. چه ربطی دارد؟

وسایل سفره هفت سین را خودت می چینی یا آماده می خری؟

من معمولا خودم به خرید نمی روم، چون خرید کردن من برای همه جالب است. می خواهند بدانند چی می خواهم بخرم، چطوری می خرم و چقدر می خرم. من معمولا اجناس را نشانه می گیرم و کسی را می فرستم که بخرد. بعضی وقت ها خواهرم می خرد و بعضی وقت ها همسایه ها.

به نظر تو چرا در سفره هفت سین تنگ ماهی می گذارند؟

ماهی نشانه سرزندگی است. ماهی در دریا و اقیانوس زندگی می کند و دریا هم بیکران است. ما باید خود ماهی را در نظر بگیریم نه تنگش را. خود ماهی نماد حرکت روبه جلوست.

این که می گویند ماهی در لحظه سال تحویل دمش را تکان می دهد درست است؟

من یکی دو بار لحظه سال تحویل به ماهی توی تنگ خیره شدم، تکان نخورد. برایش بشکن هم زدم، اما تکان نخورد. من جز حرکت ماهی چیزهای دیگری هم شنیده ام. یک نفر سفارش می کرد، سه تا سکه را در لحظه سال تحویل زیر خاک مدفون کن. بعد از سال تحویل آنها را در جیبت بگذار چون برکت دارد.

می گویند لحظه تحویل سال هر کاری بکنی تا آخر سال مشغول همان کار هستی. تو لحظه سال تحویل چه کار می کنی؟

من لحظه سال تحویل قرآن به دستم می گیرم. می دانم این قرآن به من کمک می کند. کمکم می کند در ناملایمات دچار کم لطفی و بی مهری به مردم و خانواده ام نشوم.

به نظر تو سالی که نکوست از بهارش پیداست؟

بله، من به این رسیده ام. بعضی وقت ها در بهار باران خیلی خوبی می آید. همه خوشحال می شوند؛ اما اگر بهار خشک باشد تا آخر سال هم خبری از باران نمی شود.

نظرت درباره ضرب المثل صد سال به از این سال ها چیست؟

من آخرش نفهمیدم ۱۰۰ سال به این سال هاست یا ۱۰۰ سال به از این سال ها. احتمالا باید «به» باشد. شاید هم سیب، گلابی و پرتقال!

به نظر تو با یک گل بهار می شود یا نمی شود؟

واقعا نمی شود. در بهار باید دشت ها و لاله زار ها پر از گل بشود. وقتی یک گل می روید تو باید بفهمی که آن بهار اساسا مشکل دارد. نمی شود که در فصل شکوفایی فقط یک گل شکوفا بشود. باید همه چیز با هم هماهنگ باشد.

من بچه پایین شهر تهرانم. روز اول عید لباس های نویمان را می پوشیدم و می آمدیم بیرون به بقیه بچه ها نشان می دادیم. وضع مان خوب نبود؛ اما این جوری نبود که بچه ها نتوانند لباس نو داشته باشند. یادم می آید قبل از این که با مادرم به خرید برویم، من تنهایی می رفتم لباس ها را نشان می کردم و به مادرم می گفتم همان ها را برایم بخرد.

انشای علم بهتر است یا ثروت را چطور می نوشتی؟

آن موقع ما بچه بودیم. می نوشتیم ما علم را می خواهیم. الان می فهمم که علم و ثروت هر دو در امتداد هم خوب هستند.

این که در تعطیلات نوروزی هم برنامه اجرا می کنی برایت سخت نیست؟

چرا، کار زیاد من را خسته می کند. بعضی وقت ها از کار زده می شوم. درست است که کار عشق است و ما با عشق کارمان را انجام می دهیم، اما بعضی وقت ها ممکن است عشق زده بشویم.

روز سیزده به در می روی به دامان دشت و طبیعت؟

اگر بروم با پوششی می روم که کسی من را نشناسد.

دروغ ۱۳ هم می گویی؟

من به این چیزها اعتقاد ندارم. دروغ سیزده من این است که عدد ۱۳ اصلا وجود ندارد. یعنی باید بگویی یازده و بعد سیزده. اینها خرافات است. تازه من سبزه هم گره نمی زنم. می گویند اگر گره بزنی بختت باز می شود.

خوب شد یادم انداختی. حالا که صحبت بخت و ازدواج و اینها شد، می خواهم یک سوال خصوصی بپرسم. خیلی ها به من گفتند از عمو پورنگ بپرس آیا خودش هم بچه ای دارد و کی ازدواج کرده و از اینجور سوالات.

من از این آدم ها یک سوالی می پرسم. مساله ازدواج من برای شما چه جذابیتی دارد؟ من دوست ندارم درباره این مساله شخصی صحبت کنم. من خودم بچه ندارم؛ اما دارم به بچه های مردم خدمت می کنم.

 پورتال تفریحی دنیا
پنج شنبه 31/6/1390 - 23:50
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته