• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4182روز قبل
اهل بیت
امام زمان (ع ) روضه مى خواند

شهید عظیم الشاءن شیخ احمد كافى واعظ اهلبیت (علیهم السلام ) رضوان اللّه تعالى علیه نقل فرمود كه خود مرحوم ملا احمد مقدس اردبیلى فرمود: با طلاب ها پیاده كربلا مى آمدیم (اوقات زیارتى حضرت اباعبداللّه (ع ) كه مى شود از نجف ده تا ده تا، بیستا بیستا، حركت مى كنند و كربلا مى آیند) در بین راه یك آقا طلبه اى بود كه گاهى براى ما روضه مى خواند كه امام حسین (ع ) یك نمكى در حنجره اش گذاشته بود.
مقدس اردبیلى مى فرماید: آمدم كربلا زیارت اربعین بود از بسكه دیدم زائر آمده و شلوغ است ، گفتم : داخل حرم نروم با این طلبه ها مزاحم زوار از راه دور آمده نشویم . گفتم : همین گوشه صحن مى ایستم زیارت مى خوانم ، طلبه ها را دور خودم جمع كردم یك وقت گفتم : طلبه ها این آقا طلبه اى كه در راه براى ما روضه مى خواند كجا است ، گفتند: آقا در بین این جمعیت نمى دانیم كجا رفته است .
در این اثناء دیدم یك عربى مردم را مى شكافت و بطرف من آمد و صدا زد ملا احمد مقدس اردبیلى مى خواهى چه كنى ؟ گفتم مى خواهم زیارت اربعین بخوانم ، فرمود: بلندتر بخوان من هم گوش كنم .
زیارت را بلندتر خواندم یكى دو جا توجه ام را به نكاتى ادبى داد وقتى كه زیارت تمام شد به طلبه ها، گفتم : این آقا طلبه پیدایش نشد؟ گفتند: آقا نمى دانیم كجا رفته است یك وقت این عرب بمن فرمود مقدس اردبیلى چه مى خواهى ، گفتم : یكى از این طلبه ها در راه براى ما گاهى روضه مى خواند، نمى دانم كجا رفته ، مى خواستم اینجا بیاید و براى ما روضه بخواند.
آقاى عرب بمن فرمود مقدس اردبیلى مى خواهى من برایت روضه بخوانم ؟ گفتم : آرى آیا به روضه خواندن واردى ؟ فرمود: آرى كه در این اثناء دیدم عرب رویش را به طرف ضریح اباعبداللّه الحسین (ع ) كرد و از همان طرز نگاه كردن ما را منقلب كرد یكوقت صدا زد یا اباعبداللّه نه من و نه این مقدس اردبیلى و نه این طلبه ها هیچ كدام یادمان نمى رود از آن ساعتى كه مى خواستى از خواهرت زینب (علیهاالسلام ) جدا شوى در این هنگام دیدم كسى نیست فهمیدم این عرب مهدى زهرا(علیهاالسلام ) بوده واقعا ساعت حساس و عجیبى بود.(1)

مهلاً مهلا یابن الزّهرا(علیهاالسلام )

مهلاً مهلا یابن الزهرا(علیهاالسلام )

در آن وداع آخرین

زینب به آه آتشین

مى گفت با سلطان دین

مهلاً مهلا یابن الزهرا(علیهاالسلام )

جان جهان آهسته رو

روح روان آهسته رو

آرام جان آهسته رو

مهلاً مهلا یابن الزهرا(علیهاالسلام )

كرده وصیت مادرت

بینم جمال انورت

بوسم گلوى اطهرت

مهلاً مهلا یابن الزهرا(علیهاالسلام )

ما بى كسان در اضطراب

این دختران در انقلاب

تو مى روى با صد شتاب

مهلاً مهلا یابن الزهرا(علیهاالسلام )

آخر در این دشت بلا

با این سپاه پر جفا

بر گو چه سازم یا اخا

مهلاً مهلا یابن الزهرا(علیهاالسلام )

از بعد تو بى یاورم

از جور دشمن مضطرم

آیا چه آید بر سرم

مهلاً مهلا یابن الزهرا(علیهاالسلام )

آه یتیمان یك طرف

بیمار نالان یك طرف

ظلم فراوان یك طرف

مهلاً مهلا یابن الزهرا(علیهاالسلام )

------------------------------------------------
1-مرحوم كافى

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:25
اهل بیت
شفاى چشم در زیر قبه

عالم متقى سید محمّد جعفر سبحانى امام جماعت مسجد آقا لر فرمود:
در خواب محل اجابت دعا را در قبه حضرت امام حسین (ع ) بمن نشان دادند و آن قسمت بالاى سر مقدس تا حدیكه محاذى قبر جناب حبیب بن مظاهر اسدى (رحمة اللّه علیه ) بود.
در سفرى كه با مرحوم والد مشرف شدیم پدرم ناگهان چشم درد گرفت و از هر دو چشم نابینا شد.
من سخت ناراحت و در زحمت بودم زیرا باید دائما مراقبش باشم و دستش ‍ را بگیرم و حوائجش را برآورده كنم .
یك روز به حرم مطهر مشرف شدم و در همان جاى اجابت دعا عرض كردم یا سیدالشهداء چشم پدرم را از شما مى خواهم شب كه به خواب رفتم در عالم رؤ یا دیدم بزرگوارى ببالین پدرم آمد دست مبارك را بر چشم پدرم كشید و به من فرمود: این چشم ولى اصل خراب است .
چون بیدار شدم دیدم هر دو چشم پدرم خوب و بینا شده است ولى معنى كلمه اصل خرابست را ندانستم تا سه روز كه از این قضیه گذشت پدرم از دنیا رفت آنگاه معنى كلمه واضح شد.(1)

این حسین (ع ) كیست كه عرش دل ما خانه اوست

كعبه دل حرم و منزل جانانه اوست

همه خلق جهان در غم او حیرانند

همه دلها به جهان عاشق و دیوانه اوست

دل عشاق جهان خاك نثاران رهش

محفل امن و امان جایگه و خانه اوست

(ف ى بُیُوتٍ اَذِنَ اللّه ) كه در قرآنست

بهتر از بیت و حرم كعبه و كاشانه اوست

گر به گیتى سخن آید به میان از غم و عشق

كه زند نارو شرر بر دل و غم خانه اوست

سوخت جانها همه از آتش سوزان غمش

غم او شمع دل و جان همه پروانه اوست

سالك راه چو فیض دل خود مى جوید

اثر گریه و زارى عزا خانه اوست

دل تهى دار بجز عشق حسینى (ع ) كه حقیر

در الست عهد به بستى و پیمانه اوست

-------------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:24
اهل بیت
تربت در روز عاشوراء خونین مى شود

ثقه عادل مرحوم مغفور ملا عبدالحسین خوانسارى رحمة اللّه علیه نقل نمود:
مرحوم آقا سید مهدى پسر آقا سیدعلى صاحب شرح كبیر (رضوان اللّه تعالى علیهما) در آن زمانى كه مریض شده بود، براى استشفاء شیخ محمّد حسین صاحب فصول و حاج ملا جعفر استرآبادى را كه هر دو از فحول و علماء عدول بودند فرستاد كه غسل كنند و با لباس احرام داخل سرداب قبر مطهر حضرت ابى عبداللّه (ع ) شوند و از تربت قبر مطهر با آداب وارده بردارند و براى مرحوم سید بیاورند و هر دو شهادت دهند كه آن تربت قبر مطهر است و جناب سید از آن تربت مقدارى تناول نماید.
آن دو بزرگوار حسب الامر رفتند و از خاك قبر مطهر برداشتند و بالا آمدند و از آن خاك قدرى به بعضى از حضار اخیار عطا كردند كه از جمله ایشان شخصى بود از معتبرین و عطار و آن شخص را در مرض موت عیادت كردم و باقى مانده آن را از ترس اینكه بعد از او بدست نا اهل افتد بمن عطا كرد.
من بسته را آوردم و در میان كفن والده گذاردم اتفاقا روز عاشوراء نظرم به ساروق آن كفن افتاد رطوبتى در آن احساس كردم چون آن را بر داشته و گشودم دیدم كیسه تربت كه در جوف كفن بوده مانند شكرى كه رطوبت ببیند حالت رطوبتى در آن عارض شده و رنگ آن مانند خون تیره گردیده و خونابه مانند شده ، اثر آن از باطن كیسه به ظاهر و از آن به كفن و ساروق رسیده با آنكه رطوبت و آبى آنجا نبود.
پس آن را در محل خود گذارده در روز یازدهم ساروق را آورده و گشودم آن تربت را به حالت اول خشك و سفید دیدم اگر چه آن رنگ زردى در كفن و ساروق كما كان باقیمانده بود و دیگر بعد از آن در سایر ایام عاشوراء كه آنرا مشاهده كردم همینطور آن را متغیّر دیده ام و دانستم كه خاك قبر مطهر در هر جا باشد در روز عاشوراء شبیه بخون مى شود.(1)
پرتو شمس قِدَم ز روى حسین (ع ) است

جلوه طور از رخ نكوى حسین (ع ) است

آنچه در آئینه وجود هویداست

ذره از آفتاب روى حسین (ع ) است

هر چه كه آیات در كتاب مبین است

مجمع اوصاف خلق و خوى حسین (ع ) است

نزهت خلد برین و آیت عظمى

آیت روى بتول و بوى حسین (ع ) است

كشتى این بحر را چه باك ز طوفان

لنگر این فلك تار موى حسین (ع ) است

پیر مغان در قِدم بَدُركشان گفت

باده جانبخش در سبوى حسین (ع ) است

خواهى اگر پى برى بكعبه مقصود

كعبه و معراج عشق و كوى حسین (ع ) است

ما بحریم جلال راه نیابیم

چونكه در آن خمیه گفتگوى حسین (ع ) است

بار خدایا گناه قطره فزون است

چشم امیدش بآبروى حسین (ع ) است

-------------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:24
اهل بیت
توسل به حضرت سیدالشهداء (ع )

مرحوم حاج میرزا على ایزدى فرزند مرحوم حاج محمّد رحیم مشهور به آبگوشتى (كه سبب شهرتش به آبگوشتى این بود كه ایشان اخلاص و ارادت زیادى به حضرت سیدالشهداء (ع ) داشت و مواظب خواندن زیارت عاشورا بود.
هر روز در مسجد گنج كه بخانه اش متصل بود پس از نماز جماعت یك یا دو نفر روضه مى خواندند پس از روضه خوانى سفره پهن مى كردند و مقدارى زیاد نان و آبگوشت در آن مى گذاشتند هر كس مایل بود همانجا مى خورد و هر كه مى خواست همراه خود به خانه مى برد.
نقل نمود كه : پدرم سخت مریض شد و بما امر نمود كه او را به مسجد ببریم گفتیم براى شما هتك است چون تجاّر و اشراف بعیادت شما مى آیند و در مسجد مناسب نیست .
گفت مى خواهم در خانه خدا بمیرم و علاقه شدیدى به مسجد داشت ناچار او را به مسجد بردیم تا شبى كه خیلى مرضش شدید شد و در حال اغماء بود كه او را بمنزل بردیم و آن شب در حال سكرات مرگ بود و ما به مردنش یقین كردیم پس در گوشه اى از حجره نشسته و گریان بودیم و سرگرم مذاكره تجهیزات و محل دفن و مجلس ترحیمش بودیم .
هنگام سحر شد ناگاه ، من و برادرم را صدا زد. نزدش رفتیم دیدیم عرق بسیارى كرده است بما گفت آسوده باشید و بروید بخوابید و بدانید كه من نمیمیرم و از این مرض خوب مى شوم ما حیران شدیم .
صبح شد در حالیكه هیچ اثرى از آن مرض در او نبود و بسترش را جمع كرده او را به حمام بردیم و این قضیه در شب اول ماه محرم سنه 1330 قمرى اتفاق افتاد و حیاء مانع شد از اینكه از او بپرسیم سبب خوب شدن و نمردنش چه بود؟
موسم حج نزدیك شد پس به تصفیه حساب و اصلاح كارهایش سعى كرد و مقدمات و لوازم سفر حج را تدارك دید تا اینكه با نخستین قافله حركت كرد. به بدرقه اش در باغ جنت یك فرسخى شیراز رفتیم و شب را با او بودیم .
ابتدا به ما گفت از من نپرسیدید كه چرا نمردم و خوب شدم اینك بشما خبر مى دهم كه آن شب مرگ من رسیده بود و من در حالت سكرات مرگ بودم پس در آن حال خود را در محله یهودیها دیدم و از بوى گند و هول منظره آنها سخت ناراحت شدم و دانستم كه تا مُردم جز آنها خواهم بود.
پس در آن حال به پروردگار خود نالیدم ندائى شنیدم كه اینجا محل ترك كنندگان حج است گفتم : پس چه شد توسلات و خدمات من نسبت به حضرت سیدالشهداء(ع ).
ناگاه آن منظره هول انگیز به منظره فرح بخش مبدل شد و بمن گفتند تمام خدمات تو پذیرفته است و به شفاعت آن حضرت ده سال بر عمر تو افزوده شد و تاءخیر در مرگت افتاد تا حج واجب را بجا آورى و چون اینك عازم حج شده ام .
پیش از محرم سال 1340 مرض مختصرى عارض پدرم شد و گفت شب اول ماه موعد مرگ من است و همان طور كه خبر داده بود شب اول محرم هنگام سحر از دار دنیا رحلت فرمود رحمة اللّه علیه .(1)
مهر ترا به روضه رضوان نمى دهم

این لطف ذوالعطاست من آسان نمى دهم

اشكى كه در عزاى تو ریزم ز دیدگان

آن اشك را به لؤ لؤ و مرجان نمى دهم

من عاشقم بروى تو اى شاه تشنه لب

آن عشق را بقیمت این جان نمى دهم

جان مى دهم در سر كوى تو یا حسین

آن تربتت بملك سلیمان نمى دهم

مى میرم از فراق تو شاها نظر نما

لطف تو را به لعل بدخشان نمى دهم

من آرزوى جمال تو یا حسین

این آرزو به منصب شاهان نمى دهم

در وقت احتضار كشم انتظار تو

تا بر سرم پا ننهى جان نمى دهم

شیرى كه خورده ام شده با حب تو عجین

این حبّ را بطور موسى عمران نمى دهم

من در عزاى تو نالم چو ناى نى

این سوگ را بحق تو پایان نمى دهم

من تشنه جمال تو هستم اى شها

این تشنه گى به چشمه حیوان نمى دهم

دم مى زنم ز نام تو هر صبح و هر مسا

این دم زدن به حور و به غلمان نمى دهم

كمتر گداى كوى توام كنز لافتا

درویشیم به جود حاتم دوران نمى دهم

نام تو گر بگوش رسید مى خرم ز جان

این صوت را به بلبل خوشخوان نمى دهم

آن غنچه اى كه بوى تو دارد بكام خود

آن غنچه را به صد گل خندان نمى دهم

-------------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:22
اهل بیت
نعل سرد گردید  

یكى از دوستان صمیمى و ولائى و مداح و عاشق اهلبیت عصمت و طهارت علیهم صلوات اللّه كه راضى نیست اسم او را در اینجا ببرم نقل نمود:
یك روز با مادرم تندى و غضب نمودم شب كه به خواب رفتم در عالم رؤ یا دیدم ، نعل آتشى را بطرف من مى آورند كه مرا بسوزانند.
همینكه آن نعل نزدیك من شد كه ببدنم برسد سه مرتبه صدا زدم یا حسین یا حسین یا حسین ((ع)) در آن وقت مشاهده نمودم آن نعل سرد و سلام شد.(1)
اى سوخته دل سراى دلدار اینجاست

پیوسته كلید مشكل كار اینجاست

گر در پى عشق حسین زهرائى (ع )

خوش آمده اى كه خانه یار اینجاست

-------------------------------------------------------
1-مؤلف.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:22
اهل بیت
گریه حضرت زهرا (س ) براى حسین (ع )

متقى ولائى و اهل دانش و دین شمس المحدثین حسینى فرمود كه : براى ما نقل نمود معاصر جلیل حاج شیخ محمّد طاهر روضه خوان شوشترى كه از متدیّنین و موثّقین در نجف اشرف است .
من در طفولیت كه به سنّ دوازده سالگى بودم در شب دوشنبه اى ساعت شش از شب گذشته بود به اتّفاق پدرم به مجلسى از مجالس عزادارى امام حسین (ع ) رفتیم كه پدرم روضه بخواند چون وارد آن مجلس شدیم ، صاحب مجلس (كه مشهدى رحیم نام داشت ) اعتراض كرد به پدرم كه چرا دیر آمدى مردم در این وقت نمى آیند و باید ابتداء مجلس را زودتر قرار دهیم . از اعتراض او پدرم دلش شكست و گفت اى مشهدى رحیم بدانكه پیغمبر (ص ) على و حسن و حسین (علیهم السلام ) حاضرند و سوگند یاد مى كنم كه بى بى فاطمه زهرا سلام اللّه علیها و فرزندان معصومش (علیهم السلام ) حاضرند شما غم نخورید انشاءاللّه تا هفته آینده مجلس شما بهتر و مرتب تر از این خواهد شد.
پس پدرم با دل شكسته (از سخنان صاحب مجلس ) منبر رفت و مشغول به خواندن مصیبت شد تا شروع به خواندن مصیبت كرد و رسید به به خواندن اشعار دعبل ابن على خزاعى در آن وقت من در طرف راست منبر نشسته بودم كه ناگاه پدرم رسید به این بیت :
افاطم لو خلت الحسین مجدلا
و قد مات عطشانا بشط فرات
یك وقت ناله ضعیفى از طرف راست منبر بلند شد و به گوشم رسید كه گویا زنى زمزمه مى كند چون گوش دادم شنیدم كه گریه مى كرد و سخنانى مى فرمود كه : از جمله سخنانش این بود كه مى فرمود: (یا ولدى یا حسین ) یعنى اى فرزندم اى حسین (ع ) چون من متوجه سمت چپ و راست شدم كسى را ندیدم از این مسئله تعجب نمودم !! آنگاه یقین نمودم این صداى بى بى عالم زهراى اطهر سلام اللّه علیها مى باشد پس بى اختیار شدم و بر سر و سینه خود چنان زدم كه پدرم از بالاى منبر متوجه من شد و گفت چه رسیده است تو را؟
من ساكت شدم ولى صداى ناله پى در پى مى آمد تا اینكه پدرم از منبر فرود آمد و آن ناله قطع شد چون از آن مجلس خارج شدیم پدرم به من فرمود به تو چه رسیده بود كه در وقت مصیبت خواندن من تو بى طاقت شدى و حال اینكه این نحو اشعار را تو مى دانى .
قصه را براى مرحوم پدرم نقل كردم آن مرحوم بى طاقت شده و مشغول بگریه كردن شد و مرا دعا نمود كه با محمّد و آل او صلوات اللّه علیهم اجمعین محشور شوم آنگاه فرمود: منهم با تو باشم .
چون هفته دیگر شد در همان وقت هفته گذشته به آن مجلس رفتیم ناگاه دیدم مملو از جمعیت است كه من ایشان را نمى شناختم و نور از صورت هاى ایشان متصاعد بود پس تعجب نمودم !!!
با خود گفتم : اینها مردمان نجف نیستند. و یقین نمودم كه اینها انوار اللّه اند كه براى خوشنودى صاحب آن مجلس حاضر شده اند. و بعد از آن قضیه تمام هفته هائیكه آن مشهدى رحیم روضه داشت ، ازدحام كثیرى مى شد تا اینكه بانى مجلس فوت شد مجلس تعطیل گردید. و من این سرگذشت را مى گویم در حالیكه شاهد مى گیرم بر خود خدا را كه در گفتار خود صادقم .(1)
بازم بسر فتاد هواى تو یا حسین (ع )

در دل مرا است شوق لقاى تو یا حسین (ع )

خواهد كه دم زند به ثناى تو طبع من

باشد شعار من چه ثناى تو یا حسین (ع )

بستیم در الست چه پیمان بعهد تو

شكسته ایم عهد و وفاى تو یا حسین (ع )

روز جزا كه اجر محبّان خود دهى

كوچك بود بهشت سخاى تو یا حسین (ع )

پیغمبران كه هادى خلقند در جهان

امیدوار فضل ولاى تو یا حسین (ع )

گشتى تو كشته از غم تو اهلبیت تو

بودند نوحه گر بخداى تو یا حسین (ع )

از آفتاب حشر سیدّ بیچاره را چه غم

بگرفته جاى زیر لواى تو یا حسین (ع )

-------------------------------------------------------
1-مناقب و معجزات الائمة.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:20
اهل بیت
شفاى مرد افلیج

شیخ ابو جعفر نیشابورى رضوان اللّه تعالى علیه نقل فرمود:
سالى با جمعى از رفقا براى زیارت حضرت سیّد الشّهداء(ع ) از شهر و دیارمان بیرون آمدیم .
چون بدو سه فرسخى كربلا كه رسیدیم یكى از رفقائیكه با ما بود ناگاه بدنش ‍ خشك و كم كم فلج شد و مثل یك قطعه گوشت گردید از این وضع ناراحت شده و به ما التماس مى كرد و قسم خدا مى داد كه او را وانگذاریم و با خود به كربلا ببریم .
شخصى ایستادگى كرد و او را كمك پرستارى و محافظت نمود و او را بر روى حیوانى گذارد تا به كربلا رسیدیم .
چون داخل حرم شدیم او را در یك پارچه اى گذاشتند و دو نفر از ما دو سر آن را گرفته و او را به سوى قبر حضرت آقا سیّد الشّهداء (ع ) بلند كردیم آن مرد افلیج دعا مى كرد و گریه و تضرع و ناله مى نمود، خدا را به حق حسین (ع ) قسم مى داد كه او را شفاء دهد.
چون آن پارچه را به زمین گذاشتند آن مرد نشست و بعد بر خواست و راه رفت چنانچه گوئى از بند رهائى و نجات یافت .(1)
اى كه بر درگه حقّ عزّت و جاهى دارى

بود آیا كه به عشاق نگاهى دارى

خاك پا را نظرى از سر رحمت انداز

تو سلیمانى و مورى سر راهى دارى

-------------------------------------------------------
1-معجزات الائمة.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:19
اهل بیت
در بروى عزادارن باز گردید

عالم ربانى استوره تقوا معلم اخلاق ، مخلص اهلبیت عصمت و طهارت و ولایت (صلوات اللّه علیهم اجمعین ) شهید محراب آیة اللّه سید عبدالحسین دستغیب (رضوان اللّه تعالى علیه ) نقل فرمود:
در اوقات مجاورت در نجف اشرف در ماه محرم سنه 1358 از طرف حكومت وقت عراق اكیدا از قمه زدن و سینه زدن و بیرون آمدن دسته جات منع شده بود.
شب عاشورا براى اینكه در حرم مطهر و صحن شریف سینه زنى نشود از طرف حكومت عراق اول شب درهاى حرم و رواق را قفل كردند و همچنین درهاى صحن را.آخرین درى را كه مشغول بستن آن بودند در قبله بود كه یك لنگه آنرا بسته بودند كه ناگهان جمعیت دسته سینه زن هجوم آوردند وارد صحن شده و رو بحرم مطهر آوردند درها را بسته دیدند در همان ایوان مشغول عزادارى و سینه زنى شدند.
ناگهان عدّه اى شُرطى (پلیس ) با رئیس آنها آمده و آن رئیس با چكمه اى كه به پا داشت در ایوان آمده و بعضى را مى زد و امر كرد آنها را بگیرند سینه زنها بر او هجوم آوردند و او را بلند كرده و در صحن انداختند و سخت او را مجروح و ناتوان ساختند و چون دیدند ممكن است قواى دولتى تلافى كنند و بالا خره مزاحمشان شود با كمال التجاء و شكستگى خاطر همه متوجه درِ بسته حرم شده و به سینه مى زدند و مى گفتند (یا عَلى فُكِّ الْبابَ) یا على باز كن در را، ما عزاداران فرزندت حسینیم (ع ) .
پس در یك لحظه ، درهاى حرم و رواق و صحن گشوده گردید و میلهاى آهنین كه بین درها و دیوار بود وسط آنها بریده شده و بالجمله سینه زنان وارد حرم مطهر مى شوند.
سایر نجفى ها كه با خبر مى شوند همه در صحن و حرم جمع مى شوند و شرطى ها پنهان مى گردند موضوع را به بغداد گزارش مى دهند دستور داده مى شود كه مزاحم آنها نشوند.
در آن سال در نجف و كربلا بیش از سالهاى گذشته اقامه عزاء شد و این معجزه باهره را شعراء در اشعار خود نقل نموده و منتشر ساختند از آن جمله یكى از فضلاى عرب اشعار یكى از ایشان را بر لوحى نوشته و بدیوار حرم مطهر چسباندند و آن اشعار این است .(1)
مَنْ لَمْ یُقِرُّ بِمُعْجِزاتِ الْمُرْتَضى (ع )

صِنْوِا النَّبِىِّ (ص ) فَلَیْسَ بِمُسْلِمٍ

فَتَحَتْ لَنَا الاَبْوابَ راحَةُ كفِّهِ

اَكْرِمْ بِتِلْكَ الراحَتَی نِ وَ اَنْعِمِ

اِذْ قَدْ اَرادُوا مَنْعَ اَرْبابِ الْعَزاءْ

بِوُقُوعِ ما یَجْرى الدَّمُ بِمُحَّرمٍ

فَاِذا اَلْوَصِىُّ بِراحَتَیْهِ اَرْخُوا

اَوْ ما فَفُكَّ الْبابُ حِفْظا لِلدَّمٍ

 

یا حسین (ع ) دیوانه ام از باده مستانه ات

خرّم آن دل مست شد ز آن شربت جانانه ات

من نه تنها هستم از عشق تو اندر عاشقى

عالمى دیوانه اند از باده پیمانه ات

هر كه نوشید از ازل آن شربت مهر تو را

كى دیگر دل مى كند ز آن خانه و غم خانه ات

شیعیان را مكّه كوى منا كوى تو شد

جان بقربان تو و آن كعبه كاشانه ات

كى خدا خلقت كند دیگر حسینى هم چو تو

كى دیگر آید پدر چون حیدر فرزانه ات

هر كه اندر روز عاشورا بیاد آرد تو را

مى شود آگه ز ذات گوهر یك دانه ات

-------------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:19
اهل بیت
عزادارى هندوها

سید جلیل مرحوم دكتر اسماعیل مجاب (دندان ساز) عجائبى از ایام مجاورت در هندوستان كه مشاهده كرده بود نقل مى كرد از آنجمله مى گفت : عده اى از بازرگانان هندو (بت پرست ) به حضرت سیدالشهداء (ع ) معتقد و علاقه مندند و براى بركت مالشان با آنحضرت شركت مى كنند.
بعضى از آنها روز عاشورا بوسیله شیعیان شربت و فالوده و بستنى درست مى كرده و خود بحال عزا ایستاده و به عزداران مى دهند و بعضى از آنها مبلغى كه راجع به آن حضرت است به شیعیان مى دهند تا در مراكز عزادارى صرف نمایند.
یكى از آنها عادتش این بود كه همراه سینه زنها حركت مى كرد و با آنها سینه مى زد.
چون مُرد بنا بمرسوم مذهبى خودشان بدنش را بآتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاكستر شد جز دست راست و قطعه اى از سینه اش كه آتش آن دو عضو را نسوزانیده بود.
بستگانش آن دو عضو را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند این دو قطعه راجع به حسین ((ع )) شما است . جائیكه آتش جهنم كه طرف نسبت و قابل مقایسه بآتش دنیا نیست به وسیله حضرت امام حسین (ع ) خاموش و برد و سلام مى گردد پس نسوزانیدن آتش ضعیف دنیوى بوسیله آن بزرگوار جاى تعجب نیست .(1)
خلفت افلاك از براى حسین (ع ) است

جلوه خورشید از جلاى حسین (ع ) است

كرد لب تشنه جان نثار ره دوست

بهر حسین خونبها خداى حسین (ع ) است

هست مصون ز آفتاب روز قیامت

هر كه پناهنده لواى حسین (ع ) است

نیست در آن عالم از عنایت محروم

هر كه در این عالم آشناى حسین (ع ) است

دوش بگفتم بسینه در تو چه باشد

گفت ندانى دل است و جاى حسین (ع ) است

دارى اگر آرزوى جنت و غلمان

جنّت و فردوس كربلاى حسین (ع ) است

-------------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:18
اهل بیت
انتقام از قاتل

جناب حاج محمّد سوداگر كه چندین سال در هند بوده عجائبى در ایام توقف در هند مشاهده كرده از آنجمله نقل مى نمود:
روزى در بمبئى یك نفر هندو (بت پرست ) مِلك خود را در دفتر رسمى مى فروشد و تمام پول آن را از مشترى گرفته از دفترخانه بیرون مى آید.
دو نفر شیّاد كه منتسب به مذهب شیعه بودند در كمین او بودند كه پولش را بدزدند، هندو مى فهمد، به سرعت خودش را به خانه مى رساند و فورا از درختى كه در وسط خانه بود بالا مى رود و پنهان مى شود.
آن دو نفر شیّاد وارد خانه مى شوند هر چه مى گردند او را نمى بینند به زنش ‍ عتاب مى كنند مى گویند ما دیدیم وارد خانه شد باید بگوئى كجاست زن مى گوید: نمى دانم .
پس او را شكنجه و آزار مى نمایند تا مجبور مى شود و مى گوید: شما بحق حسین (ع ) خودتان قسم بخورید كه او را اذیت نكنید تا بگویم . آن دو نفر بى حیا بحق آن بزرگوار قسم یاد مى كنند كه كارى با او نداشته باشند جز بدانند او كجاست . زن به درخت اشاره مى كند پس آنها از درخت بالا مى روند و هندو را پائین مى آورند و پولهایش را برمى دارند و از ترس اینكه تعقیب و رسوا نشوند سرش را مى برند.
زن بیچاره سر را بسوى آسمان بلند مى كند و مى گوید: اى حسین (ع ) شیعه ها، من به اطمینان قسم بتو شوهرم را نشان دادم .
ناگهان آقائى ظاهر مى شود و با انگشت مبارك اشاره بگردن آن دو نفر مى كند فورا سرهاى آنها از بدن جدا شده مى افتند بعد سر هندو را ببدنش ‍ متصل مى فرماید و زنده مى شود و آنگاه از نظر غائب مى شود.
مقامات دولتى با خبر مى شوند و پس از تحقیق ، با عجاز آقا امام حسین (ع ) یقین مى كنند و از طرف حكومت چون ماه محرم بوده اطعام مفصلى مى شود و قطار راه آهن براى عبور عزادران مجانى مى شود و آن هندو و جمعى از بستگانش مسلمان و شیعه مى گردند.(1)
به ملتى كه مرامش بود مرام حسین (ع )

من احترام گذارم باحترام حسین (ع )

از آن جهت شده دیوان كربلا دل ما

كه افتتاح شده از ازل بنام حسین (ع )

هنوز تشنه بگرید چو آب مى نوشد

هنوز مى شنود گوش دل پیام حسین (ع )

زبان به موعظه بگشود و من نمى گویم

چه روى داد و چرا قطع شد كلام حسین (ع )

بباغ سرو خرامان بخاك خون مى ریخت

فتاد چون بزمین سرو خوش خرام حسین (ع )

نه چون حسین (ع ) كسى سجده كرد در عالم

نه كس قیام نموده است چون قیام حسین (ع )

حسین (ع ) بسكه مقامش بلند مرتبه است

بجز خداى نداند كسى مقام حسین (ع )

امید هست نگارنده را كه در محشر

خداش بنده خود خواند و غلام حسین (ع )

-------------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:17
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته