من از عشق تو چون زنم دل به دریا
رسد آه من از زمین تا ثریا
جواد چاوشی / کاشف
یکی از خلفای عباسی که به غایت ظلم پیشه و ستم اندیشه بود ، به یکی از ندیمان خویش گفت : به جهت من لقبی پیدا کن مثل المعتصم بالله و المتوکل بالله و . . .
آن ندیم گفت : هیچ لقبی برای تو مناسب تر از نعوذ بالله نیست .
هنگامی که پدرم موهای سرم را می کشید و تنبیهم می کرد ، آرزو می کردم که به هیچ وجه مو نداشته باشم ، و امروز بحمدالله به این آرزویم رسیده ام .
ژنرال مغروری در خیابان سرباز ساده ای را دید که آرام و خونسرد از کنار او گذشت و سلام نظامی نداد .
ژنرال برگشت و با عصبانیت از سرباز پرسید : سرباز ! به من بگو وقتی یک ژنرال و یک سرباز در خیابان یکدیگر را می بینند ، کدام یک باید اول سلام دهد ؟
سرباز فکری کرد و گفت :
هر کدام با ادب تر است !
یک الجزایری در مقاله ای نوشته بود :
راز پیروزی ما بر فرانسه این بود که با تعداد کم و مهمات اندک ، همه با هم بودیم و در خودمان خائن نداشتیم .
جواد کاوشی / کاشف
حکمت 394 نهج البلاغه :
بسا سخنی که از حمله ی مسلحانه کارگرتر است .
جواد جاوشی / کاشف
حکمت 408 نهج البلاغه :
قلب کتاب چشم است . (آنچه چشم بنگرد در قلب نشیند)
حکمت 400 نهج البلاغه :
چشم زخم حقیقت دارد ، استفاده از نیروهای مرموز طبیعت حقیقت دارد ،سحر و جادو وجود دارد ، و فال نیک راست است ، و رویداد بد را بد شگون دانستن درست نیست ، بوی خوش درمان کننده ، عسل نشاط آور ، سواری بهبودی آور ، و نگاه به سبزه درمان کننده و نشاط آور است .
حکمت 128 نهج البلاغه :
در آغاز سرما خود را بپوشانید ، و در پایانش آن را دریابید ، زیرا با بدن همان می کند که با درختان خواهد کرد ؛ آغازش می سوزاند و پایانش می رویاند .