دعا و زیارت
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا حسن بن علی العسکری
السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)
سلام
از زمان غیبت امام زمان(عج) تا کنون1140 سال شمسی گذشته است.
و زمان همچنان در گذر است.
آیا هنوز زمان آن نرسیده که خودمان را برای ظهور او آماده کنیم؟
*******************************************
یکی از هم عصران آن حضرت میگوید:
روزی حسن بن علی علیه السلام را که در سنّ کودکی بود، مشاهده کردم. او در کنار عدّه ای از کودکان دیگر که مشغول بازی بودند، ایستاده بود و داشت گریه میکرد. فکر کردم که علّت گریهاش نداشتن اسباب بازی است. به همین جهت، ناراحت شدم و به او گفتم:
ـ ناراحت نباش! من برایت اسباب بازی میخرم.
چهره، درهم نمود و با اندوه و افسردگی فرمود:
-یا قَلیلَ الْعَقْلِ! ما لِلَّعْبِ خُلِقْنا؛ ای کم عقل! ما برای بازی آفریده نشدهایم.
با تعجّب پرسیدم:
ـ پس برای چه خلق شده ایم؟
ـ برای دانش و پرستش.
ـ از کجا این را میگویی؟
ـ از آنجا که خداوند میفرماید: «اَفَحَسِبْتُمْ اَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ اَنَّکُمْ اِلَیْنا لاتُرْجَعُونَ»4؛ آیا گمان میکنید که شما را بیهوده (و برای بازی) آفریده ایم و شما به سوی ما بازگشت نمیکنید؟
از پاسخ صریح و منطقی آن حضرت، شگفت زده شدم و به اندیشه فرو رفتم. بار دیگر به سیمای نورانیاش چشم دوختم. از چهره تابناکش آن حالت دگرگونی و انقلابی که در درونش ایجاد شده بود، قابل تشخیص بود. لحظه ای به فکر فرو رفتم و سپس با لحن آرام و دلسوزانه گفتم:
ـ شما با آنکه هنوز کودک هستی و گناهی انجام نداده ای؛ چرا این گونه منقلبی و از خدا میترسی؟
ـ مادرم را دیدم که میخواست هیزمهای بزرگ را روشن کند؛ روشن نمیشد. مقداری هیزم کوچک فراهم کرده و آتش را شعله ور ساخت. حال، من از این میترسم که با این هیزم های کوچک (گناه) به دوزخ بروم!
«مادرم...، هیزم...، آتش...، دوزخ و...» واژههایی بود که مرا به فکر فرو برد. بغضی در گلویم ایجاد شده بود. بیشتر از آینده خودم ترسیده بودم. از آن کودک دانشور و خائف از عذاب قیامت، خواهش کردم تا موعظه و نصیحتم نماید!
فرزند خردسال خاندان عترت، اشعار زیبایی قرائت کرد که حاکی از بی وفایی و ناپایداری خوشی های دنیا و استمرار گناهان آن بود. شعری که هنوز هم من را در پنجه اسارت خویش دارد:
«دنیا را میبینم که گویا پاچه هایش را بالازده و با سرعت در حال دویدن است.
دنیا برای هیچ جانداری باقی نخواهد ماند و به کسی وفا نخواهد نمود.
گویا مرگ و حوادث ناگوار، سوار بر اسبی تیزرو برای گرفتن جان آدمی میدود.
پس ای دلباخته دنیا! لحظه ای درنگ کن و برای سفرِ بی بازگشت آخرت، توشه ای برگیر.»
بر شیعیان و رهپویان امام حسن عسکری علیه السلام، زیبنده است که «خدا محوری» را در تمام فراز و نشیبهای زندگی فردی و اجتماعی خویش مدّ نظر داشته باشند و با رفتار پسندیده خویش، باعث افتخار و سربلندی خاندان عترت علیهم السلام باشند.
در فراز یکی از وصایای ارزشمند امام حسن عسکری علیه السلام این مطلب چنین انعکاس یافته است:
«... اتَّقُوا اللّه و کُونُوا زَیْناً وَ لا تَکُونُوا شَیْناً؛ (شما شیعیان) پرهیزکار باشید و از عذاب الهی بترسید و زینت ما باشید نه مایه ننگ ما.»
در فرجام این گفتار، شایسته است که دست نیاز به سوی کردگار بی نیاز بلند کرده، استمداد بجوییم تا به ما نیز قلبی خاشع و چشمی گریان عنایت فرماید.
اَللّهمَّ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِک
http://labbayk.com
شیعه را خاک غم بر سر میباید و بازار دل، تا ابد سیاهپوش و آسمان دین را باران باران و اشک و اشک!
اللهم عجـــل لولیک الفـــرج
دوشنبه 3/12/1388 - 21:59
دعا و زیارت
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا حسن بن علی العسکری
السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)
سلام
از زمان غیبت امام زمان(عج) تا کنون1140 سال شمسی گذشته است.
و زمان همچنان در گذر است.
آیا هنوز زمان آن نرسیده که خودمان را برای ظهور او آماده کنیم؟
*******************************************
نجات امت مسلمان از گرایش به مسیحیت
در زمانی که امام حسن عسگری علیه السلام در سامرّاء بود بارندگی نشد و مردم در قحطی قرار گرفتند، خلیفه عباسی به نگهبانان و مردم فرمان داد که برای درخواست کردن باران به بیرون بروند ولی پس از سه روز پی در پی دعا کردن از باران خبری نشد، تا این که در روز چهارم جاثلیق به همراه نصاری و راهبان به صحرا رفتند و در جمع اینان راهبی بود که همینکه دست به آسمان بلند کرد باران شدیدی باریدن گرفت و بیشتر مردم شک کردند و به شگفتی افتادند و به دین مسیحیت وارد شدند.
خلیفه عباسی که موقعیت حکومت خودش را در خطر و متزلزل دید، پیام به امام عسگری علیه السلام داد در حالی که حضرت در زندان محبوس بودند به حضرت گفتند که به فریاد امّت جدّت برس که هلاک شدند.
حضرت فرمود: من فردا خارج می شوم و بخواست خدا شک را از دل مردم می برم روز دیگر جاثلیق با راهبان خارج شدند و حضرت عسگری علیه السلام هم با جمعی از اصحاب خارج شدند حضرت چشمشان که به راهب افتاد به یکی از غلامانش دستور داد که برود دست راست او را بگیرد و از میان انگشتانش هر چه هست بیرون بیاورد.آن غلام رفت و استخوان سیاهی از میان انگشتان راهب بیرون آورد.
آنگاه امام عسگری علیه السلام به آن راهب فرمود: حالا دعا کن باران بیاید آن راهب هم دعا کرد ولی آسمان ابر آلود صاف شد و خورشید طلوع کرد خلیفه با تعجب پرسید: این استخوان چیست؟
حضرت فرمود: این استخوان از قبر یکی از پیامبران است که به برکت آن باران می آمده است.
منبع: بحار الانوار، ج 50، ص 270، ح 37
8 ربیعالاول، سالروز شهادت امام حسن بن علی العسکری علیه السلام را به
محضر مبارک امام عصر (عج) و سایر مسلمین تسلیت و تعزیت عرض مینمایم.
اللهم عجـــل لولیک الفـــرج
دوشنبه 3/12/1388 - 20:40
دعا و زیارت
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا حسن بن علی العسکری
السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)
سلام
از زمان غیبت امام زمان(عج) تا کنون1140 سال شمسی گذشته است.
و زمان همچنان در گذر است.
آیا هنوز زمان آن نرسیده که خودمان را برای ظهور او آماده کنیم؟
*******************************************
سفارش امام حسن عسکری علیه السلام به شیعیان
شما را به تقوای الهی و پرهیزکاری در دینتان، و کوشش و تلاش برای خدا، و راستگویی، و ادای امانت به هر که شما را امین شمرده است، نیکوکار باشد و یا بدکار، و سجده طولانی و همسایه داری خوب، توصیه می کنم که محمد(ص) به خاطراینها آمده است. نماز را با جماعت ایشان- شیعیان- بخوانید و جنازه هایشان را تشییع کنید و از بیمارانشان عیادت نمایید و حقوق ایشان را بپردازید، زیرا هنگامی که فردی از شما پرهیزکار در دین و راستگو و امانتدار باشد و با مردم خوش رفتاری کند، می گویند:" او شیعه است و در نتیجه باعث خوشحالی ما می شود.
در فصل شهادتت خزانم
گفتن ز غمت نمیتوانم
آهنگ غریبی تو مولا
آتش شده پای استخوانم
تنها نه به اشک اکتفایی
از دیده سرشک خون روانم
تو ابن غریب، ابا الغریبی
از داغ تو نیمه گشته جانم
در خانه و خانه همچو زندان
مظلومترین تو را بخوانم
آزاد شده ز جورِ دشمن
با زهر جفا، غمت بدانم
فرزند تو هم غریب چون توست
ای سوخته بینِ آشیانم
این ناله که مانده بین سینه
باشد به فدایت ای بیانم
اللهم عجـــل لولیک الفـــرج
دوشنبه 3/12/1388 - 20:6
دعا و زیارت
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ابا صالح المهدی(عج)
سلام
از زمان غیبت امام زمان(عج) تا کنون1140 سال شمسی گذشته است.
و زمان همچنان در گذر است.
آیا هنوز زمان آن نرسیده که خودمان را برای ظهور او آماده کنیم؟
*******************************************
گر نیایی تا قیامت انتظارت میکشم
منت عشق از نگاه پر شرارت میکشم
ناز چندین ساله از چشم خمارت میکشم
تا نفس باقیست اینجا انتظارت میکشم
اللهم عجـــل لولیک الفـــرج
جمعه 30/11/1388 - 18:51
دعا و زیارت
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان
سلام
از زمان غیبت امام زمان(عج) تا کنون1140 سال شمسی گذشته است.
و زمان همچنان در گذر است.
آیا هنوز زمان آن نرسیده که خودمان را برای ظهور او آماده کنیم؟
*******************************************
روزی حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد: دلم می خواهد یکی از آن بندگان خوبت را ببینم. خطاب آمد: به صحرا برو. آنجا مردی کشاورزی می کند. او از خوبان درگاه ماست. حضرت به صحرا آمد و مردی را مشغول به کشاورزی دید. حضرت تعجب کرد که او چگونه به درجه ای رسیده است که خداوند می فرماید از خوبان ماست. از جبرئیل پرسش کرد. جبرئیل عرض کرد: در همین لحظه خداوند او را امتحان میکند، عکس العمل او را مشاهده کن. بلیه ای نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد. نشست و بیلش را در مقابلش قرار داد و گفت: مولای من تا تو مرا بینا می پسندیدی من داشتن چشم را دوست میداشتم. حال که تو مرا نابینا می پسندی من نابینایی را بیش از بینایی دوست می دارم. حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده است. رو کرد به آن مرد و فرمود: ای مرد من پیغمبرم و مستجاب الدعوه. میخواهی دعا کنم خداوند چشمانت را شفا دهد؟ مرد گفت: خیر. حضرت فرمود: چرا؟ گفت: آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست می دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم.
برگرفته از وبلاگ کانون فرهنگی و هنری وارثان انتظار
اللهم عجـــل لولیک الفـــرج
جمعه 30/11/1388 - 18:26
ادبی هنری
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان
سلام
از زمان غیبت امام زمان(عج) تا کنون1140 سال شمسی گذشته است.
و زمان همچنان در گذر است.
آیا هنوز زمان آن نرسیده که خودمان را برای ظهور او آماده کنیم؟
*******************************************
مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ سالهاش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد: پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن. مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را میشنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند. ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت میکنند.
زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه میکردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید.
او با لذت آن را لمس کرد و چشمهایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران میبارد، آب روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از مرد مسن پرسیدند: چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمیکنید؟
مرد مسن گفت: ما همین الان از بیمارستان بر میگردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی میتواند ببیند.
بیایید فكر كنیم تا بحال چقدر پیش داوری هایمان راجع به افراد درست از آب در آمده اند؟
آیا برچسب هایی كه به افراد زده می شود یا میزنیم، چیزی جز پیش داوری های توخالی نمی باشند؟
برگرفته از وبلاگ شیراز : دانستن تو، افتخار من است .
اللهم عجـــل لولیک الفـــرج
جمعه 30/11/1388 - 18:18
دعا و زیارت
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان
سلام
از زمان غیبت امام زمان(عج) تا کنون1140 سال شمسی گذشته است.
و زمان همچنان در گذر است.
آیا هنوز زمان آن نرسیده که خودمان را برای ظهور او آماده کنیم؟
*******************************************
· اطاعت از دستور رهبر و فرمانده
· فراوانى عِدّه و عُدّهى دشمن در برابر ارادهى خداوند چیزى نیست.
سوره بقره آیه 249
فَلَمَّا فَصلَ طالُوت بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیكم بِنَهَرٍ فَمَن شرِب مِنْهُ فَلَیْس مِنى وَ مَن لَّمْ یَطعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنى إِلا مَنِ اغْتَرَف غُرْفَةَ بِیَدِهِ فَشرِبُوا مِنْهُ إِلا قَلِیلاً مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ ءَامَنُوا مَعَهُ قَالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوت وَ جُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظنُّونَ أَنَّهُم مُّلَقُوا اللَّهِ كم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً كثِیرَةَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصبرِینَ
و هنگامى كه طالوت (به فرماندهى لشكر بنى اسرائیل منصوب شد، و) سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت : خداوند، شما را به وسیله یك نهر آب ، آزمایش مى كند، آنها (كه به هنگام تشنگى ،) از آن بنوشند، از من نیستند، و آنها كه جز یك پیمانه با دست خود، بیشتر از آن نخورند، از من هستند! جز عده كمى ، همگى از آن آب نوشیدند. سپس هنگامى كه او، و افرادى كه با او ایمان آورده بودند، (و از بوته آزمایش ، سالم به در آمدند،) از آن نهر گذشتند، (از كمى نفرات خود، ناراحت شدند، و عده اى ) گفتند: امروز، ما توانایى مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم . اما آنها كه مى دانستند خدا را ملاقات خواهند كرد (و به روز رستاخیز، ایمان داشتند) گفتند، چه بسیار گروههاى كوچكى كه به فرمان خدا، بر گروههاى عظیمى پیروز شدند! و خداوند، با صابران (و استقامت كنندگان ) است .
كلمه «جنود» جمع «جُند» به معناى لشكر است و حضور چندین لشكر بعد از اعراض گروههایى از مردم، نشانه كثرت جمعیّت آنان است.
این آیه خبر از مردودى گروه زیادى از بنىاسرائیل مىدهد كه از صحنه آزمایش نوشیدن آب و تحمل تشنگى، سربلند بیرون نیامدند. امّا این گروه باقیمانده، آزمایش دیگرى داشتند كه آزمایش روحى و معنوى بود. وقتى آنان با سپاه انبوه جالوت مواجه شدند، گفتند: ما توانایى مقابله با این سپاه مسلح را نداریم. ولى آنهایى كه به روز قیامت ایمان داشتند، گفتند: پیروزى به دست خداست، اى بسا گروههاى اندك كه به اذن خداوند بر سپاهیان بزرگ پیروز مىشوند.
پیروزى در یك مرحله از آزمایش، كافى نیست. افرادى در بعضى از مراحل موفق مىشوند، ولى در مرحلهاى دیگر شكست مىخورند. در این داستان گروهى رهبر را بخاطر فقر نپذیرفتند، گروهى در آزمایش شكم، شكست خوردند و گروهى در برخورد با دشمن خود را باختند.
طالوت در ابتدا جمعیّت را به خود نسبت نداد و نفرمود: «جنوده»، بلكه فرمود: «بالجنود» گرچه لشكریان انبوه بودند و فرماندهى او را پذیرفتهاند، ولى هنوز میزان فرمانبرى آنان را آزمایش نكرده است، ولى بعد از آزمایش، به خود نسبت مىدهد. «فانّه منّى»
امام باقر علیه السلام مىفرماید: افرادى كه تا آخر كار به طالوت وفادار ماندند، سیصد و سیزده نفر بودند.
حساب دو گروه روشن است، هر كس ننوشد قطعاً خودى است و هر كس بنوشد قطعاً بیگانه است، ولى كسانى كه با مشت نوشیدند، نه خودى هستند و نه بیگانه. باید آنان را نه مأیوس كرد ونه مشمول الطاف. لذا براى «من اغترف غرفة بیده» نه كلمه «منّى» بكار رفته ونه «لیس منّى».
كسانى كه دستشان به اموال مردم یا اموال دولتى رسید، ولى با كرامت وزهد از كنارش گذشتند و حرص و طمع آنان را آلوده نكرد، حزب اللّهى هستند و كسانى كه پشت خود را با ذخیره اموال مىبندند، مؤمن واقعى نیستند. «فمن شرب منه فلیس منّى و من لم یطعمه فانّه منّى»
تفسیر نور
اللهم عجـــل لولیک الفـــرج
جمعه 30/11/1388 - 11:42
دعا و زیارت
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان
سلام
از زمان غیبت امام زمان(عج) تا کنون1140 سال شمسی گذشته است.
و زمان همچنان در گذر است.
آیا هنوز زمان آن نرسیده که خودمان را برای ظهور او آماده کنیم؟
*******************************************
تمام خاك را گشتم به دنبال صدای تو
ببین باقی است روی لحظه هایم جای پای تو
اگر كافر اگر مومن به دنبال تو می گردم
چرا دست از سر من بر نمی دارد هوای تو
دلیل خلقت آدم، نخواهی رفت از یادم
خدا هم در دل من پر نخواهد كرد جای تو
صدایم از تو خواهد بود اگر برگردی ای موعود
پر از داغ شقایق هاست آوازم برای تو
تو را من با تمام انتظارم جستجو كردم
كدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو
نشان خانه ات را از تمام شهر پرسیدم
مگر آن سو تر است از این تمدن روستای تو
علی میرشكاك
خبرگزاری آینده روشن
اللهم عجـــل لولیک الفـــرج
پنج شنبه 29/11/1388 - 12:0
سياست
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان
سلام
حضرت آیت الله خامنه ای:
ملت ایران در 22 بهمن، حجت را بر همه تمام کرد.
اللهم عجـــل لولیک الفـــرج
پنج شنبه 29/11/1388 - 11:12
فلسفه و عرفان
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا صاحب الزمان
سلام
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .
فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت :
می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که
دردهایش را در خود نگاه میدارد …
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست .
فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،
گنجشک هیچ نگفت و …
خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست .
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام .
تو همان را هم از من گرفتی .
این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟
و سنگینی بغضی راه کلامش بست …
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند .
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو
از کمین مار پر گشودی .
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود .
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به
دشمنی ام برخاستی !
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود .
ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد ...
اللهم عجـــل لولیک الفـــرج
پنج شنبه 29/11/1388 - 10:28