• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 976
تعداد نظرات : 130
زمان آخرین مطلب : 4955روز قبل
دانستنی های علمی
سه نفر از بنى اسرائیل با هم به مسافرت رفتند. در ضمن سیر و سفر در غارى به عبادت خدا پرداختند. ناگهان سنگ بزرگى از قله كوه فرود آمد و بر در غار افتاد و دهانه غار گرفته شد. بیرون آمدنشان دیگر ممكن نبود. طورى كه مرگ خود را حتمى مى دانستند پس از گفتگو و چاره اندیشى زیاد به یكدیگر گفتند: به خدا قسم ! از این مرحله خطر نجات پیدا نمى كنیم ، مگر اینكه از روى راستى و درستى با خدا سخن بگوییم بیایید هر كدام از ما عملى را كه فقط براى رضاى خدا انجام داده ایم به خدا عرضه كنیم تا خداوند ما را از گرفتارى نجات بدهد.
یكى از آنان گفت : خدایا! تو خود مى دانى كه من عاشق زنى شدم كه داراى جمال و زیبایى بود و در راه جلب رضاى او مال زیادى خرج كردم . تا اینكه به او دست یافتم و چون با او خلوت كردم و خود را براى آمیزش آماده نمودم ناگاه در آن حال به یاد آتش جهنم افتادم از برابر آن زن برخاسته بیرون رفتم خدایا! اگر این كار من به خاطر ترس از تو بوده و مورد رضایت تو واقع شده این سنگ را از جلوى در غار بردار در این وقت سنگ كمى كنار رفت به طورى كه روشنایى را دیدند.
دومى گفت : خدایا! تو خود آگاهى كه من عده اى را اجیر كردم كه برایم كار كند و قرار بود هنگامى كه كار تمام شد به هر یك از آنان مبلغ نیم درهم بدهم چون كار خود را انجام دادند من مزد هر یك از آنها را دادم ولى یكى از ایشان از گرفتن نیم درهم خوددارى كرده و اظهار داشت : اجرت من بیشتر از این مقدار است ؛ زیرا من به اندازه دو نفر كار كرده ام به خدا قسم ! این پول را قبول نمى كنم و در نتیجه مزدش را نگرفته رفت و من با آن نیم درهم بذر خریده در زمینى كاشتم خداوند هم بركت داد و حاصل زیاد برداشتم پس از مدتى همان اجیر پیش من آمده و مزد خود را مطالبه نمود من به جاى نیم درهم هیجده هزار درهم (اصل سرمایه و سود آن ) به او دادم خداوندا! اگر این كار را من تنها به خاطر ترس از تو انجام داده ام این سنگ را از سر راه ما دور كن در این هنگام سنگ تكان خورد كمى كنار رفت به طورى كه در اثر روشنایى همدیگر را مى دیدند ولى نمى توانستند بیرون بیایند.
سومى گفت : خدایا! تو خود مى دانى كه من پدر و مادرى داشتم كه هر شب شیر برایشان مى آوردم تا بنوشند یك شب دیر به خانه آمدم و دیدم به خواب رفته اند خواستم ظرف شیر را كنارشان گذاشته و بروم ترسیدم جانورى در آن شیر بیفتد خواستم بیدارشان كنم ترسیدم ناراحت شوند بدین جهت بالاى سر آنها نشستم تا بیدار شدند بار خدایا! اگر من این كار را به خاطر جلب رضاى تو انجام داده ام این سنگ را از سر راه ما دور كن ناگهان سنگ حركت كرد و شكاف بزرگى به وجود آمد و توانستند از آن غار بیرون آمده و نجات پیدا كنند
شنبه 3/5/1388 - 0:5
دانستنی های علمی
در بنى اسرائیل مرد نیكوكارى بود كه مانند خود همسر نیكوكار داشت مرد نیكوكار شبى در خواب دید كسى به او گفت : خداى متعال عمر تو را فلان مقدار كرده كه نیمى از آن در ناز و نعمت و نیم دیگر آن در سختى و فشار خواهد گذشت اكنون بسته به میل توست كه كدام را اول و كدام را آخر قرار دهى .
مرد نیكوكار گفت : من شریك زندگى دارم كه باید با وى مشورت كنم . چون صبح شد به همسرش گفت : شب گذشته در خواب به من گفتند نیمى از عمر تو در وسعت و نعمت و نیم دیگر آن در سختى و تنگدستى خواهد گذشت اكنون بگو من كدام را مقدم بدارم ؟
زن گفت : همان ناز و نعمت را در نیمه اول عمرت انتخاب كن .
مرد گفت : پذیرفتم
بدین ترتیب مرد نصف اول عمرش را براى وسعت روزى انتخاب كرد. به دنبال آن دنیا از هر طرف بر او روى آورد ولى هر گاه نعمتى بر او مى رسید همسرش مى گفت از این اموال به خویشان خود و نیازمندان كمك كن و به همسایگان و برادرانت بده و بدین گونه هر گاه نعمتى به او مى رسید از نیازمندان دستگیرى نموده و به آنان یارى مى رساند و شكر نعمت را بجاى مى آورد تا اینكه نصف اول عمر ایشان در وسعت و نمعت گذشت و چون نصف دوم فرا رسید بار دیگر در خواب به او گفتند:
خداوند متعال به خاطر قدردانى از اعمال و رفتار تو كه در این مدت انجام دادى همه عمر تو را در ناز و نعمت قرار داد و فرمود:
- تا پایان عمرت در آسایش و نعمت زندگى كن
شنبه 3/5/1388 - 0:4
دانستنی های علمی
حضرت عیسى علیه السلام مى فرماید:
من بیماران را معالجه كردم و آنان را شفا دادم كور مادرزاد و مرض پیسى را به اذن خدا مداوا نموده و مردگان را زنده كردم ولى آدم احمق را نتوانستم اصلاح و معالجه كنم .
پرسیدند: یا روح الله ! احمق كیست ؟
فرمود: شخصى خودپسند و خودخواه است كه هر فضیلت و امتیازى را از آن خود مى داند و هر گونه حق را در همه جا به خود نسبت مى دهد و براى دیگران هیچ گونه احترامى قائل نمى شود و این گونه آدم احمق هرگز قابل مداوا و اصلاح نیست
شنبه 3/5/1388 - 0:4
دانستنی های علمی
لقمان حكیم در توصیه به فرزندش اظهار نمود:
فرزندم ! دل بسته به رضاى مردم و مدح و ذم آنان مباش ؛ زیرا هر قدر انسان در راه تحصیل آن بكوشد به هدف نمى رسد و هرگز نمى تواند رضایت همه را به دست آورد فرزند به لقمان گفت :
- معناى كلام شما چیست ؟ دوست دارم براى آن مثال یا عمل و یا گفتارى را به من نشان دهى .
لقمان از خواست با هم بیرون بروند بدین منظور از منزل همراه درازگوشى خارج شدند. پدر سوار شد و پسر پیاده دنبالش به راه افتاد در مسیر با عده اى برخورد نمودند. بین خود گفتند: این مرد كم عاطفه را ببین كه خود سوار شده و بچه خویش را پیاده از پى خود مى برد. چه روش زشتى است ! لقمان به فرزند گفت :
- سخن اینان را شنیدى . سوار بودن من و پیاده بودن تو را بد دانستند؟
گفت : بلى !
- پس فرزندم ! تو سوار شو و من پیاده به دنبالت راه مى روم پسر سوار شد و پدر پیاده حركت كرد باز با گروهى دیگر برخورد نمودند آنان نیز گفتند: این چه پدر بد و آن هم چه پسر بى ادبى است اما بدى پدر بدین جهت است كه فرزند را خوب تربیت نكرده لذا او سوار است و پدر پیاده به دنبالش راه مى رود در صورتى كه بهتر این بود كه پدر سوار مى شد تا احترامش محفوظ باشد اما اینكه پسر بى ادب است به خاطر اینكه وى عاق بر پدر شده است از این رو هر دو در رفتار خود بد كرده اند
لقمان گفت : سخن اینها را نیز شنیدى ؟
گفت : بلى !
لقمان فرمود:
- اكنون هر دو سوار شویم هر دو سوار شدند در این حال گروهى دیگر از مردم رسیدند آنان با خود گفتند: در دل این دو آثار رحمت نیست هر دو سوار بر این حیوان شده اند و از سنگینى وزنشان پشت حیوان مى شكند اگر یكى سواره و دیگرى پیاده مى رفت ، بهتر بود. لقمان به فرزند خود فرمود: شنیدى ؟
فرزند عرض كرد: بلى !
لقمان گفت : حالا حیوان را بى بار مى بریم و خودمان پیاده راه مى رویم مركب را جلو انداختند و خودشان به دنبال آن پیاده رفتند باز مردم آنان را به خاطر اینكه از حیوان استفاده نمى كنند سرزنش كردند.
در این هنگام لقمان به فرزندش گفت :
- آیا براى انسان به طور كامل راهى جهت جلب رضاى مردم وجود دارد؟ بنابراین امیدت را از رضاى مردم قطع كن و در اندیشه تحصیل رضاى خداوند باش ؛ زیرا كه این كار آسانى بوده و سعادت دنیا و آخرت در همین است
شنبه 3/5/1388 - 0:4
دانستنی های علمی
عیسى بن مریم علیه السلام دنبال حاجتى مى رفت . سه نفر از یارانش همراه او بودند. سه خشت طلا دیدند كه در وسط راه افتاده است . عیسى علیه السلام به اصحابش گفت :
- این طلاها مردم را مى كشند؛ مبادا محبت آنها را به دل خود راه دهید. آن گاه از آنجا گذشته و به راه خود ادامه دادند.
یكى از آنان گفت : اى روح الله ! كار ضرورى برایم پیش آمده ، اجازه بده كه برگردم . او برگشت و دو نفر دیگر نیز مانند رفیقشان عذر و بهانه آوردند و برگشتند و هر سه در كنار خشتهاى طلا گرد آمدند. تصمیم گرفتند طلاها را بین خودشان تقسیم نمایند. دو نفرشان به دیگرى گفتند:
- اكنون گرسنه هستیم . تو برو بخر. پس از آنكه غذا خوردیم و حالمان بهتر شد، طلاها را تقسیم مى كنیم . او هم رفت خوراكى خرید و در آن زهرى ریخت تا آن دو رفیقش را بكشد و طلاها تنها براى او بماند.
آن دو نفر نیز با هم سازش كرده بودند كه هنگامى كه وى برگشت او را بكشند و سپس طلاها را تقسیم كنند.
وقتى كه رفیقشان طعام را آورد، آن دو نفر برخاستند و او را كشتند.
سپس مشغول خوردن غذا شدند. به محض اینكه آن طعام آلوده را خوردند، مسموم شدند. حضرت عیسى علیه السلام هنگامى كه برگشت دید، هر سه یارانش در كنار خشتهاى طلا مرده اند.
با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و فرمود:
- آیا نگفتم این طلاها انسان را مى كشند؟
شنبه 3/5/1388 - 0:3
دانستنی های علمی
امام صادق (ع ) فرمود: روزى رسول خدا(ص ) با ((حارثة بن مالك انصارى )) روبرو شد و پرسید: (( حالت چطور است ؟))
او در پاسخ گفت : ((در حالى هستم كه ایمان حقیقى دارم )).
پیامبر(ص ) فرمود: ((هر چیزى را حقیقتى است ، نشانه حقیقت گفتار تو چیست ؟))
حارثه عرض كرد: ((اى رسول خدا!! اشتیاق به دنیا ندارم ، شب را (براى عبادت ) بیدارم ، روزهاى گرم را روزه مى گیرم ، و گوى عرش خدا را مى نگرم كه براى حساب ، گسترده شده ، و گویا بهشتیان را در بهشت مى نگرم و ناله دوزخیان را در میان دوزخ مى شنوم )).
رسول خدا فرمود: عبد نور اللّه قلبه ابصرت فاثبت : (( (این ) بنده اى است كه خداوند، قلبش را نورانى نموده است ، بصیرت یافتى ثابت و استوار باش )). حارثه ، عرض كرد: اى رسول خدا! از خدا بخواه كه شهادت در ركابت را نصیب من گرداند.
پیامبر فرمود: خداى شهادت را به ((حارثه ))، روزى كن ، چند روزى نگذشت كه جنگى پیش آمد، حارثه در آن جنگ شركت نمود و پس از كشتن 9 یا 8 نفر از دشمنان ، به شهادت رسید
شنبه 3/5/1388 - 0:3
دانستنی های علمی
موسى علیه السلام پیش از نبوت از مصر فرار كرد و پس از تحمل آن همه سختى و گرسنگى ، به مدین رسید. دید عده اى براى آب دادن گوسفندان در كنار چاهى گرد آمده اند. در میان آنها دختران شعیب پیغمبر هم بودند.
موسى به دختران شعیب كمك كرد و گوسفندان آنها را آب داد. دختران به خانه برگشتند. پس از آنكه موسى زیر سایه اى آمد و از فرط گرسنگى دعا كرد كه خداوند نانى براى رفع گرسنگى به او برساند.
یكى از دختران حضرت شعیب علیه السلام نزد موسى آمد و گفت : پدرم تو را مى خواهد تا پاداش آب دادن گوسفندان ما را به تو بدهد. موسى همراه دختر به منزل شعیب آمد. وقتى وارد شد، دید غذا آماده است . موسى كنار سفره نمى نشست و همچنان ایستاده بود. شعیب به او گفت :
- جوان ! بنشین شام بخور.
موسى پاسخ داد: پناه به خدا مى برم .
شعیب گفت : چرا؟ مگر گرسنه نیستى ؟
موسى جواب داد: چرا! ولى مى ترسم كه این غذا پاداش آب دادن گوسفندان باشد. ما خاندانى هستیم كه كارى را كه براى خدا و آخرت انجام داده ایم ، اگر در برابر آن زمین را پر از طلا كنند و به ما بدهند ذره اى از آن را نخواهیم گرفت .
شعیب قسم خورد كه غذا به خاطر پاداش نیست و مهمان نوازى عادت او و پدران اوست . آن گاه موسى نشست و مشغول غذا خوردن شد
شنبه 3/5/1388 - 0:1
دانستنی های علمی
حواریون به عیسى گفتند:
اى معلم خوب به ما بیاموز كه سخت ترین چیزها در عالم چیست ؟
فرمود: سخت ترین چیز خشم خداوند بر بندگان است .
گفتند: به چه وسیله مى توان از خشم خداوند در امان بود؟
فرمود: به فرو بردن خشم خود
پرسیدند: منشاء خشم چیست ؟
پاسخ داد: الكبر و التجبر و المحقرة الناس
خود بزرگ بینى ، گردن كشى و تحقیر مردم
شنبه 3/5/1388 - 0:1
دانستنی های علمی
حضرت عیسى علیه السلام از كنار قبرى گذر كرد كه صاحب آن را عذاب مى كردند. اتفاقا سال دیگر گذرش بر آن قبر افتاد. دید كه عذاب برداشته شده و صاحب قبر در شكنجه نیست . عرض كرد:
- خدایا! سال گذشته از كنار این قبر گذشتم ، صاحبش در عذاب و شكنجه بود و امسال عذاب ندارد. علتش چیست ؟
خداوند به آن حضرت وحى فرمود:
یا روح الله ! این شخص فرزند صالحى داشت كه وقتى بزرگ شد و تمكن یافت راهى اصلاح كرد و یتیمى را پناه داد و من او را به خاطر كار نیك پسرش آمرزیدم
شنبه 3/5/1388 - 0:1
دانستنی های علمی
مى دانیم كه قرآن داراى 6666 آیه و 114 سوره دارد، در این كه كدام آیه بهترین آیات و كدام آیه سخت ترین آیات است ؟ پاسخ این سؤ ال را جز معصومین نمى دانند.
وقتى كه آیه 30 شورى خوانده شد:
وما اصابكم من مصیبة فبما كسبت ایدیكم ویعفوا عن كثیر:((هر مصیبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام داده اید و بسیارى را نیز عفو مى كند)).
امیر مؤمنان على (ع ) از رسول خدا (ص ) نقل مى كند كه فرمود: خیر آیة فى كتاب اللّه هذه الآیة : ((بهترین آیه كه در قرآن مجید همین آیه (30 سوره شورى ) است )).
سپس فرمود: ما من خدش عود و لانكبة قدم الاّ بالذّنب ، و ما عفى اللّه عنه فى الدنیا فهو اكرم من انى عود فیه و ما عقاب علیه فى الدنیا فهو اعدل من انى ثنى على عبده .
((اى على ! هر حخراشى كه از چوبى بر تن انسان وارد مى شود، و هر لغزش ‍ قدمى بر اثر گناهى است كه از او سرزده ، و آنچه خداوند در دنیا،عفو مى كند، گرامى تر از آن است كه (درقیامت ) در آن تجدید نظر فرماید و آنچه را كه در این دنیا عقوبت فرموده ، عادلتر از آن است كه درآخرت ، بار دیگر كیفر دهد)).
و وقتى كه آیه 30 سوره نبأ نازل شد.
فذوقوا فلن نزى دكم الاّعذابا: (( پس بچشید كه جز به عذاب شما نیفزائیم )).
پیامبر گرامى اسلام فرمود: هذه الایة اشدّ ما فى القرآن على اهل النّار: ((این آیه سخت ترین آیه در میان همه آیات قرآن در مورد دوزخیان است )).
به این ترتیب مى بینیم ، بهترین آیه قرآن ، و سخت ترین آیه قرآن مربوط به كیفر اعمال است ، تا انسانها از غفلت بیرون آیند و در اندیشه فرداى قیامت باشند، و تا مهلت وفرصتى هست ، نیت وعمل خود را صالح نمایند
شنبه 3/5/1388 - 0:0
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته