• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 639
تعداد نظرات : 863
زمان آخرین مطلب : 5437روز قبل
دعا و زیارت

مقاله:

فروغ ولایت، سبحانی، جعفر؛

 


 

 

پس از بنای مسجد النبی، یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در اطراف مسجد برای خود خانه هایی ساخته بودند که یکی از درهای آنها رو به مسجد باز می‏شد. پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم به فرمان خدا دستور داد که تمام درهایی را که به مسجد باز می‏شد ببندند، جز در خانه علی بن ابی طالب را. این مطلب بر بسیاری از یاران رسول خدا گران آمد، از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر منبر رفت وچنین فرمود:

خداوند بزرگ به من دستور داده است که تمام درهایی را که به مسجد باز می‏شود ببندم، جز در خانه علی را; ومن هرگز از پیش خود به بسته شدن دری ویا باز ماندن آن دستور نمی‏دهم; من در این مسایل پیرو فرمان خدا هستم. (1)

آن روز تمام یاران رسول خدا این موضوع را فضیلت‏بزرگی برای حضرت علی - علیه السلام تلقی کردند تا آنجا که خلیفه دوم بعدها می‏گفت: ای کاش سه فضیلتی که نصیب علی شد نصیب من شده بود، وآن سه فضیلت عبارتند از:

1) پیامبر دختر خود را در عقد علی در آورد.

2) تمام درهایی را که به مسجد باز می‏شد بست، جز در خانه علی را.

3) در جنگ خیبر پیامبر پرچم را به دست علی داد. (2)

تفاوتی که میان حضرت علی - علیه السلام ودیگران وجود داشت این بود که ارتباط او با مسجد هیچ وقت قطع نشده بود، او خانه زاد خدا بود ودر کعبه دیده به جهان گشوده بود، بنابر این مسجد از روز نخست‏خانه او بود واین موقعیت، دیگر هرگز برای هیچ کس دست نداد. گذشته از این، حضرت علی - علیه السلام به طور قطع ودر هرحال رعایت‏شئون مسجد را می‏کرد ولی دیگران کمتر می‏توانستند شئون مسجد را آن طور که باید رعایت کنند.

پی‏نوشت‏ها:

1 - مسند احمد، ج‏3، ص‏369; مستدرک حاکم، ج‏3، ص 125; الریاض النضرة، ج‏3، ص 192و. . . .

2 - مسند احمد، ج‏2، ص‏26.

دوشنبه 26/12/1387 - 9:51
دعا و زیارت

داستان ادریس پیغمبر(ع)

منابع مقاله:

ترجمه المیزان ج 14 ، علامه طباطبایی ؛

 


 

1- در قرآن کریم داستان آن جناب جز در دو آیه از سوره مریم نیامده، و آن دو آیه این‏است که می‏فرماید"و اذکر فی الکتاب ادریس انه کان صدیقا نبیا، و رفعناه مکانا علیا" (1) ودو آیه از سوره انبیاء که می‏فرماید"و اسمعیل و ادریس و ذا الکفل کل من الصابرین وادخلناهم فی رحمتنا انهم من الصالحین" (2).

و در این آیات خدای تعالی او را به ثنایی جمیل ستوده و او را پیامبری صدیق و از زمره‏صابرین و صالحین شمرده، و خبر داده که او را به مکانی منیع بلند کرده است.

2- از جمله روایات وارده در داستان ادریس روایتی است که کتاب"کمال الدین وتمام النعمه"به سند خود از ابراهیم بن ابی البلاد از پدرش از امام محمد باقر(ع)نقل‏کرده، و چون حدیث طولانی بود ما آن را تلخیص کردیم.و خلاصه‏اش این است که: ابتداءنبوت ادریس چنین بوده.که در عهد وی سلطانی جبار بوده، روزی برای گردش سوار شده و به‏سیر و تنزه مشغول گشت، در ضمن راه به سرزمینی سبز و خرم رسید و از آنجا خوشش آمد ودلش خواست تا آنجا را به ملک خود در آورد، و آن زمین مال بنده‏ای مؤمن بود، دستور داداحضارش کردند، و در باب خریدن آن به گفتگو پرداخت، ولی مرد حاضر به فروش نشد،پادشاه به شهر خود بازگشت در حالی که در باره این پیشامد اندوهناک و متحیر بود، باهمسرش مشورت کرد، البته در همه مهمات خود با او مشورت می‏کرد، زن چنین نظر داد که‏چند نفر شاهد دروغین وادار کن تا گواهی دهند که فلان شخص از دین پادشاه بیرون شده‏دادگاه حکم قتلش را صادر کند و ملکش را به تصرف در آورد، شاه همین کار را کرد، وزمین آنمرد مؤمن را غصب نمود.

خداوند به ادریس وحی فرستاد تا نزد آن پادشاه رفته این پیام را از ناحیه خدا به وی‏برساند که: آیا به کشتن بنده مؤمن و بی‏گناه من راضی نشدی، زمینش را هم مصادره کردی و زن و فرزندش را گرسنه و محتاج و تهی دست‏ساختی؟به عزت خودم سوگند که در آخرت‏انتقامش را از تو خواهم گرفت، و در دنیا هم سلطنت را از تو سلب خواهم نمود، و مملکتت راویران و عزتت را مبدل به ذلت‏خواهم کرد، و گوشت همسرت را به خورد سگان خواهم داد،زیرا حلم من، تو را فریب داده.

ادریس با رسالت‏خداوند به نزد آن شاه آمده و پیام خدای را در میان بزرگان در بارش‏به او رسانید، شاه او را از مجلس خود بیرون رانده به اشاره همسرش افرادی را فرستاد تا او را به‏قتل برسانند، بعضی از یاران ادریس از ماجرا مطلع شده، به او رساندند که از شهر خارج شده،مهاجرت کند، ادریس با بعضی از یارانش همان روز از شهر بیرون شدند، آنگاه در مناجات باپروردگارش از آنچه که از پادشاه دیده بود شکوه نمود، خدای تعالی در پاسخش وحی فرستادکه از شهر بیرون شو که به زودی وعده‏ای که دادم در باره شاه انفاذ می‏کنم، ادریس از خداخواست تا علاوه بر انفاذ آنچه وعده داد، باران آسمان را هم تا روزی که او درخواست‏باران‏نماید از اهل شهر حبس کند، خدای تعالی این درخواست وی را نیز اجابت نمود، پس ادریس‏جریان را با یاران با ایمان خود در میان نهاد و دستور داد تا آنان نیز از شهر خارج گردند،یارانش که بیست نفر بودند هر یک به شهر و دیاری متفرق شدند، و داستان وحی ادریس وبیرون شدنش همه جا منتشر گشت، خود ادریس به غاری که در کوهی بلند قرار داشت‏پناهنده گشته، مشغول عبادت خدا و روزه شد، همه روزه فرشته‏ای برایش افطار می‏آورد، وخدا امر خود را در اهل آن شهر انفاذ نمود، پادشاه و همسرش را هلاک ساخت، چیزی نگذشت‏که پادشاه جباری دیگر جای او را گرفت، و بنا به دعای ادریس آسمان مدت بیست‏سال ازباریدن بر اهل آن شهر همچنان حبس شده بود، تا کار مردم به فلاکت و تیره روزی کشید،وقتی کارد به استخوانشان رسید بعضی به بعضی گفتند: این چوبها را از ناحیه نفرین ادریس‏می‏خوریم، و قطعا باران نخواهد آمد مگر اینکه او دعا کند ولی چه کنیم که نهانگاه او رانمی‏دانیم کجا است، چاره کار همین است که به سوی خدا بازگشت نموده و توبه کنیم، ودرخواست‏باران کنیم زیرا او از ادریس به ما مهربانتر است.

در این هنگام خدای تعالی به ادریس وحی فرستاد که مردم رو به توبه نهاده‏اند، وناله‏ها سر داده و به استغفار و گریه و تضرع و زاری پرداخته‏اند، و من به ایشان ترحم کردم،ولی چون به تو وعده داده‏ام که باران برایشان نفرستم مگر به دعای تو اینک از من درخواست‏باران کن تا سیرابشان کنم، ادریس گفت: بار الها من چنین درخواستی نمی‏کنم.

پس خدای عز و جل به آن فرشته‏ای که برایش طعام می‏برد وحی فرستاد که دیگر برای ادریس طعام مبر، سه روز گرسنه ماند و گرسنگی از پایش در آورد، پس ندا کرد که بار الهارزق مرا از من حبس کردی با اینکه هنوز زنده‏ام و قبض روحم ننموده‏ای؟خدای تعالی به اووحی فرستاد: از اینکه سه روز غذا به تو نرساندم جزع می‏کنی ولی از گرسنگی اهل قریه‏ات‏هیچ ناراحت نیستی با اینکه آن بی‏نوایان بیست‏سال است دچار قحطی هستند، تازه وقتی به‏تو می‏گویم دعا کن تا برایشان باران بفرستم از دعا هم بخل می‏ورزی اینک با گرسنگی‏ادبت کردم(تا بدانی چه مزه‏ای دارد)و حال باید از این غار و کوه پائین روی و به دنبال کارو کسب باشی، از این به بعد رزقت را به کار و کوشش خودت محول کردم.

ادریس از کوه پایین آمده به دهی در آن نزدیکیها رسید، خانه‏ای دید که دود از آن‏بلند است، به عجله بدان سو رفت، زنی پیر و سالخورده یافت که دو قرص نان خود را روی‏ساج می‏پزد، ادریس گفت: ای زن قدری طعام به من بده که از گرسنگی از پای در آمدم، زن‏گفت: ای بنده خدا نفرین ادریس برای ما چیزی باقی نگذاشته تا به کسی انفاق کنیم وسوگند یاد کرد که غیر از این دو قرص هیچ چیز ندارم، اگر معاشی می‏طلبی از غیر اهل این ده‏بطلب.ادریس گفت: لااقل مقداری به من طعام بده که بتوانم جانم را حفظ کنم و راه بروم‏تا به طلب معاش برخیزم، گفت این نان بیش از دو قرص نیست، یکی برای خودم است ویکی برای فرزندم، اگر سهم خودم را بدهم می‏میرم، و اگر سهم پسرم را بدهم او می‏میرد، وچیزی زاید بر آن هم نداریم، گفت فرزند تو صغیر است، نصف نان برای او بس است، ونصف دیگرش را به من بده، زن راضی شد و نصف قرص را به او داد.

فرزند آن زن وقتی دید که ادریس سهم نان او را می‏خورد از شدت نگرانی افتاد ومرد، مادرش گفت: ای بنده خدا پسرم را از شدت جزع نسبت‏به قوت لایموتش کشتی؟

گفت: مترس و نگران مباش که همین ساعت‏به اذن خدا زنده‏اش می‏کنم، آنگاه دو بازوی‏کودک را گرفت گفت: ای روح که از بدن او به امر خدا بیرون شده‏ای به اذن خدا برگرد که‏من ادریس پیغمبرم، روح کودک برگشت.

مادر کودک وقتی کلام ادریس را شنید، و شنید که گفت: من ادریسم، و نیز دیدکه فرزندش زنده شده، فریاد زد که شهادت می‏دهم که تو ادریس پیغمبری، پس از خانه‏بیرون شده با بانگ هر چه بلندتر در ده فریاد زد: مژده مژده که فرج نزدیک شد، و ادریس به‏داخل قریه آمد، پس ادریس خود را به آن مکانی که پادشاه جبار زندگی می‏کرد و به صورت‏تلی خاک در آمده بود رسانید، در آنجا نشست و جمعی از اهل قریه گردش جمع شده التماس‏کردند و طلب ترحم نموده، درخواست کردند دعا کند تا باران بر آنان ببارد، گفت: دعا نمی‏کنم تا آن پادشاه جبارتان حاضر شود با شما با پای برهنه حرکت کند، و از من درخواست‏دعا کند.

این خبر به گوش آن جبار رسید، چهل نفر را فرستاد تا ادریس را نزد او ببرند، وقتی‏آمدند و تکلیف کردند که بیا با ما نزد جبار رویم، ادریس نفرین کرد و هر چهل نفر تا آخرین‏نفرشان مردند، جبار پانصد نفر را فرستاد، وقتی نزد ادریس آمده تکلیف رفتن نزد جبار کردند والتماس نمودند، ادریس کشته چهل نفر همکارانشان را نشانشان داده فرمود من نزد او نمی‏آیم‏و دعا برای باران هم نمی‏کنم تا اینکه او و همه اهل قریه پای برهنه نزد من آیند و از من‏درخواست دعا کنند.

افراد نامبرده نزد آن جبار شده جریان را باز گفتند، و از او خواستند تا به این کار تن‏در دهد، شاه جبار با خانواده و اهل قریه‏اش با کمال خضوع و تذلل نزد ادریس آمده درخواست‏کردند تا از خدا بخواهد باران را بر آنان ببارد، در این هنگام ادریس درخواست‏باران کرد،پس ابری در آسمان برخاسته بر آنان سایه افکند، و شروع به رعد و برق نموده لحظه‏ای بعدرگباری زد که ترس غرق شدن پدید آمد، و مردم از خطر آب در فکر جان خود افتادند (3).

و در کافی به سند خود از عبد الله بن ابان از امام صادق(ع)نقل کرده که‏در حدیثی که در باره مسجد سهله است فرموده: مگر نمی‏دانی که آنجا جای خانه ادریس‏پیغمبر است که در آنجا مشغول خیاطی بوده (4).

مؤلف: در میان اهل تاریخ و سیره نیز معروف است که ادریس(ع)اولین‏کسی بوده که با قلم خط نوشته، و اولین کسی بوده که خیاطت کرده است.

و در تفسیر قمی می‏گوید: اگر ادریس را ادریس نامیده‏اند به خاطر کثرت دراست‏کتاب بوده است (5).

مؤلف: در بعضی (6) از روایات در معنای آیه"و رفعناه مکانا علیا"آمده که خدای‏تعالی بر فرشته‏ای از فرشتگان، غضب نمود، پس بال او را قطع نموده و در جزیره‏ای بیفکند، واین جزیره در وسط دریا قرار داشت، مدتها که خدا می‏داند چقدر بوده در آنجا ماند تا آنکه‏خدای تعالی ادریس را مبعوث نمود، فرشته نزد ادریس آمده درخواست کرد که از خدا مسئلت نماید تا از او راضی گردد و بالش را به او برگرداند، ادریس دعا کرد و خدا بالش را برگردانیدو از او راضی شد.

فرشته در تلافی احسان ادریس به او گفت: آیا حاجتی داری؟گفت: بلی، دوست‏می‏دارم مرا به آسمان ببری تا ملک الموت را ببینم، چون هر وقت‏به یاد او می‏افتم زندگی برمن تلخ می‏شود، پس فرشته او را بر بال خود گرفته به آسمان چهارم آورد، در آنجا ملک الموت‏را دید که از تعجب سر خود را تکان می‏داد، ادریس بر وی سلام کرد، و پرسید چرا سر خود راتکان می‏دهی؟گفت: خدای رب العزة مرا دستور داده بود تو را بین آسمان چهارم و پنجم‏قبض روح کنم، من عرضه داشتم: پروردگارا میان هر یک از آسمانها پانصد سال، و قطر هرآسمانی هم پانصد سال راه، فعلا فاصله میان من و ادریس چهار آسمان است، چگونه او خودرا بدینجا می‏رساند، اینک می‏بینم که خودت آمدی، پس او را قبض روح نمود، این است‏معنای آیه

"و رفعناه مکانا علیا".

مؤلف: این حدیث را علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود از پدرش، از ابی عمیر، ازشخصی از امام صادق(ع)آورده (7).

و در معنای آن کافی نیز از علی بن ابراهیم از پدرش، از عمرو بن عثمان، از مفضل بن‏صالح، از جابر، از ابو جعفر(ع)، از رسول خدا(ص)نقل کرده‏اند (8).

و این دو روایت، و مخصوصا روایت دومی (9) با ضعف سندی که دارند، نمی‏شود مورداعتماد قرار گیرند، چون با ظاهر کتاب که دلالت‏بر عصمت ملائکه و نزاهتشان از کذب وخطا دارد، مخالف می‏باشند.

ثعلبی در کتاب عرائس از ابن عباس و دیگران روایتی آورده که خلاصه‏اش این‏است که: روزی ادریس در گرمای آفتاب راه‏پیمایی کرده و از حرارت آن آزار دید، با خودگفت: یک روز در حرارت آفتاب راه رفتم اینقدر ناراحتم کرد، پس آن کسی که آفتاب راحمل می‏کند و در هر یک روز پانصد سال راه می‏برد چه حالی دارد؟پس دعا کرد که بار الهاسنگینی آن را بر دوش آن ملک سبک گردان، و گرمایش را برایش تخفیف ده، خدا دعایش‏را مستجاب کرد، و آن ملک از خدای تعالی سبب را پرسید، و فهمید که این سبکی و تخفیف‏حرارت که در حمل او پیدا شده از دعای ادریس بوده است، پس از خدا خواست تا دیدار ادریس را به او روزی کند، و میان او و وی دوستی برقرار سازد، خدایش اجازه داد.

پس ادریس همواره از او پرسش‏ها می‏کرد، از آن جمله یکی این بود که تو گفتی‏گرامی‏ترین فرشتگان نزد ملک الموت هستی، و بیش از سایرین نزد او مکان و منزلت داری،حال با چنین منزلتی نزد او برایم شفاعت کن تا اجل مرا تاخیر بیندازد تا بیش از پیش به شکرو عبادت خدا بپردازم، فرشته گفت: خداوند اجل هیچ کس را تاخیر نمی‏اندازد، ادریس‏گفت: بله، و لیکن این را بیشتر دوست دارم، گفت: بسیار خوب، من با او گفتگو می‏کنم، وقول می‏دهم که آنچه بتواند در باره یکی از بنی آدم انجام دهد در باره تو انجام دهد.

پس فرشته ادریس را حمل کرده به آسمان برد، و در جایی که آفتاب طلوع می‏کندنهاد، و خودش نزد ملک الموت آمده و حاجت ادریس را به عرض رساند و شفاعتش کرد،ملک الموت گفت: من چنین اختیاری ندارم، ولی تنها این احسان را می‏توانم در حق او بکنم‏که اگر دوست‏بدارد بگویم چه وقت اجلش می‏رسد گفت‏بگو، پس ملک الموت به دفتر خودنگاهی کرده، گفت: اسم او فلان است، و به گمانم او هرگز نمی‏میرد، چون او را می‏بینم که‏در محل طلوع آفتاب می‏میرد، فرشته گفت: اتفاقا من او را در همانجا گذاشته و نزد تو آمده‏ام،ملک الموت گفت: پس برگرد که گمان نمی‏کنم او را زنده ببینی، زیرا به خدا سوگند چیزی‏از اجل او باقی نمانده، پس فرشته برگشت و او را مرده یافت (10).

این روایت را الدر المنثور نیز از ابن ابی شیبه و ابن ابی حاتم، از ابن عباس از کعب،روایت کرده، چیزی که هست در روایت کعب آمده: فرشته‏ای که بر ادریس در آمد همان‏فرشته‏ای بوده که همواره عمل ادریس را بالا می‏برده، و نیز در آن آمده که همه روزه ازادریس عملی بالا می‏برده که معادل عمل همه اهل زمین و معاصرین وی بوده است، و از این‏جهت از ادریس بسیار خوشش آمده از خدا درخواست اجازه کرد تا بر زمین وارد شود و باادریس بنای رفاقت‏بگذارد، و پس از کسب اجازه بر او نازل شده و با او رفاقت کرد... (11).

و ابن ابی حاتم به طریقی دیگر این روایت را از ابن عباس نقل کرده، و در آن آمده‏که ادریس در میان دو بال فرشته نامبرده از دنیا رفته است (12).

و نیز در الدر المنثور است که ابن منذر، از عمر مولای غفره، و او بدون ذکر سند ازرسول خدا(ص)روایت کرده که از ادریس به تنهائی عمل و عبادتی بالا می‏رفته که معادل عمل همه مردم اهل عصرش بوده است، ملک الموت - فرشته مامور - از اوخوشش آمد، از خدا اجازه خواست تا به زمین نازل شود و با او همنشین گردد خدای تعالی‏اجازه‏اش داد، پس فرشته و ادریس در زمین به سیر و گردش و عبادت خدا پرداختند، ادریس‏از عبادت رفیقش خوشش آمد چون دید که اصلا از عبادت خسته و کسل نمی‏شود، از اوسببش را پرسید، و اصرار کرد، فرشته خود را معرفی کرد، معلوم شد که همان ملک الموت‏است، و چون از عبادت وی خوشش آمده از خدا خواسته است تا اجازه مصاحبت‏با وی را به‏او بدهد.

ادریس وقتی فهمید رفیقش از جنس بشر نیست، بلکه ملک الموت است، سه حاجت‏درخواست کرد: اول اینکه ساعتی او را قبض روح کند و دوباره جانش را برگرداند، ملک‏الموت با کسب اجازه از خدای تعالی این کار را کرد، دوم اینکه او را به آسمان ببرد و آتش‏دوزخ را به او نشان دهد، ملک الموت این کار را نیز با کسب اجازه برایش انجام داد، سوم‏اینکه بهشت را به او نشان دهد، آن را نیز انجام داد، و وقتی که ادریس داخل بهشت‏شد و ازمیوه‏های آن خورد و از آبش آشامید، ملک الموت گفت‏حال بیا تا بیرون رویم همه حوائجت‏را بر آوردم، ادریس از بیرون شدن امتناع ورزید و به یکی از درختهای بهشتی چسبید که به‏هیچ وجه بیرون نمی‏آیم، و در مقام احتجاج گفت: مگر غیر این است که هر کسی باید مرگ‏را بچشد؟من که چشیده‏ام، و مگر غیر از این است که هر کسی باید وارد جهنم شود، من که‏وارد آن نیز شده‏ام، و مگر غیر این است که هر کس وارد بهشت‏شود دیگر بیرون نمی‏آید؟

پس من بیرون نمی‏آیم، ملک الموت در جوابش عاجز گشت: خدای تعالی به ملک الموت‏فرمود: ادریس عاجزت کرد، پس متعرض او مشو، بگذار بماند، و به همین جهت ادریس دربهشت‏باقی ماند (13).

این روایت را عرائس نیز آورده، و آن را از وهب نقل کرده، و در آخر روایت او این‏اضافه آمده است: "پس ادریس در آنجا زنده است، گاهی در آسمان چهارم خدای را بندگی‏می‏کند، و گاهی در بهشت‏به تنعم می‏پردازد" (14).

و در مستدرک حاکم از سمره روایت می‏کند که گفت: ادریس مردی سفید روی،بلندقامت، تنومند، فراخ سینه، بدنش کم موی، سرش پر موی بود، و یکی از دو چشمش از دیگری درشت‏تر بود، و در سینه لکه سفیدی داشت که برص نبود، و چون خدای تعالی جور وعداوت مردم را دید و دید که از اوامرش سرپیچی می‏کنند، ادریس را به آسمان ششم برد، و اینکه‏در قرآن فرموده: "و رفعناه مکانا علیا"اشاره به همین است (15).

مؤلف: هیچ نقاد با بصیرت شک نمی‏کند در اینکه این روایات از اسرائیلیاتی است‏که دست جعالان حدیث آن را در میان روایات ما وارد کرده است، برای اینکه با هیچ یک ازموازین علمی و اصول مسلم دین سازگاری ندارد.

3 - ادریس(ع)"هرمس"نیز نام داشته، زیرا قفطی در کتاب اخبار العلماءباخبار الحکماء، در شرح حال ادریس می‏گوید: حکماء در محل ولادت و منشا و استادادریس قبل از نبوتش اختلاف کرده‏اند، فرقه‏ای گفته‏اند: در مصر به دنیا آمد، و او را" هرمس‏الهرامسه"نامیدند، و مولدش در"منف"بوده، و نیز گفته‏اند که: کلمه هرمس عربی ارمیس‏یونانی است، و ارمیس به زبان یونانی به معنای عطارد است.بعضی دیگر گفته‏اند: نام او به‏زبان یونانی طرمیس و به زبان عبری خنوخ بود که معرب آن اخنوخ شده، و خدای عز و جل او رادر کتاب عربی مبینش ادریس نامیده.

همین صاحب نظران گفته‏اند: نام معلمش غوثاذیمون بوده، بعضی گفته‏اند:

اغثاذیمون مصری بوده، ولی نگفته‏اند که این شخص چکاره بوده است، فقط گفته‏اند:

اغثاذیمون یکی از انبیای یونانیان و مصریان بود، و نیز او را اورین دوم خوانده‏اند، و ادریس نزدایشان اورین سوم بوده، و معنای کلمه"غوثاذیمون"خوشبخت است، آن وقت گفته‏اند:

هرمس از مصر بیرون گفته و همه زمین را گردش کرد و دوباره به مصر برگشت، و خداوند درمصر او را بالا برد، و در آن روز هشتاد و دو سال از عمرش گذشته بود.

فرقه دیگری گفته‏اند که: ادریس در بابل به دنیا آمده و نشو و نما کرد، و او در اول‏عمرش از شیث‏بن آدم که جد جد پدرش بود درس گرفت، چون ادریس پسر یارد، و او پسرمهلائیل، و او پسر قینان، و او پسر انوش، و او پسر شیث است، شهرستانی گفته: اغثاذیمون‏همان شیث است.

و چون ادریس بزرگ شد، خداوند او را به افتخار نبوت مفتخر ساخت، پس مفسدین ازبنی آدم را از مخالفت‏با شریعت آدم و شیث نهی می‏کرد اندکی اطاعتش کردند اما بیشترمردم مخالفتش نموده‏اند، پس تصمیم گرفت از میان آنان کوچ کند، آنان را که اطاعتش کرده بودند دستور داد آماده کوچ باشند، برایشان گران آمد که از وطن‏های خود چشم بپوشند،ناگزیر گفتند: اگر کوچ کنیم دیگر کجا مانند بابل نهری خواهیم یافت؟(بابل به زبان‏سریانی به معنای نهر است)و گویا مقصودشان از نهر - بابل - دجله و فرات بوده، ادریس‏گفت: اگر برای خاطر خدا مهاجرت کنیم، خداوند نهری غیر آن روزیمان خواهد کرد.

پس ادریس با ایشان بیرون شده و رفتند تا به این اقلیم که اقلیم بابلیونش می‏نامندرسیدند، پس رود نیل و دشتی خالی از سکنه را دیدند، ادریس کنار نیل ایستاده مشغول تسبیح‏خدا شد، و به جماعت‏خود گفت: بابلیون.

و در معنای این گفته وی اختلاف کرده‏اند، بعضی گفته‏اند: یعنی چه نهر بزرگی‏است. بعضی دیگر گفته‏اند: یعنی نهری مانند نهر شما است، بعضی گفته‏اند: نهری پر برکت‏است. و بعضی دیگر گفته‏اند: کلمه"یون"در زبان سریانی معنای صیغه"افعل"در عربی‏را می‏دهد که به معنای برتر است، یعنی این نهر بزرگتر است و به همین مناسبت آن وادی واقلیم در میان همه امت‏ها به نام بابلیون معروف شد، غیر از عرب که آن را مصر خوانده‏اند که‏منسوب است‏به مصر پسر حام، که بعد از واقعه طوفان نوح آنجا نزول کرد، (و خدا به همه اینهاداناتر است).

ادریس و همراهانش در مصر رحل اقامت افکنده، خلایق را به معروف امر، و ازمنکرات نهی می‏کرد و به اطاعت‏خدای عز و جل دعوت می‏کرد، مردم زمان او با هفتاد و دوزبان حرف می‏زدند، و خداوند زبان همگی آنان را به وی تعلیم داده بود تا هر فرقه‏ای ازایشان را با زبان خودش تعلیم دهد، و علاوه بر اینها آداب و طریقه نقشه‏کشی برای شهر سازی‏را به ایشان بیاموخت، دانشجویان از هر ناحیه‏ای گردش جمع شدند، و به ایشان سیاست‏مدنیت‏بیاموخت و قواعد آن را برایشان مقرر فرمود، و هر فرقه‏ای از هر امتی که بودند به سرزمین‏خود برگشته و شهرهایی ساختند تا آنجا که در عهد وی و به وسیله شاگردان او، صد و هشتاد وهشت‏شهر ساخته شد، که از همه کوچکترش"رها"بود، و ادریس به آنان علوم را بیاموخت.

و اولین کسی که حکمت را استخراج نموده و علم نجوم را به مردم یاد داد، ادریس‏بود، چون خدای عز و جل سر فلک و ترکیب آن، و نقطه‏های اجتماع کواکب را در آن فلک به‏او فهمانده بود، و نیز علم عدد سنین و حساب را به او داده بود، و اگر این نبود و ادریس در این‏علم فتح باب نمی‏کرد، هرگز خاطر بشر به این معنا خطور نمی‏کرد که در مقام سرشماری‏ستارگان بر آید.

ادریس(ع)برای هر امتی در هر اقلیمی سنتی شایسته آن امت و آن اقلیم به پا داشت، و زمین را به چهار قسمت تقسیم نموده برای هر قسمتی پادشاهی مقرر کرد تا به‏سیاست و اداره امور آنجا و آبادیش قیام نماید، و هر پادشاهی را مامور کرد تا اهل اقلیم خود رابه شریعتی که بعدا اسم بعضی از آنها را می‏بریم ملزم سازد.

اسماء آن پادشاهان که زمامدار زمین بودند بدین قرار بود: اول"ایلاوس"که به‏زبان عربی به معنای رحیم است، دوم"اوس"، سوم"سقلبیوس"، چهارم"اوس آمون"، وبعضی گفته‏اند: ایلاوس آمون، بعضی دیگر نام او را یسیلوخس که همان آمون ملک باشددانسته‏اند، این بود آن مقدار از کلام قفطی در کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء، که موردحاجت ما بود (16).

و این احادیث و اخبار، همه به ما قبل تاریخ منتهی می‏شود، و آنطور که باید نمی‏شودبدان اعتماد کرد، چیزی که هست همین که می‏بینیم نام او در عربی جیلا بعد جیل"جیل"یک صنف از مردم اهل یک زمان)در میان فلاسفه و اهل علم زنده مانده و اسم او را به‏عظمت‏یاد می‏کنند و ساحتش را محترم شمرده و اصول هر علمی را منتهی به او می‏دانند،خود کشف می‏کند از اینکه او از قدیمی‏ترین پیشوایان علم بوده که نطفه و بذر علوم را در میان‏بشر پاشیده و افکار بشری را با استدلال و دقت در بحث، و جستجوی از معارف الهی آشناساخته‏اند، و یا آن جناب اولین مبتکر ایشان بوده است.

پی‏نوشت‏ها:

1) سوره مریم، آیه 56 و 57.

2) سوره انبیاء، آیه 85 و 86.

3) کمال الدین، ج 1، ص 127، ح 1.

4) فروع کافی، ج 3، ص 494، ح 1.

5) تفسیر قمی، ج 2، ص 52.

6) تفسیر برهان، ج 3، ص 17 ح 2.

7) تفسیر قمی، ج 2، ص 51.

8) فروع کافی، ج 3، ص 257، ح 26.

9) به خاطر مفضل بن صالح که دروغگو و جعال حدیث‏بوده.

10) عرائس، ص 42.

11 و 12) الدر المنثور، ج 4، ص 274.

13) الدر المنثور، ج 4، ص 274.

14) عرائس، ص 43.

15) مستدرک.

16) اخبار العلماء باخبار الحکماء.

 

دوشنبه 26/12/1387 - 9:49
دعا و زیارت

داستان استکبار شیطان و نکات آموزنده

منابع مقاله:

معارف قرآن (3-1)، مصباح یزدی ، محمد تقی؛

 


 

داستان استکبار شیطان-که آزمون او بود-حدود هفت مورد،در قرآن آمده و بسیار آموزنده است،هر چند که ما متاسفانه بر اثر عادت یا بی‏دقتی،به داستانهای قرآن درست توجه نمی‏کنیم.

این داستان،چند بخش مشخص دارد:

-امر الهی به سجده برای آدم علیه السلام.

-امتیازات ویژه‏ی آدم که بر اساس آنها،خداوند فرمان سجده‏ی برای او را صادر کرد.

-مقابله‏ی ابلیس و اباء او از سجده.

-پاسخ وی در بیان علت این استکبار:حجر/33:

لم اکن لاسجد لبشر خلقته من صلصال من حما مسنون .

من کسی نیستم که برای بشری که او را با خاکی بازمانده از لجنی فرومالیده ساخته‏ای،سجده کنم!

-و یا در تعبیری دیگر که می‏گوید:

اعراف/12:

انا خیر منه،خلقتنی من نار و خلقته من طین .

من از او بهترم،مرا از آتش و او را از خاک آفریده‏ای.

این آزمون بزرگی بود و او با آنهمه عبادت که به تعبیر حضرت امام علی علیه صلوات الله،«ششهزار سال عبادت کرد که معلوم نیست‏به شمار سالهای دنیایی ست‏یا اخروی‏»(که هر روز آن خود هزار سال است) (1) ،با این آزمایش چنان پست و مطرود شد که با وی خطاب آمد:

حجر/34:

فاخرج منها،فانک رجیم .

برو بیرون،تو رانده شده‏ای!

حجر/35:

و ان علیک اللعنة الی یوم الدین .

تا رستخیز،بر تو لعنت‏باد!

از اینجاست که ما باید مراقب خویشتن باشیم،نپنداریم اگر خداوند توفیقی عطا فرموده و ما چند روزی در راه درستی گام برداشتیم،تا پایان چنان خواهیم ماند، جهان،عرصه‏ی دگرگونیهاست،آدمی تا زنده است،و بر راستای باریک روزگار،می‏گذرد، احتمال سقوط دارد.درود بر بزرگانی که هماره از سوء خاتمه و بدی عاقبت،بیش از هر چیز می‏هراسیدند و همواره دعا می‏کردند که عاقبت‏به خیر گردند.«اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا».

-قسمت دیگر،عکس العمل شیطان،پس از راندگی است:هنگامی که دریافت مساله جدی است و از آن مقام والایی که می‏داشته،به خاطر سجده نکردن به حضرت آدم،فرو افتاده است،دشمنی شگرفی نسبت‏به آدم،پیدا کرد و گفت:

اسراء/62:

لئن اخرتن الی یوم القیامة لاحتنکن ذریته الا قلیلا .

(خدایا)اگر مرا تا رستخیز واگذاری،فرزندان او(آدم)را زیر فرمان خواهم آورد مگر کمی را(که نتوانم).

ص/82:

فبعزتک لاغوینهم اجمعین .

و سوگند به قدرت تو که همگی را گمراه خواهم کرد.

مساله‏ی مهلت‏خواستن و دادن،ابلیس و خداوند،در سه مورد در قرآن ذکر شده است: اعراف/14:

قال انظرنی الی یوم یبعثون .

تا روزی که مردم برانگیخته می‏شوند،مرا مهلت ده!

حجر/36،ص/79:

قال رب فانظرنی الی یوم یبعثون .

گفت پروردگارا،مرا تا روزی که(مردم دوباره)برانگیخته می‏شوند،مهلت ده!

اما البته خداوند نمی‏فرماید که به او تا قیامت مهلت دادیم بلکه می‏فرماید:

حجر/37 و 38:

قال فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم .

فرمود همانا تو از مهلت داده شدگانی تا روز هنگام معلوم.

و اما کارهایی که به او اجازه داده شده است که تکوینا انجام دهد یا خود مدعی است که انجام خواهد داد،در قرآن معظم،در موارد بسیار یادآوری شده است:

نخستین کار او وسوسه است که شاید کارهای دیگر او نیز به همین باز می‏گردد و این کار را در مورد آدم و حوا انجام داد و باعث‏خروج آنان از بهشت گردید:

اعراف/22-20:

فوسوس لهما الشیطان لیبدی لهما ما ووری عنهما من سواتهما و قال ما نهیکما ربکما عن هذه الشجرة الا ان تکونا ملکین او تکونا من الخالدین.و قاسمهما انی لکما لمن الناصحین.فدلیهما بغرور،فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سواتهما وطفقا یخصفان علیهما من ورق الجنة و نادیهما ربهما الم انهکما عن تلکما الشجرة و اقل لکما ان الشیطان لکما عدو مبین؟!

شیطان در آندو وسوسه آغازید تا عورتهایشان را که بر آنها پوشیده بود،بیاشکارد،و بدیشان گفت،خدا شما را از(خوردن ثمر)این درخت‏بازنداشته است جز این که می‏خواسته است تا(همچون)فرشتگان یا از جاودانان،نباشید.

و سوگند یاد کرد که من برای شما از پندگویان هستم.سرانجام با فریب باژگونشان کرد،پس چون از ثمر آن درخت چشیدند.عورتهاشان نمودار شد و آغازیدند به پوشاندن آن با برگهای(موجود)در بهشت.

و پروردگارشان بانگ برداشت‏به آنها که:آیا شما هردوان را ازین درخت‏بازنداشتم و آیا به شما نگفتم که ابلیس دشمن آشکارای شماست؟!

اعراف/27:

یا بنی ادم لا یفتننکم الشیطان،کما اخرج ابویکم من الجنة...

ای فرزندان آدم،شیطان مبادا بفریبدتان،همانگونه که پدر و مادرتان را از بهشت‏بیرون راند.

بقره/36:

فازلهما الشیطان عنها فاخرجهما مما کانا فیه...

شیطان لغزانیدشان از آنجا،و آندو را از جایی که بودند بیرون راند.

طه/120:

فوسوس الیه الشیطان قال یا آدم هل ادلک علی شجرة الخلد...

شیطان در او دمید(و)گفت ای آدم می‏خواهی تو را به درخت جاودانگی رهنمون شوم؟

در یک آیه به علت مهلت داده شده به شیطان اشاره شده است:

سبا/21:

و ما کان له علیهم من سلطان الا لنعلم من یؤمن بالآخرة ممن هو منها فی شک .

شیطان بر آدمیان تسلطی ندارد مگر برای اینکه ما بدانیم چه کسی به آخرت ایمان دارد و چه کسی نسبت‏به آن در تردید است.

پی‏نوشت:

1- و کان قد عبد الله ستة آلاف سنة،لا یدری امن سنی الدنیا امن سنی الآخرة؟نهج البلاغه،خطبه‏ی قاصعه/تصحیح دکتر صبحی الصالح ص 287.

 

دوشنبه 26/12/1387 - 9:46
دعا و زیارت

محقق حوزه ادیان :

بهاییت می‌خواهد آرمان‌های ادیان بزرگ را به نام خود ثبت کند

 

دکتر سید محد کاظم احمدی در نشست«بهائیت، تكاپوی‌نوین تشكیلاتی و تبلیغی» با اشاره به موج فرقه‌گرایی دهه 60 تا 70 در غرب، گفت: بیشتر کلیاتی که بهاییت به عنوان شعار مطرح می کند، از ادیان دیگر گرفته شده است. در واقع بهاییت می‌خواهد آرمان‌های ادیان بزرگ را در جهان به نام خود ثبت کند.

به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، دکتر احمدی افزود: این که بهاییت طرفداران خود را بیش از 5 میلیون نفر اعلام می کند، ملاک چندان صحیحی ندارد. تعداد طرفداران واقعی این فرقه یک پنجم این آمار است.

وی با بیان این که طرفداران وهابیت تحت فشار روانی هستند، گفت: تشکیلات سازماندهی شده بهاییت هر بهایی را موظف به تبلیغ عقاید خود می‌کند. بهایی‌ها هیچ گاه در یک جا متمرکز نمی شوند و به محض رسیدن به پایگاهی هرچند کوچک به جاهای دیگری که پیروان این فرقه در آن‌جا کمتر هستند می روند، به همین دلیل فرقه بهاییت از لحاظ گستره جغرافیایی، پس از مسیحیت در جایگاه دوم است.

این محقق و استاد دانشگاه با تاکید بر این که بهاییت بر خلاف آن چه که ادعا می کند، یک فرقه است نه یک دین، ادامه داد: جدایی دین از سیاست شعار بهاییت است اما این فرقه تمام کنگره‌های بزرگ و تبلیغاتی خود را با استفاده از روابط سیاسی برپا می‌کند.

احمدی در ادامه اظهار داشت: کتاب‌های بهاییت نسبت به گذشته تغییرات زیادی کرده است. تشکیلات این فرقه با هربار تجدید چاپ، مطلبی را که دنیای مدرن امروز نمی‌تواند آن را بپذیرد، حذف و مطلب دیگری را که بیانگر مسایل و شعارهای امروز است، مطرح می‌کند. به‌همین دلیل است که بهاییت تا به امروز، بقای خود را حفظ کرده است.

وی بهاییت را مدعی دروغین وحدت دانست و بیان داشت: پیروان این فرقه مقلد محض هستند و حق ندارند از دستورات رهبران خود که بیت‌العدل نامیده می‌شوند سرپیچی کنند؛ چون این رهبران خود را معصوم تلقی می‌کنند درحالی که آن‌ها از طریق نوع خاصی از انتخابات برگزیده می‌شوند که این امر خود منافی عصمت است، در این صورت اگر یک بهایی شکایتی از رهبران خود کند، پیمان‌شکن محسوب و مجازاتی سنگین می‌شود.

احمدی یادآور شد: بهاییت معتقد است که در آخرالزمان بیت‌العدل بر کل جهان حاکم می‌شود که این با شعار جدایی دین از سیاست کاملاً تناقض دارد.

این پژوهشگر حوزه ادیان در بخش دیگری از سخنانش گفت: آمریکا در اوایل قرن بیستم برای بسیاری سرزمین رویاها محسوب می شد؛ بنابراین عبدالبها پسر بهاالله با مهاجرت از ایران و تبلیغ هوشمندانه، باعث ایجاد موج گسترده‌ای از بهاییت در غرب و آمریکا شد.

دکتر احمدی افزود: بهاییت تعصب مسلمانان و پیروان مسیحیت را بر دین خود، مانع وحدت می‌داند و معتقد است وحدت واقعی تنها در زیر  سایه این فرقه میسر می‌شود.

در حاشیه این نشست، فیلم تبلیغاتی بهاییت نیز برای حاضران به نمایش درآمد و توضیحات لازم در مورد آن داده شد.

گفتنی است، نشست«بهائیت، تكاپوی‌نوین تشكیلاتی و تبلیغی» از سلسله نشست‌های میز اندیشه دفتر برنامه‌ریزی پژوهش‌های كاربردی معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی با حضور جمعی از فرهیختگان و کارشناسان سازمان تبلیغات اسلامی 24 دی در سالن اجتماعات معاونت پژوهشی و آموزشی این سازمان برگزار شد.

 

دوشنبه 26/12/1387 - 9:41
دعا و زیارت

زندگینامه ها:

عنوان:

منبع :

گلشن ابرار، 1؛

 

:

علامه حلی متوفای 726 ق . 

رایت روایت
محمد حسن امانی
طلیعه 
برگهای زرین حیات علامه حلی با تعهد و صداقت مزین و با تار و پودی از اخلاص و محبت شیرازه گردیده است . مرزبان بیداری که فقه شیعه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را در سایه سار ولایت پاسداری کرد و فقاهت را با درفش ولایت بر افراشت .
باشد که با دقت و مطالعه در زندگی این ستاره درخشان روح بلند، ایمان ، لوح دانش و فضیلتهای معنوی و تقوای او را نظاره کنیم و در پرتو معرفت ، هنر، تعهد و اخلاصش ، نبض حرکت دانشها و تحصیلات خویش را تنظیم نماییم و با شیوه برخورد با رخدادها و فراز و نشیب حوادث روزگار آشنا شویم .
ولادت و خاندان 
چنانکه نقل است مولای متقیان علی علیه السلام در مسیر حرکت از کوفه به صفین بر تپه های بابل روی تل بزرگی ایستاد و اشاره به بیشه و نیزاری نمود و این سخن را فرمود:
اینجا شهری است و چه شهری !
اصبغ بن نباته از یاران نزدیک حضرت عرض کرد:
یا امیرالمومنین ! می بینم از وجود شهری در اینجا سخن می گویی ، آیا در اینجا شهری بود و اکنون آثار آن از بین رفته است ؟
فرمود: نه ! ولی در اینجا شهری به وجود می آید که آن را ((حله سیفیه ))
(413) می گویند و مردی از تیره بنی اسد آن را بنا می کند و از این شهر مردمی پاک سرشت و مطهر پدید می آیند که در پیشگاه خداوند مقرب و مستجاب الدعوه می شوند.(414)
در شب 29 رمضان 648 ق . در این شهر فرزندی از خاندانی پاک سرشت ولادت یافت که از مقربان درگاه باری تعالی قرار گرفت . نامش حسن و معروف به آیه الله علامه حلی است . مادرش بانویی نیکوکار و عفیف ، دختر حسن بن یحیی بن حسن حلی (415) خواهر محقق حلی است و پدرش شیخ یوسف سدیدالدین از دانشمندان و فقهای عصر خویش در شهر فقاهت حله است .
علامه حلی از طرف پدر به ((آل مطهر)) پیوند می خورد که خاندانی مقدس ‍ و بزرگ و همه اهل دانش و فضیلت و تقوا بودند. از آنها آثار و نوشته های گرانقدر به یادگار مانده که تا به امروز و در امتداد تاریخ مورد استفاده دانش ‍ پژوهان قرار گرفته است . آل مطهر به قبیله بنی اسد که بزرگترین قبیله عرب در شهر حله است پویند می خوردند که مدت زمانی حکومت و سیادت از آنها بود.
(416)
آغاز تحصیل 
منزل شیخ سدیدالدین که سرشار از کرامت و تقواست ، کودکی را در خود جای داده که مایه افتخار آن است . حسن فرزند شیخ گرچه هنوز از عمرش ‍ چند سالی بیش نگذشته ، با راهنمایی دلسوزانه پدرش برای فراگیری قرآن مجید به مکتب خانه رفت و با تلاش و پیگیری مداوم و هوش و استعداد خدادادی که داشت در زمان کوتاه خواندن قرآن را بخوبی یاد گرفت .
فرزند شیخ نوشتن را در مکتب خانه آموخت ولی به این مقدار راضی نشد. از این رو نزد معلم خصوصی خد رفت و در محضر شخصی به نام ((محرم )) با تلاش و جدیت فراوان در اندک زمان نوشتن را بخوبی فرا گرفت .
(417)
حسن بن یوسف پس از آموختن کتاب وحی و خط، کم کم آمادگی فراگیری دانشها را در خود تقویت نمود و در مراحل اولیه تحصیل مقدمات و مبادی علوم را در محضر پدر فاضل و فقیه خود آموخت و به سبب کسب این همه فضیلتها و نیکیها در سنین کودکی به لقب ((جمال الدین )) (زینت و زیبایی دین ) در بین خانواده و دانشمندان مشهور گشت .
در برابر طوفان 
هنوز یک دهه از سن جمال الدین حسن نگذشته بود که با حمله وحشیانه مغولان رعب و وحشت سرزمینهای اسلام را در بر گرفت . ایران در آتش ‍ جنگ مغولان می سوخت و شعله آن دیگر نواحی را نیز تهدید می کرد. در این میان مردم عراق دلهره عجیبی داشتند. هر لحظه ممکن بود لشکریان مغول از ایران به سوی عراق حرکت کنند و شهرهای آنجا را یکی پس از دیگری فتح نمایند. بغداد پایتخت عباسیان آخرین روزهای زوال خلافت عباسیان را مشاهده می کرد. مردم از ترس احتمال حمله مغلولان وحشی شهرها خالی کرده و سر به بیابان گذاشته بودند.
شیعیان و مردم شهرهای مقدس عراق چون کربلا، نجف و کاظمین به بارگاه ملکوتی ائمه معصومین روی آورده ، در حرم امن اهل بیت عصمت و طهارت علهیم السلام پناهنده شدند و حریم دل را آرامش می دادند.
مردم حله نیز سر به بیابان و نیزارها گذاشته ، بعضی به کربلا معلا و نجف اشرف پناهنده شدند و چند نفری هم در شهر ماندند که از جمله آنان سه نفر فقیه و دانشمند به نامهای : شیخ یوسف سدیدالدین ، سید مجدالدین بن طاووس و فیه ابن العز بودند. این دانشمندان در جایی جمع شدند و برای نجات شهرهای مقدس کربلا، نجف ، کوفه حله در پی چاره اندیشی بر آمدند و پس از گفتگوهای زیاد و مشورت با یکدیگر به این نتیجه رسیدند که نامه ای نزد هلاکوخان پادشاه مغول بفرستند و از وی امنیت و آسایش برای شهرهای مقدس عراق در خواست نمایند.
سرانجام در سال 657 ق . بغداد به دست هلاکو فتح گردید و ((معتصم )) آخرین خلیفه بنی عباس از بین رفت حوزه فرهنگ اسلام و مذهب شیعی در بغداد که از رونق بسزایی بر خوردار بود متلاشی شد و بر شهرهای عراق ترس و وحشت از مغولان سایه افکند. ولی به رغم وحشیگریهای مغولان دور از فرهنگ و با تلاش و همت بلند و درایت فقهای شیعه در حله - بویژه شیخ یوسف سدیدالدین پدر جمال الدین حسن - لطف و عنایت پروردگار، امنیت به شهر حله و شهرهای مقدس عراق بازگشت و سرزمین حله پناهی برای فقها و دانشمندان شد.
(418)
از این پس حله تا اواخر قرن هشتم ، به مثابه یکی از حوزه های برزگ مذهب شیعی شناخته می شد که طلاب و اندیشمندان از گوشه و کنار مجذوب آن حوزه می شدند. بدین ونه وطن جال الدین حسن برای وی و دیگر دانش ‍ پژوهان در ساره صلح و آرامش و به دور از جنگ و خونریزی مهیای استفاده از محضر بزرگان و عالمان دین قرار گرفت .
در محضر عالمان 
جمال الدین در شهر حله بزیست و در محضر فقها، متکلمان و فلاسفه والا مقام با کمال ادب زانو زد و از روح بلند و اخلاق و دانش آنان بهره کافی برد و خویشتن را به دانش و تهذیب نفس آراست و به تمام فنون و علوم مسلح گردید و از دست آنان به دریافت اجازه نامه اجتهادی و نقل حدیث مفتخر گردید. حال به اختصار به نام چند نفر از اساتید بزرگواری اشاره می کنیم :
شیخ یوسف سدیدالدین (پدر ارجمند او)، محقق حلی (602 - 676 ق )، خواجه نصیرالدین طوسی (597 - 672 ق .) سید رضی الدین علی بن طاووس (597 - 664 ق .)، سید احمد بن طاووس (متوفا به سال 673 ق .) یحیی بن سعید حلی (متوفا به سال 690 ق .) مفیدالدین محمد بن جهم حلی ، علی بن سلیان بحرانی ، ابن میثم بحرانی (626 - 679 ق .)، جمال الدین حسین بن ایاز نحوی (متوفای 681 ق .)، محمد بن محمد بن احمد کشی (615 - 695 ق )، نجم الدین علی بن عمر کاتبی (متوفا به سال 675 ق )، برهان الدین نسفی ، شیخ فاروقی واسطی و شیخ تقی الدین عبدالله بن جعفر کوفی .
(419)
درخشش 
جمال الدین حسن ، ستاره پر فروغ ((آل مطهر)) و شهر فقاهت حله هنوز مدت زمانی از تحصیلش نگذشته بود که با ذوق سرشار خدادادی و علاقه وافر، به تمام دانشهای بشری مانند فقه و حدیث ، کلام و فلسله ، اصول فقه ، منطق ، ریاضیات و هندسه مسلح گردید و تجربه لازم را به دست آورد. آوازه فضل و دانش وی به سرعت در سزرمین حله و دیگر شهرها پیچید و در مجالس درس و محیط فرهنگی نام مقدسش را به نیکی و احترام یاد می کردند و ((علامه ))اش می خواندند.
علامه حلی چون خورشید فروزان در آسمان فقاهت درخشید و دیگران از نور وجودش استفاده کردند. در شهر حله حوزه درس تشکیل داد و علاقه مندان و تشنه کامان معارف و علوم اهل بیت علیهم السلام از کوشه و کنار جذب آن شدند و از دریای بی کرانش سیراب گشتند.
یکی از دانشمندان می گوید: علامه حلی نظیری ندارد نه پیش از زمان خودش نه بعد از آن . کسی که در مجلس درس او پانصد مجتهد تربیت شد.
(420)
از جمله فرزانگان و ستارگانی که در محضرش زانو زدند و از انفاس پاک و مکتب پر بار فقهی ، کلامی و روح بلندش بهره ها بردند از از دست مبارکش ‍ به دریافت اجازه نامه اجتهادی و نقل حدیث مفتخر شدند اینان بودند:
فرزند عزیز و نابغه اش محمد بن حسن بن یوسف حلی معروف به ((فخر المحققین )) (628 - 771 ق )، سید عمیدالدین عبدالمطلب و سید ضیا الدین عبدالله حسینی اعرجی حلی (خواهرزادگان علامه حلی ) تاج الدین سید محمد بن قاسم حسنی معروف به ((ابن معیه )) (متوفی 776 ق )، رضی الدین ابوالحسن علی بن احمد حلی (متوفی 757 ق )، قطب الدین رازی (متوفی 776 ق .)، سید نجم الدین مهنا بن سنان مدنی ، تاج الدین محمود بن مولا، تقی الدین ابراهیم بن حسین آملی و محمد بن علی جرجانی .
مرجع تقلید 
بعد از رحلت محقق حلی در سال 676 ق که زعامت و مرجعیت شیعیان را به عهده داشت شاگردان ممتاز وی و فقها و دانشمندان حله به دنبال فقیه و مجتهدی بودند که خصوصیات مرجعیت و زعامت را دارا باشد تا او را به عنوان مرجع تقلید معرفی کنند. آنان تنها علامه حلی را که از شاگردان برجسته و دست پرورده مکتب فقهی محقق حلی بود و فقها و مجتهدان بنام آن روزگار در حوزه درس وی شرکت کردند شایسته مرجعیت و پیشوایی دین می شناختند و این در زمانی بود که فقط 28 بهار از عمر شریف علامه گذشته بود. این امر حاکی از نبوغ و شخصیت والای اوست که در این سنین تمام دانشها و فضایل اخلاقی و کرامتهای معنوی و انسانی ارا به کمال رسانده و از دیگر عالمان و مجتهدان برتری جسته و به مقام شامخ مرجع تقلید و فتوا در احکام شرع مقدس ، اسلام نایل گشته بود.
آری پس از رحلت محقق حلی زعامت و مرجعیت شیعیان به علامه حلی منتقل گردید و این بار امانت الهی بر دوش با کفایت او گذاشته شد. بدین سبب به لقب مقدس و شریف ((آیه الله )) مشهور گردید، که در آن روزگار تنها او به این لقب خوانده می شد و هر کس آیه الله می گفت منظورش علامه حلی بود.
عصر علامه 
عصر علامه را باید زمان توسعه فقه و شیعه و حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و در دوره پیشرفت تمدن و دانش در گوشه و کنار جهان اسلام نامید. چرا که علامه حلی تلاش و کوشش خستگی ناپذیری در نشر علوم و فقه اسلام بر طبق مذهب اهل بیت نمود و در فقه تحول و شیوه نوی را ارائه کرد.
وی اولین فقیهی بود که ریاضیات را به عنوان دانشی در فقه وارد کرد و به فقه استدلالی تکامل بخشید. تاثیری که دیدگاه فقهی ، کلامی و آثار علامه گذارده بود محور بحث و تکلیه گاه دانشمندان بر طبق نظرات فقهی فقها و دانشمندان شیعی بود.
(421)
در آن روزگار، در بغداد و عراق خاندان جوینی حکومت می کردند که گر چه از طرف پادشاهان مغول به بغداد و این منطقه گمارده شده بودند، بیش از سی سال فرمانروای مطلق بودند و در ترویج دین مبین اسلام و تعظیم علما و نشر دانش و فضیلتها و ترمیم خرابیهای مغولان ، هر چه توانستند دریغ نکردند. به واقع اگر وجود آنان نبود آثاری از تمدن اسلام بر جای نمی ماند.(422)
در ایران نیز گر چه حاکمان مغول حکومت می کردند و مدت زیادی رعب و وحشت و جنایت و خونریزی حکمفرما بود، رفته رفته از بی فرهنگی و خوی ستمگری مغولان کاسته شد و این به سبب تاثیر فرهنگ مردم ایران و اسلام و نیز هوشیاری و سیاست وزرای لایق و شایسته ای نظیر خواجه نصیرالدین طوسی ، یاور وحی و عقل و استاد علامه حلی بود.
حضور چنین دانشمندان دلسوز فرهنگ اسلام و ملت در دستگاه مغولان ، در پیشرفت علم و جلوگیری مغولان وحشی از تخریب و آتش سوزی مراکز فرهنگی و کتابخانه ها، نقش بسزایی ایفا کرد، دانشمندانی که در انجام این مهم از آبروی خویشتن سرمایه گذاشتند و همچون شمع سوختند.
علامه و اولجایتو 
علامه حلی شهرت جهانی داشت و آوازه او به تمام نقاط رسیده بود. حاکم عصر وی سلطان محمد اولجایتو یکی از پادشاهان مغول بود که از سال 703 تا 716 ق . در ایران بر متصرفات مغول حکومت می کرد.
اولجایتو در سال 706 ق . در پنج فرسخی ابهر در سرزمینی سر سبز که رود کوچک ابهر و زنجان رود از آنجا سرچشمه می گیرد، شهر ((سلطانیه )) را تاسیس کرد. بنای شهر ده سال طول کشید و در سال 713 ق . شهری بزرگ دارای ساختمان و بناهای بسیار زیبا به وجود آمد. در آنجا قصری برای خویش ساخت و مدرسه بزرگی شبیه مدرسه مستنصر به بغداد بنیانگذاری و از هر سو مدرسان و علمای اسلامی را دعوت کرد.
نوشته اند در یکی از روزها سلطان در پی ناراحتی شدید از روی خشم یکی از زنانش را در یک مجلس سه طلاقه کرد! پس از مدتی پشیمان شد و از دانشمندان سنی مذهب درباری از حکم چنین طلاقی سئوال کرد. آنها در پاسخ گفتند: آن زن دیگر همسر شما نیست !
یکی از وزرا گفت : در شهر حله فقیهی است که فتوا به باطل بودن این طلاق می دهد. فقیهی را که آن وزیر پیشنهاد داد علامه حلی بود. از این رو سلطان از علامه دعوت کرد و قاصدان به شهر حله رفتند و آیه الله حلی را همراه خود به مرکز حکومت آوردند. هر چند زمان مسافرت علامه به ایران به طور دقیق روشن نیست ولی ممکن است پس از سالهای 705 ق . به بعد باشد.
علامه پس از ورود به ایران ، در اولین جلسه ای که سلطان تشکیل داد شرکت کرد و بدون توجه به مجلس شاهانه ، با برخورد علمی و پاسخهای دقیق و محکمی که به سوالات می گفت دانشمندان و پیروان مذاهب چهارگانه اهل سنت را به پذیرش نظر خویش ملزم کرد و در خصوص طلاق همسر شاه فرمود: طلاق باطل است چون شرط طلاق باطل است چون شرط طلاق که حضور دوم شاهد عادل باشد فراهم نبوده است . شاه با خوشحالی از این فتوا، از قدرت علامه حلی در بحث و مناظره ، صراحت لهجه ، حضور ذهن قوی ، دانش و اطلاعاتی که داشت و با شهامت و دلیلهای روشن صحت نظرات خویش را ثابت می کرد خوشش آمد علاقه وافری به فقیه شیعی پیدا کرد.
(423)
بذر تشیع 

آن را که فضل و دانش و تقوا مسلم است
هر جا قدم نهد قدمش خیر مقدم است .
حضور فقیه یگانه عصر علامه حلی در ایران و مرکز حکومت مغولان خیر و برکت بود و با زمینه هایی که حاکم مغول برای وی به وجود آورده بود کمال بهره را برد و به دفاع از امامت و ولایت ائمه معصومین علیهم السلام برخاست . از این رو بزرگترین جلسه مناظره با حضور اندیشمندان شیعی و علمای مذاهب مختلف برگزار شد. از طورف علمای اهل سنت خواجه نظام الدین عبدالملک مراغه ای که از علمای شافعی و داناترین آنها بود برگزیده شد. علامه حلی با وی در بحث امامت مناظره کرد و خلافت بلا فصل مولا علی علیه السلام بعد از رسالت پیامبر اسلام را ثابت نمود و با دلیلهای بسیار محکم برتری مذهب شیعه امامیه را چنان روشن ساخت که جای هیچ گونه تردید و شبهه ای برای حاضران باقی نماند.
پس از جلسات بحث و مناظره و اثبات حقانیت مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اولجایتو مذهب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اولجایتو مذهب شیعه را انتخاب کرد و به لقب ((سلطان محمد خدابنده )) معروف گشت . پس از اعلان تشیع وی ، در سراسر ایران مذهب اهل بیت منتشر شد و سلطان به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرها به نام مقدس ائمه معصومین علیهم السلام سکه زنند و سر در مساجد و اماکن مشرفه به نام ائمه مزین گردد.
(424)
یکی از دانشمندان می نویسد: اگر برای علامه حلی منقبت و فضیلتی غیر از شیعه شدن سلطان محمد به دست او نبود، همین برای برتری و افتخار علامه بر دانشمندان و فقها بس بود حال آنکه مناقب و خوبیهای وی شمارش یافتنی نیست و آثار ارزنده اش بی نهایت است .(425)
در ایران 
آیه الله علامه حلی ، عارف و فقیه بر جسته شیعه ، در ایران باقی ماند و حدود یک دهم از عمر شریفش در این خطه گذشت . او در این مدت خدمات بسیار ارزنده ای نمود و در نشر علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام کوشش فراوان نمود و شاگردان زیادی را تربیت کرد.
علامه چه در شهر سلطانیه و چه در مسافرتها به دیگر شهرهای ایران پیوسته ملازم با سلطان بود به پیشنهاد وی سلطان دستور داد مدرسه سیاری را از خیمه و چادر، دارای حجره و مدرس آماده کنند تا با کاروان حمل گردد و در هر منزلی که کاروان رحل اقامت کرد خیمه مدرسه در بالاترین و بهترین نقطه منزل بر پا شود.
(426)
او علاوه بر تدریس و بحث و مناظره با دانشمندان اهل سنت و تربیت شاگردان ، به نوشتن کتابهای فقهی ، کلامی و اعتقادی مشغول بود، چنانکه در پایان بعضی از کتابهای خود نگاشته است : این نوشته در مدرسه سیار سلطانیه در کرمانشاهان به اتمام رسید. وی کتاب ارزشمند ((منهاج الکرامه )) را که در موضوع امامت است برای سلطان نوشت و در همان زمان پخش گردید.
علامه حلی پس از یک دهه تلاش و خدمات ارزنده فرهنگی و به اهتزاز در آوردن پرچم ولایت و عشق و محبت خاندان طهارت علهیم السلام در سراسر قلمرو مغولان در ایران ، در سال 716 ق . بعد از مرگ سلطان محمد خدابنده ، به وطن خویش سرزمین حله برگشت و در آنجا به تدریس و تالیف مشغول گردید و تا آخر عمر منصب مرجعیت و فتوا و زعامت شیعیان را به عهده داشت .
(427)
گنجینه ماندگار 
تدریس و تالیف هر یک فضیلت بسیار مهمی برای رادمردان عرصه دانش ‍ است و علامه شخصیتی بود که در این دو جنبه از دیگر محققان و دانشوران پیشی گرفت و سرآمد روزگار شد. چنانکه گفته اند: علامه حلی زمانی از نوشتن کتابهای حکمت و کلام فارغ شد و به تالیف کتابهای فقهی پرداخت که از عمر مبارکش بیش از 26 سال نگذشته بود.(428)
او در رشته های گوناگون علوم کتابهای زیادی دارد که اگر در مجموعه ای جمع آوری شود دایره المعارف و کتابخانه بسیار ارزشمندی خواهد شد. یکی از دانشمندان می نویسد: اگر به نوشته های علامه دقت کنید پی خواهید برد که این مرد از طرف خداوند تایید شده است ، بلکه نشانه ای از نشانه های خداست . چنانچه نوشته های وی بر ایام عمرش - از ولادت تا وفات - تقسیم شود سهم هر روز یک دفترچه بزرگ می شود.(429)
الف - آثار فقهی  
منتهی المطلب فی تحقیق المذهب ، تلخیص المرام فی معرفه الاحکام ، غایه الاحکام فی تصحیح تلخیص المرام ، تحریر الاحکام الشرعیه علی مذهب الامامیه ، مختلف الشیعه فی احکام الشرعیه ، تبصره المتعلمین فی احکام الدین ، تذکره الفقها، ارشاد الاذهان فی احکام الایمان ، قواعد الاحکام فی معرفه الحلال و الحرام ، مدارک الاحکام ، نهایه الاحکام فی معرفه الاحکام ، المنهاج فی مناسک الحاج ، تسبیل الاذهان الی احکام الایمان ، تسلیک الافهام فی معرفه الاحکام ، تنقیح قواعد الدین ، تذهیب النفس فی معرفه المذاهب الخمس ، المعتمد فی الفقه ، رساله فی واجبات الحج و ارکانه و رساله فی واجبات الوضو و الصلوه .
ب - آثار اصولی 
النکه البدیعه فی تحریر الذریعه ، غایه الوصول و ایضاح السبل ، مبادی الوصول الی یعلم الاصول ، تهذیب الوصول الی علم الاصول ، نهایه الوصول الی علم الاصول ، نه الوصول الی علم الاصول ، منتهی الوصول الی علمی الکلام و الاصول .
ج - آثار کلامی و اعتقادی 
منهاج الیقین ، کشف المراد، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت ، نظم البراهین فی اصول الدین ، معارج الفهم ، الابحاث المفیده فی تحصیل العقیده ، کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، مقصد الواصلین ، تسلیک النفس الی حظیره القدس ، نهج المسترشدین ، مناهج الهدآیه و معارج الدرآیه ، منهاج الکرامه ، نهایه المرام ، نهج الحق و کشف الصدق ، الالفین ، باب حادی عشر، اربعون مساله ، رساله فی خلق الاعمال ، استقصا النظر، الخلاصه ، رساله السعدیه ، رساله واجب الاعتقاد، اثبات الرجعه ، الایمان ، رساله فی جواب سئوالین ، کشف الیقین فی فضائل امیر المومنین علیه السلام ، جواهر المطاب ، التناسب بین الاشعریه و فرق السوفسطائیه المبحاث السنیه و المعارضات النصریه ، مرثیه الحسین علیه السلام .
د - آثار حدیثی 
استقصا الاعتبار فی تحقیق معانی الاخبار، مصابیح الانوار، الدرر و المرجان فی الاحادیث الصحاح و الحاسن ، نهج الوضاح فی الاحادیث الصحاح ، جامع الاخبار، شرح الکلمات الخمس لامیرالمومنین علیه السلام ، مختصر شرح نهج البلاغه ، شرح حدیث قدسی .
ه ‍- آثار رجالی 
خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال ، کشف المقال فی معرفه الرجال ، ایضاح الاشتباه .
و - آثار تفسیری 
نهج الایمان فی تفسیر القرآن ، القول الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز و ایضاح مخالفه السنه .
ز - آثار فلسفی و منطقی 
القواعد و المقاصد، الاسرار الخفیه ، کاشف الاستار، الدر المکنون ، المقامات ، حل المشکلات ، ایضاح التلبیس ، الجوهر النضید، ایضاح المقاصد، نهج العرفان ، کشف الخفا من کتاب الشفا، مراصد التدقیق و مقاصد التحقیق ، المحاکمات بین شراح الاشارت ، ایضاح المعضلات من شرح الاشارات ، نور المشرق فی علم المنطق ، الاشارات الی معانی الاشارات ، بسط الاشارت ، تحریر الابحاث فی معرفه العلوم الثلاثه ، تحصیل الملخص ، التعلیم التام ، شرح القانون ، شرح حکمه الاشراق ، القواعد الجلیه .
ح - آثار ارزنده در زمینه دعا 
الادعیه الفاخره المنقوله عن الائمه الطاهره و منهاج الصلاح فی اختصار المصباح .
ط - آثار ادبی 
کشف المکنون من کتاب القانون ، بسط الکافیه ، المقاصد الوافیه بفوائد القانون و الکافیه ، المطالب العلیه ، لب الحمکه ، و اشعار در موضوعات مختلف و قصیده ای بلند درباره دانش و مال .
ی - دیگر آثار 
آداب البحث ، جوابات المسائل المهنائیه الاولی ، جوابات المسائل المهنائیه الثانیه ، جواب السوال عن حکمه النسخ ، اجازه نقل حدیث به بنی زهره حلبی ، لاجازه نقل حدیث به قطب الدین رازی در ورامین ، اجازه نقل حدیث به مولا تاج الدین رازی در سلطانیه ، دو جازه نقل حدیث به سید مهنا بن سنان مدنی در حله ، اجازات متعدد به شاگردان و دیگر فقها، وصیتنامه ، الغریه ، مسائل سید علاالدین .
علامه و ابن تیمیه 
شیخ تقی الدین سبکی معروف به ((ابن تیمیه )) از دانشمندان متعصب اهل سنت و معاصر با علامه حلی است که بیشتر شخصیتهای علمی به فساد عقیده وی اعتراف دارند و بلکه می گویند کافر و مرتد است ، تا جایی که در زمان حیاتش به علت داشتن نظرات انحرافی به زندان افتاده است و دانشمندان شیعه و سنی کتابهای زیادی در زمان وی بود بعد از آن بر رد او نوشته اند.
بعد از اینکه علامه حلی کتاب ((منهاج الکرامه )) را در اثبات امامت نوشت ابن تیمیه به علت عناد و لجاجتی که با علامه داشت کتابی به نام ((منهاج السنه )) (به خیال خام خویش به عنوان رد بر شیعه و بویژه رد بر کتاب منهاج الکرامه ) نوشت .
وقتی کتاب منهاج السنه به دست علامه رسید این بزرگوار با آن همه تهاجمات و بی ادبیها و توهینهای ابن تیمیه اشعاری نوشت و برایش فرستاد که ترجمه شعرها چنین است :
- اگر آنچه را سایر مردم می دانستند تو هم می دانستی با دانشمندان دوست می گشتی .
- ولی جهل و نادانی را شیوه خود ساختی و گفتی :
- هر کس بر خلاف هوای نفس تو می رود دانشمند نیست .
(430)
ابن حجر عقلانی - دانشمند سنی - چنین اعتراف می کند: ((علامه نامش ‍ مشهور و اخلاقی نیک دارد. وقتی کتاب ابن تیمیه به او رسید گفت : ((لو کان یفهم ما اقول اجبته )) یعنی :
اگر ابن تیمیه آنچه را که من گفتم می دانست جوابش را می دادم .
(431)
فضیلتهای درخشان 
انسانهای نمونه دارای یک بعد و ارزش خاص نیستند، بلکه ارزشهای گوناگون را در خود جمع کرده اند. علامهه حلی از شخصیتهایی است که از هر نظر مصداق انسان کامل است و دارای ابعاد گوناگون و فضیلتهای درخشان . او در تمام دانشها علامه بود و گوی سبقت را از دیگران ربود و ارزشهای ممتازی را که دیگران داشتند به تنهایی داشت . وی با اندیشه و فکر مواج خویش علاوه بر تحولی که در فقه ایجاد کرد و در عصر خویش ‍ مسیر اندیشه فقها را متوجه مبانی فقه و معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نمود در فنون و دانشهای دیگر چون حدیث تحول بنیادی به وجود آورد و دریچه ای به روی محققان در طول تاریخ گشود که مشعل پر فروغی فرا راه آنان شد.
عارف فرزانه و اسوه ایمان و تقوا علامه حلی با آن همه تلاش فرهنگی و تدریس و نوشتن کتابهای ارزنده ، از یاد خدا و تقرب به درگاه حق غافل نبود و موفقیت در عرصه دانش و خدمات ارزشمند و پر بار را در سایه ارتباط معنوی و تقوای الهی می دانست . او را از زاهدترین و با تقواترین مردم معرفی کرده اند که سه یا چهار بار نمازهای تمام عمر خویش را قضا نمود. نها به این اکتفا نکرد بلکه سفارش کرد تمام نمازها و روزه هایش را بعد از رحلتش به جا آورند و با اینکه به حج هم مشرف شده بود وصیت کرد از طرف او حج انجام دهند.
(432)
علامه حلی پرچم ولایت را بر افراشت و با تمام وجود از ولایت و رهبری صحیح دفاع کرد. این عشق سرشار به خاندان طهارت علهیم السلام با گوشت ، پوست و استخوانش آمیخته بود و آنجا که در ارتباط با آنان قلم بر صفحه کاغد می گذاشت با اخلاص برخاسته از اعماق جانش چنین می نگاشت : بزرگترین سرچشمه دوستی و محبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام اطاعت و پذیرش حکومت و ولایت آنهاست و قیام بر همان شیوه ای که آنان ترسیم کردند... .
سفارش می کنم که به محبت و عشق ورزی به فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام . چون آنان شفاعت کنندگان ما هستند در روزی که مال و فرزندان برای ما سودی نخواهند داشت ... از چیزهایی که خداوند بر ما احسان کرد اینکه در بین ما آل علی علیه السلام را قرار داده است . خداوندا، ما را بر دوستی و محبت آنان محشور کن و از کسانی قرار ده که حق جدشان پیامبر و نسلش را ادا کرده اند.
(433)
علامه به پیروی از مولا و مقتدایش امیرالمومنین علیه السلام نواحی وسیعی را با مال و دست خود آباد کرد و برای استفاده مردم وقف نمود و این یکی از فضیلتهای او بود که در زندگی کمتر دانشمند و فقیهی به چشم می خورد. یکی از دانشمندان می نویسد: برای وی آبادیهای زیادی بود که خود نهرهای آب آنها را حفر و با پول و ثروتش زنده کرد. این آبادیها به کسی تعلق نداشت و در زمان حیاتش آنان را وقف کرد.(434)
در خدمت امام زمان علیه السلام  
شب جمعه که فرا می رسید بوی تربت مقدس ابا عبدالله الحسین علیه السلام و عشق زیارت حضرتش ، علامه را بی تاب می کرد و از حله به کربلا می کشاند. از این رو هر هفته روزهای پنجشنبه به زیارت مولا و آقایش ‍ می شتافت . در یکی از هفته ها که به تنهایی در حال حرکت بود شخصی همراه وی به راه افتاد و با یکدیگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت برای علامه معلوم شد که این شخص مرد فاضلی است و تبحر خاصی در علوم دارد. از این نظر مشکلاتی را که در علوم مختلف برایش پیش آمده بود از آن شخص پرسید و او به همه پاسخ گفت تا اینکه بحث در یک مساله فقهی واقع شد و آن شخص فتوایی داد که علامه منکر آن شد و گفت : دلیل و حدیثی بر طبق این فتوا نداریم ! آن شخص گفت : شیخ طوسی در کتاب تهذیب ، در فلان صفحه و سطر حدیثی را در این باره ذکر کرده است ! علامه در حیرت شد که راستی این شخص کیست ! از او پرسید آیا در این زمان که غیبت کبراست می توان حضرت صاحب الامر (عج ) را دید؟ در این هنگام عصا از دست علامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمین برداشت و در دست علامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نمی توان دید و حال آنکه دست او در دست تو است ! علامه بی اختیار خود را در مقابل پای آن حضرت انداخت و بیهوش شد!
وقتی به هوش آمد کسی را ندید. پس از بازگشت به حله به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطر که آن حضرت فرموده بود پیدا کرد و به خط خود در حاشیه آن نوشت : این حدیثی است که حضرت صاحب الامر (عج ) به آن خبر داد و به آن راهنمایی کرد. یکی از دانشمندان می نویسد:
من آن کتاب را دیدم و در حاشیه آن حدیث ، خط علامه حلی را نیز مشاهده کردم .
 
(435)
غروب ستاره حله 
پایان زندگی هر کس به مرگ اوست جز مرد حق که مرگ وی آغاز دفتر است محرم سال 726 ق . برای شیعیان و پیروان راستین اسلام فراموش نشدنی است . عزا و ماتم آنان افزون است . بویژه حله این سرزمین مردان پاک سرشت و عاشقان اهل بیت علیهم السلام شور و ماتم بیشتری دارد.
عجب تقارن و اتفاقی ! پاسدار بزرگ اسلام و فقیه شیعه ، علامه حلی ، ولادتش در ماه پربرکت و با فضیلت رمضان واقع شد و زندگی اش با خیر و برکت فراوان گردید و بعد از گذشت 78 سال عمر پر بار، پرواز روحش با عشق و محبتی که به اهل بیت نبوت و رابطه ناگسستنی با ولایت داشت ، در ماه شهادت به وقوع پیوست وبه روح مطهر سالار شهیدان امام حسین علیه السلام پیوند خورد.
آری ، در 21 محرم این سال مرجع تقلید شیعه ، فقیه و عارف فرزانه ، ستاره پرفروغ آسمان علم و فقاهت ، آیه الله علامه حلی دار فانی را وداع گفت و روح ملکوتی اش به سوی خدا پرواز کرد و به رضوان و لقای معبودش ‍ شتافت . غم و اندوه بر چهره همه سایه افکند. بغض ، گلوها را فشرد و چشمها را از فرط ریزش اشک داغ ، همچون آتش گذاخته سوزاند. از حضور و ازدحام مردم مصیبت زده محشری بپا شد و در فضای آکنده از غم و آه ، پیکر پاک ستاره تابناک شیعی بر دوش هزاران عاشق و شیفتگان راهش از حله به نجف تشییع گردید و در جوار بارگاه ملکوتی مولای متقیان علی علیه السلام در حرم مطهر به خاک سپرده شد.
از ایوان طلای امیرالمومنین علیه السلام دری به رواق علوی گشوده است . پس از ورود به سمت راست ، حجره ای کوچک دارای پنجره فولادی ، مخصوص قبر شریف علامه حلی است . زائرین بارگاه علوی در مقابل این حجره توقفی کرده ، مرقد شریفش را زیارت می کنند و از روح بلندش مدد می جویند
آثار:
  1. ارشاد الاذهان الی احکام الایمان
  2. کتاب الالفین
  3. الباب الحادی عشر
  4. تبصرة المتعلمین فی احکام الدین
  5. تحریر الاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیه
  6. تذکرة الفقهاء
  7. تهذیب الوصول الی علم الاصول
  8. قواعد الاحکام فی معرفة الحلال و الحرام
  9. الادعیة الفاخرة
  10. الاسرار الخفیة فی العلوم العقلیة
  11. الاشارات الی معنی الاشارات
  12. التعلیم التام فی الحکمة و الکلام
  13. جواهر المطالب فی فضائل امیرالمومنین علی بن ابی طالب
  14. خلاصة الاقوال فی معرفة احوال الرجال
  15. القول الوجیز
  16. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد
  17. مختصر شرح نهج البلاغة
  18. مختلف الشیعة فی احکام الشریعة
  19. المطالب العلمیة فی علم العربیة
  20. المنهاج فی مناسک الحاج
  21. نهایة المرام فی علم الکلام
  22. الدر و المرجان فی الاحادیث الصحاح و الحسان
  23. جوابات المسائل المهنائیة
  24. تجرید الابحاث فی معرفة العلوم الثلاث
  25. اثبات رجعة
دوشنبه 26/12/1387 - 9:40
دعا و زیارت

پیروزی انقلاب اسلامی، بزرگ‌ترین ضربه را بر پیكره بهاییت وارد كرد

 

در دومین نشست«بهاییت، تكاپوی‌نوین تشكیلاتی و تبلیغی» از سلسله نشست‌های میز اندیشه دفتر پژوهش‌های كاربردی معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی با تاکید براین که پیروزی انقلاب اسلامی بزرگ‌ترین ضربه را بر پیكره بهاییت وارد كرد، عنوان شد كه بهاییت با مخفی كردن عقاید پیشین خود و هم راستا كردن آن‌ها با مدرنیسم و بیانیه‌ها و منشورات سازمان ملل در چند دهه اخیر همواره ارتباط عمیقی با این سازمان برقرار كرده است.

به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، دکتر سید محمد کاظم احمدی ضمن ارائه تاریخچه‌ای از شكل‌گیری بهاییت در عهد قاجار در این نشست، افزود: بهاییت در نیمه قرن 19 میلادی درست در زمانی كه ایران از روسیه شكست خورده بود و قدرت‌های استعمارگر تنها قدرت‌های حاكم بر كشور بودند، توسط یكی از پیروان محمدعلی باب كه بعدها خود را بهاءالله نامید شكل گرفت. این فرد ابتدا خود را منجی موعود معرفی و بعد از آن ادعای الوهیت كرد.

وی ادامه داد: بعد از اعدام محمدعلی باب با حكم قاطعانه امیر كبیر، میرزا حسین علی نوری یا همان بهاءالله به عراق تبعید شد.بهاییت این فرد را بسیار مقدس می شمارد، طوری كه حتی از انتشار عكس او جلوگیری می كند. فرقه بهاییت كم كم با تبلیغات بهاءالله از فرقه بابیه منشعب شد. هنوز هم خیلی از پیروان محمدعلی باب با بهاییت به شدت مخالفت می‌كنند.

این محقق حوزه ادیان و استاد دانشگاه تاكید كرد: بهاییت برای خود احكام جدید مذهبی وضع كرده است. نمازهای یومیه پیروان این فرقه 9 ركعت است و فقط به صورت انفرادی در 3 وعده زمانی خوانده می‌شود. البته امروز این فرقه خواندن این نماز را در یك وعده زمانی نیز جایز می شمارد. بهایی‌ها همچنین 19 روز از سال را روزه می گیرند. این فرقه ربا و ازدواج با محارم را به جز زن پدر جایز می‌داند.

احمدی اظهار داشت: بعد از بهاءالله عباس افندی یا عبدالبها جانشین او شد. عبدالبها نسبت به پدر محافظه كار و زیرك تر بود و عقاید بحث‌برانگیز را كه به مذاق خیلی‌ها خوش نمی‌آمد چندان مطرح نمی كرد. عبدالبها با تبلیغات گسترده پایگاه اصلی بهاییت را به غرب منتقل كرد.كم كم انگلیس و آمریكا حمایت‌های زیادی از او كردند تا آن‌جا كه حتی انگلیس به او لقب سر و نشان شوالیه داد.

وی تصریح كرد: بعد از فوت عبدالبها و روی كار آمدن شوقی افندی نوه دختری او در سال 1921 میلادی در زمان حكومت رضا شاه بهاییت به خاطر بهره‌بردن از رهبری جوان و بی‌تجربه چندان فعال نبود. اما زمان حكومت محمدرضا پهلوی مقارن با انقلاب سفید در ایران درست بعد از فوت آیت‌الله بروجردی بهایی‌ها با حمایت پنهان شاه، پست‌های مهم حكومتی ایران را در دست گرفتند. هویدا، نخست وزیر، هژبر یزدانی سرمایه‌دار، ثابت پارسا رییس رادیو و تلویزیون، فرخ رو پارسا وزیر آموزش و پرورش ، عبدالكریم ایادی پزشك مخصوص شاه، پرویز پارسا معاون ساواك، هوشنگ نهاوندی رییس دانشگاه تهران و بسیاری از بهاییان دیگر از جمله این افراد بودند.

احمدی با تاكید بر این كه با پیروزی انقلاب اسلامی شدیدترین ضربه  بر پیكر بهاییت وارد شد، گفت: بعد از پیروزی انقلاب بسیاری از بهایی‌ها، البته نه به خاطر عقاید خود بلكه به خاطر مفسد فی الارض بودن اعدام شدند و اموال زیادی از آن‌ها مصادره شد. بعضی از بهایی‌ها نیز مسلمان شدند.

وی افزود: به گفته رونالد ریگان، رییس جمهور اسبق آمریكا در ایران 198 بهایی اعدام، 717 نفر زندانی و 25 هزار نفر مجبور به ترك خاك ایران شدند.

احمدی با بیان این كه بهاییت با استفاده از تبلیغات گسترده، روابط عمومی بالا ، مظلوم نمایی و همراستا كردن عقاید خود با دنیای مدرن اهداف خود را پیش می برد، گفت:بسیاری از حرف‌هایی كه امروز بهاییت از جانب خود می‌زند از ادیان دیگر گرفته شده است. این حرف‌ها بسیار كلی هستند، طوری‌كه نمی‌توان خیلی از آن‌ها را انكار كرد.بهاییت هیچ وقت برای عقاید خود منبع نمی‌آورد و آنها را به صورت جزیی بیان نمی‌كند.

این محقق حوزه ادیان تشكیلات بهاییت را بر خلاف ظاهرش مخوف و مافیایی دانست و بیان داشت: برای برخورد با بهاییت باید دنیای مدرن و نقدهای وارد شده بر آن را بشناسیم.

گفتنی است، دومین نشست«بهاییت، تكاپوی‌نوین تشكیلاتی و تبلیغی» از سلسله نشست‌های میز اندیشه دفتر برنامه‌ریزی پژوهش‌های كاربردی معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان تبلیغات اسلامی با حضور جمعی از فرهیختگان و کارشناسان سازمان تبلیغات اسلامی اول بهمن در سالن اجتماعات معاونت پژوهشی و آموزشی این سازمان برگزار شد.

 

دوشنبه 26/12/1387 - 9:39
دعا و زیارت
انصاری، شیخ مرتضی
نام های دیگر: شیخ انصاری،
موطن: دزفول
نام پدر : شیخ محمد امین
تاریخ وفات: 1281قمری

زندگینامه ها:

عنوان:

منبع :

گلشن ابرار، 1؛

 

سید عباس رفیعی پور علوی علویجه
وی روز عید غدیر سال 1214 ق . در شهر دزفول در خانواده علم و ادب ، متولد شد، پدرش شیخ محمد امین ، نام اولین فرزندش را مرتضی انتخاب کرد.
رویای صادق
مادر شیخ قبل از تولد وی ، شبی حضرت امام صادق علیه السلام را در عالم رویا می بیند که قرآنی طلاکاری شده به او داد. معبرین خوابش را و عطای امام را به فرزندی صالح و بلندمرتبه تعبیر کردند و چنین شد که جهان تشیع مفتخر به وجود این شخصیت گردید که از نسل جابر بن عبدالله انصاری ، فرزندی پا به عرصه گیتی بگذارد که استمرار بخش خط ولایت و امامت باشد.
نیاکان و پدران شیخ انصاری
در یکی از محله های شهر دزفول که نامش محله مشایخ انصار و در شمال غربی بقعه معروف ((سبز قبا)) واقع است . گروهی که اکثر آنها فقیه و اهل علم و عمل اند زندگی می کنند و از آنجایی که جد بزرگ این خاندان جابر بین عبدالله انصاری (16 - 78 ق و بعضی سال وفات وی را در 98 ق ذکر کرده اند) آنها را جابری انصاری می گویند. جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصاری از مردم مدینه و از طایفه خزرج و از اصحاب بزرگ رسول الله صلی الله علیه و آله بوده است . عبدالله پدر جابر از بزرگان قبیله خزرج و از نخستین مسلمانان مدینه است و در بیعت عقبه شرکت نموده و از کسانی بوده که سوگند خوردند پس از مهاجرت پیامبر به مدینه جان و مال خود را فدای آن حضرت کنند عبدالله در غزوه بدر و احد شرکت کرد و در احد از سربازانی بود که محافظت دره نزدیک به میدان جنگ به ایشان سپرده شده بود، در اواخر جنگ که به سود مسلمانان بود بسیاری از یارانش دره را برای جمع آوری غنایم ترک نمودند، عبدالله و فرمانده دسته و چند نفر دیگر بر جای ماندند و سپس که جنگ مغلوب شد، گرفتار حمله قریش گردید و در راه انجام وظیفه شهید شدند.
جابر بن عبدالله از رسول خدا صلی الله علیه و آله 1540 حدیث نقل کرده است و اولین کسی است که قبر حضرت امام حسین علیه السلام را چهل روز پس از شهادتش زیارت کرده و در این موقع نابینا نبوده است . در بعضی از منابع آمده است که در زمان زیارت قبر امام حسین علیه السلام جابر نابینا بوده است .
پدر و مادر شیخ
پدر شیخ به نام محمد امین از علمای پرهیزکار و از زمره احیاگران دین مقدس اسلام بوده است و در سال 1248 ق خاکیان را بدرود گفته است . مادر شیخ دختر شیخ یعقوب فرزند شیخ احمد بن شیخ شمس الدین انصاری است . وی از زنان پرهیزکار عصر خود و از زنان متعبده بود و نوافل شب را تا هنگام مرگ ترک نکرده و چون اواخر عمر نابینا شده بود شیخ مقدمات تهجد وی را فراهم می کرد حتی آب وضویش را در موقع احتیاج گرم می کرد این بانوی مکرمه به سال 1279 ق در نجف اشرف از دنیا رفت و شیخ در غم فقدان مادر بسیار متاثر و غمناک شد و گریه کرد.
خانواده شیخ انصاری (ره )
شیخ سه همسر داشته است . اولین آنها دختر شیخ حسین انصاری - که نخستین استادش بوده و از این همسر یک دختر به نام بی بی فاطمه داشته است .
دومین همسر شیخ ، دختر میرزا مرتضی مطیعی دزفولی بوده که از وی یک دختر به نام بی بی زهرا بازمانده است سومین همسر وی اهل اصفهان یا رشت بوده که از او یک فرزند پسر به دنیا آمده لکن قبل از تولد از دنیا رفته است .
برادران شیخ
دو برادر، کوچکتر از شیخ در خانواده محمد امین می زیسته است اولی به نام شیخ منصور و دومی شیخ محمد صادق . شیخ منصور در سال 1224 ق در دزفول تولد یافت تحصیلاتش را نزد برادرش شیخ مرتضی انصاری تلمذ نموده و یکی از رجال معروف این خاندان و از بزرگان فقها و اصولین ، ادیب ، حافظ قرآن مجید، جامع معقول و منقول و فروع و اصول و شاعری توانا بوده است . او پس از وفات برادرش شیخ انصاری در مسجد وی در نجف اشرف اقامه جماعت می کرد و مجلس درس نیز داشته و به سال 1294 ق در سن هفتاد سالگی در آن مکان مقدس داعی حق را لبیک گفت و در باب قبله متصل به مقبره شیخ مدفون گردیده است . اثر علمی شیخ منصور که اکثرا به صورت منظومه است از وی باقیمانده است .
شیخ محمد صادق سومین برادر شیخ مرتضی است که در سال 1234 ق در دزفول به دنیا آمد و پس از تحصیل مقدمات و سطح در همان شهر، رهسپار نجف اشرف گردید و فقه و اصول را نزد برادرش شیخ انصاری فرا گرفت و به درجه اجتهاد نائل گردید و در سال 1298 ق در همانجا بدرود حیات گفت .
تحصیلات شیخ در ایران
وی از دوران صباوت ، عشق تحصیل و فراگیری معارف جاودانه و حیاتبخش اسلام را داشت و با جدیت بسیار تا نیمه شب به مطالعه و تالیف دروس خود همت می گمارد.
مرتضی ادبیات عرب و مقدمات را نزد پدرش و دانشوران دزفول سپری کرد و فقه و اصول و دوره سطح را خدمت شیخ حسین انصاری (عموزاده اش ) - که از فقهای سپید نام دزفول بود تلمذ نمود.
تحصیلات در عتبات
شیخ در سال 1232 ق به همراه پدرش به عتبات - کربلا و نجف - جهت تکمیل دروس و ترقی اندیشه هایش رهسپار شد.
شیخ محمد امین در کربلا به محضر سید محمد مجاهد - که از فقهای بزرگ شیعه در آن زمان بود و ریاست حوزه کربلا را داشت رسید. پس از معرفی خود، سید مجاهد احوال استاد نخستین خود - شیخ حسین انصاری را که در زمانی با هم در درس پدرش سید علی طباطبایی - صاحب ریاض - حاضر می شدند و با یکدیگر دوست و همدرس بودند پرسید. شیخ محمد امین گفت : ایشان برادرزاده من است و اکنون مشغول تدریس فقه و اصول و تربیت طلاب است . سید مجاهد بر احترام آنها بیفزود و فرمود: به جز زیارت معصومین علیه السلام مقصود دیگری نیز دارید؟ شیخ محمد امین پاسخ داد: فرزندم را برای استفاده از محضر مبارک آورده و به شیخ مرتضی که در آخر مجلس نشسته بود، اشاره کرد، سید نگاهی خاص به شیخ کرد! زیرا کمتر کسی در سنین 18 سالگی می توانست از محضر درس استاد و فقیهی فرزانه چون او استفاده کند، لذا برای آزمایش معلومات فقهی طلبه جوان مساله ای پیش آورد و گفت : شنیده ام برادرم شیخ حسین در دزفول نماز جمعه می خواند در حالی که بسیاری از فقهای شیعه اقامه نماز جمعه را در زمان غیبت ولی عصر (عج ) جائز نمی دانند. در این موقع شیخ مرتضی دلایلی در وجوب نماز جمعه در زمان غیبت بیاورد که سید مجاهد از تقریر دلیل ها و بیان مطلب او شگفت زده شد و به شیخ محمد امین رو کرد و گفت : این جوان نبوغ ذاتی دارد، او را به صاحب این قبه - اشاره کرد به بارگاه امام حسین علیه السلام - بسپارید.
شیخ محمد امین به دزفول بازگشت و فرزندش برای ادامه تحصیل در کربلا بماند.
شیخ مرتضی چهار سال از محضر دو فقیه بزرگ یعنی سید مجاهد و شریف العلماء استفاده کرد.
در سال چهارم ، عده ای از مردم دزفول که به زیارت کربلا آمده بودند، به وی گفتند:
پدرت شوق دیدار تو را دارد.
بازگشت به وطن
شیخ به اتفاق همشهریانش به زادگاهش دزفول بازگشت اما بیش از یکسال نتوانست در دزفول بماند شوق تحصیل او را در سال 1237 ق بار دیگر به عتبات کشاند. وی در مجلس درس شیخ موسی فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء شرکت کرد و پس از دو سال مجددا به دزفول بازگشت .
ازدواج شیخ
شیخ در سن 25 سالگی با دختر اولین استاد خود - شیخ حسین - ازدواج کرد. اولین ثمره این ازدواج پسری بود که پس از رفتن شیخ انصاری به مسافرت متولد و چون هنگام تولد دو دندان داشت و بنا به عقاید خرافی پیر زنان قدیم چنین طفلی بدیمن خواهد بود، مامای نادان دندانهای طفل چند روزه را کشید و کودک بیچاره از این صدمه بمرد.
استادان شیخ انصاری
شیخ از محضر اساتید بزرگواری همچون شیخ حسین انصاری دزفولی ، شریف العلماء مازندرانی ، شیخ موسی کاشف الغطاء، سید محمد مجاهد، شیخ علی کاشف الغطاء، حاج ملا احمد نراقی تلمذ نمود و غیر از فرزانگان فوق الذکر شیخ نزد هیچ کس دیگر تلمذ نکرده است . (1)
شیخ حسین انصاری (متوفای 1253 ق )
وی از رجال نامی در خاندان انصاری در عصر خود بوده و در دزفول مجلس ‍ درسی داشته و مرجعیت در فتوا و فیصله امور شرعیه در آن زمان به وی منتهی گشت و شیخ قسمتی از دروس مقدماتی را نزد او فرا گرفت ، شیخ حسین بعد از سال 1253 در دزفول بدرود حیات گفته است . (2)
شریف العلماء (متوفای 1245 ق )
ملا محمد یا محمد شریف فرزند حسنعلی آملی مازندرانی دو مجلس درس ‍ داشته ، یکی برای مبتدئین و دیگری برای آنانی که در فضل و کمال به مرتبه اجتهاد رسیده بودند. وی در سال 1245 ق در کربلا دار فانی را وداع گفت .(3)
شیخ موسی کاشف الغطاء (متوفای 1241 ق )
شیخ علی کاشف الغطاء (متوفای 1254 ق )
هر دو از فرزندان شیخ جعفر کبیر - معروف به کاشف الغطاء هستند که نسبت آنها به مالک اشتر می رسد. (4)
سید محمد مجاهد (متوفای 1242 ق )
وی از فرزندان علی ((صاحب ریاض )) است . سید مجاهد شاگردان بسیاری تربیت کرد که از جمله آنها شیخ انصاری بوده که چهار سال نزد وی تلمذ نموده و در مجلس درسش در کربلا حاضر می شد. (5)
نراقی (متولد 1185 و متوفای 1245 ق )
حاج ملا احمد نراقی فرزند ملا مهدی نراقی است . نراقی به دانش و فضل شیخ انصاری اعتماد و اطمینان کامل داشته تا جایی که گفته است :
((در سفرهای مختلفه که رفته ام زیاده بر پنجاه تن مجتهد مسلم را دیده ام . ولی هیچ کدام آنان این جوان نبودند.))
بدین سبب مقدم شیخ را گرامی داشت و بعد از حرکت از کاشان ، ملا احمد نراقی فرمود:
((استفاده ای که من از وی بردم بیش از بهره ای بود که او از من برد.))
ملا احمد نراقی به مرض وبا درگذشت و جنازه اش به نجف اشرف منتقل و در صحن مطهر پشت سر حضرت علی علیه السلام دفن گردید. (16)
شاگردان شیخ
مکتب علمی شیخ انصاری - در اواسط قرن سیزدهم تا اوایل قرن چهاردهم - پرورش دهنده دانشوران و اندیشمندان معروف شیعه است ، علماء و دانشمندانی که شمار آنها را از 500 نفر تا 3000 نفر در کتب رجالی و تاریخی ثبت کرده اند. در کتاب زندگانی و شخصیت شیخ انصاری که توسط کنگره جهانی بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شیخ انصاری (ره ) انتشار یافته است نام 316 نفر را ذکر کرده که بعضی از مشاهیر از شاگردان شیخ به شرح ذیل آمده است :
1. شیخ ابراهیم آل صادق (1221 - 1284 یا 1288 ق )
2. سید محمد ابراهیم بهبهانی (- 1300 ق )
3. شیخ ابراهیم خوئینی (- 1300 ق )
4. میرزا محمد حسن شیرازی (1230 - 1355 ق )
5. حاج میرزا ابراهیم خوئی (1247 - 1325 ق )
6. آخوند خراسانی (1329 ق )
7. میرزا ابراهیم علوی سبزواری (1316 ق )
8. سید جمال الدین اسد آبادی (1254 - 1314 ق )
9. شیخ ابراهیم قفطان (- 1279 ق )
10. میرزا حبیب الله رشتی (1234 - 1312 ق )
11. شیخ مولا ابراهیم قمی (- 1308 ق )
12. ملا حسینعلی همدانی (1239 - 1311 ق )
13. سید ابو تراب قزوینی (معروف به سکاکی ) (-1303 ق )
14. میرزا محمد آشتیانی (1248 - 1319 ق )
15. سید میرزا ابوالحسن رضوی (1311 ق )
16. سید میرزا ابوالحسن سبزواری (-1313 ق )
17. شیخ ابوالقاسم انصاری دزفولی (-1280 ق )
18. سید ابوالقاسم خوانساری (1280 ق )
تالیفات شیخ انصاری
آثار قلمی این فقیه فرزانه - که به دست مبارک خود و با خطی زیبا پیرامون موضوعات مختلف تالیف شده است و بعضی از آنها در زمان حیات شیخ در چند نوبت به قطع رحلی چاپ سنگی شده اند به شرح ذیل است :
1. کتاب رسائل : این کتاب در علم اصول فقه است و به دلیل محتوایی تازه و بدیع به فرائد الاصول معروف شده است و در 400 صفحه به قطع رحلی چاپ سنگی و منتشر شده است .
2. کتاب المکاسب این اثر در خصوص مسائل کسب و تجارت است . مطالب این کتاب علمی و استدلالی با تحقیقات و پژوهش میدانی و جامع در رد و ابرام نظرات دانشوران و فقها گذشته است و هر دو اثر فوق از کتب درسی رایج در حوزه های علمیه تشیع است .
3. کتاب الصلاه این اثر گرانسنگ - که در مورد مسائل نماز است به صورت علمی و بسیار دقیق و مستدل بحث کرده است . این کتاب 437 صفحه ای به قطع رحلی در سال 1305 ق چاپ سنگی و منتشر شده است .
4. کتاب الطهاره این کتاب در 548 صفحه به قطع رحلی در سال 1317 ق چاپ سنگی و منتشر شده است .
اوضاع ایران در عصر شیخ انصاری
تولد، رشد جسمی و تحصیلی شیخ در زمان سلطنت فتحعلی شاه - 1212 تا 1250 ق - بوده است . ایران در دوره پادشاهان قاجار، گرفتار دو دشمن نیرومند گردیده در شمال روسیه تزاری و در جنوب انگلستان استعمارگر، خبر سقوط شهر گنجه در قفقاز و قتل عام مردم مسلمان آنجا در دربار فتحعلیشاه غوغا کرد و علمای تهران جنگ با کفار روسیه را تصویب کردند و حکم جهاد و تجهیز سپاه صادر شد.
جنگ دوره اول قریب دهسال طول کشید و پس از جنگ و گریزهای متعدد با وساطت سفیر انگلیس ، پیمان صلح میان ایران و روسیه فراهم آمد و در سال 1228 ق در محلی بنام گلستان ، عهدنامه صلح به امضاء رسید. (7)
فقهای شیعه در میدان جنگ
سید محمد مجاهد متوفای 1242 ق که از فقهای بزرگ شیعه در عراق بود و از نخستین استادان شیخ انصاری است به ایران آمد و به قفقاز رفت و به تشجیع جنگجویان پرداخت و به این سبب ملقب به مجاهد گردید یعنی کسی که با کفار جهاد کرده است .
از دیگر فقهای شیعه ملا احمد نراقی متوفای 1245 ق است که از علمای مشهور کاشان و از اساتید معروف شیخ انصاری است ، وی کفن پوش با سپاه ایران در میدان جنگ حاضر شد ولی متاسفانه عباس میرزا نایب السلطنه برای جلب حمایت روس از سلطنت آینده اش کوشش خود را در جنگ به کار نگرفت و سرانجام جهادگران در جنگ علیه روس موفق نبودند.
و پس از خاتمه جنگ ایران و روس فتحعلی شاه از ملا محمد تقی برنمانی که همراه سید محمد مجاهد به میدان جنگ آمده بود پرسید چرا جهاد توفیق نیافت ؟! وی پاسخ داد به سبب عدم خلوص نیت عباس میرزا.
سلطه انگلستان در ایران
آنجایی که دولت استعمار انگلیستان مستعمره بزرگ و پرفایده خود یعنی هندوستان را در معرض خطر جدی دولت روس می دید به این فکر افتاد که کشورهای هم جوار هند مانند ایران و افغانستان را تحت نفوذ و سلطه خود در آورده و راه رسیدن به خلیج فارس و دریای آزاد را برای روسیه سد کند. بدین منظور در سال 1223 ق سفیر خود را با هدایای فراوانی به ایران فرستاد. سفیر انگلیس با فتحعلی شاه ملاقات کرد و نامه های پادشاه انگلیس را با یک قطعه الماس درشت تقدیم کرد و مقاصد دولت متبوع خود را راجع به قرارداد (به اصطلاح ) دوستی با ایران بوسیله مترجم ابلاغ داشت و تعهداتی فیمابین آنها منعقد و امضاء گردید.
اوضاع اجتماعی ایران در زمان شیخ انصاری
قرن سیزدهم ، قرن شکوفایی و رشد تشیع در ایران بود، بیشتر مردم شیعه دوازده امامی بودند و از علمای دین در تمام شئون اجتماعی خود پیروی می کردند، مردم در تربیت فرزندان خود کوشا بودند و به اجرای تکالیف مذهبی و دستورهای دینی اهتمام می ورزیدند. پدران و مادران فرزندان خود را از سنین پنج سالگی برای آشنا شدن فرائض دینی - به مسجد می بردند.
اکثر مردم در این زمان از دانش و سواد بهره ای نداشتند. شاهزادگان و ثروتمندان معلم سرخانه برای فرزندان خود داشتند، تعداد کمی از فرزندان طبقه متوسط از سنین هفت سالگی در مکتبخانه - که در بیشتر نقاط ایران بر پا بود و به دست روحانیون و ملایان اداره می شد - به خواندن و نوشتن می پرداختند.
اوضاع علمی ایران در زمان شیخ انصاری
قرن سیزدهم مصادف با قرن نوزدهم میلادی و ظهور علوم و پیشرفت صنایع جدید در اروپا بود اما مسلمین عموما و ایرانیها خصوصا از این علوم و صنایع جدید بی بهره بودند.
از جمله علومی که در این قرن پیشرفت چشمگیر و شایسته ای داشت فقه و اصول بود که توسط دانشوران صاحب نامی مانند شیخ جعفر کاشف الغطاء متوفای 1228 ق و سید علی طباطبایی (صاحب ریاض ) متوفای 1231 ق و فرزندش سید محمد مجاهد متوفای 1242 ق کتابهای معتبری به روش ‍ استدلالی و با استفاده از قواعد اصول در احکام شرع - فقه - تالیف شد.
مراکز علمی فعال در زمان شیخ انصاری :
الف : حوزه علمیه کربلا
این حوزه در قرن سیزدهم اعتبار علمی بسیار یافت و این تکامل حوزه علمیه کربلا مرهون زحمات علامه وحید بهبهانی بود که توسط شاگردش ‍ سید علی طباطبایی استمرار پیدا کرد و سید محمد مجاهد فرزند سید علی طباطبایی این حوزه را رونق بیشتری بخشید
ب : حوزه علمی نجف
این مرکز علمی ، قرنها محل تدریس علوم اسلامی و فقه شیعه بوده است . در قرن سیزدهم شیخ جعفر نجفی مشهور به کاشف الغطاء که از شاگردان مشهور وحید بهبهانی بود در نجف به تدریس فقه استدلالی پرداخت و این مرکز علوم اسلامی را فعال تر نمود. پس از شیخ جعفر فرزندانش شیخ موسی متوفای 1249 ق و شیخ علی متوفای 1254 ق که از فقهای نامدار شیعه بوده اند، حوزه علمی نجف را اداره می کردند این دو فقیه بزرگوار استادان شیخ مرتضی انصاری بوده اند.
ج : حوزه علمی کاشان
این حوزه به کوشش ملا مهدی نراقی در اواخر قرن دوازدهم بوجود آمد و حدود یک قرن فعال بوده است . ملا مهدی نراقی از شاگردان وحید بهبهانی بوده است و پس از فوت او فرزندش ملا احمد نراقی متوفای 1245 ق حوزه علمی کاشان را رونق بخشید. ملا احمد از استادان مشهور شیخ انصاری است .
د : حوزه علمی اصفهان
این حوزه در اوایل قرن یازدهم بوجود آمد با توجه به احترام خاص شاهان صفوی نسبت به فقها و علمای شیعه و هجرت علمای شیعه از سرزمینهای اسلامی مانند لبنان و عراق به ایران و اقامت در اصفهان و تدریس علوم مختلف در این شهر عالم پرور، این حوزه به دویست سال دوام داشت و تا نیمه قرن سیزدهم زمان حجه الاسلام شفتی متوفای 1260 ق رونقی کامل داشت ، شیخ انصاری قریب یک ماه مهمان سید شفتی بوده است .
مرجعیت شیخ انصاری
عصر زندگی شیخ مصادف بود با مرجعیت عامه آیه الله شیخ موسی کاشف الغطاء تا سال 1256 ق و بعد از مرحوم شیخ موسی زعامت دینی به برادرش آیه الله شیخ حسن کاشف الغطاء تا سال 1262 ق و بعد از رحلت ایشان مرجعیت عامه به آیه الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر منتقل شد.
در سال 1266 ق آیه الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر در لحظات آخر حیاتش در جمع علماء بزرگان شیعه - که برای تعیین تکلیف مرجعیت و زعامت دینی به حضورش رسیده بودند - پرسید: بقیه علما محترم کجا هستند؟ عرض رسید که علما حوزه همگی در خدمت شما هستند، نگاهی دیگر همراه با تبسمی نمود و فرمود: آری هستند اما عالمی در این شهر (نجف ) است که در جمع نیست .
مجددا به عرض رسید که خیر آقا همگی خدمت شما هستند. آنگاه فرمود: پس ملا مرتضی کجاست ؟ عده ای به جستجوی وی پرداختند. پس از مدتی او را در حرم امیر المومنین علیه السلام یافتند که مشغول دعا جهت بهبودی و سلامتی صاحب جواهر بود. جریان را به عرض شیخ انصاری رسانده و به حضور صاحب جواهر رسیدند، صاحب جواهر نفس عمیقی کشید و رو به حضار نمود و فرمود: ((هذا مرجعکم من بعدی )) این مرجع شما بعد از من است و آنگاه رو به شیخ انصاری نمود و فرمود: ((قلل من احتیاطک فان الشریعه سمحه سهله )) ای شیخ تو هم از احتیاط خود کم کن چه دین اسلام سهل و آسان است . (8)
چگونگی تدریس شیخ انصاری
از کارها گفته های شیخ معلوم است که در طول عمر با برکتش همه سعی و کوشش در راه تحصیل ، تدریس و تالیف آثار علمی بوده است . از برادرش ‍ شیخ منصور نقل شده که : شیخ حتی در سفر برای وی درس می گفت و او تقریرات شیخ را می نوشت . حاج ملا نصرالله تراب در لمعات البیان می نویسد:
در سفر مکه همراه شیخ استاد بودیم ، ما و همه حجاج دو ماه در محلی به نام عنیزه به جهت ترس از غارت اعراب بادیه نشین توقف نمودیم ، شیخ عصرها برای ما از کتاب ((هدایه ، المسترشدین )) درس می گفت و از جمله حاضرین در درس شیخ محمد باقر فرزند مولف کتاب مذکور بود.
شیخ انصاری بعد از نمازهای یومیه به جای تعقیبات نماز مطالب درس و اشعار الفیه - کتابی است در علم نحو شامل هزار بیت شعر است . می خواند. وقتی از وی سوال شد که شما با این همه مقام علمی ، درسهای دوره نوجوانی را تکرار می کنی ؟!
در جواب فرمود: بله می خوانم و تکرار می کنم با فراموشم نشود.
بیان شیخ انصاری در تدریس
شیخ در موقع تدریس خارج فقه و اصول در توضیح مطالب علمی ، چنان خوش بیان بوده و با استدلال ، آراء ابتکاری خود را پیرامون مبانی اصولی و فقهی تقریر می نموده که همه اندیشوران را مجذوب و شیفته خود می کرده است .
نمونه ای از بیانات علمی و استدلال شیخ
استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب عدل الهی ، ص 348 از چگونگی بیانات علمی و استدلالی شیخ به هنگام تدریس جریانی به شرح ذیل نقل می کند:
((سید حسن کوهکمری که از فضلای عصر شیخ بوده و خود مجلس درسی داشته است ، یک روز در محل درس خود، پیش از آمدن شاگردان حاضر شد، دید در یک گوشه مسجد، شیخ ژولیده ای با چند شاگرد نشسته و تدریس می کند، سید حسین سخنان او را گوش داد و احساس کرد که این شیخ بسیار محققانه بحث می کند، روز دیگر راغب شد، زودتر بیاید و به سخنان شیخ گوش کند، آمد و گوش کرد و به اعتماد روز پیش افزون شد که این شیخ از خودش فاضل تر است ... و اگر شاگردانش به جای درس او به درس این شیخ حاضر شوند بهره بیشتری خواهند برد.
روز دیگر که شاگردان او آمدند گفت ، رفقا این شیخ که در آن کناره با چند شاگرد نشسته از من برای تدریس شایسته تر است و خود من نیز از او استفاده می کنم ، همه با هم به درس او برویم ... از آن روز سید حسین و شاگردانش در مجلس شیخ حاضر شدند. این شیخ همان است که بعدها نام شیخ مرتضی انصاری معروف شد و استاد متاخرین لقب یافت .
شیخ در بروجرد و اصفهان
شیخ انصاری به سال 1240 ق به قصد زیارت مرقد مطهر علی بن موسی الرضا علیه السلام از دزفول حرکت کرد وی به هنگام ترک زادگاهش فرموده است : ((آنچه را از علمای عراق که باید ببینم دیده ام و مایلم در این سفر اگر از علمای ساکن ایران شخصیتهایی یافت شود که ممکن باشد مورد استفاده قرار گیرند، آنها را نیز ملاقات کرده و از ایشان بهره مند گردم .))
شیخ به اتفاق برادرش (شیخ منصور) رضایت مادرشان را جلب کردند و راهی سفر شدند آنها مدت یک ماه در بروجرد ماندند و سپس راهی اصفهان شدند.
شیخ در اصفهان وارد کاروانسرایی شد و منزلی گرفت . در آن زمان زیاست مطلقه و زعامت دینی اصفهان در دست باکفایت حجه الاسلام شفتی - بنیانگذار مسجد سید اصفهان - بود. شیخ در یکی از روزها اشکالی را برای شاگردان طرح نموده و منتظر جوابی از آنان بود، شیخ که در پایین مجلس ‍ نشسته بود جواب آن را به یکی از نزدیکانش بیان کرده و از مجلس خارج گردید. آن طلبه نیز جواب را خدمت استاد بازگو کرده استاد فرمود:
این جواب از تو نیست یا حجه بن الحسن علیه السلام به تو تلقین نموده و یا شیخ مرتضی نجفی ، آن دانش پژوه بالاخره حقیقت را گفت .
سید بالافاصله با چند نفر به تفحص و جستجو پرداختند تا سرانجام شیخ و برادرش را در کاروانسرا یافتند و به منزل سید بردند، سید اصرار کرد که شیخ انصاری در اصفهان بماند، ولی شیخ به داشتن پدر و مادر دزفول اعتذار جست و گفت :
((اگر خیال ماندن و توقفی در ایران داشتم ، اصفهان را ترجیح خواهم داد و پس از چند روز توقف این شهر را ترک کرد.
شیخ در کاشان و ری
شیخ از اصفهان به کاشان رفت و مدت چهار سال از محضر علمی ملا احمد نراقی بهره گرفت و به مباحثه و تحقیق و تالیف نیز اشتغال داشت . نراقی هنگام حرکت شیخ از آن شهر اجازه مبسوطی به او داد و با بهترین عبادات و جملات وی را ستوده فرمود: ((استفاده ای که من از این جوان نمودم بیش از استفاده ای بود که او از من برد.))
شیخ و برادرش از کاشان به مشهد مقدس مشرف شدند و چند ماهی در آن شهر توقف نمودند و از آنجا به تهران و ری رفتند و پس از مدتی بازگشت به وطن کردند. مردم دزفول پس از شش سال ، هنگامی که از بازگشت شیخ و برادرش با خبر شدند تا چهار فرسخی از آنها استقبال شایانی نمودند.
بازگشت مجدد شیخ به نجف اشرف
شیخ پس از مسافرت به شهرهای مختلف دوباره سال 1249 ق وارد نجف اشرف شد و از محضر شیخ علی فرزند کاشف الغطا بهره برد شیخ علی روزی به شیخ جعفر شوشتری فرمود: ((تو گمان مدار که شیخ مرتضی برای استفاده بردن در مجلس ما حاضر می گردد، بلکه شنیده در خانواده های علمی ، تحقیقاتی هست که او بهم می رساند و الا او دیگر احتیاجی به خواندن درس ندارد.))
اداره حوزه علمیه نجف
شیخ انصاری پس از شیخ علی کاشف الغطا و برادرش شیخ حسن کاشف الغطا و همچنین شیخ محمد حسن صاحب جواهر ریاست و اداره حوزه علمیه نجف را از سال 1266 تا 1281 ق به مدت 15 سال به عهده داشت و شیعیان جهان از وی تقلید می کردند.
وضع ظاهر شیخ
شیخ از حیث قد مایل به طول و رخسارش سرخ و نمکین ، بدنش نحیف و چشمانش ضعیف و محاسنش را با حنا رنگ می بست ، بر سر عمامه بزرگی از کرباس و به تن قبایی سفید رنگ از جنس کرباس و عبایی سرخ رنگ از جنس پشم به دوش .
مشایخ اجازه روایتی شیخ
مشایخ اجازه روایتی شیخ عبارتند از: حاج ملا احمد نراقی ، سید صدرالدین عاملی ، شیخ محمد سعید دینوری .
صفات پسندیده شیخ
شیخ دارای همت بلند، اخلاقی نیکو، زهد و تقوای بی نظیر، استادی بی دلیل ، پدری مهربان ، مربی دلسوز بود.
میرزا حبیب الله رشتی گفته است : ((شیخ سه چیز ممتاز داشت ، علم ، ریاست ، تقوا، ریاست را به میرزا محمد حسین شیرازی ، علم را به من و تقوا را با خود به قبر برد.
کرامات شیخ
نابغه دهر، شیخ انصاری دارای کرامات و خوارق عادات بوده است که به دو نمونه از آنها اشاره می شود:
کرامت اول :
در زمان شیخ روزی شخصی از تنگی معاش برای دوستش سخن داند و گفت : اگر همراهی با من کنی در این باب فکر و تدبیری اندیشیده ام . گفت : بگو اگر اصلاح باشد تو را یاری کنم . گفت : در این روزها پول زیادی نزد شیخ مرتضی آورده اند. ما شبانه به خانه او رفته و آنها را آورده بین خود تقسیم کنیم .
من چون این بشنیدم او را منع کردم ولی سودی نبخشید. بالاخره با اصرار بسیار مرا با خود موافق نمود به این شرط که در بیرون منزل بایستم تا او برود و بیاید که من مباشر عملی نباشم . چون پاسی از شب رفت به سراغ من آمد و به طرف منزل شیخ روانه شدیم و با تدبیری وارد دهلیز بیرونی شدیم ولی من جلوتر نرفتم ، دوستم از پله های بیرونی بالا رفت تا از پشت بام بیرونی به بام اندرونی درآید و از آنجا وارد خانه شده و دست به سرقت بزند.
مدتی نگذشته بود که با حالتی پریشان شگفت آور نزد من آمد، سبب را پرسیدم گفت : چیزی را مشاهده کردم که تا خودت نبینی تصدیق من نخواهی کرد. گفتم مگر چه دیدی ؟
گفت : از پله ها که بالا رفتم سایه ای در مهتابی بیرونی به نظرم آمد، وقتی از دیوار بیرونی بالا رفتم که خود را به پشت بام اندرونی برسانم ناگهان دیدم شیری مهیب بر کنار بام اندرونی ایستاده و آماده حمله به من بود و هر چه بالاتر رفتم خشم شیر زیادتر می گردید، قدری تامل نمودم تا شاید علاجی پیدا کنم ، ولی ممکن نشد، برگشتم . به او گفتم : شاید ترسیده ای !!
گفت : تا نبینی باور نکنی از پله ها بالا برو و نگاه کن ، از پله ها بالا رفتم نزدیک بام اندرونی شیری عجیب دیدم که از ترسش بدنم به لرزه درآمد شیر نعره ای کشید و به سوی پشت بام بیرونی شد، چون این امر خارق عادت را دیدیم از کرامات آن مرد بزرگ شیخ انصاری حمل کردیم و نادم و پشیمان برگشتیم .
کرامت دوم :
یکی از شاگردان شیخ انصاری نقل می کند: چون از مقدمات علوم و سطوح فارغ گشته برای تکمیل تحصیلات به نجف اشرف رفتم و به مجلس درس ‍ شیخ درآمدم ولی از مطالب و تقریراتش هیچ نمی فهمیدم خیلی به این حالت متاثر شدم تا جایی که دست به ختوماتی زدم ، فایده نبخشید. بالاخره به حضرت امیر علیه السلام متوسل شدم .
شبی در خواب خدمت آن حضرت رسیدم و ((بسم الله الرحمن الرحیم )) در گوش من قرائت نمود.
صبح چون در مجلس درس شیخ حاضر شدم درس را می فهمیدم ، کم کم جلو رفتم ، پس از چند روز به جایی رسیدم در آن مجلس صحبت می کردم . آن روز پس از ختم درس خدمت شیخ رسیدم وی آهسته در گوش من فرمود: آن کس که ((بسم الله ...)) را در گوش تند خوانده است تا ((والضالین )) در گوش من خوانده ، این بگفت و برفت . من از این قضیه بسیار تعجب کردم و فهمیدم که شیخ دارای کرامت است زیرا تا آن وقت کسی از این موضوع اطلاع نداشت .
منابع اصلی : 2- زندگینامه استاد الفقهاء شیخ انصاری ، مولف ضیاء الدین سبط شیخ زندگانی و شخصیت شیخ انصاری ، مولف شیخ مرتضی انصاری 3- تنقیح المقال 4- اعیان الشیعه ، ج 4، ص 45 و 46.
وفات شیخ
شیخ انصاری هیجدهم جمادی الثانی سال 1281 ق پس از 67 سال عمر با برکت اما پر زحمت در نجف اشرف به بیماری اسهال دار فانی را وداع گفت . چون شیخ از دنیا رفت شیخ راضی علی بیک . یکی از شاگردان صاحب جواهر، ملا محمد طالقانی ، مولی علی محمد طالقانی و مولی علی محمد خوئی او را غسل دادند و حاج سید علی شوشتری بر جنازه اش نماز خواند و در حجره ای متصل به باب قبله صحن مجلل امیر المومنین علی علیه السلام مدفون گردید.
در فوت شیخ ماده تاریخهایی گفته شده از جمله برادرش شیخ منصور در تاریخ ولادت و فوتش سروده :

زغیب آمده تاریخ حیات و ممات

((غدیر)) عام تولد ((فراغ )) عام وفات (9)

پینوشتها:

1-زندگی و شخصیت شیخ انصاری ، حاج مرتضی انصاری ، کنگره جهانی بزرگداشت دویستمین سالگرد تولد شیخ انصاری ، ص 179.
2-همان ، ص 180.
3-همان ، ص 182.
4-همان ، ص 188.
5-همان ، ص 190.
6-همان ، ص 197.
7-ایران در دوره سلطنت قاجار، ص 60.
8-فقهای نامدار شیعه ، عقیقی بخشایشی ، ص 341 - 342، انتشارات کتابخانه آیه الله مرعشی .
9-زندگانی و شخصیت شیخ انصاری ، تالیف مرتضی انصاری ، ص 172 چاپ کنگره جهانی بزرگداشت دویستمین سال تولد شیخ انصاری (ره ).

آثار:
  1. رسائل
  2. المکاسب
  3. الصلاه
دوشنبه 26/12/1387 - 9:37
دعا و زیارت

«قیام مختار» منتشر شد

 

«قیام مختار» نوشته سیدابوفاضل رضوی اردكانی توسط شركت چاپ و نشر بین‌الملل وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی، منتشر شد.

به گزارش روابط عمومی سازمان تبلیغات اسلامی، یكی از موضوعات مهم تاریخ اسلام بررسی و تحقیق درباره نهضت‌های اسلامی و اثبات اصالت و بیان هدف و فلسفه آن‌هاست.

متأسفانه از آن‌جا كه این نهضت‌ها و قیام‌ها، نقطه تحول عظیمی در تاریخ اسلام به ویژه تاریخ خون رنگ شیعه محسوب می‌شود، بر اثر حاكمیت قوانین زور بر جوامع بشری از سوی دشمنان آگاه و دوستان نادان، این حركت‌ها تحریف و تخطئه شده یا زیر سؤال رفته است و مورخان و محدثان وابسته به قدرت‌های حاكم، عامل اصلی این تحریف‌ها و تخطئه‌ها بوده‌اند.

بنابراین، بر محققان و علما و دانشمندان و آنانی كه قدرت تحلیل و استخراج حقایق تاریخی و زدودن غبارهای ابهام و تردید را دارند، واجب است كه به وظیفه خطیر خویش عمل كنند و این مهم را به انجام رسانند.

«قیام مختار» در چهارده فصل ویژگی‌های شخصی، شخصیت مختار در گفتار ائمه (ع) و علماء، تهمت‌های ناروا، محمد حنیفه و مختار، زمینه و فلسفه قیام، مقدمات قیام، حوادثی قبل از قیام، قیام، پیروزی قیام، شورش در كوفه، انتقام، مرحله دوم قیام، درگیری مختار و عبدالله‌بن زبیر و پایان كار به بررسی تاریخی قیام مختار می‌پردازد.

نگارنده در پیشگفتار كتاب نوشته است: یكی از علل مهمی كه نگارنده را به نوشتن این كتاب واداشت و همیشه مایه تأسف او بود، قضاوت‌های غیرمنصفانه و نابجا درباره شخصیت بزرگ تاریخ تشیع، قهرمان فداكار و خون‌خواه اهل بیت اطهار(ع) یعنی «مختاربن ابی عبید ثقفی» است».

«قیام مختار» نوشته سیدابوفاضل رضوی اردكانی در 582 صفحه با ویراستاری فریبا روشنفكر، در شمارگان 3000 نسخه، قیمت 65000 ریال و چاپ و صحافی چاپخانه سپهر توسط شركت چاپ و نشر بین‌الملل منتشر شد.

علاقه‌مندان برای دریافت اطلاعات بیشتر، می‌توانند به نشانی الكترونیك www.inlpub.ir مراجعه كنند.

 

دوشنبه 26/12/1387 - 9:36
خاطرات و روز نوشت
دوستان  گل  تبیانی  اگر  سوالاتی  در  زمینه ی  مقاله  های  دینی  وهمچنین  احکام  مراجع  تقلید   و  کامپیوتر  دارید  بپرسید  در  کمترین  زمان  ممکن جواب  میدهیم.
دوشنبه 26/12/1387 - 8:9
طنز و سرگرمی
عشق از دیدگاه معلمین
عشق از دیدگاه معلمین
دبیر زیست:عشق مرضی است که میکروب آن از راه چشم وارد بدن میشود.
دبیر شیمی:عشق تنها اسیدی است که در قلب اثر دارد.
دبیردینی:عشق یک موهبت الهی است که خداوند برای بندگانش هدیه کرده است.
دبیر ریاضی:نسبت عشق به بدن مثل نسبت خون است به بدن.
دبیر فیزیک:جوان مانند آهنربایی است که هر عشقی را به طرف خود جذب میکند.
دبیر ادبیات:عشق باید مثل عشق لیلی و مجنون پاک باشد.
دبیر ورزش:عشق یک توپ فوتبال است که به دروازه ی هر قلبی اصابت میکند!!!
دوشنبه 26/12/1387 - 8:3
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته