• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 15639
تعداد نظرات : 1110
زمان آخرین مطلب : 3907روز قبل
شعر و قطعات ادبی
دریا نهنگ




 


من به دریای خشک می‌مانم؛ تو نهنگ به ساحل افتاده
اولین بار نیست مردی در دام یک عشق قاتل افتاده


- مثل آتش گرسنه‌ی مرگ است، سربلند از وجود اوست عطش
موج‌ها از نهنگ می‌گویند با سری در مقابل افتاده


جزر و مد غمی‌ست بی‌سامان، اشک‌هایش شروع هر توفان
باز در جام حسرتش دریا، عکس یک ماه کامل افتاده


لحظه‌ای شاد و لحظه‌ای غمگین، گاه توفانی است و گاه آرام
مثل گرداب روح ملتهبم بی تو در دور باطل افتاده


شاید از این تو خسته‌تر بشوی یا من از این شکسته‌تر بشوم
نه شکسته نه خسته است اما از تو مهری که در دل افتاده


عشق چاهی‌ست گرچه بی‌پایان، نه فقط یوسف نبی که در آن
مثل هوشیار، مست ِ لایعقل؛ مثل دیوانه، عاقل افتاده


گله از تو نمی‌کنم هرچند دوری‌ات زهر غم به کامم ریخت
سر و کار تمام عاشق‌ها عاقبت با هلاهل افتاده

سه شنبه 23/7/1392 - 22:53
شعر و قطعات ادبی
به عشق زنده ایم




 


درخت، فکر بدی بود اگر پرنده نبود
اگر پس از غم، ‌شادی و … گریه، خنده نبود


پلنگ زاده شدن لذتی نداشت اگر
غم نگاه غزل‌آهوان رمنده نبود


هزار صفحه پر از بره‌های تنبل داشت
کتاب قصه، اگر گرگ هم درنده نبود

عشق! قدر تو را هیچ کس نمی‌دانست
اگر زمانه پر از پیچ و چرخ دنده نبود


جهان، جهنمی از جهل و جنگ می‌شد اگر
به عشق زنده نمی شد به عشق زنده نبود

سه شنبه 23/7/1392 - 22:53
شعر و قطعات ادبی
او خواست




 


او خواست که هر شمع جگر سوخته باشد
دنیا پُر ِ پروانه‌ی پَر سوخته باشد


تا سرو، سترون شود و باغ بماند
او خواست دل ِ سنگ تبر سوخته باشد


جان‌سوزترین حادثه شد تا بنویسند:
جان، خانه‌ی عشق‌ست اگر سوخته باشد


عمری‌ست که خاکسترمان می‌کند و باز
ققنوس شدن، حسرت هر سوخته باشد


بیهوده نمی‌میرم اگر مردن من نیز
زیر سر این عشق پدرسوخته

سه شنبه 23/7/1392 - 22:53
شعر و قطعات ادبی
مرگ با طعم زیتون




 


مثل ما، دشت شما هم دل ِ محزون دارد
لاله هرجا بدمد، سینه‌ی پرخون دارد


لیلی خیمه‌ی خاموش شما هم انگار
چشم در راه خطر کردن مجنون دارد


سنگ را دست شما بهتر اگر می‌فهمد
مُشت ما خشم کویر و غم هامون دارد


چارده سال گذشته‌ست و این بیشه هنوز
شیرهای نگران …، ترس شبیخون دارد


آن زمان تا برسد قامت موسایی او
این زمین سامری و ساحر و قارون دارد


سرخی خون تو با سبزی خاکت می‌گفت:
مرگ در راه وطن، مزّه‌ی زیتون دارد

سه شنبه 23/7/1392 - 22:52
شعر و قطعات ادبی
تلاش





 


دلم باغ خشک است و تو در تلاشی
هرس می‌کنی، می‌بُری، می‌تراشی


دعا می‌کند گرچه هر شاخه در دل
از این سعی بیهوده خسته نباشی


بهشتی که شداد هم آرزو کرد
نخواهد شد این باغ ِ رو به تلاشی


بسوزان و خاکسترم کن که دیگر
نمک روی این زخم کهنه نپاشی

خوشا شاخ شمشاد قدقامتت یار!
که سر خم نکرده‌ست با هر خراشی


تو از متن احساس من باخبر باش
که من دیده‌ام عشق دارد حواشی

سه شنبه 23/7/1392 - 22:52
شعر و قطعات ادبی
تو مثل آن قناری و من ...




 


آن شب که بی ستاره ترین ماه، در محاق…
تنها نشست روی صف سیم ها کلاغ


شب بسته بود پلک اتاقی که روزها
می شد شنید از لبش آوازهای داغ


هر روز پشت پنجره غوغای تازه بود
از آرزوی خفته در آواز آن اتاق…


آن شب کلاغ خیرهء یک پنجره نشست
تنها به این امید که روشن شود چراغ


شب‌تابهای پچ پچه در گوش بیدها
گفتند: عاشقست! خبر را به گوش باغ…


و … صبح روز بعد زنی با قفس رسید
قلاب کرد میخ قفس را به کنج تاق

بعدا کسی نگفت که آیا عجیب نیست
مرگ کلاغ و زرد قناری به اتفاق؟

هرچند پشت میله اسیریم، عاشقیم
تو مثل آن قناری و من مثل آن کلاغ

سه شنبه 23/7/1392 - 22:52
شعر و قطعات ادبی
دهقان فداکار




 


هرچه تردید شدند عشق به پایان نرسید
«ماه» در «مهر» تو محصور شد، «آبان» نرسید


می‌شکستند دلم را که مرا ابری تر…
ابرها هم متراکم شد و توفان نرسید


باد هی بال کبوتر به حیاطم آورد
نامه‌های تو ولی از تو چه پنهان نرسید


مشهد عشق تو را صحن دلم می‌طلبید
چشم آهوی من اما به خراسان نرسید


چمدان سفر از حسرت دیدار تو پر
مثل هر روز قطار آمد و مهمان نرسید


- همسفر! باز بگو! راه کمی طولانی است
عاقبت مرد تو در نم نم باران نرسید؟!


سوت! تا کوپه تکان خورد زنی جیغ کشید
نور فانوس زمین ریخت و دهقان نرسید

سه شنبه 23/7/1392 - 22:52
شعر و قطعات ادبی
من گریه می کنم




 


من را نگاه می کنی اما چه سرسری
جوری که ممکن است به زنهای دیگری…


باتوم به دست! اینکه کتک می زنی منم!
همبازی خجالتی و کوچکت، پری!


دمپایی ام همیشه مگر تا به تا نبود؟
حالا مرا دوباره به خاطر می آوری؟


ما سالهاست بی خبر از هم گذشته ایم
هریک بزرگ تر شده در چشم دیگری


شاید که آشنای یکی دیگر از شماست
آن نوجوان که با لگد از هوش می بری…


در چشمهای میشی تو گرگ می دود
یعنی گذشت دوره ی خواهر، برادری!

در باور تو ارزش من نصف توست، نه؟
زن جنس پست و مرد…-بگو؟! جنس ِ بهتری!


در باور تو ارزش من هم تن ِ من ست
دستور می دهی که «موها زیر روسری!»


وقتی بهشت و دوزخ من دست ساز توست
دیگر کدام مکتب و آیین و باوری؟


حالا ببین چرا به تنفر صدای من…
حالا بگو چگونه تو…انگار که کری


من گریه می کنم ولی نه در برابرت
من گریه می کنم ولی از نابرابری

سه شنبه 23/7/1392 - 22:52
شعر و قطعات ادبی
او نباشد





 


می‌شود گفت دل کم بگیرد؟
یا کم از غصه ماتم بگیرد؟


او نباشد جهان می‌تواند
جلوه‌ای از جهنم بگیرد


ظرف می‌شستی و آسمانت
باز می‌خواست از غم بگیرد


فکر کردی: چه می‌شد اگر عشق
یک سراغی از آدم بگیرد؟


جای این استکان، دست او را
دست‌های تو محکم بگیرد؟


ناگهانی‌ترین بوسه‌هایش
عطر گیسوی درهم بگیرد؟


فکر کردی که: حیف از دل ماست
راه و بیراه از هم بگیرد

سه شنبه 23/7/1392 - 22:51
شعر و قطعات ادبی
زنانه




 


شبیه باد همیشه غریب و بی وطن است
چقدر خسته و تنها، چقدر مثل من است


کتاب قصه پر از شرح بی وفایی اوست
اگرچه او همه ی عمر فکر ما شدن است


چه فرق می کند عذرا و لیلی و شیرین؟
که او حکایت یک روح در هزار تَن است


قرار نیست معمای ساده ای باشد:
کمی شبیه شما و کمی شبیه من است


کسی که کار جهان لنگ می زند بی او
فرشته نیست، پری نیست، حور نیست؛زن است

سه شنبه 23/7/1392 - 22:51
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته