• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1616
تعداد نظرات : 49
زمان آخرین مطلب : 4180روز قبل
اهل بیت
رانسوى و روضه خوانى
هر آن دل پر ز ایمان شد هواى كربلا دارد

شنیدى كربلا، اما ندیدى اصل معنا را

هر آنكس دید آنرا صد هزاران مدعّا دارد

بیا بین از شمیم درگهش جانها شود زنده

بهر صبحى به از جنّت نسیم جان فزا دارد

گلستان على در كربلا گشته خزان یك سر

كه بهر دیدنش دلها همه شوق لقا دارد

بیا در كربلا بنگر، جلال شاه مظلومان

ببین این بارگه بى شك تجلّى خدا دارد

بیا گر آرزو دارى ، تهى كن عُقده دل را

نگر آن شه به زواّرش چسان مهر و وفا دارد

چه گویم اى عزیزان از مزار زاده زهرا

كه خاكش برترى بر كعبه و ارض و سما دارد

------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:43
اهل بیت
مقام و سلطنت حسین (ع )

مرحوم آقاى سید محمّد تقى گلستان (مدیر روزنامه گلستان سابق ) نقل نمود:
در اوائل سن جوانى چند همسال و با هم یك دل و یك جهت بودیم و دورانى داشتیم ، هر شبى در منزل یكى از دوستان مى رفتیم و با هم بودیم .
یكى از آنان پدرش حسینى بود یعنى به حضرت سیدالشهداء (ع ) سخت علاقمند بود و در تعزیه و گریه و زارى بر آن حضرت بى اختیار بود تا جائیكه شبى كه نوبت میهمانى پسرش بود مى گفت : من راضى نیستم در منزل من بیائید مگر اینكه روضه خوانى هم بیاید و ذكرى از حضرت سیدالشهداء (ع ) كند.
و لذا هر شبى كه نوبت آن رفیق بود مجلس ما به تعزیه و روضه خوانى تبدیل مى گشت .
پس از چندى آن پیر مرد محترم مرحوم شد مرگش همه ما را ناراحت كرد تا اینكه شبى در عالم رؤ یا او را دیدم و متفكر شدم كه مرده است و هر كس ‍ انگشت ابهام (شست ) مرده را بگیرد هر چه از او بپرسد جواب مى گوید.
لذا ابهام او را گرفتم و گفتم تو را رها نمى كنم تا برایم حالات خود را از ساعت مرگ تا كنون را نقل كنى .
حالت ترس و لرز شدیدى بر او دست داد و گفت نپرس كه گفتنى نیست ، چون از گفتن حالش ماءیوس شدم ، گفتم : پس چیزى را كه در این عالم فهمیدى برایم بگو تا من هم بدانم .
گفت : برایت بگویم امام حسین (ع ) را كه در دنیا یادش مى كردیم نشناختیم اینجا كه آمدم مقام و سلطنت و عزت او را مشاهده كردم و طورى است كه آن را هم نمى توانم به تو بفهمانم جز اینكه خودت بیائى در این عالم ببینى .(1)
محفل هر دوست گفتگوى حسین است

مقصد هر شیعه خاك كوى حسین است

كوثر و انهار و سلسبیل بهشتى

رشته آب فرات جوى حسین است

روشنى مهر و مه ، ثوابت و سیار

جمله یكایك ز نور روى حسین است

بوى بهشت است اگر مفرح جانها

شمّه اى از خاك مشك بوى حسین است

سلسه ممكنات و عالم هست

بسته به یك رشته تار موى حسین است

آنچه صفات كمال و خصلت نیكو

دیده شود جملگى ز خون حسین است

رونق احكام دین ، رواج حقایق

زمزمه و راز و گفتگوى حسین است

چون كه حسین شد ز شوق كشته داور

قلب همه عارفان بسوى حسین است

ما همه غرق گناه و مانده و مضطر

آبروى ما ز آبروى حسین است

نام حسین است همیشه یاد مقدم

در دم مردن به جستجوى حسین است

------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:42
اهل بیت
عطاى حسینى (ع )
در عشق او فتاده و مدهوش گشته ایم

تا شاد و رو سفید در آئیم روز حشر

در سوگ او غمین و سیه پوش گشته ایم

------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:42
اهل بیت
ارواح طیبه عصمت بزیارت حسین (ع )

جناب حاج ملا على كازرونى رحمة اللّه علیه كه یكى از افراد و با ایمان با اخلاص بود نقل فرمود: شب 23 ماه رمضان بالاى منزل تنها احیاء داشتم كه هنگام سحر ناگاه حالت سستى و بى خودى به من دست داد.
در آن حال متوجه شدم كه تمام عالم اعلاء مملو از جمعیت و غلغله است و سر و صداى فراوانى است از صدائى كه فصیحتر و به من نزدیكتر بود، پرسیدم تو را به خدا تو كیستى ؟ فرمود: من جبرائیل هستم ، گفتم : چه خبر است امشب ؟ فرمود: حضرت بى بى عالم فاطمه زهراء با مریم و آسیه و خدیجه و كلثوم (هنّ) براى زیارت قبر حضرت سیدالشهداء(ع ) مى روند.
و این جمعیت ارواح پیغمبران و ملائكه هستند.
گفتم : براى خدا مرا هم ببرید، فرمود: زیارت تو از همین جا قبول است و سعادتى داشتى كه این منظره را ببینى .
حضرت آیة اللّه شهید دستغیب فرمود براستى حاجى مزبور علاقه شدیدى به حضرت سیدالشهداء (ع ) نصیبش شده بود كه در همان مجلس دو ساعتى چند مرتبه كه اسم مبارك حضرت را مى برد بى اختیار گریان و نالان مى شد
و تا چند دقیقه نمى توانست سخن بگوید و فرمود: من طاقت ذكر مصیبت آن حضرت را ندارم .(1)
این دل تنگم عقده ها دارد

گوئیا میل كربلا دارد

قلب سوزانم ، ناله ها دارد

چشم گریانم اشكها دارد

این دلم یارب كربلا خواهد

چون حسین (ع ) نام دلربا دارد

قلب من سوزد بر شهیدى كه

فاطمه بهر او عزا دارد

مى رود بوسد، آن مزارى كه

تربت پاك جان فزا دارد

تربت پاك شاه مظلومان

بهر بیماران ، بس شفا دارد

پر زند این دل در هواى او

كه شهیدان باوفا دارد

بر ابوالفضلش دیده مى گرید

كه دو دست از تن او جدا دارد

مى رود بیند قاسم نا شاد

دستها را از خون حنا دارد

بر على اصغر، این دلم سوزد

كز دم پیكان ، ناله ها دارد

میرود بیند تا على اكبر

پیكرى پر خون ، از جفا دارد

------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:41
اهل بیت
مقام گریه كنندگان حسین (ع )

صالح متقى جناب حجة الاسلام و المسلمین آقاى سیدهادى روضاتى نوه آیة اللّه سید حبیب اللّه روضاتى (رضوان اللّه تعالى علیه ) در راه جمكران برایم نقل فرمود:
یكى از خویشان (موسوى الكاظمى ) كه مردى با اخلاص و یكى از (در اصفهان ) روضه خوانهاى آقا ابا عبداللّه الحسین (ع ) بود و هر جا مجلسى از حضرت سیّد الشّهداء(ع ) از او دعوت مى كردند مى رفت از دنیا رحلت نمود.
چند شب پیش خواب او را دیدم كه بالاى منبرى است و تمام علماء پاى منبر ایشان هستند و مى فرمایند این است مقام كسى كه استغفار و طلب رحمت زیاد كند و این است مقام كسى كه براى امام حسین (ع ) گریه كند.(1)
گر گریه كنى حسین بى همتا را

خوشنود كنى جان و دل زهرا را

غافل منشین و بهر خود روشن كن

با گوهر اشك ، ظلمت فردا را

------------------------------------------------
1-مؤلف.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:40
اهل بیت
شفا دادن حر

جناب حجة الاسلام و المسلمین آقاى مولوى (حفظه اللّه ) نقل فرمود:
بنده 23 سال قبل در كربلا بودم و به مرض تب مزمن و اختلال حواس مبتلا بودم رفقا مرا براى تفریح و تغییر هوا به سمت قبر جناب حر شهید علیه الرحمه بردند.
در حرم حر بودم و قدرت ایستادن نداشتم نشسته زیارت خواندم در این اثناء دیدم زن عربى بیابانى وارد شد و نزدیك ضریح نشست و انگشت خود را در حلقه ضریح گذارد و این دعا را خواند.
یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ مَوْلانا الْحُسَیْن ((ع )) اِكْشِفْ لَنَا الْكَرْبِ الْعِظامِ بِحَقِّ مَوْلانَا الْحُسَیْن ((ع ))
پس انگشت خود را بر مى داشت و در حلقه متصل به آن گذاشته و آن ذكر را مى خواند و دور مى زد و دور پنجم یا ششم او بود كه من هم آن جمله را حفظ كردم .
چون توانائى ایستادن نداشتم كه از بالا شروع كنم خود را كشان كشان به ضریح رسانده و انگشتم را به حلقه پائین ضریح گذاشتم و همان جمله را خواندم و بعد در حلقه دیگر و چون به حلقه سوم مشغول خواندن شدم گرمى مختصرى از داخل ضریح به انگشتانم رسید بطوریكه به داخل بدن و تمام رگهاى بدنم سرایت كرد مانند دوائى و آمپولى كه تزریق مى كنند، حس ‍ كردم مى توانم برخیزم ، پس برخواستم و بقیه حلقها را ایستاده خواندم و به كلى آن مرض بر طرف گردید و اثرى از آن پیدا نشد.
خوش آن كسى كه در عالم شود غلام حسین

خوش آن سرى كه در آن سر بود هواى حسین

خوش آن نفس كه در آید به عشق خسرو دین

خوش آن زبان كه بگوید كلام حسین

خوش آنكه دست توسل بر حسین دراز كند

خوش آنكه خوانده خدارا در مقام حسین

خوش آن دلى كه در آن دل بود مهر حسین

خوش آنكه هست مرامش چو مرام حسین

خوش آنكه زد قدم اندر سراى شاه شهید

خوش آنكه داده جانرا به یك سلام حسین

خوش آن دیده كه بیند جمال نورانیش

خوش آن لبى كه گشوده شود بنام حسین

----------------------------------------

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:39
اهل بیت
عطاى حسین (ع )

جناب حاج ملاعلى بن حسن كازرونى رحمة اللّه علیه فرموده من در كودكى بى پدر و مادر شدم و كسى مرا به مكتب نفرستاد و بى سواد بودم تا سالى كه به عزم درك زیارت عرفه به كربلا مشرف شدم .
روز عرفه برخاستم مشرف شوم از كثرت جمعیت راه عبور مسدود بود به طوریكه نمى توانستم حرم مشرف شوم و هر چه تفحّص كردم یك نفر با سواد را كه مرا زیارت دهد و با او زیارت وارده را بخوانم كسى را ندیدم ، با دل شكسته و نالان به حضرت سیدالشهداء(ع ) خطاب كردم :
آقا آرزوى زیارتت مرا اینجا آورده و سوادى ندارم كسى هم نیست مرا زیارت دهد.
ناگهان سید جلیلى دست مرا گرفت فرمود: با من بیا، پس از وسط انبوه جمعیت راه باز شد پس از خواندن اذن دخول وارد حرم شدیم ، زیارت وارث را با من خواند و پس از زیارت به من فرمود:
بعد از این زیارت وارث امین اللّه را مى توانى بخوانى و آنها را ترك مكن و كتاب مفاتیح تماماً صحیح است و یك نسخه آنرا از كتابفروشى شیخ مهدى درب صحن بگیرید.
در این حال متذكر شدم لطف الهى و مرحمت حضرت سیدالشهداء(ع ) را كه چطور این آقا را براى من رسانید و در چنین ازدحامى موفق شدم ، پس ‍ سجده شكرى بجا آوردم چون سر برداشتم آن آقا را ندیدم هر طرف كه رفتم او را نیافتم از كفش دارى پرسیدم گفت آقا را نشناختم .
خلاصه چون از صحن خارج شدم و شیخ مهدى كتابفروش را دیدم قبل از آنكه از او مطالبه كتاب كنم این مفاتیح را بمن داد و گفت نشانه صفحه زیارت وارث و امین اللّه را گذاشتم خواستم قیمت آنرا بدهم گفت پرداخت شده و بمن سفارش كرد این مطلب را فاش نكن .
چون به منزل رفتم متذكّر شدم كاش از شیخ مهدى پرسیده بودم شخصى كه حواله مفاتیح مرا به او داده چه كسى بوده است ؟ از خانه بیرون آمدم كه از او بپرسم ، فراموش كردم و از پى كار دیگرى رفتم ، مرتبه دیگر بقصد این پرسش از خانه بیرون شدم باز فراموش كردم خلاصه تا وقتى كه در كربلا بودم موفق نشدم .
سفرهاى دیگر كه مشرف مى شدم در نظر داشتم این پرسش را بكنم تا سه سال هیچ موفق نشدم پس از سه سال كه موفق بزیارت شدم شیخ مهدى مرحوم شده بود(رحمة اللّه علیه )(1)
خواهى كه به روز حشر گریان نشوى

درمانده به پاى عدل و میزان نشوى

در سوگ حسین (ع ) اشكى امروز بریز

تا در صف حشر اشك ریزان نشوى

------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:38
اهل بیت
به جهت زیارت عاشوراء به این مقام رسید

فقید زاهد مرحوم شیخ جوادبن شیخ مشكور كه از اجله علماء و فقهاء نجف اشرف و مرجع تقلید جمعى از شیعیان عراق بوده و نیز از ائمه جماعت صحن مطهر بوده است در سال 1237 در حدود نودسالگى وفات نموده و در جوار پدرش در یكى از حجره هاى صحن مدفون گردیده نقل فرمود:
در شب 26 ماه صفر 1236 در نجف اشرف در خواب حضرت عزرائیل ملك الموت (ع ) را دیدم پس از سلام پرسیدم از كجا مى آیى ؟
فرمود: از شیراز مى آیم و روح میرزا ابراهیم محلاتى را قبض كردم .
گفتم : روح او در برزخ در چه حال است ؟
فرمود: در بهترین حالات و در بهترین باغهاى عالم برزخ و خداوند هزار ملك موكل او كرده است كه فرمان او را مى برند.
گفتم : براى چه عملى از اعمال به چنین مقامى رسیده است ؟ آیا براى مقام علمى و تدریس و تربیت شاگردان ؟ فرمود نه .
گفتم : آیا براى نماز جماعت و رساندن احكام دین بمردم ؟
فرمود: نه .
گفتم : پس براى چه ؟
فرمود: براى زیارت عاشوراء.
(مرحوم میرزاى محلاتى سى سال آخر عمرش زیارت عاشوراء را ترك نكرد و هر روزى كه بیمار ى یا امرى كه داشت و نمى توانست بخواند نایب مى گرفته است ).
چون شیخ از خواب بیدار مى شود فردا به منزل آیة اللّه میرزا محمّد تقى شیرازى مى رود و خواب خود را براى ایشان نقل مى كند.
مرحوم میرزا تقى گریه مى كند و از ایشان سبب گریه را مى پرسند؟
مى فرماید: میرزاى محلاتى از دنیا رفت و استوانه فقه بود، به ایشان گفتند: شیخ خواب دیده واقعیت آن معلوم نیست .
میرزا فرمود: بلى خواب است اما خواب شیخ مشكور است نه افراد عادى ، فرداى آنروز تلگراف فوت میرزاى محلاتى از شیراز به نجف مى رسد و تصدیق رؤ یاى شیخ مرحوم آشكار مى گردد.(1)
عاشقم بر سرور و میر شهیدان عاشقم

آنكه كشتى را بود ناجى ز طوفان عاشقم

بر حسین آن ماه تابان سرور آزادگان

مظهر مهر و وفا و عشق و ایمان عاشقم

آنكه مى تازید بر هر ظالم بیدادگر

بر معین و یاور و یار ضعیفان عاشقم

آنكه بى تاب و توان مى شد ز دیدار یتیم

بوسه ها از شوق داده بریتیمان عاشقم

آنكه دشمن كرد از او جرعه آبى دریغ

بر شهید پاره پیكر شاه عطشان عاشقم

آنكه با خون كرد بنیان مكتب آزادگى

پاسدارى كرده از اسلام و قرآن عاشقم

آن حسینى كه همه هستى براه دوست داد

بود تسلیم و مطیع امر یزدان عاشقم

------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:38
اهل بیت
اى حسین (ع ) یا مرگ یا شفا

جناب حجة الاسلام و المسلمین آقاى مولوى دامت بركاته نقل فرمود: در قندهار حسینیه ایست از اجداد ما كه در آنجا اقامه عزاى حضرت سیدالشهداء(ع ) بر پا مى باشد.
دختر عموى مادرم بنام (عالم تاب ) كه عمه مرحوم حاج شیخ محمّد طاهر قندهارى بود با اینكه به مكتب نرفته بود و درسى هم نخوانده و نمى توانست خط بخواند.
بواسطه صفاى عقیده اى كه داشت وضو مى گرفت و یك صلوات مى فرستاد و دست روى سطر قرآن مجید گذارده و آنرا تلاوت مى كرد و براى هر سطرى صلوات مى فرستاد و آنرا مى خواند و باین ترتیب قرآن را مى خواند و الان هم چنین است .
این زن پسرى دارد بنام عبدالرؤ ف كه در بچگى در سینه و پشت او كاملاً بر آمدگى (قوز) داشت و من خود بارها مشاهده كرده بودم كه در حسینیه مزبور شب عاشوراء براى عزادارى بچه چهار ساله خودش را همراه مى آورد.
پدر و مادرش آرزوى مرگش را داشتند چون هم خودش و هم آنان ناراحت بودند.
پس از پایان عزادارى گردنش را بمنبر مى بندند و مى گویند یا حسین از خدا بخواه كه این بچه را تا فردا یا مرگ یا شفاى ده .
ما خواب بودیم كه ناگهان از صداى غرش همه بیدار شدیم دیدیم بدن بچه مى لرزد و بلند مى شود و مى افتد و نعره مى زند ما پریشان شدیم .
مادر به عالم تاب گفت : بچه را به خانه رسان كه آنجا بمیرد تا پدرش كه عصبانیست اعتراض نكند مادر بچه را در بر گرفت از شدت لرزش بچه مادر هم مى لرزید تا اینكه منزلش رفتم لرزش بچه تا سه چهار روز ادامه داشت پس از این لرزشهاى متوالى گوشتهاى زیادتى آب شد و سینه و پشت او صاف گردید بطوریكه هیچ اثرى از بر آمدگى نماند.
چندى قبل كه بزیارت باتفاق مادرش بعراق آمده بود او را ملاقات كردم جوان رشید و بلندقدى شده بود.(1)
حسین جان گر تهى دستم بدل مهر ترا دارم

ندارم صبر و آرامى چو در عشقت گرفتارم

گداى كوى تو دارد مقام بى نیازى را

من این سرمایه جاوید را از دست مگذارم

نبودم بر حذر آنى ز دام صیل نفسانى

كنون با نفس سركش همچو خصمى گرم و پیكارم

شب تاریك و ره باریك و من گمراه و سر گردان

تو مصباح الهدى هستى فروزان كن شب تارم

پلیدیها ز دریا مى شود پاكیزه و بى غش

اگر آلوده ام دریاى رحمت چون توئى دارم

گلى بى خار و روح افزا اگر مهرت هست بر دلها

منم آن عاشق زارى كه پاى گلبنت خارم

توئى یكتا گل گلزار هستى باغبان حیدر

فداى آن گل و آن باغبان و خاك گلزارم

ندارم توشه راهى به غیر از عشق جانكاهى

بروز حشر این ره توشه را سوى تو مى آرم

بسویت آمدم اى هادى گم گشتگان رحمى

كمر خم گشته از عصیان و هم سنگینى بارم

توسل بر شه خوبان مراد حامدست امروز

كه فردا او شفیع و من سیه روى گنه كارم

------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:37
اهل بیت
عزادارى شیر
بسیار سر و به سینه چاك بیا

با یاد ز عطشان لب و سوزان جگرش

دلسوخته و دیده نمناك بیا

------------------------------------------------
1-داستانهاى شگفت.

پنج شنبه 21/10/1391 - 17:36
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته