• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 1549
تعداد نظرات : 132
زمان آخرین مطلب : 5437روز قبل
دانستنی های علمی
حرثمه مى گوید:
چون از جنگ صفین همراه على علیه السلام برگشتیم ، آن حضرت وارد كربلا شد. در آن سرزمین نماز خواند. و آن گاه مشتى از خاك كربلا برداشت و آن را بویید و سپس فرمود:
- آه ! اى خاك ! حقا كه از تو مردمانى برانگیخته شوند كه بدون حساب داخل بهشت گردند.
وقتى حرثمه به نزد همسرش كه از شیعیان على علیه السلام بود بازگشت ماجرایى كه در كربلا پیش آمده بود براى وى نقل كرد و با تعجب پرسید: این قضیه را على علیه السلام از كجا و چگونه مى داند؟
حرثمه مى گوید: مدتى از ماجرا گذشت . آن روز كه عبیدالله بن زیاد لشكر به جنگ امام حسین علیه السلام فرستاد، من هم در آن لشكر بودم .
هنگامى كه به سرزمین كربلا رسیدم ، ناگهان همان مكانى را كه على علیه السلام در آنجا نماز خواند و از خاك آن برداشت و بویید دیده و شناختم و سخنان على علیه السلام به یادم افتاد. لذا از آمدنم پشیمان شده ، اسب خود را سوار شدم و به محضر امام حسین علیه السلام رسیدم و بر آن حضرت سلام كردم و آنچه را كه در آن محل از پدرش على علیه السلام شنیده بودم ، برایش نقل كردم .
امام حسین علیه السلام فرمود:
- آیا به كمك ما آمده اى یا به جنگ ما؟
گفتم : اى فرزند رسول خدا! من به یارى شما آمده ام نه به جنگ شما. اما زن و بچه ام را گذارده ام و از جانب ابن زیاد برایشان بیمناكم . حسین علیه السلام این سخن را كه شنید فرمود:
- حال كه چنین است از این سرزمین بگریز كه قتلگاه ما را نبینى و صداى ما را نشنوى . به خدا سوگند! هر كس امروز صداى مظلومیت ما را بشنود و به یارى ما نشتابد، داخل آتش جهنم خواهد شد
يکشنبه 14/4/1388 - 13:16
دانستنی های علمی
روزى عثمان در آستانه مسجد نشسته بود. شخص فقیرى به نزدش آمد و از او كمك مالى خواست . عثمان دستور داد. پنج درهم به او بخشیدند. فقیر گفت : این مبلغ برایم كافى نیست . مرا به كسى راهنمایى كن كه مبلغ بیشترى به من كمك كند.
عثمان گفت : برو پیش آن جوانان كه مى بینى و با دست خود اشاره به گوشه اى از مسجد كرد كه حضرت امام حسن و امام حسین علیهماالسلام و عبدالله بن جعفر در آنجا نشسته بودند.
مرد فقیر پیش آنها رفت . سلام داد و اظهار حاجت نمود.
امام حسن علیه السلام به خاطر اینكه از رحمتهاى اسلام سوء استفاده نشود، پیش از آنكه به او كمك كند فرمود:
- اى مرد! از دیگران درخواست كمك مالى فقط در سه مورد جایز است :
1- دیه اى كه انسان بر ذمه دارد و از پرداخت آن عاجز است .
2- بدهى كمرشكن داشته باشد و از پرداخت آن ناتوان باشد.
3- مسكین و درمانده گردد و دستش به جایى نرسد.
كدام یك از این سه مورد براى تو پیش آمده است ؟
فقیر گفت : اتفاقا گرفتارى من در یكى از این سه مورد است امام حسن علیه السلام پنجاه دینار و امام حسین علیه السلام چهل و نه دینار و عبداله بن جعفر چهل و هشت دینار به او دادند.
مرد فقیر برگشت و از كنار عثمان خواست بگذرد. عثمان پرسید:
- چه كردى ؟
فقیر پاسخ داد: پیش تو آمدم و پول خواستم . تو هم مبلغى به من دادى و از من نپرسیدى این پولها را براى چه مى خواهى ؟ ولى نزد آن سه نفر كه رفتم وقتى كمك خواستم ، یكى از آنان (امام حسن ) پرسید: براى چه منظورى پول درخواست مى كنى ؟ و فرمود: تنها در سه مورد مى توان از دیگران كمك مالى درخواست نمود. (دیه عاجز كننده ، بدهى كمرشكن و فقر زمین گیر كننده ). من هم گفتم گرفتاریم یكى از آن سه مورد است . آن گاه یكى پنجاه دینار و دومى چهل و نه دینار و سومى چهل و هشت دینار به من دادند. عثمان گفت : هرگز نظیر این جوانان را نخواهى یافت ! آنان كانون دانش و حكمت و سرچشمه كرامت و فضیلتند
يکشنبه 14/4/1388 - 13:14
دانستنی های علمی

مردى از اهل شام كه در اثر تبلیغات دستگاه معاویه گول خورده بود و خاندان پیامبر را دشمن مى داشت ، وارد مدینه شد. در شهر امام حسن علیه السلام را دید. پیش آن حضرت آمد و شروع به ناسزا گفتن كرد و هر چه از دهانش مى آمد به آن بزرگوار گفت . حضرت با كمال مهر و محبت به وى مى نگریست . چون آن مرد از سخنان زشت فراغت یافت ، امام به او سلام كرده ، لبخندى زد و سپس فرمود:
- اى مرد! من خیال مى كنم تو در این شهر مسافر غریبى هستى و شاید هم اشتباه كرده اى . در عین حال اگر از ما طلب رضایت كنى ، ما از تو راضى مى شویم . اگر چیزى از ما بخواهى به تو مى دهیم . اگر راهنمایى بخواهى ، هدایتت مى كنیم . اگر براى برداشتن بارت از ما یارى طلبى بارت را برمى داریم . اگر گرسنه هستى سیرت مى كنیم . اگر برهنه اى لباست مى دهیم . اگر محتاجى بى نیازت مى كنیم . اگر آواره اى پناهت مى دهیم . اگر حاجتى دارى برآورده مى كنیم و چنانچه با همه وسایل مسافرت بر خانه وارد شوى ، تا هنگام رفتنت مهمان ما مى شوى و ما مى توانیم با كمال شوق و محبت از شما پذیرایى كنیم . چه این كه ما خانه اى وسیع و وسایل پذیرایى از هر جهت در اختیار داریم .
وقتى مرد شامى سخنان پر از مهر و محبت آن بزرگوار را شنید سخت گریست و در حال خجلت و شرمندگى عرض كرد:
- گواهى مى دهم كه تو خلیفه خدا بر روى زمین هستى ؛ ((الله اءعلم حیث یجعل رسالته )) . و خداوند داناتر است به اینكه رسالت خویش را در كدام خانواده قرار دهد و تو اى حسن و پدرت دشمن ترین خلق خدا نزد من بودید و اكنون تو محبوب ترین خلق خدا پیش منى . سپس ‍ مرد به خانه امام حسن علیه السلام وارد شد و هنگامى كه در مدینه بود به عنوان مهمان آن حضرت پذیرایى شد و از ارادتمندان آن خاندان گردید.

يکشنبه 14/4/1388 - 13:14
دانستنی های علمی
حسن و حسین علیهماالسلام مریض شدند. پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله با چند تن از یاران به عیادتشان آمدند. گفتند:
- یا على ! خوب بود نذرى براى شفاى فرزندانت مى كردى .
على علیه السلام و فاطمه علیهماالسلام نذر كردند، اگر عزیزان شفا یابند، سه روز روزه بگیرند. خود حسن و حسین علیهماالسلام و فضه كه خادمه آنها بود نیز نذر كردند كه سه روز روزه بگیرند. چیزى نگذشت كه خداوند به هر دو شفاى عنایت فرمود. روز اول را روزه گرفتند در حالى كه غذایى در خانه نداشتند. حضرت على علیه السلام سه صاع (تقریبا سه كیلو) جو قرض كرد. حضرت زهرا علیهاالسلام یك قسمت آن را رد كرد. پنج عدد نان پخت . وقت غروب سفره انداختند و پنج نفر كنار سفره نشستند. هنگام افطار سائلى بر در خانه آمد و گفت : سلام بر شما اى خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله ! من مستمندى از مستمندان مسلمین هستم . طعامى به من دهید كه خداوند به شما از طعامهاى بهشتى عنایت كند. خاندان على علیه السلام همگى غذاى خویش را به او دادند و تنها با آب افطار كردند و خوابیدند. روز دوم را نیز روزه گرفتند. فاطمه علیهاالسلام پنج عدد نان جو آماده كرد و در سفره گذاشت . موقع افطار یتیمى آمد و گفت : - سلام بر شما اى خاندان محمد صلى الله علیه و آله ! من یتیمى مسلمانم ، به من غذایى دهید كه خداوند به شما از غذاى بهشتى مرحمت كند. همه سهم خود را به او دادند و باز با آب افطار كردند. روز سوم را نیز روزه گرفتند. زهرا علیهاالسلام غذایى (نان جو) آماده كرد. هنگام افطار اسیرى به در خانه آمد و كمك خواست . بار دیگر همه غذاى خویش را به اسیر دادند و تنها با آب افطار كرده و گرسنه خوابیدند. صبح كه شد على علیه السلام دست حسن و حسین علیهماالسلام را گرفته و محضر پیامبر رسیدند. در حالیكه بچه ها از شدت گرسنگى مى لرزیدند. وقتى كه پیامبر صلى الله علیه و آله آنها را در چنان حالى دید فرمود: یا على ! این حالى را كه در شما مى بینم برایم بسیار ناگوار است . سپس برخاست و با آنان به سوى فاطمه علیهاالسلام حركت كردند. وقتى كه به خانه وارد شدند. دیدند فاطمه علیهاالسلام در محراب عبادت ایستاده ، در حالى كه از شدت گرسنگى بسیار ضعیف گشته و دیدگانش به گودى نشسته . رسول خدا صلى الله علیه و آله او را به آغوش ‍ كشید و فرمود: از وضع شما به خدا پناه مى برم . در این وقت جبرئیل نازل گشت و گفت : اى رسول خدا! خداوند به داشتن چنین خاندانى تو را تهنیت مى كند. آن گاه سوره ((هل اءتى )) را بر او خواند
يکشنبه 14/4/1388 - 13:13
دانستنی های علمی
مردى به همسرش گفت : برو خدمت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام از او بپرس آیا من از شیعیان شما هستم یا نه ؟
آن زن خدمت حضرت زهرا علیهاالسلام رسید و مطلب را پرسید. حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود:
- به همسرت بگو اگر آنچه را كه دستور داده ایم بجا مى آورى و از آنچه كه نهى نموده ایم دورى مى جویى از شیعیان ما هستى وگر نه شیعه ما نیستى .
زن به منزل برگشت و فرمایش حضرت زهرا علیهاالسلام را براى همسرش ‍ نقل كرد. مرد با شنیدن جواب حضرت سخت ناراحت شد و فریاد كشید:
- واى بر من ! چگونه ممكن است انسان به گناه و خطا آلوده نباشد؟
بنابراین من همیشه در آتش جهنم خواهم سوخت ، زیرا هركس از شیعیان ایشان نباشد همیشه در جهنم خواهد بود.
زن بار دیگر محضر فاطمه علیهاالسلام رسید و ناراحتى و سخنان همسرش ‍ را نزد آن حضرت بازگو نمود.
حضرت زهرا علیهاالسلام فرمود:
- به همسرت بگو؛ آن طور كه فكر مى كنى نیست . چه اینكه شیعیان ما بهترین هاى اهل بهشتند ولى هركس ما را و دوستان ما را دوست بدارد دشمن دشمنان باشد و نیز دل و زبان او تسلیم ما شود، ولى در عمل با اوامر و نواهى ما مخالفت كرده ، مرتكب گناه شود، گرچه از شیعیان واقعى ما نیست اما در عین حال او نیز در بهشت خواهد بود، منتهى پس از پاك شدن گناه .
آرى ! به این طریق است كه به گرفتاریهاى (دنیوى ) و یا به شكنجه مشكلات صحنه قیامت و یا سرانجام در طبقه اول دوزخ كیفر دیده ، پس از پاك شدن از آلودگیهاى گناه به خاطر ما از جهنم نجات یافته ، در بهشت و در جوار رحمت ما منزل مى گیرد
يکشنبه 14/4/1388 - 13:13
دانستنی های علمی
عمران پسر شاهین از بزرگان عراق بود. وى علیه حكومت عضدالدوله دیلمى قیام نمود.
عضدالدوله با كوشش فراوان خواست او را دستگیر نماید. عمران به نجف اشرف گریخت و در آنجا با لباس مبدل مخفیانه زندگى مى كرد.
عمران در كنار بارگاه حضرت على علیه السلام پیوسته به دعا و نماز مشغول بود تا اینكه یك بار آن حضرت را در خواب دید كه به او مى فرماید:
- اى عمران ! فردا فناخسرو (عضدالدوله ) به عنوان زیارت به اینجا مى آید و همه را از این مكان بیرون مى كنند. آن گاه حضرت به یكى از گوشه هاى قبر مطهر اشاره نموده و فرمود:
- تو در اینجا توقف كن كه آنان تو را نمى بینند. عضدالدوله وارد بارگاه مى شود. زیارت مى كند و نماز مى خواند. سپس به درگاه خدا دعا و مناجات مى كند و خدا را به محمد و خاندان پاكش سوگند مى دهد كه وى را بر تو پیروز نماید. در آن حال تو نزدیك او برو و به او بگو: پادشاها! آن كسى كه در دعاهایت مورد تاءكید تو بود و خدا را به محمد و خاندان پاكش قسم مى دادى كه تو را بر او پیروز كند كیست ؟
فناخسرو خواهد گفت : مردى است كه در میان ملت ما اختلاف انداخته و او قدرت ما را شكسته و علیه حكومت قیام نموده است . به او بگو اگر كسى تو را بر او پیروز كند چه مژده اى به او مى دهى ؟
او مى گوید هر چه بخواهد مى دهم . حتى اگر از من بخواهد او را عفو كنم عفو مى كنم .
در این وقت تو خودت را به او معرفى كن . آنگاه هر چه از او خواسته باشى به تو خواهد داد.
عمران مى گوید: همان طور كه امام على علیه السلام مرا در عالم خواب راهنمایى كرده بود، واقع شد. عضدالدوله آمد. پس از زیارت و نماز خدا را به محمد و آل محمد قسم داد كه او را بر من پیروز گرداند. من نزدش رفتم به او گفتم : اگر كسى تو را بر او پیروز كند، چه مژده اى به او مى دهى ؟ او هم در پاسخ گفت : هر كس مرا بر عمران پیروز گرداند، حتى اگر خواسته اش عفو باشد، او را خواهم بخشید.
عمران مى گوید در این موقع به پادشاه گفتم : منم عمران پسر شاهین كه تو در تعقیب و دستگیرى او هستى .
عضدالدوله گفت : چه كسى تو را به اینجا راه داد و از جریان آگاهت نمود؟ گفتم : مولایم على علیه السلام در خواب به من فرمود فردا فناخسرو به اینجا خواهد آمد و به او چنین و چنان بگو! من هم خدمت شما عرض كردم . عضدالدوله گفت :
- تو را به حق امیرالمؤ منین قسم مى دهم كه آیا حضرت به تو فرمود: فردا فناخسرو مى آید؟
گفتم : آرى ! سوگند به حق امیرالمؤ منین كه آن حضرت به من فرمود. عضدالدوله گفت : هیچ كس غیر از من ، مادرم و قابله نمى دانست كه اسمم ((فناخسرو)) است .
پادشاه در همانجا از گناه وى درگذشت و او را به وزارت انتخاب نمود. و دستور داد برایش لباس وزارت آوردند و خود به سوى كوفه حركت نمود. عمران نذر كرده بود هنگامى كه مورد عفو و گذشت پادشاه قرار گرفت با سر و پاى برهنه به زیارت امیرالمؤ منین مشرف شود. (كه البته همین كار را هم كرد.)
راوى این داستان حسن طهال مقدادى مى گوید:
- جد من نگهبان بارگاه امیرالمؤ منین علیه السلام بود. حضرت را شب به خواب مى بیند كه به او مى فرماید: از خواب برخیز و برو براى دوست ما (عمران پسر شاهین ) در حرم را باز كن !
جد من از خواب برمى خیزد و در حرم را باز كرده و منتظر مى نشیند. ناگهان مشاهده مى كند مردى به سوى مرقد حضرت مى آید. هنگامى كه به حرم مى رسد، جدم به او مى گوید: بفرمایید اى سرور ما! عمران مى گوید: من كیستم ؟
جدم پاسخ مى دهد: شما عمران پسر شاهین هستید.
عمران تاءكید مى كند كه من عمران پسر شاهین نیستم !
جدم مى گوید: شما عمران هستید. الان على علیه السلام را در خواب دیدم و دستور داد كه برخیز و در را به روى دوست ما باز كن .
عمران با تعجب مى پرسد:
- تو را به خدا سوگند مى دهم كه چنین گفت ؟
جدم مى گوید: آرى ! به حق خداوند سوگند مى خورم كه چنین گفت . عمران خود را بر درگاه حرم مى اندازد و مشغول بوسیدن مى شود دستور مى دهد شصت دینار به جدم بدهند
يکشنبه 14/4/1388 - 13:12
دانستنی های علمی
هارون پسر عنتره از پدرش نقل مى كند:
در فصل سرما در محضر مولا على علیه السلام وارد شدم . قطیفه اى كهنه بر دوش داشت و از شدت سرما مى لرزید. گفتم : یا امیرالمؤ منین ! خداوند براى شما و خانواده تان بیت المال مانند دیگر مسلمانان سهمى قرار داده كه مى توانید به راحتى زندگى كنید. چرا این اندازه به خود سخت مى گیرید و اكنون از سرما مى لرزید؟
فرمود: به خدا سوگند! از بیت المال شما حبه اى برنمى دارم و این قطیفه اى كه مى بینید همراه خود از مدینه آورده ام . غیر از آن چیزى ندارم
يکشنبه 14/4/1388 - 13:12
دانستنی های علمی
حضرت على علیه السلام مردى را دید كه آثار ترس و خوف در سیمایش ‍ آشكار است . از او پرسید:
- چرا چنین حالى به تو دست داده است ؟
مرد جواب داد:
- من از خداى مى ترسم
امام فرمود:
- بنده خدا! (نمى خواهد از خدا بترسى ) از گناهانت بترس و نیز به خاطر ظلمهایى كه درباره بندگان خدا انجام داده اى . از عدالت خدا بترس و آنچه را كه به صلاح تو نهى كرده است در آن نافرمانى نكن ، آن گاه از خدا نترس ؛ زیرا او به كسى ظلم نمى كند و هیچ گاه بدون گناه كسى را كیفر نمى دهد
يکشنبه 14/4/1388 - 13:11
دانستنی های علمی
على بن ابى رافع مى گوید:
من نگهبان خزینه بیت المال حضرت على بن ابى طالب علیه السلام بودم . در میان بیت المال گردنبند مروارید گران قیمتى وجود داشت كه در جنگ بصره به غنیمت گرفته شده بود. دختر امیرالمؤ منین كسى را نزد من فرستاد و پیغام داد كه شنیده ام در بیت المال گردنبند مرواریدى هست . من میل دارم آن را به عنوان امانت ، چند روزى به من بدهى تا در روز عید قربان خود را با آن آرایش دهم و پس از آن بازگردانم . من پیغام دادم به صورت مضمونه (كه در صورت تلف به عهده گیرنده باشد) مى توانم به او بدهم . دختر آن حضرت نیز پذیرفت . من با این شرط به مدت سه روز گردنبند را به آن بانوى گرامى دادم .
اتفاقا على علیه السلام گردنبند را در گردن دخترش دیده و شناخته بود و از وى مى پرسید: این گردنبند از كجا به دست تو رسیده است ؟
او اظهار مى كند: از على بن ابى رافع ، خزینه دار شما به مدت سه روز امانت گرفته ام تا در روز عید قربان خود را زینت دهم و سپس بازگردانم . على ابن ابى رافع مى گوید:
- امیرالمؤ منین علیه السلام مرا نزد خود احضار كرد و من خدمت آن حضرت رفتم . چون چشمش به من افتاد فرمود:
- ((اتخون المسلمین یابن ابى رافع ؟))
((اى پسر ابى رافع ! آیا به مسلمانان خیانت مى كنى ؟!))
گفتم : پناه مى برم به خدا از اینكه به مسلمانان خیانت كنم .
حضرت فرمود: پس چگونه گردنبندى را كه در بیت المال مسلمانان بود بدون اجازه من و مسلمانان به دخترم دادى ؟
عرض كردم : اى امیرالمؤ منین ! او دختر شماست و از من خواست كه گردنبند را به صورت عاریه كه بازگردانده شود به او دهم تا در عید با آن خود بیاراید. من نیز آن را به عنوان عاریه به مدت سه روز به ایشان دادم و ضمانت آن را به عهده گرفتى كه صحیح و سالم به جاى اصلى خود بازگردانم . حضرت على علیه السلام فرمود:
- همین امروز باید آن را پس گرفته و به جاى خود بگذارى و اگر بعد از این چنین كارى از تو دیده شود كیفر سختى خواهى دید.
سپس فرمود: اگر دختر من این گردنبند را به عاریه مضمونه نمى گرفت نخستین زن هاشمیه اى بود كه دست او را به عنوان دزد مى بریدم . این سخن به گوش دختر آن حضرت رسید به نزد پدر آمده و گفت :
- یا امیرالمؤ منین ! من دختر شما و پاره تن شما هستم . چه كسى از من شایسته تر به استفاده از این گردنبند بود؟
حضرت فرمود: دخترم ! انسان نباید به واسطه خواسته هاى نفس و خواهشهاى دل ، پاى از دایره حق بیرون بگذارد. آیا همه زنان مهاجر كه با تو یكسانند، در این عید به مانند چنین گردنبند خود را زینت داده اند تا تو هم خواسته باشى در ردیف آنها قرار گرفته و از ایشان كمتر نباشى
يکشنبه 14/4/1388 - 13:10
دانستنی های علمی
ام كلثوم دختر امیرالمؤ منین علیه السلام مى گوید:
در شب نوزدهم ماه رمضان دو قرص نان جو، یك كاسه شیر و مقدارى نمك در یك ظرف براى افطار خدمت پدر آوردم . وقتى نمازش را به اتمام رساند. براى افطار آماده شد.
هنگامى كه نگاهش به غذا افتاد به فكر فرو رفت . آنگاه سرش را تكان داد و با صداى بلند گریست و فرمود:
- عزیزم ! براى افطار پدرت دو نوع خورش (شیر و نمك )، آن هم در یك ظرف آماده ساخته اى ؟
تو با این عمل مى خواهى فرداى قیامت براى حساب در محضر خداوند بیشتر بایستم ؟
من تصمیم دارم همیشه دنباله رو برادر و پسر عمویم رسول خدا صلى الله علیه و آله باشم . هرگز براى آن حضرت دو نوع خورش در یك ظرف آورده نشد تا آنكه چشم از جهان فرو بست .
دختر عزیزم ! هر كس در دنیا خوردنیها، نوشیدنیها، و لباسهایش از راه حلال و پاك تهیه گردد، روز قیامت در دادگاه الهى بیشتر خواهد ایستاد و چنانچه از راه حرام باشد علاوه بر بیشتر ایستادن عذاب هم خواهد داشت زیرا كه در حلال این دنیا حساب و در حرام آن عذاب است
يکشنبه 14/4/1388 - 13:10
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته