• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 2664
تعداد نظرات : 2458
زمان آخرین مطلب : 3840روز قبل
آموزش و تحقيقات

محققان براین باورند که جلوگیری از عطسه می تواند به پرده گوش صدمه بزند و حتی موجب ناشنوایی فرد شود.

به گزارش خبرنگار علمی ایرنا از منابع خبری ، عطسه ناگهانی یک نفر برای اطرافیانش معمولا نا خوشایند است اما گفته می شود که جلوگیری از عطسه می تواند موجب آسیب رسیدن به پرده گوش شود.

برخی از پزشکان بر این باورند که از نظر بهداشتی بهتر است هنگام عطسه سوراخ های بینی را بسته نگه داشت اما متخصصان گوش و حلق و بینی در کشور آلمان می گویند هنگام عطسه نباید بینی را بسته نگه داشت زیرا این کار می تواند عواقبی خطرناک به همراه داشته باشد.

آنان براین باورند که با بینی باز عطسه کردن سالم تر است.

** پاک کردن شش ها از طریق عطسه

در هنگام عطسه کردن حدود 40 هزار ذره با سرعت زیاد از بینی به بیرون رانده می شوند. این واکنش بدنی (عطسه) برای مثال می تواند توسط ذرات خاک به وجود آید؛ ذراتی که عصب داخل غشای مخاطی بینی را تحریک می کنند. این عصب پیام را به قسمت مربوط به عطسه در مغز می رساند.

واکنش عطسه خود عملکرد خاصی دارد. با فشار زیادی که هوا از شش ها به بیرون رانده می شود، راه های تنفسی تمیز و پاک می شوند. این ذرات در غیر این صورت در شش ها می مانند. 

پژوهشگران بیمارستان تحقیقاتی ˈایزمیر آتاتورکˈ در ترکیه با انتشار مقاله ای اعلام کردند که هنگام عطسه با دهان نیمه باز، فشار در حفره بینی برای مدت کوتاهی به شدت افزایش می یابد.این فشار هم اندازه فشاری است که ماهیچه قلب یک بیمار فشار خون دارد آن هم در زمانی که ماهیچه های قلب دچار بیشترین انقباض هستند.

علاوه بر خاک، فاکتورهای دیگری همچون نور هم می توانند ایجاد عطسه کنند. پژوهشگران گمان می برند که در هنگام نگاه به نور ارتباطی بین واکنش چشم و مرکز عطسه ایجاد می شود. به این معنا که محرک نور علاوه بر عصب چشم، عصب مربوط به عطسه را نیز تحریک می کند.

يکشنبه 26/8/1392 - 16:22
خواص خوراکی ها

متخصص طب سنتی گفت: بادام در تقویت حافظه بسیار مفید است و مصرف آن برای کودکان توصیه می‌شود. همچنین اگر پوست قهوه‌ای‌رنگ و نازک بادام برداشته شود و مغز سفیدرنگ آن مصرف شود، در بهبود یبوست تأثیر دارد.

خبرگزاری فارس: بادام حافظه را تقویت می‌کند

مریم مقیمی در گفت‌وگو با خبرنگار بهداشت و درمان فارس، در مورد خواص خشکبار گفت: برخی از اقلام خشکبار باعث تقویت حافظه می‌شوند و برخی در رفع ناراحتی‌های گوارشی مؤثرند.

وی ادامه داد: از میان این خشکبار، بادام در تقویت حافظه بسیار مفید است و مصرف آن برای کودکان توصیه می‌شود همچنین اگر پوست قهوه‌ای رنگ و نازک بادام برداشته شود و مغز سفید رنگ آن مصرف شود در بهبود یبوست تأثیر دارد.

این متخصص طب سنتی تصریح کرد: بادام را می‌توان به صورت حریره یا مخلوطی در شیر مصرف کرد به این صورت که 15 عدد بادام را در یک لیوان آب به همراه نبات و شکر مخلوط کرده و مصرف کرد.

وی ادامه داد: همچنین خشکباری که تهیه می‌شوند اعم از بادام،فندق،پسته و... حتماً باید به صورت تازه تهیه شوند و بهتر است با پوست سخت آن تهیه شود چرا که در صورتی که خشکبار به صورت پوست‌کنده یک ماه بماند خاصیت خود را از دست می‌دهد بنابراین بهتر است با پوست سخت آن به اندازه مصرف روزانه خریداری شود.

مقیمی گفت: همچنین باید دانست که خشکبار را نباید مغز کرد و به مدت طولانی در یخچال و فریزر نگهداری کرد چرا که در این صورت خواص و ویتامین‌های خود را از دست می‌دهد.

يکشنبه 26/8/1392 - 16:21
خواص خوراکی ها

مصرف روزانه یک عدد سیب می‌تواند عوارض ناشی از آلودگی هوا را کاهش داده و میوه‌هایی مانند پرتقال و توت فرنگی نیز سرشار از پکتین بوده و برای کاهش عوارض آلودگی هوا مفید هستند.

8781_555.jpg

به گزارش سرویس «سلامت» ایسنا، متخصصان توصیه می‌کنند در شرایط آلودگی هوا، افراد سعی کنند خود را در معرض آلودگی هوا قرار ندهند چرا که بین هوای سالم و بدن سالم رابطه مستقیمی وجود دارد و سرب موجود در هوا بر سلامتی انسان اثر می‌گذارد.

 

همچنین در هوای آلوده باید برخی مواد غذایی را مصرف کرد که خاصیت خنثی کنندگی مواد سمی موجود در هوا را داشته باشند.

 

به اعتقاد متخصصان علم تغذیه، آن دسته از مواد غذایی که سرشار از پکتین هستند، سرب موجود در هوا را می‌گیرند و مانع از نفوذ سرب به سلول‌های بدن می‌شوند.

 

پکتین ضد سموم موجود در هوا است و سرب موجود در هوا را جذب کرده و مانع از آسیب رسیدن به سلول‌های بدن می‌شود.

 

سیب، پرتقال و توت فرنگی از جمله میوه‌هایی هستند که حاوی پکتین بوده و می‌توانند در کاهش اثرات ناشی از آلودگی هوا موثر باشند.

يکشنبه 26/8/1392 - 16:19
اهل بیت

ایرنا: دو استاد گروه تاریخ دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان با اشاره به واقعه عاشورا و تاکید امام حسین ( ع ) بر گفت وگو با دشمن، تصریح کردند: ابا عبدالله (ع) در مسیر عبور از مدینه تا مکه و سپس کوفه در منزلگاههای متعددی توقف و برای روشنگری اهداف دفاعی قیامشان با بسیاری از جمله سپاهیان دشمن گفت وگو کردند.

* راهبرد امام حسین ( ع ) در کربلا جنگ نبود

ˈمحمد علی چلونگرˈ از اعضای هیات علمی دانشگاه اصفهان روز یکشنبه در گفت وگو با خبرنگار ایرنا به سخنان فرزند زهرا (س ) در روز عاشورا تاکید کرد:امام حسین (ع) با این که جنگ به او تحمیل شده بود، باز هم قبل از شروع جنگ در مقابل سپاهیان دشمن از عنصر گفت و گو استفاده کردند و جملات فوق را بیان فرمودند.ایشان از دشمنان خود می خواهند که در پیکار شتاب نکنند و می فرمایند که با چه استدلالی می خواهید جنگ کنید! یعنی جنگ دلیل و منطق می خواهد،هرچند دشمنانشان اهل حق و منطق نبودند.

عضو هیات علمی دانشگاه اصفهان با اشاره به مذاکرات امام حسین(ع) با طرفداران گفتمان یزید برای جلوگیری از وقوع جنگ،گفت:ایشان نه تنها برای صحابه بلکه اقوام و گروههای مختلف و حتی با مخالفین نیز به گفت و گو نشستند؛ نمونه جالب و منحصر به فرد این موضوع را می توان به شخصیت ˈ زهیر ابن قین ˈ از اشراف کوفه اشاره کرد که او در مسیر مکه تا کوفه چند منزل با امام حسین (ع) فاصله داشت اما سعی می کرد تا با ایشان هم منزل نشود،اما اباعبدالله الحسین(ع) تلاش کردند تا با او که طرفدار گفتمان معاویه بود گفت و گو کنند.

چلونگر افزود:این گفت و گو آنچنان تاثیر عمیق و ژرفی بر زهیرابن قین گذاشت که او یکی از صحابه امام شد و در روز عاشورا زیباترین خطابه را قبل از شهادتش در مقابل سپاه یزید ایراد کرد.

وی با تاکید بر ظرفیت تاثیرگذاری گفت وگو برای تغییر موضع دادن دشمنان،اظهار داشت:پیروزی انقلاب اسلامی به تبعیت از نهضت عاشورا است و می توان از ظرفیت های موجود بالقوه 

در نظام ایران اسلامی برای گفت وگو با دشمنان به خوبی استفاده کرد.

*هدف حرکت امام حسین ( ع ) امر به معروف بود

ˈاصغر فروغیˈ عضو هیات علمی دانشگاه اصفهان در این خصوص معتقد است:قیام امام حسین(ع) یک قیام دفاعی بود که از همان ابتدای حرکت از مدینه در منازل مختلف برای تنویر افکار عمومی از عنصر گفت و گو استفاده فرمودند.

وی تصریح کرد: اولین برخورد سپاه حر با کاروان امام حسین(ع) در نزدیکی قادسیه انجام می شود که امام سهمیه آب خودشان را به آنان می دهند و دوطرف نماز ظهر وعصر را توافق می کنند که بخوانند و پس از نماز آن امام همام پیشنهاد می فرمایند که برای دوری از جنگ نه به حجاز و نه به کوفه بروند اما به دستور عبیدالله آنان را در سرزمین خشک کربلا محاصره می کنند.

معاون فرهنگی دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان افزود: روز دوم محرم، دو سپاه رو در روی یکدیگر قرار می گیرند و تا روز عاشورا که هشت روز باقیمانده بود، امام حسین (ع) در بسیاری از شبها با عمرابن سعد جلسات مذاکره برگزار می کنند.

استاد گروه تاریخ دانشگاه اصفهان افزود:امام حسین (ع)هشت روز تلاش می کند تا جنگی صورت نگیرد اما در سپاه دشمن افرادی مانند شمر و دیگران موافق جنگ بودند و برهمین اساس عصرتاسوعا به امام اعلام می کنند که جنگ یا تسلیم که بازهم اباعبدالله الحسین(ع)با گفت و گو یک روز دیگر جنگ را به تعویق می اندازند.

فروغی تاکید کرد: امام حسین (ع) حتی در صبح عاشورا روبروی سپاه دشمن سخنرانی می کنند و در باره چند محور کلیدی مانند یادآوری دعوتنامه های کوفیان و یا معرفی شخصیت خودشان که با پیامبر اسلام(ص) نسبت دارند تلاش می کنند در مقابله با جنگ تبلیغاتی و روانی معاویه که فضای منفی بر علیه امام علی(ع) و فرزندانش به راه انداخته بود، دشمنان را از جنگ باز بدارند.

فروغی گفت: اما عده ای در سپاه دشمن با جنگ در مقابل امام حسین(ع) می خواستند به بنی امیه تقرب پیدا و موقعیت خودشان را تثبیت کنند و برهمین اساس متاسفانه جنگ نابرابر را شروع و عنصر گفت و گو دیگر کار ساز نشد.

این استاد تاریخ تاکید کرد: نکته کلیدی در این حادثه بزرگ تاریخ، این است که اباعبدالله الحسین(ع) ضمن بهره برداری از عنصر گفت و گو، نقشه دفاعی خود را طراحی کرده بود و سپاه ایشان حافظانی در پشت، راست و چپ کاروان قرارداده بود که در صورت تحمیل جنگ بتوانند از خودشان دفاع کنند.

فروغی یاد آورشد: از شواهد دیگری تاریخی بر می آید که آن امام همام هرگز با جنگ موافق نبودند زیر کاروان ایشان در مدت حرکت از مدینه از مسیرهای اصلی حرکت می کرد درحالیکه کسی قصد جنگ داشته باشد از مسیرهایی عبور می کند که دشمن نتواند آنان را ارزیابی کند.

معاون فرهنگی دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان گفت: دلیل بزرگتر آن است که اگر کسی قصد جنگ داشته باشد هرگز خانواده و اهل، عیال و یا فرزند شش ماهه اش را به میدان نمی برد.

وی افزود: حضرت امام حسین(ع) سنت پیامبر اسلام(ص) و امام علی(ع) که نباید هرگز مسلمانان شروع کننده جنگ باشند را رعایت کرد ولی جنگ بر ایشان برغم میل باطنی تحمیل و ایشان از خود دفاع کردند.

يکشنبه 26/8/1392 - 16:18
تاریخ

ایرنا - عصر روز دهم محرم سال 61 هجری قمری، لشکر یزید پس از انکه امام حسین (ع) را به شهادت رساند، به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه ها و آزار و اذیت خاندان نبوت نمود، حماسه ماندگار حضرت زینب (س) آغاز شد.

کربلا، حضرت زینب (س) را با شهادت ابا عبدالله حسین(ع) و چند برادر دیگر، دو فرزند، چندین برادرزاده و عمو زاده و و مصایب دیگر چنان آبدیده کرد که در دربار ابن زیاد و یزید جز ˈ ما رأیت الی جمیلا ˈ هیچ نگفت. 

زینب، نـاظر این تصاویر بود و همۀ این مصائب از وی شیرزنی می سازد که از عصر عاشورا، قافله سالار کاروان اسیران می شود. 

وقتی حضرت زینب (س) در کوفه به مجلس ابن زیاد وارد شد، سلام نکرد. ابن زیاد گفت: ˈمن هذه متکبرةˈ، این زن متکبر کیست؟ امام سجاد (ع) فرمود: ˈهذه عمتی زینب، اخت الحسین علیه السلامˈ، این عمۀ من زینب، خواهر حسین علیه السلام است. 

ابن زیاد برای اینکه جگر حضرت زینب را آتش بزند، گفت: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟ حضرت زینب پاسخ داد: اگر خدا چنین کرد، ˈ ما رأیت الا جمیلاˈ... ˈ

این دختر فاتح خیبر همچنین در شام و در برابر یزید با خطبه ای غرا، کوس رسوایی یزید را به صدا درآورد و با اینکه در چنگال خون آشام ترین طاغوت زمان اسیر بود، چنان حماسه ای آفرید که پایه های حکومت فرزند معاویه را به لرزه درآورد و سرانجام یزید از ترس سقوط حکومتش، کاروان اسرا را به مدینه باز گرداند. 

پس از آن حضرت زینب همراه و پا در رکاب برادرزاده و امام زمان خویش، حضرت سجاد (ع) محل رجوع محبان خاندان وحی و پاسخگوی سوالات شرعی و معرفتی آنان شد و تبلیغ خون شهدای کربلا و تبیین اعتقادات و باورهای شیعه را آغاز کرد.

عمر سعد روز یازده محرم دستور حرکت از کربلا به سوی کوفه را می دهد و زنان و حرم امام حسین (ع) را بر شتران بی جهاز سوار کرده و چون اسیران کفار در سخت ترین شرایط کوچ می دهد.

در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد علیه امام حسین(ع) و خارجی معرفی کردن آن حضرت، مردم کوفه از این پیروزی خوشحال شده و برای دیدن اسرا به کوچه ها روانه می شوند، ولی با خطابه هایی که امام سجاد (ع) و حضرت زینب(س) ایراد و خودشان را به کوفیان می شناسانند، شادی کوفیان به عزا تبدیل می شود.

حضرت زینب (س) در مجلس یزید گفت: سرانجام کار کسانی که مرتکب کارهای زشت و گناه شدند، به آنجا رسید که آیات الهی را تکذیب و مسخره کردند. 

وی اظهارکرد: ای یزید، آیا تو گمان می کنی اگر زمین و آسمان را بر ما تنگ بگیری و ما را مثل کنیزان اسیر کنی، ما را نزد خدا خوار کرده ای؟

پس آرام باش و صبر کن! آیا فرموده خدای تعالی را فراموش کرده ای که ˈ آنان که راه کفر را در پیش گرفتند، گمان نبرند مهلتی که به آنها داده ایم، به نفع و سود آن هاست، این مهلت فقط به منظور آن است که بار گناهشان سنگین تر و بیشتر شود و عذابی دردناک برای آن ها مهیا کرده ایم ˈ.

حضرت زینب (س) تاکید کرد: زمانی می رسد آرزو می کنی که ای کاش دستانم فلج و زبانم لال می شد و این حرف ها را نمی زدم و این جنایت را انجام نمی دادم.

دختر فاتح خیبر آنگاه رو به آسمان کرد و گفت: خدایا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و انتقام ما را از ستمگران بکش و بر کسانی که خون های ما و یاران ما را ریختند، غضب کن.

يکشنبه 26/8/1392 - 16:16
شهدا و دفاع مقدس

روز بعد، یعنی ششمین روز از مهرماه ۱۳۵۹، در حالی که آتش سنگینی بر شهر می‌بارید، عراقی‌ها از کرخه عبور کرده و وارد شهر شدند... تعداد اندکی نیروی مسلح که از شهر دفاع می‌کردند، نتوانستند کاری از پیش ببرند و در نهایت سوسنگرد سقوط کرد...

خبرگزاری فارس: روایتی از محاصره، سقوط و آزادسازی سوسنگرد

گروه حماسه و مقاومت فارس- آن‌هایی که امروز کمتر از سی بهار از عمرشان گذشته، شنیدن قصه‌های جنگ را هم‌چون قصه‌های هزار و یک شب، تنها شیرین و شنیدنی می‌یابند و گاه ممکن است، آن جان‌فشانی‌ها و دلاوری‌ها را افسانه‌هایی از سری افسانه‌های شاهنامه بپندارند.... لیکن بسیارند آنانی که امروز یادگار آن روزهایند و چه بسیار‌شان که یادگاری از آن را نیز بر بینه و بر جان دارند تا به ما یاد آورند که دفاع ما در برابر جور دوران در آن سال‌ها نه قصه است، نه افسانه.. بلکه حقیقتی است که خاطره‌اش در سینه خاک این سرزمین جای دارد و خاطرش در قلب فرزندان این خاک.

کدام ایرانی پاک‌دل و غیرتمندی است که با شنیدن نام خوزستان، آتش به جانش نیافتاد!؟.. کدام قلب ایران دوستی می‌تواند فراموش کند آنچه را که سه دهه پیش در این تکه از سرزمین اساطیری‌مان رخ داد؟... این‌جا خوزستان است... تکه‌ای از خاک ایران... خونین‌ترین تکه اش... پاک‌ترینش.

کمی که پیش‌تر برویم به منطقه‌ای می‌رسیم که دشت آزادگان نام دارد و مرکزی دارد که قدما، آن را در معنا معبد ناهید می‌دانسته‌اند و نامش سوسنگرد است...

آنان که خوزستان را بیشتر به اهوازش می‌شناسند، اگر به نقشه نگاه کنند، سوسنگرد را در محدوده شمال غرب اهواز می‌یابند که حدود 60 کیلومتر با آن فاصله دارد.

اگر کمی این‌ سوتر و به سمت جنوب غرب سوسنگرد نگاهی بیاندازیم، هویزه را می‌بینیم و آن‌سو در شمال غربش شهر بستان را... رودخانه‌ کرخه نیز از میان بستان و کناره‌های سوسنگرد می‌خروشد و می‌گذرد،

امروز، اندکی بیش از سی سال از آن روز می‌گذرد... روزی که آفتاب آتشین خوزستان آخرین طلوعش در تابستان را سپری کرده بود و هنوز حتی به میانه آسمان هم نرسیده بود...

کمی مانده به ساعت 10 صبح، روز 31 شهریور 1359 دستوری به سرلشکر وفیق السامرایی، یکی از فرماندهان ارشد ارتش بعث... به او گفته بودند تا قبل از ظهر خود را به مرکز اصلی فرماندهی جنگ برساند... جایی که مرکز فرماندهی و هدایت ارتش عراق برای یکی از پیچیده‌ترین جنگ‌های قرن بیست و یکم بود.

چند ساعت بعد، زمانی که ساعت‌ها در عراق عدد 12 را نشان می‌دادند و به وقت گذشته بود، 192 فروند هواپیمای جنگنده عراقی اولین تهاجم وحشیانه‌ خود را به شکلی کاملاً غافل‌گیرانه به خاک ایران آغاز کردند و آتش جنگی را که صدام حسین قادسیه دوم می‌نامید افروختند، صدام این روز را روز صاعقه نامید....

192 جنگنده عراقی به پایگاه‌های هوایی تهران، تبریز، همدان، دزفول، بوشهر، شیراز، اصفهان و فرودگاه‌های اهواز، کرمانشاه، سنندج و ارومیه تاختند... اولین مردمانی که صدای گوش خراش این به اصطلاح صاعقه‌ها را در آن ساعت گرم آخرین روز تابستان 1359 شنیدند. اهوازی‌ها بودند... 20 دقیقه بعد، زمانی که عدنان خیرالله، وزیر دفاع عراق خبر پرواز جنگنده‌ها را به صدام داد، او در حالی که لبخند می‌زد گفت: نیم ساعت دیگر کمر ایران را خواهند شکست اما نتیجه این حمله در روز اول، چیزی به جز انهدام یک هواپیمای مسافربری و یک جنگنده ایرانی نبود، در حالی که یکی از جنگنده‌های عراقی نیز در مسیر برگشت سقوط کرده بود و این برای چنین حمله گسترده‌ای، کمتر از شکست نبود....

صدام که قصد داشت خوزستان را سه روزه از آن خود کند و بنیان امپراطوری جدیدش را در گرو تصرف این خطه می‌پنداشت، روز بعد با پنج لشکر مکانیزه و زرهی و یک تیپ مستقل نیروی مخصوص، از سه سو به این تکه طلایی از خاک ایران هجوم آورد....

در این هجوم زمینی، بخشی از ارتش عراق،‌مسیر شوش - دزفول را طی کردند. بخشی دیگر مسیر خرمشهر - آبادان را و الباقی از مسیر سوسنگرد - اهواز یورش آوردند...

با دقت در مسیر این یورش‌ها می‌توان فهمید که در این حمله، مهم‌ترین جبهه، مسیری بود که از جلفائیه به سوی چزابه می‌رفت و سپس از بستان، سوسنگرد، حمیدیه و اهواز می‌گذشت... مسیری که ارتش عراق با عبور از آن می‌توانست اهواز را از دست غرب تهدید کند....

در آن هنگام، رئیس جمهور ایران ابوالحسن بنی‌صدر بود که البته فرماندهی کل قوا را نیز به عهده داشت اما عدم حضور جدی ارتش در مناطق مرزی ایران یه واسطه ‌ اعمال خائنانه وی در آن دوران باعث شد ارتش با بی‌دندان مسلح عراق در این مسیر، به راحتی از پاسگاه‌های سوبله و صویه عبور کند و پس از آن که تنگه‌ چزابه را هم پشت‌سر گذاشت، نیروهایش را به دو گروه تقسیم کرد گروهی راهی بستان شدند و گروه دوم را سوسنگرد را در پیش گرفتند....

چند روز بعد، در حالی که تقویم، چهارمین روز مهر را نشان می‌داد، بستان که دشمن را پشت دروازه می‌دید، به واسطه خیانت تعدادی از عناصر ضد انقلاب که به شهر نفوذ کرده بودند، سقوط کرد و به دست ارتش عراق افتاد... حتی تخریب پل بستان توسط مدافعین غیرتمند شهر نیز نتوانست مانع پیش‌روی دشمن شود...

روز بعد، ژاندارمری خوزستان گزارش داد که همه پاسگاه‌های مرزی منطقه، به جز پاسگاه‌های برزگر، کیان داشت و هخامنش سقوط کرده اند و این زمانی بود که عراقی ها تنها دو کیلومتر با دروازه‌های سوسنگرد فاصله داشتند....

دشمن بعثی در ناحیه‌ای به نام سبحانیه مستقر شده و قصد داشت با ساختن پل بر روی رودخانه کرخه و عبور از آن وارد سوسنگرد شود.

روز بعد، یعنی ششمین روز از مهرماه 1359، در حالی که آتش سنگینی بر شهر می‌بارید، تانک‌های عراقی از کرخه عبور کرده و وارد شهر شدند... تعداد اندکی نیروی مسلح که از شهر دفاع می‌کردند، نتوانستند کاری از پیش ببرند و در نهایت سوسنگرد سقوط کرد...

عراقی‌ها که از این پیروزی سرمست بودند، سوسنگرد را خفاجیه نام گذاشته و حتی برای آن فرماندار نیز به کار گماردند...

پس از تصرف سوسنگرد، پیش‌روی نیروهای عراقی، به سمت حمیدیه ادامه یافت....

یک روز بعد، نیروهای تیپ 43 لشکر 9 عراق که از رودخانه کرخه کور عبور کرده بودند، به تیپ 35 که از سوسنگرد عبور کرده و حالا نزدیک حمیدیه بود، پیوستند....

از آن بود، سپاهیان انقلابی، که حمیدیه را نیز در خطر می‌دیدند، از بنی‌صدر که آن موقع در دزفول حضور داشت خواستند برای دفاع از حمیده، اسلحه‌ نیمه سنگین در اختیارشان بگذارد، اما وی از این امر امتناع و با بهانه‌جویی عنوان کرد مسئولیت آن به عهده سپاه تهران است.

با این حال، این پاسداران که تصمیم‌شان را برای دفاع گرفته بودند، سراغ پادگان حمید رفته و در آن‌جا با همکاری تعدادی از ارتشیان، درب انبار مهمات را گشودند. 20 قبضه آر.پی.جی یک بازوکا و تعدادی ژ-3 حاصل این تلاش غیرتمندانه بود...

قرار عملیات، بامداد نهمین روز مهر تعیین شد. غیور اصلی و اندک پاسداران شهر، شبانه به سمت دشمن حرکت کردند و پس از عبور از سه راه حمیدیه در کنار جاده مستقر شدند. فرمانده گروه کوچکش را به 14 تیم آر.پی.جی‌زن تسلیم کرده و آنها را در پشت جاده به خط کرد.... ساعت که بر روی چهار ایستاد، علی غیور اصلی، فرمان آتش داد.... تانک‌های عراقی که هم‌چون سایر نیروهای‌شان غافل‌گیر شده بودند، نمی‌دانستند چطور باید از این مهلکه بگریزند، عده‌ای تانک‌ها را رها کرده و گریختند و تعدادی تانک هم که در حال فرار بودند با هم برخورد کردند... در این بین چند تانک و نفربر عراقی منهدم شده و 22 تانک و نفربر دیگر به غنیمت گرفته شد.

بدین ترتیب جاده حمیدیه - سوسنگرد آزاد شد... کل نیروهای ایرانی در این عملیات، به 30 نفر هم نمی‌رسید... غیور اصلی و چهارنفر دیگر شهید شده و سایرین در حالی که با تعدادی از هلی‌کوپترهای هوانیروز ارتش حمایت می‌شدند به سمت سوسنگرد، حرکت کردند....

از سوی دیگر، هنگامی که خبر عقب‌نشینی لشکر بعث در حمیدیه به مردم سوسنگرد رسیدن، آن‌ها نیز راه را بر عراقی‌های در حال فرار بستند و قریب به هزار تن از آنان را اسیر کردند....

وقتی خورشید نهمین روز مهرماه 1359، به لحظات غروبش نزدیک می‌شد، دیگر هیچ نشانی از دشمن در سوسنگرد نبود و آن‌ها که تصور می‌کردند لشکر عظیمی در تعقیب‌شان است تا نزدیکی مرز عقب نشستند و بدین ترتیب بستان نیز آزاد شد...

در حالی که ارتش عراق نیروهایش را به آن سوی مرزها، یعنی بصره برده بود و آنها را برای یورشی دوباره اماده می‌کرد، در این سوی مرز هیچ تدبیری برای مقابله با حملات بعدی اندیشیده نشده بود و دولت بنی‌صدر هم‌چنان بر نظریه خودش استوار بود که: زمین بدهیم تا زمان بگیریم؛ نظری که هیچ ایرانی غیرتمندی آن را برنمی‌تابد.

مردم بستان و سوسنگرد، کم‌کم به شهرشان بازگشتند و این گونه به نظر می‌رسید که اوضاع و احوال آرام است. اما این، آرامش قبل از طوفان بود....

در نوزدهمین روز مهر، ارتش عراق یک بار دیگر تجاوز زمینی‌آش را از سر گرفت و این بار با شدتی بیشتر از قبل به مرزهای ایران حمله‌ور شد بستان اولین شهری بود که دیگر بار هدف حمله قرار گرفت. عده‌ای از مردم، شهر را تخلیه کرده و به سوی سوسنگرد رفتند، ام عده‌ دیگری که مانده بودند مقاومت می‌کردند... در دو روز بعد، آتش دشمن بر شهر بستان بسیار سنگین‌تر شد، سپاه پاسداران دشت آزادگان اوضاع بستان را وخیم اعلام کرد و گزارش داد جنگ در این شهر به صورت تن به تن ادامه داد. با این حال و با وجود دفاع غیرتمندانه مدافعین شهر، در روز بیست و یکم مهر، اشغال بستان آغاز شد و روز بعد، زمانی که آفتاب از میانه آسمان عبور کرده بود، بستان سقوط کرد و به تصرف دشمن درآمد....

نگاه متجاوز عراق پس از بستان، بار دیگر به سوی سوسنگرد بود... در این شرایط، مردم غیور سوسنگرد که سایه تهدید دشمن را دوباره بر سر می‌دیدند، از خانه‌های نیمه ویران‌شان بیرون آمدند و برای دفاع از خاک‌شان فریاد آمادگی سر دادند...

اشغال سوسنگرد، برای رژیم عراق، نه تنها از نقطه‌نظر نظامی که از بسیاری جهات حائز اهمیت بود... از این‌رو، این بار بسیار حساب شده‌تر از قبل و با نیرویی قدرتمندتر، پیشروی‌اش را به سوی آن آغاز کرد....

از آخرین روزهای مهر ماه تا روزهای پایانی آبان‌ماه، یعنی قریب به یک ماه تمام را ارتش عراق، بارها به سوی سوسنگرد حرکت کرد وهر بار با دلاوری و ایثار مدافعینی مواجه می‌شد که او را ناچار به عقب‌نشستن می‌کرد، اما در روزهای بیست و دوم و بیست و سوم آبان‌ماه، دیگر توانی برای مقاومت باقی نمانده بود....

در حالی که تنها سلاح مدافعان، ایثار و اخلاص‌شان بود، متجاوزان با تجهیزات کامل و آتـش پشتیبانی توپخانه و هلی‌کوپتر، به پیشروی ادامه می‌دادند...

بعثی‌ها با 40 دستگاه تانک و خودرو، از سوی دهلاویه، به سمت سوسنگرد پیش می‌آمدند... ان روز تا ساعت 6 عصر هم مقاومت در این مسیر ادامه داشت، اما در حالی که شب بر منطقه حاکم می‌شد، عده‌ی زیادی شهید و مجروح شده بودند و باقیمانده نفرات مجبور شدند از شهر عقب‌نشینی کنند....

آن بخش از نیروهای ارتش عراق که در شمال شرق سوسنگرد جای گرفته بودند نیز هجوم‌شان را به سوی شهر آغاز کردند تا در آخرین ساعات جمعه بیست و سوم آبان ماه 1359، سوسنگرد از همه سو - دهلاویه، تپه‌های الله اکبر و ابوحمیظه، محاصره شود در این حال، سپاه پاسداران دشت آزادگان اعلام کرد: در حال حاضر هیچ راهی برای نجات زخمی‌ها و تخلیه شهدا وجود ندارد. مگر از طریق رودخانه که باید بلم در اختیار باشد، آتش توپخانه‌ دشمن به شدت ادامه دارد و هیچ‌گونه امکان نقل و انتقال وجود ندارد.

درست در همان روزی که محاصره سوسنگرد کامل شد... حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر معظم انقلاب، که در آن هنگام نماینده حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع بودند در خاطرات‌شان نقل می‌کنند که، در آن روز سرهنگ سلیمی - رئیس ستاد جنگ‌های نامنظم - با ایشان تماس گرفته و اعلام می‌کند، با لشکر 92 توافقی صورت گرفته تا نیروهایش را به سوی سوسنگرد بفرستند، اما تاکنون اقدامی نشده است.

پس از جلسه آن روز، قرار شد بنی‌صدر برای رفع محاصره سوسنگرد وارد عمل شده و قضیه را پی‌گیری کند، با این حال نماینده امام که دل خوشی از عملکرد بنی‌صدر نداشتند، تصمیم گرفته بودند تا خود نیز وارد عمل شوند.

روز بعد، یعنی در بیست و چهارمین روز از آبان، ارتش عراق در حالی که از چند نقطه،‌شهر را زیر آتش توپخانه‌‌اش قرار داده بود، به پیش‌روی‌اش ادامه داد.

ساعت، 4 عصر را نشان می‌داد که 10 دستگاه تانک عراقی از شرق سوسنگرد وارد شهر شدند، و یک ساعت بعد نیروهای متجاوزی که از غرب به سوی سوسنگرد در حال پیشروی بودند، تنها چهارکیلومتر با شهر فاصله داشتند.... جاده‌ هویزه نیز از سمت جنوب شهر بسته شده بود.

هر دقیقه و هر لحظه، بر تعداد زخمی‌ها و شهدا افزوده می‌شد، بارش خمپاره و توپ، لحظه‌ای به مدافعین شهر امان نمی‌داد. هیچ هلی‌کوپتری برای انتقال زخمی‌ها و اجساد شهدا امکان فرود در شهر را نداشت و پاسداران شهر ناگزیر بودند آن‌ها را با قایق از کرخه عبور دهند تا به حمیدیه و بعد به اهواز رسانده شوند.

روز، آخرین ساعاتش را از سر می‌گذارند که نیروهای پراکنده بیرون و درون سوسنگرد، جمع‌‌آوری شده و در مسجد جامع شهر سامان‌دهی شدند؛‌ جایی که به عنوان مرکز هماهنگی و هدایت عملیات معین شد.

صبح بیست و پنجمین روز آبان گزارش شد که: نیروهای عراقی وارد شهر شده، خیابان به خیابان جلو می‌آیند و چند خیابان را در اختیار دارند، در این میدان حدود 200 نفر کماکان در شهر مقاومت می‌کنند...

همان وقت بود که نماینده حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع، وارد اهواز شدند و بلافاصله تلاش کردند تا طرحی را برای شکستن محاصره سوسنگرد پی‌گیری نمایند.

این طرح در جلسه‌ای با شرکت فرماندهان ارتش، سپاه و مصطفی چمران (از ستاد جنگ‌های نامنظم) در حضور ایشان آماده شد. قرار بر این بود تا حرکت اصلی از گلبهار به سوی سوسنگرد و حرکت فرعی از سمت سبحانیه انجام گیرد، تک اصلی به عهده تیپ 2 لشکر 92 بود و نیروهای پاسدار و ستاد جنگ‌های نامنظم و تک فرعی و پشتیبانی نیز به عهده‌ تیپ 3 لشکر 92 گذارده شد...

ساعت حمله نیز، یا همان ساعت (س) روز (ر)، هم‌زمان با طلوع آفتاب 26 آبان 1359 معین گردید.

شب هنگام، دشمن با 80 دستگاه تانک و خودروی دیگر بر قدرت زرهی‌اش افزود تا فشار را بر مدافعین شهر بیشتر کند... هر لحظه حلقه‌ محاصره تنگ‌تر می‌شد... مهمات رو به پایان بود. غذا و آبی باقی نمانده بود و مدافعان خسته، رسیدن نیروهای کمکی را انتظار می‌کشیدند.

نیمه شب و هنگامی که نماینده‌ امام برای عملیات فردا انتظار می‌کشیدند، دکتر چمران سراسیمه وارد شهد و به ایشان خبر داد که از دزفول خبر بدی رسیده است...

به نظر می‌رسید بنی‌صدر ترتیبی داده تا حرکت تیپ 2 لشکر 92 که نقش اصلی در عملیات را داشت، لغو شود.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که متوجه این امر شده بودند، بلافاصله با تیمسار ظهیرنژاد فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران تماس گرفته و علت را جویا شدند... حدس ایشان درست بود، حرکت تیپ 2 با دستور بنی‌صدر با این بهانه که این عملیات ممکن است باعث از دست رفتن تیپ شود، لغو شده بود...

نماینده امام (ره) به خاطر آوردند که در اوایل شب، مرحوم اشراقی - داماد امام - با ایشان تماس گرفته‌اند و از قول امام گفته‌اند. «سوسنگرد باید تا فردا آزاد شود.» حتی امام (ره)‌ سفارش کرده بودند که سر تیپ فلاحی مباشر عملیات باشند.... همین امر باعث شد تا ایشان در اجرای تصمیم‌‌شان   مصمم تر شوند. بنابر این بلافاصله ودر حالی که یک ساعت و نیم از نیمه شب گذشته بود ،دو نامهی جداگانه ، یکی خطاب به سرهنگ قاسمی فرماندهی لشگر 92 و یکی به سرتیپ فلاحی نوشته و دستور صریح امام را به آنان ابلاغ کردند.

ساعت6:30صبح بیست و ششمین روز از آبان ماه 1359 ،عملیات آزاد سازی سوسنگرد آغاز شد. در جاده حمیدیه _سوسنگرد، هم زمان با آتش توپخانه روی عقبه ی دشمن ،نیروهای عمل کننده موفق شدند پس از آزاد سازی روستای ابوحمیظه  و با حمایت هوانیروز ارتش ،تانک های عراقی را در جنوب و شرق سوسنگرد منهدم کرده و محاصره را در این بخش ها بشکنند. از سوی دیگر نیز رزمندگانی که در سبحانیه وارد عمل شده بودند ،دشمن را وادار به عقب نشینی کردند.

ارتش جمهوری اسلامی ایران طی بیانیه‌ای اعلام کرد: یک گردان از ستاد جنگ‌های نامنظم، دو گردان سپاه پاسداران و سه گردان زرهی از لشکر 92 ارتش، از دو محور حمیدیه - سوسنگرد و میشداغ- سبحانیه به سمت دشمن حمله کرده و سوسنگرد را از محاصره دشمن بیرون آوردند.

آنانی که طی روزهای قبل، خسته از درگیری مداوم در برابر دشمن، ثمره مقاومت‌شان را می‌دیدند، با چشمانی‌تر از اشک شوق و زبانی شاکر به لطف خدا، نیروهای تازه از راه رسیده را در آغوش می‌کشیدند.

حدود 80 تن از پاک‌ترین فرزندان این سرزمین در راه بازگرداندن این تکه از خاک میهن، جان تقدیم حق کردند. دشمن بعثی در حالی که بیش از 750 کشته و 45 نفر اسیر از خود به جای گذاشته بود، ده کیلومتر از جنوب و دو کیلومتر از غرب، عقب رانده شد.

40 دستگاه تانک و خودرو، چند قبضه توپ، یک فروند هواپیما و یک فروند هلی‌کوپتر از ارتش دشمن منهدم و 25 دستگاه تانکر و خودرو به غنیمت گرفته شد.

هرچند سایه تهدید عراق تا پایان جنگ بر سر سوسنگرد باقی ماند و مردم نتوانستند به زندگی عادی خود برگردند، اما این رژیم هیچ‌گاه نتوانست، بار دیگر پای به خاک این شهر بگذارد و داغ تصرف حتی یک وجب از خاک سرزمین ایران تا آخر عمر این رژیم بر دل صدامیان باقی ماند.

*مرضیه فانی

يکشنبه 26/8/1392 - 16:14
شهدا و دفاع مقدس

جلیل نمی‌تواند حرف بزند، اما با نگاه پرمعنایش، کلی حرف برای گفتن دارد؛ حرف از روزهایی که با موتورسواران جنوب تهران به سوسنگرد رفتند، به ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران پیوستند و جانانه مقاومت کردند.

خبرگزاری فارس: راز سکوت جلیل موتورساز/ کسی که امام(ره) بر مجروحیتش گریست

خبرگزاری فارس ـ فاطمه ملکی؛ تنها آدرسی که از قهرمان سوسنگرد داشتیم این بود که او در موتورسازی واقع در میدان خراسان مشغول به کار است؛ البته دوستان وی گفته بودند که جلیل بر اثر شدت مجروحیت در ناحیه سر، قادر به تکلم نیست؛ اما برای دیدار با وی و تهیه گزارش به میدان خراسان می‌رویم؛ سراغ او را از مغازه‌داران دور و اطراف می‌گیریم، کسی او را نمی‌شناسد؛ به موتورسازی مراجعه می‌کنیم که کارگر آن جوان است؛ اسم «جلیل نقاد» را می‌آوریم، او هم نمی‌شناسد از پدرش هم می‌پرسد پدرش هم نمی‌‌شناسد؛ بعد می‌گوییم این موتورساز قدرت تکلم ندارد؛ موتور ساز جوان می‌گوید: «بله، موتورسازی است که نمی‌تواند صحبت کند، فکر می‌کنم در خیابان خراسان روبروی بوستان کوثر باشد».

راهی محل مورد نظر می‌شویم؛ وقتی جلوی موتورسازی جلیل می‌رسیم، با پدر پیری که روی ویلچر نشسته است و مردی که لباس کار بر تن دارد، مواجه می‌شویم؛ سلام‌ می‌دهیم و سراغ «جلیل نقاد» را می‌گیریم؛ پیرمرد که چفیه‌ای بر گردنش نهاده، به سمت مرد موتورساز اشاره می‌کند و می‌گوید: «ایشان جلیل هستند».

جلیل نقاد، سلام می‌دهد؛ در ظاهر مردی نسبتاً کوتاه قد، لاغر اندام، با چهره‌ای مهربان و آرام و خسته است؛ دست راست او بر اثر جراحت دوران جنگ از کار افتاده است؛ آن قدر هم از دست چپش کار کشیده که به نسبت دست راست، بزرگتر به نظر می‌رسد.

جلیل نمی‌تواند حرف بزند، اما با نگاه پرمعنایش، کلی حرف برای گفتن دارد؛ حرف از روزهایی که با موتورسواران جنوب تهران به سوسنگرد رفتند، به ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران پیوستند و جانانه مقاومت کردند.

اگر چه او نمی‌تواند حرف بزند، اما هر طور شده می‌خواهد برای کمک در تهیه گزارش کاری انجام دهد؛ در فاصله‌ای که در کنار فروشگاه ایستاده بودیم، به داخل می‌رفت و برگه‌های کاغذی می‌آورد؛ این برگه‌ها شامل آرشیوی از مطالبی بود که در رابطه با موتورسواران سوسنگرد انتشار یافته بود، او عکس‌ها و مطالب شهید چمران را همراه داشت؛ در بین این برگه‌ها شماره تماس دوستانش هم بود، او دست روی اسم و شماره موتورسواران آن دوره می‌گذاشت، با بیان خود آنها را معرفی می‌کرد تا گزارشی هم از آنها بگیریم.

جلیل فقط چند کلمه را می‌تواند بیان کند؛ سلام، بله، آقا، نه و یا علی...

پدر جلیل نقاد روی ویلچر

برای اینکه در جریان جانبازی جلیل قرار بگیریم؛ به گفت‌وگو با پدر وی «حاج‌قاسم نقاد» می‌نشینیم؛ پدری که خود نیز جانباز 15 خرداد 1342 است و اولین پسرش شهید «ابوالفضل نقاد» هم در عملیات «مرصاد» در 5 مرداد 1367 به شهادت می‌رسد.

* 50 سال است با یک پا زندگی می‌کنم

بنده متولد 1311 در تهران هستم؛ اوستازاده بودم؛ گرمابه داشتم؛ بچه‌ها را با پول حلال بزرگ کردم؛ زندگی خیلی ساده‌ای داشتیم؛ با خانم مؤمنی ازدواج کردم؛ اشرف‌السادات مدرس مادر همسر بنده بود؛ پدر وی از علما بود و از نسل شهید مدرس بودند. خداوند 4 دختر به من داد؛ دخترانم از ابتدا چادر مشکی سرشان بود؛ از 4 پسرم، ابوالفضل شهید شد، جلیل هم جانباز.

در اوایل نهضت امام خمینی(ره) سر منبر ایشان قسم خوردم تا آخرین نفس پشت اسلام بایستم. در سال 1342 وقتی خبر رسید که امام خمینی(ره) را دستگیر کردند، در 15 خرداد به همراه 300 نفر از مردم در اطراف میدان قیام تظاهرات کردیم و تابلو کلانتری را پایین آوردیم؛ در حمله نیروهای ارتش طاغوت بنده به زمین خوردم و استخوان زانویم خرد شد؛ به علت شدت خردشدگی بعد از 6 ماه دوا و درمان، وضعیت پایم بدتر شد؛ آن زمان 2 هزار تومان به دکتر «عبدالخان واسعی» دادم تا پایم را قطع کرد و 50 سال است که با یک پا زندگی می‌کنم.

* شکارچی تانک‌ صدامی‌ها بود

جلیل دومین پسر خانواده و متولد 1340 است؛ سعی کردم تا بچه‌ها را با عشق به اسلام و امام بزرگ کنم؛ وضعیت جسمی الان جلیل با دوران جوانی‌اش بسیار متفاوت بود؛ او اندام درشتی داشت؛ در آن دوران موتور سوار و موتور ساز ماهری بود؛ کارهای اسکلت‌سازی ساختمان را هم انجام می‌داد.

به یاد دارم که بنایی داشتیم و دستم خالی بود؛ جلیل به من گفت: «آقا، اصلاً خودتان را ناراحت نکنید؛ مبلغی پس‌انداز کردم و به شما می‌دهم». یکی از خصوصیات او این بود که به مردم و هر کسی که احتیاج داشت، کمک می‌کرد.

در اوایل جنگ، ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران احتیاج به تعدادی موتور سوار داشت، جلیل نیز به همراه چندین نفر از موتور سواران به منطقه رفتند. در طول ایامی که در جبهه بود، عملیات‌های چریکی انجام می‌داد؛ 45 تانک ارتش بعث عراق را با آرپی‌جی منهدم کرد؛ آن موقع که خاکریز نبود؛ اما در بیابان‌های جنوب شجاعانه به همراه شهید چمران در منطقه جنگید.

در عملیات آزادسازی سوسنگرد با موتور نیروها را جابجا می‌کرد؛ جلیل چند بار آقای خامنه‌ای را برای شناسایی به منطقه برده بود.

جلیل نقاد

* شهیدی که دوباره به دنیا بازگشت

در سال 1361 طی حملات دشمن به منطقه «دهلاویه» ترکش خمپاره به سر جلیل اصابت کرد؛ همرزمان او را فکر کردند به شهادت رسیده است؛ خبر شهادت او را هم شهید «ناصر فرج‌اللهی» به ما داد؛ جلیل را به معراج شهدا منتقل می‌کنند و بعد می‌بینند که پلاستیکی که روی جلیل انداخته بودند، عرق کرده است لذا متوجه می‌شوند جلیل زنده است.

بلافاصله پسرم را به بیمارستان دکتر شریعتی در تهران منتقل کردند؛ جمجمه او خرد شده بود و دکتر نصرالله فاتح جمجمه مصنوعی برای او گذاشت.

* پسرم شفا گرفت

جلیل به مدت 45 روز در بیهوشی بود؛ یک شب در مسیر شمیرانات سوار ماشینی شدم، نمی‌دانستم که راننده از بیت امام خمینی(ره) بود؛ درد دلم با وی شروع شد و گفتم: «از مجروحان 15 خرداد هستم، پسرم هم الان به دلیل مجروحیت در جنگ در بیمارستان بستری است و ما وقع را شرح دادم».

او مرا به جماران برد؛ به دیدار امام خمینی(ره) رفتیم؛ پدرم در قم بارها به دیدار امام(ره) رفته بودند؛ ایشان پدر مرا می‌شناختند؛ در این دیدار لیمو، نبات، سیب و یک تکه دستمال به بنده دادند؛ از جماران به بیمارستان رفتم؛ وسایلی که از بیت آورده بودم را زیر سر جلیل گذاشتم و آن شب پسرم به هوش آمد.

بعد از آنکه جلیل به هوش آمد، دوره‌های درمانی سختی را پشت سر گذاشت؛ نیمی از بدن او کاملاً بی‌حرکت بود؛ حتی توانایی نشستن نداشت؛ بعد از مدت‌ها درمان و فیزیوتراپی و کمک خانواده بالاخره توانست روی ویلچر بنشیند؛ 3 ـ 4 سال هم روی ویلچر بود تا اینکه توانست راه برود اما دست و پای راست او برای همیشه از کار افتاده بود، تکلمش را از دست داده بود و فشارهای عصبی سختی به او وارد می‌شد.

* امام بر مجروحیتش گریستند

یکی دو سال بعد از دیدار اول به همراه همسرم و «جلیل» به دیدار امام خمینی(ره) در جماران رفتیم؛ زمانی که جلیل می‌خواست امام را در آغوش بگیرد، اطرافیان نمی‌گذاشتند؛ آقای خامنه‌ای فرمودند: «ایشان را می‌شناسم، از خودمان هستند، ما را در سوسنگرد چند بار برای شناسایی بردند». وقتی جلیل در کنار امام قرار گرفت، امام کاسه سر او را دیدند و گریه کردند.

* مردم نمی‌دانند جلیل جانباز است

جلیل با غیرت بوده و هست؛ او تا زمانی که مجروح شود، جبهه را ترک نکرد؛ حتی 40 روز با دشمن دوست می‌شود و با آنها زندگی می‌کند؛ پسرم شهید زنده است؛ اما متأسفانه برخی فکر می‌کنند که او مادرزادی تکلم ندارد. او به خاطر اینکه کار خلق خدا راه بیفتد، الان در موتور سازی کار می‌کند و فقط می‌گوید: «برای خدا».

اکنون جلیل یک فرزند پسر دارد؛ همسرش معلم قرآن است؛ بنده صبح و عصر چند ساعتی کنار جلیل هستم و بعد به مسجد می‌روم.

همسرم سال 1386 به رحمت خدا رفته؛ او داغ ابوالفضل را دید، هر روز هم با دیدن جلیل که نمی‌تواند حرف بزند، ناراحت می‌شد؛ با این احوال خانم مؤمنی بود و خداوند را شاکر.

این بود برگی از هزاران برگ زندگی یک مرد؛ مردی گمنام در خیابان خراسان؛ مردی با عاطفه، با عزت و با غیرت؛ او در بین این گفت‌وگو با حرف‌های پدر گاهی لبخند می‌زد، گاهی می‌گریست و گاهی با بیان خود از پدر می‌خواست که حرفی نزند. لبخندش برای زمانی بود که پدر از امام می‌گفت؛ گریه‌هایش برای زمانی بود که پدر خاطرات ابوالفضل شهید را روایت می‌کرد؛ و زمانی که پدر می‌خواست از کارهایی که جلیل در جبهه کرده بود، حرف بزند به پدر می‌گفت: «آقا! نگو...».

يکشنبه 26/8/1392 - 16:13
اطلاعات دارویی و پزشکی

پژوهشگران به منظورتشخیص زودهنگام سرطان سینه، آزمایش خون جدیدی برای شناسایی سلول های این سرطان از زیست نشانگرهای سرم خون ارائه کرده اند.

به گزارش خبرگزاری مهر، دانشمندان موسسه تحقیقات هوستون متودیست که این فناوری را ابداع کرده اند با همکاری موسسه تحقیقات سرطان دانشگاه نیویورک در گام های نخست مطالعه ای هستند که می تواند مراحل اولیه سرطان سینه را از نمونه خون تشخیص دهد.

محققان دریافته اند ترکیبی از پروتئین های خونی شناور آزاد تولید شده توسط آنزیمی به نام CPN می تواند به طور دقیق وجود بافت سرطان سینه را در مراحل اولیه آن در موش ها و در جمعیت کوچکی از بیماران انسانی پیش بینی کند.

"تونی هو" مهندس زیست پزشکی و مجری این تحقیقات می گوید: در این مقاله فعالیت کاتالیزوری آنزیم  CPN  را به پیشرفت تومور در نمونه های بالینی از بیمار مبتلا به سرطان سینه و یک مدل حیوانی این سرطان مرتبط و نتایج این تحقیقات در نشریه شیمی بالینی منتشر کرده ایم.

هو می گوید: نتایج ما نشان می دهد گردش پپتیدهای تولید شده از آنزیم CPN، می تواند به عنوان نشانه مشخصی از آغاز بیماری و پیشرفت آن باشد.

این فناوری هنوز برای عموم مردم عرضه نشده و ممکن است ارائه عمومی آن چندین سال طول بکشد . باید آزمایش های بالینی وسیع تری انجام شود و قرار است این آزمایش ها از اوایل سال 2014 آغاز شوند.

هو اظهار داشت: آنچه که تلاش داریم عرضه کنیم نوعی آزمایش غیر تهاجمی است که نشان دهنده رویدادهای درون بافت بدون انجام نمونه برداری یا تصویربرداری های هزینه بر باشد.

آنزیم CPN آنزیمی است که پس از اولین دور تولید پروتئین ها، آنها را تغییر می دهد . مطالعات پیشین نشان داده بود این آنزیم در بیماران مبتلا به سرطان ریه بسیار فعال است.

این فناوری توسط محققان نانوفناوری و طیف نگاری پیشرفته توده برای جداسازی و تشخیص سطوح بسیار پایینی از پروتئین های بسیار کوچک تولید شده توسط CPN عرضه شده است.

این پروتئین ها از درون و یا در نزدیکی سلول های سرطانی نشات گرفته و در نهایت راه خود را به جریان خون باز می کنند.

يکشنبه 26/8/1392 - 16:8
اطلاعات دارویی و پزشکی

یک متخصص زنان و زایمان گفت: مرگ جنین در داخل رحم مادر دلیل متعددی دارد که ممکن است به دلیل مشکلات جسمی مادر یا جنین رخ دهد.

543-1.jpg

دکتر راضیه محمدجعفری در گفت‌وگو با خبرنگار سلامت خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)منطقه خوزستان، اظهار کرد: جدا شدن جفت، نارسایی جفت و نارسایی جنین از عواملی است که موجب مرگ داخل رحمی می‌شود. نارسایی کروموزمی جنین، کم شدن آب اطراف جنین یا پاره شدن کیسه آب از جمله دلایل مرگ جنین در داخل رحم مادر است.

 

وی ادامه داد: از دیگر دلایل مرگ جنین در رحم مادر، ابتلای مادر به فشار خون، دیابت یا بیماری سیستم ایمنی است که بی‌توجهی به شرایط بیماری، منجر به مرگ جنین می‌شود.

 

این متخصص زنان و زایمان افزود: اگر مشکل سلامتی، جزئی باشد مرگ داخل رحمی قابل پیشگیری است یعنی اگر مادر، بیماری سیستم ایمنی داشته باشد می‌توان با تشخیص آن، برای درمان مادر اقدام و از مرگ جنین جلوگیری کرد.

 

محمد جعفری درباره شرایط مراقبت از خانم‌هایی که در بارداری به بیماری‌هایی مبتلا هستند، گفت: خانم‌هایی که دچار بیماری فشار خون، دیابت یا بیماری سیستم ایمنی هستند در قبل و هنگام بارداری باید تحت مراقبت قرار گیرند، در این صورت بیماری‌ها تشخیص و کنترل می‌شوند و در نهایت نارسایی جفت تشخیص داده شده و از مرگ جنین جلوگیری می‌شود.

 

وی عنوان کرد: همچنین اگر اشکال جنینی وجود داشته باشد یعنی جنین دچار مشکل آنومالی (غیرطبیعی بودن جفت) تشخیص داده شود می‌توان در سه ماهه نخست و اوایل بارداری از به دنیا آمدن نوزاد بیمار جلوگیری کرد. همچنین در صورت تشخیص سندرم داون، تریزومی 17 و تریزومی 18 در سه ماهه نخست بارداری، اجازه سقط جنین داده می‌شود.

 

این متخصص زنان و زایمان با بیان این‌ که زایمان زودرس در برخی موارد منجر به مرگ جنین می‌شود، توصیه کرد: اگر خانمی نارسایی دهانه رحم داشته باشد، باید از کار و ورزش سخت و سنگین خودداری کند.

يکشنبه 26/8/1392 - 16:7
پوست و مو

مراقبت از سلامت پوست در مواقع پرتودرمانی و پس از آن بسیار حائز اهمیت است چراکه تغییرات پوست در حین استفاده از این شیوه درمانی می‌تواند یکی از عوارض جانبی مهم آن باشد.

xray.jpg

به گزارش سرویس «سلامت» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، مرکز پزشکی تخصصی مایوکلینیک در این رابطه منتشر کرد: در حالی که هدف از پرتودرمانی از بین بردن سلول‌های سرطانی تومور است این احتمال وجود دارد که سلول‌های سالم اطراف آن نیز تحت تاثیر قرار گیرند و از این تشعشعات آسیب ببینند.

 

تغییرات پوستی که ممکن است در مواقع پرتودرمانی یا پس از آن بروز کنند شامل خشکی پوست، سوزش، ورم، پوسته پوسته شدن و قرمزی و بروز تاول روی پوست هستند.

 

همچنین تغییرات پوستی ناشی از پرتودرمانی بسته به نقاط مختلف بدن متفاوت است. به طور مثال مبتلایان به سرطان سر و گردن ممکن است از ناحیه پوست دهان و گردن دچار مشکل شوند.

 

بیشتر عوارض جانبی پرتودرمانی به نقطه‌ای از بدن که تحت درمان با اشعه قرار می‌گیرد، محدود می‌شود و چند هفته پس از اتمام پرتودرمانی پایان می‌یابد. با این حال ممکن است در برخی بیماران عوارض طولانی‌تری بروز کند.

 

بیمارانی که تحت پرتودرمانی قرار می‌گیرند لازم است با رعایت نکاتی از پوست خود مراقبت کنند که مهم‌ترین آنها عبارتند از:

 

- شست‌وشوی محل پرتودرمانی با آب و صابون رقیق

 

- استفاده از کِرِم‌های استروئیدی برای پیشگیری از سوزش، قرمزی و ورم

 

- استفاده از حوله نرم برای خشک کردن بدن

 

- پوشیدن لباس‌های پنبه‌ای برای کاهش سوزش و خارش پوست

 

- حفاظت از پوست در برابر اشعه خورشید و گرمای زیاد

 

- کاهش حرارت بدن با گرفتن دوش آب خنک

 

- استفاده از مرطوب‌کننده‌های بدون اسانس

 

به گزارش سایت اینترنتی مایوکلینیک، همچنین لازم است بیماران در صورت پرتودرمانی هر گونه علائم جدی شامل بروز عفونت‌ها، تب، درد شدید، ورم و قرمزی را که در نقاط مختلف بدن خود مشاهده می‌کنند هر چه سریعتر به پزشک اطلاع دهند.

يکشنبه 26/8/1392 - 16:6
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته