آموزش و تحقيقات
قرآن مىفرمايد: هرچه را كه خدا آفريده، نيكو آفريده است: «الّذى أحسنَ كلّ شىءٍ خَلقه» حتى زهرمار در بدن مار نيكوست، ولى در بدن ما كشنده است. چنانكه آب دهان در دهان ما نيكوست، ولى اگر به سوى كسى پرتاب شود، جسارت بزرگى محسوب مىشود.
چهارشنبه 12/2/1386 - 0:5
دانستنی های علمی
در قرآن مىخوانيم: «اللّه يَتوفّىَ الانفُس حين موتها والتّى لم تَمُت فى مَنامها» خداوند هنگام مرگ، جانهاى مردم را به طور كامل مىگيرد و آن كه نمرده است، در خواب جانش را مىگيرد.
گاهى راننده، اتومبيل خود را در پاركينگ خاموش مىكند و به منزل مىرود. امّا گاهى در جادّه، ماشين را روشن مىگذارد و به رستوران مىرود. در اين دو صورت راننده در ماشين نيست، ولى در صورت اوّل هم راننده نيست و هم ماشين خاموش است و در صورت دوّم تنها راننده نيست ولى ماشين روشن است.
انسان به هنگام خواب، جسمش روشن است، يعنى اعضا مشغول به كار خود مىباشند ولى روح به اطراف مىرود، امّا به هنگام مرگ، جسم خاموش مىشود و روح به طور كلّى از جسم جدا مىگردد.
چهارشنبه 12/2/1386 - 0:3
دانستنی های علمی
در برابر متلكها و يا سرزنشهايى كه در راه حقّ مىشنويم، چه وظيفهاى داريم؟
شخصى از قاهره شترى را اجاره كرد تا به منطقه عبّاسيه برود. او بر شتر سوار شد و صاحب شتر افسار شتر را گرفته و مسافر را مىبرد. در مسير راه، شتربان زير لب و گاهى هم بلند مسافر را مسخره مىكرد و چون او را مردى غريب و تنها و محتاج يافته بود، همگام با حركت شتر به جسارتهاى خود ادامه مىداد. در مسير راه شخصى اين صحنه را ديد و به مسافر گفت: آيا مىدانى و مىشنوى كه شتربان چه مىگويد؟ گفت: بلى! پرسيد: پس چرا از خود عكس العملى نشان نمىدهى؟ گفت: اگر او مرا به عباسيه مىرساند و مسير راه درست است، اين حرفها مهم نيست، هرچه مىخواهد بگويد.
در سوره مطفّفين مىخوانيم كه مجرمان، مؤمنان را به شكلهاى مختلف تحقير مىكنند:
1- پيوسته به آنها مىخندند: «اِنّ الّذين أجرَموا كانوا من الّذين آمنوا يَضحكون»
2- هر گاه از كنار آنها عبور مىكنند، غمزه مىآيند و چشمك مىزنند: «و اذا مَرّوا بهم يَتَغامزون»
3- همين كه به سوى دار و دسته خود بر مىگردند، پشت سر مؤمنان فكاهى و طنز مىگويند: «و اذا انقَلبوا الى اهلِهم اِنقَلبوا فَكِهين»
4- هنگامى كه مؤمنان را مىبينند، مىگويند: اينها منحرفند: «و اذا راوهم قالوا انّ هؤلاء لضالّون»
امّا مؤمنان استقامت كرده و از راه خود دست بر نمىدارند. قرآن در ادامه مىفرمايد:
روزى خواهد آمد كه مؤمنان، به كفار خواهند خنديد. «فاليوم الّذين آمنوا من الكفار يَضحكون»
منبع سایت قرائتی
چهارشنبه 12/2/1386 - 0:1
خاطرات و روز نوشت
با سلام
یادم میاد پنجم ابتدایی میخوندم تو یکی از درسها در عین ناباوری مردود شدم
موند به شهریورماه امتحانم روز هشتم شهریور ماه بود از شانس منم قراربود خانواده ام بروند
مسافرت ،از یکطرف امتحان و از طرف دیگر هم مسافرت موندم خدایا چیکار کنم خیلی وقت بود
مسافرت نرفته بودم گفتم هر چه باداباد به خانواده ام دروغکی گفتم امتحان به روز هیجدهم موکول شده
رفتیم مسافرت ولی چه مسافرتی اصلا نچسبید چون به فکر امتحان بودم که اگر مردود بشم یکسال عقب می مونم
رفتیم مسافرت و روز هفدهم برگشتیم رفتم به مدرسه سری بزنم و بیام دیدم که نوشتند امتحان علوم به روز هجدهم موکول شده
خیلی خوشحال شدم و از خدا شکر کردم و عهد بستم تا دیگر دورغ نگویم
سه شنبه 11/2/1386 - 18:2
شعر و قطعات ادبی
به خداوندي خدا سوگند
به نبي ختم انبيا سوگند
به کمالات اوليا سوگند
به گل روي مرتضي سوگند
دوست دارم تو را، بيا مهدي
ز کرم گير دست ما، مهدي
به بهشت جمال نيکويت
به سياهي تار گيسويت
به نگاه دو چشم مينويت
به کمانخانه دو ابرويت
دوست دارم تو را، بيا مهدي
ز کرم گير دست ما، مهدي
به مقام ولاي تو سوگند
به صفير صداي تو سوگند
به صفاي دعاي تو سوگند
به گل اشکهاي تو سوگند
دوست دارم تو را، بيا مهدي
ز کرم گير دست ما، مهدي
به قد و قامت دل آرايت
به دو دست چو شاخ طوبايت
به فراخي صدر زيبايت
به غبار کف قدمهايت
دوست دارم تو را، بيا مهدي
ز کرم گير دست ما، مهدي
به خم گيسوي نکو شامت
به شکوه و نشاط ايامت
به همه عاشقان بي نامت
به همه بستگان در دامت
دوست دارم تو را، بيا مهدي
ز کرم گير دست ما، مهدي
سه شنبه 11/2/1386 - 12:52
شعر و قطعات ادبی
آرزوي همه منتظران قدمت
با تماشاي جمال تو بسر خواهد شد
غم مخور اي دل مسکين که عزيز زهرا
جلوه اي مي کند و غم به سفر خواهد شد
گر چه بي دوست بود تلخ تر از زهر حيات
زندگي با لب نوشش چو شکر خواهد شد
سحري جلوه نما تا به مرادم برسم
نخل اميد من آخر به ثمر خواهد شد
جگرم سوخته از داغ غم هجرانت
خنک از کوثر وصل تو جگر خواهد شد
هاشمي در سحري گفت دلا غصه مخور
شامل لطف پدر نيز پسر خواهد شد
سه شنبه 11/2/1386 - 12:49
دعا و زیارت
زندگي شخصي قائم
زندگي حضرت مهدي (عج) همچون زندگي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلّم و امامان معصوم عليهم السلام است. امام رضا عليه السلام فرمود:
«لباس قائم (عج) جز پارچه ي زبر و خشن، و غذاي او جز غذاي ساده نيست» («منتخب الاثر»، ص 307)
او در بر خورد با مستضعفان آنچنان است که به فرموده ي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلّم:
«هنگام حکومت مهدي (عج) نيازمنداني به حضورش مي آيند و درخواست نيازمنديهاي خود مي کنند، آن حضرت مقداري که درخواست کنندگان بتوانند حمل کنند بدون شماره به آنها مي دهد» («اثباة الهداة»، ج 7، ص 199)
امام صادق عليه السلام به «مفضّل» فرمود: «کار امام قائم (عج) سياست شب و سياحت روز و غذاي ساده است. همچون زندگي اميرالمؤمنين عليه السلام». («بحارالانوار»، ج 52، ص 359)
سه شنبه 11/2/1386 - 12:48
دانستنی های علمی
از بچههاي شر و شلوغ گردان بود. هر موقعي از مرخصي برميگشت، همه گردان متوجه ميشدند ابراهيم وارد منطقه شده است.
آن روز هم يك اتفاق عجيب در مقر افتاد. قبل از فرارسيدن صبح، صداي خروس در مقر گردان پيچيد و تعدادي از بچهها با صداي خروس از خواب بيدار شدند. دنبال صداي خروس را كه گرفتم و رفتم به در چادر ابراهيم رسيدم، پاي خروس بيچاره را با نخ به ميله چادر بسته بود.
آهسته در چادر را كنار زدم، ابراهيم تازه از خواب بيدار شده بود، درحاليكه نميتوانستم جلوي خندهام را بگيرم، گفتم: اين بيچارهرو چرا وارد جنگ كردي؟ شنيدي روز عاشورا اجنه و حيوانات خدمت امام رسيدند و اجازه جنگ خواستند، اما... . درحاليكه هنوز بين خواب و بيداري بود نگذاشت حرفم را ادامه بدهم و گفت: «يواش بچهها خوابن، ديدم شماها كه دين و ايمون درست حسابي ندارين، گفتم اينو بيارم حداقل نماز صبحتونو به موقع بخونين» خنديدم و گفتم: من كه بچهاي اينجا نميبينم. ابراهيم نگاهي به دورتادور چادر انداخت و گفت: «اي بيمعرفتها، ما رو باش اين همه زحمت به خودمون داديم، خروس آورديم كه برادران گرامي نماز صبحشونو به موقع ادا كنن. ببينم عمليات نزديكه، آخه قبل از مرخصي اين همه نماز شبخون نداشتيم.» گفتم: داشتيم اما چون حضرتعالي در خواب تشريف داشتي نميديدي. اخماشو بههمكشيد و گفت: «ديگه داري وارد حريم عرفا ميشيها، خواب روزهدار هم عبادته.» خنديدم و گفتم: ببخشيد حاجآقا رمضان چند ماهي است كه آمده و رفته. بلند شد و درحاليكه پتويش را جمع ميكرد گفت: «پسرم شما تا حالا موجودي را ديدهاي كه در خواب چيزي بخورد.» گفتم: نه. ابراهيم ادامه داد: «من هم براساس همين قاعده به شما عرض ميكنم كه خواب روزهدار عبادت است.» گفتم: «خدا شفا بده مثل اين كه مشكل اساسي داري.»
فرداي آنروز مراسم صبحگاه كه تمام شد، ديدم تعدادي از بچهها دور فرمانده گروهان و ابراهيم جمع شدهاند. نزديك رفتم. فرمانده گروهان درحاليكه نميتوانست جلوي خندهاش را بگيرد، رو به ابراهيم گفت: «شما هم اينقدر سخت نگير اون خروس هم روزي كساني بودن كه اونو خوردن.» ابراهيم گفت: «از اين ناراحتم كه كلهوپاچهاش رو هم درست جلوي چادر گذاشتن تا داغ منو بيشتر كنن.» بعد درحاليكه به چهره تكتك بچهها نگاه ميكرد ادامه داد: «به يك شرط رضايت ميدهم، به شرطي كه با حاجآقا هماهنگ كنيد من امروز همه نيروهاي گردان را به بهداري ببرم تا با انجام آزمايش سونوگرافي، معلوم شود چه كساني خروس بيچاره منو خوردن.» اين را كه گفت همه از خنده منفجر شدند و گذاشتند دنبال ابراهيم.
علياكبر رئيسي
دوشنبه 10/2/1386 - 17:14
دانستنی های علمی
آدم گاهی از ترس مادرش ظرف میشورد، گاهی از ترس همسرش و گاهی هم از ترس مورچهها. تا جايی که يادم هست، مورچههای وطنی هميشه برای خردههای نان و شيرينی صف میکشيدند. ولی اينجا مورچهها چربی غذا را ترجيح میدهند. نه به آنهمه خردهنان ريخته پای فر برقی توجه میکنند و نه به بستههای نيمهباز بيسکويت و نه به قوطی هميشه در دسترس قند. اما فقط کافی ست قاشقی که با آن ماکارونی يا لوبياپلو جابجا کردهام را نشسته در ظرفشويی بگذارم. شب که برگردم خانه نمیدانم چطور از آنهمه مورچهی چسبيده به قاشق تقاضا کنم که بروند خانهی خودشان و بخوابند. دوستان البته از خشونت ذاتیام نسبت به اين موجودات بیدفاع و کوچک خبر دارند. ولی آنقدرها هم بیرحم نيستم که شير آب را روی جمعيتشان باز کنم. صبر میکنم تا تعدادشان کم شود.
از مورچهها چيز ديگری که هميشه شنيدهام تلاش سخت و پیگيرشان است. شايد تابحال محو تماشای تلاش مورچهای برای به خانه رساندن تکهای خوراکی بزرگتر و سنگينتر از خودش شده باشيد. آن شب هم تلاش مورچهها برای بالابردن یک دانه برنج از دیوار، مدتی طولانی توجهم را جلب کرده بود. اول يکی بود و بعد دوتا شدند و بعد سهتا. حدود نيم ساعت طول کشيد که ارتفاع دوتا کاشی را بالا رفتند. ولی دانهی برنج در شکاف ديوار جا نشد. تابحال به چنين موردی برنخورده بودم. فکر نکرده بودم که موجودی ممکن است اينهمه احمق باشد. کنجکاو شده بودم حسابی. نيم ساعت ديگر طول کشيد. يکی از مورچهها کناری آمد و دانهی برنج را محکم نگه داشته بود و تکان نمیخورد. مورچههای ديگر میرفتند و میآمدند و دنبال راه چارهای میگشتند. بالاخره وقتی که تلاششان نتيجهای نداد، دانهی برنج را از آن بالا پايين انداختند.
صبح، دانهی برنج را در شکاف ديوار پيدا نکردم
دوشنبه 10/2/1386 - 17:3
خاطرات و روز نوشت
با سلام
با عرض سلام خدمت همه دوستان و همه مسئولین تبیان
از اینکه بنده را به عنوان برنده این ماه انتخاب کردند کمال قدردانی را دارم
گرچه شاید لیاقت این را نداشته باشم ولی مسئولین تبیان لطف کردند و مرا انتخاب کردند
بچه های زیادی بودند که واقعا تلاشهای زیادی را کردند و ان شاءا... در ماه های اتیه اسم انها را هم در لیست
منتخبین ببینیم . در ضمن سهمی از این جایزه را ان شا ءالله از طرف همه مسئولین و کاربران تبیان
صرف کمک به ساخت ضریح حرم مطهر امام حسین علیه السلام میکنم امید است مورد مقبول
ایشان قرار بگیردو همه در این جایزه شریک شویم .
دوشنبه 10/2/1386 - 11:36